مترجم: محمد رضا بديعي
نگاهي به تاريخ نگاري توماس ببينگتن مكولي (1800-1859)
زماني تأليفات توماس ببينگتن مكولي را مي شد در قفسه هاي كتابفروشيهاي سراسر امپراتوري بريتانيا مشاهده كرد. مكولي آثار مكتوب تاريخي را به صورت بخش شناخته شده اي از ادبيات انگليسي درآورد و توجه جهانيان را به انقلاب 1688 جلب كرد. اما اين روزها كتابهايش را به احتمال زياد مي توان در كتابفروشيهاي دست دوم، كه شرح شور و اشتياق وي را نسبت به طرز تفكر عصر ويكتوريا در لابه لاي صندوقهايشان جاي داده اند، پيدا كرد.توماس ببينگتن مكولي، فرزند سلينا ميلز(1) و زاكاري مكولي(2)، در 25 اكتبر 1800 در لسترشاير(3) متولد شد. زاكاري مكولي سردبير «كريستين ابزرور» (4) و يكي از اعضاي متعهد «فرقه كلافام» (5) جنبشي وابسته به كليساي انگلستان كه براي الفباي بردگي در امپراتوري بريتانيا مصرانه فعاليت مي كرد، به شمار مي آمد. زاكاري عقايد و افكار اين فرقه را در ذهن توماس تلقين كرد، در حالي كه سلينا، كه نزد نويسنده مذهبي، هانا مور(6) آموزش ديده بود، وي را به مطالعه كتاب در همه زمينه ها ترغيب نمود. توماس، در چهار سالگي «حروف چاپي را مي خواند»، در شش سالگي براي آموختن زبان لاتين و يوناني شوق فراوان داشت و در هشت سالگي چند مقاله و سرود مذهبي نوشت. وي در يك مدرسه روزانه در كلافام تا 1813 به تحصيل پرداخت و آنگاه محل اقامت خود را به قصد حضور در كلاسهاي درس آموزشگاه شبانه روزي پرستون ارجمند (7) در كمبريج شاير ترك گرفت. توماس، همچون دانش آموزي مستعد و تيزهوش توانست پيش از هجده سالگي، به ترينتي كالج(8)، كمبريج، راه يابد. با آنكه او به دريافت يك كمك هزينه تحصيلي كراون (9)، يك جايزه سخنوري به زبان لاتين و دو مدال شعر انگليسي نايل شده بود، بدون دريافت هيچ گونه كمكي به خاطر تبحر پيدا كردن در رشته رياضي در 1822 در امتحان نهايي شركت جست. وي در 1824 از ترينتي كالج يك كمك هزينه پژوهشي دريافت كرد.
مكولي، به هنگام اقامت در كمبريج در نشريه كم عمر «فصلنامه ي نايت» (10) به كار نوشتن پرداخت. همكاري اش با «نايت» نوشتن شعرهاي عاشقانه، بررسي كتاب، تمثيلهاي طنزآميز و مقاله هاي تاريخي را در بر مي گرفت. مقاله هاي تاريخي وي مربوط بود به شكست هوگنوها(11) در مانكانتور(12) در 1569 و پيروزي در ليوري(13) در 1590، رژه شواليه ها در لندن در 1642 و پيروزي روندهدها(14) در نيزبي(15) در 1645. با آنكه وي مجذوب رفتار و كردار افراد انساني بود، اعتقاد داشت كه رفتارشان را بايد در موقعيت مورد بررسي قرار داد. او مدعي بود كه تاريخ نويسان بايد تاريخ روزگار گذشته را تا آنجا كه ممكن است براي سردرآوردن از رفتار و اعمال افراد انساني توضيح و تبيين كنند. مثلاً وي در بررسي اش از كتاب تاريخ يونان (16) اثر ميتفرد(17)، استدلال مي كند كه تاريخ نويس بايد:
آنچه را در امور نظامي و سياسي جالب و مهم است بررسي كند؛ اما وي هر چيز بسيار سطحي را، كه براي برانگيختن يا تضعيف كردن سعادت انساني بسيار سطحي باشد، به خاطر وقار تاريخ مورد پژوهش قرار نمي دهد. او به صورتي روشن كانون خانوادگي، آداب و رسوم، سرگرميها، و طرز معاشرت يوناني ها را توصيف مي كند. او بحث كردن درباره ي وضع كشاورزي، امور فني، و وسايل فراغت زندگي را كسر شأن خود نمي داند. پرداختن به رشد و شكوفايي هنر نقاشي، مجسمه سازي، و معماري، بخش مهمي از برنامه اش را تشكيل مي دهد. اما مخصوصاً، توجهش به آن قسمت از تاريخ ادبيات شكوهمندي معطوف خواهد بود كه همه توان دنياي غرب، خرد، آزادي، و عظمت از آن نشأت گرفته است.
(كليات آثار، 3، ص302)
زاكاري با برخي از مطالبي كه توماس نوشته بود، موافق نبود، و او را متقاعد كرد تا با مجله قطع رابطه كند.
مكولي موفق شد با كمك پدرش با اصلاحاتي مقاله اي را درباره ي بردگي در هند غربي (18) براي نشريه «ادينبورگ ريويو» (19) تهيه كند. اين مقاله در ميان ديگر مقالات بسيار مفيدي كه به دفتر نشريه رسيده بود، مقام اول را كسب كرد. در فاصله 1828و 1832 وي راجع به الغاي بردگي، گسترش تحصيلات دانشگاهي براي طبقه متوسط، حقوق مدني يهوديان، ماكياولي و ساموئل جانسن(20) مطالبي نوشت (نگاه كنيد به مقالات انتقادي و تاريخي مندرج در ادينبورگ ريويو). با آنكه برخي از اين مقالات نسبت به ساير مقالات جنجالي ترند، اما در همه ي آنها موضوعات سياسي مورد بحث قرار گرفته است. بسياري از خوانندگان گمان مي كنند كه مكولي يكي از اعضاي حزب ليبرال بوده است: طرفدار حزبي سياسي كه مي خواست قدرت پادشاه تابع پارلمان و طبقه اعيان باشد.
اما با نگاهي دقيق تر به اين مقالات، استنباط مي شود كه وي داراي موضع معتدلتري بوده است. از ديدگاه مكولي، تضاد در همه جامعه ها بين طبقات اعيان و مخالفانشان نظم اجتماعي را مورد تهديد قرار مي دهد. طبقات ناراضي ممكن است طغيان كنند و اساس جامعه را با زمينه سازي براي انقلاب تهديد كنند، در حالي كه طبقات اعيان مي توانند طغيان را بدون دست يازيدن به اعمال خشونت آميز قانوني سركوب كنند. در بريتانيا در روزگار مكولي، تضاد در ميان يك طبقه حاكم داراي وضعيت تدافعي و سركوبگر و يك جنبش ستمديده راديكال وجود داشت. راه چاره مورد نظر مكولي براي رهايي از اين تضاد، عبارت بود از اتخاذ يك راه ميانه در بين اين دو طبقه افراطي، براي حمايت از نظم بدون استبداد و از آزادي بدون هرج و مرج. (21)از ديدگاه مكولي، راه ميانه به معناي ترويج تجارت آزاد و آزادي فردي، بهترين چيزها براي بيشترين مردم، و محدود كردن قدرت دولت و كليسا بود. همان طور كه او در كليات آثار (22) نوشت:
فرمانروايانمان با... آزاد گذاشتن سرمايه براي يافتن بهترين روش سودآوري اش، آزاد گذاشتن كالاها براي مشخص شدن قيمت منصفانه شان، آزادي دادن به صاحبان صنايع و اشخاص نخبه براي استفاده از مثمرثمر بودن ذاتي شان، رها كردن افراد كاهل و احمق و مجازات طبيعي شان، به پيشرفت كشور بهترين كمك را خواهند كرد... اگر دولت چنين كند: ملت مطمئناً بقيه كارها را شخصاً انجام خواهد داد.
(كليات آثار، 7، ص502)
همچنين اين مقالات ديدگاههاي وي را در زمينه تاريخ بيشتر آشكار مي كند. به عنوان مثال، وي در مقاله «تاريخ» استدلال مي كند كه تاريخ يك «قلمرو محل ترديد» است:
تاريخ در محدوده دو قلمرو متمايز قرار دارد. تاريخ زير نظارت دو قدرت متخاصم قرار دارد؛ و مانند ديگر قلمروهاي دارنده ي موقعيت مشابه، تاريخ درست تعريف نشده، درست پرورده نشده، و درست تدوين نشده است. به جاي اينكه ميان دو فرمانرواي خود، تعقل و تخيل، به طور مساوي تقسيم شده باشد، متناوباً گاهي زير پاي تعقل مي افتد و گاهي زير تسلط تخيل قرار مي گيرد. تاريخ گاهي قصه است. گاهي نيز نظريه است.
(كليات آثار، 7، ص177)
طبق نظر مكولي، موقعي كه تاريخ نويسان عصر باستان از جمله هرودت، توسيديد، تاسيت، و ليويوس در هنر نقل رويدادها از يكديگر سبقت مي گيرند، در تحليل و بررسي رويدادها ضعيفند. از سوي ديگر، تاريخ نويسان متأخر مانند هيوم، گيبون و ميتفرد، در تحليل و بررسي رويدادها قوي هستند، اما از هنر نقل رويدادها غافلند. از ديدگاه مكولي، تاريخ بايد ميان نقل رويدادها و تحليل و بررسي آنها تعادل برقرار كند. هدفش از تعادل ايجاد كردن همزمان براي اهميت دادن به تحليل توأم با نقل، وي را به تأكيد بر ارتباط ميان تاريخ و ديگر ژانرهاي ادبي رهنمون شد. وي مدعي است كه تاريخ نويسان بايد از داستان نويسان موفق، چگونگي گزينش و عرضه كردن مطالب را بياموزند. او همچنين باور دارد كه تاريخ نويسان از نقاشان نيز بايد درس فراوان فراگيرند:
تاريخ، پيش زمينه و پس زمينه خاص خود را دارد: و در وهله ي اول در تمهيد پرسپكتيوش است كه يك نقاش از نقاشي ديگر متمايز مي شود. برخي از رويدادها را بايد در مقياس وسيع، و برخي ديگر را در مقياس كوچك ارائه كرد؛ بخش عمده در تاري و تيرگي افق ناپديد خواهد گشت؛ و يك ايده كلي از تلاش مشتركشان با چند ريزه كاري جزئي ارائه خواهد شد.
(كليات آثار، 7، ص178)
اين ايده ها بارها در تأليفات مكولي پديدار مي شوند؛ براي نمونه، در انتقادش از كرتني (23) به خاطر غفلتش از «فنون گزينش و خلاصه نويسي» (ادينبورگ ريويو، 68: 114)، از گليگ(24) به خاطر نوشتن «سه جلد كتاب قطور بد، آكنده از مطالب تلخيص نشده و مديحه نسنجيده» (همان، 74: 160) و از ارمه (25) به خاطر «دقيق بودن يكسان با كسالت و ملال» (همان، 70: 296).
در فوريه 1830 لرد لنزداون(26) از مكولي دعوت كرد تا خود را براي كرسي پارلماني بلاتصدي كيلن (27) واقع در ويلتشاير(28)، پاكت بوروت(29) يا بوروت روتن (30) خود را (=يك كرسي پارلماني زير نظارت يك نفر يا يك خانواده) نامزد كند. مكولي موافقت كرد، و در طي يك دوره پراهميت در تاريخ پارلمان بريتانيا صاحب يك كرسي نمايندگي در مجلس عوام شد. حكومت طولاني محافظه كاران (به خاطر سلطه رسمي بر كليسا و دولت) در بحبوحه اصلاحات پارلماني در حال پايان گرفتن بود. موقعي كه دولت سقوط كرد، راه براي به حكومت رسيدن حزب ليبرال زير رهبري لردگري(31) باز شد. گري در مارس 1831 لايحه اصلاحات پارلماني را تقديم مجلس كرد. در اواسط 1832 يك سوم متن لايحه ي اصلاحات از تصويب مجلس گذشت. با آنكه كرسي مكولي به نمايندگي از حوزه ي انتخاباتي كيلن نشانه بارزي براي الغاي بردگي بود، وي يكي از حاميان پرشور اصلاحات به شمار مي آمد. او فكر مي كرد كه اصلاحات پارلماني، از قانون اساسي محافظت خواهد كرد و بريتانيا را از انقلاب نجات خواهد داد. (32)
در 1832، مكولي صاحب كرسي پارلماني حوزه انتخاباني تازه تأسيس ليدز شد، و دو سال بعد به عضويت شوراي عالي هند كه آن نيز جديداً تأسيس شده بود، درآمد «كليات آثار، 9، صص543-586). مكولي چندان علاقه اي براي رفتن به هند نداشت، اما براي حفظ و تضمين وضع مالي خانواده اش به مواجب ساليانه 1000 پوند كه شوراي مزبور برايش در نظر گرفته بود، احتياج داشت. از هند، مكولي نقشي مهم در متقاعد ساختن كابينه هاي پيل (33) و ملبورن(34) در مورد اينكه سانسور بايد از مطبوعات برداشته شود، انگليسي ها و هندي ها بايد در برابر قانون مساوي تلقي شوند و نظام حقوق جزا بايد اصلاح شود، ايفا كرد. وي همچنين در هنگام بحث درباره ي زباني كه در آموزش دانشگاهي بايد مورد استفاده قرار گيرد، زمينه را به نفع زبان انگليسي فراهم ساخت.
افزون بر اين در همين دوران مكولي كتاب ترانه هاي روم باستان (35) را نوشت، هر چند اين كتاب تا 1842 امكان انتشار پيدا نكرد. اندكي پيش از انتشار كتاب مزبور، مكولي از موضوع كتاب خود براي مكولي ناپير(36)، سردبير وقت «ادينبورگ ريويو»، سخن گفته بود:
حتماً شما از نظريه پريزونيوس(37) درباره ي تاريخ روم باستان نظريه اي كه نيبوهر (38) آن را احيا كرد، و همان كه آرنولد آن را به عنوان نظريه اي كاملاً تثبيت شده پذيرفته است، آگاهي يافته ايد. من خود شخصاً كوچكترين ترديدي راجع به صحتش ندارم. اين نظريه مرتبط است با داستانهاي زاده شدن رمولوس و رموس، نبرد هوراتي(39) و كوراتي (40) و همه قصه هاي خيال انگيزي كه سه يا چهار جلد نخست كتابهاي ليوي را انباشته است، مرتبط است با ترانه هاي گمشده رومي هاي عصر باستان. من خود را در هند در تلاش براي گردآوري برخي از شعرهاي بلند گمشده سرگرم كرده ام. (41)
در كتاب ترانه هاي مكولي، دفاع موفقيت آميز رم در برابر تاركوينز(42) هوراتيوس(43) مخلوع، شكست سپاه لاتين در يورش به رم با انگيزه اي يكسان با رويداد پيش («نبرد درياچه ي رجيلوس» ) (44)، توقيف يك زن جوان به دستور يكي از قضات و قتل زن به دست پدرش («ويرجينيا» ) (45) و پيشگوييهاي يك طالع بين براي رمولوس در مورد آينده ي رم («پيشگويي كاپيس» ) (46) مورد بررسي قرار گرفته است. هر كدام از اين شعرها در بردارنده پيشگفتاري است كه وي در آنها از افسانه هايي كه الهام بخش سرايش شعرهاي مزبور شده اند، سخن گفته است. از اين كتاب در طي يك دهه پس از انتشارش، فقط در بريتانيا بيست و سه هزار نسخه به فروش رسيد، و از بقيه نسخه هاي آن به عنوان متوني براي قرائت يا مطالعه در مدارس تا نيمه قرن بيستم استفاده شد.
علاوه بر اين، مكولي به كار نوشتن در «ادينبورگ ريويو» ادامه داد. سه تا از مقالاتش كه در دهه 18330 انتشار يافتند («ميرابو» (47) 1832؛ «بيكن» (48) 1837؛ «گلدستن»، (49)، 1939) به مسائل سياسي مربوط مي شوند؛ بقيه ي مقالات به موضوعات تاريخي اختصاص دارند («همپدن» (50)، 1831؛ «بورلي» (51) 1832؛ «جنگ متوالي در اسپانيا»، 1833؛ هوراس والپال(52)، 1833؛ «ارت ختام»، 1834 «مكينتاش» (53)، 1835؛ «سر ويليام تمپل»، 1838). هرچند بر اين مقالات نام يكي از شخصيتها گذاشته شده است، به نحوي دقيق از طرحهايي اجمالي درباره ي يك عصر برخوردارند. مقالات مزبور با استقبال خوبي مواجه شدند، اگر چه ويليام والاس، ويراستار كتاب تاريخ انقلاب در انگلستان در 1688 نوشته مكينتاش، از بابت مقاله «مكينتاش» چنان برآشفت كه مكولي را به دوئل فراخواند. مكولي كنترل خود را از دست نداد و از دوئل اجتناب ورزيد، اما قول داد در چاپهاي بعدي مقاله، آن بخش از اظهارنظرهاي تلخ و تندش را حذف كند.
هنگامي كه مكولي در 1838 از هند بازگشت، تصميم گرفت به نوشتن يك كتاب تاريخ درباره ي انگلستان اقدام ورزد كه از قرن هفدهم تا اصلاحات پارلماني 1832 را دربرگيرد. او در آغاز 1839 كار نوشتن را شروع كرد و به گردآوري مطالب پرداخت، اما يك سال بعد دنباله كار را رها كرد تا بتواند در كابينه ي ملبورن در مقام وزارت جنگ ايفاي وظيفه كند. وزارت جنگ، در زمان صلح، كار چنداني از مكولي درخواست نمي كرد. نشريه «تايمز» (54) بر مبناي گزارشهايي در مورد طرز سريع صحبت كردن مكولي، وي را آقاي «مكولي وراج» ناميد، و حتي ملبورن گفته بود كه مكولي ترجيح مي دهد كه «در يك اتاق مجهز به زنگ اخبار، همراه با ده طوطي و خانم وست مورلند (55) بنشيند، تا اينكه با وي باشد» (56)مكولي در 1847 كرسي پارلماني خود را ا ز دست داد، و پيش از تصدي دوباره اين كرسي در پنج سال بعد، كوشيد تا كتاب تاريخ انگلستان (57) خود را تكميل كند. مكولي در نظر داشت تا اين كار بمراتب جدي تر از مقالاتش باشد، ولي در عين حال مي خواست «چيزي پديد آورد كه بتواند براي چند روز آخرين رمان مد روز روي ميز خانمهاي جوان را از دور خارج كند» (كليات آثار، 9، ص119).
كتاب تاريخ انگلستان 2000 سال نخست يا تقريباً در اين حدود از تاريخ بريتانيا را در بر مي گيرد، از كشف بوميان اوليه اش از سوي فينيقي ها تا دوران بازگشت چارلز دوم به سلطنت، در 160 صفحه نخست 1000 صفحه بعدي يا چيزي در همين حدود به يك دوره چهل و دوساله اختصاص داده شده است، كه فرمانروايي جيمز دوم و ويليام سوم بخش اصلي را تشكيل مي دهد. جلد دوم با انقلاب 1688 و تاجگذاري ويليام و ماري به اوج خود مي رسد. به عقيده مكولي «علت اينكه ما در قرن نوزدهم با يك انقلاب ويرانگر مواجه نشديم، اين بود كه در قرن هفدهم يك انقلاب هدايت شده داشتيم» (كليات آثار، 3 ص288).
جلدهاي سوم و چهارم، كه در 1855 به چاپ رسيدند، و جلد پنجم، كه در 1861 پس از مرگ مكولي (با ويرايش هانا، خواهر مكولي) انتشار يافت، عمدتاً مربوطند به زندگي و رويدادهاي زمان ويليام سوم. ناشر آثار مكولي پس از چاپ و نشر جلد چهارم، چكي به مبلغ 20000 پوند در اختيار مكولي گذاشت. كتاب تاريخ انگلستان براي مدتي به اندازه اي پرخواننده شد كه مكولي را به صورت رقيبي براي ديكنز درآورد. مكولي بويژه، از بابت اينكه كتابش با استقبال عامه مردم روبه رو شده است، احساس خشنودي مي كرد. در برخي از موارد، اين استقبال عام در واقع تأييدي بود بر سطحي بودن اثر به طوري كه سادگي و سهولت آن خواننده اي را كه داراي ديد انتقادي نبود، تحت تأثير خود قرار مي داد.
پس از عارضه ي سكته قلبي در 1852، مكولي بناچار از حضور در مجلس و جلوس بر كرسي حوزه انتخابي ادينبورگ تعلل مي ورزيد. وي سرانجام در ژانويه 1856 از سمت خود كناره گيري كرد تا تمام هم خود را مصروف كتاب تاريخ انگلستان كند. مكولي در 1857 به عضويت مجلس اعيان درآمد. او در 28 دسامبر 1859 درگذشت و در محوطه ي كليساي وست مينستر در پاي پيكره اديسون(58) به خاك سپرده شد.
انتقادات پنهان و پوشيده از آثار مكولي در دوران زندگي اش، پس از مرگ وي به انتقاداتي تند و تلخ تبديل شد. او كه از سوي نويسندگاني مانند كارلايل (59) اكتون(60)، آرنولد و راسكين(61) در 1832 به عنوان تاريخ نويسي حيرت زده تلقي شده بود، پس از مرگش از وي با عناويني همچون صدايي غير انتقادي براي افكار و عقايد حزب محافظه كار، خوش بيني ساده لوح، متفرعن، كم مايه و حقير ياد شد. در عين حال بررسيهاي بعدي نشان داد كه وي در مورد بعضي از رويدادها سكوت كرده (از جمله عمل «استقرار» (62) 1662)، و در برخوردش با مآخذ، رفتاري غير انتقادي و سرهم بندي شده و اغراق آميز داشته است (مثلاً، در مورد برخي از اعدامها و تبعيدها در «دادگاه هاي خونين» (63) و طرز رفتار قاضي جفريز (64) و مالبرو(65) (66) نتيجه اين انتقادات خرد كننده بود: در حال حاضر عده اندكي با آثار مكولي آشنايي دارند. اما كساني كه از اين آشنايي برخوردارند، مي دانند كه اين آثار يكي از نمونه هاي عالي سبك و انديشه دوران ويكتوريا به شمار مي آيد.
آثار مهم
The Complete Works of Lord Macaulay, 20 vols, ed. Lady Trevelyan: London G. P. Putnam’s [ Sons, 1898.Critical and Historical Essays Contributed to the Edinburgh Review, London Longmans Green, 1843.
The History of England from the Accession of James II, 4 vots, London: Longman Green, 1848-61.
The Letters of Thomas Babington Macaulay, 6 vols, ed. T. Pinney, Cambridge Cambridge [ University Press, 1974-81.
پي نوشت ها :
1. Selina Mills.
2. Zachary Macaulay.
3. Leicestershire.
4. Christian Observer.
5. Clapham.
6. Hannah More.
7. Reverend Preston.
8. Trinity College.
9. Craven.
10. Knight's Quarterly Magazine.
11. Huguenot.
12. Moncontour.
13. Livry.
14. Roundheads.
15. Naseby.
16. History of Greece.
17. Mitford.
18. West Indies: هند غربي، جزاير باهاما، آنتيلس، و غيره واقع در درياي کارائيب - و.
19. Edinburgh Review.
20. Samuel Johnson.
21.J.Hamburger, Macaulay and the Whig Tradition, Chicago, IL. University of Chicago Press, 1976.
22. Colloquies Southies.
23. Courtney.
24. Gleig.
25. Orme.
26. Lord Lansdowne.
27. Calne.
28. Wiltshire.
29. پيش از اصلاحات پارلماني در1832، حوزه انتخاباتي زير نفوذ يک نفر يا يک خانواده. م-
30. پيش از اصلاحات پارلماني در1832، حوزه انتخاباتي برخوردار از جمعيت کمتر از حوزه هاي مشابه خود. - م.
31. Lord Grey.
32. M. Cruishank. Macaulay, Boston, MA: Twayne, 1978.
33. Peel
34. Melbourne.
35. Lays of Ancient Rome.
36. Macvey Napier.
37. Prizonius.
38. Niebuhr.
39. Horatii.
40. Curatii.
41. Quoted in J. Millgate, Macaulay, London: Routledge & Kegan Paul, 1973, PP 70-1.
42. Tarquins.
43. Horatius.
44. The Battle of Lake Regillus.
45. Virginia.
46. Capys.
47. Mirabeau.
48. Bacon.
49. Gladstone.
50. Hampden.
51. Burleigh.
52. Horace Walpole.
53. Mackintosh.
54. The Times.
55. Lady Westmorland.
56. Quoted in K. Young, Macaulay, Harlow: Longman, 1976, p. 15.
57. History of England.
58. Addison.
59. Carlyle.
60. Acton.
61. Ruskin.
62. Settlement.
63. Bloody Assizes.
64. Judge Jeffreys.
65. Marborough.
66. !Fora discussion on the reputation of Macaulay in the twentieth century, se G. Himmelfarb, [ 'Who Now Reads Macaulay?’ The New Criterion, 1982, 1(4) 41-7.
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم