تشرف آقا سيد حسن شوشتري

از نجف اشرف به زيارت سيدالشهداء عليه السلام مشرف شدم. در مراجعت به هيچ وجه توشه ي راه و مرکب سواري نداشتم. تقريباً دو فلس (واحدي از پول عراق) پيدا کردم و با آن خرما خريدم و خوردم و روانه شدم.
شنبه، 4 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشرف آقا سيد حسن شوشتري
 تشرف آقا سيد حسن شوشتري

 

نويسنده: محمد يوسفي




 
سيد جليل آقا سيد حسن شوشتري فرمود:
از نجف اشرف به زيارت سيدالشهداء عليه السلام مشرف شدم. در مراجعت به هيچ وجه توشه ي راه و مرکب سواري نداشتم. تقريباً دو فلس (واحدي از پول عراق) پيدا کردم و با آن خرما خريدم و خوردم و روانه شدم.
در اثناء راه تشنگي مرا از پاي درآورد، لذا براي رسيدن به رودخانه، به سمت چپ جاده پيچيدم.
پس از آن که قدري راه رفتم به جايي رسيدم، ناگهان ديدم سفره ي بسته اي در يک بلندي گذاشته شده است، گمان کردم کسي از بايد در اينجا باشد. آب خوردم، ولي بعد هرچه تفحص کردم هيچ کس را نيافتم و اثر آمدن کسي را هم در آنجا نديدم.
فهميدم آن سفره براي من گذاشته شده است، آن را باز کردم، دو قرص نان و يک مرغ بريان در آن بود. همه را خوردم و باز به راه افتادم.
شب در کاروانسراي بين راه بيتوته نمودم و دوباره صبح پياده به راه افتادم.
در نيمه ي راه گرسنگي سخت مرا اذيت مي کرد. ناگاه ديدم سواري به صورت يکي از اعراب باديه از بين راه قطع مسافت مي کند، وقتي به من رسيد فرمود: سفره را از روي اسب باز کن و غذا بخور.
سفره اش را باز کردم و غذا خوردم تا سير شدم.
فرمود: آيا آب مي خواهي؟
عرض کردم: منت بگذاريد و مرحمت کنيد.
ناگاه ديدم اسب خود را تاخت و رفت، وقتي برگشت ظرف آب خوشگواري بدون اينکه از کسي بگيرد يا از جايي بردارد به من عطا فرمود.
سيد حسن شوشتري (صاحب قضيه) تا اين قسمت از حکايت خود را نقل کردند، ولي ديگر از گفتن بقيه ي آن خودداري نمودند. (1)

پي نوشت :

1. کمال الدين، ج 1، ص 108، س 17 و عبقري الحسان، ج 1، ص 319.

منبع مقاله :
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.