تکرار رخدادهاي پيشينيان در امّت اسلامي
روايات فراواني از طريق شيعه و سني وارد شده است که آنچه در امّت هاي گذشته رخ داده است در اين امّت نيز رخ خواهد داد، پس با توجّه به اين روايات، يکي از رخدادهاي مهم و مکرر امّت هاي گذشته که رجعت است در امّت اسلامي هم به وقوع مي پيوندد. علامه ي طباطبايي مي نويسد:«آيات و روايات به طور اجمال بر تحقق رجعت دلالت دارند؛ نظير سخن خداي متعال که فرموده است: «آيا گمان کرده ايد وارد بهشت مي شويد و حوادثي مانند حوادث گذشتگان به شما نمي رسد؟»(1) و از جمله حوادثي که قبل از ما واقع گرديده است و در اين امّت هم به وقوع مي پيوندد زنده شدن مردگان است، همان گونه که قرآن قصه ي ابراهيم و موسي و عيسي و عزير و ارميا و کسان ديگري غير از آنها را نقل کرده که بازگشت اموات تحقق يافته است و شيعه و سني از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل کرده اند که فرمود: قسم به کسي که جانم در دست اوست همانا شما مسلمانان با سنّت هايي که درامّت هاي گذشته بوده است روبرو خواهيد شد و مو به مو در اين امّت هم پياده خواهد شد به طوري که نه شما از راهي که براي آنها بود جدا مي شويد و نه سنّت هاي بني اسرائيل از شما جدا خواهند شد.»(2)
روايات تکرار رخدادهاي امّت هاي گذشته فراوان است و ما در اينجا چند مورد آن را نقل مي کنيم:
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
يَکُونُ في هذِهِ الأُمَّةِ کُلُّما کانَ في بَني اِسرائيلَ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ و القَذَّةِ بِالقذَّةِ.(3)
آنچه در بني اسرائيل رخ داد بدون کم و کاست دراين امّت هم رخ خواهد داد.
همچنين در روايت ديگري با سند صحيح فرمود:
کُلُّما کان فِي الاُمَمِ السابِقَةِ يکونُ مِثلُه في هذِهِ الأمَّةِ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ وَ القَذَّةِ بالقَذَّةِ.(4)
آنچه در امّت هاي گذشته واقع شد بدون کم و زياد در اين امّت هم به وقوع مي پيوندد.
چيزي در امّت پيامبران پيش از من واقع نشد مگر اينکه نظير آن در امّت من واقع مي شود.
روايات اين موضوع بسيار است و شيخ حرّ عاملي درباره ي تعداد زياد آن مي نويسد:
والاحاديث في ذلک کثيرة متواترة بين الشيعة والعامة.(5)
روايات دراين زمينه (تکرار رخدادهاي امّت هاي قبلي در امّت اسلامي) بين شيعه و سني زياد و در حدّ تواتر است.
اهل سنت حوادث گذشته را محدود به انحراف مردم و بروز بدعت ها و امثال آن دانسته اند امّا اين تخصيص بدون مخصص است، روايات مطلق است و محدود کردن به بيان چند مورد بر خلاف ظاهر آنهاست. البته عدّه اي از آنها تکرار همه رخدادهاي امّت هاي گذشته را پذيرفته اند. امّا رجعت را که از جمله آن حوادث است نپذيرفته اند در حالي که ما دليلي نداريم که عموم اين روايات را در ارتباط با رجعت تحصيص زده باشد.
رجعت در امّت هاي گذشته
در بحث قبل بيان گرديد که آنچه در امّت هاي گذشته پيش آمده است در اين امّت هم پي خواهد آمد و در اين بحث بيان مي کنيم که يکي از اموري که در ميان آنها پيش آمد رجعت بود و درنتيجه رجعت در امّت اسلامي هم پيش خواهد آمد و گريزي از پذيرش آن نخواهد بود.امّت هاي گذشته به ويژه بني اسرائيل شاهد رجعت هايي بودند که در بحث امکان وقوع رجعت به سه مورد آن از قرآن کريم اشاره کرديم. اين رجعت ها درباره ي ارميا يا عزير و رجعت مردم يکي از شهرهاي شام و يک جمع هفتاد نفري از همراهان موسي (عليه السلام) بود و در اينجا دو مورد ديگر را بيان مي کنيم.
الف- رجعت ذوالقرنين
رجعت ذوالقرنين از بهترين نمونه هاي اقوام گذشته است.«از اميرالمؤمنين (عليه السلام) سؤال شد: ذوالقرنين چه کسي بود؟ حضرت فرمود: مردي که خداوند او را براي هدايت قومش مبعوث کرد امّا مردم او را تکذيب کردند و ضربه اي بر پيشاني او زدند و جان داد. آنگاه خداوند او را زنده کرد و به سوي قومش فرستاد و دوباره او را تکذيب کردند و ضربه اي بر آن سمت پيشانيش زدند و جان سپرد و سپس خداوند او را زنده کرد. او ذوالقرنين است؛ زيرا دو طرف پيشانيش ضربه خورد.»(6)
ب - رجعت فرزند نوح
«يکي از فرزندان نوح (عليه السلام) که عمر طولاني کرد و گفته اند وصي آن حضرت بوده است «سام» مي باشد. حواريون عيسي (عليه السلام) از او خواستند تا سام را زنده کند. مسيح (عليه السلام) هم بر سر قبر او رفت و گفت: اي سام! به اذن خدا مرا اجابت کن، او هم به قدرت خداوند برخاست. عيسي (عليه السلام) از او پرسيد دنيا چگونه است؟ سام پاسخ داد: مانند خانه اي که دو درب دارد، از اين درب داخل شدم و از درب ديگر خارج گرديدم.در نقل ديگري آمده است: عيسي (عليه السلام) از او پرسيد مي خواهي بماني يا بازگردي؟ و او جواب داد: يا روح الله باز مي گردم.»(7)
4- اجماع
يکي از دلايل اثباتِ مسائل ديني اجماع است. اتفاق نظر علما بر يک موضوع ديني را اجماع گويند و رجعت از موضوعاتي است که علماي شيعه بر آن اجماع دارند. شيخ مفيد در اين باره مي نويسد:اتفقت الامامية علي وجود رجعة کثير من الاموات الي الدنيا قبل يوم القيامة.(8)
شيعه بر بازگشت عده ي زيادي از اموات به دنيا پيش از روز قيامت اتفاق نظر دارد.
ابوالصلاح الحلبي: اجمعت الفرقة المحقة علي اعادة من محض الکفر او الايمان من امّتنا في دولة المهدي(عليه السلام).(9)
گروه حق مدار شيعه بر بازگشت هر کس از امّت ما که کفر يا ايمان خود را خالص کرده است در دولت مهدي (عليه السلام) اجماع دارد.
سيّد مرتضي: قد اجتمعت الامامية علي ان الله تعالي عند ظهور القائم صاحب الزمان (عليه السلام) يعيد قوما من اوليائه لنصرته و الابتهاج بدولته و قوما من اعدائه ليفعل بهم ما يستحق من العذاب و اجماع هذه الطائفه حجة، لان المعصوم فيهم فيحب القطع علي ثبوت الرجعة.(10)
شيعه اجماع دارد که خداوند به هنگام ظهور قائم، صاحب الزمان (عليه السلام) عدّه اي از دوستان خود را براي ياري دادن او و شادماني از دولتش و عده اي از دشمنانش را هم براي عذابي که مستحق آن هستند به دنيا باز مي گرداند و اجماع علماي شيعه حجت است؛ زيرا امام معصوم در آنهاست پس اعتقاد به رجعت واجب است.
حسن بن سليمان بن خالد قمي: الرجعة ممّا اجمع عليه علماؤنا.(11)
رجعت از مسائلي است که علماي ما بر آن اتفاق نظر دارند.
علامه ي مجلسي: اجمعت الشيعه علي الرجعة في جميع الاعصار و اشتهرت بينهم کالشمس في رابعة النهار.(12)
شيعه در همه ي زمان ها بر رجعت اجماع کرده است و آن مانند خورشيد وسط آسمان در يمان شيعه شهرت يافته است.
شيخ حرّ عاملي: اجماع و اتفاق نظر همه شيعيان دوازده امامي بر صحت اعتقاد به رجعت است و مخالفت قابل اعتنايي از علماي گذشته و معاصر در ميان آنها ديده نمي شود و با وجود روايات متواتر از پيامبر و ائمه (عليه السلام) که دلالت بر اعتقاد آن ها به رجعت دارند معلوم مي شود که معصوم (عليه السلام) هم در اين اجماع حضور دارد.(13)
سيّد عبدالله شُبّر: اعلم، ان الرجعة مما اجمعت عليه الشيعة الحقّة و الفرقة المحقة، بل هي من ضروريات مذهبهم.(14)
بدان که رجعت از اموري است که شيعه ي بر حقّ استوار و گروه واقع گرا بر آن اجماع دارد؛ بلکه از ضروريات مذهب آنهاست.
پاسخ به اشکال آلوسي بر اجماع
آلوسي از مفسران اهل سنت مي نويسد: امين الدين طبرسي گفته است:«انما الدليل، اجماع الامامية و الت (لله عويل ليس الاّ عليه» و انت تعلم ان مدار حجية الاجماع علي المختار عندهم، حصول الجزم بموافقة المعصوم و لم يحصل للسني هذا الجزم من الجماعهم هذا، فلا ينتهض ذلک حجة عليه مع ان له اجماعاً يخالفه و هو اجماع قومه علي عدم الرجعة الکاشف عما عليه سيّد المعصومين(صلي الله عليه و آله). (15)
«دليل رجعت، اجماع علماي شيعه است و تنها بر آن تکيه مي شود» و تو مي داني مدار حجيت اجماع نزد آنها (علماي شيعه) يقين به موافقت معصوم است و از اجماع آنها براي سني اين يقين به دست نمي آيد. پس اين اجماع بر سني حجت نيست. ضمن اينکه سني اجماعي دارد که مخالف اجماع شيعه است و آن اجماع اهل سنت بر عدم رجعت است که کشف از نظر سرور معصومين (صلي الله عليه و آله) دارد.)
اشکال هاي آلوسي در دو مورد خلاصله مي شود:
1- مدار حجيت اجماع نزد شيعه، يقين به موافقت معصوم است و اجماع آنها براي سني ها يقين آور نيست.
2- اجماع شيعه بر رجعت، اجماع مخالف دارد. اهل سنت بر عدم رجعت اجماع کرده اند که اين اجماع کشف از قول سرور معصومين (صلي الله عليه و آله) مي کند.
امّا پاسخ به اشکال اوّل اين است که شيعه به عصمت محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) که چهارده شخصيت آسماني هستند اعتقاد دارند و آنها را حجت خدا مي داند؛ از همين رو اجماع علماي شيعه که از کشف از موافقت يکي از آنها دارد را حجت مي داند؛ امّا اهل سنت که تنها اعتقاد به عصمت پيامبر(صلي الله عليه و آله) دارند در استفاده از دليل شرعي اجماع در محدوديت قرار دارند و نتيجه اين محدوديت، محروميت از معارفي است که با اجماع کاشف از قول اهل بيت (عليه السلام)به دست مي آيد و البته اين محدوديت و محروميت نتيجه گزينش آنها در انتخاب مذهب است. بنابراين، عدم نيل به يقين براي سني ها که آلوسي به آن اشاره کرده است از محدوديت در ابزارهاي شناخت است که در اختيار آنها هم قرار دارد امّا از آن بهره نمي گيرند و اين نظير آن است که کسي چشم خود را ببندد و بگويد نمي بينم پس نيست و به وجود اشياء اطراف خود يقين ندارم و گفته کساني که با چشمان خود مي بينند را هم حجت نمي دانم. در پاسخ به چنين کسي تنها مي توان گفت: چشم باز کن تا آنچه را نمي بيني مشاهده کني.
امّا اينکه آلوسي گفته است علماي سني اجماع مخالفي با اجماع شيعه دارند که کشف از سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي کند، مورد قبول نيست و دو جواب نقضي و حلي براي آن بيان مي کنيم. امّا جواب نقضي اين است که همان گونه که او مي گويد اجماع شيعه مخالف دارد و آن اجماع سني هاست ما هم در پاسخ مي گوييم اجماع سني ها مخالف دارد و آن اجماع شيعه است بنابراين اجماع اهل کشف از سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله) نمي کند.
امّا جواب حلي اين است که اجماعي حجت است که مدرک آن نامعلوم باشد امّا مدرک اجماع علماي اهل سنت معلوم است و آن نه روايات پيامبر (صلي الله عليه و آله) که تعصب شديد و اغرض سياسي است که بحث آن خواهد آمد و ما در مباحث آينده بيان مي کنيم که منقولات وگفته هاي اهل سنت درباره ي رجعت به خاطر مخالفت بي حد و ضابطه اي که با رجعت دارند مخدوش و فاقد اعتبار است واجماع آنها نيز همين گونه است. بنابراين، روايت معتبري وجود نداشته است که آنها بر اساس آن به اجماع رسيده باشند و اکنون آن روايت در دسترس ما نباشد بلکه مايه اجماع آنها مخالفت هاي بي اساسي است که بيان گرديده و البته چنين اجماعي کمترين حجيت شرعي ندارد.
پاسخ به مخالفت با اجماع
مرحوم سيّد محسن امين در پاسخ به احمد امين که رجعت را مورد تحريف و تضعيف قرار داده است به اين کلام سيّد مرتضي اشاره مي کند «درباره ي رجعت عدّه اي معتقدند که خداي تعالي به هنگام ظهور مهدي (عليه السلام)، گروهي از مردم که از دنيا رفته اند را به دنيا باز مي گرداند و عده اي ديگر معتقدند مراد از رجعت بازگشت دولت و امر و نهي به اهل بيت (عليه السلام) است نه رجوع اشخاص و زنده کردن اموات» و آنگاه نتيجه مي گيرد مسأله اجماعي نيست.(16)همچنين مرحوم محمّد جواد مغنيه مي نويسد:
«عدّه اي از علماي شيعه مي گويند خداي سبحان به زودي گروهي از اموات را به صورتي که بودند به زندگي دنيا باز مي گرداند و به وسيله آنها اهل حقّ را بر اهل باطل پيروز مي گرداند و اين معناي رجعت است و عده اي ديگر اين را انکار کردند و به طور قطع نفي کردند.»(17)
اين گونه تضعيفِ اجماع تنها به برخي از علماي لبنان مربوط مي شود که با هدف اسکات مخالفين صورت گرفته است. نويسنده ي کتاب شيعه في الميزان همه ي علماي شيعه که اجماع بر رجعت دارند را گروهي از علماي شيعه به شمار آورده است و اندکي غير عالم که به قول سيّد مرتضي علم الهدي از اثبات رجعت و امکان تحقق آن عاجز هستند را نيز گروه ديگري از علماي شيعه به حساب آورده است و نتيجه مي گيرم اجماع بر رجعت نداريم.
امّا ما براي اثبات اختلافي نبودن اعتقاد به رجعت و عدم وجود مخالف براي اجماع بر آن، دو پاسخ مطرح مي کنيم:
1- آنچه مي تواند سخن مخالف با اجماع به شمار آيد نظري است که از ميان عالمان ديني مطرح شده باشد امّا سخن کساني که از اثبات رجعت و امکان تحقق آن عاجزند ازعلماي شيعه به شمار نمي آيند و سخن آنها، سخنِ مخالف با اجماع نخواهد بود و آسيبي به اجماع نمي رساند از همين روست که برخي از محققان معاصر نوشته اند:
«مخالفت آنها طوري است که لطمه اي به اجماع نمي زند.»(18)
مخالفت با رجعت در صورتي قابل طرح است که از يک مبنا، تفسير و توجيه قابل قبولي برخوردار باشد امّا اين مخالفت، چنين ويژگي هايي ندارد بلکه ريشه ي آن ضعف در انديشه است حال چنين مخالفتي در فضاي علم و تحقيق و استدلال چه بهايي مي تواند داشته باشد که برخي از کساني که به سخن آنها اشاره کرديم بخواهند اجماع علماي شيعه را با آن نقض کنند.
2- در پاسخ اوّل بيان کرديم که مخالفت مطرح شده با رجعت ضرري به اجماع علماي شيعه نمي زند امّا در اين پاسخ بر آنيم که اثبات کنيم حتي مخالفتي وجود نداشته است و در نتيجه اجماع بر رجعت بدون مخالف است. البته مراد از مخالفت با رجعت و انکار آن همان تأويل روايات از معناي اصطلاحي به بازگشت حکومت به اهل بيت (عليه السلام) است.
اجماع بر رجعت مخالف ندارد؛ زيرا کساني که مخالفت با رجعت را نقل کرده اند علّت آن را ضعف انديشه در اثبات امکان رجعت دانسته اند و اين ضعف بيانگر آن است که مخالفان رجعت که روايات رجعت را تفسير به رأي و تحريف کرده اند در زمره ي علماي تشيع نبوده اند بلکه علماي آن زمان که شيخ مفيد، شيخ صدوق، سيّد مرتضي، شيخ طوسي و امثال آنها مي باشند به رجعت به دنيا معتقد و روايات آن را نقل کرده و برخي از آنها بر اين عقيده ي شيعي ادعاي اجماع کرده اند پس چه کسي است که در برابر اين بزرگان عالم تشيع در آن عصر، مخالفت کرده و مخالفت او از يک جايگاه معتبر علمي برخوردار بوده است؟
شيخ حرّ عاملي در اين باره مي نويسد:
انا لم نجد احدا من علمائهم خرج بانکار الرجعة و لاتعرض لتضعيف حديث واحد من احاديثها و لا لتأويل شيء منها.(19)
ما يک نفر از علماي شيعه را هم سراغ نداريم که رجعت را انکار و يا يک حديث آن را تضعيف و يا تأويل کرده باشد.
و محقق شهيد آية الله مطهري مي نويسد:
«شايد در علماي شيعه يک نفر، دو نفر هم نمي شود پيدا کرد که رجعت را انکار کنند.»(20)
نقل مخالفت با رجعت براي اولين بار توسط شيخ مفيد متوفاي 412 هـ. ق با اين عبارت مطرح گرديد: و ان کان بينهم في معني الرجعة اختلاف اگر چه در معناي رجعت ميان اماميه اختلاف است.(21)
البته وجود اين اختلاف از نظر شيخ مفيد بسيار جزئي بوده است چه اينکه مي نويسد:
و الامامية باجمعها عليه الاّ شذاذاً منهم تأولوا ما ورد فيه مما ذکرناه علي وجه يخالف ما وصفناه.(22)
همه ي شيعه به رجعت به دنيا اعتقاد دارند مگر عدّه ي اندکي که روايات رجعت را بر خلاف آنچه ما بيان کرديم تأويل کردند.
و سيد مرتضي متوفاي 436 هـ. ق مي نويسد:
«امّا آن کس از اصحاب ما که رجعت را تأويل کرد که معناي آن بازگشت دولت و امر و نهي به قائم (عليه السلام) است و نه بازگشت اشخاص و زنده کردن اموات، عدّه اي از شيعيان وقتي از اثبات رجعت و بيان جواز آن عاجز ماندند و گمان بردند که رجعت با تکليف منافات دارد بر اين تأويل از روايات رجعت تکيه کردند و اين کار آنها صحيح نيست».(23)
منشأ ورود تأويل روايات به کتاب هاي کلامي، تفسيري و روايي سخن شيخ مفيد است و سيد مرتضي به تبعيت از شيخ مفيد و يا به صورت مستقل اين تأويل روايات را وارد کتاب ها کرد و ديگران با تکيه بر نقل آنها در کتاب هاي بسياري به آن اشاره کردند. البته همه ي علماي عصر شيخ مفيد و سيد مرتضي نظير شيخ صدوق که در آن عصر در قم زندگي مي کرد و شيخ طوسي که با فاصله کمي از او حيات خود را مي گذرانده است با آنکه به بحث رجعت پرداخته اند امّا به اين مخالفت اشاره نکرده اند و شايد وجود چنين مخالفتي را نپذيرفته و يا بسيار ناچيز مي دانسته اند که قابل ذکر نبوده است و گرنه بايد اگرچه با اشاره ي کوتاه از آن ياد مي کردند.
البته در کتاب «الرجعة في احاديث الفريقين» صفحه 4 آمده است که شيخ صدوق در کتاب اعتقادات، ص 76 به اين تأويل اشاره کرده است، امّا اين سخن صحيح نيست و شيخ صدوق چنين سخني ندارد.
با توجّه به اينکه اين تأويلِ از روايات تنها از سوي دو نفر از علما و آنهم به صورت کلي و مبهم و بدون ذکر نام تأويل کننده و منبعي که تأويل در آن بوده است نقل شده، نمي توان آن را به علماي شيعه نسبت داد. پس اين تأويل يا مخالفت در افواه برخي از عوام شيعه بوده است و تعبير شيخ مفيد از وجود مخالف هم به همين اندازه است و سيد مرتضي هم اگرچه در آغاز کلام خود، از مخالفين رجعت به «اصحاب ما» ياد کرده است امّا درتوضيح خود مي نويسد: «عده اي از شيعيان» و اين تعبير از مخالفان مي رساند که آنها عالم نبوده اند هر چند برخي از روي تسامح بالفظ عالم از آن ها ياد کرده اند.
اگر گفته شود سيره ي علما بر اين نيست که مخالفت افراد عادي را در برابر کلام علما نقل کنند پس ممکن است مخالفت از سوي عالمي بوده باشد، پاسخ مي دهيم در اين مورد، علّت خاصي وجود داشته است و آن بيان مخالفت در روايتي از امام صادق (عليه السلام) است چنان که از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
مُقَصّرَةُ شيعَتِنا تقولُ معنَي الرَّجَعةِ أن يَرُدَّ اللهُ إلَينا مُلُک الدنيا و أن يجعَلَهُ لِلَمهدي وَيحَهُم.(24)
کوته فکران از شيعيان ما مي گويند: معناي رجعت اين است که خداوند مُلک دنيا را به ما بازمي گرداند و براي مهدي قرار مي دهد، واي بر آنها.
حال که معلوم گرديد منشأ اصلي مخالفت با رجعت روايت بوده است و اين روايت در اختيار ما هم مي باشد خود مي توانيم درباره ي بود و نبود اين مخالفت به واقعيت دست يابيم، يعني اگر سند اين روايت معتبر باشد وجود اين مخالفت را در حدّ عده ي اندکي از شيعيان ضعيف و کوته فکر و مورد مذمت مي پذيريم و اگر معتبر نباشد اصل وجود اين مخالفت را، حتي در ميان اندکي از عوام شيعه هم نمي پذيريم و در نتيجه در برابر اجماع بر رجعت مخالفي نمي بينيم.
امّا اين روايت را که مفضل نقل کرده است راوياني در سلسله سند آن قرار دارند که بسيار ضعيف و بعضاً دروغگو و اهل غلو هستند. يکي از آنها محمّد بن نصير مي باشد که فردي ضعيف و اهل غلو مي باشد و امام هادي (عليه السلام) او را لعنت کرده است و ما تحليل کامل سند اين روايت و اثبات ضعف شديد آن را در فصل اوضاع جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) به طور کامل بيان خواهيم کرد.
از آنچه بيان کرديم روشن گرديد که اجماع بر رجعت هيچ مخالفي از عالم و عامي ندارد و تأويلي که از زمان شيخ مفيد تاکنون به آن اشاره شده است که روايات رجعت را به معناي بازگشت حکومت به حضرت مهدي (عليه السلام) معناکرده اند ثابت نيست و وجود آن اساسي جز يک روايت بسيار ضعيف ندارد و در نتيجه سخنان سيّد محسن امين و محمّد جواد مغنيه در تضعيف اجماع بر رجعت مبناي صحيحي ندارد.
پي نوشت ها :
1. سوره بقره، آيه 214.
2. الميزان، ج2، ص 108.
3. من لايحضره الفقيه، ج1، ص 203.
4. کمال الدين، ص 576.
5. الايقاظ من الهجعة، ص 123.
6. مختصر بصائر الدرجات، ص 204، اين روايت با قدري تفاوت در منابع مختلف روائي نقل شده است.
7. تفسير العيّاشي، ج1، ص 174، ح 50.
8. اوايل المقالات، ص 46.
9. الکافي في الفقه، ص 487.
10. رسائل المرتضي، ج3، ص 136.
11. الايقاظ من الهجعة، ص 70.
12. بحار الانوار، ج 53، ص 122.
13. الايقاظ من الهجة، ص 63.
14. حقّ اليقين، ج2، ص 2.
15. روح المعاني، ج 20، ص27.
16. اعيان الشيعة، ج1، ص 57.
17. الشيعة في الميزان، ص 54.
18. تفسير نمونه، ج 15، ص 556.
19.الايقاظ من الهجعة، ص 373.
20. معاد، ص 55.
21. اوائل المقالات، ص 46.
22. اوائل المقالات، ص 78.
23. رسائل المرتضي، ج1، ص 26.
24. بحارالانوار، ج 53، ص 26.
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم