نويسنده: سيد علي شهرستاني
مترجم: سيد هادي حسيني
مترجم: سيد هادي حسيني
انتساب به مادر، گاهي به شخص، رفعت و شَرف مي بخشد و گاه نقصِ منزلت و نکوهش او به شمار مي آيد. مثال هاي فراواني را در متون تاريخي و انساب- در اين زمينه- مي توان يافت.
معاويه به انتساب به مادرش « هند » (1) و مروان به جده اش « زَرقاء » مذمت شده است؛ زيرا اين دو زن، در دوران جاهليت، پرچم فاحشگي بر سر درب خانه داشتند (2). زياد را نيز به « سميه » مي نکوهند؛ چرا که ادعا مي کرد پدر زياد، دو نفرند، يکي شان ابوسفيان است (3).
از آن سوي، کساني که به جهتِ شرف و جايگاه بلند مادرشان، به او نسبت داده مي شوند؛ به فرزندان امام علي (عليه السّلام) پسران فاطمه يا اولاد زهرا، گويند و به « زبير »، « ابن صفيه » و به « عمار »، « ابن سُمَيَّه » و به « عيسي »، « ابن مريم ».
حضرت فاطمه (عليها السّلام) ( دختر پيامبر ) و صفيه ( عمه پيامبر ) و سُمَيّه ( نخستين زن شهيد در اسلام ) و مريم- به تعبير قرآن- گزيده ي زنان دورانِ خويش است.
سؤال:
چرا عمر در کتاب هاي تاريخي و نسب نامه ها به « ابن حَنتَمَه » يا « ابن صهاک » مشهور است؟ آيا اين نسبت، مدح اوست يا مَذمَّت و نفرت به شمار مي رود؟ آيا اين متون، به حقيقتي اشاره دارند؟ حنتمه و صهاک که بودند و در تاريخ جاهليت و اسلام چه جايگاهي داشتند؟شايان ذکر است که اين نکته، تحقير عُمَر نيست؛ زيرا ابوهُرَيره با اين نسبت، به نوعي عُمَر را مي ستايد، مي گويد:
خداي ابن حَنتَمه را رحمت کناد! در عام الرَّماده (4) او را ديدم که دو اَنبان بر پشت داشت و خيکي از روغن در دست... (5)
البته اين نسبت در نکوهش عمر نيز به کار رفته است. عمرو بن عاص مي گويد:
براي ابن حنَتَمَه، دنيا همه چيزش را بيرون ريخت و پاره هاي تنش را در اختيار نهاد ... وي تا توانست از آنها چشيد و پوشيد و ... (6)
روايت شده که عمر به عمرو بن عاص ( والي اش بر مصر ) نوشت: « محمد بن مسلمه را سويت فرستادم تا مالت را تقسيم کند ». مدائني مي گويد: » چون محمد بن مسلمه اين کار را کرد، عمرو بن عاص گفت: زماني که ابن حَنتَمه اين معامله را با ما کرد، بد زماني است! محمد گفت: اگر اين زمان، دوران ابن حَنتَمَه ( که تو خوش نداري ) نبود، ماده بُزي را بر در خانه ات بسته مي يافتي که پر شيري اش تو را شادمان مي ساخت و از کم شيري اش بدت مي آمد! عمرو بن عاص گفت: تو را قسم مي دهم که عمر را از اين ماجرا باخبر نسازي(7).
ابن اثير مي گويد:
عرب، با انتساب به مادر ( نه پدر ) يک ديگر را سرزنش مي کردند. به عمر « ابن حَنتَمَه » گفته مي شد. با اين کار مي خواستند از منزلت او بکاهند.
اما سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که درباره ي زبير فرمود: « قاتل ابن صَفيه را به دوزخ مژده ده » براي بالا بردن قرب و منزلتِ اوست؛ چرا که صَفيه عمه ي پيامبر بود و زبير پسر عمه اش به شمار مي رفت (8).
نگارنده، قصد ندارد به کسي گوشه و کنايه زند. آنچه را آوردم براي روشن شدنِ حقيقت است و اينکه نگاه ها را سوي قضيه اي جلب کنم که ناشناخته مانده است.
باري، حق نام گذاري مادر و انتساب فرزند به وي، بحث دراز دامني است که در جاي خودش بايد وارسي گردد.
همه ي اين متون، تأکيد بر اين دارند که مادران مي توانند فرزندانشان را نام نهند و مانعي در اين زمينه وجود ندارد ( به ويژه آن گاه که مادر، زني آزاد باشد ) از اين سخن مي توان دريافت که نام گذاري گرچه حق پدران است، ليکن مادران و اجداد و صاحبان جاه و مقام نيز، گاه کودکان را نام مي نهادند، سپس پدران آن نام ها را تأييد مي کردند و يا تغيير مي دادند.
پينوشتها:
1- بنگريد به، شرح نهج البلاغه 336:1؛ الطرائف: 501.
2- مثالب العرب: 72؛ الکامل في تاريخ 15:4؛ جمهرة أنساب العرب: 87.
3- فتح الباري 46:8؛ المجروحين 305:1، ترجمه 358.
4- سال 18 هجري « عام الرَّماده » نام گرفت. در اين سال خشک سالي بسيار شديدي رخ داد که بسياري از حيوانات و آدميان، از گرسنگي مردند. زمين از آب و علف تهي شد و باد خاک ها را چون خاکستر به هوا مي پراکند، از اين رو آن را عام الرّماده ( سال خاکستري ) نام نهادند ( بنگريد به، انساب الاشراف 382:10 ) (م ).
5- طبقات ابن سعد 314:3؛ تاريخ دمشق 347:44؛ الکامل في التاريخ 455:2.
6- تاريخ دمشق 378:4؛ غريب الحديث ( ابن قتيبه ) 370:2؛ الفائق 325:1.
7- فتوح البلدان: 221؛ الخراج و صناعة الکتابة: 339.
8- المثل السائر 303:2 .
شهرستاني، سيدعلي؛ (1390)، نام خلفا بر فرزندان امامان (عليهم السّلام) ( بن مايه ها، پيراهه ها )، ترجمه: سيد هادي حسيني، قم: انتشارات دليل ما، چاپ اول.
/ج