بررسي تطبيقي اخلاق علايي و اخلاق ناصري (2)

با اینکه شاه میر تنها چهار بار از خواجه نصیرالدین طوسی یاد کرده که دو بار آن با عناوین « حکیم طوسی » و « محقق طوسی » بوده- و کوشیده است تا کتاب خود را تألیفی مستقل نشان دهد، امّا آن را بر مبنای بخشهایی
يکشنبه، 13 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي تطبيقي اخلاق علايي و اخلاق ناصري (2)
 بررسي تطبيقي اخلاق علايي و اخلاق ناصري (2)

 

نويسنده: سلمان ساکت (1)




 

3. مقایسه ی تطبیقی با اخلاق ناصری

با اینکه شاه میر تنها چهار بار از خواجه نصیرالدین طوسی یاد کرده (2) که دو بار آن با عناوین « حکیم طوسی » (3) و « محقق طوسی » (4) بوده- و کوشیده است تا کتاب خود را تألیفی مستقل نشان دهد، امّا آن را بر مبنای بخشهایی از اخلاق ناصری فراهم آورده، به گونه ای که تنها برخی از مباحث کتابِ خواجه را شرح و بسط داده و به توضیح و تبیین آنها پرداخته است. (5) او بیشترین استفاده را از فصل دهم از قسم دومِ مقالت اوّل اخلاق ناصری، یعنی « در معالجت امراض نفس » کرده است. همچنین یکی دو مورد هم از فصل اوّل همین بخش، یعنی « در حد و حقیقت خلق » (6) و فصل هفتم، یعنی « در بیان شرف عدالت بر دیگر فضایل و شرح احوال و اقسام آن » استفاده کرده است. استفاده ی او از فصل چهارم قسم دوم یعنی، « انواعی که تحت اجناس فضایل باشد » و فصل پنجم همین قسم، یعنی « حصر اضداد آن اجناس که اصناف رذایل باشد » هم یک بار بوده است. (7) افزون بر این، تنها یک بار از فصل ششم قسم اوّل از مقالت نخستین، یعنی « در بیان آنکه کمال نفس در چیست » سود جسته است. (8)
اگر از مورد اخیر بگذریم، به نظر می رسد که شاه میر تنها از بخش مقاصد مقالت اوّل کتاب اخلاق ناصری، یعنی بخش دوم « تهذیب اخلاق » بهره برده است. بنابراین به طور مستقیم از دو بخش تدبیر منزل و سیاست مدن کتاب خواجه استفاده نکرده است. امّا جالب آنکه او در مقدمه ی بابهای چهارگانه رساله ی خود به ذکر دلایل و میزان احتیاج سلاطین به آن صفات پرداخته است. پس می توان نتیجه گرفت که او بخشهای دوم و سوم کتاب اخلاق ناصری ( تدبیر منزل و سیاست مدن ) را به احتیاج سلاطین به چهار فضیلت اساسی حکمت، عفت، شجاعت و عدالت تقلیل داده است. به سخن دیگر گویا شاه میر طول و تفصیل خواجه نصیر را در کتابش نپسندیده و بر آن شده است تا رساله ای کوتاه تر و زودیاب تر برای ممدوح خود فراهم آورد تا وی آسان تر و کاربردی تر از آن بهره گیرد. حتی زبان فارسی برای نگارش کتاب- علی رغم آنکه « شیوه ی مألوف و طریق معهود » او نبوده آن رو انتخاب شده است که « تقریباً للافهام و تعمیماً للنفع علی الخاص و العام » باشد (9) که یادآور سخن غزالی در مقدمه ی کیمیای سعادت است: « و ما اندر این کتاب... شرح کنیم از بهر پارسی گویان و قلم نگه داریم از عبارات بلند و منغلق و معانی باریک و دشوار تا فهم توان کرد... که مقصود این کتاب عوام خلق اند که این معنی به پارسی التماس کردند و سخن از حدّ فهم ایشان در نتوان گذشت. » (10)
استفاده ی شاه میر از کتاب اخلاق ناصری به چند شیوه بوده است:
یکی با ذکر نام خواجه نصیر که تنها چهار بار صورت گرفته است و پیشتر بدان اشاره شد. شاه میر در هر چهار مورد، سخن خواجه را تقریباً به همان گونه که در کتاب وی آمده، نقل کرده است.

اخلاق علایی

اخلاق ناصری

چنانچه حکیم متبحر فائز به اصناف فیوض قدّوسی، خواجه نصیرالدین الطوسی در انواع فضایل به این قائل شده و گفته که از ترکّب بعضی از این فروع با بعضی فضیلتهای بی اندازه تصوّر توان کرد که بعضی را نام خاص بود و بعضی را نبود. ( ص 45 )
***
چنانچه حکیم طوسی گوید که: ( جهل مرکب ) علمی است که جهل از آن به صد بار بهتر است. ( ص 66 )
***
چنان که قدوة الحکماء، خواجه نصیرالدین از شیخ الرئیس در بیان این معنی نقل می نماید که اگر تقریر کنیم که یکی از مشاهیر خلایق، مثل شاه روضه ی رضا، امیرالمؤمنین علی مرتضی علیه سلام الله با هر که از ذریّت و نسل او در عهد او و بعد از وفات که در مدت این چهار صد سال بوده اند، همه زنده بودی، عدد ایشان از ده هزار زیادت بودی، چه بقیّتی که امروز در بلاد ربع مسکون پراکنده اند با وجود قتلهای عظیم و انواع تفرقه که به این خاندان عظیم الشأن راه یافته، دویست هزار کس می باشند. ( ص 105 )

***
علاجی خاصّه از برای آنکه حکیم محقّق طوسی یاد کرده، ایراد کنیم و آن چنان است که با خود محقّق کند که مشابهت زنان به یکدیگر در باب تمتّع از قبیل مشابهت اطعمه است به یکدیگر در سدّ حاجت، تا همچنان که قبیح شمرد که کسی طعامهای لذیذ ساخته و پخته در خانه ی خود رها کند و به طلب آنچه سورت جوعش بنشاند، به در خانه ها دریوزه کند، قبیح شمرد که از اهل حرمت و جفت حلال خود تجاوز کند و به فریب دیگر زنان مشغول شود. و اگر فرضاً هوای نفس در خیالش صورت زنی مزیّن گرداند و از مباشرت او تصوّر لذّتی کند، استعمال عقل نماید و به خدیعت این خیال خود مغرور نشود که بسیار باشد که از زیر چادر خوب، زشت ترین صورتی بیرون آید و در اکثر احوال آن که در حباله ی نکاح اوست به تسکین شهوت و وفا بیشتر از او باشد. (ص 108 )

این است حصر انواع فضایل، و از ترکّب بعضی با بعضی فضیلتهای بی اندازه تصور توان کرد که بعضی را نامی خاص بود و بعضی را نبود. ( ص 117 )

 

***
و این [ جهل مرکب ] آن علم بود که: جهل از آن علم به بود صد بار. ( ص 174 )

***
و استاد ابوعلی (رحمه الله) در بیان این معنی تقریری روشن کرده است، می گوید: تقدیر کنیم که مردی از مشاهیر گذشتگان که اولاد و عقب او معروف و معیّن باشند چون امیرالمؤمنین علی، رضی الله عنه، با هر که از ذریّت و نسل او در عهد او و بعد از وفات او در این مدّت چهارصد سال بوده اند همه زنده اند همانا عدد ایشان از ده بار هزار هزار زیادت باشد، چه بقیتی که امروز در بلاد ربع مسکون پراکنده اند، با قتلهای عظیم و انواع استیصال که به اهل این خاندان راه یافته است، دویست هزار نفر نزدیک بود. ( ص 190-191 )
***
و باید که صاحب این شره با خود محقّق کند که مشابهت زنان به یکدیگر در باب تمتّع، از مشابهت اطعمه به یکدیگر در سدّ حاجت بیشتر است، تا همچنان که قبیح شمرد که کسی طعامهای لذیذ ساخته و پخته در خانه ی خود بگذارد و به طلب آنچه سورت جوع او بنشاند به در خانه ها دریوزه کند، قبیح شمرد که از اهل حرمت و جفت حلال خود تجاوز کند و به اختداع دیگر زنان مشغول شود؛ و اگر هوای نفس در باطن او شمایل زنی که در زیر چادر برو بگذرد مزیّن گرداند تا از مباشرت و معاشرت او فضل لذّتی تصوّر کند عقل را استعمال کند و به باطل و خدیعت این خیال مغرور نشود که بعد از تفحّص و تفتیش بسیار دیده باشد که از زیر معجر تباه ترین صورتی و زشت ترین هیکلی بیرون آمده باشد، و در اکثر احوال آنچه در حباله ی تصرف او بود به تسکین شهوت وفا بیشتر از آن کند که آنچه در طلب او سعی و جهد بذل افتد.
( ص 194 )


دیگر آنکه شاه میر اخلاق ناصری را به کار گرفته امّا از خواجه نصیر و کتاب وی هیچ یادی نکرده است. این مورد در کتاب فراوان است، با این همه برای اختصار به ذکر دو نمونه بسنده می شود: (11)

اخلاق علایی

اخلاق ناصری

و ارسطاطالیس می گوید: « اشرار به تأدیب و تعلیم اخیار شوند »، و هر چند که این حکم علی الاطلاق نیست، امّا البته تکرار مواعظ و نصایح و تواتر تأدیب، اثری فی الجمله خرد می کند. ( ص 35 )

***
پس هر فضیلتی به مثابه ی مرکز دایره ای بود و همچنان که بر سطح دایره یک نقطه که مرکز است، دورترینِ نقطه هاست از محیط و دیگر نقط که اعداد آن در حصر و عدّ نیاید از جوانب چه بر محیط و چه داخل محیط، هر یک در جانبی که باشند به محیط نزدیک تر باشند از مرکز. همچنین فضیلت را نیز حدّی بود که آن حد از رذایل در غایت بعد بود و انحراف از آن حد، در هر جهت که اتفاق افتد موجب قرب بود به رذیلتی. پس به ازای هر فضیلتی، رذیلتها نامتناهی بود. ( ص44 )

و حکیم ارسطاطالیس در کتاب « اخلاق » و در کتاب « مقولات » گفته است: اشرار به تأدیب اخبار شوند. و هر چند این حکم عالی الاطلاق نبود امّا تکرار مواعظ و نظایح و تواتر تأدیب و تهذیب و مؤاخذت به سیاسات پسندیده هر آینه اثری بکند. ( ص 104 )
***
پس هر فضیلتی به مثابت وسطی است، و رذایل که به ازای او باشند به منزلت اطراف، مانند مرکز و دایره، تا همچنان که بر سطح دایره یک نقطه که مرکز است دورترین نقطه هاست از محیط، و دیگر نقط، که اعداد آن در حصر و عدّ نیاید از جوانب، چه بر محیط و چه داخل محیط، هر یک در جانبی که باشد به محیط نزدیکتر باشند از مرکز؛ همچنین فضیلت را نیز حدّی از رذایل در غایت بعد باشد و انحراف از آن حدّ در هر جهت و جانب که اتّفاق افتد موجب قرب بود به رذیلتی. و اینست مراد حکما از آنچه گویند فضیلت در وسط بود و رذایل بر اطراف. پس از این روی، به ازای هر فضیلتی رذیلتهای نامتناهی باشد، چه وسط محدود بود و اطراف نامحدود. ( صص 118-117 )


همان طور که ملاحظه می شود، شباهت عبارات به یکدیگر بدان اندازه است که تردیدی بر استفاده شاه میر از اخلاق ناصری باقی نمی گذارد. تفاوت تنها در این است که عبارات اخلاق علایی اندکی ساده تر و زودفهم تر است.
شیوه ی دیگر آن است که شاه میر تقسیم بندی و مفاهیم کلی را از کتاب اخلاق ناصری وام گرفته امّا توضیحات را به انشای خود نگاشته است. برای نمونه او در بیان سه قوه ی انسان می نویسد: « اوّل، قوه ملکیه که به آن فکر و تمییز و نظر در حقایق امور توان نمود و در تنزیل الهی معبر نفس مطمئنه شده. دوم، قوه ی سبعیه که مبدأ غضب و اقدام بر اهوال است و در نصّ سبحانی مسمی به نفس لوامه است. سیوم، قوه ی بهیمی که منبع شهوت و طلب غذا و شوق به لذات است و نام او را در کلام رحمانی نفس اماره است. » (12) شاه میر این تقسیم بندی و نام گذاری را از خواجه نصیرالدین گرفته امّا عبارات او با آنچه در اخلاق ناصری آمده، به کلی متفاوت است. (13)
شاه میر به هنگام ذکر « فروغ عفت » از یازده شاخه ی آن ذکر کرده است، (14) در حالی که خواجه نصیر در کتاب خود، اخلاق ناصری، دوازده فرع برای عفت بر شمرده است. (15) فضیلتی که شاه میر از ذکر آن خودداری کرده « مسالمت » است که به احتمال زیاد به سبب خلاصه نویسی او بوده است.
در مواردی شاه میر بیان خواجه نصیر را بسط داده و کوشیده است تعریف و توضیح روشن تری ارائه کند. او ذیل « تعداد انواع عدالت و و فضایل آن » شاخه های دوازده گانه ی آن را با تفصیل بیشتری بیان کرده و گاه زیر شاخه هایی را برای آنها ذکر کرده است، که برای نمونه تنها به دو مورد اشاره می شود: (16)

اخلاق علایی

اخلاق ناصری

اوّل صداقت و آن محبّت صادقانه است که شوب غرضی در آن نباشد به حیثیتی که مهمّات دوستان و خود را مساوی داند، بلکه در خیرات ایشان را بر خود اختیار نماید و مراتب آن متفاوت است از جهت آنکه هرگاه که قوّت گیرد، اخوّت باشد و اگر بر آن زیادت شود، محبّت باشد و اگر بر آن افزاید خلّت گردد و صداقت از خواص ایشان و ثمرات ایمان است. ( ص 115 )
***
هفتم حسن قضا، و آن ترک منّت و ندامت است و ادای حقوق دیگران که بر وجه مجازات می گزارد. مثل ادای قرض، چه منّت و ندامت ثمره ی جهل و بخل است و چیزی که مذموم متولد شود، مذموم بود و از تمامی حسن قضا آن بود که خود نزد صاحب حق رود و تکلیف او به آمدن نزد خود نماید و مبادرت به قضای دَین قبل از وقت کند اگر میسّر باشد و تسلیم آن به وضعی کند که احسن از آن باشد که بر آن شرط نموده باشد. ( ص 118 )

امّا صداقت محبتی صادق بود که باعث شود بر اهتمام جملگی اسباب فراغت صدیق و ایثار رسانیدن هر چیزی که ممکن باشد به او. ( ص 115-116 )

 

 

 

***
و امّا حسن قضا آن بود که حقوق دیگران که بر وجه مجازات می گزارد از منّت و ندامت خالی باشد. ( ص 116 )


آشکار است که توضیحات شاه میر گسترده تر و واضح تر است. به نظر می رسد او علی رغم آنکه شیوه ی خود را بر خلاصه نویسی بنا کرده، امّا در این موارد عبارات خواجه نصیر را مبهم و دیریاب تشخیص داده، بنابراین به شرح و بسط آنها روی آورده است.
در اندک مواردی شاه میر مطالب تازه ای بر کتاب اخلاق ناصری افزوده که در جای خود مغتنم و ارزشمند است. برای نمونه او ذیل اوّلین « مرض شجاعت » یعنی « جبن » به پیروی از خواجه نصیرالدین (17)، عروض دهگانه ی آن را بر می شمرد امّا سخن را مانند خواجه به همین جا ختم نمی کند و می نویسد: « و مفاسد این مفسد بسیار است، از جمله یکی از آن، حقارت و ذلّ است. زیرا که مردم جَبان خود را مُهان دارند و با وجود آنکه خود را مهان داشتن من حیث الشرع مذموم است... مستدعی و مستلزم آن است که مردم او را مهان دارند، و یکی دیگر از مفاسد جبن اختلال احوال و انهتاک حرمت در حال و مآل باشد...؛ و یکی دیگر حقد و حسد بر ابنای جنس که فائزینِ به مطلوبند باشد. » (18) او در ادامه برای علاج « مرض جبن » دو راهکار ارائه می کند: یکی رفع سبب جبن، یعنی « تنبّه نفس بر نقصان این صفت و تحریک دواعی غضبی که شجاعت از آن پدید آید » و دیگری « فکر موت و اذعان به وجوب آن بر جمیع کاینات. » (19)
مفاسد سه گانه ی « مرض جبن » و راهکار دوم برای علاج آن در اخلاق ناصری نیست. بنابراین می توان نتیجه گرفت که اینها یا از تراوشات فکری خود او سرچشمه گرفته است و یا وی از منبع دیگری به جز کتاب خواجه نصیرالدین برای نگارش این بخش بهره برده است.
شاه میر غرض خود را از تألیف این کتاب، تلفیق حکمت و شریعت نوشته و بر آن بوده تا حکم حکما را به کتاب و سنّت معتضد گرداند. او به فراوانی از امثال و حکم و اشعار عربی و فارسی بهره برده است تا فهم کتاب خود را برای خوانندگان آسان تر کند. مقایسه ی تعداد آیات، احادیث و اشعار عربی و فارسی کتابهای اخلاق ناصری- به عنوان مأخذ اصلی شاه میر- و اخلاق علایی که در جدول زیر خلاصه شده است، بروز و ظهور این هدف را در کتاب شاه میر به خوبی نشان می دهد.

 

آیات

احادیث

ابیات عربی

ابیات فارسی

اخلاق ناصری

29

10

27

0

اخلاق علایی

50

60

34

38


جدول بالا آشکارا نشان دهنده ی تأثیر نگاه شریعت محور شاه میر در تدوین و نگارش اخلاق علایی است. میزان این تأثیر آنگاه بیشتر رخ می نماید که بدانیم حجم کتاب اخلاق علایی از یک دهم اخلاق ناصری نیز کمتر است. بدیهی است افزایش عناصر شرعی- مانند آیات و احادیث- از وجه حکمی و فلسفی اثر کاسته و هر چند مؤلف کوشیده است تا « منزلی بین المنزلین اختیار کند »، امّا در عمل وجه نقلی کتاب بر وجه عقلی آن فزونی گرفته است.
در نگاه نخست شاید به کارگیری ابیات فراوان- بویژه ابیات فارسی- این تصور را به ذهن متبادر سازد که اندیشه ی سیاسی و اخلاقی ایرانی بر اثر سایه افکنده است، امّا به هیچ روی چنین نیست. اشعاری که او در کتاب خویش از شاعرانی چون مولوی، سعدی، اوحدی، نظامی، احمدغزالی و... آورده، همگی در زمره ی اشعار تعلیمی عرفانی و صوفیانه به شمار می آیند. گواه این مدّعا نیاوردن نمونه ی شعری از شاهنامه است، حال آنکه برخی از ابیات فردوسی برای بخشهایی چون حکمت و شجاعت چه بسا بهتر و تأثیرگذارتر می بود.
با این همه رگه های کم رنگی از اندیشه ی سیاسی ایرانی در اخلاق علایی وجود دارد که البته در برابر فضای غالب شریعت محور آن چندان در خور توجه نیست. برای نمونه شاه میر بر حفظ طبقات اجتماعی تأکید می ورزد و آشفتگی آن را موجب انحطاط جامعه می داند. او می نویسد: « سلاطین عدالت آثار... ارباب حرف دنیّه را در اشغال علیّه دینیّه مدخل ندهد که اگر خسیس مرتبه ی شریف یابد، شریفان را خسیس و ذلیل سازد و تذلیل آن جلیل بر خاطرش صعب ننماید، چه غایتش آن باشد که گوید: حال ایشان چون حال سابق من باشد » لذا « در تعجیز و تذلیل اخیار و اعزاز و احترام اشرار کوشد. » (20)
این عبارت یادآور بخشی از « پندنامه ی نوشروان عادل » است که می گوید: « کهتران را به جای کهتران دارید. و مردم عامه را بر خویشتن گستاخ مکنید. و ناکسان را بر سر آزادمردان مهتری مدهید. » (21)
شاه میر سنّت ایران پیش از اسلام دین و ملک را توأمان می داند و سلطنت را نیابت از « نبوت و رسالت » معرفی کند. او سلاطین را به دو دسته ی « ذوشوکتان » و « امامان » تقسیم می کند و در تعریف این دو طبقه می نویسد: « سلطنت... عبارت از نیابت نبوّت و رسالت و انتظام مهام انام، بر وجه حکمت و درایت است نه مجرد شوکت و تغلّب و استیلا و تعصّب است، و لهذا علمای دین دار در کتب هدایت آثار تعبیر از این نوع حکّام بیِ احکام به ذو شوکت نموده اند نه به امام. » (22)
بسامد وجود این اندیشه های ایرانی در کتاب اخلاق علایی بسیار اندک است و چتر گسترده ی شریعت، آنچنان سایه ای بر این اثر افکنده است که بر اساس این یکی دو مورد، نمی توان اثر را به سنّت اندیشگی ایرانی ( یا یونانی ) نسبت داد.

4. نتیجه گیری

نخستین اخلاق نامه هایی که در ایران دوره ی اسلامی به نگارش در آمد، بیش از هر چیز وامدار سنّت فلسفی یونانی بود. بویژه ابوعلی مسکویه و فارابی در این راه پیشگام بودند. با گذر زمان، اندک اندک نوشته های ایشان با سنت اسلامی پیوند یافت و عناصر شرعی مانند آیات و احادیث و اقوال و حکم بزرگان دین بدانها افزوده شد. امّا خواجه نصیرالدین نخستین کسی بود که عامدانه و بر اساس شرایط سیاسی- اجتماعی روزگار خود، شریعت اسلامی را با حکمت یونانی درآمیخت و از این رهگذر کوشید تا میان عقل و شرع رابطه ای هر چند نسنجیده برقرار سازد. (23) این تلفیق بعدها از سوی نویسندگان اخلاق نامه ها، با شدّت بیشتر ادامه یافت، تا آنجا که اندیشه و نگاه فلسفی به تدریج از این کتابها رنگ باخت و جای خود را به گزاره های شرعی و نقلی داد.
کتاب اخلاق علایی از نوشته های سده ی نهم هجری که دو قرن پس از اخلاق ناصری به رشته ی تحریر در آمده است- و در این جستار به اجمال معرفی شد- نمونه ی خوبی است تا نشان دهد که چگونه راهی که خواجه نصیر الدین بنیان نهاد، در دوران بعد با افراط و زیاده روی استمرار یافت. مقایسه ی مباحث انتخاب شده از سوی شاه میر- مؤلف اخلاق علایی- با مباحث خواجه در اخلاق ناصری و نیز مقایسه ی به کارگیری آیات و احادیث نشان دهنده ی آن است که دغدغه های شریعت گرایانه ی شاه میر نسبت به خواجه نصیرالدین بیشتر بوده است. همچنین او به جای طرح مباحث فلسفی و نظری بیشتر بر آن بوده تا دستورالعلی ساده و کاربردی برای ممدوح خود فراهم آورد.
مقایسه ی این دو کتاب- تنها به عنوان یکی از نمونه ها و نه تنها نمونه ی موجود- آشکارا نشان می دهد که خواجه نصیرالدین طوسی با نسبت نسنجیده ای که میان حکمت و شریعت، و عقل و نقل تدوین کرد، به ورطه ی تضادها افتاد و با جمع میان حکمت عملی یونانی و شریعت اسلامی، سرآغاز راهی شد که ادامه ی آن از سوی نویسندگان بعدی- مانند شاه میر- در نهایت حکمت عملی را از معنا و مفهوم اصلی خود تهی کرد.

پي نوشت ها :

1.دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد.
2. اخلاق علائی، صص 45 و 15.
3. همان، ص 66.
4. همان، ص 108.
5. دو عبارت در کتاب اخلاق علایی مشابه عبارتهایی در کتاب دیگر خواجه نصیرالدین، یعنی اخلاق محتشمی است. این دو عبارت عبارتند از:
 

اخلاق علایی

اخلاق محتشمی

[ در علاج عجب و تکبر ]... و اقدام به این تفکر به آن باشد که طریق غربت به محلّی که او و آباء او در آن محل نشناسند اختیار کند، چه هرگاه که به محلّی چنین رود تعظّم به فضیلت آبا او را سودمند نباشد و بر عدم اعتبار خود متنبّه شود. ( ص 89 )

 

***
[ در تعریف شجاعت و خواص و فواید آن ]
علی بن ابی طالب- رضی الله عنه-... فرمود: یا ایّها الناس إنکم إن لَم تَقتُلوا تموتوا و الذی نفس ابن ابی طالب بیده، لألف ضربهةٍ بالسّیف أهون من میتةٍ علی الفراش. ( ص 93- 94 )

[ فی ذمّ التکبر و التجبّر و الافتخار ]... همچنین اهل فخر به پدران چون به شهرهای دور شوند، و با کسان معاشرت کنند که نه فضل پدران ایشان بشناسند، از فخر خالی بازمانند، و از شرف عاری شوند. پس متحیر بمانند، گویی فخر ایشان ازیشان بدزدیدند، یا شرف در منزلگاه بازگذاشتند. ( ص 305 )
***
[ فی الشجاعة و النجدة و ثبات القدم ]
ایّها الناس، الاّ تقتلوا، تموتوا، و الله الألف ضربةٍ بالسّیف علی رأس علیّ بن ابی طالب، اهون من میتةٍ فی الفراش. ( ص 333 )

 

آیا بر مبنای این دو عبارت مشابه می توان گمان برد که شاه میر از کتاب اخلاق محتشمی خواجه نصیر نیز به طور مستقیم بهره برده است؟
6. ر. ک: همان، صص 35 و 41.
7. ر. ک: همان، ص 44.
8. ر. ک: همان، ص 42.
9. ر. ک: همان، ص 38.
10. کیمیای سعادت، ج1، ص 9.
11. نمونه های دیگر عبارتند از ( شماره های سمت راست صفحه یا صفحات اخلاق علایی و شماره های سمت چپ صفحه یا صفحات اخلاق ناصری است ): 72- 76/114-115؛ 28/177؛ 83/183؛ 85/179؛ 87/176؛ 88-89/178؛ 100/185؛ 102/186؛ 105/190-191؛ 106/193-194؛ 108-109/195 و 113/135.
12. اخلاق علایی، ص42.
13. ر. ک: اخلاق ناصری، صص 76-77. نمونه های دیگر عبارتند از: 64-66 ( امراض حکمت ) / 172-174 ( امراض قوت نظری ) و 83-86 ( منشأ حصول غضب ) / 176-182 ( اسباب غضب ).
14. اخلاق علایی، صص 172-176.
15. ر. ک: اخلاق ناصری، صص 113-114.
16. برای نمونه های دیگر ر. ک: 54-55/120-121 و 118/115-116.
17. ر. ک: اخلاق ناصری، ص 185.
18. اخلاق علایی، صص 100-101.
19. همان، ص 101.
20. همان، صص 47-48.
21. خردنامه، ص 74.
22. اخلاق علایی، ص 49.
23. زوال اندیشه ی سیاسی در ایران، ص 272.

منابع تحقيق:
*خلاصه این مقاله به صورت سخنرانی در ششمین همایش ترویج زبان و ادب فارسی به تاریخ 18/03/1390 در دانشگاه مازندران ارائه شده است.
1. نصیری، محمّد رضا، اثرآفرینان، زندگینامه ی نام آوران فرهنگی ایران، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ دوم، 1384.
2. حسینی شیرازی، شاه میر، هبة الله بن عطاء الله، اخلاق علایی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمّد جعفر یاحقی و سلمان ساکت، تهران: فرهنگستان هنر، چاپ اوّل، 1389.
3. طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاق ناصری، تصحیح و تنقیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: خوارزمی، چاپ سوم، 1364.
4. دوفوشه کور، شارل هنری، اخلاقیات، ترجمه ی محمّد علی امیر معزی و عبدالمحمّد روح بخشان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1370.
5. طهرانی، آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، تهران: کتابخانه ی اسلامیه، 1387ق/ 1968م.
6. سمیعی ( گیلانی )، احمد، « جلوه های فرهنگ در ادب فارسی »، نشر دانش، سال 21، ش1، بهار 1384، صص 43-50.
7. خردنامه، به کوشش منصور ثروت، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم، 1378.
8. رکن زاده آدمیت، محمد حسین، دانشمندان و سخن سرایان فارس، تهران: کتابفروشی خیام، 1339.
9. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران: خیام، چاپ چهارم، 1374.
10. طباطبایی، سید جواد، زوال اندیشه ی سیاسی در ایران، تهران: کویر، چاپ چهارم، 1383.
11. حکیمیان، ابوالفتح، فهرست مشاهیر ایران، تهران: دانشگاه ملی ایران، 1357.
12. منزوی، احمد، فهرست نسخه های خطی فارسی، تهران: مؤسسه ی فرهنگی منطقه ای، 1348.
13. همو، فهرستواره ی کتابهای فارسی، تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1381.
14. دانش پژوه، محمدتقی، « کشورداری و سیاست در نگارش سعدی »، در ذکر جمیل سعدی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، باب پنجم، 1377، ج1، صص 369-375.
15. غزالی، ابوحامد محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم؛ تهران: علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، 1375.
16. مشار، خانبابا، مؤلفین کتب چاپی، بی جا، 1344.
17. ساکت، سلمان، « نویافته ها درباره ی کتاب اخلاق علایی »، گزارش میراث، دوره ی دوم، سال پنجم، ش 42 و 43، آذر – اسفند 1389.

منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.