(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ... ) (1)
اي مؤمنان! همراه جانتان باشيد - و آن را از آلودگي به گناه حراست کنيد - .
در يک مبارزه ي اصولي، بايد سياست ها و خط مشي ها به خوبي روشن شوند؛ سياست هايي که بر مبناي هدف ها و توانمندي ها شکل مي گيرند و بر اساس همين سياست هاي اصولي، راهکارهاي مبارزه شناخته مي شوند. هدف کلي در اين مبارزه نيز در گام نخست، مهار دشمن و سپس عقب راندن و سرکوبي و در گام هاي نهايي اسارت اوست.
اکنون بر اساس آن توانمندي ها و هدف ها و به کمک منبع پرفيض قرآن و عترت، به بررسي سياست هاي اصولي در مبارزه با دشمن مي پردازيم. اين اصول عبارتند از:
1. نگهباني.
2. واکنش مناسب و درخور.
3. استعاذه و استغفار.
4. پايداري، برخورد خصمانه و انهدام.
1. نگهباني
بارها گفته ايم دشمن با جان ما سروکار دارد و تمام تلاش هاي او براي دستبرد به اين گوهر گرانبهاست. اگر آدمي ارزش خود را بشناسد، هرگز به دشمنش اجازه ي نزديک شدن به خود را نمي دهد؛ چه رسد به اين که راه سرقت جان را به بنماياند و يا حماقت کند و به آساني آن را در اختيارش نهد. در شعري منسوب به امام صادق (عليه السلام) چنين آمده است:من هيچ چيز را با جان خود برابر نمي کنم؛ جز پروردگارش را؛ اگر بخواهم اين را بدهم، در برابر آن را مي ستانم؛ اما به آن چه گذرا باشد، اگر چه تمام دنيا باشد، حاضر نيستم اين سرمايه را بدهم؛ من تمام آن چه جز خداست را با اين گهر برابر نمي کنم. (2)
از مولاي ما اميرمؤمنان نيز چنين سفارشي رسيده است:
براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس خود را جز به بهشت نفروشيد. (3)
بنابراين، گوهر جان، بسيار گران بهاست و طبيعي است که از هر چيز نفيس پربها، بايد سخت حراست کرد. قرآن کريم با صراحت به مؤمنان اعلام مي دارد:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ...) (4)
اي مؤمنان! شما را به جان هايتان سفارش مي کنم؛ هر گاه شما هدايت يافتيد، آن کس که گمراه شده است، به شما زياني نمي رساند... .
شما را به جان هاي تان سفارش کردن و همراه جان خود بودن که سفارش اين آيه است، هم پايه و اساس بُعد شناخت خويش (آيات انفسي) است و هم اساس بُعد سازندگي (تزکيه نفس) است؛ يعني اگر انسان از خود واقعي اش فاصله گرفت، افزون بر آن که از اين منبع بي کران معرفتي محروم مي ماند، رشد و بالندگي اش نيز متوقف مي شود.
هشداري ديگر از قرآن را در اين آيه بنگريد که از لزوم نگهباني جان، پرده بر مي آورد:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ... ) (5)
«اي کساني که ايمان آورده ايد! خودتان و کسانتان را از آتشي که مايه ي سوختي آن مردم و سنگ ها هستند، حفظ کنيد.»
اين هشدار از قرآن که نشان مي دهد اگر از جان مراقبت نشد آتش آن را مي ربايد، روشن ترين دليل بر وقوع خطر حتمي است. روشن است که شرط اوّل نگهباني از جان، يافتن و شناختن اوست. اگر کسي خود را گم کرده باشد، چه چيزي را مراقبت کند؟ اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
«عَجِبتُ لِمَن يَنشِدُ ضالَّتَه وَ قَد أضَلَّ نَفسَه فَلا يَطلُبُها...» ؛
در شگفتم از کسي که چيزي را گم کرده و در جست و جوي آن است؛ اما خودش را گم کرده، آن را نمي جويد!؟ (6)
بنابراين، بايد هر روز به خود مراجعه کنيم و ببينيم در مسير حق هستيم يا نه؛ چون گم شدن ما همان و ربودن دشمن همان؛ چون دشمن، مانند حرام خواري است که مالي را پيدا کرده است؛ حرام خوار، مال را به صاحبش پس نمي دهد؛ بلکه آن را از آنِ خود مي دادند.
اکنون اين پرسش مطرح است که براي مراقبت از جان چه کنيم؟ براي اين منظور، دستورالعمل هاي زير، راه گشاست:
الف) دژ و استحکامات
ما در منطقه اي امن به سر نمي بريم و در موقعيتي هستيم که از هر طرف امکان حمله است؛ مانند پادگاني که در موقعيت حساس و دشمن خيز قرار دارد؛ بويژه اگر پادگان ستادي باشد يا موزه اي که چيزهاي بسيار نفيس و گران بها در آن نگه داري مي شود و چشمان طمع کار و نامحرم دشمن هر لحظه به آن دوخته شده تا فرصتي فراهم آيد و بتواند به آن دستبرد زند.تعبير قرآن کريم اين گونه است:
حمله ي دشمن به طرف ما از هر چهار سمت؛ يعني پشت سر، روبرو، طرف راست و طرف چپ امکان پذير است. (7)
حال که دشمن حالت تهاجمي دارد و از هر سو حمله مي کند، ساختن دژ و استحکامات براي نجات، امري لازم و ضروري است؛ دژي که به مراتب از استحکامات اطراف پادگان، مانند: سيم خاردار، ميدان هاي مين، تله هاي انفجاري، و ... لازم تر است؛ دژي که متناسب با جان ماست و آن چيزي جز تقوا نيست. تقوا يعني حفظ حريم الهي در بيرون از جان و حرم الهي در درون جان؛ قرآن کريم تقوا را لباسي بر اندام جان آدمي مي داند که آن را به خوبي مي پوشاند و حراست مي کند؛
(...وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ... ) (8)
... بهترين جامه [لباس] تقواست...
امير مؤمنان، امام علي (عليه السلام) تقوا را دژي نفوذناپذير مي شناسد که هرگز رخنه در آن ممکن نيست؛
اِعلَموا عِبادَ اللهِ! إنّ التَّقوي دارُ حِصنٍ عَزيزٍ، والفُجُورُ دارُ حِصنٍ ذَليل لا يَمنَعُ أهلَهُ وَ لا يَحرِزُ من لَجَأَ إلَيهِ؛ ألا وَ بِالتَّقوي تُقطَعُ حُمَةُ الخَطايا؛ (9)
بندگان خدا! بدانيد که تقوا و پارسايي، خانه اي است چون دژ استوار و نيرومند و ناپارسايي، خانه ي بي بنياد و خوار است که ساکنانش را از آسيب نگهبان نيست و کسي که بدان پناه بَرد، در امان نمي باشد؛ بدانيد که با تقوا مي توان نيش (يا ريشه ي) خطاها را بريد.
حضرت در خطبه ي ديگري فرمودند:
«... فَإنّ التَّقوي في اليَومِ الحِرزُ، وَ في غَدٍ اَلطَّريقُ إلي الجَنَّة» (10)
پرهيزگاري، امروز سپر و پناهگاه و فردا راهِ بهشت است.
بدين سان، بکوشيم با تمرين تقوا، اين دژ را مستحکم تر کنيم و سپري پولادين به وجود آوريم؛ اوج سفارش قرآن در زمينه ي تقوا دو دستور است؛ يکي در اين آيه که مي فرمايد: آن گونه که حق تقواي خداست، متقي باشيد؛
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ .. ) (11)
اي کساني که ايمان آورده ايد! از خدا آن گونه که حق پروا کردن از اوست، پروا کنيد... .
دستور ديگر در اين آيه ي کريمه است که مي فرمايد: هر چه قدر مي توانيد با تقوا باشيد؛
(فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا... ) (12)
پس تا مي توانيد از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد... .
توصيه به تقوا، همه جا و همه وقت و در همه ي ابعاد (مانند تقواي چشم، تقواي گوش و ... ؛ تقواي سياسي، اقتصادي، فردي، اجتماعي و ...) براي آن است که دشمن در همه جا کمين دارد؛ البته در جايي که حضور دشمن قطعي و حمله او بسيار نزديک است - مانند کمين گاه هايي که برشمرديم - توصيه به تقوا به مراتب بيشتر است.
تقوا، افزون بر آن نقش حساس دژ سازي، آثار و برکات فراواني را به ارمغان مي آورد. از جمله برکاتي که قرآن برشمرده عبارتند از:
1. مايه ي نجات از بن بست ها، و دست يابي به رزق و روزي غيبي است. (13)
2. عامل گشايش در کارها، و پوشش زشتي هاست. (14)
3. سبب بخشش لغزش ها (15) و اهداي نيروي تشخيص (16) و پاداش بزرگ است. (17)
ب) کنترل ورود و خروج
مثال پادگان را به خاطر آوريد؛ دژبان موظف است ورود و خروج افراد را کنترل کند و هرگز به افراد مشکوک و ناشناس اجازه ي ورود ندهد و کساني را که بيرون مي روند، زير نظر داشته باشد تا اتفاقي روي ندهد. غفلت دژبان فرصتي مناسب براي دشمني است که در کمين به انتظار نشسته است. اگر انسان غفلت کند و از درهاي ورود و خروج به جان، دژباني ننمايد، دشمن نفوذ خواهد کرد؛ زبان (در اصلي)، چشم، گوش، فکر و همه ي اعضا و جوارح، درهاي ورودي به قلبند و هر چه از اين گذرگاه ها عبور کند، بر صفحه ي دل ثبت مي شود. اگر گناه و تاريک باشد، نقطه ي سياه مي نگارد و بهانه اي به دست دشمن مي دهد و اگر طاعت و نور باشد، نقطه ي نور مي نگارد، تا بدان جا که سرتاسر دل را مي پوشاند؛(كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ) (18)
نه چنين است؛ بلکه آن چه مرتکب مي شدند، زنگار بر دل هايشان بسته است.
نخست، دل آدمي زنگار و چرک ندارد؛ اما همين که ورود و خروج را کنترل نکند، رفته رفته رفتارهاي زشت، زنگار و چرک بر دل مي نشاند؛ اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
«اَلقَلبُ مُصحَفُ البَصَرِ»؛ (19)
دل، صحيفه ي چشم است.
اين روايت مي گويد، هر چه چشم ديد، بر صفحه ي جان حک مي شود و روشن است که اين اختصاصي به چشم ندارد؛ درباره گوش نيز به همين صورت است و همين طور ديگر اعضاي بدن؛ امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«... وَ فَرَضَ عَلَي السَّمعِ أن يَتَنَزَّهَ عَنِ الإستِماعِ إلي ما حَرَّمَ اللهُ، وَ أن يُعرِضَ عَمّا لا يَحِلُّ مِمّا نَهيَ الله عَزَّوَجَلَّ عَنه، وَ الإصغاءِ إلي ما أسخَطَ اللهُ عَزَّوَ جَلَّ ...»؛ (20)
[خداوند] بر گوش واجب ساخته که از شنيدن آن چه خدا حرام کرده، دوري گزيند و از آن چه خداي عزوجل نهي فرموده و براي او حلال نيست و از شنيدن آن چه خدا را به خشم آورد، روگردان شود...
پس هر کالايي که بخواهد وارد مملکت جان شود، بايد مجوز الهي و مُهر شرعي داشته باشد؛ آن چه خدا اجازه فرمود، آزاد، و آن چه که کالاي ممنوعه است، ممنوع است. سفارش هميشگي به ما اين است که گناه - و حتي فکر گناه - کالاي ممنوع است و اجازه ي ورود نخواهد داشت؛ مانند کالاهاي قاچاق که اگر کنترل نشود، بنيان مملکت را به هم مي ريزد و از همين روست که هر گاه از بزرگان توصيه اي براي خودسازي خواسته شده، آنان به مسأله ي مراقبت اهميت داده اند. از علامه طباطبايي (رحمه الله) سوال شد که براي خود سازي چه کنيم؟ ايشان سه بار فرمودند:
«اَلمُراقِبَة، اَلمُراقِبَة، اَلمُراقِبَة.»
اين نوع کنترل و مراقبت، تنها در مورد نيروهاي ناشناس بيروني نيست؛ بلکه افراد مشکوک در داخلِ محدوده نيز بايد کنترل شوند. اگر خواهش هاي نفس برآورده شود، از يک سو، انسان از درون تضعيف شده، از سوي ديگر طمع دشمن صد چندان مي شود. اين نيروي نفوذي داخلي، براي ابليس دستيار خوبي است؛ شيطان او را بيدار مي کند و به کار مي گمارد تا جاده اش را هموار کند. خداوند در قرآن کريم به داوود پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين مي گويد:
(يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ...) (21)
اي داوود، ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم؛ پس ميان مردم به حق داوري کن و مبادا از هوس پيروي کني که تو را از خدا به در کند...
اين خطر نفس است که پيروي از آن، انسان را از راه خدا به بي راهه مي برد. پس به حکم عقل، اين موجود خطرناک دروني را بايد لجام زد و زير نظر داشت؛ مانند فردي مشکوک در درون نهادي حساس؛ اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
« وَاعْلَمُوا - عِبَادَ اللهِ - إنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ يُصْبِحُ وَلاَ يُمْسِي إلاَّ وَنَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلاَ يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَمُسْتَزِيْداً لَهَا» (22)
جز آن که نفس خود را نزد خويش متهم مي داند؛ پيوسته با آن عتاب دارد و گناهکارش مي شمارد.
در جايي ديگر مي فرمايد:
«... وَ لا تُرَخِّصوُا لِأَنفُسِکُم فَتَذهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ فيها مَذاهِبَ الظَّلَمَة...»؛
خويشتن را (در خواسته هاي نفساني) رخصت مدهيد تا آن که شما را به راه ستمکاران و تبه کاران بکشاند. (23)
زندگي اولياي خدا اين نوع کنترل و مراقبت را به ما مي آموزد. به عنوان نمونه به اين داستان توجه کنيد:
روزي آخوند ملا عبدالله شوشتري (ره) به ديدار شيخ بهاءالدين (بهايي) (ره) رفت؛ ساعتي نزد شيخ بود تا آن که بانگ اذان فراز آمد. شيخ به مولانا (ملا عبدالله) گفت: در همين جا نماز بخوانيد تا ما هم به شما اقتدا کنيم و به فيض جماعت رسيم. مولانا تأملي کرد و نپذيرفت؛ بلکه برخاست و به خانه ي خويش رفت؛ از او پرسيدند: چگونه خواهش شيخ را اجابت نکرديد و نماز را در خانه ي شيخ نخوانديد با اين که درباره ي خواندن نماز اوّل وقت اهتمام داريد؟ در پاسخ گفت: قدري در حال خود تأمل کردم، ديدم چنان نيستم که اگر شيخ پشت سر من نماز بخواند، فرقي نکند؛ بلکه در حالم تغييري پيدا مي شود؛ لاجرم اجابت نکردم. (24)
محاسبه و ارزيابي
بعد از استحکامات و کنترل، نوبت به محاسبه و ارزيابي مي رسد. بار ديگر، مثال پادگان در شرايط دشوار را به خاطر آوريد؛ هر شب دفتر دژباني که همه ي رفت و آمدها در آن ثبت شده است، به دقت بررسي و مطالعه مي شود تا مشخص شود چه کساني وارد اين محدوده شده يا از آن بيرون رفته اند؟ اين بررسي ها براي جبران ضعف هاي قبلي و دقت و هوشياري بيشتر در کنترل هاي بعدي بسيار لازم است. حراست از گوهر جان نيز به همين گونه است؛ بايد ورود و خروج با دقت تمام محاسبه و ارزيابي شود؛ قرآن کريم مي فرمايد:(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) (25)
اي کساني که ايمان آورده ايد! از خدا پروا داريد و هر کسي بايد بنگرد که براي فردا [ي خود] از پيش چه فرستاده است و از خدا پروا کنيد؛ در حقيقت، خدا به آن چه مي کنيد، آگاه است.
در اين آيه، خداوند متعال سفارش مي کند بنگريم که براي فرداي قيامت چه کرده ايم و در اين بررسي و نگرش نيز تقوا را رعايت کنيم؛ تقواي محاسبه و ارزيابي تا مبادا به خاطر حُب به خود، ضعفي را ناديده گيريم يا آن را توجيه کنيم؛ چون در همين محاسبه ها نيز وسوسه ي دشمن قطعي است. کيفيت محاسبه ي نفس و جايگاه ويژه ي آن را، از بندگان خاص خدا، از زبان مبارک امير مؤمنان، امام علي (عليه السلام) بياموزيم:
«... وَقَدْ نَشَرُوا دَواوِينَ أَعْمَالِهِمْ، وَفَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ، وَعَلَي کُلِّ صَغِيرَةٍ وَکَبِيرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْنُهوُا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِيهَا، وَحَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الْإِسْتِقلاَلِ بِهَا، فَنَشَجُوا نَشِيجاً، وَتَجَاوَبُوا نَحِيباً، يَعِجُّونَ إِلَي رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَم وَاعْتِرَافٍ ...»؛ (26)
... آنان دفتر کردارشان را گشوده اند و براي محاسبه نفس آماده اند و مي انديشند که چه کارهاي بزرگ و کوچک را که بدان مأمور بودند، واگذاشتند يا از کارهايي بازداشته شدند، اما انجام دادند و در [تکليف خود] کوتاهي کردند. بار سنگين گناهان خويش را بر پشت نهادند و در برداشتن آن به ناتواني درافتادند. گريه شان شکسته در گلو با ناله پرسان و پاسخ گو به پروردگار خود فرياد بر مي آورند، پشيمانند و به گناه اعتراف دارند ... .
اين نوع محاسبه ي بدون توجيه و مسامحه همراه با فغان و ناله، ريشه در باور اين افراد درباره ي قيامت و صحنه هاي هولناک آن دارد؛ امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
کسي که عرصه ي حشر را با تمام هول ها و سختي هايش در هر نفسي که مي کشد، مشاهده مي کند و به ديده ي دل ايستادن در پيشگاه خداي جبار را مي بيند، در اين صورت خود را به پاي ميز محاسبه مي کشد؛ آن چنان که گويي در عرصه ي قيامت خوانده شده، در ميان گرفتاري هاي آن روز مورد پرسش قرار گرفته است. خداوند مي فرمايد: اعمال انسان را هر چند به کوچکي دانه ي خردلي هم باشد، مي آوريم و به حسابش رسيدگي مي کنيم. (27)
به طور يقين هيچ کس از اين نوع محاسبه در اين مبارزه زياني نمي بيند، بلکه برکت هايي فراوان نصيب او مي شود؛ (28) گذشته از آن که فرداي قيامت کارش به مراتب آسان تر مي شود، در اين جا نيز کاستي ها و ضعف هايش را مي شناسد تا با ترميم و بازسازي آن ها بهانه اي به دست دشمن ندهد.
حاصل سخن آن که نخستين اصل در مبارزه ي با دشمن، حراست از جان با استحکامات، کنترل، محاسبه و ارزيابي است تا قلب سالم بماند؛ چون آن چه کليد رستگاري و مايه ي نجات ما در جهان آخرت است، همين قلب سالم است؛ قرآن کريم از قول حضرت ابراهيم (عليه السلام) فرمودند:
(يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ) (29)
روزي که هيچ مال و فرزندي سود نمي دهد؛ مگر کسي که دلي پاک به سوي خدا آورد.
چنين دلي هرگز چراگاه شيطان نخواهد بود.
2. واکنش مناسب و در خور
هر نوع وسوسه اي از دشمن، واکنش مناسب و در خور خود را مي خواهد. دشمن، حقيقت ها را پرده پوشي مي کند، روکشي از تزوير بر زشتي ها مي کشد، در برابر هر کار خير و مثبتي دامي مي گستراند و در هر فراز و نشيبي نقشه اي فراهم مي آورد، و ده ها فريب ديگر .... .پاسخ مناسب به چنين ترفندها و نقشه هايي چيست؟ آيا جز آن است که حقيقت ها را درست و بي پرده بنگريم و موقعيت خود را ارزيابي کنيم و به حکمت امکانات و فراز و نشيب ها در اين زندگي تا حدودي که ميسر است پي ببريم و ... ؟
در اين جا، تنها با چند نمونه از کنش هاي دشمن و واکنش هايي که در برابر آن ها سفارش شده ايم، آشنا خواهيد شد تا معياري براي برخوردهاي مناسب و حساب شده در موقعيت هاي گوناگون باشد؛ گويي جامع ترين سخن در زمينه ي واکنش مناسب، فرمايش رسول مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است که مي فرمايد:
«أمّا أعداؤُکَ مِنَ الجِنِّ فَإِبليسُ وَ جُنُودهُ، فَإذا أتاکَ فَقالَ: ماتَ ابنُک فَقُل: إنّما خُلِقَ الأحياءُ لِيمُوتوا، وَ تَدخُلُ بَضعَةٌ مِنِّي الجَنَّة إنّه لَيَسُرُّني، فَإذا أتاکَ وَقالَ: قَد ذَهَبَ مالُکَ فَقُل: اَلحَمدُلِلهِ الَّذي أعطي وَأخَذَ، وَأذهَبَ عَنّي الزَّکاة فَلا زَکاةَ عَليَّ، فَاِذا اَتاکَ وَ قالَ لَکَ النّاسُ يَظلِمُوکَ وَ أَنتَ لا تَظلِمُ فَقُل: إنَّما السَّبيلُ يَومَ القِيامَةِ عَلي الَّذينَ يَظلِمُونَ النّاسَ وَ ما عَليَ المُحسِنينَ مِن سَبيل وَ إذا أتاکَ وَ قالَ لَکَ: ما أَکثَرَ إحسانَکَ يُريدُ أن يُدخِلَکَ العُجبَ فَقُل إساءَتي أکثَرُ مِن إحساني، وَ إذا أتاکَ فَقالَ لَکَ ما أکثَرَ صلواتِکَ فَقُل: غَفلَتي أکثَرُ مِن صَلواتي، وَ إذا قالَ لَکَ: کَم تُعطِي النّاسَ، فَقُل: ما آخُذُ أکثُرُ مِما أعطي، وَإذا قالَ لَکَ: ما أکثَرَ مَن ظَلَمَکَ فَقُل: مَن ظَلَمتُه أکثَرُ، وَإذا أتاکَ فَقالَ لَکَ: کَم تَعمَلُ؟! فَقُل طالَ ما عَصَيتُ» (30)؛
اما دشمنان تو از جن، ابليس و سپاهيان اوست؛ پس اگر نزد تو آمد (و وسوسه ات کرد) و گفت: فرزندت مُرد (تا بي تابي کني) به خود بگو: زندگان براي مردن آفريده شدند؛ فرزندم پاره ي تنم بود که به بهشت رفت و شادمانم مي کند. پس اگر آمد و گفت: مال تو از دست رفت، بگو: ستايش خداي را که مي دهد و مي گيرد و [باعث شد] زکات را از من ببَرد؛ پس زکاتي بر من نيست. پس اگر آمد و گفت: مردم به تو ستم مي کنند؛ ولي تو ستم نمي کني، بگو: روز قيامت آنان که ستم کردند، گرفتارند؛ ولي بر نيکوکاران گرفتاري نيست و اگر آمد و گفت: چه قدر نيکي مي کني، [تا تو را خودپسند و مغرور کند] بگو: گناهان من بيش از نيکي هاي من است. و اگر آمد و گفت: چه قدر به مردم بخشش مي کني، بگو: آن قدر که مي گيرم از آن چه که مي بخشم، زيادتر است. اگر گفت: چه قدر به تو ستم مي کنند،! بگو: من بيشتر ستم کرده ام. اگر آمد و گفت: چه قدر کار [براي خدا] مي کني، بگو: چه بسيار که معصيت کرده ام.
واکنش مناسب در برابر وسوسه ي دشمن در مورد خداشناسي را از اين روايت بياموزيم: «جميل بن درّاج مي گويد، به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: در دلم مسأله ي بزرگي آمده (درباره ي خدا و کيفيت و مکان او و ...)؛ فرمود: بگو، لااله الاالله؛ جميل مي گويد: از آن پس، هر گاه در دلم چنين چيزي مي آمد، مي گفت: لا اله الا الله و آن وسوسه از دلم بيرون مي رفت. (31)
نمونه ي ديگري از واکنش هاي سفارش شده در برابر وسوسه هاي دشمن که براي به هم ريختن روابط سالم مؤمنان و ايجاد دلسردي و تنفر از يکديگر انجام مي گيرد، سفارشي است براي ايجاد آشتي و مهرورزي نسبت به مؤمنان؛ امام باقر (عليه السلام) فرمودند:
«... رَحِمَ اللهُ امرَأً اَلَّفَ بَينَ وَليَّينِ لَنا، يا مَعشَرَ المُؤمنينَ تَأَلَّفُوا وَ تَعاطَفُوا»؛ (32)
خدا رحمت آورد بر کسي که بين دو تن از دوستان ما را پيوند وآشتي دهد، اي مؤمنان! به يکديگر مهر بورزيد و بپيونديد.
همين طور، از اباالحسن (عليه السلام) روايت شده است:
براي شيطان و سپاهيانش چيزي جريحه دار تر از ديد و بازديد برادران ايماني با يکديگر، براي خدا نيست. به راستي دو مؤمن با يکديگر ملاقات مي کنند و در مورد خدا و برتري ما اهل بيت گفت و گو مي کنند، پس باقي نمي ماند بر صورت ابليس گوشتي مگر اين که ريخته مي شود تا آن گاه که روحش از شدت درد، ناله و فغان مي کند. پس فرشتگان آسمان و دربانان بهشت، آن را مي فهمند و وي را لعنت مي کنند تا آن که باقي نمي ماند فرشته ي مقربي، مگر آن که او را لعنت مي کند و بر اثر اين لعنت، شيطان رنج ديده، دور گشته، رانده مي گردد. (33)
حاصل آن که اصل اساسي در واکنش مناسب در برابر وسوسه هاي دشمن بويژه در مورد رابطه ي انسان با خدا، معرفت ماست؛ معرفتي که رابطه ي مستقيم با گنجايش قلب ما دارد و هرچه گسترش يابد، قدرت و توان ما را در فهم وسوسه ها و چه گونگي برخورد با آن ها افزايش مي دهد؛ امام باقر (عليه السلام) فرمود:
«إذا سَمِعتُم العِلمَ فَاستَعمِلوُهُ، وَلتَتَّسِع قُلُوبُکم؛ فَإنَّ العِلمَ إذا کَثُرَ في قَلبِ رَجُلٍ لا يَحتَمِلُهُ، قَدَرَ الشَّيطانِ عَلَيهِ، فَإذا خاصَمَکُم الشَّيطانُ فَاقبِلُوا عَلَيهِ بِما تَعرِفُونَ؛ فَإنَّ کَيدَ الشَّيطانِ کانَ ضَعيفاً - فَقُلتُ وَ ما الَّذي نَعرِفُه؟ قالَ: خاصِمُوه بَما ظَهَرَ لَکم مِن قُدرَةِ اللهِ عَزَّوَ جَلَّ»؛ (34)
چون علم را شنيديد، به کارش بنديد و بايد دل هاي شما گنجايش داشته باشد؛ زيرا چون علم در دل انسان، به قدري زياد شود که نتواند تحمل کند، شيطان بر او مسلط مي شود؛ پس چون شيطان با شما به خصومت برخاست، با آن چه مي دانيد با او مقابله کنيد؛ زيرا نيرنگ شيطان ضعيف است. (ناقل گويد) گفتم: آن چه مي دانيم چيست؟ فرمود: با او مبارزه کنيد با کمک آن چه از قدرت خداي عزوجل براي شما آشکار شده است.
3. استعاذه و استغفار
انساني که همواره مورد هجوم وسوسه هاست، نيازمند پناهگاهي مطمئن است تا به آن پناه برد و خاطرش را آسوده کند و «استعاذه» به همين معناست؛ يعني پناهنده شدن به پروردگار از شر هجوم هاي شيطان؛ چون روح استعاذه همان توجه و اعتصام به خداست؛ توجهي که اگر از سر صدق باشد، بدون درنگ، دشمن خنّاس را عقب مي راند و به آدمي امنيّت و آرامش و روحيه و قدرت مي دهد. (35) استعاذه، توصيه اي است که در آيات متعدد و روايات بي شمار آمده است؛ اين آيات را بنگريد:(وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (36)
اگر از شيطان وسوسه اي به تو رسد، به خدا پناه بَر؛ زيرا که او شنواي داناست.
(وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ * وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ) (37)
بگو: پروردگارا! از وسوسه هاي شيطان به تو پناه مي برم و پروردگارا! از اين که [آن ها] به پيش من حاضر شوند به تو پناه مي برم.
البته اين توصيه، تنها در مورد خود انسان نيست؛ بلکه پناه دادن اعضاي خانواده نيز به ما سفارش شده است؛ چون شيطان در کمين خانواده، سهميه اي از فرزندان را مي طلبد (38) و از همين روست که مادرِ مريم (عليهماالسلام)، فرزند و دودمان مريم را از شرّ شيطان به خدا پناه مي دهد، و خداوند او را پذيرفته، به نحوي نيکو پرورش مي دهد تا آن جا که زکرياي پيامبر (عليه السلام) را به سرپرستي اش برمي گزيند. (39) روايات نيز در زمينه ي استعاذه، در حدّ تواتُر است؛ آن هم با اشکال گوناگون و در اوقات خاص، مانند: وقت خروج انسان از منزل، وقت خواب، و... (40)
درباره ي حکمت استعاذه، تمثيلي زيبا از امام صادق (عليه السلام) را بنگريد؛ امام فرمودند:
«لا يَتَمکَّنُ الشَّيطانُ بِالوَسوَسَةِ مِنَ العَبدِ إلّا وَ قَد اَعرَضَ عَن ذِکرِاللهِ، وَاستَهانَ بِأمرِه، وَ سَکَنَ إلي نَهيِه، وَ نسِيَ اِطّلاعَه إلي سِرِّه - إلي أن قالَ - فَکُن مَعَهُ (أي مَعَ الشَّيطان) کَالغَريبِ مَعَ کَلبِ الرّاعي يَفزَعُ إلي صاحِبِه في صَرفِهِ عَنه، وَ کَذلِکَ إن أتاکَ الشَّيطانُ مُوَسوِسَاً لِيَصُدَّکَ عَن سَبيلِ الحَقِّ وَ يُنسِيَکَ ذِکرَ اللهِ فَاستَعِذ بِرَبِّکَ وَ رَبِّه مِنه وَ قالَ (عليه السلام): وَ لَن يَقدِرَ عَلي هذا وَ مَعرِفَةِ إتيانِهِ وَ مَذاهِبِ وَسوَسَتِه إلّا بِدَوام المُراقَبَةِ وَ الاستِقامَةِ عَلي بَساطِ الخِدمَةِ، وَ هَيبَةِ المُطَّلِعِ، وَ کَثرَةِ الدُّعا. (الذِّکر)، وَ أمّا المُهمَلُ أوقاتُه فَهُوَ صَيدُ الشَّيطانِ لا مَحالَه»؛ (41)
شيطان نمي تواند بنده را وسوسه کند؛ جز هنگامي که بنده از ياد خدا روي گرداند و امر خدا را کوچک شمرد و به نافرماني اش روي آورد و فراموش کند که خداوند از اسرار او مطلع است .. پس با شيطان مانند غريبه باش با سگ گله که [چون به او حمله کند] براي نجات به طرف صاحب سگ (چوپان) مي دود تا سگ از او منصرف شده، از گزندش مصون ماند و همين طور اگر شيطان تو را وسوسه کرد تا راه حق را بر تو ببندد و ياد خدا را از [دل] تو بزدايد، تو هم به پروردگار خود و پروردگار او پناهنده شود! سپس فرمودند: کسي نمي تواند به خدا پناهنده شود و راه هاي ورود شيطان و وسوسه هايش را بشناسد؛ جز آن کسي که مراقبت دايم دارد و براي خدمت خدا پابرجاست و از شکوهِ خداوندِ مطلع، آگاه است و دعاي بي شمار دارد. اما کسي که [از اين ها طرفي نبسته و] اوقاتش را بيهوده مي گذراند، ناگزير، صيد شيطان خواهد شد.
استغفار نيز به معناي طلب غفران و پوشش دهي به آلودگي هايي است که انسان کسب کرده است. اين پوشش، همواره مورد نياز است؛ پوششي معطر تا بوي تعفن گناه را از بين ببرد و نشاني به دست دشمن ندهد، فرشتگان را نيازارد و آدمي را [در قيامت] رسوا نکند؛ امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«تَعَطِّرُوا بِالاستِغفارِ لَئلّا تَفضَحَکُم رَوائِحُ الذُّنوُبِ»؛ (42)
با استغفار، معطر و خوشبو شويد تا بوي متعفّن گناهان، شما را رسوا نکند.
نگاه قرآن به استغفارکنندگان نگاهي از سر مهر و لطف و با ضمانت قطعيِ پذيرشِ پروردگار است؛ خداوند متعال مي فرمايد:
(وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا) (43)
هر کس کار بدي کند يا بر خويشتن ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده ي مهربان خواهد يافت.
هر چند دشمن با تمام توان مي کوشد تا آدمي پناهنده نشود و درخواست بازگشت و پوشش و آمرزش نکند تا مأيوس و بي پناه شود، اما آن قدر روزنه هاي اميد و نجات بر روي آدمي گشوده اند و به وي وعده ي پذيرش و لطف داده اند که سر از پا نشناسد و هرگز يأس به خود راه ندهد؛ شخصي از امام معصوم (عليه السلام) پرسيد:
مؤمني که عهد کرد گناه نکند؛ ولي عهدش را مي شکند، چه کند؟ امام مي فرمايد: «برگردد و توبه کند.»
گفت: دوباره برگردد؟ امام مي فرمايد: «باز گردد.»
آن شخص شگفت زده گفت :« آقا چند مرتبه توبه را شکست! فرمود:
صد بار هم اگر توبه شکست، باز آيد و از روي صدق توبه کند، خدا مي آمرزد. هرگاه مؤمن با استغفار و توبه برگردد، خداوند با آمرزش به او رجوع مي کند. (44)
افزون بر اين ها، خود استعاذه و استغفار عبادتند و در رشد و کمال انسان نتيجه هاي درخشاني به بار مي آورند.
4. پايداري، برخورد خصمانه و انهدام
مقاومت و برخورد خصمانه در برابر دشمن، حکم عقل سليم است که مي گويد: دشمن، دشمن است و در برابر او انعطاف و مسامحه هرگز روا نيست. اگر قرآن کريم فرمودند: دشمن را دشمن بگيريد و روايات نيز با تأکيد فراوان، پايداري و سرسختي را سفارش مي کنند، در واقع، بر همان حکم عقلي صِحه مي گذارند و آن را امضا مي کنند؛ قرآن کريم مي فرمايد:(إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ) (45)
در حقيقت، شيطان دشمن شماست؛ شما [نيز] او را دشمن گيريد. [او] فقط دار و دسته ي خود را مي خواند تا آن ها از ياران آتش باشند.
رسول مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در وصيت هاي خود به ابن مسعود با الهام از اين آيه مي فرمايد:
«يَابنَ مَسعُود! اِتَّخِذِ الشَّيطانَ عَدُوّاً؛ فَإنّ اللهَ يَقُولُ: (إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوَّاً)؛ (46)
ابن مسعود! شيطان را دشمن خود بگير؛ پس همانا خداوند فرمودند: شيطان دشمن شماست؛ او را دشمن خود بگيريد.
در پندهاي امام کاظم (عليه السلام) به هشام نيز چنين آمده است:
«... فَلَهُ (أي لِإبليس) فَلتُشَدِّد عَداوَتَکَ، وَلا يَکُونَنَّ أصبَرَ عَلي مُجاهِدَتِکَ لِهَلَکَتِکَ مِنکَ عَلي صَبرِکَ لِمُجاهَدَتِه...»؛ (47)
پس در مورد او (يعني ابليس) دشمني ات را با او شدت بخش و مبادا شيطان در مبارزه اش براي هلاکت تو از پايداري تو در مبارزه ات، پايدارتر باشد... .
البته اين پايداري و برخورد به همين جا ختم نمي شود؛ بلکه بايد گامي بلندتر برداشت و آن، توسل به قوه ي قهريه براي کشتي اولياي شيطان است؛
همان افرادي که هسته هاي مرکزي حزب الشيطان و کانون انتشار انديشه هاي پيشواي گردن کشان و مجري دستورهاي اويند؛ اين قرآن است که چنين دستوري را صادر کرده است:
(...َقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا) (48)
... پس با ياران شيطان بجنگيد که نيرنگ شيطان [در نهايت] ضعيف است.
پاکسازي روزگار از لوث دوستان شيطان، هميشه لازم و ضروري است تا بندگان خدا آسايش يابند و گرنه بر اثر آلودگي آنان، فساد و تباهي زمين را فرا خواهد گرفت (49) تا آن جا که عبادتگاه ها نيز رو به ويراني خواهند رفت؛
(...وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ...) (50).
... اگر خدا بعضي از مردم را با بعض ديگر دفع نمي کرد، صومعه ها و کليساها و کنيسه ها و مساجدي که نام خدا در آن ها بسيار برده مي شود، سخت ويران مي شد.
روشن است که کشتار کارگزاران شيطان، براي پيشوايشان (ابليس) بسيار غمبار است.
پي نوشت ها :
1. مائده (5) آيه ي 105.
2. بحارالانوار، ج 47، ص 25؛ به نقل از: اخلاق اسلامي، ص 69.
3. نهج البلاغه، حکمت 456.
4. مائده (5) آيه ي 105.
5. تحريم (66) آيه ي 6.
6. معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم، ص 1099.
7. اعراف (7) آيه ي 17.
8. همان، آيه ي 26.
9. نهج البلاغه، خطبه ي 157.
10. همان خطبه ي 191.
11. آل عمران (3) آيه ي 102.
12. تغابن (64) آيه ي 16.
13. طلاق (65) آيه ي 3.
14. همان، آيه ي 5.
15. همان، آيه ي 29.
16. همان، آيه ي 29.
17. همان، آيه ي 5.
18. مطففين (83) آيه ي 14.
19. نهج البلاغه، حکمت 409.
20. کافي، ج 3، ص 57، در اين حديث شريف آن چه که بر اعضا و جوارح واجب است بيان شده است، و آن ها را به عنوان وظيفه ي ايماني هر عضوي قلمداد فرموده اند.
21. ص (38) آيه ي 26.
22. نهج البلاغه، خطبه ي 176.
23. همان، خطبه ي 86.
24. بيدارگران اقاليم قبله، ص 208.
25. حشر (59) آيه ي 18.
26. نهج البلاغه، خطبه ي 222.
27. مصباح الشريعه، به نقل از: اخلاق اسلامي، ص 143.
28. نهج البلاغه، حکمت 208.
29. شعراء (26) آيه هاي 88 - 89.
30. سفينة البحار، ج 1، ص 100.
31. کافي، ج 4، ص 155.
32. همان، ج 2، ص 345.
33. همان، ج 3، ص 270.
34. همان، ج 1، ص 57.
35. استعاذه از ماده ي «ع و ذ» مي باشد و عَوذ به معناي پناه بردن و پيوند زدن است. توجه به خدا و ياد او که روح استعاذه است، انسان را متوجه اين حقيقت مي کند هيچ نيرويي بدون تکيه بر قدرت و اراده ي مطلقه الهي در جهان کارگر نيست، و جز خدا مؤثري نيست؛ فعل و عمل شيطان نيز بدون اذن و مشيت و قدرت حق تعالي، توهمي بيش نيست؛ اين توجه و معرفت لطيف هر چه قوي تر و عميق تر شود، اتکال و وثوق انسان به خداوند متعال نيز شديد مي شود و قوت و متانت او در برابر قدرت هاي مجازي تکميل مي شود و در چنين فضايي ريشه ي همه ي توهّمات مي خشکد.
36. اعراف (7) آيه ي 200.
37. مؤمنون (23) آيه هاي 97- 98.
38. اسراء (17) آيه ي 64.
39. آل عمران (3) آيه هاي 36 و 37.
40. ر.ک: کافي، باب الحرز و العوذة و باب الدعاء، اذا خرج الانسان من منزله، و ... (ج 2، ص 569 و 586)؛ از جمله اين دعاها، دعاي ژرف و زيبايي است که قسمتي از آن بدين شرح است: «خدايا! ابليس بنده اي است از بندگان تو که مي بيند مرا از سويي که من او را نمي بينم و تو مي بيني او را از سويي که او نمي بيند ترا. تو نيرومندي بر همه ي کارش و او توانايي ندارد بر چيزي از کار تو؛ خدايا پس من کمک مي خواهم از تو بر او...» (المُجتبي مِنَ الدُّعاءِ المُجتبي، ص 79)؛ در حاشيه ي مفاتيح الجنان اين دعا تحت عنوان دعاي رفع شر ابليس آمده است.
41. سفينه البحار، ج 2، ص 655.
42. بحارالانوار، ج 63، ص 278، به نقل از: ميزان الحکمه، ج 7، ص 247.
43. نساء (4) آيه ي 110.
44. قلب قرآن، ص 166؛ به نقل از: کافي، ج 2، ص 434.
45. فاطر (35) آيه ي 6.
46. ميزان الحکمه، ج 5، ص 80.
47. بحارالانوار، ج 78، ص 215، به نقل از: ميزان الحکمه، ج 5، ص 87.
48. نساء (4) آيه ي 76.
49. بقره (2) آيه ي 251.
50. حج (22) آيه ي 40.
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بي پايان با شيطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ پنجم.