هم نشيني مردم

چون شخص مقايسه ي حال خود با اصناف مردم نمايد از سه وجه خالي نتواند بود: يا به مرتبه ي بالاتر از ايشان باشد يا مساوي يا فروتر. اما معاشرت با قسم اول از لمعه ي پنجم معلوم شد.
شنبه، 22 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هم نشيني مردم
 هم نشيني مردم

 

نويسنده: جلال الدين دواني
ويراسته ي: مرتضي يوسفي راد



 

چون شخص مقايسه ي حال خود با اصناف مردم نمايد از سه وجه خالي نتواند بود: يا به مرتبه ي بالاتر از ايشان باشد يا مساوي يا فروتر.
اما معاشرت با قسم اول از لمعه ي پنجم معلوم شد.
اما معاشرت با قسم دوم سه نوع باشد: اول معاشرت با دوستان، دوم معاشرت با دشمنان، سوم معاشرت با کساني که نه دوست باشند و نه دشمن.
و دوستان دو صنف باشند: حقيقي و غير حقيقي، و طريق معاشرت با دوستان حقيقي معلوم شد.
و دوستان غير حقيقي اگر به تصنِع و تملُّق خود را به دوستان حقيقي مشتبه (1) دارند به قدر وسع با ايشان مجاملت بايد نمود و در استمالت قلوب ايشان بايد کوشيد، باشد که به شرف صداقت حقيقي فايز گردند. فامّا اسرار و عزايم و مقادير اموال و عيوب خود را از ايشان پوشيده بايد داشت. و ايشان را به تقصير مؤاخذة نبايد کرد، و در اهمال حقوق معاتب نگردانيد، و به قدر ميسور به مهمّات ايشان بر وجه بشاشت، خواه به طوع و خواه به تکلّف، قيام بايد نمود، و اگر ايشان را ترقّي در جاه و مال و کرامت شود در تردّد و تودّد نبايد افزود.
و اما اعداد دو نوع باشند: نزديک و دور و هر يک دو قسم: آشکار و نهان. و اهل حقد در عداد دشمنانِ ظاهر باشند و اهل حسد از دشمنان مخفي. و از دشمن نزديک احتراز بيشتر بايد کرد، چه اطلاع او بر دقائق احوال بيشتر باشد و در مآکل و مشارب و مصادر و وارد از او غافل نبايد بود و احتياط مرعي بايد داشت.
و عمده در سياست اعدا آنکه اگر ميسّر باشد که به مواسات و تلطّف ازاله ي بغض از دل ايشان نمايد و اصول حقد و عداوت منقطع گرداند بهترين تدبيرات باشد. و بعد از يأس از اين، تا به مجاملتي ظاهري توان گذرانيد به هيچ وجه اظهار دشمني رخصت نباشد؛ چه قمع شر به خير خير باشد و دفع شرّ به شرّ شرّ.
و بسفاهت اعدا التفات نبايد کرد، و تحمّل و مدارا شعار خود بايد ساخت و از منازعت و مخاصمت احتراز بايد کرد؛ چه سبب زوال نعمت ها و فساد دولت ها و فکر دايم و همّ متوالي گردد، بلکه به هلاک نفوس و ضياع اموال و ديگر مفاسد مفضي شود، و عمر گرانمايه از آن عزيزتر که به تدبير معارضه با اعدا گذرد.
و از شرائط حزم آن که از احوال دشمنان متفحّص باشد و در اطلاع بر امور ايشان جهد بليغ نمايد. و چون بر احوال ايشان اطلّاع يابد در اخفاي آن سعي کند و اصلاً افشا جائز ندارد اِلاّ به وقت ضرورت؛ چه نشر معايب دشمن سبب اعتياد او به آن شود و عدم تأثّر از آن. و نيز شايد که به تلبيسي به دفع غايله ي آن مشغول شود و چون مخفي دارد تا به وقت مصلحت اظهار کند کسر و قهر دشمن حاصل شود، فامّا اگر بعضي از آن به حسب مقتضاي وقت با او اظهار کند، تا چون داند که بر غيب او مطلّع شده شکسته دل و محزون گردد، دور از کار نباشد.
و اصلاً به بهتان خود را ملوّث نسازد؛ چه کذب موجب قوّت و استيلاي خصم باشد. و نزد اکابر و حکّام شکايت از اعدا نمايد تا بر حقيقت حال او مطلّع شوند، و اگر سعايتي يا وقيعتي کنند قبول نيفتد و در اقوال نسبت با او متّهم گردند.
و بايد که بر عادات وشيم هر صنفي از ايشان مطلع شود تا آن را به مقابل دفع کند، و از آنچه موجب قلَق و اضطراب ايشان بود هم واقف باشد تا در وقت خود استعمال نمايد.
و افلاطون گفته: بهترين طريق در دفع عاديه ي عادي آن است که خود را در فضايل که ميان ايشان مشترک باشد بر ايشان راجح گرداند؛ چه به آن که خود به درجه ي کمال رسيده باشد تعرّض اعادي را از خود دفع نموده و ايشان را با ذلال و تسفّل فرسوده.
و تلفّظ به دشنام و نفرين و لعنت و غيبت شيمه ي زنان و ناقصان است و از عادات ارباب عقل و کياست دور؛ چه با آن که خود مرتکب اخلاق سفها شده باشد و از آن هيچ مضرّتي به خصم نرسد، ايشان را بر تعرّض عرض خود باعث شده باشد.
و حکايت کرده اند که شخصي پيش ابومسلم مروزي به قصد نديمي او در مساوي نصر سيّار، که از قبل مروانيان والي خراسان بود، خوض نمود، ابومسلم را خوش نيامد و او را زجر بليغ فرمود و گفت: اگر به جهت غرضي دست به خون ايشان آلوده کنيم ما را در آن که به زبان تعرّض عِرض ايشان نمائيم چه غرض.
و چون دشمن را آفتي رسد که خود از آن ايمن نباشد شماتت نکند و به آن اظهار فرح ننمايد چه به حقيقت چون آن آفت مشترک است با خود نيز شماتت کرده باشد.
فرد:
اي دوست بر جنازه ي دشمن چوبگذري
شادي مکن که با تو هم اين ماجرا رود.
و اگر دشمن به او پناه آورد و يا بر او اعتماد نمايد بايد که از غدر و خيانت محترز بوده شرط کرم و مروت بجاي آورد و چنان کند که حسن سيرت و عهد او همه کس را معلوم شود و رذايل و ذمايم به دشمن باز گردد. و در اين معني به مقتضاي ( لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ) (2) تأسّي به سيرت مطهره ي حضرت متمّم مکارم اخلاق ( صلي الله عليه و آله ) واجب داند؛ چنانچه نقله ي آثار روايت کرده اند که کعب بن زبير ( رضي الله ) که از فصحاي عرب بود، قبل از آن که به شرف اسلام فايض گردد زبان به هجو بعضي از خدّام عتبه ي رسالت و عاکفان کعبه ي جلالت ملوّث کرده بود و حضرت رسالت پناه خون او را هدر ساخته. چون کعب از اين معني خبر يافت دانست که از آسيب قهر که حضرت جز به ظلال رحمت بي دريغ او که به حکم ( وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ‌ ) (3) ذرّات دو عالم را شامل است، پناه نتوان آورد. قصيده اي غرّا که به زيور نعمت کمال حضرت ختميت شعار محلّي است ترتيب نمود و به رسم اعراب بر شتري تيز رو سوار شده، طيّ فيافي کرد و خود را به آستان ملايک آشيان رسانيد، بعد از سلام، افتاح (4) به انشاد قصيده نموده و در اثناي آن تمهيد معذرت و استغفار مندرج بود. چون حضرت استماع فرمود رقم عفو بر جريده ي هفوت او کشيده، برد يماني که به يمن آن استنجاح اماني توان نمود، از تن روح پرور و جسد مطهّر بيرون کرده به او حواله فرمود و او را در سلک بندگان مقبل منخرط گردانيد.
و دفع ضرر اعدا را سه طريق است: يکي: اصلاح ايشان في انفسهم، و اگر ميّسر نباشد اصلاح ذات البين.
دوم: احتراز از شرّ ايشان به اختيار بُعد منزل يا ارتکاب سفري دور.
سوم: قهر و قمع، و آن آخر همه تدبيرها است. و اقدام بر آن وقتي نمايد که دشمن شرّير بالذات باشد و احتراز از شرّ او به هيچ وجه ديگر متصوّر نباشد، و داندکه اگر دشمن بر او ظفر مي يابد بيشتر از اين ضرر به او مي رسد، و داند که آن را عاقبتي مذموم در دنيا و آخرت نيست. و با [ اين ] وجود از عذر و خيانت تحاشي بايد نمود. و اگر انگيزه ي قهر او به دست دشمن ديگر نمايد اولي باشد.
و امّا حسود را به اظهار نعم و اراءت فضايل و ديگر اسباب سعادات داخلي و خارجي که موجب احتراق او و هيجان موادّ آلام نفسانيّه باشد ايذا بايد نمود، و هتک ستر او بايد کرد تا مردم بر قبح سريرت او واقف شوند، و نسبت او با او متّهم دانند.
و در ازاله ي عداوت او سعي کردن ضايع باشد چنانچه گفته اند: شعر:
کلّ العداوةِ قد تُرجي ازالتُها
اِلاّ عداوةُ مَن عاداک مِن حَسَد
و امّا معاشرت با کساني که نه دوست باشند و نه دشمن به حسب مراتب ايشان مختلف باشد؛ چه با ناصحان که نسبت با جمهور در مقام نصح و اخلاق باشند اختلاط بايد نمود و ايشان را به بشاشت تلقي بايد کرد. امّا در قبول قول هر کس مسارعت نبايد کرد و به ظاهر احوال فريفته نبايد شد؛ بلکه به تأمّل بر اغراض هر کس اطلّاع بايد يافت و بعد از آن بر آنچه اَصوَت باشد رفت.
و صلحا را، يعني جماعتي که به اصلاح ذات البين مشغول باشند، اِعظام و اکرام بايد نمود.
و با سفها به حلم معاشرت بايد کرد و سفاهت و شتم ايشان را اعتبار نبايد نمود و در مقام مکافات نبايد آمد، بلکه به سکون و رفق و مفارقت از ايشان نجات بايد جست.
و با اهل تکبّر تکبر بايد کرد تا از آن متألّم و منزجر شوند؛ چنانچه در حديث است: « التکبّر مع المتکبّر صدقة » (5)؛ چه تواضع با اين طايفه موجب تمادي ايشان در ضلال مي شود و چون با ايشان تکبّر کنند شايد که متنبّه شوند.
و فضلا را احترام واجب است و استفاده از ايشان غنيمت.
و با خوي بد همسايه و خويشان صبر بايد کرد.
و حکما گفته اند که لئيمان به بدن صابر باشند و کريمان به نفس.
امّا زير دستان اگر متعلّم باشند ايشان را همچون فرزند گرامي بايد داشت، و در سيرت و طبيعت ايشان نظر بايد کرد و آنچه ايشان را استعداد آن بيشتر باشد مشغول بايد ساخت و به قدر امکان امداد ايشان بايد کرد.
و تلميذان (6) را به آنچه به فهم ايشان نزديکتر باشد ترغيب بايد نمود و از تضييع عمر منع فرمود.
و سائلان را اگر الحاح نمايند. زجر بايد نمود و در اجابت توقّف کرد، مگر آن که الحاح او از فرط اضطرار باشد. و ميان محتاج و طامع تميز بايد کرد و محتاج را حاجت برآورد، و مادام که خللي به او نرسد ايثار کند. و طامع را از طمع باز دارد. و ضعفا را دست گيري کند. و مظلومان را اعانت نمايد. و به قدر امکان به خير مطلق که منبع خيرات و مفيض کمالات است - تعالي و تقدّس - تشبّه نمايد که به محض جود بي غايت و کرم بي نهايت، سجال فيض و رحمت از سحاب قدرت و ارادت، بي علّت، بر اراضي قوابل اعيان فايض گردانيده و به نسايم تربيت ربّاني گل هاي کمالات اسمايي در چمن استعداد ايشان شکفانيده، بي توقّع منفعتي يا استجلات غرض و غايتي تعالي عن ذلک، پس مستکمل بايد که در جميع خيرات وجه قصد و هدف طلب او محض خير باشد تا به رتبه ي عليّه ي خلافت الهي رسد « والله المؤفّق لکلّ خير کمال و بيده تحقيق المطالب و الآمال. »

پي نوشت ها :

1. چ: متشبّه.
2. احزاب، آيه 21.
3. انبياء، آيه 107.
4. آغاز کردن.
5. کشف الخفاء العجلوني، ج 1، ص 313؛ فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج4، ص 366.
6. در بعضي نسخه ها، بليدان.

منبع مقاله :
يوسفي راد، مرتضي؛ (1387)، انديشه سياسي جلال الدين دواني، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما