نگاهي به تاريخ نگاري بندتو كروچه (1866 1952)

براي درج در تاريخ

بندتو كروچه (1866- 1952) يكي از نوآورترين و تندروترين انديشمندان قرن بيستم ايتاليا بود. در عصري كه ثبات را در فراتر از تجربه ي غيرتاريخي يا انديشه هاي بنيادي جست و جو مي كرد، كروچه با جرئت گفت كه
سه‌شنبه، 3 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
براي درج در تاريخ
 براي درج در تاريخ

 

نويسنده: مارني هيوز- وارينگتن
مترجم: محمد رضا بديعي



 

نگاهي به تاريخ نگاري بندتو كروچه (1866 1952)

بندتو كروچه (1) (1866- 1952) يكي از نوآورترين و تندروترين انديشمندان قرن بيستم ايتاليا بود. در عصري كه ثبات را در فراتر از تجربه ي غيرتاريخي (2) يا انديشه هاي بنيادي (3) جست و جو مي كرد، كروچه با جرئت گفت كه اگرچه جهان ديگري جز آنچه ما براي خويش ساخته ايم وجود ندارد، هنوز مي تواند عمل اخلاقي، شناخت واقعي و سودمند، انسجام و معني وجود داشته باشد.
بندتو كروچه، كه در دهكده ي پسكاسرولي (4) ناحيه ي آبروتسي (5) واقع در جنوب ايتاليا متولد شده بود، عضو يكي از خانواده هاي زمين دار ثروتمند بود. پدرش، پاسكواله كروچه، (6) بيشتر عمرش را صرف پرداختن به امور اجرايي املاك خانوادگي كرد، در حالي كه مادرش،‌لوييزاسيپاري كروچه (7)، اوقات زندگي اش را بين نگه داري از خانواده و مطالعه ي هنر، ادبيات و آثار كلاسيك تقسيم كرده بود، كروچه در نه سالگي تحصيلات خود را در كالج كاريتا، (8) يك مدرسه ي كاتوليك در شهر ناپل، آغاز كرد. او در مدرسه نسبتاً خوشحال و راضي به نظر مي رسيد،‌ اما هنگامي كه شور و اشتياقش براي خواندن ادبيات شكوفا شد،‌ايمانش رو به كاهش نهاد. كروچه بقيه ي تحصيلاتش را رد ليچئو جنوويس، (9) در ناپل به انجام رساند. در همين ايام بود كه عقايد و افكار فرانسيسكا دا سانگكتس (10) و جازوه كاردوتچي (11)،‌ دو نويسنده اي كه بر شكل گيري طرز تفكرش در زمينه ي انتقاد ادبي و هنر تأثير زيادي گذاشتند، سخت مورد توجه او قرار گرفت. در بيست و هشتم ژوئن 1883،‌ بخت يار كروچه شد و توانست از زمين لرزه اي كه در كاساميچيولا (12) (در جزيره ي ايسيكيه (13)، نزديك ناپل) اتفاق افتاد و باعث مرگ پدر و مادر، و خواهر جوانترش ماريا (14) شد، ‌جان سالم به دربرد. گرفتار و محبوس شدن در ميان خروارها پاره سنگ و آجر، به مدت چندين ساعت و شنيدن فرياد محتضرانه پدرش، ‌باعث شروع يك «كابوس» شد كه وي هرگز كاملاً از شرش رهايي نيافت. وي بعد از اين حادثه، براي ادامه ي زندگي نزد عمويش سيلوييو اسپاونتا (15) (برادر فيلسوف هگلي، برتراندو اسپاونتا (16)) به رم رفت. كروچه به هنگام اقامت در رم، ‌در سخنرانيهاي درسي آنتونيولابريولا، (17) يك فيلسوف اخلاقي و شاگرد سابق برتراندو اسپاونتا، كه در دانشگاه برگزار شد،‌حضور يافت. لابريولا وي را با انديشه هاي جان فردريك هربارت، (18) يكي از فيلسوفان پيرو كانت كه معتقد بود مفاهيم (19) و كمال مطلوب (20)، ‌مافوق معرفت بشرند، و در نتيجه از تغيير تاريخي در امانند، آشنا كرد.
كروچه در 1885،‌ قبل از اينكه تحصيلات دانشگاهي اش را تمام كند،‌براي سرپرستي املاك خانوادگي به ناپل بازگشت. در فاصله ي 1886 و 1891 (پس از اينكه برادرش آلفونسو (21) مسئوليت سرپرستي املاك را پذيرفت) مجذوب امور اجرايي شد و درباره ي تاريخ و فرهنگ ناپل به تحقيق پرداخت. وي سلسله مقالاتي در زمينه ي تاريخ محلي كه شامل كتابي درباره ي انقلاب 1799 ناپل است، به چاپ رساند. با آنكه كروچه به خاطر انتشار دادن چنين آثاري با حُسن استقبال فراوان مواجه شد از كار خود راضي نبود و تصميم گرفت آثاري «سنگين» و «عميقتر»بنويسد (زندگينامه ي شخصي، ص 51). او مصمم شد كه تاريخي درباره ي تأثير فرهنگ اسپانيايي بر زندگي مردم ايتاليا از دوره ي رنسانس به بعد تأليف كند. هنگامي كه وي طرح ريزي برنامه اش را در مورد اينكه يك كتاب تاريخ مستلزم چه ويژگيهايي بايد باشد، شروع مي كرد بر آن شد تا درك خود را در زمينه ي ماهيت تاريخ و شناخت افزايش دهد. براي نيل به اين هدف، كروچه خواندن شماري از آثار نويسندگان آلماني و ايتاليايي، از جمله آثار جامباتيستا ويكو، (22) را در مورد چنين موضوعاتي آغاز كرد. تحقيقاتش منجر به نخستين رساله ي فلسفي اش با عنوان «تاريخ، مفهوم كلي هنر را در خود گنجانده است» (23) شد (1893).
موضوع منزلت شناخت تاريخي از ديرباز مورد توجه بسيار زياد نويسندگان آلماني مانند ويلهلم ويندلبند، (24) هاينريك ريكر (25) و ويلهلم ديلتاي (26) قرار گرفته بود. تاريخ نويسان، قصد داشتند، يك روش «علمي» ويژه را براي درك پديده هاي خاص و يكتا در جهان انساني به كار گيرند. كروچه با بسياري از نظريات آنها موافق بود، اما از پذيرش اين نظريه كه تاريخ يك علم است، امتناع مي ورزيد. از ديدگاه او، تاريخ يك هنر محسوب مي شد. كروچه استدلال مي كرد: در حالي كه علم شناخت عام است، هنر علم حضوري خاص است. كروچه، با متابعت از دا سانگكتس، علم حضوري را به مثابه يك شكل غير مفهومي (27) شناخت تلقي مي كرد، به مثابه ي آگاهي بي واسطه از يك تصور خاص يا از حس دروني (مثلاً يك هيجان، يك حالت روحي) يا از حس خارجي (مانند يك شخص يا يك چيز). از آنجايي كه تاريخ به امور خاص، پديده هاي عيني، ‌مي پردازد، ‌بنابراين يك نوع هنر است. به هر حال، تاريخ يك نوع استثنايي در ميان هنرهاست، زيرا، به جاي اينكه نشان دهنده ي امور ممكن باشد، بيان كننده ي امور حقيقي است. به عبارت دقيق تر، تاريخ نويس، برعكس شاعر، بايد به خويشتن اطمينان دهد كه روايتهايش از گذشته، حقيقي اند.
در 1895، لابريولا از كروچه براي نشر مقالاتش درباره ي ماركس درخواست كمك كرد. كروچه موافقت كرد،‌ و بسرعت به تحقيق در مورد آثار مهم ماركس، انگلس (28) و شماري از اقتصاددانان پرداخت. كروچه به آنچه از ماركس خواند، بسيار علاقه مند شد. وي نيز، مانند ماركس، اعتقاد داشت كه فكر به واسطه ي نيازهاي زندگي عملي رشد مي يابد و بسان ابزاري به درد عمل در جهان مي خورد. با وجود اين، كروچه معتقد بود كه ماركس بيش از حد بر تأثير اقتصاد در اعمال انساني تأكيد كرده است و فوق العاده به «فلسفه ي تاريخ» هگل متمايل بوده است. تأملاتش درباره ي ماركس منتج به نوشتن مقاله ي ماترياليسم تاريخي و اقتصاد كارل ماركس (29) شد. در هنگام نوشتن اين مقاله، كروچه شروع به مكاتبه با جيواني جنتيله( 30)، فيلسوف نمود، و در 1902،‌ آنان خبر از انتشار مجله ي دو ماه يك بار با عنوان نقد (31) دادند؛ جريده ي نقد عزم خود را وقف معرفي و نقد كتابهاي تازه منتشر شده ي اروپايي در زمينه ي علوم انساني و بررسي انديشه و ادبيات ايتاليا از زمان وحدت سياسي به بعد كرده بود.
در همان سالي كه كروچه انتشار مجله ي نقد را شروع كرد، در عين حال اولين اثر مهم خود را در زمينه ي زيباشناسي، زيباشناسي به منزله ي علم بيان و زبان شناسي عمومي (32) منتشر نمود. كروچه در اين اثر،‌ سخت عقيده دارد كه هنر ريشه ي همه نوع شناخت است. كروچه، ‌با اقتباس از ويكو، مدعي شد كه زبان مختصه و فعاليت عمده ي انساني است ( زيبايي شناسي، صص30و 485). (33) از آنجا كه علم حضوري به زبان وابسته است، بنابراين هنر اساس همه ي گونه هاي مختلف شناخت را تشكيل مي دهد (زيبايي شناسي، صص 11، 20-1 ،26- 7 ،31) (34) رؤياي كروچه درباره ي جهاني كه هنر بر آن فرمانروايي مي كند، ‌بي درنگ مورد توجه روشنفكران جوان قرار گرفت. اگر چه كروچه از كارش، در تلاش براي درك شماري از پرسشها، ‌ناخشنود گشته بود، ‌ولي در جريان همين تلاش به انديشه هاي هگل رسيده بود. با وجود اينكه كروچه عقيده داشت كه هگل در به زور جا دادن جزئيات تاريخي در درون يك ترتيب خاص فلسفي اشتباه كرده بود، در عين حال وي مصمم شد تا آنچه در فلسفه هگل «زنده» و آنچه «مرده» بود را از هم تفكيك كند.
كروچه معتقد بود كه منطق هگل در قبال ديالكتيك در آن واحد، هم حاكي از مدعايش به مباهات و هم حاكي از نقطه ي ضعفش بود. (چه چيز در فلسفه ي هگل زنده، و چه چيز مرده است). (35) هگل استدلال كرده بود كه جنبه هاي منفي و مثبت انديشه ها سرچشمه حركت و تغييرند. اما كروچه دريافت كه هگل ديالكتيك را كوركورانه بر اشيايي كه واقعاً متضاد نبودند، بلكه فقط متمايز بودند به مورد اجرا گذاشته بوده است. (36) از ديدگاه كروچه صرفاً مفاهيم عام مانند «زيبايي» و «زشتي»مي توانند متضاد باشند و بر اين اساس از منطق ديالكتيك متابعت كنند. از سويي ديگر، پديده هاي تجربي صرفاً از هم متمايزند. چون تاريخ پديده هاي تجربي را جزء به جزء شرح مي دهد، از اين رو ديالكتيك در تاريخ دخيل نيست. همچنين كروچه،‌ مانند هگل،‌ باور نداشت كه تاريخ موجب افشاي تدريجي آزادي شده است. كروچه معتقد بود كه هگل فقط آن چيزهايي را به حساب مي آورد كه آنها را به عنوان افشا كننده آزادي براي درج در تاريخ تلقي مي كرد. برعكس، كروچه مدعي بود كه همه چيز تاريخي است.
ايده آليسم مطلق با كتاب چهار جلدي كروچه «فلسفه ي روح» (37) مرتبط است. زيبايي شناسي به منزله ي علم بيان و زبان شناسي عمومي؛ منطق به منزله علم مفهوم ناب، (38) فلسفه عملي:اقتصاد واخلاق (39)، تاريخ:نظريه و عملش (40) )،آن طور كه دي.دي.رابرتس (41) خاطرنشان كرده است اين شكل از مكتب تاريخي (42)، داراي سه مشخصه عمده است:حلول راديكال (43)، ايده آليسم فلسفي، و تاكيد بر جنبه تاريخي راديكال جهان انساني. (44) كروچه در منطق سخت اعتقاد دارد كه جهاني جز جهان انساني وجود ندارد (منطق، صص 104-105).ما در اينجا تنهاييم و مكان قابل اتكاي ديگري موجود نيست.حتي آينده، كه عموماً به مثابه چيزي مستقل از جهان انساني مسلم فرض شده است، با حلول راديكال كروچه بكلي از بين برده شده است.كروچه تاكيد مي كند كه انديشه يك طبيعت مستقل،‌ديرزماني است حواس ما را از ديدن،‌ان موقع كه به طبيعت مي نگريم،‌پرت كرده است، ما فقط مفاهيم انساني و مقوله هايي را كه از اهداف انساني منبعث مي شوند،‌در مييابيم.كروچه، براي توصيف اين جهان فراگير (45) زبان ايده آليستهاي فلسفي نظير هگل را،‌كه شامل اصطلاح «روح» نيز مي شود، به كار گرفت.اگر چه منظور كروچه از «روح»يك هستي هگلي كه از تاريخ براي آشكار كردن خود استفاده مي كند، نبود. برعكس،«روح» كاملاً به ما اشاره مي كند:ملموس،‌ (46) به لحاظ تاريخي مرتبط با افراد. كروچه مدعي است كه اگر ما دريابيم كه فرد فرد ما جزئي از چيزي بزرگتريم،‌از فرديت واقعي مان تخطي نمي كنيم.بنابراين، «روح»كاملاً شيوه اي از مشخص كردن كل بزرگتري است كه فرد جزئي از آن است، و آن هم هستي اش را فقط به واسطه افراد دارد (منطق،‌صص243 244)
به نظر كروچه، واقعيتهاي تاريخي بر حقيقتهاي ابدي، يك ماهيت انساني تغييرناپذير يا يك «خدا»، دلالت نمي كنند (منطق، صص 126-128 ،‌136، 222، 266، ‌267 ،‌276؛ تاريخ به مثابه ي سرگذشت آزادي (47) صص 103-104 ،‌270 و 271). شيوه اي كه ما به وسيله ي آن درباره ي زندگي به اطلاع رساني مي پردازيم، ‌هرگز نمي تواند دقيق باشد،‌ زيرا ما پيوسته با موقعيتهايي كه در آنها مفهومها و تعريفهاي موجود به تغيير نياز دارند،‌ مواجهيم. به عنوان مثال، آدمهاي مختلف يك سند تاريخي يكسان را به علت تغييرات در «روح» به شيوه هاي مختلف بررسي مي كنند. بنابراين هر عقيده، اثر هنري، علم، ‌فلسفه، و تاريخ از ديدگاه تاريخي تحت تأثير مفهومي است كه آن مفهوم پاسخي است به مسائل خاص از ديدگاه تاريخي، و نگرانيهاي يك لحظه استثنايي را منعكس مي كند. با وجود اين، ‌چنين جهاني از جزئيات، ‌به دليل منطق آنچه كروچه، به تقليد از كانت و هگل، «امر مسلم جهاني» (48) مي نامد بكلي بي نظم نيست. كروچه استدلال مي كند كه هر (49) تعريف از ديدگاه تاريخي، خاص است: زيرا آن به دليلي خاص و در پاسخ به اوضاع و احوالي خاص وضع شده است. از اين رو، ‌مفهومها و تعريفها پيوسته در حال تغييرند. در نتيجه اين نياز، به يك موقعيت «همه چيز مجاز» (50) نمي انجامد، ‌زيرا مفهومهايي كه ما به كار مي بريم اساساً اجتماعي اند. به عبارت ديگر، ما به اندازه ي كافي از يك درك در مورد «قوانين» به كار گرفتن يك مفهوم براي فهم زبان همديگر در موقعي كه ارتباط برقرار مي كنيم، ‌برخورداريم. بنابراين، شناخت ما به اين علت كه به ديدگاه تاريخي مقيد است، «واقعي» است، اما در عين حال به اين علت كه مفهومهايمان اساساً اجتماعي اند، ‌«كلي» است. (51)
افزون بر اين،‌ كروچه اعتقاد دارد كه گستره اي نسبتاً ثابت از شيوه هايي كه به وسيله آنها، ‌انسانها نسبت به جهان واكنش نشان مي دهند و آن را تغيير مي دهند، ‌وجود دارد (فلسفه ي علمي، صص211-213، ‌231 248) انسانها نخستين بار يك موقعيت را به لحاظ ويژگي خاصش،‌ از راه علم حضوري و هنر، ‌درك كردند، ‌آنان بعداً آن را از طريق ارتباطش با بقيه جهان به وسيله ي مفهومها دريافتند؛ و سرانجام، بر اساس آن دريافت، از راه شكلهاي عمل كه مي توانند يا بر مبناي اصل سودمندي («عمل اقتصادي») يا بر مبناي اخلاق («عمل اخلاقي») باشند، ‌به آن واكنش نشان دادند. هيچ كدام از اين شكلها مهمتر از ديگري نيست و هيچ كدام در يك حالت مطلق در جهان يافت نمي شود (فلسفه ي عملي، صص 205-206) «امور مسلم جهاني»و «چرخه ي روح» (52) (به انضمام درك تاريخي) درك كردن را امكان پذير مي سازند. (53)
چنين جلوه اي از جهان دربردارنده ي معاني ضمني راديكال در قبال منزلت اجتماعي شكلهاي مختلف شناخت است. به نظر كروچه، ‌طبيعت و علوم اجتماعي، ‌طفيلي تاريخند، ‌و فلسفه بيش از حد دست كم گرفته شده است (فلسفه به منزله ي سرگذشت آزادي‌، صص 34-35، 280، 148). علوم نمي توانند چيزي بيش از «شبه مفهومهاي» (54) صرف (خلاصه هاي تصنعي (55) مربوط به زيباشناسي واقعي و تجربه ي تاريخي) فراهم كنند، و فلسفه كاملاً مفهوم را از راهي كه ما تاريخ را درك مي كنيم، توضيح مي دهد و تشريح مي كند. اين نقش جديد معمولي براي فلسفه، ‌به طور تلويحي در ادعاي بحث انگيزش مبني بر اينكه فلسفه چيزي جز «روش شناسي تاريخ» نيست، بيان شده است «تاريخ به منزله ي سرگذشت آزادي، صص 138-139).
«فلسفه ي روح» كروچه، ‌شهرتش را به عنوان يك فيلسوف خلاق تضمين كرد و سناتوري مادام العمر وي را در 1910 به دنبال داشت. موقعي كه جوواني جوليتي (56) در 1920 نخست وزير شد، ‌از كروچه دعوت كرد تا در كابينه ي وي وزير آموزش و پرورش شود. كروچه اين سمت را پذيرفت، ولي دوره تصدي اش كوتاه بود. در 1921 موسوليني (57) جانشين جوليتي شد، ‌و او جنتليه را به سمت وزير آموزش و پرورش در كابينه اش تعيين كرد. كروچه در ابتدا چيز اندكي درباره ي ظهور موسوليني براي گفتن داشت،‌ چون فكر مي كرد كه فاشيسم راه را براي يك نظام ليبرال باز خواهد كرد. با اين همه، ‌سكوت كروچه به هنگامي كه موسوليني در سوم ژانويه 1925 در طي سخنراني اش در مجلس سنا به يك ديكتاتوري علني رسميت بخشيد، ‌به مخالفت مبدل شد در همين سال، ‌موسوليني از جنتيله خواست تا پيش نويس «مانيفست روشنفكران فاشيست» (58) را بنويسد. جنتيله در اين منشور در نظر داشت تا ريشه هاي تاريخي و فرهنگي فاشيسم را در ايتاليا توضيح دهد و ثابت كند كه فاشيسم يك نيروي مبتكرانه در خط مشي سياسي بوده است. ادعاهاي جنتيله كروچه را وحشتزده كرد، ‌و كوشيد تا بطلان آن ادعاها را در يك ضد منشور اثبات كند. در نتيجه، جنتيله سخنگوي روشنفكر حكومت فاشيست شد و كروچه صريح اللهجه ترين مخالف آن حكومت گرديد. به عنوان مثال، مخالفت او يگانه اظهار نظر عليه قرارداد لاترن (59) در 1929 بود كه به ايجاد دولت واتيكان منجر شد، ‌و بر وجود چند حكومت مختلف در سرزمين ايتاليا مهر تأييد زد. با آنكه موسوليني نظارت سختي را به مدت بيست سال بر مطبوعات اعمال كرد،‌ مجلد نقد از اين سانسور در امان ماند. كروچه نوشتن مقالاتي را از سرشناس ترين روشنفكران، از جمله اينشتين (60)، ‌توماس مان (61)،‌ آندره ژيد (62) و يوليوس فون شلوسير (63)، درخواست كرد. وي همچنين مي توانست به راحتي به خارج از كشور مسافرت كند. هر چند موسوليني از چيزهايي كه كروچه مطرح مي كرد نمي توانسته است خشنود بوده باشد، احتمالاً اين تسامح ناشي از آن بوده كه وي فكر مي كرده است كه اگر بكوشد مانع فعاليتهاي كروچه شود به اعتبار جهاني اش لطمه وارد خواهد شد. با آنكه خواندن آثار كروچه غدغن نشد، ‌اين آثار جاي خود را در قفسه هاي جلوي كتابخانه ها و كتابفروشيها به آثار جنتيله دادند و آثار كروچه در پس اين گونه قفسه ها جا گرفتند. موسوليني همچنين كروچه را زير نظر دايمي پليس قرار داد، ‌اما موقعي كه از هزينه ي اين نظارت مطلع شد آن را از ميان برداشت. (64)
در طي دوران حكومت فاشيستي، ‌كروچه آثار فراواني به رشته ي تحرير درآورد. وي بيش از پيش،‌ بر اين مطلب تأكيد مي كرد كه تاريخ سرگذشت آزادي است. در اين مورد چنين به نظر مي رسد كه كروچه در جهت پژوهش هگل در مورد آزادي در قلمرو تاريخ عقبگرد كرده است. اين مضمون در چهار جلد كتاب تاريخ «اخلاقي - سياسي» (65) وي (تاريخ ايتاليا در 1871-1915)، تاريخ اروپا در قرن نوزدهم) آشكار است.
به محض سقوط فاشيسم در 1943 كروچه در تشكيل دولت جديد شركت كرد. وي در سلرنو (66) در آوريل 1944وزير مشاور دولت جديد دموكراتيك شد و در ژوئيه به كابينه اي كه از سوي ايوانو بانومي (67) تشكيل شده بود، پيوست. كروچه حتي پس از اينكه در 1947 از دولت كناره گرفت، ‌در مقام رهبري حزب ليبرال، مقامي كه پس از سقوط حكومت فاشيستي بر عهده گرفته بود، باقي ماند. اگر چه كروچه نقشي فعال در سياست ايفا كرد، ‌بسياري را عقيده بر اين است كه در واقع وي فقط يك مقام تشريفاتي بود،‌ زيرا عقايد و افكارش براي هدايت كردن ايتالياي جديد، بي اندازه نخبه گرايانه، محافظه كارانه،‌ و مبتني بر سنت بود. حاميان سابق، ‌مانند گيده دي روجيرو (68) بسياري از انديشه هاي كروچه را مورد ترديد قرار دادند. روجيرو بر آن بود كه كروچه،‌ با تاريخي كردن هر چيز،‌ نسبي گرايي و نيهيليسم (69) را ترويج مي كرد. (70) تصور شده بود كه اين گونه انديشه ها در دوران تسلط فاشيسم و نازيسم مي توانست پر مخاطره باشد. بسياري از دانشمندان جوان نيز مجذوب انديشه هاي كمونيستي آنتونيو گرامشي (71)، كه يادداشتهاي زندانش پس از مرگ وي به انضمام يك نقد تند از كروچه به چاپ رسيد،‌ گشته بودند. به نظر مي آمد كروچه، ‌در مقايسه با گرامشي،‌ در گذشته پناه جسته بود. همين موضوع، نكوهش از كروچه و تأثيرش را كه پنداشته مي شد باعث عقب افتادن فرهنگ ايتاليايي گشته است به صورت امري رايج درآورده بود. در زمان نزديك به مرگش كه در 1952 اتفاق افتاد، كروچه ديگر بر روند افكار و عقايد ايتاليا تسلطي نداشت، اما همچنان مورد احترام فراوان بود. حتي در زمان حاضر نيز درباره ي اهميت انديشه هايش اختلاف نظر وجود دارد. با آنكه نويسندگاني مانند برناردبوزنكيت (72)،‌جي. اي. اسميث (73) اچ. دبليو. كار (74)، جي. آر. جي. مور، (75)، آر. جي. كالينگ وود،‌جوئل اسپرينگارن (76)، جان ديوئي (77)،‌چارلز بيرد (78) كارل بيكر (79) و موريس مندلبوم (80) عمق و خلاقيت انديشه كروچه را به رسميت شناخته اند، ‌وي در جهان انگليسي -امريكايي تقريباً ناشناس مانده است. از نظر بسياري از دانشمندان معاصر، كروچه صرفاً يك «نو -ايده آليست» يا «نو- هگلي» است و از اين رو انديشه وي در خور بررسي جدي نيست. (81) شخصيت پردازيهاي كه از او با عنوان هاي نسبي گرا، ‌رمانتيك (82) اكسپرسيونيست (83)،‌ باستانگرا (84) و طرفدار قدرت تخيل (85) مي شود نيز مانع كار پژوهشي عالمانه مي گردد. به همان اندازه كه درك انديشه كالينگ وود آسانتر است، به همان نسبت از كروچه مي توان به عنوان متفكري ديرياب به لحاظ انديشه تلفيقي«او»نام برد. ترجمه هايي كه با كيفيتهاي متغير از آثارش در دست است هم آگاهي به اين مطلب را كه وي چه مي خواسته است بگويد دشوار كرده است. اما شايد مشكل واقعي اين است كه ما، ‌مانند همان نابينايي كه به اعضاي فيل دست مي كشد،‌ نتوانيم محدوده ي كار فكري كروچه را دريابيم. (86)

آثار مهم

Aesthetic as Science of Expression of General Linguistic, trans. D. Ainslie, London: Macmillan, 1909.
Benedetto Croce: an Autobiography, trans. R. G. Collingwood, Oxford: Oxford University Press, 1927.
Historical Materialism and the Economics of Karl Marx, trans. C. M. Meredith, New York: Russell & Russell, 1966.
History as the Story of Liberty, trans. S. Sprigge, New York: W. W. Norton, 1941. History of Europe in the Nineteenth Century, trans. H. Furst, New York: Harcourt, Brace & World,1963.
History of Italy 1871-1915, trans. C. M. Ady, Oxford: Oxford University Press, 1929.
History of the Kingdom of Naples, trans. and ed. F. Frenaye, with an introduction by H. S.
Hughes, Chicago, IL: University of Chicago Press, 1970.
Logic as the Science of the Pure Concept, trans. D. Ainslie, London: Macmillan, 1917.
The Philosophy of Giambattista Vico, trans. R. G. Collingwood, Oxford: Oxford University Press, 1913.
Philosophy of the Practical: Economic and Ethic, trans. D. Ainslie, New York: Biblo & Tannen, 1967.
Philosophy Poetry History: an Anthology of Essays, trans. with an introduction by C. Sprigge, London: Oxford University Press. 1966.
Theory and History of Historiography, trans. D. Ainslie, London: Harrap, 1921; published in the USA under the title History: its Theory and Practice, New York: Russell & Russell, 1921. What is Living and What is Dead in the Philosophy of Hegel, trans. D. Ainslie, New York: Russell & Russell. 1969.

پي نوشت ها :

1.Benedetto Croce.
2.ahistorical transcendental
3.foundational ideas
4.Pescasseroli
5.Abruzzi
6.Pasquale Crae
7.Luisa Sipari Croce
8.Collegio della a Carita
9.Liceco Genovese
10. Francisco De Sanctis
11.Giosue Carducci
12.Casamicciola
13.Ischia
14.Maria
15. Silvio Spaventa
16.Bertrando Spventa
17.Antonio Labriola
18.Johann Freidrick Herbart
19.Concepts
20.ideals
21.Alfonso
22.Gambattista Vico
23.History Subsumed under The General Concept of Art
24.Wilhelm Windelband
25. Heinrich Rickert
26.Wilhelm Dilthey
27.nonconceptual
28.Friedrich Engels
29.Materialismo storico edeconomia marxista Historical Materialism and the Economic of Karl Marx1900 (
30.Giovanni Gentile
31.La critica
32.Science of Expression and General Linguistic
33. G. Vico, The New Science of Giambattista Vico, §§218-19, 375-84, 460, 779.
34. D. D. Roberts, Bmedetto Croce and the Uses of Historicism, p. 47; M. E. Moss, BenedettoCroce Reconsidered: Truth and Error in Theories of Art, Literature, and History, Hanover, NH: University Press of New England, 1987, chaps 2 and 3.Reconsidered: Truth and Error in Theories of Art, Literature, and History, Hanover, NH: University Press
35. 1907 Ciò che è vivo e ciò che è morto nella filosofia di Hegel, trans. What is Living and of What is Dead in the Philosophy of Hegel.
36. See R. G. Collingwood, An Essay on Philosophical Method, Oxford: Oxford University Press,1933; H. White, Metahistory: the Historical Imagination in Nineteenth Century Europe, Baltimore, MD: Johns Hopkins University Press, 1973, pp. 407-15.
37.Philosophy of the spirit
38.Logica cme scienza del concetto puro, 1905 ,trans, Logic as the science of the pure Concept
39.Filosofia dello pratica, economia ed etica, 1909, trans Philiosophy of the Practical: Economics and Ethic
40.Reoria e storea de lla storigrafia 1917 trans History ,its Theory and practice
41.D.D.Roberts
42.historicism
43.radical immanence
44.emphasis on the radical historicity of the human world
45.immanent World
46.concrete
47.History as Story of Liberty
48.concrete universal:در فلسفه ی هگل،اصلي كه لزوماً اهميت جهاني دارد اما در عين حال به سبب پيدايشش در موقعيتهاي تاريخي مسلم است. -م.
49.évery
50.anything goes
51. Roberts, Benedetto Croce and the Uses of Historicism, p. 55.
52.circle of Spirit
53. Ibid., p. 83.
54.Pseudo concept
55.artifical summaries
56.Giovanni Gioliti
57.Mussolini
58.fascist intellectual’s manifesto
59.Lateran Pocts
60.Einstein
61.Thomas mann
62.Audre Gide
63.Julius Von Schlosser
64. D. M. Smith, Mussolini, New York: Knopf, 1982, p. 147.
65.ethico-political
66.Salerno
67.Ivanoe Bonomi
68.Guide de Ruggiero
69.Nihilism
70. Uritomo alia ragione, pp. 3-41; Roberts, Benedetto Croce and the Uses of Historicism, p. 120.
71.Antonio Gramsci
72.Bernard Bosaquet
73.J. A. Smith
74.H. W. Carr
75.G.R.G.Mure
76.Joel Springarn
77.John Dewey
78.Charles Beard
79.Carl Becker
80.Mourice Mandelbaum
81. See F. Simoni, ‘Benedetto Croce: a Case of International Misunderstanding’, The Journal of Aesthetics and Art Criticism, 1952, 11 (1) : 7-14.
82.romantic
83.expressionist
84.primitivist
85.partisan of the imagination
86. D. D. Roberts, ‘Croce in America: Influence, Misunderstanding and Neglect’, Humanitas, 1995,8 (2) ; online at: http://nhumanties.org/Roberts.htm

منبع مقاله :
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط