نگاهي به کتاب « علم حضوري »

علم حضوري نوشته ي مهدي حائري يزدي کتابي معمولي درباره ي فلسفه ي اسلامي و افزودني صرف به کتابخانه آثار موجود در اين باب به زبان هاي اروپايي نيست، بلکه يکي از نخستين آثار به زبان انگليسي متعلق به سنت زنده ي
شنبه، 1 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي به کتاب « علم حضوري »
نگاهي به کتاب « علم حضوري »

 

نويسنده: سيد حسين نصر




 

اصول معرفت شناسي در فلسفه ي اسلامي:

علم حضوري نوشته ي مهدي حائري يزدي کتابي معمولي درباره ي فلسفه ي اسلامي و افزودني صرف به کتابخانه آثار موجود در اين باب به زبان هاي اروپايي نيست، بلکه يکي از نخستين آثار به زبان انگليسي متعلق به سنت زنده ي فلسفه اسلامي است که شخصي تربيت شده با شيوه ي سنتي مطالعه هاي فلسفي آن را نوشته است. اين کتاب تبييني مهم از سنت فلسفي اسلامي به زبان معاصر و نوشته شده به وسيله ي کسي است که نه تنها استاد فلسفه ي ابن سينا، سهروردي و ملاصدرا است، بلکه متفکري است که با راسل و ويتگنشتاين، کانت و جيمز نيز کاملاً آشنايي دارد.
به رغم کوشش هاي تعدادي از دانشمندان همچون هانري کربن و توشيهيکو ايزوتسو براي شناساندن بيشتر سنت منسجم فلسفه ي اسلامي به غرب، اغلب خوانندگان احتمالاً همچنان از معناي « سنت زنده ي فلسفه ي اسلامي » ناآگاه اند. در نقشه ي عقلاني رايج جهان غرب، فلسفه ي اسلامي با آنچه لاتيني ها فلسفه ي عربي مي خواندند، يکي دانسته و به دوران قرون وسطي تنزل داده مي شود؛ حتي بيشترِ آنان که علاقه اي نيز به فلسفه ي اسلامي دارند، آن را با ابن رشد گرايي لاتيني، کشمکش هاي سنت توماس و دونس اسکوتوس، يا فنّ پررمز و راز ريموند لول يکي مي دانند. آنان به سختي درباره ي اين فلسفه در قرون بعدي و خارج از قلمرو عربي تمدن اسلامي در ايران، که پايگاه اصلي فعاليت فلسفي در جهان اسلام طي هشت قرن گذشته باقي مانده است، مي انديشند؛ بنابراين، براي پرداختن به جايگاه اين اثر و نويسنده ي آن، لازم است نگاهي اجمالي به سنت زنده ي فلسفه ي اسلامي، که هر دوي اينها به آن تعلق دارند، بيفکنيم.

سنت زنده ي فلسفه ي اسلامي

گرچه فلسفه ي اسلامي در قرن پنجم / يازدهم در ايران و ديگر سرزمين هاي شرقي اسلامي با حمله ي شهرستاني، غزالي و فخر الدين رازي در محاق رفت، اما صرفاً به اسپانيا سفر نکرد تا دوران دلنشين پيري را با ابن باجه، ابن طفيل و ابن رشد خوش بگذراند و در دورترين نقاط غربي جهان اسلام بميرد. نصيرالدين طوسي و حلقه ي او، فلسفه ي ابن سينا را در قرن هفتم / سيزدهم احيا کردند، در حالي که دو نسل پيش تر، سهروردي ديدگاه عقلاني جديدي آغاز کرده و آن را مکتب اشراق ناميده بود. به علاوه، حدوداً در همان زمان ابن عربي علم عرفان را مدون کرده بود که به گونه اي بسيار خلاقانه با سنت فلسفه ي اسلامي و نيز کلام، که خود بيش از پيش فلسفي مي شد، ارتباط برقرار مي کرد.
نتيجه ي تمامي بارورسازي هاي متقابل، چندين قرن فعاليت فلسفي وسيع در ايران بود که آن را شخصيت هايي همچون قطب الدين شيرازي، دبيران کاتبي، اثيرالدين ابهري، ابن ترکه اصفهاني، خانواده ي دشتکي و بسياري از ديگر شخصيت ها - که جهان غرب خيلي کم از آنان مي داند - رقم زدند. اين دوره ي آشتي و اختلاط که حدود سه قرن به طول انجاميد با « مکتب اصفهان » که ميرداماد آن را در قرن دهم / شانزدهم بنياد نهاد، اوج گرفت و با ملاصدرا، شاگرد ميرداماد که آرا و در بسياري از صفحه هاي اين کتاب منعکس شده است، به قله رسيد.
به رغم بسياري، فراز و نشيب هاي اواخر دوران صفويه و ويراني بخش عمده ي اصفهان و در نتيجه ي اشغال افغان ها در قرن دوازدهم / هجدهم، مشعل فلسفه ي اسلامي که ملاصدرا دوباره آن را برافروخت، تا دوران قاجار که دوباره اصفهان با تدريس ملاعلي نوري مرگز بزرگ اين فلسفه شد، ادامه يافت و تهران نيز از قرن سيزدهم / نوزدهم به بعد به عنوان يک مرکز فعاليت فلسفي شروع به فعاليت کرد. در طي اين دوران، تعدادي از فيلسوفان برجسته همچون حاج ملاهادي سبزواري و ملاعلي زنوزي به صحنه آمدند و رساله هاي مهمي نوشتند که در حلقه هاي سنتي درسي در ايران، تا به امروز همچنان مطالعه و تدريس مي شوند. اينان همچنين شاگردان بسياري تربيت کردند که سنت زنده ي اين مکتب را، با تأکيد بر آموزش شفاهي و نيز مکتوب، به دوران پهلوي و حال حاضر رساندند.
استاداني همچون ميرزا مهدي آشتياني و ميرزا طاهر تنکابني از جمله مهم ترين اين شخصيت ها بودند که آيت الله سيد ابوالحسن قزويني در قزوين و تهران، سيد محمد کاظم عصار و آيت الله سيد احمد خوانساري در تهران و آيت الله (امام) سيد روح الله خميني و سپس علامه سيد محمد حسين طاطبايي در قم و در پي آنان آمدند. با اين معلمان و استادان بود که مهدي حائري يزدي علم آموخت و از آموزش شفاهي و نيز دانش وسيع آنان از متون فلسفه ي اسلامي شرح شده در يک سنت عقلاني زنده، که به سرچشمه هاي فلسفه ي اسلامي باز مي گردد، بهره برد. او محصول و سخنگوي اين سنت است، وقتي يکي از مهم ترين تعامل هاي خويش با فلسفه ي غرب را انجام مي دهد.

مهدي حائري يزدي

بحث از سابقه ي آموزش و تعلم عقلاني نويسنده ي اين کتاب به منظور درک بهتر رابطه ي اين اثر با سنت سنتي فلسفه ي اسلامي که وي بدان متعلق است ضرورت دارد. مهدي حائري يزدي در يکي از سرشناس ترين خانواده هاي عالمان ديني در سال 1924 در قم به دنيا آمد. پدرش، آيت الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي، برجسته ترين و بانفوذترين عالم ديني تشيع در زمان خود و مرجع تقليد اکثر شيعيان بود. او بود که قم، شهر مقدس واقع در صد مايلي جنوب تهران را در دوران سلطنت رضا شاه به عنوان مرکز اصلي علوم شيعي در ايران بنا نهاد و اين مرکز را رقيب جدي نجف در عراق ساخت.
بدين سان مهدي جوان در خانواده اي از عالمان ديني مؤمن که به تقوا و حميت ديني معروف بودند، رشد کرد. او نخستين آموزش را از پدر خويش ديد و آن گاه درس هاي سنتي رسمي را در قم آغاز کرد؛ در علوم نقلي و عقلي استاد شد و به اجتهاد در فقه و نيز کلام و فلسفه رسيد. از آنجا که نقش معلم در تعليم و تربيت سنتي اسلامي بسيار مهم است، لازم است در اينجا به برخي از معلمان مشهور او اشاره کنيم. مهدي حائري فقه را نزد سيد محمد حجت کوه کمره اي و آيت الله بروجردي مشهور، که به عنوان مرجع شيعيان جانشين آيت الله شيخ عبدالکريم حائري شد، آموخت.
با اين همه، مهدي حائري از جواني مخصوصاً مجذوب « علوم عقلي » به معناي سنتي آن، که فلسفه ي اسلامي در دل آن جاي دارد، بود؛ بنابراين شروع به جست و جو از بهترين معلمان در اين زمينه کرد؛ کساني که سنت ديرپاي فلسفه ي اسلامي را در ايران زنده نگاه داشته بودند. او شرح الهدايه الاثيريه - شرح ملاصدرا بر اثر مشايي اثيرالدين ابهري - و شرح الاشارات - شرح نصير الدين طوسي بر الاشارات و التنبيهات معروف ابن سينا - را نزد آيت الله سيد احمد خوانساري در تهران آموخت؛ همچنين رياضيات را براساس کتاب هاي اقليدس از همان استاد فرا گرفت. مهدي حائري، شفاي ابن سينا - پيشرفته ترين دائرةالمعارف فلسفه ي مشايي - را نزد يکي از بزرگ ترين استادان در فلسفه ي اسلامي، يعني ميرزا مهدي آشتياني که به طلاب جوان و مشتاق، هم در قم و هم در تهران درس داد، آموخت.
اما فلسفه ي مکتب ملاصدرا؛ حائري، اسفارِ اين استاد و شرح منظومه حاج ملاهادي سبزواري - شارِح عصر قاجار او - را از آيت الله ( امام ) روح الله خميني که در آن هنگام به تدريس فلسفه و عرفان در قم مشغول بود، فرا گرفت. حائري همچنين به مشهد سفر کرد تا از سيف الله ايسي نجوم بياموزد.
اين دوران طولاني شاگردي نزد استادان مشهور، مهدي حائري را در فلسفه ي اسلامي سنتي ماهر گردانيد، اما پايان آموزش هاي رسمي او نبود. او به قصد استادي در نظامي هاي جديد و شيوه هاي رهيافت نو به دروس اسلامي وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1952 دکتراي خود را از دانشکده ي الهيات دريافت کرد. اين دانشکده کوشيده است آموزش هاي سنتي اسلامي را با شيوه هاي جديد پژوهش و بررسي که از غرب به ايران رسيده است، پيوند دهد. اين تجربه، اشتياق حائري را براي تجربه ي مستقيم و اصيل تر انديشه ي غربي برانگيخت. با اين قصد او به خودِ غرب رفت و بيش از يک دهه را صرف مطالعه ي سيستماتيک و رسمي فلسفه ي غرب در دانشگاه هاي ميشيگان و تورنتو، که از آنها فوق ليسانس و دکتري (1979) گرفت، نمود. با تسلطي که به زبان انگليسي و زبان عقلاني انديشه ي غربي داشت، سالياني به تدريس در دانشگاه هاي هاروارد و جورج تاون در آمريکا، مک گيل در کانادا و آکسفورد در انگلستان پرداخت. در سال 1979 به ايران بازگشت تا استادي فلسفه ي اسلامي در دانشگاه تهران و همکاري با انجمن حکمت و فلسفه ي ايران را از سرگيرد. اکنون گرچه به طور رسمي بازنشسته شده است، اما همچنان به تعليم برخي از دانشجويان مستعد در منزل خود در تهران ادامه مي دهد.
چندين شخصيتِ متعلق به سنت فلسفه ي اسلامي بوده اند که به فلسفه ي غرب پرداخته اند؛ همچون علامه طباطبايي استاد بزرگ فلسفه ي سنتي و عرفاني و تفسير قرآن که اصول فلسفه و روش رئاليسم او پاسخ اصلي فلسفه ي اسلامي به ماترياليسم ديالکتيک مارکسيستي است. در اين فهرست همچنين مي توان از شاگرد ايشان آيت الله مرتضي مطهري و نيز فيلسوف مسلمان برجسته ي عراقي باقر صدر نام برد. با وجود اين، هيچ يک از اين شخصيت ها انديشه ي غربي را نه از منابع دست اول، بلکه از طريق متون ترجمه شده که برخي از آنها از دقت کمي برخوردارند، آموخته بودند. تا آنجا که من مي دانم، پيش از مهدي حائري تنها يک نفر بود که در نظام سنتي حوزه تحصيل کرد و باليد و فلسفه ي اسلامي آموخت و در عين حال انديشه ي غرب را از طريق منابع دست اول فرا گرفته بود؛ آن شخصيت سيد محمد کاظم عصار، يکي ديگر از استادان محترم ايراني فلسفه و عرفان بود. در عين حال اين استاد، نوشته هاي خود را با موضوع هاي سنتي اسلامي در هم مي آميخت. حائري را مي توان نخستين کسي دانست که از نخستين روزهايش در آموزش هاي سنتي اسلامي و سپس در انديشه ي ابن سينا، سهروردي، ابن عربي، نصير الدين طوسي، ملاصدرا و ديگران درخشيد و آن گاه خود را در دنياي کانت و هگل، راسل و وينگنشتاين غرقه ساخت و درباره ي مسائل مطرح شده در انديشه ي غربي مطلب نگاشت؛ بنابراين نوشته هاي او در عرصه ي عقلاني اسلامي معاصر داراي اهميتي خاص هستند.
مهدي حائري يزدي در واقع خود يک نماينده ي مهمِ سنت فلسفي اسلامي است. او يک فيلسوف مسلمان متعلق به سنت زنده ي فلسفه ي اسلامي است که به مسائل و موارد مطرح شده از سوي انديشه ي غرب مي پردازد و کاملاً چالش عقلاني غرب را مي پذيرد. نوشته هاي او نه صرفاً سود تاريخي دارند و نه فقط انعکاسي ضعيف از مفاهيم فلسفي غربي در لباس فارسي يا عربي اند؛ چنان که در مورد بسياري از به اصطلاح فيلسوفان مسلمان متجدد ديده مي شود. او فيلسوفي مهم و عقلاني در دوره ي معاصر، هم کاملاً اسلامي و هم عميقاً فلسفي، به معناي دقيق کلمه است. به علاوه، او به زباني مي نويسد که هم براي طلبه ي سنتي فلسفه ي اسلامي و هم براي کسي که در مکتب هاي آنگلوساکسون يا اروپايي که در فلسفه ي دهه هاي اخير باليده است، قابل فهم است.
مهدي حائري يزدي مقاله هاي بي شمار و چندين کتاب مهم به فارسي و عربي و چند اثر به انگليسي، که اثر حاضر شايد مهم ترين شان باشد، نوشته است. کتاب هاي او عبارتند از: علم کلّي، کاوش هاي عقل نظري، آگاهي و گواهي - که ترجمه و شرح التصور و التصديق ملاصدرا است - کاوش هاي عقل عملي، که به برخي مسائل فلسفه ي اخلاق به گونه اي بي سابقه در انديشه ي اسلامي مي پردازد، هرم هستي و متافيزيک و همچنين شرحي عربي بر شفاي ابن سينا نوشته که تاکنون منتشر نشده است.
اين آثار و مقاله هاي بي شمار، حائري را فيلسوفي مهم جلوه مي دهند که محکم در سنت فلسفه ي اسلامي ايستاده است و در عين حال به بسياري از مسائل به گونه اي مي پردازد که نمي توان در آثار استادان متقدم يافت. او انديشمندي اصيل به معناي سنتي و نه پيش پا افتاده ي کلمه است که بدين معنا به سرچشمه و اصول باز مي گردد و آن گاه آنها را در مسائل و موقعيت هايي به کار مي گيرد که استادان مسلمان قديمي با آنها مواجه نبوده اند او از يک سو به مسائل معروف فلسفه ي اسلامي و از سوي ديگر به مسائل جديدِ برآمده از چالش مطرح شده از سوي انديشه ي فلسفي جديد غرب در برابر تمامي سنت هاي عقلاني غير غربي مي پردازد؛ او همچنين يک استاد در مطالعه هاي تطبيقي است و آثارش دربردارنده ي برخي از بهترين نوشته ها درباره ي فلسفه ي تطبيقي مربوط به فلسفه ي اسلامي و غربي هستند.

اصول معرفت شناسي در فلسفه ي اسلامي: علم حضوري

کتاب « علم حضوري » که يکي از مهم ترين آثار مهدي حائري است به موضوعي مي پردازد که نخستين بار توسط شهاب الدين سهروردي در فلسفه ي اسلامي مطرح شده است. بنيان گذار مکتب اشراق، معرفت شناسي خود را بر تمايز ميان علم حصولي و علم حضوري بنا نهاد و حائري با اين تمايز آغاز مي کند و سپس معناي علم حضوري و نتايج آن براي معرفت شناسي، کيهان شناسي، خداشناسي، و عرفان را بسط مي دهد. او بين علمِ مبتني بر مفهوم در ذهن نسبت به چيزي که خودش از ذهن غايب است و علم مبتني بر چيزي که خود در ذهن حاضر و خودِ وجودش از علم بدان جدايي ناپذير است، تمايزي دقيق قائل مي شود.
نويسنده به گونه اي استادانه به معناي عميق تر علم حضوري بدان گونه که در علم نفس به خود، علم خدا به جهان و وجود جهان به عنوان « علم حضوري » خداوند به کار مي آيد، مي پردازد. او به گونه اي همه جانبه به مناقشه با کانت، راسل، ويتگنشتاين و ديگراني که معرفت شناسي خود را بدون آگاهي از حقيقت و معناي علم حضوري بسط داده اند، مي پردازد. او همچنين با ديدگاه برخي از مشاييان مسلمان که جهان را نتيجه ي انديشه ي خداوند به خود، به جاي علم حضوري مي دانند، مخالفت مي کند. حائري براساس نظريه ي علم حضوري و در ادامه ي تعاليم سهروردي و ملاصدرا، معناي صدور در کيهان شناسي به نوعي مرتبط با علم حضوري خداوند و نيز فناي عارف به عنوان روند معکوسش که طي آن نفس انساني به خداوند باز مي گردد را تبيين مي کند.
اين کتاب همچنين تا حد زيادي دل مشغول فلسفه ي عرفان است. حائري ميان « زبان در باب عرفان » و « زبان عرفان » تمايز قائل مي شود و آن گاه به گونه اي استادانه، انتقادي از فلسفه ي عرفان بدان گونه که ويليام جيمز و دبليو. کي. استيس مطرح کرده اند، ارائه مي کند. بحث حائري از توصيف ناپذيري در عرفان نه تنها آشنايي عقلاني، بلکه آشنايي « وجودي » او با عرفان را مبرهن مي سازد؛ در حالي که تحليل فلسفي او از زبان عرفان در پرتو علم حضوري، چشم اندازي وسيع تر از فلسفه ي عرفان در فضاي انديشه ي غربي مي گشايد.
در اين اثر حائري مي توان مقايسه ها و تقابل هاي ميان ابن سينا و کانت، ابن عربي و جيمز، و سهروردي و راسل را ديد؛ به گونه اي کاملاً متقابل با بررسي هاي تطبيقي تنک مايه اي که معمولاً در ميان عالمان شرقي که احساسي از فرودستي نسبت به فلسفه ي غرب نشان مي دهند و همچنين دانشمندان غربي که هيچ احساسي از معناي تعاليم سنتي و تفاوت ميان يک عالم مابعدالطبيعي سنتي و يک فيلسوف سکولار متجدد ندارند، ديده مي شود. حائري به گونه اي استادانه ميان دو دنياي فلسفه ي غربي و اسلامي سفر مي کند و عمارتي بنا مي نهد که افزودني چشمگير به سنت فلسفه ي اسلامي است. در اين اثر، تقوا با تعقل و شور فلسفي با بصيرت عرفاني به شخص القا مي شود که نويسنده را جانشين ارزشمند حکيمان و فيلسوفان اسلامي پيشين مي سازد.
خود نويسنده در واقع تجسمي از تعاليمي است که درباره ي آن مي نويسد. او تواضع را با فراست منطقي و علم فلسفي را با ايمان عميق ديني در هم مي آميزد. شخص او گواهِ نه تنها قواي ذهني چشمگير، بلکه قلبي مملو از عشق به خدا و انسان است. او از دانشي برخوردار است که صرفاً فکري نيست، بلکه به حوزه ي قلب - عقل تعلق دارد. او نمونه ي فيلسوف مسلمان سنتي است که هم عالم و هم حکيم است و هم منبع علم و سرچشمه ي عشق و انسانيت؛ موجودي که در او، فلسفه و روحانيت در وحدتي خيره کننده در هم تنيده شده اند؛ بنابراين مايه ي خوشبختي است که اين اثر هم اکنون در دسترس عموم غربيان قرار مي گيرد، باشد که دانشجويان انديشه ي اسلامي و فلسفه ي غرب، هر دو، آن را با جديت مطالعه کنند؛ چرا که مسلماً يکي از دستاوردهاي مهم متأخر درباره ي « سنت عقلاني زنده ي اسلامي »، که به رغم تمامي فراز و نشيب هاي زمانه تا به امروز به حيات خود ادامه داده است، تلقي مي شود. اين کتاب نقش بسيار مهمي دارد که بايد آن را در عرضه کردن آن حکمت ديرپا که انسان معاصر به شدت بدان نيازمند است، ايفا کند.
سيد حسين نصر
بتسدا، مريلند
ژانويه 1491
رجب 1411 هجري
منبع مقاله:
حائري يزدي، مهدي؛ (1391)، علم حضوري، سيد محسن ميري، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما