مدارك و شواهد تاريخي نشان مي دهد كه قضاوت كرزن بسيار سطحي و شتابزده است. او اضطراب دو ايراني كه براي اولين بار دريا را ديده بودند به تمام جامعه ي ايران و همه ي دوران هاي تاريخي تعميم مي دهد، در حالي كه در همان سده اي كه حافظ از دريا مي ترسيد، دريانوردان ايراني در سراسر اقيانوس هند از سواحل شرقي آفريقا تا شرقي ترين سواحل چين حضور داشتند و جسارتشان در دريانوردي، امور بازرگاني، امور سياسي و فرهنگي درياها شگفتي اقوام ديگر را برمي انگيخت. در همين سده ( سده ي هشتم هجري ) وقتي در بندر كاليكوت طوفاني واقع شد و برخي كشتي غرق شدند، يكي از بازرگانان براي نجات كنيزك مورد علاقه اش كه در حال غرق شدن بود، ده دينار طلا جايزه تعيين كرد. يكي از ناوي ها كه از اهالي هرموز بود خود را به درياي طوفاني زد و كنيزك را نجات داد اما از گرفتن پول امتناع نمود و گفت من اين عمل به قصد رضاي خدا كردم (4).
يكي از بهترين منابعي كه حضور ايرانيان را در عرصه ي درياها و اقيانوس ها در سده ي هشتم هجري / چهاردهم ميلادي آشكار مي سازد، سفرنامه ي جهانگرد مغربي، شيخ ابوعبدالله محمد بن بطوطه است. ابن جزي كه يادداشت هاي ابن بطوطه را تلخيص كرده درباره ي وي اظهار مي دارد: « بر خردمندان پوشيده نيست كه اين شيخ، يگانه سياح اين روزگار است. بلكه اگر كسي يگانه سياح ملت اسلامش بخواند دور نرفته و سخني به گزاف نرانده است و سبب اينكه او در هيچ جاي دنيا قرار نگرفت » (5).
سفرنامه ي ابن بطوطه از دو جهت بر ديگر سفرنامه هاي جهان اسلام برتري دارد؛ اول از جهت وسعت دامنه ي سفر و اشتمال بر مسافرتي كه از طنجه ي (6) مراكش شروع شده و به مصر، شامات، مكه، عراق، قسمت بزرگي از ايران، يمن، عمان، بلاد الروم، قسطنطنيه، دشت قبچاق، ماوراء النهر، افغانستان، سند و هند، جزاير جنوبي هندوستان، چين، اندلس، نيجريه و غيره بسط يافته است.
دوم ازجهت صداقت در بيان اوضاع و احوال ممالكي كه ديده است (7).
مسافرت ابن بطوطه در سال 725 هـ ق آغاز شد و تا سال 753 هـ ق ( تقريباً سي سال ) طول كشيد. در ابتداي سفر بيست و دو سال بيشتر نداشت و تصور نمي كرد پايش به اقصي نقاط ممالك دنيا برسد. زيرا مقصد اوليه ي او زيارت خانه ي خدا بود. اما طولي نكشيد لذت سفر به مذاق او خوش آمد و عاشق و واله ي افق هاي نو و سرزمين هاي ناديده و مردمان ناشناخته شد (8).
گيپ ( H. gibb ) معتقد است داستان شكوه و جلال دربار دهلي و خبر صله ها و بخشش هاي بي حد و حصر سلطان مقتدر هند كه در ايام مجاورت مكه به گوش ابن بطوطه رسيد مسير زندگي او را تغيير داد. چنين استنباط مي شود كه ابن بطوطه مانند بسياري ازعلما قصد رفتن به هند را داشت ليكن نمي خواست به عنوان مسافري بي قدر و اهميت راهي آن ديار شود. مجاورت او با خانه ي خدا و توقف چند ساله در آنجا بدان منظور بود كه مرتبتي در ميان علما به دست آورد.
در ورود به هند، پادشاه دهلي ( سلطان محمدبن تغلق 725-752 هـ ق ) مقدم ابن بطوطه را گرامي داشت و عطاياي بسيار به او داد و او را به سمت قاضي مالك (9) دهلي برگزيد. سياح مغربي هفت سال در دهلي بود و با دربار هند ارتباط بسيار نزديك داشت. سرانجام از سوءظن سلطان بر امان نماند. تنها چيزي كه او را از مجازات سلطان رهايي بخشيد، زيركي او بود. وي از مقام و منصب رسمي كناره گرفت و زهد و انقطاع برگزيد و همه ي متعلقاتش را به درويشان بخشيد و خرقه ي آن ها را به تن كرد. سلطان كه حرمت درويشان را نگاه مي داشت كينه ي وي را از دل براند و پس از اندك زماني دوباره او را نواخت و به عنوان سفارت به دربار امپراتور چين فرستاد. ابن بطوطه كه فرصت را مناسب يافت درويشي را كنار گذاشت و به گفته ي خودش « باز در دنيا فرو رفت » (10).
با ورود اسلام به ايران، دريانوردي ايرانيان در خليج فارس و اقيانوس هند دچار تغييرات زيادي نشد و ايرانيان همچنان پيشگام اعراب در داد و ستد بودند (11). تجار بنادر مهم خليج فارس همچون ابله، بصره و سيراف عمدتاً ايراني ماندند (12). با حمله ي مغول بازرگانان ايراني در بعضي لنگرگاه هاي شبه جزيره ي عربستان كوچ نشين هايي تشكيل دادند (13) و همواره مشغول تردد از بنادر اصلي خليج فارس به سوي هند و چين و شرق آفريقا بودند. در سده هاي سوم و چهارم هجري رونق بندر ايراني سيراف به تدريج اُبله و بصره را از رونق انداخت (14).
از اوايل سده ي ششم هجري پس از خرابي سيراف (15)، جزيره ي كيش به صورت عمده ترين بندر خليج فارس درآمد (16). استيلاي اميران كيش در سراسر خليج فارس بيشتر جنبه ي نظامي گري داشت تا تجارتي (17). برتري كيش از سال 627 هـ تا 692 هـ به خاطر برانداختن امراي كيش توسط امراي هرموز (18) دچار وقفه شد. در سال اخير حكومت فارس و جزاير به دست خاندان شيوخ « طيبي » كه از ثروتمندان و معتبرين فارس بودند، افتاد (19). آن ها طي بيست و سه سال حكومت خود دوباره موجب اعتلاي جزيره ي كيش شدند (20). طي اين مدت رقابت بين امراي هرموز و كيش برقرار بود که سرانجام به برتري هرموز در 725 هـ انجاميد. از آن پس امراي هرموز كه پايتخت خود را در آستانه ي سده ي هشتم هجري از ساحل به جزيره ي جرون انتقال داده بودند، بر امور تجاري و سياسي خليج فارس استيلاء يافتند و اين موقعيت مهم را تا ورود پرتغالي ها به خليج فارس در اوايل سده ي دهم هجري / شانزدهم ميلادي حفظ كردند.
هنگامي كه ابن بطوطه از خليج فارس ديدن كرد هنوز مدت زيادي از استيلاي هرموز بر كيش نگذشته بود. به طور قطع وي بين سال هاي 734-725هـ وارد خليج فارس شده است.
او كيش (21) را جزيي از سرزمين فارس مي داند و در وصف آن اظهار مي دارد: « كيش شهري است بزرگ و نيكو، مردم اين جزيره از اشراف فارس هستند. طايفه اي از اعراب بني سفاف هم در آنجا سكونت دارند كه غواصان مرواريد از آنان مي باشند » (22).
ابن بطوطه قبل از كيش، هرموز را ديده بود (23) و هرموز قديمي را از هرموز جديد تفكيك مي كند. وي در اين باره آورده است: « هرموز شهري است بر ساحل دريا كه موغستان نيز ناميده مي شد. هرموز جديد رو به روي اين هرموز در ميان دريا واقع است و سه فرسخ با آن فاصله دارد. من نخست به هرمز جديد وارد شدم كه مركز آن جرون نام دارد. جرون شهري است نيكو و بزرگ، داراي بازارهاي خوب كه بندرگاه هند و سند مي باشند و مال التجاره هاي هندوستان از اين شهر به عراق عرب، عراق عجم و خراسان حمل مي شود. سلطان هرموز نيز در اين شهر سكونت دارد » (24).
قرايني در سفرنامه موجود است كه نشان مي دهد ساكنان هرموز ايراني و فارسي زبان بوده اند. به عنوان مثال در وصف غذاي مردم هرموز آمده است: « غذاي مردم هرموز از ماهي و خرما است كه از بصره و عمان به آنجا مي آورند. ضرب المثلي در ميان اهالي هرموز هست كه مي گويند « خرما و ماهي لوت پادشاهي » (25). اين ضرب المثل در اصل متن عربي، به فارسي نوشته شده است كه ثابت مي كند در هرموز فارسي زبان ها اقامت داشته اند. منابع ديگر نيز ايراني بودن اهالي هرموز را تأييد مي كنند (26).
از توضيحات ابن بطوطه چنين برمي آيد كه در اين زمان جزيره ي هرموز يا جرون در خليج فارس مركزيت تجاري و سياسي يافته، پادشاه هرموز سلطان قطب الدين تهمتن ( 721-747هـ ) كه به قول ابن بطوطه از شهرياران كريم و نيكخوي (27) بود با اتخاذ سياست هاي مناسب هرموز را به صورت كانون تجاري منطقه درآورد. او پس از پيروزي بر كيش در سال 725 هـ سلطه ي خود را بر بحرين، خارك، قطيف ( Qotaif )، ديراب ( Dirab ) و نواحي تحت سلطه ي كيش گسترش داد (28). از جانب شرق بنابر سفرنامه، شهرهايي نظير مسقط، قوريات، شبه، كلبه، قلهات و به طور كلي بيشتر نواحي عمان نيز تحت تسلط پادشاه هرموز قرار داشتند (29).
از نظر تجاري نيز شواهدي موجود است كه ملوك هرموز بلافاصله پس از انتقال هرموز به جزيره ي هرموز، سياست هايي به منظور جلب بازرگانان اتخاذ كردند. معين الدين نطنزي (30) رفتار ملك بهاء الدين اياز، كه باعث و باني انتقال هرموز كهنه به هرموز نو بود، را با بازرگانان چنين وصف مي كند: « تجاري كه از اطراف مي آمدند مراعاتشان مي كرد. چنانكه از بسياري بازرگانان و صادر و وارد، آنجا مصر جامع شده بود » (31). اين سياست يا به تخت نشستن قطب الدين تهمتن تشديد شد. تشريح سياست تجاري او به وسيله ي قاضي عبدالعزيز نيمدهي، علت پراكندگي بازرگانان ايراني در سراسر آبهاي شرق را توضيح مي دهد و بر صداقت گفتار ابن بطوطه مهر تأييد مي نهد. بنابراظهارات نيمدهي در طبقات محمود شاهي (32)، تهمتن پس از توسعه ي قلمروش با سلاطين « گجرات و ملوك هندوستان و سند، بصره، كوفه، عمان، كرمان و شيراز و غيره ذلك » روابط دوستانه اي برقرار كرد و « بساط معدلت و انصاف بگسترد و كشتي هاي سفري راست كرد و به هر طرف مي فرستاد و از جميع بنادر مثل مكه و جده و عدن سفاله و يمن و چين و فرهنگ و كاليكوت و... متوجه بحر مي شدند و امتعه رفيعه از اطراف روي به آنجا مي آوردند و از مداين فارس و عراق و خراسان اجناس نفيسه به آنجا كشيدند » (33).
بدين ترتيب بازرگانان و مسافران ايراني از هرموز كه قلب تپنده ي خليج فارس محسوب مي شد، به وسيله ي سلطان هرموز كه خانه اش بر ساحل دريا واقع بود و بر كشتي هاي تجاري نظارت مستقيم داشت (34)، سازماندهي مي شدند. سفر آن ها كه از هرموز آغاز مي شد تا اقصي نقاط شرق ادامه يافت.
بنابر سفرنامه ي ابن بطوطه، ايرانياني كه در جزاير و بنادر اقيانوس هند ( از خليج فارس تا سواحل چين ) بوده اند را مي توان به چهارگروه تقسيم كرد. اين چهارگروه عبارتند از: بازرگانان، قضات يا عالمان دين، زهاد يا شيوخ و حكومتگران.
مهمترين گروه مسافرين ايراني در درياها، بازرگانان بوده اند. به نظر مي رسد استقرار ديگر گروه ها در نقاط مختلف بستگي به حضور بازرگانان داشته است. ردپاي تجار ايراني را تقريباً مي توان در تمام سواحل و جزاير اقيانوس هند تعقيب كرد. در هرموز كه مبدأ مسافرت بازرگانان محسوب مي شد به خاطر سياست منصفانه ي ملوك هرموز و وضع قوانين گمركي به سود كالاهاي ايراني، بازرگانان خانه هايي احادث كرده بودند (35). در بندرلاهري (36) كه ابن بطوطه اين شهر را قبل از رسيدن به دربار هند در سال 734 هـ مي بيند، بازرگانان ايراني تردد داشتند. در توصيف اين شهر چنين آمده است:
« لاهري شهر نيكويي است كه بر ساحل درياي بزرگ ( اقيانوس هند ) واقع شده و رودخانه ي سند در همين جا به دريا مي ريزد. بدين ترتيب شهر در ملتقاي دو آب قرار گرفته است و بندر بزرگي دارد كه مردم يمن و فارس و ديگران به آنجا مي آيند و به همين سبب درآمد ديواني اين شهر زياد و ثروت آن فراوان است » (37).
يك ايراني به نام علاء الملك خراساني كه در بخش حكومتگران راجع به او توضيحات بيشتري ارايه خواهد شد، در اين شهر پانزده كشتي داشت كه باروبنه او را حمل مي كردند (38).
دربار هند در دهلي به ايرانيان توجه ويژه اي داشت چنانكه شهاب الدين كازروني كه به خاطر مأموريتي به دربار هند رفته بود مورد التفات سلطان هند واقع شد. سلطان كه متوجه كسالت شهاب الدين شده بود « دستور داد پول هنگفتي به او بدهند تا با اين پول از هرچه از مال التجاره هاي هند مي خواهد بخرد. سه كشتي مجهز با تمام لوازم و توشه و غيره در اختيار شهاب الدين گذارند تا به كشور خود بازگردد » (39). علاوه بر اين، سلطان، شهر « كنبايه » را به يكي از تاجران بزرگ ايراني به نام ملك التجار كازروني ملقب به « پيروز » (40) به اقطاع داده بود. شهر كنبايه رونق خود را مديون بازرگانان خارجي بود كه بزرگترين آن ها ايراني بودند. به گفته ي ابن بطوطه اين شهر از لحاظ استحكام بنادر و رونق مساجد از بهترين شهرها مي باشد و علت اين امر آن است كه اكثر سكنه ي آن از بازرگانان خارجي مي باشند كه مرتب به ساختن خانه هاي زيبا و مساجد عجيب دست مي زنند و دراين امر با هم مسابقه و مفاخره دارند... از خانه هاي بزرگ اين شهر خانه ي ملك التجار كازروني بود كه مسجدي نيز در كنار داشت. خانه ي شمس الدين كلاه دوز تاجر نيز از خانه هاي بزرگ اين شهر به شمار مي رفت. ديگر از بزرگان تجار اين شهر نجم الدين گيلاني بود كه مردي خوش صورت و توانگر بود و خانه هاي بزرگ و مسجدي در اين شهر بنا كرده است » (41).
سلطان هند در سال 743 هـ ابن بطوطه را به سفارت چين فرستاد (42). اين بخش از سفر او كه يك سفر كاملاً دريايي است حاوي اطلاعات ارزشمندي است. متأسفانه بخش هايي از خاطرات اين سفر توسط ابن جزي (43) تلخيص شده است (44) اگر ابن جزي اين قسمت از سفر را خلاصه نمي كرد احتمالاً اخبار بيشتري از فعاليت دريايي ايرانيان به دست مي آمد. به هر حال آنچه باقي است نيز نشانگر نبوغ و جسارت ايرانيان در پيمودن درياهاست. علاوه بر ساخت و سازهاي منفرد تاجران ايراني در بنادر هندوستان، ابن بطوطه در سفر به سوي چين شاهدي به دست مي دهد كه از خصلت آبادگري تاجر ايراني در مورد يك جزيره حكايت مي كند. به گفته ي ابن بطوطه اين جزيره كه « بيرم » نام داشت « قبلاً بر اثر حمله ي مسلمين ويران شده بود. ملك التجار كازروني درصدد برآمد آن را از نو بنا كند. به همين منظور بارويي دور آن كشيد، منجيق ها بر آن گماشت و عده اي از مسلمانان را در آن سكونت داد » (45).
در شهر « منگرور » (46) كه دو محصول فلفل و زنجبيل به مقدار فراوان در آن يافت مي شد، بازرگانان بزرگ ايراني حضور چشمگيري داشتند (47). شهر « كالكوت » ( كاليكوت ) در جنوب منگرور واقع در ساحل مليبار (48) كه يكي از بزرگترين بنادر اين ساحل محسوب مي شده است نيز محل تردد بازرگان مختلف از جمله ايرانيان بوده است (49). در سواحل چين، به ويژه شهر زيتون (50)، ابن بطوطه با بازرگاناني از ايران ملاقات مي كند كه هنگام ورود به هندوستان از آنان وام گرفته بود. يكي از آن ها شرف الدين تبريزي نام داشت (51).
دومين گروه از ايرانياني كه حضورشان در سفرنامه ي ابن بطوطه ثبت شده است، قضات و علماي دين بودند. در پي تردد گسترده ي مسافرين و تجار مسلمان در اقيانوس هند و درياي چين، حضور قضات و علماي دين در اين مناطق براي رفع مسايل معاملاتي و ديني ضرورت داشت.
اگر شبه جزيره ي عربستان را بخشي از حوزه ي اقيانوس هند به حساب آوريم (52)، در مكه مناصب كليدي مذهبي در دست ايرانيان بود كه ابن بطوطه از آنان با احترام ياد مي كند. عين اظهارات ابن بطوطه چنين است: « قاضي پارسا و دانشمند مكه، نجم الدين محمد بن امام محيي الدين طبري مردي بود فاضل و نيكوكار... كه ملك الناصر، سلطان مصر او را بسيار محترم مي داشت و صدقاتي را كه ناصر به مكه مي فرستاد به دست او تقسيم مي شد. پسر نجم الدين كه شهاب الدين نام دارد نيز مردي نيک عمل مي باشد كه هم اكنون سمت قضاوت مكه با اوست (53) ».
علاوه بر منصب قضاوت، خطيب مكه نيز بهاء الدين طبري نام داشت (54) كه از نظر فصاحت كلام به گفته ي ابن بطوطه « زبان آور و يگانه ي روزگار » بود (55). ابن بطوطه در توصيف شهر « زيدان » (56) مي نويسد: « يكي از اهالي آن قاضي نورالدين زيداني بود كه به هندوستان سفر كرد و در جزاير ذيبه المهل (57) ( مالاديو ) به قضاوت اشتغل داشت ». در شهر زيتون چين نيز تاج الدين اردبيلي (58)، قاضي مسلمانان آن شهر و شيخ الاسلام كمال الدين عبدالله اصفهاني (59) با او ديدار كردند (60). بالاخره ابن بطوطه در بازگشت از سفر چين وقتي به مكاني موسوم به « كولم » (61) رسيد، « در جوار قزويني كه قاضي مسلمانان آنجا بود » منزل كرد (62).
سومين گروه مسافران ايراني، زهاد و مشايخي بودند. سياح مغربي تقريباً در هر شهر كه وارد مي شود نخست به سراغ زهاد و پيران طريقت مي رود. در اين دوره جنبش تصوف در سرتاسر ممالك اسلامي در نهايت قدرت است. يكي از اين مشايخ شيخ ابواسحاق كازروني بود كه نمايندگانش در سراسر آب هاي هند و درياي چين فعاليت داشتند. ابن بطوطه علت حضور اين گروه از ايرانيان را چنين بيان مي كند: « اين شيخ ابواسحاق پيش اهالي هندوستان و چين منزلت تمام دارد. اشخاصي كه در درياي چين به مسافرت مي روند هنگام بروز طوفان يا ناامني نذرهايي به اسم شيخ مي كنند و چون كشتي به سلامت به ساحل ( خليج فارس ) رسد خدام زاويه ي (63) شيخ ابواسحاق (64) به كشتي درمي آيند و زمام كشتي را به دست مي گيرند. هر كس نذري را كه در دل خود كرده به خادم زاويه مي پردازد و هيچ كشتي از جانب هندوستان يا چين نمي آيد مگر آنكه هزاران دينار از اين گونه نذورات با خود آورده باشد (65) ».
ابن بطوطه در بندر لاهري، شمس الدين محمد شيرازي را كه شيخي عابد و زاهد و سالخورده بود ملاقات كرد كه صد و بيست سال سن داشت (66). در كنبايه كه نام اميرش مقبل تلنگي بود و پيش سلطان دهلي منزلتي بزرگ داشت، يك شيخ اصفهاني در تمام امور به نيابت از او مداخله مي كرد (67). در بندر كالكوت شيخ شهاب الدين كازروني زاويه ي شهر را اداره مي كرد و نذورات مردم هندوستان و چين در حق شيخ ابواسحاق به او مي رسيد (68). در شهر كولم، ابن بطوطه مدتي در زاويه ي شيخ فخرالدين پسر شيخ شهاب الدين كازروني اقامت كرد (69). در كوهستان كامرو از نواحي بنگاله، يكي از اولياء الله به نام شيخ جلال تبريزي مسكن داشت كه ابن بطوطه او را زيارت كرده و مي گويد مردم اين كوهستان به دست اين شيخ اسلام آوردند (70).
از مشايخ بزرگ شهر زيتون چين برهان الدين كازروني (71) بود كه در بيرون شهر زاويه اي داشت و بازرگانان نذوراتي را كه براي شيخ ابواسحاق كازروني مي كردند، به او مي پرداختند (72).
چهارمين و واپسين گروه، ايرانياني بودند كه در امور حكومتي نواحي اقيانوس هند و درياي چين دخيل بودند. فردي به نام علاء الملك خراساني معروف به فصيح الدين مدتي قبل از سفر ابن بطوطه به دهلي رفت و حكومت شهر لاهري و مضافات آن را از پادشاه هند گرفت. شهر لاهري كه بندر بزرگي داشت، درآمد ديواني زياد و ثروت فراواني از آن حاصل مي شد كه طبق گفته ي علاء الملك يك دوم اين ثروت به حاكم ( علاء الملک خراساني ) مي رسيد (73).
پيش از اين، از يك شيخ اصفهاني كه به نيابت از امير كنبايه در تمام امور حكومتي مداخله مي كرد صحبت به ميان آمد. اين شيخ داراي ثروتي هنگفت بود و در امور حكومتي بصيرتي تمام داشت و مرتب پول ها را به ولايت خود ( ايران ) انتقال مي داد. پادشاه هند از قضيه مطلع شد و او را احضار كرد. اما شيخ در راه دهلي فرار كرد و به وطن خود بازگشت (74). پادشاه هند به ملك التجار كازروني (75) وعده داده بود او را به مقام وزارت انتخاب كند (76). نجم الدين گيلاني يكي ديگر از تجار ايراني، از طرف پادشاه هند به حكومت شهر كنبايه منصوب گرديد و به او مراتب ( حق داشتن رايت و طبل و غيره ) تفويض شد (77). سلطان بلاد معبر (78) غياث الدين دامغاني نام داشت كه به فارسي سخن مي گفت (79) و بالاخره نام كفيل فرماندهي دريايي جزيره ي جاوه بهروز بود (80).
گذشته از موارد بالا، نشان هاي ديگري مبني بر نفوذ فرهنگ و زبان ايراني از سواحل خليج فارس تا سواحل درياي چين جنوبي موجود است. ابن بطوطه از هرموز تا سواحل چين در سفرنامه ي خود كه به زبان عربي است، همواره از كلمات، اصطلاحات و ضرب المثل هاي فارسي كه در بين بازرگانان و دريانوردان متداول شده بود، استفاده مي كند. رواج زبان فارسي و نفوذ ايرانيان ما را به اين نتيجه مي رساند كه عناصر ايراني فرهنگ غالب را در اقيانوس هند رهبري مي كرده اند. علاوه بر اين، به گفته ابن بطوطه همه ي خارجيان را در هندوستان، خراساني مي ناميدند (81). با توجه به اين نكته و شواهدي كه قبلاً ذكر شد، اين مطلب استنباط مي شود كه بيشتر خارجيان مقيم هند ايراني بوده اند. نفوذ ايرانيان به اندازه اي بود كه برخي مقامات طبقه ي حاكمه، ايراني بوده يا لااقل تكلم به زبان فارسي را مي دانسته اند. اين زبان در دربار هند رواج كامل داشت حتي مي توان گفت زبان رسمي دربار هند فارسي بود (82). سلطان سيلان زبان فارسي مي دانست (83) در شهر بزرگ خنساي (84) چين كه ابن بطوطه اميرالامراي چين ناميده است، مطربان چيني به سه زبان چيني، عربي و فارسي آواز مي خواندند. پسر امير كه آوازهاي فارسي را خيلي دوست مي داشت فرمان داد شعري را كه به فارسي مي خواندند، چند بار تكرار كردند (85). ابن بطوطه حتي وقتي دروازه هاي اين شهر بزرگ چيني را معرفي مي كند كلمات فارسي را به كار مي برد (86) كه دست كم نشان مي دهد منبع اطلاعات ابن بطوطه ايرانياني بوده اند كه به وفور در سرزمين چين حضور داشتند.
بدين ترتيب بر اساس سفرنامه ي ابن بطوطه ايرانيان در سده ي هشتم هجري از خراسان، طبرستان، گيلان، قزوين، اردبيل، تبريز، اصفهان، فارس و... يعني از شرق، غرب، شمال، جنوب و مركز كشورشان براي تجارت، قضاوت و زاويه داري و ملك داري راهي درياهاي دور شده اند. حال اگر قضاوت كرزن را در باب دريانوردي ايرانيان به يادآوريم، آن را جز پيش داوري و بيهوده گويي نمي يابيم. در زمان كرزن كه مصادف با اواخر دوره ي قاجاريه است، كشورهاي اروپايي با برخورداري از تكنولوژي پيشرفته بر اقيانوس ها تسلط داشتند. در صورتي كه ايران و بسياري از كشورهايي كه قبل از سده ي دهم هجري در امور دريانوردي شهرت داشتند پس از اكتشافات جغرافيايي اروپاييان از موضع برتر خود عقب نشستند. لذا كرزن تصور مي كند كه ايرانيان از آغاز تاريخشان چنين وضعي داشته اند. اين استنباط در صورتي كه خوشبينانه به قضيه نگريسته شود درست است اما دقيق تر اين است كه كرزن با توجه به منابعي كه در اختيار داشته از فعاليت درخشان دريانوردي ايرانيان باخبر بوده است، اما قضاوت او در راستاي سياست كشورش در ايران زدايي از خليج فارس مي باشد كه به گفته ي دكتر مجتهدزاده از سال 1820 م، به بعد دولت بريتانياي كبير اين سياست را دنبال مي كرده است (87).
سفرنامه ي ابن بطوطه تنها يكي از آثاري است كه حضور دريايي ايرانيان را آشكار مي سازد. اگر تحقيقات به درستي حضور ايرانيان را در طول تاريخ، به ويژه دوره هاي اوج، نظير ساسانيان، آل بويه يا به عبارت ديگر عصر برتري سيراف (88) و ملوك هرموز (89) دنبال كنند، بسياري از اشتباهات، بدفهمي ها و غرض ورزي هاي برخي نويسندگان غيرمنصف اروپايي و عرب آشكارتر مي گردد. به اميد روزي كه ايرانيان جايگاه تاريخي و واقعي خود را در عرصه ي درياها و اقيانوس ها بازيابند.
پي نوشت ها :
1. كرزن، ج، ن: ايران و قضيه ي ايران، ترجمه ي غلامعلي وحيد مازندراني، جلد2، چاپ چهارم تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374.
2. همان، ج2، صص 470-468.
3. همان، ج2، ص 470.
4. ابن بطوطه، محمد: سفرنامه ي ابن بطوطه ( رحله ي ابن بطوطه )، ترجمه ي محمدعلي موحد، ج2، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348، ص 657.
5. همان، ج، ص 816.
6. به گفته ي ابن جزي ولادت ابن بطوطه در سال 703 هـ ق در طنجه بوده است.
7. ابن بطوطه، پيشين، ج1، مقدمه ي مترجم، يكي ديگر از مزاياي سفرنامه ي ابن بطوطه اين است كه فرد با سوادي آن را حكايت مي كند.
8. همان، ج1، مقدمه ي مترجم، صص 17-40.
9. « مالكي » يكي از مذاهب اربعه ي اهل سنت و جماعت است.
10. ابن بطوطه، پيشين، ج1، مقدمه ي مترجم، ص 23.
11. براي آگاهي بيشتر از وضع دريانوردي ايرانيان در اين زمان مراجعه شود به: حسن، هادي: سرگذشت كشتيراني ايرانيان از ديرباز تا قرن شانزدهم ميلادي، ترجمه ي اميد اقتداري، تصحيح، تحشيه و تعليقات و پيوست ها: احمد اقتداري، تهران، شركت به نشر، 1371.
12. ريكس، توماس: « دريانوردي در خليج فارس از قرن دوازدهم ميلادي »، فرهنگ ايران زمين، ج18، تهران، چاپ دوم، 1354، ص 402 و همچنين: اقبال، عباس: مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران، چاپخانه ي مجلس، 1328، ص 22.
13. بارتولد، واسيلي ولاديميروويچ: خاورشناسي در روسيه و اروپا، ترجمه ي حمزه سردادور، تهران، ابن سينا، 1351، ص 61.
14. هاولي، دونالد: درياي پارس و سرزمينهاي متصالح، ترجمه ي حسن زنگنه، قم، همسايه، 1377، ص 74.
15. درباره ي فروپاشي تجارت سيراف و انتقال به جزيره ي كيش مراجعه شود به: وثوقي، محمدباقر: تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس: ملوك هرموز، شيراز، دانشنامه فارس، 1380، مبحث « كيش جانشين سيراف »، صص 93-89، و همچنين: فراشياني، يعقوب: سياست و تجارت ايران در خليج فارس ( از آغاز دوره ي صفويه تا پايان شاه عباس اول )، پايان نامه ي كارشناسي ارشد، دانشگاه تهران، 1382، ص 157.
16. لسترنج، جي: جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمه ي محمود عرفان، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1364، ص 277.
17. وثوقي، پيشين، صص 92-93.
18. منظور از هرموز در اين زمان، جزيره ي هرموز نيست بلكه شهر ساحلي هرموز مي باشد.
19. اين واگذاري از جانب گيخاتو، ايلخان مغول، صورت گرفت.
20. وثوقي، پيشين، ص 184.
21. ابن بطوطه كيش را « قيس » مي نامد. حتي نام ديگر آن را سيراف مي داند كه احتمالاً اين اشتباه ناشي از سماعي بودن اطلاعات اوست.
22. ابن بطوطه، پيشين، ج1، ص 306.
23. قبل از اين ابن بطوطه در راه بصره به ابله توضيحات مختصري راجع به بندر تاريخي « ابله » ( كه در آن زمان ويرانه اي از كاخ ها و خانه هاي باشكوهش مانده بود )، « عبادان » ( كه قريه اي بزرگ اما فاقد آبادي بود ) و « ماجول » ( بندر ماهشهر كنوني كه شهر كوچكي بوده و بازار بزرگي در آن قرار داشته است ) به دست مي دهد ( جلد اول، صص 198-200.
24. ابن بطوطه، پيشين، ج1، صص 299-300.
25. همان، ج1، ص 300.
26. باربوسا ( barbosa ) در اوايل تسلط پرتغالي ها بر خليج فارس مردم جزيره ي هرموز را ايراني و عرب مي داند كه اساس مكالمات در آنجا به زبان فارسي بوده است. فيگوئرا در اواخر دوره ي تسلط پرتغالي ها نيز بر ايراني بودن مردم هرموز تأكيد مي كند. وي اهالي هرموز را به دو دسته مسلمان و مسيحي تقسيم مي كند كه هر دو دسته به زبان فارسي سخن گفته اند:
Barbosa, Darte: A desciption of the coasts of east Africa ame Malabar, Translated by: Henry Stanly, London,1966,P. 41.
فيگوئرا، دن گارسيا دسيلوا: سفرنامه ي فيگوئرا ( سفير اسپانيا در دربار شاه عباس اول )، ترجمه ي غلامرضا سميعي، تهران، انتشارات نو، 1363، ص 59.
27. ابن بطوطه، پيشين، ج1، ص 301.
28. وثوقي، پيشين، ص 60.
29. ابن بطوطه، پيشين، ج1، صص 297-299، و ج2، ص 761.
30. از نويسندگان اوايل سده ي نهم هجري است.
31. نطنزي، معين الدين: منتخب التواريخ، به تصحيح ژان اوبن، تهران، خيام، 1366، ص 15.
32. طبقات محمود شاهي اثر قاضي عبدالعزيز نيمدهي، از ديوانسالاران ايراني در دربار « ملوك بهمني » هند است. كتاب او تاريخ تطبيقي ايران، هند و هرموز است كه در سال 906 هـ نوشته شده و تاكنون به چاپ نرسيده است. آقاي دكتر وثوقي ميكروفيلمي از نسخه ي دانشگاه كمبريج به دست آورده اند كه در كتاب تاريخ مهاجرت اقوام از آن استفاده شده است.
33. به نقل از: وثوقي، پيشين، ص 195.
34. ابن بطوطه، پيشين، ج1، ص 302.
35. همان، ج2، ص 523.
36. لاهري شهري بندري بود كه در ساحل اقيانوس هند و محل ريختن رود سند به اقيانوس واقع شده بود. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 460.
37. همان، ج2، ص 460.
38. همان، ج2، ص 459.
39. همان، ج2، ص 523.
40. همان، ج2، ص 522.
41. همان، ج2، ص 636.
42. همان، ج2، ص 614.
43. ابن جزي همان كسي است كه خاطرات سفر ابن بطوطه را به نگارش درآورده است.
44. ابن بطوطه، پيشين، ج1، مقدمه ي ابن جزي.
45. همان، ج2، ص 693.
46. احتمالاً شهر منگرور، منگور فعلي است كه در سواحل غربي هند واقع شده است. مراجعه كنيد به: اطلس جامعه گيتاشناسي تهيه و تدوين واحد پژوهش و تأليف گيتاشناسي، زيرنظر سعيد بختياري، تهران، موسسه ي جغرافيايي و كارتوگافي گيتاشناسي، 1382، ص47.
47. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 648.
48. بنابرمطلع السعدين عبدالرزاق سمرقندي: « كاليكوت و چند بندر كه متصل آن است تا قايل كه در برابر سراندليب كه سيلان نيز گويند واقع است همه را مليبارد مي نامند » برگرفته از پاورقي جلد دوم سفرنامه ي ابن بطوطه، ص 644.
49. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 652.
50. شهر زيتون، مطابق با بندر فوكيدن فعلي است. پاورقي جلد دوم سفرنامه ي ابن بطوطه ص 739.
51. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 740.
52. يادآوري مي شود كه در همين زمان تردد بين خليج فارس و درياي سرخ برقرار بوده است. ( نسخه ي خطي طبقات محمودشاهي به نقل از وثوقي، پيشين، ص 195 ).
53. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 154.
54. اين نكته قابل ذكر است كه در آن زمان « خطيب » جايگاه والايي در ميان علماي دين داشته است.
55. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 154.
56. هم اكنون « زيدان »، نام مكاني در استان بوشهر است. ( اطلس جيبي ايران، سازمان جغرافيايي و كارتوگرافي گيتاشناسي، چاپ سوم، 1368، ص 81.
57. جزاير ذيبه المهل اكنون به « مالديو » شهرت دارند که در جنوب غربي شبه قاره ي هند، در ميان اقيانوس هند واقعند. ( اطلس جامع گيتاشناسي، پيشين، ص 47 ).
58. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 336.
59. همان، ج2، ص 721.
60. همان، ج2، ص 740.
61. شهر « كولم » در سواحل جنوب شرقي شبه قاره ي هند قرار داشت ( ابن بطوطه، همان، ج2، نقشه ي ص 675 ) احتمالاً منظور كويلون كنوني است. ( اطلس جامع گيتاشناسي، ص 47 ).
62. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 760.
63. زاويه بي نظير خانقاه و رباط است جز آنكه مجالس ذكر در آن برپا مي شود. دهخدا، علي اكبر، لغتنامه ي دهخدا، تهران، 1325، ج27، صص 68-70.
64. زاويه شيخ ابواسحاق در كازرون قرار داشت كه ابن بطوطه آن را زيارت كرده است.
65. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 235.
66. همان، ج2، ص 461.
67. همان، ج2، ص 637.
68. همان، ج2، ص 635.
69. همان، ج2، ص 660.
70. همان، ج2، ص 714.
71. همان، ج2، ص 715.
72. همان، ج2، ص 740.
73. همان، ج2، ص 458-459.
74. همان، ج2، ص 634.
75. ملك التجار همان است كه شهر كنبايه را به اقطاع از سلطان گرفته است.
76. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 522.
77. همان، ج2، ص 636.
78. معبر قسمت جنوبي ساحل شرقي شبه جزيره هندوستان كه اكنون با نام كرماندل ( kormandel ) معروف است ( وثوقي، پيشين، ص 498 ).
79. ابن بطوطه، پيشين، ج2، ص 701.
80. همان، ج2، ص 721.
81. همان، ج2، ص 515.
82. همان، ج2، ص 523.
83. همان، ج2، ص 691.
84. « خنسا » ، همان « هانگ تسئو » ي فعلي است. اين اسم در وصاف « خنزاي » و در جامع التواريخ « خينكساي » ضبط شده است. پاورقي جلد دوم سفرنامه ي ابن بطوطه، ص 747.
85. همان، ج2، ص 750، عين اشعار فارسي كه قسمتي از يك غزل سعدي است در سفرنامه ي موجود است.
86. همان، ج2، ص 725.
87. مجتهدزاده، پيروز ( مصاحبه ): « دروغي از سوي خليج فارس »، زمانه ( ماهنامه ي انديشه و تاريخ سياسي ايران معاصر )، ش 28، سال سوم، دي 1383، ص 13.
88. براي آگاهي بيشتر مراجعه شود به: هادي حسن، پيشين.
89. براي آگاهي بيشتر مراجعه شود به: وثوقي، پيشين.
خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم