چکيده:
خليج فارس از ديرباز به عنوان چهار راه تمدني، اقوام متعددي را در خود پذيرفته و با در اختيار داشتن منابع حياتي سرشار، نيازهاي حياتي مردمان ساکن در سواحل و جزاير پيرامونش را فراهم نموده است. اقوام متعددي که هر کدام بنا به مقتضاي معيشتي خود راهي را براي امرار معاش برگزيده اند، عد اي به عنوان ماهيگير و صياد مرواريد و عده اي به عنوان تاجر و بازرگان. اگرچه در عصر جديد با کشف نفت نوع کالاهايي که توسط اين تجاوز و بازرگانان مبادله مي گشت نيز دچار تغيير گرديد، اما تا اوايل قرن بيستم و در هنگام حضور جان گوردون لوريمر و در زمان نگارش اثرش به نام فرهنگ تاريخي و جغرافيايي لوريمر شيوه هاي سنتي تجارت و صيادي کماکان رواج داشت. يکي از اين گروه هاي فعال در تجارت منطقه در اوايل قرن بيستم بازرگانان هندي بودند.در مقاله ي حاضر تلاش شده تا بر پايه ي کتاب فرهنگ جغرافيايي لوريمر، پراکندگي اجتماعات بازرگانان هندي ( خواجه ها و هندوها) در سواحل و بنادر و جزاير شمالي خليج فارس شناسايي و معرفي گردد.
کليدواژه ها: خليج فارس، بازرگانان هندي، هندوها، خواجه ها، بانيان، لوريمر.
درآمد
بازرگانان هندي از جمله تجاري بودند که در سواحل خليج فارس جايگاهي براي خود ايجاد نمودند و در سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس به تجارت پرداختند. از دوره ي صفويه به بعد نام آن ها در منابع و سفرنامه، با ويژگي ها و رفتارها و آداب و رسوم و پوشش خاصشان به چشم مي خورد.بازرگانان هندي گروهي از مردمان هندوستان و بيشتر از ناحيه « گجرات» و « مولتان» بودند که به بنادر و جزاير خليج فارس آمده و در آنجا مستقر شدند و به تجارت مشغول شدند. اين بازرگانان بر اساس مذهبشان به دو گروه « بانيان ها» ( که تجار هندو مذهب بودند) و « خواجه ها» (2) ( که گروهي از تاجران هندي مسلمان بودند) تقسيم مي شدند.
از دوره صفويه تا قرن بيستم، در منابع، همواره از آن ها به عنوان تاجر نام برده مي شود. به نظر مي رسد در دوره اي به طور مستقل، به کار تجارت اشتغال داشتند اما بعد از دوره ي صفويه در منابع از آن ها با عنوان کارکنان کمپاني هاي هند شرقي کشورهاي اروپايي در منطقه نام برده مي شود و در اوايل قرن بيستم نيز اکثر آن ها تحت حمايت رسمي دولت بريتانيا در خليج فارس فعاليت مي کنند.
اگرچه درباره ي خليج فارس منابع و تحقيقات پرشماري وجود دارد، اما پژوهش حاضر بر پايه ي اثر مهم لوريمر، تحت عنوان فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، به بررسي پراکندگي جغرافيايي تجار هندي در خليج فارس، بين سال هاي 1908-1903 م مي پردازد.
جان گوردون لوريمر (1914-1870 م) که يک کارمند غيرنظامي انگلستان در حکومت هند بود از طرف دولت هند و در زمان نايب السلطنگي لرد کرزن، مأمور انجام سفرهاي تحقيقاتي پيرامون خليج فارس گرديد و مدتي نيز کنسول انگلستان در بوشهر بود. او پيش از انجام اين سفر تحقيقاتي مدتي در پنجاب حضور داشت. (3)
سديدالسلطنه کبابي زمان شروع مأموريت لوريمر در پست سرکنسولگري بوشهر را اوايل سال 1914 م مي داند. (4) بنابراين لوريمر تا فوريه سال 1914 م (5) که طي يک حادثه کشته شد (6)، سرپرست سياسي و سرکنسول بوشهر بود.
شروع مأموريت وي براي گردآوري فرهنگ تاريخي و جغرافيايي خليج فارس، نوامبر 1903 م و به مدت شش ماه بود که ده سال ديگر، يعني تا زمان مرگش، ادامه يافت. او با کمک گروهي از محققان اداره ي سياسي بريتانيا در هند، در ميان آرشيوهاي کلکته و بمبئي به جمع آوري اطلاعات در مورد خليج فارس و نواحي آن پرداخت و اقدام به سفرهاي زميني در نواحي مختلف خليج فارس نمود. (7) حاصل کار او حدود پنج هزار صفحه تاريخ و جغرافياي خليج فارس بود که تا مدت ها به عنوان يکي از آثار بايگاني شده ي موثق در اداره ي هند، تنها در دسترس دولت بريتانيا قرار داشت و اکنون نيز منبعي ارزشمند براي بررسي تاريخ و جغرافيا و وضعيت اجتماعي منطقه ي خليج فارس و سياست هاي استعماري بريتانيا دراوايل قرن بيستم در منطقه به شمار مي رود. (8)
در اثر جان گوردون لوريمر، بازرگانان هندي جزاير و بنادر شمالي و جنوبي خليج فارس بر حسب مذهب به دو گروه تقسيم مي شوند که لوريمر از آن ها با عنوان « هندوها» و « خواجه ها» ياد مي کند.
در بررسي حاضر پراکندگي جغرافيايي تجار هندي و ترکيب جمعيتي آن ها از سواحل شرقي کرانه هاي شمالي خليج فارس يعني از منتهي اليه سواحل مکران ايران تا عراق مورد بررسي قرار گرفته است. اگرچه منبع اصلي اين پژوهش، فرهنگ جغرافيايي لوريمر است، با اين وجود از منابع معاصر با لوريمر، مانند آثار سديدالسلطنه کبابي نيز براي تکميل اطلاعات استفاده شده است.
پيشينه ي حضور بازرگانان هندي در منطقه خليج فارس
عليرغم اينکه برخي نويسندگان معتقدند که هنديان در دريانوردي هنر و تجربه اي نداشتند، آثار منتشر شده خلاف اين امر را نشان مي دهد. الفنستون درباره ي سررشته نداشتن هنديان در فن دريانوردي اين گونه ادعا مي کند: « اسکندر مقدوني در لشکرکشي به هند، در رودخانه سند کشتي هاي بزرگ و دريانوردان با تجربه نيافت و تنها به قايق هاي کوچک ماهيگيري و مانند آن برخورد کرد...»(9)البته علامت ندوي علت اين ديدگاه تعدادي از مورخان را از آنجا مي داند که در ميان آثار نويسندگان، از پيش از ميلاد تا دوران اسلامي، زماني که از تجارب و دريانوردي صحبت مي شود، نامي از هنديان به ميان نيامده است، حتي در سفرنامه ي مارکوپولو که اين مناطق را طي نموده بود اشاره اي به دريانوردان هندي نشده است. (10)
در دوره هاي بعدتر نام اين تجار در آثار سفرنامه نويسان ديده مي شود، چنانکه در دوره ي صفويه، در اکثر سفرنامه هايي که مسافران اروپايي درباره ي ايران و خليج فارس نگاشته اند نام بانيان به چشم مي خورد. بديهي است تکرار نام اين تجار هندي در آثار تاريخي اين دوران و دوره هاي بعد، از نقش پررنگ اين گروه در تجارت منطقه حکايت دارد. اين گروه با ويژگي هاي خاص خود هم از لحاظ پوشش و آداب و رسوم و هم از نظر شيوه ي تجارت، از ساير بازرگانان متمايز بودند.
دلاواله در سفرنامه خود ضمن نام بردن از گروه هاي خارجي حاضر در ايران، از گروهي هنديان بت پرست نام مي برد که در اصفهان تعدادشان زياد بود و به کار تجارت اشتغال داشتند. دلاواله آن ها را « وانيا» (11) مي نامد و تصريح مي کند که پرتغالي ها و ساير اروپاييان آن ها را « بانيان» (12) مي نامند (13) و موطن اصليشان گجرات است. (14)
تاورنيه مشخصه ي ظاهري اين هنديان را در جامعه ي مسلمان اصفهان روزگار صفويه اين گونه توصيف کرده است: « آنان فوراً از رنگ سوخته شان شناخته مي شوند ولي ساده تر از آن علامت زردي است که با زعفران بالاي پيشاني خود مي گذارند و آن را هميشه چون نشانه اي از مذهب با خود دارند. عمامه ي آن ها کوچک تر از دستاوردهاي معمولي است. کفش هايشان شبيه کفش هاي ماست و روي آن ها را گلدوزي کرده اند (15)»
در منابع دوره ي صفوي تعداد اين تجار هندو مذهب، تنها در شهر اصفهان، بين ده تا دوازده هزار نفر تخمين زده شده بود (16) و اين در حالي بود که در بنادر و جزاير مهم ايران آن دوره نيز تعداد زيادي از ان ها به کار تجارت مشغول بودند.
پدرو تيکشيرا، مسافر پرتغالي که در سال 1604 م/ 1013 هـ ق پا به جزيره ي هرموز گذاشته در ميان ساکنان خارجي جزيره از مسيحيان، پرتغالي ها، ارامنه، بانيان ها و يهوديان نيز نام مي برد و جملي کارري نيز که در سال 1694 م به ايران آمده تعداد ساکنان بندر کنگ را حدود 10 هزار نفر تخمين زده که در ميان ساکنان خارجي آن ها، مورها، هندي ها، يهودي ها و ارامنه ديده مي شدند (17). نفوذ اين بانيان ها به حدي بود که فرماندار ايراني بندر از کشتار گاو جلوگيري به عمل مي آورد و کارري دليل روي آوردن مردم بندر به مصرف گوشت بز و گوسفند را همين ممنوعيت مي داند، و حتي اشاره مي کند که اروپاييان به ناچار در خفا اقدام به ذبح گاو مي نمودند. (18)
اين تجار به دليل پيروي از شيوه هاي خاص خود در تجارت براي اقتصاد ايران و گردش پول نيز مشکلاتي به وجود مي آوردند، از جمله اين مشکلات:
1) گرفتن بهره از قرص گيرندگان: چنانکه در منابع اشاره شده است آن ها از متمولين و ثروتمندان 8 يا 9 درصد بهره مي گرفتند و آنگاه آن را صدي 30 يا بيشتر به ديگران قرض مي دادند و اين کار را به دور از چشم مأموران دولت صفوي انجام مي دادند زيرا اين کار در اسلام حرام بود (19). تاورنيه در اين باره مي نويسد بانيان از همان روش يهوديان در کسب و کار استفاده مي کنند و حتي به نظر مي رسد که در رباخواري از آن ها هم پيش افتاده اند (20).
2) خارج کردن مسکوکات از ايران: شاردن (21) و سانسون با اشاره به وضع بد مسکوکات ايران، آن را ناشي از خارج شدن مسکوکات ضرب شده از ايران مي دانند و هر دو اين کار را به هندوها نسبت مي دهند: « با وجودي که شاه خارج کردن سکه را از مملکت قدغن کرده است، هندي ها سکه هاي نو را از مملکت خارج مي کنند و به هند مي برند. هندي ها با خان حاکم بندرعباس ارتباط دارند به او رشوه مي دهند و سکه ها را از ايران خارج مي کنند (22)».
اين بازرگانان هندو به دليل آشنايي با موقعيت هاي بازرگاني در منطقه ي خليج فارس، توسط کمپاني هاي هند شرقي اروپايي به کار گرفته مي شدند و تحت حمايت آن ها درمي آمدند. بعد از سقوط صفويه و در دوره هاي بعدي نيز همچنان حضور اين تجار در منطقه به چشم مي خورد و در منابع نام آن ها ديده مي شود.
پراکندگي جغرافيايي تجار هندي در سواحل شمالي خليج فارس ( 1908-1900)
سواحل مکران ايران
در سواحل مکران (23) ايران تنها سه بندر در گردش تجارت منطقه اهميت دارند که عبارتند از: « جاسک نو»، « چابهار» و « گواتر».در زمان نگارش اثر لوريمر، يعني در سال 1904 م، تجارت خارجي مکران در دست تجار هندو و خواجه است که در دو بندر گواتر و چابهار اقامت دارند. محصولات اصلي صادراتي عبارتند از: خرما، حصيرهاي بافته شده از برگ نخل، ماهي خشک شده، پتو، بال کوسه، پنبه خام، روغن، موي بز، پشم و پوست به مقدار کم. قسمت بيشتر اين کالاها به هندوستان صادر مي شود و بعد از آن به عمان، جزيره ي قشم و بندرعباس نيز صادرات صورت مي گيرد. سود برآورد شده از صادرات در سال 1903 م، 15 تا 20 درصد بوده است که در مورد ماهي نمک سود اين مقدار سود از 5 تا 40 درصد نيز افزايش مي يابد.(24)
بازار تجارت داخلي مکران نيز در دست همين تجار هندي و بلوچي قرار دارد و پايه ي تجارت داخلي نيز بر داد و ستد محصولات کشاورزي و روستايي با ماهي خشک و کالاهاي وارداتي خارجي قرار دارد. (25)
بندر چابهار:
از بنادر ايران در خليج فارس و در منطقه ي مکران که تقريباً از صد و پنجاه سال پيش به واسطه ي برخورداري از موقعيت مناسب جغرافيايي براي تجارت و صيادي و داشتن چند چاه آب شيرين، جمعيتي اندکي را به خود جذب نمود و هسته ي اوليه شهر با مهاجريني از نقاط مختلف شکل گرفت؛ مردماني از شبه جزيره عربستان معروف به مسقطي ها، عده اي از آفريقا، عده اي از هند به نام حيدرآبادي ها ( خواجه ها) و تعدادي از طايفه ي بلوچ نيز در اين بندر مستقر شدند (26).بندر چابهار در زمان لوريمر و آنگونه که او نگاشته است بزرگ ترين شهر اصلي در مکران ايران به شمار مي رفت که در 180 ميلي شرق جاسک نو قرار داشت.(27)
لوريمر با اشاره به تعداد ساکنان چابهار که در حدود 2300 نفر هستند اکثريت آن ها را از طايفه ي بزدارها (28) و سيدها (29) مي داند. تعداد هندوهاي اين بندر را حدود 60 نفر و تعداد خواجه ها را حدود 140 نفر ذکر مي کند که به همراه زن و فرزندان خود زندگي مي کنند. (30)
لوريمر ارزش ساليانه صادرات در بندر چابهار را حدود 150000 روپيه برآورد نموده است (31). اما در اين ميان از مقدار واردات و صادراتي که در دست بازرگانان هندي بوده است اطلاعي به دست نمي دهد.
خواجه ها در منطقه ي خليج فارس با اسامي ديگري همچون « لوطي» (32) و « حيدرآبادي» (33) نيز ناميده مي شوند (34). چنانکه سديدالسلطنه کبابي در جاي جاي آثارش از اين طايفه با نام « تاجران حيدرآبادي» ياد مي کند.
لوريمر، در مورد اصل و نسب خواجه ها آن ها را مهاجريني از هند با اصل و نسب « سندي» (35) و « کاچي» (36) مي داند که در زمان لوريمر تعداد کمي از آن ها در هند باقي مانده بودند (37) و اکثراً به ساير نقاط رفته و به کار تجارت مشغول شده اند. در مورد وابستگي خواجه ها، با قطعيت اعلام مي کند که همه ي افراد طايفه ي خواجه، در بنادر ايران و عمان جزو اتباع انگلستان به شمار مي روند (38).
درباره ي ورود حيدرآبادي ها به تجارت منطقه ي خليج فارس، سديدالسلطنه طي روايتي نحوه ي ورود آن ها را به مسقط اين گونه توضيح مي دهد: « پس از انعقاد معاهده حاج حسن شاه (39) با کمپني انگليس در هندوستان فرستادگان امرا سند به مسقط آمده هدايا و تحف زياد از قبيل يراق، اسب مرصع و شمشير مرصع با خود داشته و خواهش رواج تجارت مملکت سند را در مسقط کردند. سيد حمد هدايا را پذيرفت و تجارت سند را در قلمرو خود قبول نمود و در مطرح مکاني نزديک دريا براي سکونت تجار سند معين کرد و از بيت المال حصار محکمي گرداگرد آن موضع کشيد... حيدرآبادي ها از آن زمان از سند به مقسط آمده مقيم شدند» (40)
روايت سديد السلطنه درباره ي نحوه ورود هنديان در تجارت منطقه خليج فارس نيز مشابه ورود حيدرآبادي هاست.
براساس اين روايت، در پي پذيرش تقاضاي راجه ي « کچ» و « ماندو» توسط سيد محمد مبني بر برقراري روابط تجاري بين اين ايالت و مسقط، سيصد نفر از تجار هندوستان روانه مسقط شده و مشغول تجارت گرديدند. (41)
سديد السلطنه در سال 1325 هـ ق ساکنان چابهار را حدود 280 خانه و 1200 نفر ثبت کرده است. از اين تعداد، 21 هندو و 15 نفر خواجه بوده اند که به کار تجارت اشتغال داشتند و تجارت عمده ي آن ها صادرات ماهي بود. اين تجار پنج کشتي صد تني براي سفر به هندوستان و چهارده کشتي هشتاد تني براي رفتن به ساير بنادر و شصت و پنج قايق ماهيگيري در اختيار داشتند. به نوشته ي سديدالسلطنه، هندوها براي خود در قلعه ي قديمي شهر معبدي بنا کرده بودند و به قرض دادن به بلوچ ها با بهره ي زياد مي پرداختند. (42)
گوادر:
براساس گزارش لوريمر، در سال 1903 م جمعيت منطقه ي گوادر به اضافه ي گوادر نگوار (43) و پيشکان (44) در حدود 1030 خانوار بوده است. بيشتر ساکنان گوادر و پيشکان از طايفه ي « ميد» (45) ماهيگير بودند و دريانوردان 80 خانوار و حدود 40 خانوار هندو و 50 خانوار از خواجه ها يا لوطي ها بودند.لوريمر و سديدالسلطنه هر دو خواجه هاي اين منطقه را از پيروان آقاخان اسماعيلي (46) مي دانند. (47) شغل هندوها و خواجه ها تجارت اعلام شده است. (48)
اين بازرگانا چنانکه پيش تر نيز اشاره شد از اتباع دولت بريتانيا به شمار مي رفتند. حفظ و حمايت از منافع آن ها در گوادر بر عهده ي دستيار مدير شرکت تلگراف خليج فارس در منطقه بود که خود يک بومي ساکن در گوادر بود (49).
در شهر بندري گوادر که تعداد ساکنان آن در سال 1903 م حدود 870 خانوار، معادل 4350 نفر برآورد شده است، 5 خانه ي تجاري متعلق به هندوها و 10 خانه نيز از آن هندي هاي مسلمان بوده که همگي تحت حمايت انگلستان قرار داشتند.(50)
در زمان نگارش اثر سديدالسلطنه با عنوان تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آن ها با ايران، که به فاصله ي 12 سال بعد از لوريمر و در سال 1333 هـ ق/ 1915 م. نگاشته شده است، در گوادر تعداد تجارتخانه هاي بازرگانان هندي به مقدار قابل ملاحظه اي افزايش يافته بود، به گونه اي که 27 تجارتخانه به خواجه ها و 8 تا نيز به بانيان تعلق داشت. همين طور خواجه ها 85 باب و هندوها نيز 160 باب خانه داشتند. (51)
کالاهاي صادر شده در اين سال عبارت بودند از: روغن، پشم، موي بز، پوست، پنبه، ماهي نمک سود، بال کوسه کوهي (52)، خرما و حصير. در مقابل، واردات اين منطقه عبارت بودند از: پارچه هاي نخي، حرير، شکر، برنج، آهن آلات و نفت (53).
سديدالسلطنه نيز در کتاب تاريخ مسقط و عمان، بحرين و قطر و روابط آن ها با ايران، سکنه ي بندر گوادر را ترکيبي از هندوها و حيدرآبادي ها مي داند که از ملتان و سند به اين منطقه آمده بودند. او تجارت اصلي گوادر را ماهي نمک سود و گوش ماهي مي داند که به سند و هندوستان صادر مي شد.(54)
در روستاي گواتر نيز بازرگانان هندي که تعداد آن ها به 10 نفر مي رسيد، بدون زن و بچه حضور دارند اما اين در حالي است که حدود 28 نفر از طايفه ي خواجه نيز در همين روستا به اتفاق خانواده ي خود زندگي مي کردند و همگي آن ها اتباع انگلستان بودند. (55) اين هندوها براي هر معامله ي مرواريد که انجام مي دادند 20 الي 50 ريال به شيخ جزيره مي پرداختند. (56)
جزيره ي کيش
اوريمر در مورد تجار هندي ساکن در کيش تنها به 12 هندو که تحت حمايت دولت بريتانيا بودند، اشاره مي کند که بدون افراد خانواده شان زندگي مي کردند و به تجارت اشتغال داشتند و اکثراً تاجر مرواريد بودند (57). اما سديدالسلطنه تعداد اين هندوها را 23 نفر و حيدرآبادي ها را يک نفر ذکر کرده است که مقيم جزيره و تابع انگليس بودند؛ دو خانه و 12 انبار و دکان در تملک آن ها قرار داشت (58).اين جزيره به لحاظ اسکان تجار هندو که به تجارت مرواريد و پارچه مي پرداختند، براي منافع بريتانيا اهميت ويژه اي داشت. از همين رو توجه به وضعيت هندوان ساکن در جزيره و رسيدگي به مشکلات آن ها از دغدغه هاي کنسول انگلستان در بوشهر بود (59).
بندر لنگه
بندر لنگه منطقه اي در ساحل ايران است که « شيبکوه» در غرب و بخش « خمير» در شرق آن قرار دارد.در زمان حضور لوريمر در منطقه، بندر لنگه اهميت تجاري خود را از دست داده بود. به نوشته ي لوريمر « لنگه در گذشته اي نزديک مرکز تجاري مهمي بود که تجارت آن، منطقه ي وسيعي را در بر مي گرفت و در صيد و صدور مرواريد با بحرين رقابت داشت. هم چنين مرکز توزيع کالاهاي خارجي در مناطق مجاور ايران تا ساحل عمان متصالح به شمار مي رفت» (60).
تعداد ساکنان بندر لنگه توسط لوريمر به ترتيب زير آمده است: 5 هزار نفر عرب، 5 هزار نفر ايراني، 1500 نفر آفريقايي، 56 نفر خواجه، 26 نفر هندو، و يک نفر انگليسي، يک بلژيکي و يک آلماني، هندوهاي ساکن لنگه بدون افراد خانواده شان بودند. از مجموع هندوها و خواجه هايي که در لنگه تبعيت بريتانيا را داشتند تعداد 21 نفر از هندوها و 8 نفر خواجه، بازرگان بودند (61).
اين در حالي است که سديدالسلطنه تعداد مغازه هاي متعلق به هندوها را در سال 1327 هـ ق/ 1914 م در بازارچه ي مساح لنگه 13 باب دکان ذکر کرده است که همگي زرگر بودند و مالکيت دکان ها نيز در اختيار خودشان بود. (62) او در همين سال اسامي تعدادي از تجار سرشناس حيدرآبادي ساکن لنگه را چنين ذکر مي کند: « عبدالرسول چاپا، عباس چاپا، محمد عبدالله سکينه، عبدالحسين و حسن که فرزندان محمد عبدالله هستند، حاج محمد علي و ابراهيم و موسي، حاج يعقوب و حسن و ابراهيم و جعفر و علي که فرزندان حاج يعقوب هستند، حاج غلامعلي و ميرزا داوود و حاج ابراهيم و حاج حسن و حاج عبدالرحيم و حاج عبدالصمد و محمد که پسر عبدالصمد است و تعدادي ديگر که در جمع 25 نفر مي شوند (63)». همچنين در سال 1328. ق دو تن از تجار حيدرآبادي سرشناس ساکن لنگه را به همراه ميزان داراييشان چنين برمي شمرد: « محمد عبدالله حيدرآبادي که ميزان دارايي او را شصت هزار روپيه تخمين زده و تجارت او بيشتر در زمينه ي برنج، قند و قهوه و ... است؛ و ديگري يعقوب قاسم حيدرآبادي است که پنجاه هزار روپيه دارايي اوست و تجارت برنج و مرواريد انجام مي دهد (64).
بندرعباس و مضافات آن
بندرعباس يکي از مهم ترين بنادر ايران در دهانه ي خليج فارس به شمار مي رود. در اين بندر چند مليتي مهاجراني از لار، اوز، بستک و تعدادي عرب نيز حضور دارند. لوريمر تعداد هندوان ساکن بندرعباس را 66 نفر و خواجه ها را 67 نفر اعلام کرده است. اين هندوها به مانند ساير نواحي، بدون خانواده ي خود زندگي مي کردند. اما در مورد خواجه ها نصف نفرات ذکر شده زن هستند.(65)هندوها در ضلع شمال غربي بازار بندرعباس يک کاروانسراي دو طبقه داشتند که در آن 8 تجارتخانه وجود داشت. دو اطاق اين کاروانسرا به عنوان معبد و زيارتگاه آن ها استفاده مي شد. اما با وجود اين موقعيت تجاري که در بندرعباس داشتند، (66) سديدالسلطنه تعداد آن ها را تقريباً 80 نفر برآورد نموده است که در اصل ساکن بندرعباس نيستند و هر دو سه سال نيز تعداد آن ها تغيير مي کند. دامنه ي فعاليت تجاري اين هندوها در داخل ايران تا به کرمان مي رسيد. (67)
حفاظت از منافع 21 تاجر هندو و 9 تاجر مسلمان بر عهده ي کنسول بريتانيا بود. بعضي از اين تجار داراي قايق هاي تجاري و قايق هايي براي صيد مرواريد بودند. هم چنين جماعت هندوان ساکن بندرعباس، يک محله و يک معبد مخصوص مناسک مذهبي خود داشتند (68). معبد آن ها در شمال شرق شهر در وسط باغي ساخته شده بود. (69)
تأمين منافع اين تجار بر عهده ي کنسول بريتانيا در جنوب ايران بود. در گزارش هاي باليوز بريتانيا به نگراني هاي ناشي از به خطر افتادن تجارت بريتانيا در منطقه و حفظ جان و مال اتباع اين کشور قابل مشاهده است. در يکي از اين گزارش ها که در سال 1908 م نوشته شده است، درباره ي بروز نابساماني ناشي از تحرکات سيدلاري به دولت بريتانيا اظهار نگراني شده است که به موجب آن، کنسول بريتانيا پيشنهادي مبني بر تحت فشار قرار دادن دولت مرکزي در جهت برخورد قاطعانه با سيد لاري ارائه مي دهد.(70)
ميناب:
شهر ميناب مرکز اصلي منطقه ي ميناب است و تنها مکان آباد و مهم در ساحل ايران در شرق بندرعباس به شمار مي رفت. (71) براساس گزارش لوريمر در اين شهر بيشتر از 2000 باب منزل مسکوني وجود داشت و جمعيت آن در حدود 10 هزار نفر بود که البته در فصل تابستان مهاجريني از بندرعباس، هرموز و روستاهاي اطراف به تعداد اين جمعيت افزوده مي شد اما در فصل سرما و زمستان، تعداد جمعيت از 7 هزار نفر تجاوز نمي کرد.(72)در زمان حضور لوريمر در منطقه، حدود 14 نفر هندو و 17 نفر خواجه از اتباع بريتانيا در ميناب به سرمي بردند. اين خواجه ها که مهاجريني از سند بودند به همراه خانواده در ميناب سکونت داشتند، اما هندوها به تنهايي در اينجا ساکن بودند. خواجه ها داراي دو دفتر تجاري و هندوها مالک پنج محل تجاري در ميناب بودند.(73)
در کتاب بندرعباس و خليج فارس، تعداد خانه هاي هندوها و حيدرآبادي هاي ميناب، 12 باب به انضمام يک انبار کالا ذکر شده است، ضمن اينکه 17 باب دکان نيز داشتند (74).
به طور کلي سديدالسلطنه در ميناب دو گروه عمده را نام مي برد که به کار تجارت مشغول بودند: هندوها با 7 تجارتخانه و بحريني ها با 3 تجارتخانه (75).
مهم ترين کالاهايي که از منطقه ي ميناب صادر مي شد عبارت بودند از نوعي خرما معروف به « خارک» که تجار آن را به هندوستان مي بردند و هندوان از آن در جشن و عروسي استفاده مي کردند و سه گروه از تجار به کار صادرات آن اشتغال داشتند: 1) هندوها، 2) بحريني ها و 3) قشمي ها
دو گروه اول در خود ميناب ساکن بودند، اما قشمي ها در فصل تابستان براي خريد اين محصول از قشم به ميناب مي آمدند. (76)
قشم:
در زماني که لوريمر در منطقه بود، شهر قشم که در منتهااليه شرقي جزيره قرار داشت، تنها منطقه ي مهم در جزيره ي قشم به حساب مي آمد.او جمعيت شهر قشم را در حدود 3 هزار نفر تخمين زده بود که شامل 160 خانوار فارسي و 8 خانوار از اوز فارس و دو خانوار نيز هندو بودند. بقيه ي ساکنان نيز عرب هايي از قبايل مختلف بودند. شغل اکثريت سکنه ماهيگيري، قايق سازي و بافندگي بود.
صادرات مهم قشم عبارت بود از: ماهي خشک، بال کوسه، نمک و مقدار کمي روغن که از روستاهاي جزيره جمع آوري مي شد؛ و کالاهاي وارداتي نخ، الوار و تير، قهوه و شکر بود که بيشتر از بمبئي و کراچي وارد مي شد (77). به گزارش لوريمر در قشم 49 مغازه ي عمومي و 19 مغازه ي ماهي فروشي وجود داشت (78) اما از تعداد مغازه يا مکان هاي تجاري که در اختيار بازرگانان هندي بود، ذکري به ميان نمي آورد.
سديدالسلطنه در قشم از دو زرگر هندو به نام هاي کيسو و داولکا نام مي برد که هر کدام دو شاگرد هندو داشتند. اين زرگرها در قشم هر کدام يک مغازه داشتند. درباره ي حيدرآباي ها نيز اشاره مي کند که سابقاً تعداد آن ها چهار نفر بود و بعد از آن ديگر هيچ حيدرآبادي در قشم ساکن نگرديد. اين چهار حيدرآبادي عبارت بودند از ابراهيم کپنو، ابراهيم لنگ، عبدالله کمو و ابراهيم شستر که اعقاب شستر در زمان سديدالسلطنه در بندر لنگه اقامت داشتند و اموال آن ها در قشم شامل سه انبار در کناره ي دريا و دو انبار در شهر و يک خانه ي مخروبه متعلق به پسر ابراهيم شستر بوده است.(79)
در زمان نگارش کتاب بندرعباس و خليج فارس تعداد اين هندوهاي زرگر به هفت نفر مي رسيد و سديدالسلطنه حضور اين تعداد زرگر در قشم را نشانه ي تمول قشمي ها مي داند زيرا در بندرعباس و ساير مضافات زرگر طلاساز وجود نداشت.(80)
دشتي
دشتي منقه اي بزرگ و مهم در ساحل ايراني خليج فارس است طبق برآورد لوريمر در سال 1905 م تعداد نفوس اين منطقه کمتر از 20 هزار نفر نبود. معروف ترين ايل ها و طوايف ساکن آن عبارت بودند از: عمراني ها، بحارنه، فقيه ها، حاجيان، خواجه ها، جتوت، لرها و ميرزاها.در ميان اين طوايف تعداد خواجه ها در حدود 550 نفر بود که به نوشته ي لوريمز زادگاهشان شهر « بهبهان» بود اما در حدود يک قرن پيش آنجا را ترک کرده و به دشتي آمده بودند. (81)
پول رايج در دشتي به مانند ساير نقاط قران بود اما روپيه ي هندي نيز در برخي از روستاهاي ساحلي مورد داد و ستد قرار مي گرفت. بيشترين ميزان تجارت دشتي با بنادر اصلي بوشهر، بحرين، لنگه و بندرعباس بود. محصولات وارداتي به اين منطقه بافته هاي پنبه اي، برنج، قهوه، شکر و چاي بود و دام، گندم، جو، خرما، تنباکو، پياز، هيزم، ظروف سفالين و يک نوع عباي بافت همين محل را صادر مي کردند. (82)
تجارت در دشتي نسبتاً اندک بود و همين مقدار تجارت کالاهاي وارده و صادره، بيشتر در مراکز بزرگ تجاري اين منطقه، يعني بندر دير و خورموج صورت مي گرفت. (83)
خورموج:
لوريمر تعداد ساکنان شهر خورموج را 1800 نفر ثبت کرده است که بيشتر آن ها از خواجه ها، دهدارها، عمروها و دهباشي ها هستند. همگي آن ها شيعه و تابع دولت ايران بودند.(84)در حدود شانزده کيلومتري جنوب غربي شهر خورموج، لوريمر از يک روستاي کوچک به نام « دم نالو»(85) نام مي برد با 50 خانه که ساکنان آن سادات، خواجه ها و ساربان ها بودند. (86)
خوزستان
لوريمر از تعداد 50 نفر اتباع انگلستان در خوزستان ياد کرده که 20 نفر از آن ها اروپايي و تنها يک نفر هندو بود. (87)در خرمشهر چنانکه لوريمر اشاره دارد تعداد هندوان در مواقع عادي خيلي کم بوده است، چنانکه از نظر لوريمر قابل ثبت به نظر نمي رسيدند و تنها به اين مطلب اکتفا مي کند که دو يا سه تبعه ي ثبت شده ي انگليسي در خرمشهر ساکن هستند و اطلاعي از مليت آن ها نيز به دست نمي دهد. اما در هر صورت در فصل برداشت خرما، کشتي هاي هندي حامل اتباع انگليسي به خرمشهر مي آمدند و به خريد خرما مي پرداختند. خرمشهر هم چنين محل عبور زائران هندي اماکن مذهبي شيعه به شمار مي رفت (88) و از اين رو زوار هندي زيادي در سر راه زيارت اماکن مذهبي از خرمشهر عبور مي کردند و به اين ترتيب در موسم زيارت به طور قابل ملاحظه اي بر تعداد هنديان در اين شهر افزوده مي شد. با وجود اينکه لوريمر از هيچ هندوي ساکني در خرمشهر ذکري به ميان نمي آورد، اما زماني که درباره ي واحد پول رايج خوزستان صحبت مي کند از روپيه هندي به عنوان يکي از واحدهاي متداول خوزستان ياد مي کند و در مورد واحد پول خرمشهر مي نويسد: « روپيه به تمام معنا پول رايج شهر خرمشهر است.» (89) اين موضوع نشان دهنده ي رواج تجارت بازرگانان هندي در اين شهر و ساير شهرهاي خوزستان، در دوره اي نه چندان دور مي تواند باشد. زيرا لوريمر با اشاره به اين موضوع که در بازار شهرهاي ديگر نظير ناصري، شوشتر يا دزفول وضع مشابه خرمشهر نيست اما در همين شهرها نيز بازرگاناني پيدا مي شوند که مايل به خريد روپيه هندي هستند. واحد روپيه هندي معادل 3/85 قران است و عرب ها آن را «روبيه» تلفظ مي کنند. به نوشته ي لوريمر اهميت اين واحد پولي براي مردم اين مناطق به حدي بود که حتي زماني که معاملات با روپيه انجام نمي گرفت نيز اين لفظ استفاده مي شد. (90)
سديدالسلطنه علت رواج روپيه ي هندي را تا اين زمان، اختلاف زياد آن با عيار سکه ي داخلي مي داند و به طور اخص درباره ي رواج پيه ي هندي در بندرعباس، دلايل آن را بالا بودن تجارت بندر عباس با انگليس و هند مي داند. (91)
رود گرگر:
يکي ديگر از مناطقي که در آن مي توان نشاني از هندي ها يافت، در روستاهاي اطراف رود کرگر است. اين کانال در شمال شهر شوشتر از رود کارون جدا مي شود و در منطقه ي بند قير دوباره به کارون مي پيوندد (92) در دو سوي اين رودخانه، روستاهايي قرار داشتند که يکي از آن ها « ام الروبيه» نام داشت. به نظر مي رسد که « روبيه» برگرفته از « روپيه»، واحد پول هند باشد. اين روستا در ساحل سمت چپ رودخانه قرار داشت و داراي يک قلعه بود که شيخ محمره ( خرمشهر) براي حفاظت از عابران رودخانه بنا نموده بود، اما در زمان ورود لوريمر هيچ نيروي نظامي در آن اسکان نداشتند.عراق
بعد از سرزمين خوزستان، از منتهي اليه شمال غربي رود فرات، عراق قرار دارد. به موجب تعريف رسمي بريتانيايي ها، عراق بعد از اضافه شدن ايالت موصل در منتها اليه شمالي به آن، به نام « بلاد عرب ترکيه»(93) شناخته شده است.(94) اما لوريمر اين اصطلاح را که در ميان انگليسي ها به کار مي رفت را معتبر نمي داند و مي نويسد: « اين اصطلاح دقيق نيست، زيرا اين اصطلاح شامل مناطق درياي سرخ مانند يمن و حجاز مي شود و نه بلاد بين النهرين که يک جزء جغرافيايي و يا سياسي از شبه جزيره عربستان را تشکيل مي دهد. اين عراق مستعمره ي ترکيه، « عراق عرب» نام دارد و اين گونه از عراق ايران که « عراق عجم»(95) ناميده مي شود، متمايز مي گردد و استعمال کلمه ي عراق براي نشان دادن همين عراق است که در تصرف ترکيه قرار دارد و اساساً به همين دليل است که عراق ترکي خوانده مي شود (96)».براساس نوشته ي لوريمز، تنها بندر مهم در عراق، بندر بصره بود که در آن مليت هاي مختلف ساکن بودند. البته چند شهر ديگر که لوريمر به سکونت بازرگانان هندي در آن ها اشاره نموده است عبارتند از: بغداد، کاظمين، کربلا، نجف و طويرج.
بصره:
شهر بصره در زمان حضور لوريمر به عنوان يک شهر بندري، شکوه سابق را نداشت، چنانکه لوريمر به خيابان کثيف و غيربهداشتي شهر اشاره دارد و اينکه خيابان هاي شهر هيچ کدام آسفالته نبودند. (97) لوريمر جمعيت شهر بصره را حدود 58 هزار نفر يا کمتر تخمين زده است و در مورد ترکيب جمعيتي آن مي نويسد: « نزديک به يک هشتم آن ها ايراني و بالغ بر 1000 نفر يهودي که بيشتر آن ها بازرگان و ثروتمند بودند و هنديان مسلمان که تعداد آن ها به 50 نفر مي رسيد و اکثرشان سني مذهب بودند و 6 بازرگان هند و به همراه چند سياهپوست در اين شهر زندگي مي کنند (98)»بغداد:
شهر بعدي عراق است که با توجه به تعداد جمعيت آن، تعداد کمي هندو به عنوان بازرگان در آن زندگي مي کنند و البته دليل اصلي اين وضعيت را مي توان عدم رونق بندر بصره به عنوان بندر اصلي عراق نام برد که در اين دوره، فعاليت تجاري چنداني در آن صورت نمي گرفت. با توجه به اين موضوع، لوريمر تعداد ساکنان شهر بغداد را 140 هزار نفر برآورد مي کند که متشکل از 55 هزار نفر يهودي و 38 هزار و پانصد نفر عرب، 30 هزار نفر ترک، و 5 هزار نفر ايراني و در حدود 8 هزار نفر نيز مسيحي عراقي بودند، اما اطلاعات او نسبت به تعداد هنديان مسلمان محدود به واژه ي « تعداد کمي هندي مسلمان» مي شود و در مورد هندوها نيز به طور قطعي بيان مي کند که در بغداد هيچ هندويي وجود ندارد. (99)اما در شهر کاظمين که در زمان لوريمر تابع استان بغداد بود، تعداد هندوان به مراتب بيشتر بود. در اين شهر 200 نفر هندي با تابعيت انگليسي زندگي مي کردند (100)، اما از نوع فعاليت معيشتي آن ها اطلاعي به دست نمي دهد.
طويرج (101):
اين شهر در عراق و در دو کرانه ي رود هنديه قرار داشت و به همين دليل به اين شهر « هنديه» نيز اطلاق مي گردد.لوريمر درباره ي اين شهر نوشته است : « 30 سال پيش طويرج روستاي کوچکي بود و از مناطقي به وجود آمده بود که فقط برنج در آن کاشته مي شد اما اکنون شهر مهمي است» (102)، و درباره ي تعداد ساکنان اين شهر از 4 هزار عرب شيعه، 40 ايراني، 60 يهودي، 50 ترک، 6 مسيحي شرقي و 10 هندي و افغاني نام مي برد. هندي ها و افغاني ها تحت حمايت بريتانيا قرار داشتند (103)، اما در مورد شغل اين هندي ها هيچ اطلاعي به دست نمي دهد و معلوم نيست که اين هندي ها به عنوان تاجر در طويرج حضور داشتند و يا به کار ديگري مشغول بودند.
کربلا:
يکي از شهرهاي اصلي عراق بود که به دليل موقعيت زيارتي تعداد ساکنان آن در طول سال نوسان داشت.لوريمر تعداد ساکنان اصلي شهر را بدون احتساب زوار در حدود 50 هزار نفر ثبت کرده است که از اين تعداد سه چهارم آن ها ايراني و بقيه عرب بودند. هندي ها ي ساکن اين شهر در حدود 1200 نفر بودند که همگي تبعيت بريتانيا را داشتند (104). لوريمر از شغل اين هندي ها در شهر کربلا اطلاعي به دست نمي دهد اما با توجه به تعداد زياد آن ها و موقعيت تجاري شهر کربلا در اين، مي توان حدس زد که اگر نه همه ي آن ها، دست کم تعدادي از آن ها به کار تجارت مشغول بوده اند. (105)
صادرات شهر کربلا در اين زمان عبارت بود از: خرما، تسبيح، سجاده، چادر، پوست، پشم و تنباکو و کالاهاي وارده با اين شهر نيز شامل البسه، شکر، نفت، ادويه، قهوه، چاي، فرش ايراني و شمع بود که همه مصارف محلي داشتند. (106)
نجف:
شهر نجف مانند کوفه يکي از شهرهاي مذهبي عراق به شمار بوده و هست، به همين دليل تعيين شمار ساکنان آن دشوار مي نمود.نجف در جنوب غرب کوفه، در کنار رود هنديه قرار دارد. لوريمر در مورد تعداد ساکنان اين شهر، مي نويسد: « جمعيت نجف در 30 سال گذشته به طور فزاينده اي افزايش يافته و به بيش از 30 هزار نفر تخمين زده مي شود (107)».
بيش از يک سوم جمعيت شهر ايراني و بقيه عرب بودند. هم چنين در حدود 250 سياه پوست، 100 نفر هزاره افغان، 100 هندي و 50 ترک نيز در شهر سکونت داشتند (108).
برآمد
بررسي پراکندگي جغرافيايي تجار هندو در سواحل شمالي خليج فارس بيانگر تداوم حضور اين تجار تا اوايل قرن بيستم ميلادي است، يعني تا زماني که نابساماني هاي ناشي از جنگ جهاني اول، امنيت اجتماعي را براي ادامه ي حضور آن ها در منطقه از بين نبرده بود.علاوه بر اين، بايد عواملي را برشمرد که براي ادامه ي حضور آن ها در منطقه موثر بوده است. از جمله ي اين عوامل مي توان به موارد زير اشاره کرد:
آزادي اديان مختلف در انجام امور ديني: هندوها با وجود اينکه از نظر مذهبي با مردم سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس همگن نبودند، اما در طي چند سده حضور در منطقه با مشکلات ديني مواجه نبودند، چنانکه حتي شاهد هستيم در بنادر و مناطقي که ساکن بودند نظير بندرعباس و گوادر و چابهار براي خود معبدي داشتند و آزادانه به انجام مراسم ديني خود مي پرداختند.
تفاهم مذهبي خواجه ها با مردم منطقه ي خليج فارس: يکي از دلايل تداوم حضور تجاري هندي به ويژه خواجه ها که مسلمان بودند، همگي مذهبي با ساکنان محلي بود و اين تجار برخلاف هندوها که به دليل اعتقادات مذهبي خود به راحتي در معاملات از مردم بهره هاي زيادي مي گرفتند، بيشتر مورد اعتماد مردم محلي بودند.
حمايت دولت بريتانيا از اين تجار: تجار هندي به دليل برخورداري از حمايت بريتانيا، در انجام معاملات تجاري به مراتب دستشان بازتر از تجار محلي بود که بر اثر ناامني، دولت مرکزي از حمايت آن ها شاخه خالي مي کرد و آن ها را به حال خود واگذارده بود.
همگي اين عوامل دست به دست هم داده بود تا اين تجار در سواحل شمالي خليج فارس بتوانند به فعاليت تجاري خود ادامه دهند.
کتابنامه :
1- اوين، ژان ( ترجمه اززبان پرتغالي و حواشي): گزارش سفير پرتغال در دربار شاه سلطان حسين صفوي، ترجمه ي پروين حکمت تهران، دانشگاه تهران، 1357.
2- اولئاريوس، آدام: سفرنامه اولئاريوس، ترجمه ي حسين کردبچه، تهران: هيرمند، 1379.
3- برومند، صفورا: سرکنسولگري بريتانيا در بوشهر 1322-1177 هـ ق/1914-1763 م، تهران: مرکز اسناد ديپلماسي، 1381، چاپ اول.
4- تاورنيه، ژان باپتيست: سفرنامه تاورنيه، ترجمه ي حميد ارباب شيرواني، تهران: نيلوفر، زمستان 1383.
5- دلاواله، پيترو: سفرنامه دلاواله، ترجمه ي شعاع الدين شفا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348.
6- سانسون: سفرنامه سانسون، ترجمه ي تقي تفضلي، تهران، 1346.
7- سديدالسلطنه، محمدعلي: المناص في احوال الغوص و الغواص، تهران: مطبعه مدرن، 1308.
8- سديدالسلطنه، محمدعلي: بندرعباس و خليج فارس، تصحيح احمد اقتداري، کتابخانه ي ابن سينا، 1342.
9- سديدالسلطنه، محمد علي: تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آن ها با ايران، تصحيح احمد اقتداري، تهران: دنياي کتاب، 1370.
10- سديدالسلطنه، محمد علي: سرزمين هاي شمالي پيرامون خليج فارس و درياي عمان در صد سال پيش، تصحيح احمد اقتداري، تهران: اميرکبير، 1386.
11- شاردن، ژان: سفرنامه شاردن، ترجمه ي اقبال يغمايي، ج دوم، تهران: انتشارات طوس، 1374.
12- غراب، کمال الدين: بلوچستان يادگار مطرود قرون، سازمان انتشارات کيهان، 1364، چاپ دوم.
13- کاشاني، جلال الدين، روزنامه حبل المتين، سال 22، شماره 11، 26 شعبان 1332 هـ ق/ 20 جولاي 1914 م.
14- کحاله، عمررضا: معجم قبائل العرب القديمه و الحديثه، بيروت: مؤسسه الرساله، 1994/1414، ج 4.
15- گزارش هاي سالانه سرپرسي کاکس سرکنسول انگليس در بوشهر ( 1918-1905 م/ 1329-1323 هـ ق)، ترجمه ي حسن زنگنه، مرکز مطالعات بوشهر شناسي، 1386.
16- لوريمر، جان. گوردون: فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، ترجمه ي حسن فرامرزي، ج1، 1381.
17- لوريمر، جان. گوردون: فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، ترجمه ي حسن فرامرزي، ج2، 1381.
18- لوريمر، جان. گوردون: فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، ترجمه ي حسن فرامرزي، ج3، 1381.
19- لوريمر، جان. گوردون: فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، ترجمه ي حسن فرامرزي، ج4، 1381.
20- لوريمر، جان. گوردون: فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، ترجمه ي حسن فرامرزي، ج5، 1381.
21- لوريمر، جان. گوردون: فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، ترجمه ي حسن فرامرزي، جلد ششم، 1381.
22- لوريمر، جان. گوردون: فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، ترجمه ي حسن فرامرزي، ج7، 1381.
23- محمود زهي، موسي: « چابهار بر ساحل درياي عمان»، مجموعه مقالات خليج فارس فرهنگ و تمدن، 1387.
24- مشروطيت جنوب ايران به روايت باليوز بريتانيا در بوشهر 195-1905، م، ترجمه و تدوين حسن زنگنه، تهران: بنياد ايران شناسي بوشهر.
25- ندوي، علامه سليمان: « روابط بازرگاني مسلمانان و هندوستان»، نامه تاريخ پژوهان، شماره ي 1، بهار 1384.
26- tavernier, Jean Baphtiste: Travel in India, London: Mc Millan, 1889, Vol 1.
27- Lorimer, J. G: Persian Gulf, Oman and Central Arabia, Archive Edition, Voll II ( Geographical & Statistical) 1986,part 7.
28- Lorimer. J.G: Persian Gulf, Oman and Central Arabia, Archive Edition, Voll II ( Geographical & Statistical) 1986,part 8.
29- Lorimer, J.G: Persian Gulf, Oman and Central Arabia, Archive Edition, Voll II ( Geographical & Statistical) 1986, part 9.
30- Polo,Marco: The Travels of Marco polo, Henry Yule, 1902, Vol 1.
31- Vahman,Freydun and Granik Asatrian: « Lorimer, David i. in Persia» (Http:// WWW: iranicaonline.org /articles/lorimer-david-i-in-persia)
32- Archive Edition: The Gazetteer of the Persian Gulf, Oma and Central Arabia, by: Lorimer, J.G..
پي نوشت :
1- کارشناس ارشد مطالعات خليج فارس از دانشگاه تهران
maniafn@gmail.com.
2- Khojahs.
3- Vahman fereydun and Garnik Asatrian: "Lorimer, David. i. In Persia"
(http:// www.iranicaonline.org/articles/lorimer-david-i-in-persia)
4- سديدالسلطنه کبابي، محمدعلي، سرزمين هاي شمالي پيرامون خليج فارس و درياي عمان در صد سال پيش، تصحيح احمد اقتداري، چاپ اول، تهران: اميرکبير، 1386، ص 124.
5- برومند، صفورا: سرکنسولگري بريتانيا، در بوشهر 1322-1177 هـ ق/1914-1763 م، چاپ اول، تهران: مرکز اسناد ديپلماسي، 1381، ص 417.
6- گزارش علت مرگ لوريمر در روزنامه ي حب المتين به تاريخ 26 شعبان 1332 هـ ق مصادف با 20 جولاي 1914 م با عنوان « واقعه شگفت انگيز» آورده شده است: «.. قونسول انگليس جنرال لوريمر به واسطه پاک نمودن لورو مقتول گرديد...»( روزنامه حبل المتين، سال 22، شماره 11، 26 شعبان 1332 هـ ق/ 20 جولاي 1914 م، ص 24).
7- Lorimer, J.G.: Archive Edition, The Gazatteer of the persian Gulf, Oman and Centeal Arabia, p2.
8- نجفي، فاطمه: « خوزستان به روايت بريتانيا»، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره 163، آذر 1390، ص 81.
9- ندوي، علامه سليمان: « روابط بازرگاني مسلمانان و هندوستان» نامه تاريخ پژوهان شماره ي 1، به نقل از تاريخ الهند الفنستون، بهار 1384، ص 149.
10- همانجا.
11- Vania.
12- Banyan/Baniani/Banean.
13- دلاواله، پيترو: سفرنامه دلاواله، ترجمه ي شعاع الدين شفا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348، ص 66.
14- همان، ص 68.
15- تاورنيه، ژان باپتيست: سفرامه تاورنيه، ترجمه ي حميد ارباب شيرواني، تهران: نيلوفر، زمستان 1383، ص 84.
16- اولئاريوس، آدام: سفرنامه اولئاريوس، ترجمه ي حسين کردبچه، تهران: هيرمند، 1379، ص 611.
17- اوبن، ژان، گزارش سفير پرتغال در دربار شاه سلطان حسين صفوي، ترجمه ي پروين حکمت، دانشگاه تهران، صص 8-7.
18- همانجا.
19- سانسون، سفرنامه سانسون، ترجمه ي تقي تفضلي، تهران: 1346، ص 189.
20- tavernier, Jean Baphtiste, Travel in India. London: Mc Millan, vol.1.p.91.
21- براي مطالعه ي بيشتر رجوع کنيد به :شاردن ، ژان: سفرنامه شاردن، ترجمه ي اقبال يغمايي، جلد دوم، تهران: انتشارات طوس، ص 310.
22- سانسون، پيشين، ص 189.
23- Makran: سرزمين مکران در منابع تاريخي به سرتاسر ناحيه ي جنوبي بلوچستان ايران و پاکستان اطلاق مي گردد که در اصطلاح محلي « مکران» ناميده مي شود ( غراب، کمال الدين: بلوچستان يادگار مطرود قرون، چاپ دوم، تهران: انتشارات کيهان، 1364، ص 96). مارکوپولو، سياح ايتاليايي که در قرن سيزده ميلادي مي زيسته و در مسير خود از مکران عبور نموده از اين منطقه با نام «Kes-macoran» ياد نموده است (The Travels of polo Marco polo Henry yule. 1902.vol. 1.p.591)؛ مکران ايران از سوي غرب با منطقه ي بياباني ساحلي و بخش داخلي بشاگرد در ايرن پيوسته و هم جوار است و از سوي شرق با نواحي « خان» در « کلات» هم مرز است و از سوي جنوب به درياي عمان محدود مي شود. گواتر بخش انتهايي ساحلي مرز بين ايران و کلات است که در سال 1871 م مورد تصويب دولت ايران قرار گرفت ( لوريمر: جان گوردون: فرهنگ جغرافيايي خليج فارس، ترجمه ي حسن فرامرزي، جلد ششم، 1381، ص 1800) مکران به دليل هم جواري با بلوچستان در عصر استعماري متأثر از سياست هاي دولت انگلستان بود. لوريمر در اثر خود، آنجا که در مورد حدود مکران سخن مي گويد با آگاهي از سياست هاي دولت مطبوع خود، مکران را با آوردن لفظ ايران از بلوچستان انگلستان که جزيي از خاک هندوستان بود جدا مي کند.
24- لوريمر، پيشين، ص 1809.
25- همانجا.
26- محمود زهي، موسي: « چابهار بر ساحل درياي عمان»، مجموعه مقالات خليج فارس فرهنگ و تمدن، 1387، ص 466.
27- لوريمر، پيشين، ص 402.
28- Buzdaris.
29- Saidis.
30- لوريمر، پيشين، ص 402.
31- لوريمر، پيشين، ص 1809.
32- Lutiyahs.
33- Haidarabadis.
34- لوريمر، پيشين، ص 487.
35- Sindi.
36- Cachi.
37- Lorimer. J. G: Persian Gulf, Oman and Central Arabia. Archive Edition, Voll II (Geographical & Statistical) 1986,part 8, p.1034.
38- لوريمر، پيشين، ص 487.
39- حاج حسن شاه، وزير سيد حمد بن سعيد بود. در سال 1160 هـ ق بعد از مرگ نادر شاه، محمد تقي خان مسقط را به سيدحمد واگذار نمود.
40- سديدالسلطنه، محمدعلي: تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آن ها با ايران، تصحيح احمد اقتداري، تهران: دنياي کتاب، 1370، ص 87.
41- همان، ص 88.
42- سديدالسلطنه، سرزمين هاي شمالي پيرامون خليج فارس و درياي عمان در صد سال پيش، پيشين، ص 303
43- « گوادر نگوار»(Gwadar-i-Nigwar) در غرب گوادر قرار دارد که شامل زمين هاي کشاورزي است و تنها منطقه ي قابل کشت در گوادر به شمار مي رود ( لوريمر، پيشين، ص 1676).
44- « پيشکان»(Pishukan): به عقيده ي کاپيتان راس، دماغه ي پيشکان مرز غربي بخش گوادر به شمار مي رود. پيشکان به نظر مي رسد که در زمان لوريمر تابع عمان بوده و به همراه گوادر تنها مناطق مسکوني منطقه در آن زمان بودند که مردم به طور دايم و ثابت در آن اقامت داشتند و مرکز اداري منطقه به شمار مي رفت ( لوريمر، پيشين، صص 1679-1677).
45- Maids.
46- منظور شيعه ي اسماعيلي نزاري پيروان آقاخان محلاتي است.
47- لوريمر، پيشين، ص 1679؛ سديدالسلطنه، تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آن ها با ايران، پيشين، ص 77.
48- لوريمر، همان، ص 1679.
49- لوريمر، همان، ص 1680.
50- لوريمر، همان، ص 1681.
51- سديدالسلطنه، تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آن ها با ايران، پيشين، ص 76.
52- سديدالسلطنه، در مجموعه کالاهاي تجاري گوادر به تجارت پر ماهي اشاره مي کند که از يک نوع ماهي حرام گرفته مي شد؛ به نظر مي رسد همان کوسه ماهي باشد که لوريمر به آن اشاره کرده است ( براي اطلاعات بيشتر ن.ک سديدالسلطنه، پيشين، ص 302).
53- لوريمر، پيشين، ص 1681.
54- سديدالسلطنه، تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آن ها با ايران، پيشين، ص 76.
55- لوريمر، پيشين، ص 1675.
56- سديدالسلطنه، محمد علي: المناص في احوال الغوص و الغواص، تهران: مطبعه مدرن، 1308، ص 21.
57- لوريمر، پيشين، ص 1663.
58- سديدالسلطنه،سرزمين هاي شمالي پيرامون خليج فارس و درياي عمان درصد سال پيش، پيشين، ص 360.
59- گزارش هاي سالانه سرپرستي کاکس سرکنسول انگليس در بوشهر ( 1918-1905 م/1329-1323 ق) ترجمه ي حسن زنگنه، مرکز مطالعات بوشهر شناسي، ص 50.
60- Lorimer, J.G. Persian Gulf, Oman and Central Arabia, Archive Edition, Voll II (Geographical & Statistical) 1986, part 8.p.1098.
61- Lorimer, ibid,part 8,p.1100.
62- سديدالسلطنه، سرزمين هاي شمالي پيرامون خليج فارس و درياي عمان در صد سال پيش، پيشين، ص 216.
63- همان، ص 218.
64- همان، ص 217.
65- Lorimer,ibid,part 7, p.10.
66- سديدالسلطنه، محمدعلي: بندرعباس و خليج فارس، تصحيح احمد اقتداري، تهران: کتابخانه ابن سينا، 1342، ص 160.
67- همان، ص 168.
68- Lorimer,ibid,part 7, p.15.
69- سديدالسلطنه، بندرعباس و خليج فارس، پيشين، ص 158.
70- مشروطيت جنوب ايران به روايت باليوز بريتانيا در بوشهر 1915-1905 م، ترجمه و تدوين حسن زنگنه، تهران: موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، بوشهر: بنياد ايرن شناسي بوشهر، 1386، ص 182.
71- لوريمر، پيشين، ص 1849.
72- همان، ص 1850.
73- همانجا.
74- سديدالسلطنه، بندرعباس و خليج فارس، پيشين، ص 76.
75- همان، ص 53.
76- همان، ص 54.
77- لوريمر، پيشين، ص 1457.
78- همانجا.
79- سديدالسلطنه، سرزمين هاي شمالي پيرامون خليج فارس و درياي عمان در صد سال پيش، پيشين، ص 312.
80- سديدالسلطنه، بندرعباس و خليج فارس، پيشين، ص 120.
81- لوريمر، پيشين، ص 639.
82- همان، ص 641.
83- همان، ص 641.
84- همان، ص 498.
85- Dam Nalu.
86- لوريمر، پيشين، ص 646.
87- همان، ص 538.
88- همان، ص 481.
89- همان، ص 523.
90- همانجا.
91- سديدالسلطنه، بندرعباس و خليج فارس، پيشين، ص 176.
92- Turkish Arabia.
93- لوريمر، پيشين، ص 14.
94- لوريمر، پيشين، ص 1115.
95- Irag-Al-Ajami.
96- همان، ص 1114.
97- همان، ج1، ص 264.
98- همان، ج1، ص 262.
99- همان، ج1، ص 272.
100- همان، ج6، ص 1555.
101- « طويرج» (tawairij): نام آن در کتاب معجم قبايل عرب « طويرق» نيز ضبط شده است. شهري است در نزديکي کربلا ( کحاله، عمررضا: معجم قبائل العرب القديمه و الحديثه، بيروت: مؤسسه الرساله، 1414/1994، جلد4، ص 21.
102- Lorimer, ibid, part 9,p.1874.
103- همان، ج 4، ص 1030.
104- همان، ج 6، ص 1585.
105- همانجا.
106- همانجا.
107- Lorimer, ibid, part 9.p.1310.
108- همان، ج 7، ص 1946.
خيرانديش و تبريزنيا، عبدالرسول و مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس، تهران: خانه کتاب، چاپ اول