نويسنده: ميترا کديور
سخنراني در انجمن روانشناسي ايران در زمستان 78
بكار گرفتن كلمه ي گفتار براي نشان دادن اتصال سوژكتيويته با گروه، يكي از شاهكارهاي لكان است. او همچنين نشان داده كه كاپيتاليسم به عنوان يك گفتار تا چه حد وجود را مديون يك تضاد بنيادي است.از يك طرف گفتار كاپيتاليسم سوژه اي را بنا مي نهد كه چهار ستونش بر مصرف استوار است. كالاهاي متنوع قادرند چنان سوژه را اشباع كنند كه جايي براي شقاق سوژه و كشيدن بار هستي باقي نمي ماند. حدوث جامعه ي مصرف كنندگان باعث تولد نوع جديدي از سوبژكتيويته مي شود؛ يك نوع هستي بدون شقاق. به اين ترتيب موفقيت تصوير « مرد خودساخته » (1) قابل درك مي شود. او زندگي و سرنوشت خود را در دست دارد. او مولد و ارباب اشتياق است، اشتياقي كه به عظمت امكانات مصرفي است كه او به خودش ارزاني مي دارد.
اما سكه روي ديگري نيز دارد. صورت حساب مصرف هميشه با كسري همراه است و اين كسري در حيطه ي رضايت و خشنودي است. گفتار روانكاوي نقش قابل توجهي را كه وجود كمبود و نقصان در به تحقق رساندن و دستيابي به خوشنودي در موجود متكلم بازي مي كند به اثبات رسانده است.
از طريق بيرون كشيدن ابژه ي ژوئي سانس است كه موجود انساني مي تواند به نوعي خوشنودي تأخيري و دست دوم و با اين همه بسيار غيرمترقبه دست يابد. اين ژوئي سانسي است كه هرگز قبل از آن وجود نداشته و لكان آن را « لذت افزوده » مي نامد. قبلاً گفتيم كه اين اصطلاح را لكان از تئوري ماركس در مورد ارزش افزوده اقتباس كرده و معتقد است كه لذت افزوده در اقتصاد رواني همان نقشي را بازي مي كند كه ارزش افزوده در اقتصاد بازار.
لذت افزوده عاملي است كه گفتار كاپيتاليسم را از نائل شدن به هدف خود كه همانا سوژه يكپارچه است باز مي دارد زيرا در جهت معكوس عمل مي كند. هرچه داشته ها بيشتر شود كسري لذت هم افزايش مي يابد و خوشنودي بيشتر به افول مي گرايد و از دسترس دورتر مي شود.
« برنارد لوكور » (2)مي گويد: « گفتار كاپيتاليسم در ساختار خود سيستمي است كه به طور عمده بر اساس توزيع دال بنا شده است، خواه به شكل اطلاعات و خواه به شكل تصاوير، كه بدون وقفه به طرز سرسام آوري انسانها را مورد تهاجم قرار مي دهند. اين گفتار همچنين مدام در حال ساختن ماشين هاي لذت زاي پيچيده و پيچيده تر است كه انواع و اقسام لذتها را به ارزاني در هر كوي و برزن در اختيار هر كسي قرار مي دهند. اما خوشنودي از اين دنياي سرسام آور هر روز بيشتر رخت برمي بندد و فلاكت و ادبار دنياي مصرف هم بر همين اساس است. نوعي لذت خواهي و لذت بري ديوانه وار و بدون حد و مرز كه هر روز تمناي جديدتري دارد، هر روز كالاي نوتري را مي طلبد و از انبوه كالاهاي متعدد جز خاكستري برجاي نمي گذارد. در اين گيرودار خوشنودي و رضايت آن چيزي است كه اول از همه تبديل به خاكستر شده است ».
در اين ميان مقوله ي اعتياد جايگاه خاص خويش را دارد و كاملاً در راستاي گفتار سرمايه داري است. به خاطر همين هم هست كه اعتياد را نمي توان يك سمپتوم خاص و ويژه تلقي كرد. سمپتوم هميشه يك ويژگي است. اعتياد فاقد اين ويژگي است. به همين دليل است كه مي توان از آن با استعاره هايي همچون طاعون يا بلاي خانمانسوز صحبت كرد.
لكان مي گويد: « praxis عملي است انجام شده توسط انسان كه او را قادر مي سازد تا بعد واقع را به كمك بعد سمبوليك تغيير دهد ». اعتياد با اين تعريف يك praxis نيست. نه تنها اين عمل وسيله اي براي تغيير بعد واقع توسط بعد سمبوليك نيست بلكه برعكس در اينجا اين بعد سمبوليك است كه توسط بعد واقع مورد تهاجم قرار مي گيرد. مشخصه اصلي اين عمل آن است كه گفته ناخودآگاه را به كمك نمي طلبد. برخلاف سمپتوم كه در آن هر بار ناخودآگاه ظهور مي كند و هيچ بار هم به هدف نمي خورد و هر بار شقاق سوژه آشكارتر به نمايش گذاشته مي شود، در اعتياد موفقيت كامل است. سوژه يكپارچه و بدون شقاق تجلي مي كند و آرزوي گفتار كاپيتاليسم در توليد سوژه يكپارچه تحقق مي يابد. مصرف بالاخره خوشنودي مي زايد. همچنين آرزوي كاپيتاليسم در همگون كردن ژوئي سانس نيز تحقق مي يابد. ژوئي سانس كه مهم ترين خصيصه آن منحصر به فرد بودن آن است تبديل به ژوئي سانسي عالم گير و حتي استاندارد مي شود. ژوئي سانسي كه براي هستي خود ديگر نيازي به فانتاسم ندارد.
پي نوشت ها :
1.self made man
2.Bernard Lecoeur
كديور، ميترا؛ (1388)، مكتب لكان: روانكاوي در قرن بيست و يكم، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم.