خوش نويسي از ديار ني ريز

چند سال پيش که مشغول تصحيح کتاب « الأربعين » شيخ محمد مفيد بحراني بودم، خطِ نسخِ متفاوتِ نسخه ي مورد استفاده ي، نظرم را جلب کرده ي و شيوه ي کتابت آن، در خاطرم نقش بست و ماندگار شد. اما نسخه نام کاتب را نداشت
سه‌شنبه، 7 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خوش نويسي از ديار ني ريز
خوش نويسي از ديار ني ريز

 

نويسنده: حجت الاسلام محمد برکت





 

 

سخن آغازين

چند سال پيش که مشغول تصحيح کتاب « الأربعين » شيخ محمد مفيد بحراني بودم، خطِ نسخِ متفاوتِ نسخه ي مورد استفاده ي، نظرم را جلب کرده ي و شيوه ي کتابت آن، در خاطرم نقش بست و ماندگار شد. اما نسخه نام کاتب را نداشت که بتوان درباره ي آن جستجو و تحقيق کرد.
در سال هاي بعدي و در ادامه ي پژوهش در حوزه ي ميراث مکتوب و فهرست کتاب هاي چاپ سنگي و نسخه هاي خطي، بخصوص کتابخانه ي علامه ي طباطبايي شيراز (1) کتاب ها و نسخه هاي ديگري را ديدم که همان کاتب با همان شيوه، کتابت کرده و بعضي نام « ميرزا ابراهيم ني ريزي » را به همراه داشت. تا اين که چاپ سنگيِ کتاب « تذکره مرآت الخيال » را ديدم که تخلّص « ساکت » نيز با نام کاتب آمده بود. اين تخلّص روزانه اي بود براي شناسايي اين کاتبِ خوشنويس. مقاله ي حاضر معرفي
عالم و هنرمندي است که زحمت « کتابت » را پذيرفته و سهمي در حفظ و نشر ميراث علمي اين مرز و بوم داشته است.

خوش نويسي از ديار ني ريز

حاج ميرزا ابراهيم ني ريزي شيرازي، فرزند محمد شريف؛ ملّقب به « اديب » و متخلص به « ساکت »؛ دانشمند، اديب، شاعر، خوشنويس و کاتب نيمه اول قرن چهاردهم هجري است. وي در شهر ني ريز به دنيا آمده و پس از مدتي به شيراز هجرت نموده و ساکن شده است.
ميرزا ابراهيم با بزرگان علم و ادب و هنرِ عصر خويش در شيراز، مصاحبت و حشر و نشر داشته است. مرحوم مفيد ( متوفاي 1325 ق ) و فرصت شيرازي ( متوفاي 1339 ق ) و محمد حسين شعاع ( متوفاي 1365 ق ) (2) در تذکره هاي خويش از او به بزرگي ياد کرده اند.
ساکت، خطي خوش داشته و نسخ را به سبک و شيوه اي خاص مي نوشته است. هم چنين خط نستعليق شکسته را به روشي مانند آن چه در کتاب هاي ترسل مورد استفاده قرار مي گيرد، کتابت مي کرده است.
نام وي « ابراهيم » است و تمامي تذکره نويسان و هم چنين خودش در انجامه ي کتاب ها، همين نام را آورده است. جز در مقدمه ي کتاب « دبستان الفرصه » و انجامه ي نسخه ي خطي أمل الآمال، که « محمد ابراهيم » آمده است و جاي دقت و تأمل دارد.
هم چنين تخلص وي را « ساکت » دانسته اند. اما مرحوم آدميت در کتاب « دانشمندان و سخن سرايان فارس » بدون ذکر منبع مي گويد: « در اوايل حال، ساکت و در اواخر عمر اديب تخلص مي کرد. » البته مرحوم ميرزا ابراهيم - همان گونه که خواهد آمد - در شعري که در تقريظ « دبستان الفرصه » سروده، گفته: « از پي تاريخش زد رقم کلک اديب ».
با اين که « ميرزا ابراهيم ني ريزي » تعداد زيادي کتاب را استنساخ و کتابت کرده است. اما هيچيک
از تذکره نويسان هم عصر او، به اين مطلب مهم و حايز اهميت اشاره نکرده اند. فقط مرحوم « داور » در « تذکره مرآت الفصاحه » اشاره کرده که « به شغل کتابت و معلمي اشتغال دارد » و تفصيلي از آن ذکر نکرده است.
قابل توجه آن که نسخه ي منحصر به فرد کتاب « مرآت الفصاحه » به خط ساکت ني ريزي است و اين نسخه زماني در تملک « شعاع شيرازي » بوده (3) و با اين که نسخه نام کاتب ندارد، ولي « شعاع » کاتب را شناخته و بخط خود بر روي نسخه نام او را آورده، ولي در « تذکره شعاعيه » به کاتب بودن ساکت اشاره نکرده است.
در زمان حاضر آقاي محمد جواد شمس ني ريزي در کتاب « تاريخ و فرهنگ ني ريز » گزارشي از ميرزا ابراهيم ني ريزي در دو بخش خوش نويسان و شاعران داده و دو نسخه ي خطي که وي کتابت کرده را معرفي نموده است. البته يکي از آن دو را با ترديد به وي نسبت داده است.
مرحوم ميرزا ابراهيم ني ريزي تعدادي از نسخه هاي خطي، که از آغاز و انجام افتادگي داشته، بازنويسي کرده است. بعضي از آن ها را نگارنده در مجموعه ي عبدالنبي امامي و يکي را در کتابخانه ي مجلس شوراي اسلامي ديده است.
ني ريزي، علاوه بر اين که در خوش نويسي، روشي نو را ابداع نموده، در گزارش تاريخ کتابت در انجامه نيز نوآوري داشته است. مانند: في الأوّل من الاول من الثاني من الثالث من الأول من الثالث من الرابع من الثاني من الهجره النبويّه المصطفويه علي مهاجرها و آله ألف آلاف التحيّه.
مرحوم آدميت سال وفات « ميرزا ابراهيم ني ريزي » را بدون ذکر منبع، سال 1334 هجري قمري گزارش کرده است.

نظم و نثر ميرزا ابراهيم ني ريزي شيرازي

ديوان مدوّني از « ساکت » به جاي نمانده، اما به صورت پراکنده و هم چنين در تذکره ها، نمونه هايي از شعر او آمده است. تنها نثر به جاي مانده از ساکت ني ريزي، مقدمه ي وي بر « دبستان الفرصه »
مي باشد. اين مقدمه و گزارش هاي تذکره نويسانِ هم عصر او در زير آورده مي شود. (4)

مقدمه ي دبستان الفرصه

ديباچه اي است که جناب مستطاب علام قدوه الاُدباء الحاج ميرزا ابراهيم اديب متخلص به ساکت مرقوم داشته اند:
پس از ستايش يزدان غيب دان، و نيايش پيغمبر آخرالزمان و دودمان او عليهم صلوات الملک الرحمن. چنين گويد حقير سرا پا تقصير العبد الضعيف محمد ابراهيم بن محمد الشريف الني ريزي المولد الشيرازي المَحتد المتخلّص بالساکت، عصمه الله من شرّ کلّ ناطق و صامت. که مجملي از شرح احوال مؤلف اين کتاب مستطاب و ناظم اين ديوان رفيع البنيان بلاغت نشان، حفظه الله تعالي عن نوايب الحدثان و نسب سامي ايشان، چنان که در کتب سير و تواريخ به نظر رسيده، به جهت تذکّر دوستان مرقوم خامه صداقت توأمان مي گردد.
فرصت الشيرازي: هو الميرزا محمد نصير الحسيني - ادام الله ايام حياته و برکاته - ابن ميرزا جعفر المتخلص به بهجت، ابن ميرزا کاظم به شرفا، ابن الحکيم البصير مرحوم ميرزا نصير، عليهم رحمه الله الملک القدير.
مولد ميرزا نصير مرحوم جهرم فارس بوده، سال ها در اصفهان نشو و نما يافته، لهذا معروف به اصفهاني گرديده و در اصفهان تحصيل علوم عربيّه و ادبيّه و حکم الهي و طبيعي و رياضي نموده، در طبابت به جايي رسيده که در زمان خود وحيد دهر و فريد عصر گشته، شرح احوالش را ارباب تذکره مفصّلاً نوشته اند و او را نصيرالدين ثاني خوانده اند. در زمان کريمخان زند معزّز و محترم مي زيسته و حضرت پادشاه را حکيم باشي و نديم خاص بوده، طرح مسجد وکيل شيراز و تعيين قبله آن را آن جناب فرموده و ايشان را تأليفات بسيار است:
منها: جام گيتي نما به فارسي در حکمت.
منها: مرآه الحقيقه بالعربيّه، نيز در حکمت الهي و غيره.
منها: حلّ التقويم به فارسي در نجوم.
منها: أساس الصحه بالعربيّه، در طب.
منها: شرح مشکلات کتاب قانون شيخ الرييس.
منها: رساله ي موسيقي و نسبتي که ميان آن و علم طب است بالعربيه.
منها: مثنوي بهاريه که معروف است و چندين مرتبه به طبع رسيده و اوايلش اين است:

 

کهن دردي کشي صافي ضميري *** شبي با نوجواني گفت پيري
درين دير کهن پير مغاني *** چو خُم صاحبدلي روشن رواني
شنيدم خيمه زد بر طرف گلزار *** که باد نوبهار از ابر آزار

ديواني از آن جناب به دست نيفتاده، ولي اشعار بسيار در اوراق متفرّقه به خط شريف خودش از غزليّات و قصايد در مدح ائمه اطهار عليهم سلام الله الملک الغفّار به فارسي و عربي، به دست ناظم اين ديوان ادام الله بقايه، به ارث رسيده بود و بعضي از آن ها را عبدالرزّاق خان دنبلي، که از معاصرين و محبين و مخلصين ايشان بوده، در تذکره خود ذکر نموده و در سفينه محمودي و در مجمع الفصحاء و در آتشکده آذر و غير ذلک، شرح حالش مسطور است.
بالجمله در سنه ي يکهزار و يکصد و نود و يک، طاير روح کثير الفتوحش در شيراز به شاخسار جنان پرواز کرده، جسد شريفش را به نجف اشرف نقل داده اند. حاجي سليمان صباحي در تاريخ فوت آن جناب گفته: « آه از مرگ نصير ثاني آه » 1191.
و اما ميرزا کاظم شَرَفا: مولدش دارالسلطنه ي اصفهان بوده و از باريافتگان درگاه سلطان زمان، وقتي او را به سفارت حيدرآباد دکن مأمور ساخته، بدان جانبش مي فرستند، رفته و مراجعت کرده. به عمل استيفايي که داشت اشتغال مي ورزيد، تا در اواخر عمر از نمّامي زمره ي بوالفضول، خاطر شريفش از توقّف در ايران ملول، به خيال بازگشت به حيدرآباد مي افتد، در آن حال اعيان آن جا هم مکاتيبي مي فرستند و بدان ملکش طلب مي نمايند؛ لهذا از اصفهان بدان ملک رفته رحل اقامت مي افکند. نواب و حکمران آن جا به پيش کاريش اختيار مي کنند، تا اين که در سال يکهزار و دويست و سي و پنج در همان جا وفات مي نمايند و در باغ موسوم به چند و لال مدفون مي گردد. طيّب الله ثراه و جعل الجنه مثواه.
و اما ميرزا جعفر بهجت: والد ماجد صاحب اين کتاب دام علاه، نيز در اصفهان تولد يافته، بعد از
استماع خبر فوت پدر بزرگوار خود، که تازه به حدّ بلوغ رسيده بود، از اصفهان به جانب شيراز آمده تا از راه بوشهر به حيدرآباد رود و اموال پدر را مأخوذ دارد. حين توقف در شيراز، به مصلحتي تاجري نه، بل فاجري را وکيل و مأذون در توکيل غير کرده، به حيدرآباد مي فرستد. وکيل مذکور رفته و ترکه يآن مرحوم را گرفته، پي سپار بلاد هندوستان مي شود و از آن جا به دار حساب و ميزان مي رود. پس از رسيدن اين خبر و يأس از ماليه ي پدر، در شيراز صبيّه ي ماجده ي رجب علي خان مذهّب، متخلّص به تسلّي را در عقد ازدواج درآورده و شيراز را مسکن خويش کرده و هم چنين ببود تا در سن هفتاد و پنج سالگي در سال يک هزار و دويست و نود و شش هجري به رحمت ايزدي پيوست و در دارالسلام مدفون گشت. و جناب ناظم را در تاريخ فوت پدر بزرگوار اشعاري است که در ديوان مسطور است و ماده تاريخ اين است؛ بهجتي زو يافته دارالسلام.
و اما جناب فصاحت مآب، اديب اريب، دانشمند لبيب، حسّان سحبان لسان، فلاطون لقمان بيان، حکيم فاضل، فيلسوف کامل، شاعر ماهر، مصوّر قادر، افصح الفصحاء و املح الشعراء، ميرزا محمد نصير فرصت ( فرصه الدوله ) اطال الله بقايه، ناظم اين ديوان معارف بنيان، در سال يکهزار و دويست و هفتاد يک در شرايط به عرصه ي شهود پا نهاده و از آغاز عهد بلوغ تا ديري نفس ناطقه را به معارج تعليم و تعلّم عروج داده، گاه در نحو و اشتقاق اوقاتي صرف داشته و گاه از منطق و حکمت به مزرعه تصوّر دانه تصديق کاشته، زماني در انديشه هيأت و حساب و هنگامي در فکر هندسه و اصطرلاب، هم چنين هر چه پيش تر رسيده و بيشتر ديده ميلش زياده گشته و سوقش از حدّ گذشته « منهمومان لايشبعان طالب دنيا و طالب علم ».
اکثر تحصيل آن جناب در خدمت حضرت شيخ بزرگوار، الحکيم الصمداني، العارف الربّاني، المولي الفريد، الشيخ مفيد المتخلص به داور، قدّس سرّه الشريف، بوده و اغلب به ملاقات و استفادات از ايشان خاطر خويش را مسرور مي نموده و در نزد حکماي ديگر نيز تلمّذ کرده، الحق شخصي بدين مايه کمال و بدين پايه استعداد، از رجال چرخ کهن سال، در صفحه روزگار و صفه ليل و نهار کمتر نشان داده، چنان که شيخ بزرگوار و استاد عالي مقدار سابق الالقاب، در مدح آن جناب بدين نحو لب گشاده:

که ندارد قرين ز نوع بشر *** فرصت آن شمع جمع اهل هنر
که ز فضل و هنر شود رهبر *** فيلسوفان دهر را شايد

علاوه بر اين خامه اش در فنون صورتگري سحر آفرين است و در هر طرح و نقش سزاوار هزار
آفرين. صاحب تصنيفات رشيقه و تأليفات أنيقه است:
منها: کتاب درياي کبير، مشتمل بر علوم کثيره بالعربيه و الفارسيه.
منها: اشکال الميزان، در علم منطق که در بمبيي به طبع آمده.
منها: بحور الألحان در عروض و موسيقي که نيز به طبع رسيده.
منها: منشآت نثر.
منها: رساله شطرنجيه.
منها: مثنوي مسمّي به هجرنامه.
منها: کتاب مقالات سياسي و علمي از زبان شيخ مجعول، منطوي بر فوايد بسيار، دو جلد که هر دو طبع شده.
منها: کتاب آثار عجم، که در بمبيي به طبع رسيده و مطبوع اولوالالباب و فحول و مقبول انظار ارباب افکار و عقول گرديده.
منها: رساله اي در ( گرامر ) نحو و صرف خط آريا، مسمّي به خط ميخي قديم و در تلوش رساله اي در مختصر جغرافي هند خاصه بمبيي، که در همان جا طبع گرديده.
منها: رساله در هيأت جديد، مختصر و موجز.
منها: اين ديوان بلاغت نشان، که محتوي است شرح احوال خويش که خود نگاشته اند و مشتمل بر قصايد و غزليات و مسمّطات و رباعيات و مثنويات و مقطعات و مراثي و تواريخ.
و اگر در پاره اي از اشعار، بعض از الفاظ مستقبحه يابند:
اولاً: به اقتضاء سنّ شباب دانند، که بس طور عجب لازم ايّام شباب است.
ثانياً: از مقوله « و إنهم ليقولون ما لا يفعلون » پندارند.
ثالثاً: اين گونه مطالب به خواهش بعض از اعيان بوده که ردّ مسيولشان بنا به مصلحتي ننموده؛ و إلا ساحت دامن آن جناب از آلايش قبايح معرّا و وجود مقدّسش از ارتکاب مناهي مبرّاست. چنان چه در اين اواخر عمر حالتي عجيب دارد، آمد و شد در هر جا نمي نمايد، از قيد هوس ها رسته و درِ عيش به روي خود بسته، از قنطره مجاز درگذشته و پا به منزلگاه حقيقت هشته؛ چنان چه از پاره اي اشعار ديوانش معلوم مي شود که در حال جذبه فرموده. عجيب تر اين که در حلقه ي مجامع داخل است هم از مجامع بيرون، يعني زحمات ملکي و مملکتي را علماً و عملاً و تحميلات اهالي را طوعاً متحمّل است، ولي از مجالست ها منزجر و از مصاحبت ها متنفر.
خلاصه؛ در عمر خود بسيار مسافرت نموده، پس از سفر به عتبات عرش درجات، سفري به خارجه رفته، که شرح آن را در سياحت نامه ي خود مرقوم داشته. پس از مراجعت از خارجه به وطن مألوف، شاهزاده شعاع السلطنه، خلف اعليحضرت مظفرالدين شاه، که از شيراز عازم دارالخلافه بود، آن جناب را به اتفاق برده و در آن جا به نديمي و به معلمي اش اختيار نموده و به حضرت پادشاه مبرور مذکور محترم بوده و آن پادشاه بدون خواهش، آن جناب را ملقّب به فرصه الدوله کرده و در دارالخلافه به مشروطيّت خدمت ها نموده و رنج ها برده و ستم ها کشيده.
سپس از آن جا به رياست معارف منتخب شده و به فارس آمده، پس از چندي که مي خواستند اداره ي عدليه در شيراز تشکيل دهند، آن جناب را به رياست عدليه منتخب ساختند، به امانت و ديانت رفتار نموده، بعد از سالي باز رييس معارف و فوايد عامّه گرديده.
اين بود شرح حال آن جناب طوّل الله عمره و اقباله.
اما اخلاقاً؛ با اين که هيچ وقت داراي ضياع و عقاري نبوده و ثروت و مکنتي اختيار ننموده، درک حِکَم و حقايق را بر جلب درم و حدايق ترجيح داده، جز به قوت لا يموتي از جنس و فلس بهره نمي برد، معذلک همواره همتي والا و يد بخششي طولي دارد؛ حضرت واجب الوجود را گواه مي گيرم که هيچ يک از اين ها در قيد تملّقي نبوده؛ إنّه لقول فصل و ما هو بالهزل.
و تا کنون که سال هزار و سيصد و سي هجري است، در قيد حيات و منشأ هر گونه فيوضات و برکات است. اللهم طوّل عمره و ضاعف أجره بمحمد و آله و عترته الطاهرين صلوات الله عليهم أجمعين. أيضاً من الأقل الحاج ميرزا ابراهيم المدعوّ بأديب:

