عدالت مهدوي؛ تداوم رسالت انبيا (1)

دغدغه ي انسان براي فراتر رفتن از «زيستن» به مرحله «به زيستن» او را به اين نتيجه رساند که بدون تعامل و تعاون با ديگران نمي تواند به اين هدف نائل شود. اما زندگي اجتماعي لوازم و اقتضائات ديگري را به دنبال داشت، از مهم
چهارشنبه، 5 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عدالت مهدوي؛ تداوم رسالت انبيا (1)
 عدالت مهدوي؛ تداوم رسالت انبيا (1)

 

نويسنده: دکتر نجف لک زايي




 

مقدمه

دغدغه ي انسان براي فراتر رفتن از «زيستن» به مرحله «به زيستن» او را به اين نتيجه رساند که بدون تعامل و تعاون با ديگران نمي تواند به اين هدف نائل شود. اما زندگي اجتماعي لوازم و اقتضائات ديگري را به دنبال داشت، از مهم ترين لوازم زندگي اجتماعي «نظم» بود. زندگي اجتماعي بدون نظم، نه تنها کمکي به تحقق اهداف جامعه ي انساني نمي کرد، بلکه «زيستن» انسان را نيز دچار چالش مي نمود. بنابراين «نظم» نيز از سوي انسانِ قائل به ضرورت زندگي اجتماعي پذيرفته شد. پذيرش «نظم» يعني پذيرش نابرابري! زيرا در هر نظمي يک فرمان دهنده قابل تصور است و يک فرمان بر! تخطي از نظم بحث ضمانت اجراي نظم را به ميان مي آورد. بنابراين فرمان روا بايد از قوه ي قهريه نيز برخوردار باشد تا خاطيان از نظم را مجازات و کيفر دهد.
اما از همان ابتدا پرسش اساسي اين بود که ملاک «نظم» چيست؟
همين جا بود که «قانون» متولد شد. قانون نيز به خود لوازم ديگري داشت، از جمله کيستي قانون گذار، مبنا و ملاک قانون گذاري، هدف قانون گذار، مجريان قانون و... تفاوت در ميزان رضايت مندي از نظم موجود و لوازم و اقتضائات جانبي آن باعث شد تا مفاهيم ديگري از قبيل عدل و ظلم متولد شوند و سخن از دو نوع نظم، قانون، ناظم، قانون گذار و هدف به ميان آيد: نظم عادلانه و نظم ظالمانه؛ قانون عادلانه و قانون ظالمانه، حاکمان عادل و حاکمان ظالم، اهداف عادلانه واهداف ظالمانه و...
بنابراين، از همان آغازِ تکوين زندگي سياسي و اجتماعي، موضوع و متعلق عدالت متعدد و متنوع شد. موضوع عدالت هر چه باشد، چه نظام هستي، چه نظام سياسي و اجتماعي، يا قانون و يا شخص، در بحث از هر يک از موضوعات مذکور مي توان محورهاي مشترکي را مشاهده کرد. آسيب شناسي وضع موجود نسبت به موضوع و متعلق عدالت، نقطه ي شروع، ارائه وضع مطلوب ، نقطه ي مياني و شيوه ها و ساز و کارهاي رسيدن از وضع موجود به وضع مطلوب، سرانجام بحث است.
با توجه به آن چه گفته شد سعي خواهيم کرد تا سه محور مذکور را نسبت به برخي از مهم ترين موضوعات و متعلقات عدالت مورد بحث قرار دهيم. مدعاي اصلي مقاله حاضر اين است: از آن جا که عدالت در ديدگاه اسلامي امري واقعي است نه اعتباري، عدالت مهدوي تداوم بخش رسالت انبياي الهي، به ويژه رسالت آنها نسبت به عدالت گستري است.
اجمالاً اشاره مي کنم که مبناي حسن و قبح عقلي و ذاتي مسئله ي ظلم و عدل مبناي نظري ما در مقاله ي حاضر است که از پرداختن به آن، به دليل پرهيز از تطويل، اجتناب شده است.
بر اساس اين مبنا و با توجه به آن چه در سوره ي حمد آمده، مي توانيم جامعه انساني را، به لحاظ اوضاع و شرايط عيني و از منظر ميزان حساسيت به عدالت در سطوح و مراتب مختلف آن، در سه وضع تصوير کنيم:
1. جوامعي که بر صراط مستقيم حرکت مي کنند. اين جوامع برخوردار از رهبري الهي، قانون الهي و اهداف الهي هستند. مبدأ و مقصد حرکت آنها خداست. دغدغه ي انبيا، اوصيا و اولياي الهي حرکت انسان و جوامع انساني در مسير صراط مستقيم است. بنابراين از اين نظر رسالت حضرت حجت (عج) در تداوم رسالت انبياي الهي، تشويق انسان به ايجاد قسط، تحقق عدالت در جميع مراتب و سطوح آن ونفي ظلم و ستم در همه اشکال و انواع آن است. در واقع عدالت فقط در همين وضعيت تأمين مي شود.
2. جوامعي که بر خلاف مسير الهي حرکت مي کنند. کساني که جنگ و تعارض با انبياء اوصيا و اولياي الهي را در کارنامه ي خود دارند، تلاش گران عرصه ي گسترش ظلم در سطوح و مراتب مختلف آن بوده و هستند. اينان در برابر عدالت مهدوي نيز به نزاع مي پردازند. «مغضوبين» صفتي است که خداوند به اين گروه مي دهد. زيرا عمداً بر خلاف حق و عدالت حرکت مي کنند. از اين رو هم چون ابليس مغضوب درگاه الهي اند.
3. جوامعي که در گمراهي به سر مي برند و قابل هدايت اند، اما جهل آن ها باعث شده است تا در مسير عدالت گام بر ندارند. وصف الهي براي اينها «ضالين» است.
در ادامه سعي خواهيم کرد تا نزاع عدل و ظلم را در موضوعات و متعلقات اصلي عدالت و ظلم مورد بحث قرار دهيم.

اول) آسيب شناسي وضع موجود

آن چه اکنون در دنيا مي گذرد، از جهات مختلف با عدالت در تعارض است. اگر حرکت بر مدار ارزش هاي غير ديني ملاکي براي تشخيص مسير عادلانه از غير عادلانه باشد، جهان امروز عمدتاً در اختيار کساني است که تمام اهتمامشان مبتني بر«خود محوري» است. اصل «تنازع بقا» و توأم بودن «قدرت و حقيقت» از اصولي است که مبناي رفتار سياسي، فرهنگي و اقتصادي اين افراد را تشکيل مي دهد. تثبيت حق «وتو» براي پنج کشور قدرت مند دنيا، حمايت از اسرائيل، حمله به کشورها، دست اندازي به ثروت هاي جهاني، استخدام شعارهايي مثل مبارزه با تروريزم و امثال آن در جهت تأمين منافع خود از اهم مصاديق ظلم هاي نهادينه شده در جهان امروز است.
مي توانيم ظلم هايي که امروز در سطح جهان صورت مي گيرد در حوزه ي رهبران، قوانين، ساختارها و عمل کردها نشان دهيم. رهبران حاکم بر دنيا واجد ويژگي هاي لازم براي رهبري نيستند. خداوند به صراحت فرموده: (لا يُنالُ عَهدِي الظّالِمينَ) بر اين اساس ستم گران شايستگي رهبري جوامع را ندارند، در حالي که عمده ي کارگزاران سياسي امروز دنيا، در حال ستم گري به خود و ديگران هستند. قوانين حاکم بر دنيا نيز به دليل اين که از سر چشمه هاي سکولاريستي برخاسته، در بسياري از جهات با قوانين الهي مغايرت دارد. اين قوانين باعث شده است تا روز به روز فاصله و نابرابري ميان ملت ها و کشورهاي فقير و غني افزوده شود. عمل کردهاي ظالمانه باعث شده است تا محيط زيست به مخاطره افتد. لذا عرصه هاي رقابت به نفع قدرت مندان است. در حالي که در برخي از کشورها انواع بهره مندي ها رايج است در برخي از مناطق شاهد گسترش گرسنگي، فقر و انواع بيماري ها هستيم. مي توانيم بگوييم آن چه ابليس به خداوند متعال گفت محقق شده است:
(قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ).(1)‌
بنابراين اگر از نگاه کلان به مسائل جهان امروز بنگريم نمي توانيم بگوييم عدالت در جهان امروز برقرار است. حاکمان مسلط بر جهان امروز نيز چنين ادعايي ندارند، بلکه مي توانيم به صراحت بگوييم ظلم در جهان امروز بر قرار است. ظلم در سطح رهبران و کارگزاران، قوانين و مقررات، ساختارها و نهادها و ظلم در سطح عمل کردها. اگر نظامي مثل جمهوري اسلامي، يا مردمي مثل مردم فلسطين، لبنان و عراق نيز بخواهند درمقابل اين ظلم ها بايستند به شديدترين وجهي با آنها برخورد مي شود.
جهاني شدن، مبارزه با تروريزم، دفاع از حقوق بشر، مبارزه با گسترش سلاح هاي کشتار جمعي و اتمي، دفاع پيش گيرانه و تأمين امنيت جهاني شعارها و بهانه هايي است که در خدمت نهادينه کردن اين ظلم ها قرار دارد. در واقع مي توانيم بگوييم حکومت امروز جهان در دست جريان «مغضوبين» است و جريان «صراط مستقيم» در اقليت است. جريان «ضالين» نيز عمدتاً اسير تبليغات مغضوبين است.

دوم) وضع مطلوب؛ بنياد ها و آرمان ها

بر اساس ديدگاه اسلامي و شيعي، تحقق عدالت در سطوح مختلف کارگزاران و رهبران، قوانين، ساختارها و عمل کردها نيازمند آن است که انسان، با استفاده از نعمت اختيار، که خداوند به او داده، راهي را که خداوند متعال پيش پاي او قرار داده است برگزيند. اين مسير از طريق تصحيح جريان رهبري جهاني مي گذرد. به عبارت ديگر، همان گونه که عدالتِ خداوندي باعث شده است تا در نظام تکوين شاهد آفرينش عادلانه باشيم، همان عدالت ايجاب مي کند تا در نظام تشريع نيز بهره مند از عدالت الهي باشيم. عدالت و لطف الهي در ارسال رسل و امام و کتاب براي بشر خود را نشان داده است:
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط)؛(2) به راستي ما پيامبران خود را با دلايل آشکار روانه کرديم و با آن ها کتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند.
قيام مردم براي قسط در ظلّ رهبري رهبران الهي و عمل به کتاب و قانون الهي مي تواند منشأ استقرار عدالت در سطوح مختلف باشد.
وضع مطلوب، که در نگاه اسلامي و شيعي در قالب حکومت جهاني حضرت مهدي (عج) تحقق مي يابد، بدان دليل مطلوب است که عدالت را در سطوح مختلف اجرا مي کند؛ عدالت در سطح رهبران و کارگزاران؛ در سطح قوانين و مقررات؛ در سطح نهادها و ساختارها و تشکيلات و عدالت در سطح عمل کردها. چون رهبري بر عهده ي امام منصوب از سوي خدا بوده و معصوم است، اقدامات و دستورهاي صادر شده عادلانه خواهد بود. کارگزاران منصوب از سوي امام نيز بر اساس ملاک هاي شايستگي و عدالت انتخاب خواهند شد. چون مبناي تمام عمل کردها قوانين الهي است، از اين جهت نيز ظلمي بر مردم نخواهد شد، ساختار و عمل کردها نيز چون مبتني بر آموزه هاي ديني و رهبري الهي است بر اساس تأمين عدالت سامان خواهد يافت.
نظام مطلوب و آرماني شيعه، در مقايسه با مکتب هاي ديگر، به ويژه ليبرال دمکراسي و نيز نظام هاي توتاليتر و استبدادي در ابعاد مختلف، متفاوت و بلکه متعارض است. اگر ما زندگي فردي اجتماعي و سياسي انسان را يک حرکت بدانيم، آن گاه مي توانيم براي اين حرکت نقطه ي آغاز، مقصد، مسير، راهنما و ساير الزامات و اقتضائات مربوط به يک حرکت را در نظر بگيريم، تفاوت مکتب ها نوعاً در تفاوت اين ارکان است؛ مثلاً مبدأ و مقصد و راهنما در يک حرکت الهي به گونه اي تصوير مي شود که در حرکت هاي سکولار پذيرفته نمي شود. عدالت، صنفي است که هم بر حرکت خود انسان از مبدأ تا مقصد اثر مي گذارد، هم بر نوع رهبري و راهنمايي و هم بر نوع مقررات و قوانين. خداوند متعال، انبيا و اولياي الهي، هم خود عادل اند و هم انسان را دعوت به عدالت مي کنند. عدالت در اسلام اگر تحقق يابد، تعالي و تعادل در درون فرد و اجتماع و نظام هستي تحقق يافته است.
در اين جا به طور اختصار به بيان مبدأ، مقصد، راهنما و نظام سياسي و اجتماعي مشروع و عادلانه از نگاه قرآن کريم مي پردازيم:

1) مبدأ هستي

دو نوع نگاه به هستي، باعث دو نوع نگرش به تمام پديده ها، مخصوصاً باعث پديد آمدن دو دسته پديده هاي فرهنگي و اجتماعي مي شود. دو نگاه به طبيعت، دو نگاه به انسان، دو نگاه به قانون، دو نگاه به حکومت، دو نگاه به حق، دو نگاه به هدف و مقصد و حرکت هستي، دو نگاه به غرايز، دو نگاه به اقتصاد، دو نگاه به زندگي، دو نگاه به رهبري، دو نگاه به خير و شرّ و ... حاصل دو نگاهي است که درباره ي اصل هستي وجود دارد.
نتيجه ي جهان بيني الهي پذيرش توحيد است. نگاه توحيدي باعث مي شود تا انسان از غير خدا اطاعت ننمايد. حکومت و قوانين غير الهي را نپذيرد و طرف آزادي باشد.
آزادي بشر، با اصل توحيد، به اين نحو محقق مي شود که هيچ انسان و يا جامعه و ملتي حق ندارد ديگران را از آزادي محروم کند و يا براي آنها قانون وضع نمايد، زيرا شناخت و درک انسان ها ناقص است، بنابراين نمي توانند قوانيني که ضامن سعادت و کمال انسان باشد، وضع نمايند. ضمن اين که اگر قانون گذاران انسان باشند، ممکن است که منافع فردي، گروهي، قبيله اي و... را در امر قانون گذاري دخالت دهند. تنها خداوند متعال است که اطاعت از قوانين او موجب سعادت و کمال مي شود و تنها او است که آزادي ما را محدود مي کند. همين مضامين در آيات ذيل مورد تأکيد قرار گرفته است:
(اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ يُحِيطُونَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لاَ يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‌)؛(3) هيچ معبودي جز الله نيست. زنده ي پاينده و نگه دار و نگهبان. او را چرت و خواب نمي ربايد، از اوست، هر چه در آسمانها و زمين است. کيست که در نزد او، جز به اذن و رخصت او، شفاعتي کند؟ هر چه پيش روي و هر چه پشت سر آنها (بندگان) است، مي داند. و آنان (بندگان) به چيزي از دانش او، مگر آن چه خود او بخواهد، احاطه و آگاهي ندارند. تخت قدرت و حکم راني او بر آسمان ها و زمين گسترده است. و نگهباني آسمان و زمين او را گران نمي آيد و اوست بلند مرتبه و بزرگ.
آفريدگاري و سيطره ي تکويني خدا، مستلزم آن است که قانون گذاري و تشريع نيز در اختيار او باشد و همگان ملزم به تبعيت از قانون خدا باشند. دانش بي پايان خدا مستلزم آن است که صلاحيت تنظيم مقررات بشري در انحصار او باشد. عبوديت موجودات در برابر خدا مستلزم نفي طاغوت است.(4)
(وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ أَندَاداً يُحِيُّونَهُم کَحُبّ اللهِ وَ الَّذِينَ ءَ امَنوا أَشَدُّ للهِ وَ لَو يَرَي الَّذينَ ظَلَمُوا إذ يَرَونَ العَذَابَ أَنَّ اَلقُوَّةَ لِلهِ جَمِيعاَ وأنَّ اللهَ شديدُ العَذَابِ)؛(5) گروهي از مردم به جز خدا به رقيبان و هماورداني روي مي آورند. به آنان عشق مي ورزند هم چون مهري که بايد به خدا ورزيد. و مؤمنان راستين، در دوستي خدا شديدتر و استوارترند. اگر آنان که (با سر سپردگي به غير خدا) ستم کرده اند، آن گاه که عذاب را مشاهده مي کنند، مي ديدند که قدرت يک سره از آنِ خداست و عذاب خدا، سخت و سهمگين است (بي گمان از رفتار خود پشيمان مي شوند).
توحيد، علاوه بر آن که يک بينش فلسفي و عرفاني است، مؤمنان به آن به عنوان يک اصل زندگي ساز نگاه مي کنند. توحيد براي مؤمنان عقيده اي است که بناي زندگي اجتماعي و فردي بر آن نهاده مي شود.
(قُلْ مَنْ يَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلاَ تَتَّقُونَ‌)؛(6) بگو: چه کسي آنان را از آسمان و زمين روزي مي دهد؟ يا چه کسي شنوايي و بينايي ها را در قبضه ي اختيار دارد؟ و چه کسي بيرون مي آورد زنده را از مرده و مرده را از زنده؟ و چه کسي جهان را تدبير مي کند؟ (درتکوين) خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا پروا نمي کنيد؟ (و غير او را به اداره ي امر جهان و تشريع انتخاب مي کنيد؟)
و پس از چند آيه ميان هدايت الهي و غير آن مقايسه کرده، انسان ها را به داوري فرا مي خواند.
(قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَ يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ)؛(7) بگو: از ميان اين شريکان پنداري، چه کسي به سوي حق رهبري مي کند؟ بگو خدا به سوي حق رهبري مي کند. پس آيا کسي که به حق رهبري مي کند شايسته تر است که پيروي شود، يا آن که خود راه نمي يابد، مگر آن که رهبري شود؟ پس شما را چه مي شود؟ چگونه قضاوت مي کنيد.
و در سوره آل عمران خداوند به پيامبر دستور داده است که همه را به سوي خدا بخوان:
(قُلْ يَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَيْئاً وَ لاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‌ )؛(8) بگو: اي اهل کتاب به سوي سخني که ميان ما و شما برابر باشد روي آوريد، و آن اين که هيچ کس جز خدا را عبادت نکنيم و چيزي را شريک او قرار ندهيم و هيچ يک از ما ديگري را به جاي خدا، رب و سرپرست و مدير کار خود نگيرد. پس اگر سر پيچيدند به آنها بگوييد: گواه باشيد که ما تسليم و منقاد اين رويه هستيم.
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛(9) اي انسان ها عبادت کنيد پروردگارتان را با آن که آفريد شما را و همه ي گذشتگانتان را، شايد به تقوا آراسته شويد.
تقوا عمل به دستورهاي الهي در زندگي اين جهان است. اما خداوند دستور خود را چگونه در اختيار بشر قرار مي دهد؟ رهبران الهي براي انجام چنين رسالتي برگزيده شده اند. خداوند کساني را از جنس انسان ها مبعوث کرد تا راه هدايت را به انسان نشان دهند.
از منظر علماي شيعه اين رهبري الهي تا پايان تاريخ جريان دارد، چنان که از آغاز تاريخ شروع شده است. اولين سلسله از رهبران الهي انبيا هستند. پس از ختم نبوت، اوصياي الهي، رهبري را ادامه مي دهند و در عصر غيبت وليّ اعظم الهي حضرت حجة ابن الحسن المهدي (عج) اولياء رهبري را عهده دار هستند. نبوت، امامت و ولايت در امتداد تاريخ، جريان هدايت الهي را رقم زده و خواهند زد.

