سخنراني در انجمن روانشناسي ايران در زمستان 78

تولد يك سوژه

« چرا خودش را دار زد؟ اگر يك گلوله در مغز خودش خالي مي كرد يا كار ديگري مي كرد زياد در من تأثير نمي كرد. چرا روانپزشكان نخواستند به اين تفاوت گوش بدهند؟ آنها مرا متقاعد كردند كه اين يك life event عظيم بوده كه
چهارشنبه، 29 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تولد يك سوژه
تولد يك سوژه

 

نويسنده: ميترا کديور




 

سخنراني در انجمن روانشناسي ايران در زمستان 78

« چرا خودش را دار زد؟ اگر يك گلوله در مغز خودش خالي مي كرد يا كار ديگري مي كرد زياد در من تأثير نمي كرد. چرا روانپزشكان نخواستند به اين تفاوت گوش بدهند؟ آنها مرا متقاعد كردند كه اين يك life event عظيم بوده كه باعث « پسيكوزمانياكودپرسيو » من شده است ».
اينها كلماتي است كه « گي بريول » (1) در يك مصاحبه با عنوان « تولد يك سوژه » در جريان يك جلسه ي معرفي بيمار ادا مي كند. او بيست سال است كه تحت نظر روانپزشكان مختلف است و همه ي آنها را « برجسته » مي خواند. او از هر روانپزشكي دارونامه ي مدرن را بهتر مي شناسد و در مورد آن به ما آموزشهاي دقيقي مي دهد. بايد اذعان كرد كه درمان او شامل پداگوژي نيز بوده است زيرا درمانگرانش خود را موظف مي دانستند كه دانش خود را با او قسمت كنند، و تمام اين ماجرا بيست سال است كه ادامه دارد.
كسي كه خودش را به دار آويخته يكي از همكاران اوست. اين دو مرد براي احراز يك مقام مديريت با يكديگر رقابت سختي داشتند. اما دليل خودكشي آن همكار اين رقابت و مقام موردنظر نبوده است. دليلش اين بوده كه همسر آن مرد او را به خاطر مرد ديگري ترك مي كند.
و حالا چرا بيمار ما از بيست سال پيش مدام به دار آويختگاني را در خواب مي بيند كه چهره شان پيدا نيست؟ چرا او روز و شب با ماجراي مرگ همكارش دست به گريبان است؟ روانپزشكان قطعاً محق بوده اند اين يك life event بسيار قوي بوده است!
با اين وجود در جريان مصاحبه او قبول مي كند كه راجع به زندگي اش صحبت كند، فقط به اين دليل كه « خود او بيشتر از بيماري اش مورد توجه جمع است ».
و او كم كم براي ما تعريف مي كند كه در اردوگاه مرگ « برگن بلزن » (2) بوده و بعد به خاطر مي آورد كه در آنجا « به دارآويختگان يكشنبه » بودند. اين جزئي از سرگرمي اِس اِس ها بود. آنها در حين استماع موسيقي باخ زندانيان را به قيد قرعه جدا كرده و به دار مي آويختند. مراسم به دار آويختن نيز توسط زندانيان ديگري انجام مي گرفت و همه ي زندانيان مجبور بودند كه در اين مراسم شركت جويند.
و بيمار اين خاطرات را تعريف مي كند و با بر زبان آوردن هر كلمه درد و رنجش، بيماري اش، رابطه اش با آدمها و كل زندگي اش برايش تغيير معنا مي دهند. سوژه ي انساني سربرمي آورد.
بعد از مصاحبه بيمار به روانپزشكش تلفن مي كند. روانپزشك بسيار نگران با ما تماس مي گيرد و مي خواهد بداند آيا ما چيز ديگري غير از « پسيكوزمانياكو دپرسيو » پيدا كرده ايم؟ ما چيز ديگري پيدا نكرده بوديم فقط با يك سوژه انساني ملاقات كرده بوديم. سوژه اي كه در زير تلي از دستاوردهاي علمي مدفون شده بود.
شهادت دادن اين بيمار با تمام اختصارش دو نوع پراتيك را برملا مي سازد؛ نوعي كه تماماً بر محور دانسته هاست و نوعي كه بر محور اخلاق است.
اخلاق؟ اخلاق اينجا چه معنايي دارد؟ بله اين سؤالي است كه اين روزها علم كمتر از خودش مي پرسد. اخلاق بدين معناست كه در پس سميولوژي، بيوشيمي، فارماكولوژي، ژنتيك، نوروفيزيولوژي، نوروراديولوژي، اپيدميولوژي و بقيه لوژي ها يك سوژه انساني است و اين كافي نيست كه با مراجعين خود رفتاري انساني داشته باشيم تا سوژه انساني سربرآورد.
به اين تعريفي كه دانش مدرن از افسردگي مي دهد توجه كنيد:‌ « افسردگي آن چيزي است كه تحت تأثير داروهاي ضدافسردگي بهبود مي يابد »! پيدا كنيد سوژه انساني را.

پي نوشت ها :

1.Guy Briole
2.Bergen-Belsen

منبع مقاله :
كديور، ميترا؛ (1388)، مكتب لكان: روانكاوي در قرن بيست و يكم، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.