نگاهی به تاریخ نگاری لئوپولد فون رانكه (1795-1886)

نماينده تاريخ نگاري بي روح

رانكه نماينده ی نسلي است كه بررسي مدرن تاريخ را شروع كرد. وي آن را براي اينكه جنبه اي نقادانه، «بي روح» ، ‌و نو پيدا كند تدريس كرد. ما با او دايم در تماس بوديم، و بيش از هر كس ديگر به ما آموخت.
جمعه، 6 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نماينده تاريخ نگاري بي روح
 نماينده تاريخ نگاري بي روح

 

نويسنده: مارني هيوز وارينگتون
مترجم: محمد رضا بديعي



 

نگاهی به تاریخ نگاری لئوپولد فون رانكه (1795-1886)

رانكه (1) نماينده ی نسلي است كه بررسي مدرن تاريخ را شروع كرد. وي آن را براي اينكه جنبه اي نقادانه، «بي روح» (2)، ‌و نو پيدا كند تدريس كرد. ما با او دايم در تماس بوديم، و بيش از هر كس ديگر به ما آموخت. (3)
عبارت فوق را لرد اكتون (4) درباره ی لئوپولد فون رانكه، تاريخ نويس قرن هجدهمي آلماني متعلق به عصر جديد، ‌نوشته است. اين روزها نام بردن از كسي با صفت «بي روح» مترادف است يا توهين آشكار. بي روح به معناي ملال آور است، و ملال آور در مورد مطلبي كه ارزش خواندن ندارد، به كار مي رود. اما در روزگار اكتن «بي روح بودن»- سعه ی صدر از خود نشان دادن و وفادار ماندن به حقايق- چيزي بود كه شخص سوداي آن را در سر داشت. رانكه، همان طور كه اكتن خاطرنشان مي كند، تاريخ را به خاطر اينكه جنبه اي نو و انتقادي پيدا كند، تدريس مي كرد: وي تاريخ نويسان را به حفظ كردن، مرتب ساختن و بررسي كردن اسناد با دقت و نكته سنجي ترغيب مي كرد؛ و بسياري هم معتقد بودند كه وي به آنان شيوه بي روح بودن را آموخته است. حال اينكه آيا خود رانكه نيز بي روح بود يا خير، نامعلوم است.
لئوپولد فون رانكه در ويه، (5) آلمان، در 1795 چشم به جهان گشود. آموزش ابتدايي رانكه در خانه و در گمينازيوم (6) مشهور شولپ فورته (7) در وي علاقه به آيين پرهيزگاري لوتري و عشق به زبانهاي يوناني -لاتين را پرورش داد. پس از پايان دوره ی دبيرستان در 1814، ‌در دانشگاه لايپزيك ثبت نام كرد. در اين دانشگاه، او به تحصيل الهيات و ادبيات كلاسيك يونان و روم، با توجه زياد مخصوصاً به زبان شناسي و ترجمه متون، مشغول شد. رانكه همچنين در روزهاي تحصيل در لايپزيك به عقايد و افكار جي. جي. فيخته (8)، ‌فريدريك شلگل (9)، ‌گوته، فريدريك شلينگ، كانت، ‌توسيديد، ليوي، ‌ديونسيوس هاليكارناسوس (10)، و بارتلد جورج نيبور (11) علاقه مندي نشان داد. اما همان طور كه بعدها يادآور شد، وي آثار زيادي در ارتباط با تاريخ عصر جديد مطالعه نكرد، زيرا در آنها «فقط به شمار انبوهي از اسناد برمي خورد، كه بي روح و ملال آور بودن نامحدودشان [او را] وحشت زده مي كرد». (12)
در 1817، ‌وي به عنوان مدرس ادبيات كلاسيك يونان و روم در «فريدريك گمينازيوم» در شهر پروسي (13) فرانكفورت در كنار رود اُدر (14) به كار منصوب شد. رانكه، ‌در سالهايي كه در اين مدرسه عالي مشغول تدريس بود (1817-1825)، ‌به مطالعه ی تاريخ عصر جديد دلبستگي بيشتري پيدا كرد. اين دلبستگي با توأم شدن تلاشش براي يافتن آيت الهي در طبيعت بشر و تمايلش در جهت تأثير گذاشتن بر چند زمينه ی پژوهشهاي حرفه اي مرتبط با رشته تاريخ تقويت و تحكيم شد. (15)
به علت علاقه مندي اش به تاريخ مدرن، نخستين كتابش، تاريخ ملتهاي لاتين و توتوني از 1494 تا 1514 (16) (اين كتاب در 1824 به زبان انگليسي ترجمه شد) را منتشر كرد. در مقدمه، رانكه مي كوشد تا وحدت شش ملت (ملتهاي لاتين فرانسه، ايتاليا، اسپانيا و ملتهاي توتوني آلمان، ‌انگلستان، و اسكانديناوي) را كه بر اثر سه «تنفس» (17) قرون وسطايي كوچ بزرگ، جنگهاي صليبي و مستعمره سازي شكل گرفت و به ايجاد امپراتوري جهان مسيحي منجر شد، بيان كند. (18) وي مدعي است كه در اين تحولات «شخص مي تواند تقريباً وحدت يك رويداد جداگانه ی محدود را» كه موجب پديد آوردن يك تاريخ مشترك مي شود تا «ملتها را به وحدتي نزديكتر وادارد، ملاحظه كند» (تاريخ ملتهاي لاتين و توتوني، مقدمه). اما رانكه در اين متن اصلي، سير تحولات را در مورد هر يك از اين شش ملت به طور جداگانه تا موقعي كه آنان به جنگ و ستيز در ايتاليا كشانده شدند، مورد بررسي قرار مي دهد.
كتاب تاريخ ملتهاي لاتين و توتوني عمدتاً به خاطر اين اظهارنظر مشهور شده است كه:
به تاريخ وظيفه ی داوري كردن درباره ی گذشته و به اطلاع رساندن شرح رويدادها را براي راهنمايي نسلهاي آينده محول كرده است. اثر حاضر رخصت پرداختن به چنين وظايف مهمي را به خود نمي دهد؛ اين اثر صرفاً سعي دارد تا گذشته را همان طور كه واقعاً اتفاق افتاده است [wie es eigentlich gewesen] نشان دهد.
(تاريخ ملتهاي لاتين و توتوني، ص7) معناي سخن اصلي رانكه براي بررسي گذشته «wie es eigentlich gewesen» در ميان تاريخ نويسان در معرض جرو بحث فراوان قرار گرفته بوده است. شماري از نويسندگان، عبارت مزبور را به «آنچه واقعاً اتفاق افتاد»ترجمه كرده اند و آن را تأييدي بر تاريخ «بي روح» تلقي مي كنند. آنان معتقدند كه تاريخ نويسان بايد پيوسته به واقعيتها بپردازند. نبايد هيچ نشانه اي از عقايد و اعتقاداتشان در نوشته هايشان وجود داشته باشد. صرفاً در موقعي كه آنان هر نشانه و ردپايي از خودشان را محو كنند، ‌مي توانند گذشته را «همان گونه كه واقعاً بود» احيا كنند. اما اغلب مفسران جديد از جمله ايگرز (19) استدلال كرده اند كه چنين ترجمه اي دقيق نيست، زيرا كه مفهوم «ايده آليستي» رانكه را درباره ی تاريخ افاده نمي كند. ايگرز ترجيح مي دهد كه عبارت را به اين صورت ترجمه كند، «[تاريخ] صرفاً مي خواهد نشان دهد كه، ‌در اصل، رويدادها چگونه اتفاق افتادند»(20) يعني، تاريخ نويسان بايد سعي كنند تا يك تصوير مبتني بر واقعيت از گذشته بدون اعمال نظرياتشان به دست دهند، اما آنان بايد در عين حال به فراسوي واقعيتهاي بروند و گرايشهاي عمومي يا ايده هاي مهمي را كه به يك فرد يا به يك نهاد صبغه اي خاص مي بخشند، ‌مورد بررسي قرار دهند. رانكه عقيده دارد كه تاريخ نويسان مي كوشند تا پرده از راز خط «هيروگليف مقدس» كه حضور خدا در جهان است، ‌بردارند. از اين رو تاريخ فراتر از واقعيات محض است؛ تاريخ نويس از يك «شادي در مورد خاص» و در عين حال از «چشمي در مورد عام» برخوردار است. (21) رانكه همچنين در پيوست كتاب تاريخ ملتهاي لاتين و توتوني استدلال مي كند كه نوشتن تاريخ دقيق بدون توسل به مدرك اوليه (مدرك همزمان با رويداد) ناممكن است.
بمجرد انتشار كتاب تاريخ، رانكه در دانشگاه برلين به مقام استادي منصوب شد. دانشگاه برلين در 1810 تا حد زيادي بر اثر مساعي ويلهلم فون هومبولت (22)، استادي كه در آن زمان در دولت پروس وزير آموزش و پرورش بود، تأسيس شده بود. در اين دانشگاه هگل كرسي استادي فلسفه را داشت، ‌فردريش شلايرماخر (23) الهيات درس مي داد، و فريدريش ساويني (24) حقوق تدريس مي كرد. در مسائل مربوط به علوم انساني، بوضوح آرا و عقايد، ميان طرفداران هگل كه معتقد بود تاريخ عبارت است از سرگذشت آزادي عمومي و طرفداران ساويني كه به تفرد و تنوع تجربيات در تاريخ اعتقاد داشت، ‌تقسيم شده بود. رانكه موافق نظر ساويني بود، و با نظر هگل مبني بر اينكه تاريخ فراتر و مستقل از رويدادها و واقعيتهاي عيني است، مخالف بود. وي باور داشت كه تحقق ايده هاي كلي و الهي بر تجربيات عيني مردم متكي است. رانكه در كتابخانه دانشگاه برلين، يك مجموعه گزارش چهل و هفت جلدي پيدا كرد كه توسط سفيران ونيزي در خلال قرنهاي شانزدهم و هفدهم تهيه و تدوين شده بود، همين مجموعه بود كه اساس شماري از آثار آينده اش را تشكيل داد. مطالب اوليه براي رانكه از اهميت بسيار زيادي برخوردار بود؛ آن طور كه بعدها چنين نوشت:
دريافتم زمان آن رسيده است كه ما بايد تاريخ جديد را، نه ديگر براساس روايات تاريخ نويسان معاصر، به استثناي مواردي كه آنان از اطلاعات خصوصي و بلاواسطه درباره ی واقعيات برخوردارند؛ بنياد نهيم؛ و بخصوص بر تأليف يك اثر به نحوي توجه شود كه حتي المقدور بدون مأخذ نباشد؛ بلكه بيشتر بر روايات شهود عيني، و متكي بر اسناد واقعي و اصلي باشد.
(تاريخ نهضت اصلاح دين و آلمان (25)، مقدمه: ص10)
يك كمك هزينه سخاوتمندانه از سوي دولت پروس به رانكه امكان داد تا از بايگانيهاي اسناد و مدارك تاريخي در كتابخانه هاي وين، ونيز، فلورانس، و رم ديدن كند.
اندكي بعد از بازگشت وي به برلين در 1831، وزير امور خارجه پروس، كانت برونشتروف (26)، ‌از رانكه درخواست كرد تا سردبيري يك نشريه نوبنياد (27) را تقبل كند. اين نشريه، اميدوار بود، تا با انديشه هاي ليبرال سياسي كه در آلمان پس از انقلابهاي 1830 فرانسه و بلژيك مطرح شده بود، مبارزه كند. رانكه نتوانست حمايت بسياري از نويسندگان يا خوانندگان را جلب كند، ‌و بناچار خود بتنهايي نوشتن برخي از مقالاتي را كه در دوره كوتاه اين نشريه، در چهار شماره انتشار يافت، بر عهده گرفت (1833-1836). در بعضي از مقالات مزبور، ما مي توانيم به استنباط روشن تري از «ايده آليسم» مورد نظر وي برسيم. مثلاً، او در مقاله «گفت و شنود در مورد خط مشي سياسي» (1836) و مقاله «قدرتهاي بزرگ» (1833)، ‌استدلال مي كند كه هر دولت توسط يك ايده خاص معنوي و اخلاقي كه از ذات باري تعالي نشأت مي گيرد، تشكل پيدا كرده است. رانكه در اين خصوص به خواننده توضيح مي دهد كه افراد بايد براي از قوه به فعل درآوردن اين ايده كه در قلب دولتشان مكنون است، كوشش كنند. از اين رو به عقيده او در آلمان نبايد به اقوال و اعمال فرانسه انقلابي ميدان داده شود. بلكه، هر دولت بايد «تمام قواي معنوي اش را به منظور صيانت نفس بسيج نمايد». (28) بالاتر از همه، اين امر به معناي محفوظ نگاه داشتن دولت از ايده هاي اجنبي است. رانكه در اين مقاله ها در موضعي كه بويژه به آرا و عقايد هگل نزديك است، قرار دارد. هر دو مدعي بودند كه دولت، تجلي يك تصور ذهني است و تابع اصول اخلاقي بيگانه نيست. مشكلات چنين نظريه اي اكنون آشكار است: اگر دولتها نتواند از خارج مورد داوري قرار بگيرند، ‌آنگاه آنها ممكن است براي محافظت خودشان در برابر ساير دولتها، متوسل به اقدامات افراطي، حتي كاربرد خشونت، شوند. در قرن بيستم، شماري از نويسندگان، رانكه و پيروانش را به خاطر قرار دادن آلمان در معرض آسيبهاي ناشي از توتاليتاريسم سرزنش كردند. (29)
رانكه در همان زمان كه سرگرم كار بود (30)، نوشتن كتاب جديد (31) را آغاز كرد (كتاب مزبور در 1834-1836 به انگليسي ترجمه شد). اگر چه وي به عنوان يك پروتستان از رجوع كردن به بايگانيهاي اسناد تاريخي كتابخانه ی واتيكان محروم شده بود، توانست ارتقاي مقام رم و كليسا را در نيمه نخست قرن شانزدهم براساس دست نوشتهايي خصوصي كه در ونيز و رم ديد بود، تشريح كند. اما در حالي كه برخي از پروتستان ها اين اثر را بسيار بي طرفانه و پاپ گرايانه مي دانستند و آن را به مثابه اثري خصمانه تلقي مي كردند، رانكه به خاطر توصيفش از كليساي كاتوليك به عنوان يك پديده تاريخي در برخورد با مسائل مذهبي و غير مذهبي در جريان «ضد نهضت اصلاح دين» (اصطلاحي كه خود رانكه آن را وضع كرد)، و توصيف زنده و روشنش از پاپ پل چهارم (32) پاپ پيوس پنجم (33)، وايگنيشيوس لوئيولا (34) بسيار مورد ستايش قرار گرفت.
او بار ديگر توجهش به يك موضوع روز جلب شد، و در نتيجه كتابي نوشت با عنوان تاريخ نهضت اصلاح دين در آلمان (35) (اين كتاب در 1845-1847 به انگليسي ترجمه شد). رانكه در نوشتن اين كتاب از يك مجموعه گزارش نود و شش جلدي كه به وسيله سفيران فرانكفورت در انجمن امپراتوري آلمان (36) در جريان نهضت اصلاح دين تهيه و تدوين شده بود، براي شرح گزارش خود از چگونگي تأثيرگذاري تعارضات و تحريكات سياسي در مورد پيامد اصلاح ديني سود جست. اين اثر نخستين برداشت علمي از رويدادهاي آن دوران بود و بسرعت به صورت يك اثر كلاسيك ملي درآمد.
پس از اينكه وي از سوي امپراتور پروس، فريدريش ويلهلم چهارم، در 1841 به سمت تاريخ نگار دربار منصوب شد، ‌كتابي درباره ی تاريخ پروس نوشت (عنوان كتاب به آلماني چنين است: Neun B#ucher preussischer Geschichte 1849، ‌اين كتاب با عنوان زندگينامه دودمان براندنبورگ و تاريخ پروس، در خلال قرنهاي هفدهم و هجدهم، (37) به انگليسي ترجمه شد 1949، ‌بعداً تعداد مجلدات اين اثر به دوازده جلد رسيد) كه تاريخ دودمان سلطنتي هون تسولرن (38) را از اواخر قرون وسطا تا به هنگام دوره ی فردريك كبير در بر مي گيرد. روايت محافظه كارانه رانكه از پروس به عنوان يك دولت نمونه ايالتي محلي تا يك شريك عمده در اتحاد آلمان از سوي بسياري از نويسندگان مورد انتقاد قرار گرفت. (39) در فاصله ميان 1852 و 1868 وي قصد داشت تا آن «دوره هايي را كه دربردارنده سودمندترين تأثير بر پيشرفت نوع بشر بوده است» و طرز رفتاري كه در نتيجه آن ملتهاي خاصي توانسته اند به يك «شخصيت تاريخي جهاني» نايل آيند، تشريح كند. (40) رانكه نظرياتش درباره ی دوره هاي مزبور در طي يك رشته سخنرانيهاي درسي كه در برابر ماكسيميليان يوزف باواريا (41) (شاه ماكسيميليان دوم) به طور مبسوط ابراز داشت. او در اين سخنرانيها استدلال مي كند كه هر دوره في نفسه منحصر به فرد است و بايد بر حسب مقتضيات خاص خودش مورد بررسي قرار گيرد، نه طبق عقايد و آراي دوره ی كنوني يا يك مرحله بعد از اين دوره. رانكه، برخلاف متفكراني مانند هردر و هگل، باور نداشت كه يك اراده عام هدايت كننده وجود دارد كه روند پيشرفت نوع بشر را از يك مرحله به مرحله ديگر راهنمايي مي كند يا يك تعالي روحي كه انسانها را به سوي يك هدف مشخص سوق مي دهد. همه عصرها از ديد ذات الهي مساويند، و از ديد تاريخ نويس نيز همين طور بايد باشد. تاريخ نويس مي تواند «ايده هاي اصلي» را در چهارچوب دوره هاي جداگانه با فراست دريابد، اما تاريخ بر اساس شواهد، پيشرفت يا ترقي كلي را اثبات نمي كند.
رانكه از دانشگاه برلين در 1871 بازنشسته شد و تمام توانش را صرف تأليف و ويرايش آثار به اتمام رسيده اش كرد. او همچنين به پژوهش خود در زمينه تاريخ آلمان، ‌ويرايش و چاپ موضوعاتي نظير آلبرشت والنشتاين (42) جنگهاي انقلابي 1791-1792، ‌هاردنبرگ (43)، دولتمرد پروسي و مكاتبه ی ويلهلم چهارم با كريستين بونزن (44) تداوم داد. به شهرت و اعتبارش پيوسته افزوده شد، ‌و به القاب و امتيازات فراواني دست يافت. به وي در 1865 نشان اشرافيت موروثي اعطا شد (همچنين رخصت يافت قبل نام خانوادگي اش كلمه «فون» را بيفزايد)، ‌در 1882 به عضويت هيئت مشاوران سلطنتي (45) پذيرفته شد و در 1885 شهروند افتخاري برلين شد. در 1884 كانون امريكايي تاريخ نگاري (46) كه بتازگي تأسيس شده بود، ‌وي را به عنوان اولين عضو افتخاري خود پذيرفت. (47) به رغم ضعف بينايي، ‌او در 1880 شروع به نوشتن اثري كرد كه مدعي بود كتابي درباره ی تاريخ عمومي نوع بشر خواهد بود. وي، ‌با ياري دستيارانش، در ظرف يك سال نخستين مجلد تاريخ عمومي خود را منتشر كرد، ‌در اين اثر، كه تعداد مجلداتش تا قبل از مرگ نويسنده در 23 ماه مه 1886 به شش مجلد رسيد، ‌جريان رويدادها از آغاز تمدنهاي مصر باستان و بني اسرائيل تا مرگ اوتو (48) در قرن دوازدهم تشريح شده است. شاگردش، ‌آلفرد دوه (49)، ‌با استفاده از يادداشتهاي درسي رانكه و نيز يادداشتهاي متعلق به شاگردانش، ‌تلاش كرد تا دنباله مطالب را تا 1453، ‌يعني سالي كه رانكه كار نوشتن درباره ی تاريخ جديد را شروع كرده بود، ‌تداوم دهد. با اينكه اين اثر در وضع ايده آل بايد دربردارنده همه چيزها درمورد زندگي انسان درست از همان آغازهايش باشد، رانكه دوران پيش از تاريخ و زندگي مردمان «بدوي» را (دقيقاً در مورد هر كس در خارج قاره اروپا) به دليل نبودن مدارك مستثنا كرد (نك تاريخ عمومي).
روش انتقادي رانكه به صورت سرمشق پژوهش تاريخي در قرن نوزدهم در آلمان و در جاهاي ديگر درآمد. اما به رغم اهميت ايده هايش، ‌بندرت حرفهايش را درك كرده بودند. تاريخ نويسان بريتانيايي و امريكايي بر اظهار نظر وي كه تاريخ نويسان بايد «گذشته را همان طور كه بوده است» بررسي كنند، به «تشريح دقيق رويدادها» بپردازند و خودشان را از«غليان احساسات برهانند» تأكيد كردند، و او را به عنوان نمونه بارز يك تاريخ نويس «به لحاظ علمي» فرهيخته ستودند. (50)
اما در آستانه قرن بيستم، انتقاد تند و گزنده جاي اين گونه ستايشها را گرفت. بسياري از تاريخ نويسان در ايالات متحد، ‌فرانسه و آلمان، ضرورت اعراض از سبك تاريخ نگاري واقعيت- محور سياسي و مذهبي رانكه و روي آوردن به ديدگاه بازتر را توصيه مي كردند. فيتزسيمونز (51) خاطر نشان مي كند كه رانكه به طور فزاينده اي «به خاطر آنچه نوشته بود و سوء استفاده از آنچه نوشته بود و به خاطر چيزهايي كه اصلاً ننوشته نكوهش شده» بود. (52) در بخش پاياني قرن بيستم، اصطلاح «رانكه اي» توصيف موجزي است در مورد تاريخ نگاريهاي از رواج افتاده، ابتدايي، و ملال آور. دانش پژوهي جديد، تا اندازه اي با طبع و نشر شماري از دست نويسهاي قبلاً منتشر نشده، اثبات كرده كه چنين ديدگاهي تا چه حد غيرعادلانه است. دانش پژوهان اكنون باور دارند كه رانكه يك تاريخ نويس پرجنب و جوش بود زيرا كه وي نه تنها درصدد كند و كاو واقعيتها بلكه درصدد كند و كاو ايده ها نيز بود.

آثار مهم

Sammtliche Werke, 54 vols, Leipzig: Dunker & Humboldt, 1867-90.
History of the Latin and Teutonic Nations, 1494-1514, trans. G. R. Dennis, London: G. Bell, 1915.
The Ottoman arid Spanish Monarchies in the Sixteenth and Seventeenth Centuries, trans. W. K. Kelly, London: Whittaker, 1843.
History of the Popes, their Church and State, trans. E. Foster, London: Whittaker, 1845.
History of the Riformation in Germany, trans. S. Austin, ed. R. A. Johnson, New York: E. P. Dutton, 1966.
Memoirs of the House of Brandenburg and History of Prussia during the Seventeenth and Eighteenth Centuries, trans. Sir A. and Lady Duff Gordon, New York: Haskell House, 1969.
Civil Wars and Monarchy in France in the Sixteenth and Seventeenth Centuries: a History of France, trans. M. A Garvey, New York: Harper & Brothers, 1973.
History of England principally in the Seventeenth Century, trans. G. W. Kitchin and C. W. Boase, Oxford: Oxford University Press, 1875.
Unillersal History: 1. The Oldest Historical Group of Nations and the Greeks, trans.
G. W. Prothero, London, 1884.
The Theory and Practice of History, trans. and ed. G. G. Igger and K. von Moltke, Indianapolis, IN: Bobbs-Merrill, 1973.
The Secret World of History: Selected Writings on the Art and Science of History, trans. and ed. J. Wines. New York: Fordham University Press, 1981.

پي نوشت ها :

1. Leopold Von Ranke.
2. Colourless.
3. Lord Acton, ‘Inaugural Lecture on the Study of History’, quoted in G Himmelfarb (ed. ) Essays on Freedom and Power, Cambridge, MA: Harvard University Press, 1948, p. 20.
4. Lord Acton.
5. Wiehe.
6. Gymnasium.
7. Schulpforta.
8. J. G. Fichte.
9. Friedrich Schlegel.
10. Dionysius of Halicarnassus.
11. Barthold Georg Niebuhr.
12. ‘Autobiographical Dictation, November 1885’, The Secret of World History: Selected Writings on the Art and Science of History, ed. R. Wines. New York: Fordham University Press, 1981, p. 36.
13. Prussian.
14. Oder.
15. Ibid. , pp. 36-8; L. Kreiger, Ranke: the Meaning of History, Chicago, IL: University of Chicago Press, 1977, p. 97.
16. Geschichte der romanischen und germanischen völker von 1949 bis 1514.
17. respiration.
18. In two letters to his brother Heinrich (28 November 1822 and 25 August 1827) , Ranke uses the word ‘breath’ to suggest divine presence in the world. Quoted in L. Kreiger, Ranke, p. 27.
19. Iggers.
20. G. G. Iggers, ‘Introduction’, in G. G. Iggers and K. von Moltke (eds) The Theory and Practice of History, Indianapolis, IN: Bobbs-Merrill, 1973, pp. xli-xlii.
21. Letter to Heinrich Ranke, 1820, ‘The Pitfalls of a Philosophy of History’ (lecture on universal history from the 1840s) , ‘History and Philosophy’ (manuscript from the 1830s) , The Secret World of History, pp. 103,241; Iggers and von Moltke (eds) The Theory and Practice of History, pp. 31, 47-50.
22. Wilhelm Von Humboldt.
23. Friedrich Schleiermacher.
24. Friedrich Savigny.
25. History of the Reformation in Germany.
26. Count Bernstorff.
27. Historisch -Polititische Zeitschrift.
28. ‘Dialogue on Politics’, in Iggers and von Moltke (eds) The Theory and Practice of History, p. 118.
29. For a level-headed discussion on post-war criticisms of Ranke, see P. Geyl, ‘Ranke in the Light of the-’’Catastrophe’, in Debates with Historians, New York: Meridian, 1958, pp. 9-29.
30. در Historisch -Polititische Zeitschrift.
31. Die romischen Papiste, ihre kirche und ihr Staat im sechzehnten und siebzehnten Jahrhundert.
32. Pope Paul IV.
33. Pius V.
34. Ignatius Loyola.
35. Deutche Geschichteim Zeitalter der Reformation.
36. German Imperil Diet.
37. Memoris of the House of Brandenburg and History of Prussia, during the Seventeenth and Eighteenth Centuries.
38. Hohenzollern.
39. G. P. Gooch, History and Historians in the Nineteenth. Century, New York: Longmans, 1935, p. 235.
40. The Secret World of History, p. 15.
41. Maximillian Joseph of Bavaria.
42. Albrecht Wallenstein.
43. Hardenberg.
44. Christian Bunsen.
45. Privy Councillor.
46. American Historical Association.
47. H. B. Adams, 'Leopold von Ranke’, American Historical Association Papers, 1888, vol. Ill, pp. 101-20.
48. Otto.
49. Alfred Dove.
50. G. G. Iggers, ‘The Image of Ranke in American and German Historical Thought’, History and Theory, 1962, 2 (1) : 17-40; D. Ross, ‘Oil the Misunderstanding of Ranke and the Origins of the Historical Profession in America’, in G. G. Iggers and J. M. Powell, Leopold von Ranke and the Shaping of the Historical Discipline, Syracuse, NY: Syracuse University Press, 1990, pp. 154-69; G. G. Iggers, ‘The Crisis of the Rankean Paradigm in the Nineteenth Century’, in I ibid. , pp. 170-9; D. S. Goldstein, ‘History at Oxford and Cambridge’, in ibid. , pp. 141-53; S. , Bann,‘The Historian as Taxidermist: Ranke, Barante, Waterton’, in Comparative Criticism, 1981,3 (1) : 21-49; P. Novick, That Noble Dream: the ‘Objectivity’ Question and the American Historical Profession, Cambridge: Cambridge University Press, 1988.
51. Fitzsimons.
52. M. A. Fitzsimons, ‘Ranke: History as Worship’, Review of Politics, 1980, 42 (3) : 553.

منبع مقاله :
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.