مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي
دوران قبل از قرآن
اين يک حقيقت مسلم و تاريخي است که قبل از طلوع خورشيد تابناک اسلام دوراني بود، تاريک وحشت زا، مردمش در جهل و ناداني، در انحطاط علمي و اخلاقي و در وحشيت و بربريت به سر مي بردند. در آن دوران تاريک، اختلافات نژادي و طبقاتي، قانون زور، پستي، فرومايگي و هرج و مرج اجتماعي بر ملل جهان خاصه بر عرب حکومت مي کرد. دل ها به سوي غارت و يغماگري متوجه بود قدم ها به سوي برافروختن آتش جنگ و خونريزي مي شتافت.عرب قبل از اسلام از عقيده هاي خرافي و روش هاي وحشي گري، بهره ي فراواني داشتند. نه داراي عقيده و مذهبي بودند که همه ي آن ها را در يک نقطه متمرکز سازد و نه داراي يک قانون و نظام اجتماعي واحد بودند که ارتباط و هماهنگي در ميان آنان برقرار کند. پيروي از عادات و روش هاي نياکان، آنان را متحير ساخته، به هر سو سوق شان مي داد. بت پرستي از رواج خاصي برخوردار بود و مردم عصر جاهلي داراي بت هاي متعددي بودند که آن ها را پرستش نموده، وسيله ي شفاعت به پروردگارشان مي دانستند.
در ميان آنان اموال بر پايه ي شانس موهوم تقسيم مي شد و قماربازي براي آنان يک عمل عادي و شايع بود، به طوري که اين عمل فاسد يک نوع مايه ي افتخار و مباهات در اجتماع آنان محسوب مي شد. يکي ديگر از عادات زشت آنان ازدواج با همسران پدران و زشت تر از آن، کشتن دختران و زنده به گور کردن آن ها بود.
عصر قرآن
آري اين ها قسمتي از عادات زشت عرب بود در دوران جاهليت و قبل از اسلام و قبل از نزول قرآن ولي موقعي که نور محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) در مکه بدرخشيد و آفتاب اسلام از جزيرة العرب سر زد دل هاي تاريک مردم جاهلي با معارف الهي روشن و از آلودگي ها پاک گرديد.توحيد و يگانه پرستي جايگزين بت و بت پرستي شد، جهل و ناداني جاي خود را به علم و دانش داد. رذايل اخلاقي به اوصاف نيک، اختلاف و دشمني به محبت و دوستي مبدل گرديد. از همين مردم غارت گر، سست و پراکنده يک ملت متحد و منسجم و پرمهر به وجود آمد که توانست، نفوذ و حکومت خويش را در سرتاسر جهان گسترش داده و پرچم علم، تمدن، انسانيت و تقوا را در تمام دنيا به اهتراز درآورد.
دوري يکي از وزراي فرانسه در اين باره چنين مي گويد:
محمد پيامبر مسلمانان با تعاليم عالي و آسماني خويش به آساني توانست قبايل پراکنده عرب را متحد سازد و از آن ها ملت واحدي تشکيل داده، حکومت و نفوذ خويش را از اسپانيا تا شبه قاره هند گسترش دهد و در تمام جهان پرچم تمدن را به اهتراز درآورد. آن مرد بزرگ اين تحول عجيب و همه جانبه را در موقعي به وجود آورد که هنوز اروپا در ظلمت قرون وسطايي به سر مي برد.
و سپس مي گويد:
در قرون وسطي، تنها مردمي که داراي علم و دانش بودند و گوي سبقت را در اين ميدان از همگان ربودند، همان ملت عرب بود که ابرهاي ضخيم جهالت، وحشيت و بربريت را که بر آسمان اروپا کشانده شده بود، از هم پاشيدند و آفتاب تمدن، علم و اخلاق را به آن سرزمين تاباندند.(1)
اين همه پيشرفت، ترقي، تعالي و افتخارات عظيمي هم که نصيب عرب گرديد، در اثر همان تعاليم عليه قرآن مجيد و کتاب آسماني بود که بر تمام کتاب هاي آسماني ديگر تفوق و برتري دارد، قوانينش بر پايه ي عقل، استوار و پي ريزي گرديده تعاليمش داراي يک روش خاص، جالب و استثنايي است.
اعتدال در قرآن
يکي ديگر از ويژگي هاي قرآن و جنبه هاي اعجاز آن، اعتدال و ميانه روي در قانون گذاري و دستورات اخلاقي است. قرآن در قانون گذاري، روش اعتدال و ميانه روي را در پيش گرفته و از هرگونه افراط و تفريط اجتناب نموده است. قرآن تا آن جا به موضوع اعتدال توجه داشته است که آن را براي افراد انسان نيز يک امر لازم و ضروري دانسته، با زبان آنان از خداوند راه اعتدال و خالي از اعوجاج و روش دور از افراط و تفريط را مي طلبد، آن جا که مي گويد:(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ.)(2)
[خداوندا!] ما را به راه راست هدايت فرماي.!
اين جمله در عين اختصار معناي عميق و ژرفي را در بردارد که توضيح آن را در تفسير سوره حمد خواهيد خواند.
قرآن مجيد در آيات زيادي به اعتدال و ميانه روي در تمام امور دعوت مي نمايد و به يک روش عادلانه که از افراط و تفريط به دور باشد، رهبري مي کند؛ آن جا که مي گويد:
(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ.)(3)
خداوند اکيداً به شما فرمان مي دهد که امانت ها را به صاحبان شان برگردانيد و در هنگام داوري، راه عدالت در پيش گيريد.
(اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى.)(4)
عدالت بورزيد، زيرا که آن به تقوا و پرهيزگاري نزديک تر است.
(وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى.)(5)
هنگام سخن گفتن، حق و عدالت را رعايت کنيد، گرچه به ضرر خويشان شما باشد.
(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.)(6)
خداوند شما را به عدل و نيکي و به احسان براي خويشاوندان اکيداً فرمان مي دهد و از کارهاي زشت و از ظلم و ستم نهي تان مي کند و بدين گونه پندتان مي دهد، شايد که بپذيريد.
قرآن در تمام ابعاد و امور زندگي راه اعتدال و ميانه اي را در پيش پاي مي گذارد که ذيلاً قسمتي از آن ها را براي شاهد گفتار، در اين جا مي آوريم.
1- اعتدال در بخشش
قرآن مجيد انسان را به اقتصاد و ميانه روي در به کارگيري مال و بهره برداري از ثروت فرمان مي دهد، از طرفي صفت بخل را نکوهش و از طرف ديگر اسراف در زندگي را مذمت مي کند. قرآن در آيات متعدد از بخل و آز، نهي نموده و عواقب زيان بار آن را گوشزد مي کند و مي گويد:(وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ.) (7)
آنان که خداوند از فضل و کرم خويش، نعمت و ثروت فراوان به آنان داده است، از بذل و بخشش خودداري مي کنند، خيال نکنند که اين عمل به سود آن هاست بلکه به ضرر آن هاست، زيرا همان اموال را به زودي همانند طوقي بر گردنشان مي افکنند و آن چه در آسمان ها و زمين است، ملک خاص و ماندگار خداست و خداوند بر اعمال شما آگاه است
در برابر اين گروه آيات که انسان را به بذل و بخشش تشويق مي کند، آيات ديگري نيز وجود دارد که از اسراف و تبذير نهي کرده، مردم را از مفاسد آن بر حذر مي دارد و چنين مي گويد:
(وَ لاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ. )(8)
و اسراف نکنيد زيرا که خداوند مسرفان را دوست ندارد.
(إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ. )(9)
اسراف کنندگان برادر شياطينند.
( لاَ تَجْعَلْ يَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً.) (10)
نه دستت را بر بذل و بخشش ببند و نه آن را بيش از حد بگشاي تا مورد سرزنش قرارگيري و از زندگي فرو ماني.
2- اعتدال در عفو و انتقام
قرآن انسان را به تحمل، صبر و استقامت در برابر مصائب و مشکلات فرمان مي دهد، افراد صبور را مي ستايد و به آنان پاداش بزرگي را نويد مي دهد و مي گويد:(إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ. )(11)
صابران اجر و پاداش خود را بي حساب دريافت مي کردند.
(وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ.)(12)
خداوند صبرکنندگان را دوست دارد.
ولي بايد توجه داشت که قرآن در برابر ظالم دست مظلوم را نبسته و او را از گرفتن حق خويش بازنداشته است، بلکه براي اين که ريشه ظلم و فساد قطع شود و براي اين که قانون عدالت در روي زمين حکم فرما باشد، به مظلوم اجازه و بلکه فرمان مي دهد که در برابر ظلم و ستمگر مقاومت و ايستادگي نمايد و عادلانه از وي انتقام بگيرد. قرآن در اين مورد مي گويد:
(فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْکُمْ. )(13
هر کس بر شما تعدي کند، شما نيز به اندازه تعدي وي از او انتقام بگيريد.
قرآن به اولياي مقتول اجازه داده است که در صورت عمدي بودن قتل، قاتل را قصاص کنند و به تاوان مقتول او را بکشند:
(وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلاَ يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ.) (14)
هر کس مظلوم کشته شود به وليّ اش سلطه ( حق قصاص) داديم ولي او هم نبايد در قتل اسراف ورزد.
3- اعتدال در جنبه هاي مادي و معنوي
قرآن مجيد چون بر پايه ي اعتدال و ميانه روي، تشريع و قانون گذاري مي کند، اين است که نظام و قوانين اجتماعي اين عالم را با قوانين آخرت تطبيق نموده، در ميان آن ها نيز هماهنگي به وجود آورده است. از يک طرف اصلاح امور اين جهان را به عهده گرفته، از طرف ديگر سعادت اخروي افراد بشر را تضمين مي کند.اين قرآن همان قانون بزرگ و ناموس اکبري است که پيامبر بزرگ اسلام آن را آورده، تا بدان وسيله جهان بشريت را به سعادت هر دو جهان برساند.
قرآن مانند تورات فعلي نيست که قانون آن اختصاص به زندگي مادي داشته و تنها مربوط به اين جهان باشد و به جهان ديگر توجه نکند. آري، تورات آن چنان در چهارچوبه ي جهان مادي غرق شده که کوچک ترين توجهي به جهان آخرت ندارد و حتي پاداش اعمال نيک را نيز مال و منال دنيا و مسلط بودن بر مردم مي شناسد، نتيجه و مجازات گناهان را از دست دادن تسلط و ثروت اين جهان معرفي مي کند.
و همچنين قرآن مانند انجيل فعلي نيست که در تشريع و قانون گذاري تنها به جنبه هاي اخروي بپردازد و از نظام اجتماع و امور زندگي غفلت ورزد و آن را اساساً ناديده بگيرد بلکه قانون قرآن يک قانون کامل و گسترده اي است که هم به امور زندگي و نظامات اجتماعي اين جهان نظارت دارد و هم به اصلاح شئون جهان آخرت مي پردازد و هيچ يک از دو جنبه ي مادي و معنوي بشر را فروگذار نمي کند.
قرآن مجيد در تعاليم خودگاهي انسان را به عالم آخرت سوق مي دهد و گاهي به امور زندگي اين جهان متوجه مي کند و در مقام توجه به جهان آخرت مي گويد:
(وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خَالِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ.) (15)
هر کسي که از خدا و پيامبرش پيروي کند، خداوند او را به باغ هايي وارد مي سازد که همواره از زير درختانش نهرها جاري است، در آن جا هميشگي خواهند بود و اين است پيروزي بزرگ و هر کس نسبت به خدا و پيامبر او عصيان ورزد و از حدودش تجاوز کند، او را به آتش دوزخ مي افکند که جاودانه در آن خواهد ماند و بر اوست، شکنجه دردناک و مذلت بار.
(فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ.) (16)
هر کس به اندازه ي ذره اي کار نيک انجام دهد پاداش آن را خواهد ديد و هر کس به اندازه ي ذره اي عمل بد انجام دهد، کيفر آن را هم خواهد چشيد.
(وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصِيبَکَ مِنَ الدُّنْيَا. )(17)
در آن چه خدا [از اموال دنيا] به تو داده است، سراي آخرت را بطلب!
قرآن در آيات زيادي مردم را به فراگرفتن علم و دانش پيروي از تقوا ترغيب و تشويق نموده، در عين حال براي آنان لذايذ زندگي و بهره برداري از نعمت هاي پروردگار را مباح و جايز مي داند و اين حقيقت را چنين بيان مي کند:
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الِرِّزْقِ.) (18)
بگو: چه کسي زينت هاي الهي را که براي بندگان خود آفريده است و روزي هاي پاکيزه را حرام کرده است.
قرآن مجيد، در عين توجه به امور زندگي انسان در دنيا، به امور معنوي و اخروي نيز توجه ويژه دارد و مردم را به عبادت خدا و به تفکر در آيات و آثار تشريعي و تکويني خداوند و به تأمل در موجودات جهان هستي و در اسرار و دقايق وجود انسان، با تأکيد دعوت مي کند ولي در عين حال تنها به اين که انسان را به خدا برساند و بنده را با خدا مرتبط سازد، اکتفا نمي کند بلکه به جنبه ي ديگري نيز که افراد بشر را به همديگر مربوط مي سازد و در ميان آنان الفت و محبت ايجاد مي کند؛ توجه خاصي مبذول مي دارد.
4- اعتدال در اقتصاد
خريد و فروش و معاملات را تجويز، ربا و فزون طلبي را تحريم نموده، آن جا که مي گويد:(وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَوا. )(19)
خداوند، خريد و فروش را حلال و ربا را حرام نموده است.
قرآن به افراد بشر دستور داده است که بر عهد و پيمان هاي خود وفادار باشند:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالعُقُودِ.)(20)
اي کساني که ايمان آورده ايد، به عقود و پيمان هاي خويش وفا کنيد.
5- اعتدال در انتخاب همسر
چون بقاي نوع بشر متکي به امر ازدواج است، خداوند نيز در قرآن براي تأمين همان احتياج فطري انسان، او را به ازدواج امر نموده و چنين فرموده است.(وَ أَنْکِحُوا الْأَيَامَى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَ إِمَائِکُمْ إِنْ يَکُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.) (21)
مردان و زنان بي همسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و کنيزان صالح و رستگارتان را به نکاح يکديگر در بياوريد و اگر فقير و تنگدست باشند، خدا آنان را از فضل خود بي نياز مي سازد؛ خداوند وسعت بخش و داناست.
(فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً.) (22)
ازدواج کنيد از زناني که بر شما حلال گرديده است، دو يا سه يا چهار زن و اگر بترسيد که نتوانيد در ميان شان با عدالت رفتار کنيد، در اين صورت تنها به يکي کفايت بورزيد.
6 - اعتدال در معاشرت
قرآن به انسان امر مي کند که با همسرش خوش رفتاري کند و تمام احتياجات زندگي او را برطرف سازد و همچنين دستور مي دهد که انسان با تمام مسلمانان مخصوصاً با پدر، مادر، اقوام و عشيره خويش با نيکي، ملايمت و خوشي رفتار نمايد بلکه از نظر قرآن نيکي و خوش رفتاري يک برنامه ي وسيع و همگاني است که در برابر افراد بشر خواه مسلمان و يا غيرمسلمان بايد رعايت شود. قرآن در اين مورد مي گويد:(وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ. )(23)
با همسرانتان به طور شايسته رفتار کنيد.
( وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ.) (24)
و به همان مقدار که زنانتان وظايفي در قبال شما دارند، حقوقي نيز برگردن شما دارند و از حقوق متقابل برخوردارند.
(وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ بِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَ الْجَارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً. )(25)
و خدا را پرستش کنيد و چيزي را بر وي شريک قرار ندهيد و به پدر و مادر نيکي کنيد، همچنين به خويشاوندان، يتيمان، مستمندان، همسايگان دور و نزديک و دوست و همنشين، واماندگان در سفر و بردگاني که مالک آن ها هستيد[ به همه آن ها نيکي کنيد] خداوند کسي را که متکبر و فخرفروش است[و از اداي حقوق ديگران سرباز مي زند] دوست نمي دارد.
(وَ أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْکَ وَ لاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ.) (26)
نيکي کن، همان گونه که خدا به تو نيکي نموده است و هرگز در زمين در جست و جوي فساد مباش که خدا مفسدان را دوست نمي دارد.
(إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ.)(27)
رحمت خداوند جداً به نيکوکاران نزديک است.
(وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.)(28)
و نيکي کنيد، زيرا خداوند نيکوکاران را دوست دارد.
اين ها نمونه هايي است از تعاليم قرآن در رابطه با اعتدال و ميانه روي در تمام ابعاد و اجتناب از افراط و تفريط در تمام امور!!
قانون نظارت عمومي در قرآن
قرآن امر به معروف و نهي از منکر را که نظارت عمومي و کنترل مردمي گسترده و در عين حال ساده و بي معونه اجتماعي است، بر تمام افراد امت واجب کرده، آن را به طايفه و افراد خاصي منحصر ندانسته است.قرآن با اين ماده قانون، موجبات گسترش تعاليم خويش را فراهم ساخته و بر تعاليمش روح حيات و بقا دميده و پشتوانه نيرومند تداوم و استمرار بخشيده است.
اسلام افراد اجتماع و اعضاي خانواده ها را بر يکديگر ناظر و راهنما قرار داده و هر فرد را بر ديگري مراقب و هدايت گر نموده است و در واقع بر تمام افراد مسلمان وظيفه ي يک فرد پليس را داده که افراد ديگر جامعه را به سعادت و راه نيک راهنمايي کنند و از ظلم، ستم و فساد بازشان بدارند، يعني به طور کلي همه ي مسلمانان به تبليغ و اجراي قوانين اسلام و نظارت بر حسن اجراي آن، مأمور و موظف مي باشند.
خواننده ي عزيز! آيا مي توان سپاهي بزرگ تر، نيرومندتر و مؤثرتر از اين سپاه، آن هم به رايگان به وجود آورد و اين چنين به سازندگي مادي و معنوي جامعه پرداخت؟!
در عصر کنوني براي نظارت بر امور کشور نيروي وسيع انتظامي مهيا مي کنند ولي با اين حال نمي توانند، از تخلفات و قانون شکني ها جلوگيري نمايند زيرا نيروي نظامي هر چه وسيع و مجهز باشد، باز هم نمي تواند در همه ي اوقات و نقاط با تمام افراد ملت همراه بوده، بر اعمال وي نظارت کند.
اما اسلام با يک طرح و برنامه ي عالي و با واجب نمودن «امر به معروف و نهي از منکر» يک سپاه انتظامي و نيرومند و گسترده اي را به وجود آورد، بسيج عمومي نموده است که با تمام سپاه و نيروهاي نظامي جهان تفاوت اصولي و ماهوي دارد که بدون بودجه و هزينه اداره مي گردد و در همه جا و در همه ي زمان ها و مکان ها حضور دارد و بر همه نظارت مي کند و ناظر و ضامن اجراي قوانين عاليه اسلام مي باشد.
قانون برابري و ملاک برتري در قرآن
از بزرگ ترين و عميق ترين قوانين و تعاليم قرآن، قانون مساوات و برابري است که قرآن با تشيع اين ماده قانون، در ميان مسلمانان اتحاد، يگانگي، برابري و برادري برقرار مي سازد و همه آنان را در صف واحد قرار مي دهد و هرگونه امتيازات و اختلافات نژادي و طبقاتي را در ميان شان لغو مي سازد و تمام برتري ها و فزون طلبي ها را از ريشه برمي کند و تنها در اين ميان علم و تقوا را ملاک فضيلت و برتري قرار مي دهد، آن جا که مي گويد:(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ. )(29)
گرامي ترين شما در نزد خداوند با تقواترين شماست.
(قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ. )(30)
و بگو آيا آنان که مي دانند با آنان که نمي دانند، يکسان و برابرند؟
رسول خدا نيز مي فرمايد: «خداوند بزرگ، کساني را که در دوران جاهليت خوار و ذليل بودند، در سايه ي اسلام، عزت بخشيد و به وسيله ي اسلام نخوت و تکبر دوران جاهليت و تفاخر به اقوام و عشيره و مباهات به پدران و نياکان و هرگونه اختلافات طبقاتي و نژادي را از بين برد، تمام مردم جهان از سپيد و سياه و از عرب و عجم همه و همه فرزندان آدمند و خداوند آدم را از خاک آفريده است و در روز رستاخيز محبوب ترين مردم در پيشگاه خدا پرهيزگارترين آن ها خواهد بود.(31)
باز مي فرمايد: « فضيلت دانشمندان نسبت به ساير مردم مانند فضيلت من است، نسبت به کم ترين شما.»(32)
اسلام، سلمان فارسي بيگانه را به خاطر کمال ايمانش بر ديگر مسلمانان مقدم داشت تا جايي که او را از اعضاي اهل بيت خود پيامبر قرار داد.(33) ولي ابولهب عموي پيامبر را به علت کفر و بي ديني به عقب راند.
تاريخ زندگاني پيامبر اسلام هم نشان مي دهد که وي در هيچ مورد با نسب و نژاد خويش بر ديگران برتري نجسته و با ملاک ها و امتيازات ديگري که از آن ها برخوردار بوده است و معمولاً مردم آن عصر و دوران به وسيله آن ها فخر و مباهات مي کردند، به خود نباليده است بلکه مردم را تنها به سوي ايمان به خدا و روز رستاخيز دعوت نموده و به اتحاد و يگانه پرستي رهنمون شان بوده است و از اين راه توانست بر قلوب مردم حکومت کند و ريشه هاي عميق تکبر و زمينه هاي افتخارات بي جا را از دلشان برکند و به جاي آن، نهال محبت و اخوت بنشاند تا جايي که افراد ثروتمند و خاندان هاي شريف حاضر مي گرديدند دخترانشان را به ازدواج افراد فقير و افرادي که به نظر آنان از خاندان هاي به اصطلاح پست و عقب افتاده به شمار مي رفتند در بياورند و با آنان پيوند قوم و خويشي برقرار سازند.(34)
نتيجه
اين است که قانون قرآن و تعاليم اسلام، تمام مصالح فردي و اجتماعي را در نظر گرفته است و قوانيني را تشريع و تنظيم نموده است که مي تواند پاسخگوي تمام نيازمندي هاي مختلف جوامع بشري بوده، بر تمام جنبه هاي دنيوي زندگي مادي انسان ها نظارت کند و تمام جنبه هاي دنيوي و اخروي را نيز تأمين نمايد.آيا با اين حال در نبوت و پيامبري کسي که اين همه قوانين متعالي و مترقي را آورده است، جاي شک و ترديد باقي مي ماند؟! آن هم با توجه به اين نکته که: پيامبر اسلام در ميان يک مشت مردم وحشي و نادان به دنيا آمده و در ميان مردمي نشو و نما نموده است که کوچکترين ارتباط و آشنايي با اين گونه تعاليم عالي آسماني نداشته اند و اين تعاليم از افق فکر آنان برتر و از سطح تصورشان بالاتر بود.
پينوشتها:
1- صفوةالعرفان، محمد فريد وجدي، ص 119.
2-فاتحه/6.
3- نساء/58.
4-مائده/8.
5-انعام/152.
6- نمل/90.
7- آل عمران/180.
8- انعام/141.
9- اسراء/27.
10- اسراء/29.
11-زمر/10.
12- آل عمران/146.
13- بقره/194.
14- اسراء/33.
15- نساء/13، 14.
16- زلزله/7، 8.
17-قصص/77.
18- اعراف/32.
19- بقره/275.
20- مائده/1.
21- نور/ 32.
22- نساء/3.
23-نساء/19
24- بقره/228.
25-نساء/36.
26- قصص/77.
27- اعراف/56.
28- بقره/195.
29- حجرات/13.
30-زمر/9.
31- فروع کافي، ج2، باب 21« اِنَّ المؤمِنَ کُفُو المؤمِنَةِ.»
32- الجامع الصغير با شرح مناوي، 432/4 «فضل العالم علي سائر الناس کفضلي علي ادناکم.»
33- بحارالانوار، فضايل سلمان، ج4، باب 76 «فالاسلام قدّم سلمان الفارسي لکمال ايمانه حتّي جعله من اهل البيت و اخّر ابي لهبٍ عمّ رسول الله لفکره.»
34- زياد بن لبيد که از ثروتمندان و بزرگان مدينه بود، به فرمان رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) دختر زيبا و شايسته اش زلفا را به ازدواج يک مسلمان سياه، کوتاه قد و بي چيز سوداني به نام جويبر درآورد، در صورتي که جز اصل برابري در اسلام، عامل ديگري براي اين ازدواج وجود نداشت؛ فروع کافي، ج2، باب 21.
خوئي، سيد ابوالقاسم، (1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.
/م