2) معاد و مقصد

حرکت هستي؛ به ويژه حرکت انسان در هستي به سوي هدفي نهايي چشم دارد. اين هدف نهايي بازگشت به محضر خداوند متعال است.
سعادت نهايي و نيز مجازات مناسب برخي جرائم تنها و تنها در قيامت امکان دارد. بديهي است که فرض معاد و قيامت و اعطاي پاداش به نيکوکاران و مجازات بدکاران در فرض جهان بيني و هستي شناسي الهي متصور است والاّ مادي گرايان، جهان را کهنه کتابي دانند که اول و آخر آن افتاده و همه اش در دنياي طبيعي ومادي خلاصه مي شود.
اعتقاد به معاد و نيز براي هستي، پاياني الهي ديدن باعث مي شود تا انسان در تمام اقدامات خود خداوند و احکام او را در نظر داشته باشد و به خود و ديگران ظلم نکند و از صراط حق خارج نشود. ساحران، پس از آن که به حقانيت موسي پي بردند، درمقابل فرعون ايستادند و چنين گفتند: (إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً)؛(10) ما از روز قيامت که روزي، گرفته و سياه و دردناک است مي ترسيم.
با يک آيه، که جامع مراحل هستي از آغاز تا پايان است و به مثابه جمع بندي اين بحث محسوب مي شود، بحث مربوط به مقصدشناسي را به پايان مي بريم:
(کَيْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاکُمْ ثُمَّ يُمِيتُکُمْ ثُمَّ يُحْيِيکُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)؛(11) مردم! چگونه کافر مي شويد به خدا و حال آن که شما مرده بوديد و خدا شما را زنده کرد و ديگر بار بميراند وباز زنده کند و عاقبت به سوي او باز خواهيد گشت.

3) هدايت و رهبري الهي

فلسفه ي نياز انسان به رهبري و وحي الهي اين است که انسان به تنهايي نمي تواند نيازهاي معنوي خود را فراهم کند و بر طرف نمايد. انبيا آمده اند تا انسان را بسازند و خدا را به انسان معرفي کنند. انبيا آمده اند به انسان کمک کنند تا استعدادهاي خود را از قوه به فعليت در آورد.
لازمه اعتقاد به رهبري الهي، از جمله نبوت، دخالت در سرنوشت اجتماع است، زيرا هدف و مقصود انبيا نيز همين مسئله بوده است.
به همين جهت اگر همه رهبران الهي و انبيا در يک زمان در يک محلي جمع بشوند هيچ اختلاف و نزاعي در ميان آنها رخ نخواهد داد.(12) انبيا به دنبال شکستن کنگره ها و کاخ هاي ظلم، (13) مسلط بر نفس خويش،(14)، خدمت گذار مردم (15) و جلوه ي رحمت حق تعالي بوده اند (16) و ثبات قدم داشته (17) و فروتن (18) و ساده زيست بوده اند.
شما مي بينيد که بزرگ ترين افراد بشر انبيا بودند و ساده ترين از همه هم آنها بودند. در عين حالي که بزرگ تر از همه بودند و همه آنها را به بزرگي مي شناختند در عين حال ساده ترين افراد بودند در وضع زندگي شان.(19)
نه تنها خوبي توده هاي مردم از برکت انبيا است،(20) بلکه تمام خيرات عالم اثر انبيا است.(21) انبيا عهده دار تزکيه انسان هستند.
فلسفه ي ارسال رسل و رهبران الهي اين است که مردم از خدا اطاعت کنند و از طاغوت اجتناب نمايند.(22) در نگاه الهي سرانجامِ کار از آنِ مؤمنان و رهبران الهي است، هر چند که دشمني ابليس و پيروانش در طول تاريخ در مقابل خداجويان قرار داشته و دارد.(23)
با ختم نبوت، رهبري الهي خاتمه نمي يابد، بلکه در امامت و ولايت تداوم پيدا مي کند. چرا که خداوند در قرآن راه را بر هر گونه اطاعت غير الهي بسته است.

4) نظام سياسي و مسئله مشروعيت

پس از آن که ضرورت زندگي اجتماعي براي انسان پذيرفته شد، ضرورت نظم اجتماعي مطرح مي شود، زيرا زندگي اجتماعي بدون نظم، نه تنها مفيد به حال انسان نخواهد بود، بلکه ضررهاي جبران ناپذيري هم دارد. فرمان روايي سياسي بر بستر نظم اجتماعي مستقر مي شود. در هر فرمان روايي يک نوع «نابرابري» متولد مي شود، اين نابرابري که انسان ها را به دو دسته فرمان روا و فرمان بر، دستور دهنده و اطاعت کننده، حاکم و محکوم و... تقسيم مي کند نيازمند استدلال، استناد و توجيه است. به آن چه نابرابري را توجيه و پذيرفتني جلوه مي دهد و در واقع مشکل عدم اطاعت فرمان بران از فرمان روايان را حل مي کند «مشروعيت» گفته مي شود.
در طول تاريخ توجيهات مختلفي براي مسئله نابرابري سياسي صورت گرفته است که در يک تقسيم بندي مي توانيم از چهار نظريه در باب مشروعيت ياد کنيم:
1. نظريه هاي فرا دستي و فرو دستي طبيعي؛
2. نظريه هاي فرمان روايي معطوف به شناخت خير و سعادت؛
3. نظريه هاي فرمان روايي الهي؛
4. نظريه هاي فرمان روايي مبتني بر رضايت.(24)
درباره ي منابع مشروعيت، نظرات ديگري نيز ارائه شده است (25) که هر يک نوعي در طبقه بندي مذکور يافت مي شود. علماي شيعه در آثار خود از مشروعيت الهي به تفصيل سخن گفته و بر درستي آن استدلال کرده اند. ساير نظريه هاي مشروعيت از نظر اين علما يا نادرست است يا اين که در مشروعيت الهي وجود دارد. في المثل نظريه هاي مشروعيت معطوف به شناخت خير و سعادت در نظريه مشروعيت الهي وجود دارد، زيرا سعادت انسان مهم ترين دغدغه کساني است که از سوي خداوند به عنوان رهبران جامعه انساني معرفي شده اند. هم چنين رضايت مردم در نظريه مشروعيت الهي لحاظ شده است، زيرا، نظام اسلامي، بدون حضور و نظر مردم در عالم خارج محقق نمي شود.
نظام هاي سياسي سلطنتي، که مشروعيت آنها نوعاً از نوع طبيعي (ترکيبي از قهر، غلبه، وراثت و نخبگي) است در انديشه سياسي علماي شيعه نفي شده است. آيات متعددي بر نفي مشروعيت مبتني بر قهر و غلبه، سلطنت و وراثت و مشروعيت هاي ناشي از غير خدا و طبيعت انسان ها دلالت مي کنند. برخي از اين آيات را بيان مي کنيم:
1. آياتي که مشروعيت حاکماني چون فرعون را نقد کرده و مورد طرد و مذمت قرار داده است: (26)
آياتي که به صراحت مشروعيت را از فرعون و پيروانش سلب کرده و براي خدا و اهل تقوا قرار داده است. آيات ديگري نيز در زمينه ي عدم مشروعيت نظام سياسي فرعون وجود دارد.(27)
2. آياتي که ظلم در آنها نفي شده و بر عدم تعلق رهبري معنوي و سياسي به ظالمان دلالت دارد و بدان تأکيد شده است. مشهورترين آيه در اين باره آيه اي است که خطاب به حضرت ابراهيم (عليه السلام) نازل شده است:
(قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ‌)؛(28) ابراهيم عرض کرد: اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطاخواهي کرد؟ فرمود: (آري، اگر عادل و صالح و شايسته ي آن باشند که) عهد من هرگز به مردم ستم کار نخواهد رسيد.
در اين آيه مشروعيت مبتني بر وراثت صرف، بدون شايستگي، نفي شده است. چون حکومت ظالمان مشروعيت ندارد، نبايد مؤمنان با ظالمان همکاري داشته باشند:
(فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ وَ لاَ تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ *وَ لاَ تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنْصَرُونَ)؛(29)
پس اي رسول ما! تو چنان که مأموري استقامت و پايداري کن و کسي که با همراهي تو به خدا رجوع کرد (نيز پايدار باشد) و هيچ از حدود الهي تجاوز نکنيد که خدا به هر چه شما مي کنيد بصير و داناست. و شما مؤمنان هرگز نبايد باظالمان هم دست و دوست باشيد و گرنه آتش کيفر آنان در شما هم خواهد افتاد و در آن حال جز خدا هيچ دوستي نخواهيد يافت و هرگز کسي شما را ياري نخواهد کرد.
خداوند بر آنان که عليه مسلمانان و نظام الهي ظلم روا دارند مجازات هاي سختي مقرر کرده است.(30)
در زمينه نفي ظلم، آيات بسيار زيادي وجود دارد که از ذکر آنها صرف نظر مي کنيم.(31)
3. آياتي که اطاعت از گذشتگان را مورد نقد و مذمت قرار داده است. محتواي اين دسته از آيات دال بر اين امر است که خداوند متعال اطاعت از رهبران غير الهي را مشروع نمي داند:
(إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً *خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لاَ يَجِدُونَ وَلِيّاً وَ لاَ نَصِيراً *يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ *وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ)؛(32)
خدا کافران را لعن کرد و بر آنان آتش دوزخ مهيّا گردانيد. آنان در آن دوزخ هميشه معذّب اند و بر نجات خود هيچ يار و ياوري نخواهند يافت. در آن روز صورت هاشان بر آتش همي گردد و گويند: اي کاش خدا و رسول را اطاعت مي کرديم و گويند: اي خدا! ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان (فاسد) خود را کرديم که ما را به راه ضلات کشيدند.
در آيات ديگري از اين مسئله به صورت يک سنّت ياد شده است که معمولاً مردم به پيامبران الهي مي گفتند: از آن چه از پدرانمان به ما رسيده دست بر نمي داريم، و معمولاً در اين سخن رد پاي سياست مداران غير الهي ديده مي شود:
(وَ کَذلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ‌)؛(33) و هم چنين ما هيچ رسولي پيش از تو در هيچ شهر و دياري نفرستاديم جز آن که اهل ثروت و مال آن ديار به رسولان گفتند که ما پدران خود را بر آيين و عقايدي يافتيم و از آنها البته پيروي خواهيم کرد.
4. آياتي که بر تساوي ذاتي انسان ها تأکيد دارد، و تمام مشروعيت هاي مبتني بر طبيعت و ويژگي هاي ذاتي انسان ها را نفي مي کند. پيش از اين، ديدگاه هاي علماي شيعه را درباره ي ويژگي هاي ذاتي و اکتسابي انسان ها در بحث مباني انسان شناختي به تفصيل آورده بوديم و دوباره تکرار نمي کنيم و تنها به ذکر يک آيه بسنده مي کنيم:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ)؛(34) اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد؛ گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست.
در جمع بندي اين قسمت به اين نتيجه مي رسيم که هر مشروعيت غير الهي از جانب علماي شيعه نمي تواند پذيرفته شود و فقط مشروعيت الهي پذيرفته شده است.
پيش از اين، گفته شد که هر نظريه مشروعيتي در صدد توجيه و توضيح نابرابري سياسي در عرصه ي فرمان روايي است. هم چنين گفتيم که اين توجيه اگر ريشه در فرامين الهي نداشته باشد قابل قبول نيست، ولو تحقق خارجي هم داشته باشد. اينک مشروعيت مورد قبول از ديدگاه اسلامي و شيعه را بيشتر توضيح مي دهيم:
خداوند متعال حق حکومت را به انبيا واگذار کرد و در واقع آنها را براي حکومت بر مردم نصب نمود. برخي از انبيا هم چون حضرت سليمان، حضرت يوسف و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) حکومت تشکيل دادند و جامعه را بر طبق احکام الهي اداره کردند. در واقع پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) هم ولايت در ابلاغ وحي داشت و هم ولايت در حوزه هاي اجرايي و قضايي. وظيفه اجراي احکام و هدايت مردم، پس از آن حضرت به امام علي (عليه السلام) و ساير امامان (عليه السلام) منتقل شد.(35)
درباره ي اهداف و وظايف دولت اسلامي در فصل بعدي بحث خواهيم کرد، اينک به همين مقدار اکتفا کرده و مستندات قرآنيِ زعامت سياسي انبيا، امامان و فقهاي جامع الشرايط را ارائه مي کنيم. ولايت فقيه، به عنوان استمرار حرکت انبيا و ائمه (عليه السلام) ولايتي است برخاسته از آن چه در قرآن و روايات با بيان اوصاف و شرايط، قابل استنباط و استخراج است. آياتي که بر نظام سياسي مشروع الهي تأکيد دارد در چند نکته قابل دسته بندي است:
1. آياتي که در حقانيت و مشروعيت نظام سياسي انبياي الهي اشاره دارد:
(فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ )؛(36) پس به ياري خدا کافران را شکست دادند و داود، امير آنها، جالوت را کشت و خدا به او پادشاهي و فرزانگي عطا فرمود.
طبق اين آيه و صراحت نهفته در آن، منصب حکومت و سياست از سوي خدا به داود عطا شده است.
(وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّى يَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْکَهُ مَنْ يَشَاءُ)؛(37) پيغمبر آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به پادشاهي شما بر انگيخت. گفتند: از کجا او را بر ما بزرگي و شاهي روا است در صورتي که ما به پادشاهي شايسته تريم. او را مال فراوان نيست. رسول در جواب آنها گفت: او از اين رو به شاهي شايسته تر خواهد بود که خداوندش بر شما برگزيده و او را در بسط دانش و توانايي تن افزوني بخشيده و خدا مُلک را به هر که خواهد بخشد. در اين آيه نيز گزارش درگيري و نزاع ميان مشروعيت برخاسته از اراده ي الهي و مشروعيت برخاسته از تصورات غير الهي را مشاهده مي کنيم و اين مشروعيت الهي است که از سوي خداوند مورد تأييد قرار گرفته است.
حضرت سليمان نيز قدرت و شوکت را از خداوند تقاضا کرده است:
(قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْکاً لاَ يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‌)؛(38) گفت: پروردگارا به لطف و کرمت از خطاي من در گذر و مرا مُلک و سلطنتي عطا فرما که پس از من احدي لايق آن نباشد که تو بخشنده ي بي عوضي.
2. آياتي که منصب سياسي پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) از آنها استفاده مي شود. پيش از همه آيه اي را ذکر مي کنيم که در مکه نازل شده و در آن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) از خداوند توفيق تشکيل نظام سياسي و جعل ولايت سياسي را براي خود تقاضا کرده است:
(وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَاناً نَصِيراً)؛(39) و اي رسول ما! دايم دعا کن که بارالها (هميشه به هر جا روم) مرا به قدم صدق داخل و خارج گردان و به من از جانب خود قدرتي قرار بده که يار و مددکار من باشد.
در قرآن کريم تنها يک مورد کلمه «سلطان» با «نصير» آمده است و آن همين آيه است. در ساير موارد «سلطان» با کلماتي چون «مبين» به کار رفته، که به معناي «دليل»،«بينه» و «برهان» مي باشد.(40) هم چنين آياتي وجود دارد که بر اطاعت از پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) در کنار اطاعت از خدا تأکيد شده است:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ)؛(41) اي اهل ايمان! فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت کنيد و چون در چيزي کارتان به گفت و گو و نزاع کشيد به حکم خدا و رسول بازگرديد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد.
علامه طباطبايي نظريه برخي از مفسران را که گفته اند. تکرار «اطيعوا» در آيه براي تأکيد است رد کرده و بر اين رأي معتقد است که تکرار «اطيعوا» دلالت دارد بر اين که پيامبر، علاوه بر امور وحياني که در اختيار مردم مي گذارد و آنها را بدان ها امر و نهي مي کند، اوامري نيز بر اساس صلاح ديد خود صادر مي کنند که خداوند متعال با اين بيان به آن اوامر مشروعيت بخشيده و دستور وجوب و لزوم اطاعت داده است.(42) در اين آيه، همان گونه که مشهود است، دستور به اطاعت از اولوالامر نيز در چارچوب اوامر الهي صادر شده است.
در آيه ديگري بر نادرستي اعتراض به حکم خدا و پيامبر تصريح شده است:
(وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَکُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِينا)؛(43) هيچ مرد و زن مؤمن را در کاري که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختياري نيست (که رأي خلافي اظهار نمايند) و هر کس نافرماني خدا و رسول کند دانسته به گمراهي افتاده است.
آيات ديگري نيز قابل استناد است که از ذکر آنها صرف نظر مي کنيم.
3. آيات مربوط به امامت؛ از جمله آيه ولايت، (44) آيه ي تطهير، (45) و آيه مودّت.(46)
رهبري الهي در عصر غيبت بر عهده ي فقهاي واجد شرايط است؛ زيرا فقها، نايبان عام امام زمان (عج) هستند. اين مسئله از انديشه هاي فراگير، حتي در ميان توده ي مردم در عصر صفويه است. آيات فراواني وجود دارد که بر لزوم عادل بودن کارگزاران حکومت اسلامي و امين بودن و عالم بودن آنها به قوانين و دستورهاي الهي دلالت دارد. به برخي از اين آيات، اشاره مي شود:
(قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ‌ )؛(47)
يوسف به عزيز مصر گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده که حافظ (امين) و دانايم.
در اين آيه بر شرط علم و دانايي تأکيد شده است.
(قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ‌)؛(48)
يکي از آن دو گفت: اي پدر! (خطاب به حضرت شعيب است) او (موسي) را استخدام کن زيرا بهترين کسي که مي تواني استخدام کني آن کسي است که «قوي» و «امين» باشد.
در اين آيه به صفات امانت و قدرت تأکيد شده است:
(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ)؛(49)
همانا خداوند به شما فرمان مي دهد که امانت ها را به صاحبان آنها باز گردانيد و چون در ميان مردم داوري کنيد، به عدالت حکم برانيد.
به نظر برخي از علما مفهوم «حکم» که در آيه آمده، هم شامل قضاوت، که شأن قاضي است، مي شود و هم حکومت را، که شأن زمام داران است، در بر مي گيرد. براي اثبات اين مدعا به حديثي که در مجمع البيان ذيل اين آيه آمده و نيز به آيه ي ديگري از قرآن استناد شده است، حديث چنين است: «اَمَرَالله الُولاةَ وَ الحُکّامَ اَن يَحکُمُوا بِالعَدلَ وَ النَّصِفَةِ»؛(50) خداوند به فرمان روايان و حاکمان دستور داده است که با عدالت و انصاف حکم برانند.
از آن چه گفته شد نکات ذيل به دست مي آيد:
1. نظام سياسي و دولت لازمه ي زندگي اجتماعي و زندگي سياسي است. زندگي سياسي بدون نظم عمومي و فردي ممکن نيست. لذا دولت به وجود مي آيد تا اين نظم را بر قرار نمايد. براي برقراري نظم لازم است کاربرد انحصاري قدرت در اختيار دولت قرار گيرد، تا دولت مجاز باشد قوانين عام و فراگير را به مرحله ي اجرا بگذارد.
2. انسان ها اگر از دولت ها اطاعت نکنند، دولت ها نمي توانند دوام بياورند. براي اين که انسان ها از دولت ها اطاعت نکنند. نيز لازم است آنها را نامشروع بدانند. مشروعيت توجيهي است براي اقناع فرمان بران از فرمان دهندگان، زيرا هر نوع فرمان روايي متضمن نوعي نابرابري سياسي است که يک طرف آن حاکمان و فرمان روايان قرار مي گيرد و طرف ديگر آن فرمان بران.
3. از قديم، توجيهات مختلفي براي فرمان روايي صورت گرفته است، اين توجيهات در دو دسته: الهي و غير الهي قابل تقسيم است. نظريه مشروعيت اسلامي و شيعي، که مبتني بر آموزه هاي قرآني است، از نوع نظريه هاي مشروعيت الهي است. در اين نظريه انسان ها هيچ يک بر ديگري ولايت و حق سلطه ي سياسي ندارند. تنها خدا، به عنوان خالق انسان، حق ذاتي براي فرمان دادن انسان را دارد. خداوند از طريق انبيا، امامان و فقهاي واجد شرايط (فقاهت و عدالت) احکام خود را در اختيار انسان ها قرار داده است. رهبران الهي براي اجراي فرامين الهي، با همکاري مردم حکومت تشکيل مي دهند. اگر مردم از رهبران الهي اطاعت ننموده يا در جهت تحقق منويات و فرامين الهي مشارکت نکنند، رهبران الهي، علي رغم اين که از مشروعيت الهي برخوردار هستند، موفق به تشکيل حکومت ديني نخواهند شد؛ زيرا حکومت ديني دو پايه دارد: از سويي مشروعيت خود را از خدا مي گيرد و از سوي ديگر قدرت خود را جهت تحقق عيني از مردم به دست مي آورد.
4.پس از تشکيل نظام سياسي اسلامي، رهبران و مردم، بايد بر اساس قوانين الهي عمل کنند، به عبارت ديگر آزادي رهبران و کارگزاران نظام سياسي ديني و مردم در چارچوب حدود و مقررات الهي است و هيچ يک اجازه ي تخطي از آن را ندارد.

ادامه دارد...

پي نوشت ها :

1- حجر (15) آيه ي 39.
2- حديد (57) آيه ي 25.
3- بقره (2) آيه ي 255.
4- سيد علي خامنه اي، طرح کلي انديشه ي اسلامي در قرآن، ص 37- 38.
5- بقره (2) آيه ي 165.
6- يونس (10) آيه ي 31.
7- همان، آيه ي 35.
8- آل عمران (3) آيه ي 64.
9- بقره (2) آيه ي 21.
10- الانسان (10) آيه ي 10.
11- بقره (2) آيه ي 28.
12- صحيفه ي نورف ج 11، ص 81.
13- همان، ج2، ص 214.
14- همان، ج 11، ص 81.
15- همان، ج 15، ص 217.
16- همان، ج 16، ص 2.
17- همان، ج 13، ص 130.
18- همان، ج16، ص 268.
19- همان، ج 13، ص 3- 262.
20- همان، ج 17، ص 20.
21- همان، ص 133.
22- نحل (16) آيه ي 36 و اعراف (7) آيات 59، 65 و 66.
23- مؤمن (40) آيه ي 51 و 52.
24- براي مطالعه تفصيلي اين ديدگاه ها نک. به : چين همپتن، فلسفه سياسي، ترجمه خشايار ديهيمي، تهران، طرح نو، 1380 ، ص 21- 81.
25- في المثل ماکس وبر سعي کرده است تا بر اساس منبع مشروعيت از مشروعيت هاي سنتي، قانوني و کاريز ماتيک ياد کند. نک . به: ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهري و ديگران، تهران: مولي، 1374، ص 400- 401.
26- اعراف (7) آيات 136 و 139.
27- مثل آيه ي 83 سوره ي يونس: (وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ). نيز آيه ي 4 سوره ي قصص: ( إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الْأَرْضِ). اين آيات دلالت بر عدم مشروعيت نظام سياسي سرکشان و مفسدان دارد.
28- بقره (2) آيه ي 124.
29- هود (11) آيات 112 و 113.
30- مائده (5) آيه ي 33.
31- آية الله سيد عبدالحسين لاري در رساله مستقلي که در دفاع از حکومت مشروطه مشروعه نوشته آيات مربوط به ظلم را گرد آوري کرده است. وجه استدلال چنين است که در اسلام ظلم حرام است. از طرف ديگر در تکليف، قدرت شرط است. از سوي ديگر ظلم موجود در حکومت سلطنتي استبدادي بيشتر از ظلم حکومت سلطنتي مشروطه است؛ ما مسلمانان هاي ايران مي توانيم و مقدورمان هست که سلطنت استبدادي را به سلطنت مشروطه تبديل کنيم، پس واجب است که در جهت تقليل ظلم چنين اقدامي را انجام دهيم. نک. به: سيد عبدالحسين لاري، رسائل سيد لاري، به کوشش: سيد علي مير شريفي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1377، 3 مجله ، رساله ي آيات ظالمين. آدرس برخي از آيات به اين شرح است: مريم، آيه ي 59؛ نساء، آيه ي 160؛ شعراء، آيه ي 18؛ فرقان، آيه ي 23؛ آل عمران، آيه ي 57، 86 و 94. رساله آيات الظالمين در جلد يک مجموعه آمده است.
32- احزاب (46) آيات 64- 67.
33- زخرف (43) آيه ي 23.
34- حجرات (49) آيه ي 13.
35- اشاره به آيه ي 67 سوره ي مائده دارد که در برگشت از حجة الوداع در غدير خم بر حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله) نازل شد: (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ).
36- بقره (2) آيه ي 251.
37- همان، آيه ي 247.
38- ص (28) آيه ي 35.
39- اسراء (17) آيه ي 80.
40- براي بررسي بيشتر و تحليل هاي مختلفي که از اين آيه صورت گرفته، نک . به: عبدالقادر حامد التيجاني، اصول الفکر السياسي في القرآن المکي، المعهد العالمي للفکر الاسلامي، عمان، 1416. اين کتاب توسط نگارنده در فصلنامه علوم سياسي، شماره 7 معرفي شده است.
41- نساء (4) آيه ي 59.
42- علامه سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، ج 4، چاپ چهارم، 1362، ص 413- 414.
43- احزاب (33) آيه ي 36.
44- شورا (42) آيه ي 23.
45- احزاب (33) آيه ي 33.
46- شورا (42) آيه ي 23.
47- يوسف (12) آيه ي 55.
48- قصص (28) آيه ي 26.
49- نساء (4) آيه ي 58.
50- طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار مکتبه الحياه، ج2، ص 135، به نقل از : شئون و اختيارات ولي فقيه، (ترجمه ي مبحث ولايت فقيه از کتاب البيع حضرت امام خميني)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

منبع مقاله :
صافي گلپايگاني، جوادي آملي، فاضل هرندي؛ مقاله ها جواد منصوري- [و ديگران]؛ چکيده ها محمد تقي رکني لموکي... [و ديگران]؛ (1386)، گفتمان مهدويّت، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميّه ي قم)، چاپ دوم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.