شناخت شناسي ابوريحان بيروني

از منظر بيروني شناخت حقيقت نه تنها امکان پذير است، بلکه رسالت انديشمندان کشف « حقيقت » مي باشد و لذا، در اين باره مي گويد: « با اين طريقي که من پيش گرفته ام، سزاوار نيست که شک را با يقين مخلوط کنم و مجهول را
دوشنبه، 31 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شناخت شناسي ابوريحان بيروني
 شناخت شناسي ابوريحان بيروني

 

نويسنده: غلامحسن مقيمي




 

الف) امکان، ضرورت و جايگاه معرفت شناسي

از منظر بيروني شناخت حقيقت نه تنها امکان پذير است، بلکه رسالت انديشمندان کشف « حقيقت » (1) مي باشد و لذا، در اين باره مي گويد: « با اين طريقي که من پيش گرفته ام، سزاوار نيست که شک را با يقين مخلوط کنم و مجهول را با معلوم ». (2) بيروني پا را از اين هم فراتر مي نهد و راه رهايي انسان را آگاهي و معرفت تلقي مي کند، چرا که « افزار در بندي ناداني است و از اين روي، رهايي به دانايي است». (3) هم چنين وي ناداني را عامل زوال جوامع مي انگارد. به عبارت ديگر، هرگاه نوشته هاي قومي کم شود، انحطاط علمي و فرهنگي آغاز مي شود « و اين معني در ناداني و دوري آنان از دانايي » (4) مي افزايد.
در اين جا اين سؤال مطرح مي شود حال که شناخت حقيقت ممکن است و راه رهايي نيز دانايي مي باشد، کيفيت درک آن چگونه است ؟ بيروني راه شناخت را منحصر در عقل و حس نمي کند، بلکه نيم نگاهي به معرفت اشراقي هم دارد که ماهيت دانايي آن کاملاً متفاوت از حسي و عقلي است:
و اگر ما بدين حيات [ دنيا ] تن را به کار نگيريم و جز بر ضرورت در آن نياويزيم و طبيعت آن اقتباس نکنيم بل از آن دوري گزينيم، به آسودگي، از ناداني آن به معرفت دست يابيم، و از رهگذر حصول دانايي، به ذوات خويش پاکيزه شويم تا آن که ايزد ما را رهايي بخشد. (5)
چنان که از فقره فوق بر مي آيد علاوه بر معرفت دروني، دانايي مطلق و حقيقي در نزد خداست و به واسطه عنايت اوست که شناخت ممکن مي گردد، لذا اگر دانايي از جانب خداوند باشد « ثبات و بقا » (6) دارد. بدين ترتيب، بالاترين مرجع شناخت و معرفت کلام خداوند است. به نظر بيروني خرد، مشاهده، تجربيات روزمره زندگي و حتي علم حضوري نمي تواند به تنهايي ابزار شناخت حقيقت و متضمن سعادت حقيقي انسان باشد، بلکه حقيقت و شناخت مبراي از خطا پيش خداست. بدين لحاظ متون ديني بهترين و بالاترين مرجع شناخت در علوم انساني مي باشد « و سيرت فاضله همان است که دين آن را بايسته گرداند ». (7) به اعتقاد وي اين خداخواهي است که سبب خيرخواهي براي مردمان مي شود « و آن کس که ايزد جويد، خواستار خير کافه ي مردمان باشد » (8) از ديدگاه وي ارزش و اهميت علم به خاطر علم نيست، بلکه براي سعادت انسان است و لذا « بيروني مدافع کبير علم محض و فائده آن براي کمال انسان است ». (9)

ب) مراتب سه گانه و ساختار شناخت شناسي

از مطالب مذکور مي توان ساختار شناسي بيروني را ترسيم کرد. اين ساختار، به لحاظ نظري از توصيف واقعيت آغاز، و به تعليل ختم مي گردد و به لحاظ عملي نيز از هستي شناسي علل شروع، و به مباني و اصول شناخت و معرفت منجر مي شود:

ج) منابع شناخت

1 . ارکان و مبادي شناخت

ابوريحان براي ادراک و فهم پديده ها به منابع متعددي معتقد است و براي کسب دانش، هر کدام از منابع را در جاي خود به کار مي بندد و لذاست که دانش هاي وي اعم از علوم نقلي، عقلي، اثباتي، طبيعي، تجربي، انساني، رياضي و اجتماعي استحکام زيادي دارد و به همين دليل « بيروني معمولاً يک زمان [ فقط ] بر روي رشته خاصي از علم تمرکز مي کند ». (10) زيرا به خوبي دريافته بود شناخت هر علمي ابزار و منبع خاصي را مي طلبد و امکان تحقيق عميق در علوم متعدد در زمان واحد - اگر ممتنع نباشد - بسيار دشوار است.
1-1- حس: ابتدايي ترين ادراک و معرفت، محصول « حواس پنج [ گانه ]» (11) است و « آن شنوايي است به گوش، و بينايي به چشم، و بويايي به بيني و چشايي به زبان و بساوايي به پوست » (12) که به واسطه آنها تنها مي توان ظاهر اشيا و موجودات را درک کرد. اما به هر حال « حواس بالفعل که حاصل از نخستين دانايي و شناخت است » (13) بايد با عقل کامل تر گردد تا از ادراک جزئي به معرفت کلي تر نايل شود.
ورود به عرصه عقل و استنادات عقلي در واقع آغاز افتراق انسان از حيوان است، چرا که « حيوان، به حس، حيوان است... و حيوانيت به پنج کار ( حواس بالفعل ) ضرور کمال مي يابد » (14)، ولي انسان حواس ظاهري را تنها براي نيازهاي جسماني نمي خواهد، زيرا نيازهاي وي منحصر به آن نيست، بلکه گستره ي نامحدودي دارد که « معارف مقصور بر آن است ». (15)
1-2- عقل: در برابر حسّ که مدرک جزئيات و مشترک بين حيوان و انسان است، عقل قرار دارد « که بُودِش و رشد از آن است » (16) و لذا، ملاک فضيلت « و رهايي به دانايي » (17) عقل و خرد مي باشد، « از اين رو نسبت آن با فرشتگان کرده اند ». (18) و ملاک عدم فضيلت، جهل و ناداني است که آن را به « بهايم » (19) تشبيه کرده اند. بيروني به تفضيل به معرفت عقلي اشاره دارد:
وي از عقل و شعور و نقش آن در عمران زمين و برپايي سياست و مدنيّت و رام سازي عوامل و پديده هاي طبيعي و جانوران براي تأمين نيازهاي مختلف انسان و فلسفه تکليف و کسب و کار و تلاش براي معاش و برآوردن نياز به يکديگر به تعاون بحث مي کند. (20)
بنابراين، عقل انساني مهم ترين منبع براي درک حقيقت و بزرگ ترين مميز انسان و حيوان است که بايد از راه « استدلال و قياس » (21) به استنتاجات علمي نايل شود. (22) به عبارت ديگر، « غايت اَمَل انسان، پيشرفت از شاهد محسوس به طرف غايب معقول باشد » (23)، بنابراين منبع حس با منبع عقل ارتباط سلسله مراتبي دارد و علوم از طريق احساس هايي که عقل آنها را با شيوه ي منطقي و تجريد ذهني ادراک مي کند و از مرتبه جزء نگري به کلي نگري ارتقا مي دهد، حاصل مي شود:
حواس در بدن، مناسب حيوانيت اوست، ليکن با انديشه و قوت استنباط خود، در آنها تصرف کرده و با محسوسات به غايات آنها ( معقولات ) رسيده است. (24)
1-3- وحي ( دين ): دين مجموعه اي از مقررات و احکام است که از جانب خداوند براي تنظيم امور زندگي بشر به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله وحي شده است. دين در ذات « تعب و مشقت » (25) و تکليف را براي انسان ها به همراه دارد، ولي برخلاف عقل داراي « ثبات و بقا » (26) است، بنابراين در رأس منابع شناخت به لحاظ سلسله مراتب قرار دارد، چرا که منشأ آن الهي و ماوراي عقول بشري است، از اين رو معارف مبتني بر عقل را نمي توان با معارف مبتني بر وحي و « اسرار نبوت » (27) مقايسه کرد. اما در عين حال « از نظر او ايمان مذهبي با ايستار علمي منافات نداشته است » (28)، زيرا وحي اصول و مباني زندگي را که حوزه ثابتات است؛ بيان مي کند، ولي عقل متکفل فروع و متغيرات است که در گذر زمان « رشد » (29) مي يابد، به همين دليل است که بيروني به اين نظريه مهم سياسي مي رسد که: « سيرت فاضله همان است که دين آن را بايسته گرداند » (30) و زندگي سياسي در صورت « اجتماع مُلک و دين کمال خواهد يافت ». (31)
1-4- قلب ( فؤاد ): قلب و فؤاد در بين انديشمندان اسلامي و از جمله بيروني به دو قسم عقل مرويه ( زيباشناسي ) و عقل نزوعيه ( زيبايي گرايي ) تقسيم مي گردد. در اولي، نگرش، دانايي و يقين مطرح است و در دومي، گرايش، کشف و شهود بحث مي شود.
در مورد معرفت قلبي، بيروني ضمن نقل انديشه صوفيه، آن را يکي از راه هاي شناخت حقيقت مي شمارد. (32) وي به نقل از ابو يزيد بسطامي که چگونه به اين درجه از معرفت رسيدي، مي گويد: بايد « از نفس خويش منسلخ شو [ يم ]، بدان گونه که مار از پوست خويش بر آيد ». (33) بنابراين، « قلب به انوار معرفت زنده نگردد، مگر به ميراندن تن به کوشايي ». (34)

2. ساختار و مراتب شناخت

مي توان ساختار و مراتب شناخت را بر اساس آراي بيروني ترسيم کرد. اين مراتب که از عين آغاز مي گردد، به عقل و در مرتبه بعد با وحي و دين به تعادل مي رسد و در نهايت، خروجي آن قرار دارد که به جهان خارج مرتبط است:

د) روش شناسي

در عصري که پژوهش و روش تحقيق در جوامع انساني از حد وقايع نگاري و گزارش نويسي فراتر نمي رفت، بيروني با طبقه بندي علوم متعدد، حوزه هر کدام را به سان محقق زبردستي جدا نموده، براي تحقيق در هر کدام، مفاهيم خاص خودش را به کار مي برد. وي:
کار بستِ روش تحقيق عيني و علمي را بنيان نهاد. او که سده هاي پيش از کپرنيک و گاليله فرضيه متحرک بودن زمين را ارائه نمود و صدها سال قبل از « بيکن » روش استقرا را براي شناخت پديده ها مطرح کرد و رجوع مستقيم به وقايع، رفتن به ميدان تحقيق، مشاهده مستقيم و مشارکتي، بي طرفي، نسبيت گرايي و پرهيز از قوم مداري و پيش داوري را يک هزاره مقدم بر بوآس و مالينوفسکي و ساير بزرگان مردم شناس... مطرح نمود. (35)
به هر حال، براي درک گستره روش تحقيق بيروني، به ناچار بايد به آثار متعدد وي مراجعه کرد. او بر خلاف اکثر انديشمندان براي هر علمي روش خاص خودش را به کار مي بندد و از جمود و سرايت دادن يک روش به تمامي علوم پرهيز مي کند. در ذيل به عمده ترين اين روش ها به اختصار مي پردازيم:

1- روش حسي: استقراء، تجربه و عرف عملي

روش استقراء به طور گسترده، در کتاب تحقيق ماللهند که اثري مردم شناسانه است، ظاهر شده است. بر اساس روش استقراء:
علم با مشاهده آغاز مي شود. عالِم مشاهده گر بايد داراي اعضاي حسي معمولي و سالم باشد و بايد آنچه را که با توجه به وضعيت مورد مشاهده مي تواند ببيند، بشنود و با امانت داري تمام ضبط کند و اين عمل بايد با ذهني خالي از پيش داوري انجام پذيرد. (36)
ابوريحان با آگاهي کامل از اين روش، مي نويسد:
انما صَدَقَ قول القائل: ليس الخبر کالعيان، لانّ العيان هو ادراک عين الناظر عين المنظور اليه في زمان وجوه و في مکان حصوله. (37)
در اين تعريف، مشاهده همان ادراک عيني مشاهده کننده درباره واقعه خاصي در زمان و مکان معين است. بدين ترتيب، بيروني به هر دو قسم استقراء شخصيه و کليه توجه کامل داشته است؛ « تعريفي که انديشمندان اثبات گراي اروپايي » (38) چندين قرن بعد ارائه داده اند. خلاصه، روش استقرايي بيروني داراي سه رکن اساسي است:
1. گردآوري مواد بر حسب مشاهده ي عيني و سَنَدي؛ 2. ذکر منابع خواه به صورت مکتوب باشد يا از طريق مسموع و 3. سنجش و انتقاد. (39)
اما بيروني به يکي از ارکان بسيار مهم استقراي کليّه نيز اشاره مي کند که « دانش ثمره تکرار است » (40) و نيز در اعتراض به کساني که معتقدند در ساعت خاص آب درياچه هاي شور گوارا و شيرين مي شود، مي گويد: « تجربه اي که در طول ساليان دراز انجام گرفته، کذب اين مطلب را ظاهر مي سازد ». (41) ابوريحان روش مشاهده را در هند شناسي به نحو گسترده اي اعمال مي کند، حتي آن را « به ظريف ترين بخش جامعه، يعني فرهنگ گسترش و تعميم داد ». (42)

2. روش عقلي: قياس و استدلال

همان طور که استدلال استقرايي کشف حکم و قانون کلي از جزئيات است، استدلال قياسي شناخت حکم جزئي از حکم کلي مي باشد، منتها اگر مقدمات استدلال صادق باشد در آن صورت نتيجه نيز صادق و منطقي خواهد بود و لذا، گفته مي شود که قياس با انگيزه هاي مختلف ( برهان، خطابه، شعر و جدل ) مورد استفاده قرار مي گيرد. برخي ابوريحان شناسان اظهار کرده اند که: تفاوت روش تحقيق ابن سينا با بيروني در اين است که بيروني بيشتر تجربي و استقرايي مي انديشيده، ولي ابن سينا روش قياس را در دستور کارش قرار مي داده است. (43) ولي به نظر مي رسد که ديدگاه استاد مطهري در اين باره صحيح تر باشد:
تفاوت ابوريحان و بوعلي در انتخاب مِتد [ روش ] نيست، بلکه در انتخاب علومي است که هر کدام، براي رشته تخصصي خويش انتخاب کرده اند. ابوريحان علومي را انتخاب کرده است که مِتودي [ روشي ] که در آن علوم به کار مي رود، تجربي و استقرايي است، ولي رشته هاي تخصصي بوعلي به گونه اي ديگر است. نه ابوريحان به کلي روش قياس را مطرود مي دانسته است و نه بوعلي به متود [ روش ] تجربي بي اعتنا بوده است. (44)
بنابراين، « ابوريحان هر وقت که در رشته هاي تخصصي بوعلي وارد شده، با همان مِتود کار کرده که بوعلي کرده است ». (45) البته « اگر در يک رشته خاص مشاهده شده بود که ابوريحان در آن رشته با مِتود تجربي و استقرايي و بوعلي با مِتود قياس عمل کرده »، (46) آن وقت صحيح بود که بگوييم ابوريحان روش قياس را منکر بوده است. در هر صورت، در سراسر آثار بيروني نمي توان روش واحدي را يافت، بلکه بر حسب ماهيت علوم متعدد، اعم از تجربي و انساني، شيوه هاي متعددي وجود دارد:
او در علوم مختلف بر حسب اين که علم مورد بحث چه راه و روشي را اقتضا مي کرد، از روش هاي مختلف کمک مي گرفت. آن جا که ضرورت ايجاب مي کرد، از استقراء مدد مي جست و در جاي ديگر از مشاهده و يا تجربه و يا قياس و در برخي علوم حتي به حدس و شهود عقلاني متوسل مي شد. (47)

3. ابزار و تکنيک انتقادي

امروزه تکنيک انتقادي بعضاً به عنوان روش مطرح مي گردد، ولي در بين قدما و انديشمندان اسلامي تکنيک انتقادي همان روش عقلي محسوب مي شود. به هر حال، روش انتقادي بيروني، چنان صراحت و شيوع داشته است که تقريباً همه بيروني شناسان معتقدند: « در مشرق زمين، عالِم نقاد کبيري به مانند او به وجود نيامده »، (48) حتي برخي از محققان روش انتقادي وي را به روح انتقادي قرن نوزده اروپا تشبيه مي کنند. (49)
بيروني هر موضوعي را « به سبک تعليمات ارسطو و افلاطون و بطلميوس و جالينوس » (50) با ديده انتقادي مي نگريسته است و لذا، کتاب تحقيق ماللهند که به مدت پانزده سال ( تا سال 1030 هجري ) تمام انديشه و همّ او را به خود اختصاص داده، کاملاً با شيوه نقادانه و در عين حال عالمانه و بي طرفانه تدوين شده است، چنان که خود گفته است: « من اين کتاب را درباره مشرب هنديان نوشته ام، بي آن که بر ضد اين مردم که دشمنان ما هستند هرگز دلايل بي پايه اي به کار برم ». (51) بنابراين، هدف و غايت بيروني در معرفت شناسي کشف حقيقت است، نه مجادلات بي حاصل علمي و لفظي، چنان که گفته است:
ستيزش در مواردي مانند اين اختلاف لفظي همان چيزي است که ما از آن کناره مي جوييم، و با مخالفان در باب عبارات - اگر در معاني موافق باشند - موافق هستيم. (52)
لذا، « کتاب تحقيق ماللهند، کتاب محاجه و لجاج نيست » (53) و اين عبارت بيروني هم که « من از پذيرفتن حقّ از هر منبع که بيابم روي گردان نيستم »، (54) نشان دهنده ي روح حقيقت جويي وي است.
از جمله مواردي که روش انتقادي بيروني در آن ظهور يافته، گفت و گوي فلسفي وي با ابوعلي سينا است. نکته جالب در اين گفت و گو، انتقاداتي است که بيروني به فلسفه مشايي ارسطو دارد. اين در حالي است که در زمان وي اکثر انديشمندان بلاد اسلامي جرئت نقد علمي بر آراي امور عامه ارسطو را نداشته اند:
نامه هاي او به ابن سينا که امروزه در دست است، يکي از شديدترين حملات و انتقادات به طبيعيات مشائي در دوران قديم محسوب مي شود و شاهدِ آگاهي او از نظريات اين مکتب است. اکثر اعتراضات عليه ارسطو و انتقادات بر فلسفه مشائي در تمدن اسلامي در قرون گذشته از مخالفت با امور عامه يا طبيعيات آن سرچشمه نمي گرفت... بلکه معترضين غالباً عرفا و حکماي اشراقي بودند که... اظهار کردند: اتکاي زياده از حد به براهين استدلالي جنبه شهودي و ذوقي معرفت را از بين مي برد، و حقيقت را در پرده قياسات منطقي محدود و مکتوم مي سازد. (55)
البته بيروني براي انتقاد از ارسطو علاوه بر مشاهده، از کتاب هاي آسماني و براهين عقلي نيز مدد جسته است و رهيافت کلي وي در نقد آراي ارسطو، در زمينه هاي جهان شناسي و نيز طبيعيات مي باشد و مربوط به مسائلي است که اساس و بنيان فلسفي مشائي را تشکيل مي دهند. به عبارت ديگر، ممکن است بيروني با نتايج ارسطو، مثلاً در خصوص حرکت دوري افلاک موافق باشد، ولي با مقدمات و شيوه استدلال ارسطو کاملاً مخالفت مي کند و بين جنبه قياسي و استدلالي فلسفه ارسطويي و آراي مربوط به طبيعيات و جهان شناسي امتياز کامل قائل است و عقايد ارسطوييان را درباره طبيعيات با توسل به روش مشاهده ي پديده هاي طبيعي و نيز شواهد عقلي و حقايق ديني مورد نقد و داوري قرار مي دهد. (56)
به هر حال، گستره نقد ابوريحان به علوم خاص محدود نمي شود. او حتي به شيوه ي حکومتي « شاهان و اميراني که باعث مي شدند تا حقايق تاريخي دگرگون شود... و جعل احاديث » (57) کنند و يا درباره زوال حکومت بني عباس منتقدانه مي نويسد: « بني عباس پس از آن که اعوان خود را با القاب دروغين ملقب ساختند و فرقي ميان دوست و دشمن خود نگذاشتند، دولت و سلطنت آنان ضايع گشت ». (58)
آخرين نکته اي که مي توان اضافه کرد اين است که روش نقد بيروني « نقد موضوعي [ است ] که ملازم با خرد شک دستوري است که خود گويد مايه جدا کردن حق از باطل است، و نه پايه قيل و قال ». (59) لذا، وي هر اصل پذيرفته شده اي را با ديده شک مي نگرد تا چنانچه مورد نقضي وجود دارد يافت شود. از اين جهت شايد بتوانيم بگوييم روش وي مشابه روشي مي شود که در قرن بيستم پوپر با عنوان ابطال گرايي مطرح کرده است، زيرا روش ابطال گرايي بر اين اصل استوار شده است که هيچ نظريه اي نمي تواند مصون از نقد و ابطال باشد. به عبارت ديگر، علوم بشري با روش اجتهادي و شک دستوري و آزمون و خطا پيشرفت مي کند. به هر حال، روش نقادانه بيروني بيشتر شبيه « مکتب اصالت نقد [ قرن بيستم است که ] يکي از شاخه هاي فلسفي و معرفت شناسي است » (60) که خود حاکي از جايگاه بلند انديشه روش شناسي وي مي باشد که البته تحقيقي مستقل را مي طلبد.

4. روش کشفي يا شهودي ( قلبي )

از نظر بيروني براي وصول به حق و حقيقت علاوه بر روش هاي عادي که در بين اکثر مردم متداول است، روش ديگري وجود دارد که راه و مقدمات آن، وجدان نوراني و وجود « اشراق يافته » مي باشد، زيرا « پيروي از هوا و رياست طلبي که سبب هلاک بسياري از مردم است، مانع ديدار حق و حقيقت » (69) است. بنابراين، معرفت قلبي برخلاف ديگر معارف به واسطه زهد و پارسايي حاصل مي شود. بيروني در اين مورد با تمسک به قرآن مي نويسد:
و در سخن ايزد تعالي: ( فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا ) (62) گفته اند که فرمان به قتل ميت بهر زنده گرداني او، اخبار آن است که قلب به انوار معرفت زنده نگردد، مگر به ميراندن تن به کوشايي. (63)
بنابراين، هرگاه « من [ حقيقي ] از نفس خويش منسلخ شد » (64) و از « شهوت و غضب » (65) و حيات دنيا به « جز بر ضرورت » (66) دوري کرد، به معرفت قلبي دست مي يابد، و تمام وجود وي دگرگون مي شود. نه تنها روح او منوّر مي گردد، بلکه جسم او « سبک » و « لطيف » مي شود. (67) از ديدگاه بيروني معرفت قلبي تأثير جدّي در زندگي اجتماعي و سياسي دارد، به نحوي که اگر کسي با شناخت قلبي به حقايق هستي برسد زمينه حاکميت سياسي و اطاعت مردم نيز فراهم مي گردد:
و بر اين پايه او را توانايي ... بر خواست ها است ... و تمکن بر سروري بر هر طايفه اي است که خواهان آن باشد و [ نيز ] خضوع زيردستان است و طاعت آنان. (68)
در جاي ديگر ابوريحان در صدد مقايسه روش خلوص و قلبي و دوري از هوا و رياست طلبي با ديگر روش ها برآمده و آن را مطمئن ترين راه براي کشف حقيقت تلقي کرده است:
اين روش بهترين راهي است که ما را به حقيقت مقصود مي رساند و نيرومندترين ياري است که شبهه و ترديد را از ما دور مي سازد، چه جز اين، راه ديگري نيست که ما را به حقيقت مقصود برساند، اگر چه در آن راه بسيار کوشش کرده و سختي هاي زيادي کشيده باشيم. (69)
بنابراين، يکي از ايرادهاي مهم بيروني به فلسفه مشائي ارسطو، عدم توجه به معرفت اشراقي است. (70) در حقيقت، انتقادهاي اساسي وي و ديگر انديشمندان زمينه تضعيف فلسفه استدلالي را فراهم کرد و در سال هاي بعد فلسفه اشراقي به عنوان يکي از روش هاي شناخت حقيقت رشد چشمگيري يافت. آخرين نکته اين که غايت روش قلبي، پاکيزگي انديشه و درون انسان، به خصوص حاکمان سياسي است که سبب خيرخواهي براي مردم مي شود، چرا که:
تخصيص انديشه به يگانگي ايزد، آدمي را به شعور به شيء جز آن که بدان اشتغال مي داشت، مشغول کند. و آن کس که ايزد جويد، خواستار خير کافه مردمان باشد بي استثنا. (71)

5. روش استنادي

از منظر بيروني براي مطالعه تاريخ امم گذشته و شناسايي آرا و احوال قرون سالفه نمي توان از روش عقلي بهره جست:
بيشتر اين احوال، عادات و اصولي که از ايشان و نواميس ايشان ( قرون گذشته ) باقي مانده [ است ]. اين کار را از راه استدلال به معقولات و قياس معقول به محسوس نمي توان دانست و منتها راه موجود، اين است که از اهل کتب و ملل و اصحاب آرا و نحل که اين گونه تواريخ مورد استناد آنهاست، تقليد و پيروي کنيم، و آنچه آنان براي خود مبنا قرار داده اند، ما نيز چنين کنيم. (72)
در حالي که بيروني در تمامي آثارش از تقليد مي گريزد (73) و آن را به عنوان بزرگ ترين آسيب براي علم تلقي مي کند، ولي در کتاب آثار الباقيه و نيز تحقيق ماللهند که کتاب تاريخي و گزارشي از آداب و رسوم، مذاهب، اقوام، تمدن ها و پادشاهان گذشته است، کاملا گزارش نقلي را در پيش مي گيرد. وي در مقدمه ماللهند مي نويسد:
همي خواستم که عقايد قوم بدان گونه که هست، باز نمايم. و کتاب، کتاب محاجه و لجاج نيست که حجت هاي خصم بياورم و باطل آن نقض کنم، بلکه کتاب حکايت است و از اين رو، سخن هندوان بدان گونه که هست، ايراد کنم و آنچه که يونانيان بدان باب دارند، بدان بيفزايم. (74)
و نيز در کتاب آثار الباقيه اظهار مي دارد:
از روي قياس عقلي نمي توان مدت پادشاهي هر يک از اشکانيان و ديگر ملوک طوايف و کميت عدد اشخاص را که به سلطنت قيام کردند دانست، چه اين قبيل موضوعات را تنها از راه نقل بايد فهميد. (75)
بنابراين، بيروني براي روش نقلي و استنادي خود همانند فقهاي شيعه به صفات راويان اخبار متمايل مي شود و مي گويد: « و چون دو گواه عادل بر اين مطلب گوايي دهند، از آنچه گواهان زياد شهادت داده اند اولي خواهد بود ». (76)
يا در جاي ديگر مي نويسد: چون « ماني از کساني است که دروغ را حرام مي داند و به تاريخ ساختن هم نيازي نداشت »، (77) مي توان به گفته هاي وي در زمينه تاريخ گذشته اعتماد کرد و اخبار وي را مطابق واقع دانست. بنابراين، خواننده کنجکاو با خواندن کتاب آثار الباقيه مي تواند با نکات ظريف و هوشمندانه تقويم هاي عربي، يوناني، ايراني و هندي آشنا شود که همه آنها با روش هاي استنادي و نقلي و « مشاهده سندي » (78) گردآوري شده است و لذا، کتاب تحقيق ماللهند، تا چندين سده، مهم ترين و مطمئن ترين ميراث تاريخي فرهنگ و آداب و رسوم هنديان براي مردم هند محسوب مي شده است.

6. ابزار و تکنيک مقايسه اي

روش مقايسه اي بيروني نيز در کتاب تحقيق ماللهند بازتاب يافته است. در واقع، اين کتاب مطالعه اي بين اديان يونان، هند و ايران است، « از اين رو گفته اند که وي بنيان گذار مطالعه تطبيقي در فرهنگ بشري است ». (79) او در مقدمه تحقيق ماللهند ضمن مباهات از چنين روشي، به مقايسه فرهنگ و آداب و رسوم ايراني و هندي مي پردازد و معيارهاي مطالعه مقايسه اي را متذکر مي شود. (80)
بنابراين، روش مقايسه اي نه تنها براي شناسايي و کشف نقاط اشتراک و افتراق فرهنگ هاست، بلکه بهترين شيوه براي تفاهم، نزديکي و گفت و گوي تمدن ها مي باشد:
روش مقايسه اي ابوريحان نه تنها براي سهولت در شناساندن حيات اجتماعي و فرهنگي ساير ملل است، بلکه موجب نزديکي و پي بردن به مشابهت فرهنگي با يکديگر نيز مي شود. (81)
از اين رو، بيروني تصريح مي کند که: « کتاب [ ماللهند ] کتاب محاجه و لجاج نيست». (82) بلکه کتاب کشف حقيقت است. وي تصريح مي دارد که: « من از پذيرفتن حقّ از هر منبع که بيابم، روي گردان نيستم ». (83) بدين لحاظ است که طرح مسائل دين شناسي هندوان در حالي که با مذهب رسمي سلطان محمود غزنوي تعارض آشکار داشت، سخنان شجاعانه و آزادانديشانه است که از هرگونه تعصب و قيل و قال علمي به دور مي باشد، زيرا « تعصب چشم هاي بينا را کور مي کند و گوش هاي شنوا را کر مي سازد و شخص را معتقد به اموري مي نمايد که خرد و دانش آن را گواهي ندهد ». (84) بيروني از لا به لاي مقايسه نهادها و پديده هاي فرهنگي و اجتماعي به دنبال دست يابي به حقيقت است، بي آن که دچار آسيب تعصب و پيش داوري شود.
7. هرمنوتيک (85) ( ابزار و تکنيک تفسير، تأويل و تفهيم )
امروزه هرمنوتيک معناي گسترده يافته و تنها به تفسير متن خلاصه نمي شود و رويکردهاي مختلفي پيدا کرده است (شلاير ماخر- روشي براي تفسير صحيح متن؛ ديلتاي - دانشي براي روش شناسي علوم انساني؛ هيدگر - روشي براي درک چيستي فهم و گادامر - تفسير مفسِّر محور )، ولي هرمنوتيک به معناي هنر تفسير و تاويل متن، در طول تاريخ انديشه به خصوص در قرون وسطي همواره مورد توجه انديشمندان بوده است.
بيروني که يکي از چهره هاي درخشان علمي در قرون ميانه جهان اسلام است، نه تنها از اين روش آگاهي داشت، بلکه يکي از کاربست هاي مهم وي در وصول به علوم و حقايق بوده است و لذا، با پيش داوري و تحميل ذهنيت و پيش فرض هاي خود بر متون که اساس روش شناسي هرمنوتيکي گادامري است، به شدت مخالفت کرده و تنها راه را براي فهم متن « بي ميل به سويي يا مداهنتي قصد حکايت محض داشتن » دانسته است (86) و الا « بدان چه که موافق عقيدت خويش باشد، به تأويل در آن دست مي اندازد ». (87) نتيجه چنين برداشت و تفسيري از متون مِلل و نحل ( تحميل پيش فرض ها بر متن ) آن خواهد شد که « چيزي از آن کتب اخذ خواهد کرد که به نزد عارف به حقيقت احوال آن ملل جز سبب شرمساري او نخواهد بود ». (88)
بدين ترتيب، بيروني به مهم ترين نقدي که امروزه به رويکرد هرمنوتيکي گادامري وارد شده، اشاره مي کند که رويکرد مفسّر محور چيزي جز عجز محقق و انديشمند نيست که چون خود را از درکِ فهمِ درستِ متونِ مقدس ناتوان مي بيند، بر اساس يافته ها و انديشه هايش که به طور جدي متأثر از آرا و انديشه هاي « زمان و مکان » (89) خود است، تفسير مي نمايد که در نهايت، به قرائت هاي گوناگون مي انجامد، به نحوي که هيچ ملاک و معياري براي تمايز ميان فهم درست از نادرست وجود ندارد. هم چنين بيروني از اهميت زبان شناسي و نقش آن در فهم درست متون مقدس غفلت نکرده، مي گويد: « زبان، مترجمي است شنونده را، از آنچه که مراد گوينده باشد و از اين روي، مقصور است بر زمان ثابت ماننده به آن ... قوه نطق از ابداع خطي که در امکنه همچون باد ساري و از روزگاران به روزگار ديگر همچون سريان ارواح در سريان » (90) است، لذا از منظر وي مراجعه به کتاب لغت براي درک مراد متکلم ضرورت دارد.

جمع بندي

ابوريحان بيروني شناخت را ادراک حقايق اشيا تلقي مي کند که مدرکِ آن نفس انساني است که ديگر موجودات جهان چنين استعداد و قوه اي را ندارند.
از منظر وي مبدأ و حرکتِ اول شناخت، از مشاهده و حس آغاز مي شود و لکن به واسطه تعدد علوم و ماهيت گوناگون هستي، حس و مشاهده به تنهايي قدرت درک کامل حقايق هستي را ندارد، لذا براي درک قواعد کلي حاکم بر هستي روش عقلي و قياس منطقي نيز ضرورت مي يابد. از ديدگاه ايشان برخي معارف با روش عادي قابل فهم نيست، بنابراين روش اشراقي و قلبي مي تواند از ديگر روش ها تلقي شود، و نيز آموزه هاي وحياني که بيرون از وجود انسان قرار دارد، مهم ترين و مطمئن ترين معيار و روش شناخت مي باشد و لذا، در زندگي اجتماعي تنها بايد و نبايدهاي دين است که مي تواند معيار درستي و نادرستي شناخت و کنش انساني باشد. به عبارت ديگر، « سيرت فاضله همان است که دين آن را بايسته گرداند ». (91)
به هر حال، از آن جا که دامنه تحقيقات بيروني در دانش هايي چون نجوم، رياضي و طبيعي منحصر نبوده، بلکه شامل رشته هاي مختلف علوم انساني از جمله تاريخ، مذهب شناسي، مردم شناسي و علوم اجتماعي مي شده است، روش مطالعه وي نيز به تبع علوم متعدد، مختلف بوده است:
بيروني از معدود انديشمندان و صاحب نظران اسلامي است که علوم متعدد را با يک روش و بينش مطالعه نکرد و براي هر موضوع، روش خاص و متناسب آن موضوع، انتخاب نمود. (92)
موضوع مورد مطالعه بيروني، « مدل ها »، « الگوها » و « قوانين » طبيعي است، لذا عملاً روش پژوهش وي، تجربي و علمي مي باشد؛ يعني از جامعه و قوانين طبيعي شروع مي کند و در نهايت، به جامعه ي ايده آل انساني مي رسد. به عبارت ديگر، رفتار و کنش انساني در قوس تکاملي خود از « حب و بغض » به « رجا و خوف » و سرانجام، به سوي « رضا و تسليم » مي رسد و در پرتو آن، « دولت فاضله معطوف به عقلِ وحياني » در برابر « دولت فاسقه ي معطوف به جهل » محقق خواهد شد. بدين ترتيب، سه عنصر « عقل »، « وحي » و « جهل » مهم ترين عامل کنش در عرصه ي وجود انسان و جامعه هستند که بسته به نوع تعارض و تعامل آنها، جامعه متناسب با خود را ايجاد مي کنند.

پي نوشت ها :

1. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص 103.
2. همان.
3. همو، تحقيق ماللهند، ص 49.
4. همان، ص 132.
5. همان، ص 51.
6. همان، ص 27.
7. همان، ص 54.
8. همان، ص 49.
9. پرويز اذکايي، ابوريحان بيروني، ص 38 و نيز پيام ( ماهنامه يونسکو )، ش 59، ص 40.
10. پرويز اذکايي، همان، ص 41.
11. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 29.
12. همان، ص 28 - 29.
13. همان، ص 30.
14. همان.
15. همان.
16. همان، ص27.
17. همان، ص 49.
18. همان، ص 27.
19. همان.
20 . ابوريحان بيروني، الجماهر في معرفة الجواهر، تحقيق يوسف هادي، ص 77 - 78 و غلامرضا جمشيدنژاد، فلسفه اقتصاد و اجتماع، نشريه آينه ميراث، ش 2، 1376، ص 15.
21. ابوريحان بيرون، آثار الباقيه، ص 40.
22. پرويز اذکايي، ابوريحان بيروني، ص 229 به نقل از تاريخ الفلسفه في الاسلام، تأليف ج. دي بور، ص 270.
23. ابوريحان بيروني، الجماهر في معرفة الجواهر، ص 7 و پرويز اذکايي، همان، ص 228.
24. همان.
25. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 27.
26. همان.
27. همو، آثار الباقيه، ص 96.
28. پرويز اذکايي، همان، ص 227 و نيز، سيد حسين نصر، نظر متفکران اسلامي درباره طبيعت، ص 183.
29. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 27 و نيز ابوريحان بيروني، مجموعه مقالات، به کوشش علي اکبر مهدي پور، مقاله سيد حسين نصر، ص 157.
30. همان، ص 54.
31. همان، ص 73.
32. همان، ص 51.
33. همان، 63.
34. همان.
35. کمال جوانمرد، « جايگاه روش شناختي ابوريحان بيروني در علم مردم شناسي »، نشريه نامه فرهنگ، ش 54، ص 139.
36. آلن ف. چالمرز، چيستي علم، ترجمه سعيد زيبا کلام، ص 10.
37. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 1.
38. آلن ف. چالمرز، همان، ص 10 - 11.
39. پرويز اذکايي، ابوريحان بيروني، ص 50 و الشابي، زندگي نامه بيروني، ص 114 - 128.
40. ابوريحان بيروني، مجموعه مقالات، همان، ص 115. به نقل از پيام، ماهنامه يونسکو.
41. همو، آثارالباقيه، ص 387.
42. يحيي کبير، جزوه درسي مبادي و مباني انسان شناسي، ص 27.
43. جلال الدين همايي، اختراعات و اکتشافات ابوريحان بيروني، ص 11.
44. بررسيهايي درباره ابوريحان بيروني، مجموعه مقالات، مقاله مرتضي مطهري، شوراي عالي فرهنگ و هنر مرکز مطالعات و هماهنگي، ص 68.
45. همان، ص 69.
46. همان.
47. ابوريحان بيروني، مجموعه مقالات، به کوشش علي اکبر مهدي پور، مقاله سيد حسين نصر، ص 176.
48. پرويز اذکايي، همان، ص 54.
49. بررسيهايي درباره ابوريحان بيروني، مجموعه مقالات، ص 172.
50. ابوريحان بيروني، مجموعه مقالات، به کوشش علي اکبر مهدي پور، مقاله ساخائو، ص 196.
51. همان، ص 146.
52. پرويز اذکايي، ابوريحان بيروني، ص 55.
53. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 4.
54. پرويز اذکايي، همان، ص 57.
55. سيد حسين نصر، نظر متفکران اسلامي درباره طبيعت، ص 241 و علي اکبر دهخدا، شرح حال نابغه شهير ايراني، ص 29 - 64.
56. همان، ص 247 - 257.
57. بررسيهايي درباره ابوريحان، مجموعه مقالات، ص 174.
58. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص 204.
59. پرويز اذکايي، همان، ص 54.
60. همان، ص 57.
61. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص ج.
62. بقره، آيه 73.
63. همو، تحقيق ماللهند، ص 63.
64. همان.
65. همان، ص 57.
66. همان، ص 51.
67. همان، ص 31 و 50.
68. همان ، ص 51.
69. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص ج.
70. سيد حسين نصر، نظر متفکران اسلامي درباره طبيعت، ص 247.
71. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 49.
72. همو، آثارالباقيه، ص ج.
73. همو، مجموعه مقالات، ص 147.
74. همو، تحقيق ماللهند، ص 4.
75. همو، آثارالباقيه، ص 159.
76. همان، ص 162.
77. همان، ص 161.
78. پرويز اذکايي، ابوريحان بيروني، ص 50.
79. همان، ص 51.
80. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 5 و 9 - 12.
81. کمال جوانمرد، همان، ص 144.
82. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 4.
83. ابوريحان بيروني، تحديد نهايات الاماکن، ترجمه احمد آرام، ص 85.
84. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص 100.
85. Hermeneuien.
86. ابوريحان بيروني، تحقيق ماللهند، ص 4.
87. همان، ص 177.
88. همان، ص 4.
89. همان، ص 124.
90. همان، ص 131.
91. همان، ص 54.
92. کمال جوانمرد، همان، ص 139.

منبع مقاله :
مقيمي، غلامحسن؛ (1390)، انديشه سياسي ابوريحان بيروني، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط