افسانه ها و اساطير باستاني که به زبان يوناني و ملل مجاور خليج فارس و يا در نوشته هاي مورخين قديم به جاي مانده است، از غوغايي که در اين درياي کهن مي گذشته است، اشاراتي دربر دارند. هنگامي که سرزمين پارس ( فارس و خوزستان )، پايتخت شاهنشاهان هخامنشي بوده است، درياي فارس و کرانه هاي آن مسلماً نه تنها ناظر حوادث بزرگ و رفت و آمدهاي اقوام و عبور کشتي هاي جنگي و تجاري و رقابت ملل سوداگر و جنگ جوي دنياي قديم بوده، بلکه خود در صحنه ي رقابت تجاري و نظامي قرار گرفته و محل بروز وقايع و حوادث جنگي و تاريخي بوده است، تا آن جا که « ايلام » و « سومر »، سرزمين کهن ترين اقوام شهرنشين و متمدن که کتابت و مدنيت و نظام زندگي اساسي بشري از آن جا نشأت گرفته است، از کناره ي همين درياي پرجوش و خروش و پرماجراي ناآرام برخاسته اند. « شوش »، پايتخت ايلام کهن، دنياي قديم را در مسير تاريخي و مدني پرآوازه اي سوق داده است.
سرزميني که مسکن قومي بزرگ، مانند قوم پارس ( خوزي و پارسي ) بوده است، بي شک آن قدر آباد و پرجمعيت بوده است که نه تنها در دامنه ي ارتفاعات پربرف دشت هاي معتدل شمالي اين سرزمين، حيات و نشاط زندگي و تلاش مداوم وجود داشته، بلکه جبر طبيعت و مقتضيات جغرافيايي، کنجکاوي و تلاش مداوم و وجود تسهيلات ارتباط بازرگاني از راه دريا، مردم را به نقاط مختلف اين سرزمين بزرگ، يعني تمامي خاک و آب پارس و خوزستان و هرمزگان و بلوچستان پراکنده ساخته و در کوه و دشت و دره و هامون و ساحل و جزيره به کار و زندگي و تلاش و تکاپو و جنگ و ستيز واداشته است، تا آن جا که، ناوگان دريايي داريوش کبير به همراهي سيلاکس کارياندي، افسر يوناني نيروي دريايي شاهنشاهي هخامنشي، مأمور مطالعه ي آب هاي خليج فارس و راه ارتباطي مديترانه - هندوستان از راه درياي سرخ و خليج فارس مي گردد و به روزگاري، پادشاهان ايلام، از پس کوه هاي بلند و دشت هاي فراخ، سپاهيان خود را در بندر « ريشهر » ( نزديک بوشهر کنوني ) متمرکز ساخته و سپاه و کشتي به جزيره ي « ديلمون » ( مجمع الجزاير بحرين ) مي فرستند و دريانوردان اقيانوس هند در جزيره ي « خارک »، معبد « پوزئيدون »، خداي درياها را مي سازند و در اين جزيره مي آسايند و بارگيري مي کنند و کاروان هاي پالميرايي و رومي از ارمنستان و سوريه گذشته و به اين جزيره فرود مي آيند و امتعه ي دنياهاي دوردست را در اين جزيره مبادله و داد و ستد مي کنند.
اما از زمان ظهور اردشير بابکان، مؤسس سلسله ي ساساني، سرگذشت سرزمين و سواحل درياي پارس روشن تر شده و دوران مجد و عظمت تاريخي اين سرزمين از نظر تاريخ مکتوب و مدون آشکارتر و آشنايي و معرفت ما به چگونگي زندگي مردم سواحل درياي پارس و جزاير آن بيشتر شده است. سرزمين خوزستان که خود خانه و پايتخت و آباد شده ي پادشاهان ساساني است، با يادگارهاي جاويدان تاريخي اين دودمان شاهنشاهي در تاريخ خليج فارس، خاطره ي جلال ديرين خود را حفظ کرده است. شهرهاي « بتن اردشير »، « رام اردشير »، « ريو اردشير » و « هشت آباذ اردشير » که اکنون « بندر بصره » بر جاي آن است، به روزگار ساسانيان، از بصره تا گناوه و بوشهر و سواحل درياي عمان بنا گشته اند. راه ارابه رو بزرگ خوزستان - پارس، از شوش تا استخر که خوزستان را به پارس مي پيوسته است، حکايت مختصري از اين آبادي و پيوستگي باستاني اين دو سرزمين بزرگ، بر ساحل درياي پارس بوده است. پارس که گهواره و آبشخور و مهد و زادگاه پادشاهان ساساني است، آن چنان که به کرانه هاي خليج فارس بستگي داشته است که قسمتي از آن را کوره ي « اردشير خوره » مي ناميده اند و به روزگار اردشير و شاپور که خود شهرهاي « ميش ماهيگ » ( يعني اوال و بحرين امروزي ) و « هگر » ( که امروز الهفوف در عربستان جنوبي ناميده مي شود ) و « بنياد اردشير » ( در محل قطيف کنوني عربستان ) را پي افکنده است، مدت ها مقر پادشاهي شاپور به ولايتعهدي اردشير بوده است. همچنان که قسمت هاي ساحلي خوزستان در کوره ي « بهمن اردشير » قرار داشته و تمام سواحل و جزاير پارس و خوزستان، جزء اين دو کوره ي بزرگ بوده اند.
برخي از آتش آتشکده ي بزرگ و پرشکوه « آذر فرنبغ » که آتش پيشوايان و بخردان و دانايان بوده است، از خوارزم به « کاريان » که خرابه هاي آن هم اکنون در نزديکي خليج فارس تا به امروز باقي است، آورده شده و مورد تعظيم و تکريم اقوام ايراني روزگار ساسانيان بوده و به همين سبب شاهنشاهان ساساني، اين سرزمين را ملکوتي و طاهر و پرفضيلت مي شناخته اند. اردشير ساساني، خود براي نيايش خداي بزرگ، به اين آتشکده مي آمده و در نزديکي درياي نيلگون پارس، خداوند دريا آفرين را نماز و نيايش مي کرده است.
بندر بزرگ و دولتمند دنياي قديم - سيراف - که خرابه هاي آن هم اکنون در نزديکي بندر طاهري کنوني واقع است، در کرانه ي درياي پارس بوده و راه سنگ چين شده و پهن « سيراف - گور ( فيروزآباد فارس ) - استخر »، اين بندر پرثروت و پررونق را از يک سو به خوارزم و خراسان و کاشان و ماد مي پيوسته، و از سوي ديگر، کالاهاي گوناگون شهرهاي آباد ايران را با هزاران کشتي که خود داشته و يا از درياهاي مجاور و دور، مانند چين و سوماترا و اندونزي و هند مي آمده و در بندرگاه آن لنگر مي گرفته اند، به چين و هند و آفريقا و درياي ژاپن مي فرستاده است. فتح يمن به روزگار خسرو انوشيروان و اعزام ناوگان دريايي ساساني براي مطالعه ي سواحل آفريقا و عربستان و کمک به پادشاه يمن و استخلاص عدن از دشمنان يمن و ارتباط شهرهاي ساساني بحرين ساحلي با دربار تيسفون و گماردن ساتراپ ها و سپهبدان و اسواران ساساني در بحرين و يمن و ناميده شدن تمام بحرين بري و بحرين بحري به نام ايالت « ميش ماهيگ » ساساني، نشانه هاي ديگري از کار و تلاش و اقامت دودمان ساساني و ايرانيان پارسي در خشکي هاي اين درياي پرماجرا مي باشد.
در دوران اسلامي، بحرين که حاکم ايراني آن، از دربار ساساني ناراضي بود، زودتر از ديگر نقاط ايران و به زمان خود پيامبر ( صَلَّي الله عَلَيهِ و آله ) قبول ديانت اسلام کرد. با غلبه ي مسلمانان، کشمکش ها و جنگ و ستيزها و آمد و رفت ها در خليج فارس رو به فزوني گذاشت. تا آن زمان که خلفاي اموي و عباسي بر دنياي اسلام حکمروايي داشتند، خليج فارس نيز زير نفوذ سياسي آن ها بود؛ ولي در اين دوره هم مردم خوزستان و پارس به حکومت خلفا گردن ننهاده، گاه و بي گاه، با قيام هاي مذهبي و طغيان عليه ظلم و بيداد خلفا، سر از اطاعت خلفا باز مي زدند و از نفوذ آن ها در اين ديار مي کاستند. به طور مثال، قيام علي بن محمد الصاحب الزنج که سياهان و بردگان را عليه خليفه شورانيد و در شهرک « مختاره » نزديک اهواز اقامت گزيد و قيام ابوسعيد جنابي و ياران او که از بندر گناوه ي امروزين برخاستند و مدت ها دنياي اسلام را به جنگ و ستيز عليه خلفا واداشتند و بحرين را مرکز حکومت بوسعيدي خسرواني قرار دادند و « قيام زط ها » در خوزستان و قيام هاي پيروان مذاهبي که رنگ و انديشه ي ايراني داشتند، مانند قيام شيعيان و جنگ با امويان و قيام علويان و اسماعيليان و امثال آن، هرگز خوزستان و پارس را يکدست و آرام و بي اعتراض، تسليم خلفا نکرد.
با پيدايش سلسله هاي حکام ايراني و جنبش ايرانيان و قيام عليه خلافت اموي و عباسي و کوتاه کردن دست آن ها از خطه ي ايران زمين، خليج فارس هم مانند ساير واحدهاي جغرافيايي ايران، تحت اداره و حکومت سلسله هاي ايراني درآمد. به روزگار ديلميان، آوازه ي رونق خليج فارس در تجارت و دادوستد جهانگير شد. به روزگار اتابکان دولت خانه ي ايران در جزيره ي کيش بود. به روزگار صفويه، پس از آن که شاه عباس کبير، حکومت ستمگرانه ي آلبوکرک پرتغالي را پس از 117 سال در سرتاسر خليج فارس و شرق آفريقا برانداخت، در همه ي نواحي خوزستان و فارس و خليج فارس تا بحرين و عدن و کرانه هاي نجد عربستان، حکام صفوي گماشته شدند. از آن پس، رقابت هاي اقتصادي اروپاييان در خليج فارس، ماجراها و سرگذشت هاي شگفت انگيز و حيرت آوري به وجود آورد، ولي به هر حال و در هر احوال، عنصر ايراني در خليج فارس باقي ماند و بر خانه و کاشانه ي خود دل بست و هم اکنون نيز دل بسته است.
پارس يعني فارس و خوزستان و خليج فارس، آب و خاکي که سده ها در مجاورت آشور و بابل و اکد و سومر بود، و پس از آن، مهد و زادگاه و پرستشگاه شاهنشاهان هخامنشي و ساساني گرديد و به دوران اسلامي به روزگاران دراز، در کشاکش خوب و بد حوادث افتاده است، ناگزير آن قدر از آن در کتاب ها و گزارش هاي مدون و نقشه ها و خريطه ها نام رفته است که امروز ديگر براي جست و جوي نامِ آن، از ديرباز تا کنون، رنجي نداشته باشيم. مقصود از عرض اين مقدمه ي بسيار مختصر که به واقع ارزني از خروار و مشتي از انبار است، آن است که روشن شود، چرا و چگونه نام خليج فارس بر مبناي يادگارهاي مدون و مکتوب بازمانده از قرون و اعصار، همان خليج فارس است و بس:
1. کهنه ترين نامي که از خليج فارس به جاي مانده، نامي است که آشوريان شايد پيش از ورود نژاد آريا به فلات ايران بر اين دريا گذاشته اند. در کهن کتيبه هاي آشوري، از اين دريا به نام « ناره ماره تو » که به معني « رود تلخ » يا « درياي تلخ » است، ياد شده است. (1)
2. در کتيبه اي که از داريوش هخامنشي در تنگه ي سوئز يافته اند، در متن دستور داريوش براي حفر ترعه ي سوئز، « دريايي که از پارس آيد » ذکر شده است و در روزگار ساسانيان، اين خليج را درياي پارس مي گفته اند. (2)
3. هرودوت، مورخ يوناني از دريايي به نام « اريتره » نام مي برد که بر قسمتي از اقيانوس هند، يعني خليج فارس و درياي عمان اطلاق مي شده و از دو جزء آري ( آريا ) و « تره » به معني آب و دريا مرکب است.
4. فلاويوس آريانوس، مورخ يوناني که در سده ي دوم ميلادي مي زيسته، در کتاب خود به نام آنابازيس که تاريخ سفرهاي جنگي اسکندر مقدوني است، ضمن شرح دريانوردي نئارخوس، سردار دريايي اسکندر، نام اين خليج را « پرسيکون کا اي تاس » به کار برده است. (3)
5. استرابن ( استرابو )، جغرافيادان معروف يوناني که تا نيمه ي اول سده ي اول ميلادي مي زيسته، مي نويسد که عرب ها بين خليج عرب ( درياي سرخ کنوني ) و خليج پارس جاي دارند. استرابن هم نام « پرسيکون کا اي تاس » را براي خليج فارس به کار برده است. (4)
6. کلوديوس پتوله ما اوس ( بطلميوس )، عالم معروف علم هيئت و جغرافياي دنياي قديم که در سده دوم ميلادي زندگي مي کرده است، در کتاب معروف جغرافياي خويش که به زبان لاتين نوشته شده است، از اين دريا به نام « پرسيکوس سينوس » ياد کرده است که درست به معني خليج فارس است و در کتاب هاي لاتيني که در دانش جغرافيا نوشته شده، خليج فارس را غالباً « سينوس پرسيکوس »، يا « پرسيکوس سينوس » يعني درياي پارس نوشته اند. در اين کتاب ها اصطلاح « ماره پرسيکوم »، يعني « درياي پارس » نيز براي خليج فارس ذکر شده است. (5)
7. مورخ رومي، کوبن توس کورسيوس که در سده ي اول ميلادي مي زيسته است، اين خليج ( فارس ) را « آکوارم پرسيکوس »، يعني آبگير درياي پارس ناميده است. (6)
8. ترجمه ي اصطلاح لاتيني « سينوس پرسيکوس » در ديگر زبان هاي زنده ي جهان، سده هاي متمادي باقي مانده و همه ي ملل جهان، خليج فارس را به اين نام خوانده اند. در زبان فرانسه، Persique Gulfe و به انگليسي Persian Golf و به آلماني Persischer Golf و به ايتاليايي، « گلفو پرسيکو » و به روسي ،Persidsk Zaliv و به ژاپني، « پرو شاوان »، نام خليج فارس است که در همه آن ها نام پارس وجود دارد. (7) در دوران اسلامي، نام اين خليج ( فارس )، « بحر فارس »، « البحر الفارسي »، « الخليج الفارسي » و « خليج فارس » ياد شده و در دائره المعارف اسلامي نيز اين اسامي براي خليج فارس مضبوط است. (8) خوشبختانه نويسندگان و مورخين و جغرافي دان ها و سياحان دوران اسلامي، کتب معروف و معتبري به جا گذاشته اند که اکنون به صورت اسناد مدون معتبر مورد ملاحظه و مطالعه و استفاده ي اهل فن و محققين قرار مي گيرد. اين منابع به قرار زيرند:
9. ابوبکر احمدبن محمدبن اسحاق ابن ابراهيم الهمداني، معروف به ابن فقيه که کتاب جغرافياي او مختصر کتاب البلدان نام دارد و در سال 279 هجري تأليف شده است، مي نويسد: « و اعلم ان بحر فارس و الهند هما بحر واحد الاتصال احدها باالاخر »، يعني بدان که درياي پارس و هند از براي پيوستگي به يکديگر هر دو يک دريا هستند. (9)
10. ابوعلي احمدبن رسته، مؤلف کتاب الاعلاق النفيسه که در 290 هجري تأليف شده است، مي نويسد: « فاما البحر الهندي يخرج منه خليج الي ناحيه فارس يسمي الخليج الفارسي... ». (10)
11. جغرافي دان به نام سهراب، مؤلف کتاب عجائب الاقاليم السبعه الي نهايه العماره که در سده ي سوم هجري مي زيسته است، مي نويسد: « بحر فارس و هو البحر الجنوبي الکبيره ». (11)
12. در کتاب المسالک الممالک، تأليف ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله بن احمد خرداد به خراساني که در سده ي سوم هجري مي زيسته است، در بيان رودهايي که به خليج فارس مي ريزند، چنين مي نويسد: « و فرقه تمر الي البصره و فرقه اخري تمر الي ناحيه المذار ثم يصب الجميع الي بحر فارس ». يعني « شاخه اي عبور مي کند به بصره و شاخه ديگر از ناحيه ي مذار عبور مي کند. سپس همه آن ها به بحر فارس مي ريزند. ناحيه مذار، شهري بوده است بين واسط و بصره ». (12)
13. بزرگ بن شهريار، ناوخداي رامهرمزي از مردم رامهرمز خوزستان که کتاب خود را به نام عجائب الهند، بره و بحره و جزائره به سال هاي نيمه ي اول سده چهارم هجري تأليف کرده است، مي نويسد: « من عجايب امر بحر فارس مايراه الناس فيه باالليل فان الامواج اذا اضطربت و تکسرت بعضها علي بعض انقدح منه النار، يتجيل الي راکب البحر، انه يسير في بحر نار »، يعني: « و از شگفتي هاي بحر فارس چيزي است که مردمان به شب هنگام بينند، چون موج ها بر هم خورند و بر يکديگر شکسته شوند، از آن ها آتش برجهد و آن که بر کشتي سوار است، پندارد که بر دريايي از آتش روان باشد ». (13)
14. ابواسحق ابراهيم بن محمد الفارسي الاصطخري، از مردم استخر فارس و معروف به الکرخي ( متوفي در 346 هجري )، در کتاب خود به نام المسالک و الممالک مي نويسد: « بحر فارس فانه يشتمل علي اکثر حدودها و يتصل بديار العرب منه و بسائر بلدان الاسلام. » (14) يعني « بيشتر حدود بحر فارس به سرزمين هاي اعراب و ساير شهرهاي جهان اسلام پيوسته است ».
15. مورخ مشهور، ابوالحسن علي بن الحسين بن علي المسعودي، در کتاب مروج الذهب و معادن الجواهر مي نويسد: و « يتشعب من هذا البحر خليج الآخر و هو بحر فارس و منتهي الي بلاد ابله و الخشبات و عبادان » يعني: « و جدا مي شود از اين دريا، خليج ديگري و آن بحر فارس است که انتهاي آن به شهرهاي « ابله »، « خشبات » [ بصره ] و « عُبادان » [ آبادان ] ختم مي شود. مسعودي در کتاب ديگر خود به نام التنبيه و الاشراف که به سال 345 هجري تأليف آن را تمام کرده است، مي نويسد: « و قد حد کثير من الناس السواد و هو العراق فقالوا حده من جهه المشرق الجزيره المتصله باالبحر الفارسي المعروفه به ميان روذان من کوره بهمن اردشير و راء البصره مما يلي البحر... ». (15) « ميان روذان » يا « ميان رودان »، همان خاک آبادان کنوني است.
16. طاهربن المطهر المقدسي در کتاب البدء و التاريخ که آن را به سال 355 هجري تأليف کرده است، در بيان رودهايي که به خليج فارس مي ريزند، مي نويسد: « ... و يجتمع هذالانهار کلها في دجله و تمر دجله باالابله الي عبادان فيصب في الخليج الفارسي » يعني « اين نهرها در دجله جمع مي شوند و دجله از « ابله » به سمت عُبادان [ آبادان ] عبور مي کند و به خليج فارس مي ريزد. » (16)
17. ابوريحان محمدبن احمد البيروني الخوارزمي ( متوفي در 440 هجري )، در کتاب التفهيم لاوائل صناعه التنجيم که آن را به فارسي تأليف کرده، نام اين خليج فارس را « درياي پارس » و « خليج پارس » آورده است. همچنين بيروني در کتاب معروف ديگر خود به نام قانون مسعودي مي نويسد: « عبادان فم الخشبات في مصب دجله انبساطها بحر فارس » (17) يعني « عبادان [ آبادان ] در دهانه « خشبات » قرار دارد و گسترش آن در دهانه بحر فارس است ».
18. ابوالقاسم محمدبن حوقل در کتاب صوره الارض که آن را به سال 367 هجري تأليف کرده است، اين خليج ( فارس ) را « بحر فارس » ناميده است. (18)
19. در قديم ترين کتاب جغرافيا به زبان فارسي، به نام حدود العالم من المشرق الي المغرب که در 372 هجري نوشته شده، چنين آمده است: « درياي پارس، از حد پارس برگيرد با پهناي اندک تا به حدود سند.». (19)
20. شمس الدين ابو عبد الله محمد بن احمد بن ابوبکر شامي مقدسي، معروف به بشاري در کتاب احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم که آن را به سال 375 هجري تأليف کرده است، اين دريا را « بحر فارس » خوانده است. (20)
21. در کتاب جهان نامه، تأليف محمدبن نجيب بکران چنين آمده است: « بحر کرمان پيوسته است به بحر مکران، و جزيره ي کيش که مرواريد از آن جا آورند، در اين دريا است و چون از بحر کرمان بگذري، بحر پارس باشد... ». (21)
22. ابن البلخي در کتاب فارسنامه خود که در حدود 500 هجري به فارسي تأليف کرده است، اين دريا را « درياي پارس » ناميده است. (22)
23. شرف الزمان طاهر مروزي در کتاب طبايع الحيوان که آن را اندکي پس از 500 هجري تأليف کرده است، اين خليج را « الخليج الفارسي » خوانده است. (23)
24. شريف الادريسي، از مردم جزيره ي سيسيل ( متوفي به سال 560 هجري )، در کتاب نزهه المشتاق في اختر الاَفاق از خليج فارس به نام « بحر فارس » ياد کرده است. (24)
25. شهاب الدين ابوعبدالله ياقوت حموي ( متوفي در 626 هجري )، در معجم البلدان خود مي نويسد: « بحر فارس هو شعبه من بحر الهند الاعظم و اسمه بالفارسيه کما ذکر حمزه ( ز راه کا مسير ) و حده من التيز من نواحي مکران علي سواحل بحر فارس الي عبادان... » يعني: « بحر فارس، شعبه اي در درياي بزرگ هند است و چنان که حمزه [ حمزه ي اصفهاني ] ذکر کرده است، نام فارسي آن « زراه کامسير » و حد آن از « تيز » از نواحي مکران در ساحل بحر فارس تا آبادان است... ». (25)
26. ابوعبدالله زکريابن محمدبن محمود قزويني ( متوفي در 628 هجري )، در کتاب آثار البلاد و اخبار العباد مي نويسد: « فارس ناحيه المشهوره التي يحيط لهامن شرقها کرمان و من غربها خوزستان و من شمالها مفازه الخراسان و من جنوبها البحر سميت بفارس » (26) يعني « فارس ناحيه مشهوري است که حدود آن از سمت شرق به کرمان، از غرب به خوزستان و از شمال بيابان خراسان و از سمت جنوب به دريايي است که به نام فارسي ناميده شده است ».
27. در کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات آمده است: « ويخرج من بحر الهند خليجان عظيمان احدها بحر فارس و الآخر بحر القلزم... » يعني: « از اقيانوس هند دو خليج جدا مي شود، يکي خليج فارس و ديگري درياي سرخ ». (27)
28. در کتاب تقويم البلدان، تأليف ابوالفداء الملک المؤيد عمادالدين اسماعيل بن علي امير حماه ( متوفي در 734 هجري ) آمده است: « بحر فارس و هو يتشعب من بحر النهد شمالا بين مکران و هي علي فم بحر الفارس من شرقيه و قصبه مکران تيز ثم يمد البحر... » (28) يعني « درياي فارس که از اقيانوس هند منشعب مي شود... ».
29. شمس الدين ابوعبدالله محمدبن ابي طالب الانصاري دمشقي الصوفي ( متوفي در 727 هجري ) در کتاب خود به نام نخبه الدهر في غرائب البر و البحر، نام اين دريا را مکرر « بحر فارس » و « بحر الفارسي » آورده است. (29)
30. شهاب الدين احمدبن عبدالوهاب بن محمد النويري ( متوفي در 723 هجري )، در کتاب نهايه الارب في فنون الادب مي نويسد: « اما خليج فارس، فانه مثلث الشکل علي هيئه القلع، احد اضلاعه من تيز مکران فيمر ببلاد کرمان علي هرمز من بلاد فارس علي سيراف و مهروبان و منها يفضي البحر الي عبادان يتعطف الضلع الاخر فيمر باالخط و هو ساحل بلاد عمان و الضلع الاخر يمد علي سطح البحر من تيز مکران الي رأس الخيمه »، يعني: « اما خليج فارس، مثلث شکل است به صورت بادبان کشتي که يکي از ضلع هاي آن از جانب تيز مکران و بلاد کرمان در هرمز و بلاد پارس و سيراف و مهروبان بگذرد و ضلع ديگر در سطح دريا از تيز مکران تا رأس الخيمه امتداد يابد ». (30)
31. حمدالله بن ابي بکر مستوفي قزويني ( متوفي در 740 هجري )، در کتاب نزهه القلوب که آن را به فارسي نگاشته، اين خليج ( فارس ) را « بحر فارس » ياد کرده است: « جزائري که از حد سند تا عمان در بحر فارس است، از حساب ملک فارس شمرده اند و بزرگترين آن به کثرت مردم و نعمت، جزيره کيش و بحرين است. » (31)
32. ابوحفص زين الدين عمربن مظفر، معروف به ابن الوردي ( متوفي در 479 هجري )، در کتاب خريده العجائب و فريده الغرائب مي نويسد: « فصل في بحر فارس و ما فيه من الجزائر و العجائب. » (32)
33. شرف الدين ابوعبدالله محمدبن عبدالله طنجي، معروف به ابن بطوطه ( متوفي در 777 هجري )، که دو بار به ايران سفر کرده و از خليج فارس گذشته و در هرمز و آبادان اقامت کرده است، در کتاب تحفه النظار في غرائب الامصار و عجائب الاسفار معروف به رحله ي ابن بطوطه مي نويسد: « ثم رکبنا في الخليج الخارج من بحر فارس فصبحنا عبادان » يعني: « پس در خليج بيرون از درياي پارس، بر کشتي نشسته به آبادان آمديم. » (33)
34. علي بن احمدبن احمد القلقشندي ( متوفي در 821 هجري )، در کتاب صبح الاعشي في کتابه الانشاء مي نويسد: « فاما بحر فارس ينبعث من بحر الهند. » (34)
35. صاحب کتاب کشف الظنون، مصطفي بن عبدالله کاتب چلبي قسطنطيني، مشهور به حاج خليفه ( متوفي در 1067 هجري قمري ) در کتاب ديگر خود به نام جهان نما که به ترکي در دانش جغرافيا نوشته است، مي نويسد: « بحر فارس؛ به اين دريا سينوس پرسيقوس مي گويند، به مناسبت آن که در مشرق آن، فارس واقع است و آن را، ماره پرسيقوم نيز گويند. » (35)
36. در دائره المعارف البستاني، جلد هفتم، طبع 1883، در ماده ي خليج، « خليج العربي » و « خليج العجمي » ياد شده که معلوم است خليج العربي، همان درياي سرخ است و خليج العجمي، خليج فارس است و ديگر مؤلفين عرب هم اصطلاح خليج عربي را فقط براي درياي سرخ به کار برده اند. (36)
نام خليج فارس در نقشه ها
در چند نقشه ي خليج فارس که از بطليموس واسترابون و امثال آن جغرافي دان هاي قديم باقي مانده، در محل درياي پارس، کلمه ي « سينوس پرسيکوس » با حروف لاتين نوشته شده و در نقشه هاي بعدي و به زبان هاي اروپايي، « پرشين گلف » و « گلف پرسيک » و امثال آن نوشته شده و در نقشه هاي عربي و نقشه هاي کتب دوران اسلامي، « بحر فارس »، « خليج الفارس » و « بحر الفارسي » نوشته شده است. در برخي نقشه ها که از دوران عثماني به وسيله ي درياسالاران ترک تهيه شده است، در جاي خليج فارس، « خليج بصره » نوشته اند؛ اما آشکار است که درياي بصره، خليج فارس نيست، بلکه « خور بصره » است، نه خليج فارس و نه خليج بصره. در متون قديم هم آن را « هور بصره » و « هور ابله » ذکر کرده اند که هور همان خور است با تبديل « هـ » به « خ ».در متون جغرافيايي، از « هور جنابه »، يعني خورگناوه، و « خور ابله »، يعني « خور ابله » يا « خور بصره » مکرر ياد شده است.
پي نوشت ها :
1- Atlas historique L'antiquit, carteiipresses universitaire Paris-1995.
2- Marquart. Eranshahr etr. Berlin, 1907.
3- Arriant, anabasis et India etc Paris, 1865.
4- Geographi De Strabon, paris, 1805.
5- Histories d'Alexandre par Quinte curse Paris, 1834.
6- History of ancient geography, vol 2 map of the word.
7- مقاله ي مرحوم استاد سعيد نفيسي: « خليج فارس و متون يوناني و لاتيني و تازي »، نشريه ي وزارت امور خارجه، سال دوم، شماره ي 8 ».
8- Encyclopedie del Islam. Voll. p. 91.
9- مختصر کتاب البلدان، طبع ليدن، 1885، ص 8.
10- الاعلاق النفيسه، طبع ليدن، 1891، جلد 7، ص 84.
11- عجائب الاقاليم السبعه الي نهايه المعاره، طبع وين، 1929، ص 233.
12- المسالک الممالک، چاپ ليدن: 1889، ص 41.
13- عجائب الهند، طبع ليدن: 1886، ص41.
14- مسالک و الممالک اصطخري، طبع ليدن: 1927، ص 283 و چاپ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، به اهتمام ايرج افشار.
15- التنبيه و الاشراف، طبع بغداد: 1938، ص 35؛ مروج الذهب و معادن الجواهر، طبع پاريس، 1861، جلد اول، ص 238.
16- البدأ و التاريخ، طبع پاريس، 1907، جلد چهارم، ص 58.
17- التفهيم لاوائل صناعه التنجيم، طبع تهران، 1318 شمسي، به اهتمام مرحوم جلال الدين همايي، ص 167؛ قانون مسعودي، طبع حيدرآباد دکن، 1955، جلد دوم، ص 558.
18- صوره الارض، طبع ليدن، 1938، جلد اول، ص 42.
19- حدود العالم من المشرق الي المغرب، طبع نسخه ي عکسي تومانسکي لنينگراد، به اهتمام بارتولد و طبع تهران، به اهتمام سيد جلال الدين تهراني، 1312 شمسي، ص 8 و طبع تهران به اهتمام دکتر منوچهر ستوده.
20- احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، طبع ليدن، 1906، ص 17.
21- جهان نامه، چاپ عکسي، طبع مسکو، به اهتمام برشچنوسکي، ص 19.
22- فارسنامه ابن بلخي، طبع تهران، 1313 شمسي، از روي طبع کمبريج، به اهتمام سيد جلال الدين تهراني، ص 124.
23- طبايع الحيوان ( باب چين و ترک )، طبع لندن، 1942، به اهتمام پروفسور و لاديمير مينورسکي، ص 16.
24- نزهه المشتاق، طبع رم، 1878، ص 9.
25- معجم البلدان، طبع قاهره، 1906، جلد دوم، ص 68.
26- آثار البلاد قزويني، طبع گوتيگن، 1848، ص 154.
27- عجائب المخلوقات، طبع لايپزيک، 1848، ص 104.
28- تقويم البلدان، طبع پاريس، 1840، ص 23.
29- نخبه الدهر، طبع لايپزيک، 1932.
30- نهايه الارب، طبع قاهره، 1933، جلد اول، ص 244.
31- نزهه القلوب، حمدالله مستوفي، طبع تهران، 1336 شمسي، ص 164.
32- خريده العجائب، طبع قاهره، 1303 هجري قمري، جلد اول، ص 91.
33- رحله ابن بطوطه، طبع مصر، 1322 هجري قمري، جلد دوم، ص 139.
34- صبح الاعشي، طبع قاهره، 1920 - 1913.
35- جهان نما، کاتب چلبي، طبع استانبول، ص 78.
36- دائره المعارف البستاني، طبع بيروت، 1883، جلد هفتم، ص 475.
خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم