ظهور موسي (ع) و پايان انتظار بني اسرائيل

موسي و بني اسرائيل، از مصر تا فلسطين (1)

« اما همين بني اسرائيل، كارشان به جايي رسيد كه خداي متعال، لعنت دائمي را بر اينها فرستاد. در روايات داريم كه مراد از « مغضوب عليهم » يهود است ».
شنبه، 5 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موسي و بني اسرائيل، از مصر تا فلسطين (1)
ظهور موسي (ع) و پايان انتظار بني اسرائيل

 

نويسنده: مهدي طائب




 

« اما همين بني اسرائيل، كارشان به جايي رسيد كه خداي متعال، لعنت دائمي را بر اينها فرستاد. در روايات داريم كه مراد از « مغضوب عليهم » يهود است ».(1)

نخستين جرقه وحي

موسي (عليه السلام) در مسير بازگشت به مصر، راه را گم كرد.(2) آنگاه كه از دور نوري ديد، به خانواده خود گفت: همين جا بمانيد؛ مي روم تا كمكي بيابم، يا شعله اي آتش براي گرم كردنتان بياورم.(3) در محل نور، درختي سرسبز ديد كه در فصل سرما زير باران، آتش از آن شعله ور بود.
« فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى‌ إِنِّي أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى‌ وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى‌ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِي‌ »؛(4)
چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: اي موسي، من پروردگار تو هستم، پي افزارت( كفش ) را بيرون كن كه اينك در وادي مقدس طوي هستي و من تو را برگزيده ام، پس به آنچه مي شنوي، گوش فرا دار. خداي يكتا من هستم. هيچ خدايي جز من نيست. پس مرا بپرست و براي آنكه مرا ياد كني، نماز بگزار ».
موسي (عليه السلام) كه در طلب آتش به سوي درخت آمده بود، با خطاب الهي رو به رو شد. او سال ها در انتظار چنين لحظه اي بود و اينك در اين بيابان، معشوق و معبود او با او سخن گفتن آغاز كرده بود. گفت: پروردگارا، تمام هستي و ذكر و يادم، تنها تويي و دل از محبت غير، به عشق تو شسته ام.
به او گفته شد كه اي موسي، پاي افزار از پاي بيرون آر؛ (5) يعني از هرچه جز من است، دل تهي دار؛ حتي زن و فرزند خويش(6). بدين ترتيب، خداوند ماموريت بزرگي بر عهده او نهاد:
« اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى‌ »؛(7)
به نزد فرعون برو كه او سركشي كرده است ».

نشانه هاي رسالت

رسالتي سخت و بزرگ به موسي (عليه السلام) واگذار شد، رويارويي با مستكبر زمان كه ادعاي خداوندي داشت. موسي ده سال پيش، از دست ماموران او گريخته بود و امروز بايد براي ابلاغ رسالت خويش نزد وي باز مي گشت. خداوند، رسولان خويش را قدرتي مي بخشد كه با آن بر منكران احتجاج كنند و دليلي بر رسالتشان از سوي خداوند باشد؛ وگرنه هر كسي مي تواند ادعاي نبوت كند. موسي (عليه السلام) نيز براي رويارويي با اين مستكبر، نيازمند ابزارها و قدرت هاي الهي بود. از سوي خداوند ندا رسيد:
« وَ مَا تِلْکَ بِيَمِينِکَ يَا مُوسَى‌ »؛(8)
اي موسي، آن چيست به دست راستت؟ »
موسي (عليه السلام) كه مخاطب معبود و معشوق خويش قرار گرفته بود، با شوقي فراوان در پاسخ خداوند گفت:
« قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَکَّأُ عَلَيْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَ لِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى‌ »؛(9)
اين عصاي من است، بدان تكيه مي كنم و گوسفندانم را با آن به اين سو و آن سو مي برم. فوايد ديگري نيز براي من دارد ».
پاسخ پرسش خداوند يك كلمه بيش نبود. اما موسي (عليه السلام) اين گونه به تفصيل، آن را پاسخ داد. او ديگر آن موسايي نبود كه وارد كوه طور شد. با يك خطاب نزد فرعون برو كه سركشي مي كند« اذهب الي فرعون انه طغي »(10)همه چيز دگرگون شد. آن قدر تجلي حق بر او لذت آفرين بود و او را محو خود ساخت كه زن و فرزند را در آن حالت از ياد برد و گفتگو با خداي متعال را طولاني كرد.
هنگامي كه حضرت موسي (عليه السلام) در كوه طور، سنگين ترين ماموريت را بر عهده گرفت، در معراج خويش بود. در همين جا، خدا بدو توصيه كرد كه اگر مي خواهي اين وضعيت تداوم يابد؛ نماز بخوان:(11)
« إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِي‌ »؛(12)
پس از توضيح موسي (عليه السلام) خداوند امر فرمود كه عصاي را بيندازد. او بي درنگ عصاي خويش را به كناري انداخت. عصا به اژدهايي بس سترگ تبديل شد. موسي (عليه السلام) با ديدن اين صحنه هراسيد و گريخت. خداوند بار ديگر فرمود: اي موسي، باز گرد و نترس كه ما آن را به شكل نخستينش باز مي گردانيم.(13)
« قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى‌ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى‌ قَالَ خُذْهَا وَ لاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى‌ وَ اضْمُمْ يَدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى‌ لِنُرِيَکَ مِنْ آيَاتِنَا الْکُبْرَى‌ »؛(14)
گفت: اي موسي؛ آن عصارا بيفكن، بيفكندش. ناگهان[ عصا] ماري شد كه مي دويد.[ خدا] گفت: بگيرش و مترس. آن را به صورت نخستينش باز مي گردانيم. و دست خويش را در بغل كن، بي هيچ عيبي سفيد بيرون آيد. اين هم آيتي ديگر؛ تا آيت هاي بزرگ خود را به تو بنمايانيم ».
« حيه »، مارهاي بسيار بزرگي را گويند كه بسيار آرام حركت مي كنند و وزن زيادي دارند؛ برخلاف مارهاي افعي كه سريع حركت مي كنند. عصاي موسي (عليه السلام)، به ماري با عظمت مانند حيه تبديل شد، اما با سرعتي چون افعي؛ (15) اين صحنه به قدري وحشتناك بود كه موسي (عليه السلام) فرار كرد.(16) فرار او طبيعي بود؛ چرا كه هر انساني هنگامي كه با منظره اي هول انگيز و بي سابقه روبه رو مي شود و راه نجاتي نمي يابد، چاره اي جز گريز نخواهد داشت. به ويژه كه حضرت هيچ سلاحي براي دفاع نداشت و از سوي ديگر، دستوري از خداوند نيامده بود كه در برابر چنين منظره اي بايستد. او تنها مامور به انداختن عصا بود. خوف، دست يازيدن به مقدماتي است براي در امان ماندن از شر و اين با شجاعت تنافي ندارد.(17)
خدا به او فهماند كه دنيا را مي تواند تغيير دهد، به شرط آنكه با ايمان به خدا عمل كند. منظور از « القها » اين بود كه اميدت عصا و ديگر ابزارهاي مادي نباشد؛ اگر خدا بخواهد همه آنها به گونه اي ديگر عمل مي كنند؛ چيزي كه نبايد راه رود، با سرعت حركت مي كند و بالعكس، در مبارزه اي كه در راه خداوند باشد، ابزار آن گونه كه ظاهرش نشان مي دهد. عمل نمي كند و در هنگام نياز، به همان چيزي تبديل مي شود كه لازم است.
سپس خداوند از موسي (عليه السلام) خواست دستش را در گريبان كند. هنگامي كه موسي (عليه السلام) دستش را درآورد، گويي آن شب تاريك، روز شد. نور دستش، در روز بر نور خورشيد غلبه مي كرد.(18) اين منبع انرژي چقدر بايد حرارت توليد مي كرد كه نورش بر خورشيد غلبه كند؟! اما اين حرارت، آسيبي نداشت؛ اعجاز بود و دو نشانه پيامبري.
موسي (عليه السلام) در رويارويي با فرعون، مشكلات ديگري نيز داشت كه از خداوند تقاضاي حل آنها را كرد.
« إِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ‌ قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ يَتَّقُونَ‌ قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُکَذِّبُونِ‌ وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لاَ يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ‌ وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ‌ قَالَ کَلاَّ فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ‌ فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ‌ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ‌ »؛(19)
و پروردگارت، موسي را ندا داد: اي موسي، به سوي آن مردم ستمكار برو؛ قوم فرعون. آيا نمي خواهند پرهيزكار شوند؟[ موسي ] گفت: اين پروردگار من، مي ترسم كه دروغ گويم خوانند و دل من تنگ گردد و زبانم گشاد نشود. هارون را با من بفرست و بر من به گناهي ادعا دارند كه مي ترسم مرا بكشند. گفت: هرگز، آيات مرا هر دو نزد آنها ببريد. ما نيز با شما هستيم و گوش فرا مي دهيم. پس نزد فرعون رويد و بگوييد: ما رسول پروردگار جهانيان هستيم كه بني اسرائيل را با ما بفرستي ».
موسي (عليه السلام) چهار مشكل در راه اين ماموريت بزرگ مي ديد كه از خداوند تقاضاي حل آنها را كرد: تكذيب از سوي فرعونيان، ضيق صدر خويش، نداشتن فصاحت كافي، خون خواهي فرعونيان.
او از قبطيان كسي را كشته بود و فرعونيان نيز درصدد قصاص او بودند. با مطرح كردن نبوت، آنان مسئله قتل را پيش مي كشيدند و او را مجرم جلوه مي دادند.
خداوند در برابر تقاضاي موسي (عليه السلام) پاسخ داد: « شما با اطمينان خاطر پيش رويد و محكم در اين راه گام برداريد و به او اطمينان داد كه در حوادث سخت، همراهشان خواهد بود ».
خداوند دو ماموريت به موسي (عليه السلام) ابلاغ كرد: 1- دعوت فرعون به اسلام؛ 2- نجات بني اسرائيل از چنگ فرعون با اين دو ماموريت، ايشان وارد مصر شد.

آغاز عمليات موسي

مبارزه آغاز گرديد. نخستين ماموريت موسي (عليه السلام) دعوت فرعون به اسلام بود. پس وارد كاخ شد و در برابر فرعون ايستاد. پيش بيني وي اتفاق افتاد و فرعون با ديدن موسي (عليه السلام) عمليات خويش را براي تخريب شخصيت او آغاز كرد:
« قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِينَا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِينَ‌ وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکَافِرِينَ‌ »؛(20)
گفت: آيا به هنگام كودكي نزد خود پرورشت نداديم و تو چند سال از عمرت را در ميان ما نگذراندي؟ و آن كار را كه از تو سزد، مرتكب نشدي؟ پس تو كافر نعمتي ».
فرعون حقانيت موسي (عليه السلام) را دريافته بود(21) و مي دانست كه از دعوت او استقبال خواهد شد، اما از عمل خويش دست برنمي داشت و بر كفر پاي مي فشرد. او بي درنگ موسي (عليه السلام) را فردي ناسپاس معرفي كرد.(22) حضرت در اين زمينه پاسخ داد:
« قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ‌ فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُکْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ‌ وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ‌ »؛(23)
آن وقت كه چنان كردم، از ناآگاهان بودم. پس چون از شما ترسيدم، گريختم و پروردگارم به من حكمت داد و مرا از پيامبران كرد و منت اين نعمت را[هم] بر من مي نهي كه بني اسرائيل را برده ساخته اي؟! ».
در برابر عمليات رواني دشمن، شمشير فايده ندارد، بلكه بايد آن را با عمليات رواني پاسخ داد. اگر با ابزار نامناسب به ميدان رويد، نتيجه اي جز شكست نخواهد داشت. قفل اين عمليات رواني نيز مي بايست با ظرافت موسي و قرآني مي شكست. موسي (عليه السلام) بسيار زيبا پاسخ داد: آيا تو بايد بر من منت بگذاري كه مرا بزرگ كرده اي، يا من بايد به تو اعتراض كنم كه بني اسرائيل را به بندگي گرفته اي؟(24) تو كودكان را به قتل مي رساندي و مادر من براي نجات من از كشته شدن، مرا به رودخانه سپرد و آب مرا به كاخ تو آورد. پس نمي تواني بر من منت بگذاري. تو براي جلوگيري از ولادت موعود بني اسرائيل، آنان را به اسارت كشيدي و چه خون ها كه نريختي.
هنگامي كه موسي (عليه السلام) با قاطعيت تمام، پاسخ فرعون را داد و او را درمانده ساخت. فرعون مسير كلام را تغيير داد. اين بار درباره اين سخن موسي (عليه السلام) كه گفته بود: « من فرستاده پروردگار عالميان هستم » و درباره ماهيت خداوند پرسيد:
« قَالَ فِرْعَوْنُ وَ مَا رَبُّ الْعَالَمِينَ‌ قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِينَ‌ »؛(25)
فرعون گفت: پروردگار جهانيان كيست؟ گفت: اگر به يقين مي پذيرند، [اوست] پروردگار آسمان ها و زمين و هر چه ميان آنهاست ».
فرعون براي بار دوم، دست به عملياتي رواني زد. طاغوتيان همواره براي مقابله با پيامبران و در پاسخ دعوت آنها به يكتاپرستي، تهمت ديوانگي به آنان زده اند(26) تا بلكه اطرافيان خويش را از گرويدن به آنان بازدارند؛
« قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْکُمْ لَمَجْنُونٌ‌ »؛(27)
فرعون گفت: اين پيامبر كه بر شما فرستاده شده، ديوانه است ».
او پس از تهديد اطرافيان درباره ايمان آوردن به موسي (عليه السلام)، از او آيتي براي رسالتش خواست و موسي (عليه السلام) عصاي خويش را فرو افكند.(28)
از عصاي موسي (عليه السلام) سه تصوير در قرآن آمده است: « حَيَّه تَسعَي(29)( ماري كه مي دود )؛ ثُعبَان مُبِين(30)( اژدهاي راستين ): رَاَهَا تَهتَزُكاَنَّهَا حَانُّ(31)( همانند ماري كه مي جنبد) ». شايد هر سه تصوير، مكمل يكديگر باشند و با هم تناقض نداشته باشند؛ يعني عصاي موسي (عليه السلام) به فرمان خداوند، در ستبري همانند اژدها، در چابكي همانند مار دونده و در بيم انگيزي مانند مار جنبنده بود. از سوي ديگر، شايد اين سه تصوير نشان از آن داشته باشد كه عصا به شكل مارهاي مختلف درمي آمده است.(32) به هر حال، مار حركت كرد و به سوي فرعون رفت. فرعون فرياد دادخواهي سر داد و موسي (عليه السلام) دست برد و عصاي خويش را برگرفت.(33) آن حضرت سپس دست در گريبان برد و يد بيضاي خويش را بيرون آورد.(34) نور خيره كننده دست موسي (عليه السلام) نيز بر ظلمت طاغوت، اثري نبخشيد. فرعون همانند طاغوتيان پيشين، عمليات رواني ديگري آغاز كرد و موسي (عليه السلام) را به سحر متهم ساخت:
« قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ‌ يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ‌ »؛(35)
به مهتران قومش كه در كنارش بودند، گفت: اين مرد، جادوگري داناست. مي خواهد به جادوي خود، شما را از سرزمينتان بيرون كند. چه راي مي دهيد؟ ».
فرعون سپس به موسي (عليه السلام)گفت: گمان نكن كه ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاي تو را بياوريم. به زودي سحري همانند آنچه تو آوردي. نشانت خواهيم داد. او براي آنكه قاطعيت بيشتري نشان دهد، گفت: هم اكنون تاريخش را معين كرد.
« فَلَنَأْتِيَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَکَ مَوْعِداً لاَ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ أَنْتَ مَکَاناً سُوًى‌ »؛(36)
ما نيز در برابر تو جادويي چون جادوي تو مي آوريم. بين ما و خود وعده گاهي در زميني هموار بگذار كه نه ما خلف وعده كنيم و نه تو ».
زمامداران زورگو براي اينكه حريف خويش را از ميدان به در كنند و به آن دسته از اطرافيان خود كه تحت تاثير قرار گرفته اند. قدرت و روحيه بدهند، اين گونه قاطع برخورد مي كنند و سر و صداي زيادي به راه مي اندازند، در مقابل، موسي (عليه السلام) بي آنكه هراسي به دل راه دهد، با آرامش گفت: من آماده ام، هم اكنون روز و ساعت آن را تعيين مي كنيم.
« قَالَ مَوْعِدُکُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى‌ (37)
گفت: موعد شما روز زينت( عيد قبطيان) است و همه مردم بدان هنگام كه آفتاب بلند گردد، گرد آيند. »
فرعون پس از ترك آن مجلس و جدا شدن از موسي و هارون (عليه السلام) با مشاوران مخصوص و اطرافيان مستكبرش، جلساتي تشكيل داد. سپس ساحران را از سراسر مصر با پايتخت فرا خواند و آنان را با تشويق فراوان به اين مبارزه سرنوشت ساز دعوت كرد.(38)

رسوايي بزرگ

روز موعود فرا رسيد و ساحران و مردم از سرتا سر سرزمين تحت حاكميت فرعون گرد آمدند.(39) موسي (عليه السلام) نخست فرعونيان و ساحران را به سوي حق دعوت كرد و آنان را از عذاب خداوند پرهيز داد.(40) سخنان قاطع آن حضرت كه هيچ شباهتي به سخن ساحران نداشت و از دل پاك او برخاسته بود. در بعضي دل ها اثر كرد و در ميان جمعيت اختلاف افتاد. برخي طرف دار شدت عمل بودند و برخي احتمال مي دادند موسي (عليه السلام) همان پيامبر موعود باشد. لباس چوپاني و چهره ساده موسي و برادرش نيز بر قوت اين احتمال مي افزود. اين ترديد بر زبان ها جاري شد و نجواي جماعت برخاست.(41) به هر حال، طاغوتيان رشته سخن را به دست گرفتند و بر مبارزه با موسي (عليه السلام) و معجزه اش تاكيد ورزيدند.(42) مبارزه اي بزرگ و حساس ميان حق و باطل، در برابر ديدگان مردم آغاز شد.(43)
ساحران براي نمايش اعتماد به نفس خويش به مردم،از موسي (عليه السلام)پرسيدند: آيا تو مي افكني يا ما بيفكنيم؟ موسي (عليه السلام) كه به پيروزي نهايي خويش ايمان داشت، گفت: نخست شما بيفكنيد.(44) عصا و طناب هاي ساحران، به صورت مارهايي كوچك و بزرگ و رنگارنگ در ميدان به جنبش درآمدند.
« قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى‌ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى‌ »؛(45)
[ساحران] گفتند: اي موسي، آيا تو مي افكني يا ما بيفكنيم. گفت: شما بيفكنيد. ناگهان از جادويي كه كردند، چنان در نظرش آمد كه آن رسن ها و عصاها به هر سو مي دوند ».
صحنه سحر به قدري واقعي به نظر مي رسيد كه موسي (عليه السلام) نيز ترسيد.(46) هراس وي از اين بود كه حق شكست بخورد و معجزات او در برابر سحر ساحران، نابود شود.(47) خداوند فرمود:
« قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلَى‌ وَ أَلْقِ مَا فِي يَمِينِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَيْدُ سَاحِرٍ وَ لاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى‌ »؛(48)
مترس كه تو برتر هستي، آنچه در دست داري بيفكن تا هر چه را كه ساحران ساخته اند، ببلعد آنان حيله جادو ساخته اند و جادوگر هيچ گاه پيروز نمي شود ».
پيروزي موسي (عليه السلام) در جشني عمومي كه تمام مردم به تماشا آمده بودند. بسيار ارزشمند بود. آن حضرت عصا را انداخت و عصا به اژدهايي بزرگ تبديل شد و تمام سحر ساحران را در كام خويش فرو برد:
« فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِکُونَ‌ »؛(49)
به ناگاه ديدند كه همه جادوهايشان را مي بلعد ».
آنچه دشمن آورده بود، خيال و سراب بود. سراب را ياراي مبارزه با حقيقت نيست. فرعونيان ديدگان مردم را جادو كرده بودند و نيروي آنان تنها خيال بود و بس.(50) از نيروي خيال دشمن نبايد هراسيد.
اميرمومنان، علي (عليه السلام) فرمودند:
« ايها الناس لاتستوحشوا طريق الهدي لقله اهله »؛(51)
اي مردم، مبادا در راه هدايت، از شمار اندك رهروان هراسان شويد ».
تمام ساحران با ديدن معجزه موسي (عليه السلام) دريافتند كه كار او از نوعي ديگر است و جز با اتصال به منبع الهي، انسان را توان چنين كاري نيست. پس بدو ايمان آوردند.(52)
« فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى‌ »؛(53)
ساحران به سجده وادار شدند. گفتند: به پروردگار هارون و موسي (عليه السلام) ايمان آورديم ».
فرعون كه دربرابر ديدگان مردم تحت حاكميت خويش، رسوا شده بود، براي كاستن از تاثير اين رسوايي، در عملياتي رواني، ساحران را متهم كرد كه همگي از شاگردان موسي (عليه السلام) هستند و همو سحر به آنها آموخته است و ايمان آنها نيز توطئه اي از پيش برنامه ريزي شده بوده است:
« قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِيرُکُمُ الَّذِي عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ »؛(54)
فرعون گفت: آيا پيش از آنكه شما را رخصت دهم، به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست كه به شما جادوگري آموخته است ».

نخستين سازمان بني اسرائيل

برخي از مردمان با ديدن پيروزي موسي (عليه السلام) به او ايمان آوردند و موسي (عليه السلام) آنان را به توكل و پايداري امر كرد. (55) ماموريت دوم او بسيار دشوارتر بود؛ چرا كه بايد با بني اسرائيل تشكيل حكومت مي داد و مراقب ايمان آنان بود و با آنان قدس را فتح مي كرد؛ در حالي كه بني اسرائيل در حكومت فرعون، مردماني مستضعف بودند كه هيچ كاري نمي دانستند.
موسي (عليه السلام) در اين مدت، پياپي به فرعون نشانه و معجزه نشان مي داد، ولي فرعون همواره بر كفر خويش پاي مي فشرد. اين آيات، تنها باعث مي شد او با موسي (عليه السلام) مماشات كند و او و بني اسرائيل را در مصر تحمل كند. موسي (عليه السلام) از همين فرصت، نهايت بهره برداري را كرد و بني اسرائيل را آماده ساخت.
« وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَکُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ »؛(56)
به موسي (عليه السلام) و برادرش وحي كرديم كه براي قوم خود در مصر خانه هايي مهيا كنيد و خانه هاي خود را عبادتگاه سازيد( يا روبه روي هم بسازيد) و نماز گزاريد و مومنان را بشارت ده ».
بني اسرائيل، نخست بايد سازمان مي يافتند و در كنار هم زندگي مي كردند. آنان تا آن دوره، گروه هايي پراكنده، شكست خورده، وابسته، طفيلي و آلوده و ترسان بودند؛ نه خانه اي از خود داشتند و نه اجتماع و تمركزي، نه برنامه سازنده معنوي و نه شهامت و شجاعت لازم براي يك انقلاب كوبنده. بنابراين، موسي (عليه السلام) و هارون (عليه السلام) ماموريت يافتند براي بازسازي اجتماع بني اسرائيل به ويژه از نظر روحي، برنامه اي در چند ماده اجرا كنند:

1- خانه سازي و جدا كردن مسكن آنها از فرعونيان:

آنان با مالك شدن مسكن در سرزمين مصر، علاقه بيشتري به دفاع از خود و آن آب و خاك مي يافتند. افزون بر آن، از خانه هاي قبطيان بيرون مي آمدند و دشمن به اسرار و نقشه هاي آنان پي نمي برد؛

2- ساختن خانه ها مقابل يكديگر و نزديك به هم:

اين كار، كمك موثري به تمركز و اجتماع بني اسرائيل مي كرد. آنها مي توانستند مسائل اجتماعي را به طور عمومي بررسي كنند، براي اجراي مراسم مذهبي گرد هم آيند و براي آزادي خويش نقشه بريزند؛

3- اقامه نماز:

نماز، آنان را با بندگي خداوند پيوند مي داد و قلب و روحشان را از آلودگي پاك مي ساخت و بر اعتماد به نفس آنان مي افزود و با تكيه بر قدرت پروردگار، روح و جاني تازه مي گرفتند؛
4- موسي (عليه السلام) مامور شد، زباله هاي ترس و وحشت را كه يادگار ساليان دراز بردگي و ذلت بود، از زواياي روح بني اسرائيل بزدايد و با بشارت مومنان به فتح و پيروزي نهايي و لطف و رحمت پروردگار، اراده آنها را قوي سازد و شهامت و شجاعت را در آنان پرورش دهد.(57)

پي نوشت ها :

1- آيت الله خامنه اي (مدظله العالي) روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 4525.
2- تفسير القمي، ج2، ص 140.
3- قصص، آيه 29.
4- طه، آيات 10 تا 14.
5- طه، آيه12، عهد عتيق، خروج، باب 3، شماره 5.
6- كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص 460.
7- طه، آيه 24.
8- طه، آيه 17.
9- همان، آيه 18.
10- همان، ايه 24.
11- اينكه ما در نمازهايمان، گمشده هاي خويش را مي يابيم، نشان از ان دارد كه شيطان در ارزشمندترين اوقات مومن، بيشترين دخالت را مي كند. اين عادي نيست كه انسان هنگام نماز اين گونه بر غير خدا تمركز فكر مي يابد.
12- طه، آيه 14.
13- طه، آيات 19 تا 21؛ عهد عتيق، خروج، باب 4، شماره هاي 2-5.
14- همان، آيات 19 تا 23.
15- ر.ك: مناقب آل ابي طالب، ج3؛ ص 44؛ مجمع البيان، ج4، صص 319 و 323، الامالي سيد مرتضي، ج1، ص 19.
16- قصص الانبياء راوندي ص 154.
17- الميزان، ج14، ص 144.
18- مجمع البيان، ج7، ص 18؛ تفسير الثعلبي، ج6، ص 242.
19- شعراء، ايات 10 تا 17.
20- شعراء، آيات 18 و 19.
21- قصص الانبياء، جزايري، ص 285.
22- ر.ك: تفسير القمي، ج2، ص 118؛ قصص الانبياء، جزايري، ص 270.
23- شعراء، آيات 20 تا 22.
24- ر.ك: تفسير القمي، ج2، ص 118؛ التبيان، ج8، صص 12 و 13.
25- شعراء، ايات 23 و 24.
26- ر.ك: صافات آيه 36: دخان، آيه 14، ذاريات، آيات 39 و 52؛ قمر، آيه 9.
27- شعراء، آيه 27.
28- همان، آيات 31 و 32.
29- طه، آيه 20.
30- اعراف، آيه 107؛ شعراء، آيه 32.
31- قصص، آيه 31؛ نمل، آيه 10.
32- مجمع البيان، ج4، ص 323؛ بحارالانوار، ج13، ص 43.
33- تفسير القمي، ج2، ص 119؛ قصص الانبياء جزايري، ص 270.
34- شعراء، ايه 33.
35- همان، آيات 34 و 35.
36- طه، آيه 58.
37- طه، آيه 59.
38 - مجمع البيان، ج4، ص 326.
39- شعراء، آيات 37 و 38.
40- طه، آيه 61.
41- طه، آيه 62.
42 - همان، آيات 63 و 64.
43- التبيان، ج7، ص 183؛ مجمع البيان، ج4، ص 326.
44- الميزان، ج14، ص 190؛ تفسير صافي، ج2، ص 22.
45- طه، آيات 65 و 66.( ر.ك: اعراف، آيات 115 ئ 116؛ يونس، آيه 80، شعراء، آيه 43).
46- همان، آيه 67.
47- در علت ترس، تفسيرهاي گوناگوني شده است ( ر.ك: مجمع البيان، ج7، ص 37؛ الميزان، ج14، صص 171-178؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص 211؛ قصص الانبياءجزايري، ص 287).
48- طه، آيات 68 و 69.
49- اعراف، آيه 117؛ شعراء، آيه 45.
50- اعراف، آيه 116.
51- نهج البلاغه، خطبه 201.
52- قصص الانبياء، جزايري، ص 288.
53- طه، آيه 70( ر.ك: شعراء، آيه 46؛ اعراف، آيه 120).
54- همان، آيه 71( ر.ك: شعراء، آيه 49؛ اعراف، آيه 123).
55- يونس، آيات 83 و 84.
56- يونس، آيه 87.
57- ر.ك: الميزان، ج10، ص 114؛ تفسير نمونه، ج8، صص 370 و 371.

منبع مقاله :
زير نظر جت الاسلام والمسلمين مهدي طائب؛ (1392)، تبار انحراف، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.