مترجم: منوچهر صبوري
مانند حوزه هاي ديگر جامعه شناسي، مطالعات جرم شناسي به طور سنتي نيمي از جمعيت را ناديده گرفته اند. (Morris, 1987) بسياري از کتابهاي درسي در رشته ي جرم شناسي هنوز تقريباً هيچ چيزي درباره ي زنان ندارند، مگر بخشهايي پيرامون تجاوز به عنف و فحشا و بيشتر نظريه هاي کجروي به همين نحو زنان را تقريباً به طور کامل مورد بي اعتنايي قرار داده اند. يک نمونه گزارش مرتون از ساخت اجتماعي و بي هنجاري است. فرض شده است که "فشار براي موفق شدن" تقريباً به هر کسي در جوامع امروزي مي رسد. بنابراين، به طور منطقي مي توان استدلال کرد که زنان بايد در مقوله هاي گوناگون کجروي که توسط مرتون مشخص گرديده اند بيشتر از مردان فعال باشند، از جمله جنايت، زيرا فرصتهايي که براي پيشرفت در برابر زنان گشوده است کمتر از مردان است. با وجود اين ميزان تبهکاري زنان به طور استثنايي اندک بوده- يا به نظر مي رسد که اندک باشد. حتي اگر زنان بنا به دليلي کمتر از مردان مستعد شرکت در فعاليتهاي کجروانه باشند، به هيچ وجه دليلي وجود ندارد که آنها را به کلي ناديده انگاريم.
ميزان جرايم مرد و زن
آمار مربوط به جنسيت(1) و جرم تکان دهنده است. براي مثال، عدم توازن بسيار زيادي در نسبت مردان و زنان زنداني نه تنها در بريتانيا بلکه در همه ي کشورهاي صنعتي وجود دارد. زنان تنها حدود 3 درصد جمعيت زندانهاي بريتانيا را تشکيل مي دهند. همچنين تفاوتهاي نمايان ميان انواع جرايمي که مردان و زنان مرتکب مي شوند، حداقل آن گونه که در آمار رسمي نشان داده شده است، وجود دارند. جرايم زنان به ندرت متضمن خشونت بوده، و تقريباً همه کوچک هستند. سرقتهاي کوچک مانند بلند کردن جنس از فروشگاهها و تخلفات مربوط به برهم زدن نظم عمومي مانند مستي در ملاء عام و فحشا، نمونه ي جرايم زنانه هستند. (Flowers, 1987)بديهي است ممکن است تفاوت واقعي در ميزان جرم برحسب جنسيت کمتر از آن باشد که آمار نشان مي دهد. شايد پليس و مقامات ديگر متخلفان زن را کمتر از مردان خطرناک مي دانند، و براي مثال فعاليتهايي را که به خاطر آن مردان دستگير مي شوند در مورد زنان ناديده مي گيرند. تحقيقات موسوم به بررسي قربانيان(2) امکان بررسي و کنترل چنين احتمالي را فراهم مي سازند. در يک بررسي در ايالات متحده، گزارشهاي بررسي ملي جرم در سال 1976 با آمار اف بي آي مقايسه گرديد تا معلوم شود آيا اختلافي از لحاظ نسبت زناني که در فعاليتهاي تبهکارانه دخالت داشته اند وجود دارد يا خير. (Hindelang, 1978) از نظر جرايم مهمي که زنان مرتکب شده بودند اختلاف اندکي مشاهده گرديد، و در واقع آمار اف بي آي نسبتهايي تقريباً بالاتر از گزارشهاي بررسي ملي نشان داد. بعضي از محققان استدلال کرده اند که نسبت زناني که در جرايم "مردانه" دخالت دارند، مانند سرقت مسلحانه، ممکن است افزايش يابد، اما هيچ گونه مدارک و شواهد روشني که نشان دهنده ي چنين روندي باشد وجود ندارد. (Dobash et al., 1986)
آزمايشهاي موسوم به «نامه هاي گمشده»(3) منبع اطلاعاتي درباره ي جنسيت، فرصت و جرم فراهم ساخته اند. (Farrington and kidd, 1980) در اين آزمايشها، نامه هايي را که در جوف آن پول قرار داده مي شد در مکانهاي عمومي مي انداختند. شرايط گوناگون به شکلهاي مختلف تغيير داده مي شدند- يعني مقدار پول مربوط، اين که آيا نقد يا به صورت ديگري باشد (مانند حواله پولي) و شخصي که ظاهراً آن را گم کرده است (يک بانوي سالخورده يا يک مرد ثروتمند). ويژگيهاي افرادي که نامه ها را برمي داشتند مورد مشاهده قرار مي گرفت و پژوهشگران از روي شماره ي کد خاصي مي توانستند بگويند که آيا نامه اي پست شده يا نگهداري شده بود.
دزديدن پول هنگامي که قرباني ظاهري يک مرد ثروتمند و پول نقد بود، بيش از همه معمول بود، اما احتمال دزدي زنان به همان اندازه ي مردان بود- مگر در جايي که مبالغ زيادتري پول در ميان بود. در حدود نيمي از مردان مورد مشاهده، در مقايسه با کمتر از يک چهارم زنان در اين وضعيت دست به دزدي مي زدند. چنين مي نمايد که به جيب زدن مبلغ مختصري پول نقد، "دزدي" تلقي نمي شود، در حالي که برداشتن مبلغي زياد دزدي به نظر مي رسد- و اين که در چنين حالتي مردان آمادگي بيشتري براي استفاده دارند.
تنها جرمي که در آن ميزان محکوميت زنان به مردان نزديک مي شود، بلند کردن جنس از فروشگاههاست. بعضي استدلال کرده اند که اين مسأله نشان مي دهد که زنان بيشتر در جايي که خود را در زمينه اي عمومي بيابند- هنگامي که در بيرون مشغول خريد هستند- به فعاليتهاي مجرمانه دست مي زنند، تا اينکه در زمينه اي داخلي. به عبارت ديگر، جايي که فرصت ارتکاب جرم کم و بيش در بين زنان و مردان برابر است، احتمال ارتکاب جرم براي هر دو يکسان است. شمار تحقيقاتي که ميزان دزدي زنان و مردان را از فروشگاهها مقايسه کنند اندک بوده است، اما يک مطالعه نسبتاً جديد دريافت که احتمال دزدي مردان از فروشگاهها به طور نسبي دو برابر زنان است. (Buckle & Farrington, 1984)
دختران در باندهاي تبهکار
درباره ي زنان عضو باندهاي جوانان تبهکار، يا در مورد باندهاي زنان تبهکار در جاهايي که اين باندها وجود دارند پژوهشهاي اندکي انجام شده است. گزارشهاي بي شماري درباره ي ولگردان خياباني مرد و باندهاي مردان تبهکار نوشته شده است، اما در اين مطالعات تنها اشاره اي گذرا به زنان شده است. آن کمپبل دختران را در باندهاي خياباني نيويورک مورد مطالعه قرار داده است. (Campbell, 1986 a) او سه باند تبهکار را براي بررسي ژرفانگر انتخاب کرد: يکي از اين باندها از نظر نژادي مختلط بود، يکي پورتوريکويي، و ديگري سياه بود. سن افراد عضو اين باندها از پانزده تا سي سال متغير بود. کمپبل به مدت شش ماه با هر يک از اين باندها زندگي کرد و به ويژه توجه خود را بر رهبران باند متمرکز ساخت.کاني رهبر باند «بانوان سندمن»(4) بود، يک گروه زنانه که وابسته به «موتورسيکلت سواران سندمن»(5)، باندي به رهبري شوهرش بودند. او در زمان تحقيق(1979) سي ساله بود، و يک باند مختلط اسپانيولي و سياهپوست را در محله ي هارلم نيويورک رهبري مي کرد. منبع عمده ي درآمد «موتورسيکلت سواران سندمن» داد و ستد مواد مخدر بود. اين گروه درگير دشمني و نزاع درازمدتي با «برگزيدگان»(6) يکي از باندهاي تبهکار محله ي بالاي شهر منهتن بودند. افرادي که به «بانوان سندمن» مي پيوستند مي بايست تواناييهاي رزمي خود را ثابت کنند. در مورد ورود افراد جديد کاني تصميم مي گرفت، که معمولاً طي ارزيابي اوليه اي مشخص مي کرد که آيا دختر داوطلب عضويت مي تواند براي يک دوره ي آزمايشي دور و بر گروه «بپلکد» و آيا بعداً نشانهاي لياقت خود را دريافت مي کرد يا نه. کاني هميشه چاقوي ضامن دار حمل مي کرد و همچنين اسلحه داشت. او مي گفت که وقتي مي جنگد براي کشتن است. ستيزه ي همراه با زد و خورد فيزيکي به يک اندازه مشغله ي دايمي هر دو گروه زنان و مردان بود.
«ويزا و دختران سکس»(7) يک باند اسپانيولي بود که يک بخش مردانه و يک بخش زنانه داشت. ويزا نمي توانست بخواند يا بنويسد و سن حقيقي خود را -که احتمالاً بيست و شش ساله بود- به درستي نمي دانست. اين باند در اوج فعاليتش بيش از پنجاه عضو زن داشت. اين زنان بخاطر پرتواني جسمانيشان شهرتي پيدا کرده بودند؛ دعوا و کتک کاري امري پيش پا افتاده بود. مردان عضو باند، زنان را از اين جهت تحسين مي نمودند، در عين حال که از جهات ديگر آنان را براي ايفاي نقشهاي سنتي مانند مراقبت از کودکان، آشپزي و خياطي تشويق مي کردند.
گروه سومي که مورد مطالعه قرار گرفت. "ملت پنج درصدي"، يک سازمان سياهپوست مذهبي بود. آنها معتقدند که 10 درصد جمعيت 85 درصد بقيه را استثمار مي کند، 5 درصد ديگر روشنگران معتقد به اسلام هستند، که وظيفه ي آموزش دادن به سياهان را به عهده دارند. پليس «ملت پنج درصدي» را يک باند خياباني مي دانست. فردي که کمپبل توجه خود را بر او متمرکز کرده بود، معروف به خورشيد آفريقا، آنچه را که «نام دولتي»(8) خود مي ناميد، قبول نداشت. مانند گروههاي ديگر، او و ساير دختران عضو گروه غالباً مشغول نزاع و زد و خورد بودند. اعضاي گروه به خاطر سرقت، در اختيار داشتن سلاحهاي خطرناک، دستبرد به منازل و دزدي اتومبيل دستگير شده بودند.
در مطالعه ي ديگري کمپبل با دانش آموزان دختر طبقه ي کارگر درباره ي نزاع و زد و خورد مصاحبه کرد، و دريافت که اين فعاليتي است که آنها بيش از آنچه معمولاً تصور مي شود به آن مي پردازند. (Campbell, 1986, b) تقريباً همه ي کساني که کمپبل با آنها تماس گرفت اعتراف کردند که در نزاع و زد و خوردي شرکت داشته اند، يک چهارم آنها در بيش از شش نزاع شرکت کرده بودند. اکثريت آنها اين گفته را که «من فکر مي کنم نزاع و زد و خورد فقط کار پسرهاست» رد کردند.
خشونت در زندان زنان
گزارشهايي که پت کارلن از سرگذشت زنان زنداني در زندانهاي بريتانيا بنابر گفته هاي خودشان گردآوري کرده است حاوي ماجراهاي خشن بي شماري است که به عنوان يک ويژگي دايمي زندگي زندان زنان توصيف گرديده است. (Carlen, et al., 1985) جوزي اودواير(9) يک زنداني زندانِ هالووي(10) لندن، شرح داد که چگونه "توده ي سهمگين" نگهبانان زن در تلافي درآوردن بر سر زندانياني که آنها را بدرفتار تلقي مي کردند تخصص پيدا کرده بودند. کتک زدن توسط اين "توده ي سهمگين" و به وسيله ي زندانيان ديگر پديده اي معمولي بود:مأموري که هميشه برافروخته بود وارد مي شد و شروع مي کرد به زدن توي سينه ات و هل دادن، چون که مي خواست او را بزني- اين چيزي بود که او مي خواست، نزاع و زد و خورد. آنها تو را به وسيله ي "گردن بند"، يعني زنجير قفل دار روي زمين مي کشند، و ممکن است در هر بار سه زنجير دور گردنت داشته باشي. کبوديهاي ارغواني دور گردنت درست مي شود، يک گردنبند ارغواني.... کم کم سياه مي شوي و فکر مي کني، «ديگر کار تمام است، هم اکنون خواهم مرد».... من ممکن بود بميرم. اما نمردم، خوش بخت بودم. من زنده ماندم. (Carlen et al., 1985; p.149)
ارزيابي
مطالعات کمپبل و کارلن نشان مي دهند که بايد در مورد اين فرض که خشونت منحصراً از ويژگيهاي تبهکاران مرد است محتاط باشيم. زنان ممکن است خيلي کمتر از مردان در جرايم خشن شرکت کنند، اما هميشه از شرکت در ماجراهاي خشن بازداشته نمي شوند. بنابراين چرا ميزان تبهکاري زنان تا اين اندازه کمتر از مردان است؟ دلايل آن تقريباً به طور مسلم همان دلايلي هستند که اختلافات مربوط به جنسيت در حوزه هاي ديگر را تبيين مي کنند (رجوع کنيد به فصل 6 از منبع مقاله: "جنسيت و تمايلات جنسي"). بديهي است برخي جرايم زنانه به خصوصي وجود دارند- از همه قابل ملاحظه تر، فحشا- که به خاطر آنها زنان محکوم مي شوند و حال آنکه مشتريان مرد آنها محکوم نمي شوند. "مردانه" بودن "جرايم مردان" به علت تفاوت در اجتماعي شدن است و اين واقعيت که فعاليتها و اشتغالات مردان هنوز بيشتر از اکثر زنان فعاليتها و اشتغالات غيرخانگي است. تفاوت از نظر جنس در زمينه ي جرم و جنايت اغلب در گذشته با اختلافات ذاتي زيست شناختي يا روان شناختي- بر حسب اختلاف در نيروي بدني، حالت انفعالي يا اشتغال به توليد نسل تبيين مي گرديد. (Smart, 1977)امروزه، تا اندازه ي زيادي ويژگيهاي «زنانه» و ويژگيهاي «مردانه» را ناشي از عوامل اجتماعي مي دانند (رجوع کنيد به فصل 6 از منبع مقاله: جنسيت و تمايلات جنسي) بسياري از زنان اجتماعي مي شوند تا ويژگيهايي را که با ويژگيهاي مردان متفاوت است ارزشمند بدانند (مانند مراقبت از ديگران و توسعه روابط شخصي). با اينکه نسبت بالايي از زنان اکنون در نيروي کار هستند، اکثر آنها بخش بسيار زيادتري از زندگي خود را در محيطهاي خانوادگي مي گذرانند تا مردان. در محيط خانوادگي فرصت و انگيزه براي بيشتر اشکال فعاليتهاي تبهکارانه کمتر از محيطهاي عمومي است که مردان غالباً در آنها رفت و آمد مي کنند.
اکنون که به تدريج تقسيمات جنسي از آنچه زماني بودند کم رنگ تر مي شوند، به سختي مي توان با قاطعيت گفت که آيا ميزان جرايم و الگوهاي جرايم زنان به گونه فزاينده اي شبيه مردان خواهند شد يا نه. از اواخر قرن نوزدهم تاکنون جرم شناسان پيش بيني کرده اند که برابري جنسي اختلافات در زمينه ي تبهکاري ميان مردان و زنان را کاهش داده يا از ميان خواهد برد، اما تاکنون اين اختلافات همچنان برجسته باقي مانده اند. هنوز نمي توانيم با قطعيت بگوييم که آيا روزي اختلافات در ميزان جرايم زنان و مردان از ميان خواهد رفت يا نه.
پينوشتها:
1. در مقايسه رفتار مردان و زنان جامعه شناسان اغلب ترجيح مي دهند اصطلاح «جنسيت» را [به مفهوم روان شناسي، اجتماعي و فرهنگي] به کار برند تا اصطلاح «جنس» [در مفهوم زيست شناختي و کالبد شناسانه]. مفهوم زيست شناختي «جنس» به تفاوتهاي زيست شناسانه و کالبدشناسانه ميان زنان و مردان و مفهوم روان شناختي، اجتماعي و فرهنگي «جنسيت» به تفاوتهاي رواني، اجتماعي و فرهنگي ميان آنها- تفاوتهاي ميان ويژگيهاي مردانه و ويژگيهاي زنانه اطلاق مي شود. (ر.ک. به فصل 6 از منبع مقاله: "جنسيت و تمايلات جنسي").
2. victimization surveys
3. 'lost letters'
4. Sandman Ladies
5. Sandman Bikers
6. The Chosen Ones
7. Weeza and the sex Girls
8. government name
9. Josie O'Dwyer
10. Holloway Prison
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.
/م