حبّذا من ذلک النظم البديع المُستطاب *** ينبغي إن أدعي في نعته خير الکتاب
درج در آن فکرهاي بکر و مضمون هاي نغز *** هر چه مضمون منتخب هر فکر از آن انتخاب
و هو کالجنّاتِ فيها کل ألوان الثمار *** فاقطعن ما تشتهي من کل نوعٍ مستطاب
حضرت فرصت حکيم کامل دانش پژوه *** کاوست اقسام هنر را در جهان مالک رقاب
داده الحق اندرين ديوان مينوشان نشان *** بس معاني بديع از لفظ چون درّ خوشاب
گشته از گل هاي رنگين غيرت باغ جنان *** کرده تحسين عندليب طبع او را شيخ و شاب
گفته بر نظمش نظامي و سنايي آفرين *** کرده بر نثرش فراهاني به استادي خطاب
در غزل بنموده تحسينش امير دهلوي *** در قصايد گفته احسنتش ظهير فارياب
در مسمّط رشته هاي کز گُهر انباشته *** از منوچهري شنوده آفرين ها بي حساب
گر بدي حسّان شدي بر تازيش احسنت گوي *** چشم سحبان از مراثيش گرستي چون سحاب
مثنوياتش دلارا قطعه هايش دلنشين *** از رباعيات او هر کامجويي کامياب
گر نصيرالدين ثالث خوانمش نبود عجب *** گرچه خواهد گفت حاسد إنه شيء عجاب
از پي تاريخ طبعش زد رقم کلک اديب *** برد اين ديوان کامل آب و تاب از آفتاب
1333

ماده تاريخ « تذکره مرآه الخيال »:
تاريخ طبع اين تذکره ي بي بديل و تعرفه ي بي عديل، أعني کتاب بي همال مسمّي بمرآه الخيال، نظم ناسخ آن اقلّ الحاج ميرزا ابراهيم شيرازي عفي عنه و عن والديه:

زهي زين نامه ي نامي که مرآه الخيالستي *** محلّ اجتماع جمله ارباب کمالستي
روان شاعران نکته پرور زنده زين نامه *** به روي عارض دلجوي تأليفات خالستي
درو تاريخ شاهان و اکابر مندرج آمد *** هويدا زو مواجيد بسي ز ارباب حالستي
عروض و هم قوافي با صناعات بدعيّه *** دگر علم دم و عرفان حيّ بي مثالستي
دگر تفسير و تأويل و قرايت با تصوّف دان *** دگر موسيقي و تعبير و جنّيات و آلستي
فراست عشق و خمريّات و انشا طب و جغرافي *** عجايب ها ز برّ و بحر و ديگر از جبالستي
غرض زين جمله اخلاق است ز آن رو مانده در آخر *** پي شيريني تأليف از نسوان مقالستي
مؤلف لودي و نامش امير شيرعلي خان خوان *** نظير اين چنين شيري به اين زودي محالستي
بدي چون گنج پنهان از نظرها اين درّ مکنون *** نشان از وي نديده کس دو صد با اند سالستي
به سعي و همّت ميرزا محمد خان شيرازي *** ملک کتّاب خان صاحب که از اصحاب جلالستي
دخيل اين عمل آقا محمد جعفر مولا *** که اندر علم مي باشد عَلَم نيکو خصالستي
برون شد از حجاب احتجاب اين شاهد زيبا *** جهان جهل روشن از فروغ اين جمالستي
بدانيد اي رفيقان قدر اين نوباوه ي رعنا *** که انواع فواکه مجتمع در يک نهالستي
پي تاريخ طبع او رقمزد خامه ي ساکت *** اگر آري جزا يابي که مرآه الخيالستي
1324

شيخ مفيد ( داور ) در تذکره ي مرآه الفصاحه ص 263 مي گويد:
ساکت فارسي ( ني ريزي ) : اسمش ميرزا ابراهيم ني ريزي، اديب و فاضل و خط نسخ را نيکو کرده و نثر و نظم را مطبوع و با صاحب مرآه الفصاحه آشنايي زياد دارد و به شغل کتابت و معلمي اشتغال دارد و به سفر تهران و غير آن رفته. از اوست:

سفله باشد چرخ و جز بر طبع هر سافل نگردد *** يکدم از آزار عالي همتان غافل نگردد
کي ز کج رو، راستي هرگز کسي دارد تمنّاآن *** که طبعش جور باشد هيچ گه عادل نگردد
بر متاع جهل هر جانب هجوم آورده مردم *** سوي سوق معرفت جز اهل دل مايل نگردد [ 1 ]

فرصت الدوله شيرازي در تذکره ي دارالعلمِ شيراز ص 175 مي گويد:
ساکت: جناب ميرزا ابراهيم، اصلش ني ريزي (5) است. عالمي است عامل، فاضلي کامل. در فنون علوم قادر است و در خطّ نسخ ماهر. در اخلاق طاق است و به پاکدامني مشهور آفاق. از اوست:
[ غزل عارفانه ذيل را به استقبال غزل شيخ بهايي گفته است ]

خيز و دور ساز از خويش جامه ي هيولايي *** زان که سالک ره را لازم است عرياني
شو مجرّد از هر قيد، بگذر از ريا و کيد *** تا مگر نگردي صيد در کمند شيطاني
تا به کي در اين سجّين، بسته پر بود از کين *** مرغ باغ عليين، همچون ماه کنعاني
باز کن ز پايش بند، ساز حرز جان اين پند *** خسته در قفس تا چند، هدهد سليماني
[ خواهي ار سرافرازي در دو کون ممتازي *** بايدت که جان بازي وز خودي شوي فاني ]
بگذر از زمانيات و آنگه از مکانيات *** هم ز قيد ماهيّات هم ز جسم و جسماني
چون گذشتي از اشياء بر تو مي شود پيدا *** صفصفا و لا امتا [ 2 ] از کلام سبحاني
« ساکتا » عجب شوري در سر تو مي بينم *** گشته اي مگر مجنون کاين چنين پريشاني
همو در آثار عجم ج 2 ص 908 مي گويد:
ساکت (6): جناب ميرزا ابراهيم؛ اديبي است فاضل و نحريري کامل، در خطّ نسخ فخر اماثل:
سفله باشد چرخ و جز بر طبع هر سافل نگردد *** يکدم از آزار عالي همتان غافل نگردد
کي ز کجرو، راستي هرگز کسي دارد تمنا *** آن که طبعش جور باشد هيچ گه عادل نگردد
آزمودم، نيست محصولي در اين عالم بجز غم *** تخم شادي کم فشان کز آن ثمر حاصل نگردد
خيز تا ساز سفر سازيم رو در کوي جانان *** تن بيفکن تا که جانان را ز جان حايل نگردد
راه بس باريک و شب تاريک و غولان از جوانب *** واي اگر او هاديم در اين ره هايل [ 3 ] نگردد
لايق ديدار دلدار است آن کو گشت فاني *** ور خودي باقي است، ديدار ورا قابل نگردد
« ساکت » از سوداي عشقت رو نهاده سوي صحرا *** هر که مجنون تو ليلي شد، دگر غافل نگردد

شعاع شيرازي در تذکره شعاعيه ص 215 مي گويد:
ساکت نيريزي: نامش ميرزا ابراهيم و در اکثر علوم خبير و عليم. قرني است در شيرازش منزل است و همو در آن جا متأهل. خط نسخ را نيکو نگارد و در ساير خطوط، خطاطش بي آهو شمارد. اشعار بسياري در عربي و فارسي سروده که معيّن است و غير مدوّن. قدري از منظومات فارسي او نگارش مي رود:

غزل
مرغ دلم از دانه ي خال تو به دام است *** صد شکر که اين رم زده در دام تو رام است
آن دلبر طناز که باشد همه تن ناز *** آهو نگه و سر و قد و کبک خرام است
از چاشني عشق ز دل سوختگان پرس *** نز خويش پرستي که همه دعوي خام است
از عاشق عارف طلب اسرار محبّت *** کاين مسأله ني در خور هر عابد و عام است
رسته از قيد علايق خسته ي مال و زني، ني *** جسته از دام خلايق بسته ي ما و مني، ني
ورد و ذکرش نام يارش عشقبازي کار و بارش *** جز قد و خد نگارش سير سرو گلشني، ني
کف زنان از شور مستي رفته بر بالا ز پستي *** بر دلش از گرد هستي قدر چشم سوزني، ني
[ در پس زانو نشسته در به روي غير بسته *** رشته ي الفت گسسته آمدي نه رفتي، ني ]
خيز و ساز دور از خويش جامه ي هيولاني *** ز آن که سالک ره را لازم است عرياني
شو مجرد از هر قيد بگذر از ريا و کيد *** تا مگر نگردي صيد در کمند شيطاني
تا به کي در اين سجين بسته پر بُود از کين *** مرغ باغ عليّين، همچو ماه کنعاني
باز کن ز بالش بند ساز حرز جان اين پند *** بسته در قفس تا چند هدهد سليماني
گر گذشتي از اشياء بر تو مي شود پيدا *** صفصفا و لا امتا از کلام سبحاني

آثار کتابتي مرحوم ميرزا ابراهيم ني ريزي شيرازي

آن چه از نسخه هاي خطي و کتاب هاي چاپ سنگي، که به خط مرحوم ميرزا ابراهيم ني ريزي، نگارنده ديده و به ياد دارد، به شرح زير مي باشد:

الف: نسخه هاي خطي

1. تذکره ي مرآت الفصاحه.
تأليف: شيخ مفيد شيرازي، متخلص به داور ( متوفاي 1335 ).
اين نسخه در کتابخانه ي مجلس شوراي اسلامي است و تصحيح کتاب براساس اين نسخه انجام پذيرفته است.
2. الأربعين في إثبات الخلافه بلا فصل لأميرالمؤمنين عليهالسّلام.
تأليف: شيخ محمد مفيد بحراني ( قرن 12 ).
اين نسخه در مدرسه ي علميه امام عصر (عج الله تعالي فرجه الشريف) شيراز است و يکي از نسخه هاي مورد استفاده براي تصحيح کتاب بوده است.
3. شرح کلمات قصار أميرالمؤمنين عليهالسّلام.
تأليف: سيد ابوالحسن دستغيب شيرازي ( قرن 14 ).
اين نسخه در کتابخانه شهيد دستغيب شيراز است و از روي نسخه ي اصل کتابت شده که نسخه ي اصل به خط مؤلف، نزد جناب آقاي آيت الله حاج سيد علي اصغر دستغيب مي باشد.
4. منتخب تفسير سواطع الإلهام.
اين نسخه که چند برگ بيشتر نمي باشد، در کتابخانه ي شهيد دستغيب شيراز است.
5. أمل الآمل.
تأليف: شيخ حر عاملي.
اين نسخه در دانشگاه تهران نگهداري مي شود. توصيف کامل آن در کتاب تاريخ و فرهنگ ني ريز، تأليف آقاي محمد جواد شمس ني ريزي آمده است.
6. مجموعه ي چند رساله.
اين نسخه در کتابخانه ي علامه طباطبايي شيراز است و شامل کتاب الأربعين - که از روي خط مؤلف استنساخ شده - مي باشد.
7. خلاصه التجويد.
اين نسخه در کتابخانه ي علامه طباطبايي شيراز نگهداري مي شود.

ب: کتاب هاي چاپ سنگي

1. معارج الأنوار في منازل الأبرار و الأشرار

از: حاج شيخ محمد طاهر حجت الإسلام، ابن الحسن بن الشبير ( متوفاي 1325 ).
قطع: رقعي، خط: نسخ، تعداد صفحات: 136، نام کاتب ندارد، تاريخ کتابت: 1326 ق.
در سال 1326 هجري قمري به اهتمام پسر مؤلف در طهران چاپ شده است.

2. قصايد الفريده في مدح صاحب الزمان (7)

از:؟
قطع: رقعي، خط: نسخ، تعداد صفحات: 44، نام کاتب: اقلّ طلبه ميرزا ابراهيم ني ريزي، تاريخ کتابت:
جمادي الاولي 1320 - مکان چاپ: مطبع محمدي شيراز.
اين کتاب به خواهش عمده التجار آقا مشهدي علي اکبر تاجر لاري چاپ شده است.

3. شرح قطر الندي و بل الصدي.

از: ابن هشام.
قطع: خشتي، خط: نسخ، تعداد صفحات: 192، نام کاتب: العبد الضعيف ابراهيم الشريف النيريزي الشيرازي - مکان چاپ: مطبع محمدي شيراز.
يکي از حاشيه هاي شرح قطر در حواشي نسخه کتابت شده که به دليل پاره بودن برگ آخر تاريخ کتابت و نام صاحب حاشيه ناخوانا است.

4. مناسک حج.

از: شيخ مرتضي انصاري ( متوفاي 1281 ).
همراه با حاشيه ي اسماعيل صدر.
قطع: رقعي، خط: نسخ، تعداد صفحات: 54، نام کاتب: اقل الطلاب ميرزا ابراهيم ني ريزي الاصل شيرازي المسکن، تاريخ کتابت: جمادي الاولي 1318.
در جمادي الثاني 1318 به سعي و اهتمام حاج ميرزا اسدالله شيرازي در بمبيي در مطبع گلزار حسني چاپ شده است.

5. رجاء الغفران في مهمّات القرآن.

از: شيخ محمدرضا بن اسدالله يزدي.
قطع: جيبي، خط: نستعليق، عنوان هاي کتاب و فهرست مطالب ( 3 برگ اول نسخه ) که احتمالاً از ساکت است، به نسخ، تعداد صفحات 543 ص متن و 17 ص غلط نامه، نام کاتب ندارد.
در سال 1331 در مطبع ايالتي شيراز چاپ شده است.

6. نخبه.

از: محمد ابراهيم اصفهاني ابن محمد حسن خراساني.
با حواشي از محمد تقي شيرازي و سيد محمد کاظم يزدي و شيخ کاظم خراساني و ميرزا ابراهيم محلاتي شيرازي.
قطع: رقعي، خط: نسخ، تعداد صفحات: 200، نام کاتب ندارد.
در سال 1318 به سعي حاج سيد ميرزا اسدالله تاجر شيرازي معروف به دلال در مطبع گلزار حسني در بمبئي چاپ شده است.

7. الدروس النحويه.

سلسله درس هاي نحو براي مبتديان است.
قطع: رقعي، خط: نسخ، تعداد صفحات: 143، نام کاتب: اقلّ الحاج ميرزا ابراهيم عفي عنه.
در سال 1329 به سعي و اهتمام شيخ محمد حسين ابن آقا زين العابدين تاجر کتاب فروش خوانساري و محمد تقي کتاب فروش خوانساري در مطبعه ي شمس در دارالعلم شيراز چاپ شده است.

8. تذکره ي مرآت الخيال.

از: امير شير علي خان لودي.
قطع: رقعي، خط: نستعليق، تعداد صفحات: 344.
در سال 1324 در مطبع مظفري بمبيي چاپ شده است. مرحوم دکتر مهدي بياني در کتاب « احوال و آثار خوش نويسان » درباره ي اين کتاب مي گويد: « ابراهيم شيرازي: حاج ميرزا ابراهيم از کاتبان نيمه اول قرن سيزدهم است و به خط وي کتاب « مرآه الخيال » تأليف لودي، به سال 1324 هجري قمري نوشته و در بمبيي چاپ شده است. اين کتاب به قلم کتابت متوسط است ».

پي‌نوشت‌ها:

1. نزديک به 1100 نسخه ي خطي اين مجموعه متعلق به مرحوم عبدالنبي امامي بوده که وي از خاندان علمي و مشهور امام جمعه ي شيراز بوده و بزرگاني چون مرحوم مفيد شيرازي (داور) از اين خاندان مي باشند. ببينيد فهرست اين مجموعه را در نسخه پژوهشي دفترهاي اول تا سوم و هم چنين مقدمه ي دکتر طاووسي در تصحيح تذکره مرآت الفصاحه.
2. شعاع شيرازي در عصر چهارشنبه دهم خرداد 1320 هجري شمسي فوت کرده است. ولي تاريخ قمري فوت وي را با اختلاف نقل کرده اند. آدميت سال 1365 و دکتر طاووسي در مقدمه ي تصحيح تذکره شعاعيه 1363 آورده است. البته دکتر طاووسي در همين مقدمه سال ولادت را 1289 و عمر شعاع را هشتاد و هفت گفته، که احتمالاً اشتباهي رخ داده است.
3. ممکن است نسخه ي فوق الذکر به سفارش شعاع، از روي نسخه ي اصل، توسط ميرزا ابراهيم ساکت کتابت شده باشد.
4. مرحوم آدميت در «دانشمندان و سخن سرايان فارس» با بهره گيري از تذکره هاي معاصر با «ساکت» تعدادي از اشعار او را آورده است. که با مقايسه ي نمونه ي چاپي اين تذکره ها. چند بيتي اضافه دارد که در اين مقاله، اين ابيات در قلاب [ ] قرار گرفته است.
5. در نسخه ي چاپي «تبريزي» آمده، که حتماً غلط تايپي است.
6. اصلش ني ريزي است که قصبه اي از فارس است. [اين حاشيه و حاشيه بعدي از خود فرصت است.]
7. فهرست کتاب هاي چاپي عربي: ص 702. در اين فهرست کاتب ميرزا ابراهيم تبريزي آمده و مکان چاپ طهران.

منابع تحقيق :
1. آثار عجم، محمد نصير فرصت شيرازي، تصحيح: دکتر منصور رستگار فسايي، انتشارات اميرکبير، تهران 1377.
2. تذکره ي شعراي دارالعلم شيراز ( بخشي از درياي کبير )، محمد نصير فرصت شيرازي، تصحيح: دکتر منصور رستگار فسايي، انتشارات دانشگاه شيراز، شيراز 1375.
3. تذکره ي مرآت الفصاحه، شيخ مفيد ( داور )، تصحيح: دکتر محمود طاووسي، انتشارات نويد شيراز، 1371.
4. تذکره ي شعاعيه، محمد حسين شعاع شيرازي، تصحيح و تکميل: دکتر محمود طاووسي، بنياد فارس شناسي، شيراز، 1380.
5. دانشمندان و سخن سرايان فارس، محمد حسين رکن زاده آدميت، ناشر: کتابفروشي هاي اسلاميه و خيام، تهران، 1339 هجري شمسي.
6. دبستان الفرصه، فرصت شيرازي، چاپ سنگي، هند 1334 هجري قمري.
7. تاريخ و فرهنگ ني ريز، محمد جواد شمس ني ريزي.

خوش نويسي از ديار ني ريز
صفحه ي پاياني الدروس النحويه
خوش نويسي از ديار ني ريز
صفحه ي اول الدروس النحويه
خوش نويسي از ديار ني ريز
آغاز منتخب سواطع الالهام
خوش نويسي از ديار ني ريز
انجام منتخب سواطع الالهام
خوش نويسي از ديار ني ريز
آغاز الاربعين
خوش نويسي از ديار ني ريز
انجام الاربعين

 

منبع مقاله :
صفي پور، علي اکبر، طبيعي، منصور، (1390)؛ مجموعه مقالات کنگره استاد ميرزا احمد ني ريزي، شيراز: بنياد فارس شناسي، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.