ادبيات تطبيقي در ايران

آنگاه كه از ايران سخن مي گوييم، ابتدا بايد محدوده ي جغرافيايي و تاريخي اين واژه را مشخص كنيم. چنانچه ايران كهن موضوع بحث ما باشد - ايراني كه ادب و فرهنگ آن بر شرق و غرب سايه افكنده - طبعاً، تحليل دقيق و اثرهاي اين
يکشنبه، 13 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادبيات تطبيقي در ايران
 ادبيات تطبيقي در ايران

 

نويسنده: دکتر ابوالحسن امين مقدسي




 

مروري بر پيشينه ي ادبيات تطبيقي در ايران

آنگاه كه از ايران سخن مي گوييم، ابتدا بايد محدوده ي جغرافيايي و تاريخي اين واژه را مشخص كنيم. چنانچه ايران كهن موضوع بحث ما باشد - ايراني كه ادب و فرهنگ آن بر شرق و غرب سايه افكنده - طبعاً، تحليل دقيق و اثرهاي اين فرهنگ وسيع به كاوشي جمعي و تلاشي فراوان نيازمند است. يكي از حوزه هايي كه تأثير زبان فارسي بر آن بارز است، حوزه ي زبان و ادبيات عربي است. براي بررسي ميزان تأثير زبان فارسي بايد شعر عرب قبل از اسلام و ارتباط ساسانيان و اعراب و نقش حيره در انتقال مفاهيم عربي و فارسي و وجود واژگان فارسي در قرآن و شعر عربي را مورد كاوش قرار داد و نقش ايرانياني چون سيبويه و عبدالقاهر جرجاني را در ايجاد و توسعه ي قواعد نحوي و بلاغي و حضور شاعران و نويسندگاني مثل بشاربن برد وابي نواس و بديع الزمان همداني و ابن مقفع و مفسران و محدثاني همچون طبري، فخررازي، بخاري و ترمذي و مورخاني مانند ابي الفداء و طبري و فيلسوفان و حكيماني همچون ابن سينا و امام فخر رازي و غزالي و خواجه نصيرطوسي را تحليل كرد. بي گمان چنين كاري چندين جلد كتاب را به خود اختصاص خواهد داد.
كافي است بدانيم ابن خلدون در مقدمه ي خود فصلي گشوده است با عنوان: « فصل في ان حملة العلم في الاسلام اكثرهم العجم » (1) و ابن نديم در الفهرست خود در نهضت ترجمه ي بين دو زبان، از مترجماني همچون ابن مقفع، حسن بن سهل، اسحاق بن يزيد، هشام بن قاسم و... ياد مي كند و در ضمن آن، كتاب هايي همچون خداينامه را كه از فارسي ميانه به عربي ترجمه شده است بر مي شمرد. اينها همه به اضافه ي نويسندگاني كه به دو زبان مي نوشتند، بسترهاي ادب تطبيقي را فراهم آورده است؛ از جمله اين نويسندگان مي توان به بزرگان زير اشاره كرد:
ابن سينا " قانون و شفا " را به عربي و دانشنامه ي علايي را به فارسي نگاشت و علاوه بر آن اشعاري به زبان فارسي از خود به جاي گذاشت. غزالي " احياء علوم الدين " و " مقاصد الفلسفه و تهافت الفلسفه " را به زبان عربي و كيمياي سعادت و نصيحة الملوك را به فارسي تحرير كرد و ابوريحان بيروني " التفهيم لاوائل صناعة التنجيم " و خواجه رشيدالدين فضل الله " جامع التواريخ " را به زبان فارسي وعربي نوشتند، مولانا و سعدي و همام الدّين تبريزي به فارسي و عربي شعر سرودند و رشيدالدين وطوط در " حدائق السّحر في دقائق الشعر "، اشعار فارسي و عربي را در كنار هم قرار داد.
اين گوشه اي از تاريخ پيوند دو حوزه ي ادب فارسي و عربي است. براي بررسي تأثير فرهنگ فارسي در فرهنگ غرب بايد به نوشته هاي محققاني همچون دكتر حسن هنرمندي صاحب " از جامي تا آراگون " و دكتر جواد حديدي نگارنده " از سعدي تا آراگون " و مجموعه مقالات نقد و سياحت خانم دكتر فاطمه سياح اشاره كرد.
اما واژگان ادب تطبيقي ما را در برهه اي نه چندان دور متوقف مي كند. ادب تطبيقي به معناي امروزين آن، رشته ي جديدي است كه عمر آن به بيش از يكصد سال نمي رسد. به همين دليل، محققان، تحقيقات اين حوزه را حداكثر به شصت سال پيش ارجاع مي دهند. با توجه به جوان بودن ادب تطبيقي، اين زمان، منطقي و دقيق به نظر مي رسد. كارهايي كه در اين مدت انجام شده بيشتر به تطبيق ادب فارسي و غرب باز مي گردد. مهم ترين كتاب هايي كه در اين زمينه نوشته شده عبارتند از: (2)
صور خيال در شعر فارسي، نوشته ي دكتر محمدرضا شفيعي كدكني؛ نقش بر آب، از دكتر عبدالحسين زرين كوب؛ نقد تطبيقي ادبيات ايران و عرب، نوشته ي دكتر سيد جعفر سجادي، آندره ژيد و ادب فارسي و نيز سفري در ركاب انديشه « از جامي تا آراگون » هر دو از دكتر حسن هنرمندي، داستان ها و افسانه هاي ايراني در ادبيات انگليس، نوشته ي دكتر كوكب صفاري؛ مجموعه ي نقد و سياحت، نوشته ي دكتر فاطمه سياح؛ از سعدي تا آراگون برخورد انديشه ها، نوشته ي دكتر جواد حديدي؛ بررسي تطبيقي خشم و هياهو و شازده ي احتجاب، نوشته ي دكتر صالح حسيني؛ برخي مقالات جام جهان بين، آواها و ايماها و نوشته هاي بي سرنوشت، نوشته ي دكتر محمد علي اسلامي ندوشن؛ نمايش و قصه تاجر ونيزي، نوشته ي مجتبي مينوي و اسطوره شناسي ايران و چين باستان، نوشته ي چي پي كوياجي.
عناوين بالا بيانگر اين است كه به تطبيق ادب ايراني و عربي كمتر توجه شده است. گرچه در زمينه ي مقارنه متون و نصوص و ديوان هاي شعري؛ در دو دهه ي اخير كارهاي توصيفي خوبي انجام شده كه از آن جمله مي توان به مجموعه ي كتاب هاي درباره ي آن تأثير قرآن بر ادب فارسي اشاره كرد. ما در اينجا به اختصار براي آگاهي بيشتر دانشجويان به معرفي محتواي سه كتاب " صور خيال در شعر فارسي " و " نقش بر آب "، " نقد تطبيقي ادبيات ايران و عرب " مي پردازيم. قبل از آن شايسته است علاوه بر كتاب هاي بالا به فصلنامه ي الدّراسات الادبيّه كه در گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه لبنان از سال 1958 م. زير نظر مرحوم استاد دكتر محمد محمدي تا سال هاي قبل از انقلاب اسلامي به چاپ مي رسيد، نيز اشاره كنيم. مقالات اين مجله توسط نويسندگان بزرگي همچون استاد همايي، استاد فروزانفر و فؤاد افرام بستاني نوشته شده است.
گرچه سعيد علوش با قضاوتي نادرست آن را بيانگر تفكرات شيعه و حركت امل مي داند (3)، ولي نقش علمي و ادبي اين مجله بر محققان و صاحبنظران ادب فارسي و عربي پوشيده نيست.

نقش بر آب

دكتر عبدالحسين زرين كوب در بخشي از اين كتاب با عنوان ادب تطبيقي، چند قصه را ذكر و موارد مشابه آن را در ادبيات دنيا جست و جو مي كند. براي مثال قصه اي را كه در آن چنگيز، پسران خود را جمع مي كند و يك تير از تيردان خويش بر مي دارد و مي شكند، سپس دو تير بر مي دارد و آنها را هم مي شكند و تعداد تيرها را مي افزايد تا چند عدد مي شود، به حدي كه زورآزمايان از شكستن آن به تنگ مي آيند و سپس به اتحاد فرزندانش اشاره مي كند، يك بار از تاريخ جهانگشاي عطا ملك جويني و بار ديگر از راحة الصدور و آية السرور محمد بن سليمان راوندي در مورد طغرل نقل مي كند و سپس مضمون همين قصه را در باب دوم مرزبان نامه و ريشه هاي آن را در تاريخ الرسل و الملوك طبري و در كتب ابن الاثير و ابن خلّكان مي يابد و از سوي ديگر، روايتي را از لافونتين، شاعر فرانسوي ( فو 1695 ) با زباني شاعرانه در اين زمينه ارائه مي دهد.
زرين كوب پس از بيان قصه ي بالا به داستان " گربه را پاي حجله بايد كشت " اشاره مي كند و ضرب المثل هاي مشابه، مثل " آب را از سر بند بايد بست " و " علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد "، را به نوعي بر يك معني حمل مي كند. او عين اين قصه را در ادبيات اسپانيايي از مجموعه " ال كنده لوكانور " اثر دون خوان نقل مي كند و سپس به نفوذ فرهنگ اسلامي در ادب اروپايي اشاره مي كند، به ويژه اينكه در فارسي بودن منشأ اين قصه ترديدي ندارد.
استاد سپس قصه ي منظوم اخلاقي و عاشقانه ي هارتمان فون آوه، شاعر آلماني ( 1192 ) را كه در مورد هايترينس پينوا سروده است، با حكايت بيست و سوم باب اول گلستان مقايسه مي كند. حكايت گلستان در مورد پادشاهي است كه مريض شد و سرانجام با گذشت از خون بيگناهي كه طبيبان، كشتن او را به عنوان دواي درد پادشاه تجويز كرده بودند، شفا مي يافت.
دكتر زرين كوب با ذكر چند داستان ديگر و مقايسه ي آنها در ادبيات جهان وارد بحث ادبيات تطبيقي مي شود. او ابتدا حيطه ي ادبيات جهان را مي گشايد و به اين جمله سنت بوو ( 1869-1804 ) نويسنده ي فرانسوي اشاره مي كند كه بايد معبد ذوق را ديگر باره ساخت و در كنار اوميروس يوناني، جايي مهم براي فردوسي ايراني باز كرد و سپس به عشق گوته نسبت به ادبيّات حافظ و سعدي و مولوي اشاره مي كند و از خودخواهي بعضي نويسندگان غربي همچون لرد مكاولي ( 1859-1800 ) و فيتز جرالد ( 1883-1809 ) انتقاد مي كند. لرد مكاولي گفته بود كه اگر تعداد اندكي كتاب اروپايي در يك قفسه باشد، به تمام كتابخانه هاي آسيايي مي ارزد و فيتز جرالد با ترجمه ي خيام گفته بود كه نويسندگان شرقي در قياس با شاعراني چون اوميروس و دانته و شكسپير، بي مغز به نظر مي آيند. زرين كوب با اشاره به جمله ي معروف گوته كه " دوران ادبيات جهاني فرا رسيده است "، واژه ي ادبيات تطبيقي را تفسير مي كند، هر چند معتقد است كه نقد تطبيقي، واژه اي مناسب تر است. (4) از نظر زرين كوب، ادبيات تطبيقي موجب رفع غرور سوء ظن ملت ها نسبت به يكديگر و تعادل بين فرهنگ ها مي شود. ادبياتي كه وصول به وحدت نسبي عالم انساني بدون تحقق آن ممكن نخواهد بود. (5) دكتر زرين كوب مي گويد: اگر تاريخ عمومي، اروپاي امروز را ميراث خوار دنياي باستان يونان و روم تلقي مي كند، ادبيات و حكمت امروز غرب هم ناچار، مثل تمام آنچه از عهد باستاني خويش به ارث برده است، بايد از شرق باستاني متأثر شده باشد (6).
استاد، جنگ هاي صليبي را يكي از عوامل انتقال ادبيات شرق به غرب برمي شمرد و ايتاليا و اسپانيا، به ويژه مجموعه ي دكامرون اثر بوكاتچو ايتاليايي و ال كنده لوكانور اثر دون خوان مايل اسپانيايي را مديون ذهن شرقي مي داند. قصه دكامرون به شيوه ي كليله و دمنه و الف ليلة و ليله ( هزار و يك شب ) پرداخته شده است. البته محتواي قصه هاي آن زياد از حد بي قيد و بند و مروج فرهنگ هرزگي است، بر خلاف لوكانور كه با هنرمندي ظرافت آميز اما موقر و عالي، تجارب زندگي انسان را در طي قصه هاي جالب، تصوير مي كند.
مورد ديگري كه فرهنگ اسلامي به اسپانيا انتقال داد، موشحات است. موشحات، اشعاري است كه چارچوب شعر كلاسيك را ندارد و تا حدي از مرزهاي سنتي شعر خارج مي شود. عده اي از ادباي عرب، موشحات را مبناي شعر نو امروز تلقي كرده اند. از نظر زرين كوب و بعضي اديبان عرب (7)، ادبيات تروبادور اسپانيا متأثر از موشحات است، همچنانكه ترجمه آثار سعدي و حافظ توسط ويليام جونز در سبك و انديشه ي سوين برن و آندره شنيه و ترجمه هاي هامر پورگشتال به زبان آلماني در نگرش گوته مؤثر افتاد و علاوه بر، نهضت رمانتيسم از هيجان شرق بسيار بهره گرفت.
از ديد استاد، تلاقي شرق و غرب در ادبيات قومي طوايف مسيحي و اسلامي، حاكي از واقعيت ادبياتي انساني است كه تنها از طريق تأثير اقليم و زبان و نژاد نمي توان آن را تحليل كرد، بلكه اين ادبيات، ميراث قرون و اقوام است كه بررسي روابط اخذ و تقليد و تأثير آن بر عهده ي تاريخ تطبيقي است كه حاصل آن به نقد تطبيقي باز مي گردد.
زرين كوب در تأثير و تأثّر شاعران ايران و عرب به حماد راويه و خلف بن حيان كه ازموالي ايراني بودند اشاره مي كند؛ شاعراني كه مي توانستند به شيوه ي شاعران جاهلي شعر بسرايند.
از سوي ديگر، شاعران ايراني همچون زياد اعجم در برابر فرزدق مي ايستادند و دو شاعر بزرگ اوايل عهد عباسي، بشاربن برد ( فو: 167 ه ق. ) و ابونواس ( فو: 1980 ه ق ) و نويسنده بزرگ عبدالله بن مقفع از ايران برخاسته بودند و در انعكاس افكار ايراني مي كوشيدند.
قصيده ي بائيه ي ابوتمّام طائي در فتح عموريه منشأ اثر سرودن قصيده ي فتح خوارزم توسط عنصري شد. ابوتمّام، حماسه ي خود را در همدان به پايان برد و ابوالعلاء بر انديشه ي ناصرخسرو و خيام تأثير گذاشت. در مجموع، نتيجه طبيعي روابط ايران و عرب را در شعر شعراي ايراني همچون عنصري و منوچهري و لامعي و معزي و انوري و نثر كتاب هايي مانند مقامات حميدي و مرزبان نامه مي توان جست و جو كرد.
زرين كوب در بين عوامل مؤثر انتقال ادبيات، بر روابط سياسي و ترجمه بيش از موارد ديگر تكيه مي كند. او براي اثبات نظر خودش چند رنسانس را بر مي شمرد كه فضاي ترجمه در آن موج مي زند. رنسانس عهد خسرو اول که توسعه ي فلسفي جندي شاپور و ترجمه ي کليله و دمنه از نتايج آن است و رنسانس عهد مأمون كه ايجاد بيت الحكمة بغداد و ترجمه ي كتب زيادي از يوناني و سرياني حاصل آن بود و رنسانس اروپاي غربي كه شاهد خاتمه ي قرون وسطي است.
ترجمه ي قصه هاي شرقي آنچنان در ادب غرب، تأثيرگذار بوده كه عده اي از نويسندگان غربي، نوشته هاي خود را به سبك شرقي مي نوشتند و فراتر از آن حتي بعضي مكتوب هاي خود را منسوب به شرق مي كردند. براي مثال، ولتر قصه ي راسلاس و قصه ي زدايگ را به شيوه ي شرقيان نوشت و بودنشتت اشعاري را به ميرزا شفيع منسوب كرد.
آنچه در ادبيات تطبيقي و به تعبير استاد زرين كوب، نقد تطبيقي، مهم است، ماده و مضمون است، بر خلاف كروچه كه نقش قالب و ابداع شاعر را اصل مي داند. استاد معتقد است كه از بررسي ماده و مضمون هاي واحد مي توان قدرت خلاقه ي شاعران مختلف را در تفاوت منظر و محيط، سنجيد. از سوي ديگر او معتقد است كه در پاره اي موارد، تشابه در قالب و مضمون، كاشف وجود جريان هاي فكري نامرئي بين فرهنگ هايي است كه شواهد قانع كننده اي در اثبات آن در دست نيست. زرين كوب از يك نمونه ي تطبيقي پرجاذبه با عنوان امثال حيوانات ياد كرده و سير آن را در كتاب هايي اروپايي، عربي و فارسي بررسي مي كند.
زرين كوب بيشتر اين تأثير و تأثرات و اخذ و تقليدها را معلول جريان هاي نامرئي مي داند. وجود جريان هاي مرئي فقط تشابهات و تواردها را توجيه مي كند. او از اثر سياحان و جهانگردان و انقلاب ها و جنگ ها و ترجمه ي آثار به عنوان جريان هاي مرئي ياد مي كند. زرين كوب از جريان هاي نامرئي كمتر سخن مي گويد، ولي غرض او افكاري است كه حاصل توارد نيست واين افكار، قالب نويني را به خود گرفته است.

صور خيال در شعر فارسي

صور خيال در شعر فارسي تأليف استاد دكتر محمدرضا شفيعي كدكني است كه پس از چاپ اول آن در سال هزار و سيصد و پنجاه، چندين بار تجديد چاپ شده است. اين كتاب در دو بخش تنظيم شده است: بخش اول به طرح كلي و عمومي مسائل مربوط به صور خيال و نقد و تحليل آراي علماي بلاغت پرداخته و بخش دوم همان مباحث را با نقد و كاوشي دقيق، در شعر شاعران برجسته تا پايان قرن پنجم هجري جست و جو كرده است.
نويسنده در بخش اول به تفسير معناي واژه ي خيال در زبان عربي و اعجاز تصويري قرآن و مفهوم تخييل در قرآن از ديدگاه زمخشري مي پردازد و در بخشي تحت عنوان نقد آراي قدما در باب صور خيال با ذكر اشعار عربي و فارسي، انواع تشبيه را بيان كرده و به نقل از شبلي نعمان، عقايد بت پرستي اعراب در دوره ي جاهلي را علت كثرت تشبيهات مادي اشعار عرب مي داند و در بخش بعد بحثي را درباره ي حقيقت و مجاز عقلي به ميان مي آورد و خصوصيات دستوري زبان عربي را مبتني بر ديدي بلاغي مي داند كه مخصوص زبان عربي است و در ديگر زبان ها قابل تطبيق نيست يا به شكل ديگري است. دكتر شفيعي از اين رهگذر به نكته اي اشاره مي كند كه در سرنوشت بلاغت فارسي و عربي بسيار مؤثر بوده است. او مي نويسد: « بي گمان اگر در قرآن كريم، گونه هاي ديگري از صور خيال وجود مي داشت، حوزه ي تحقيقات علماي بلاغت گسترش بيشتري مي يافت و راه هاي ديگري براي بيان معاني و اداي صور ذهني در ادب و بلاغت مطرح مي شد و بي گمان به شعر نيز سرايت مي كرد ». (8)

- اغراق در شعر فارسي و عربي

اغراق در شعر فارسي، عامل انحطاط شعر فارسي است. نويسنده با نگاهي ترديد آميز به نقل يك تحليل نه چندان دقيق شوقي ضيف در زمينه ي اغراق مي پردازد: در شعر عرب، ابن هاني اندلسي، نماينده ي اين نوع اغراقها در مدح است و بعضي از ناقدان معاصر كوشيده اند اين روحيه را حاصل شيعه بودن او بدانند و اينكه اساس عقايد شيعه بر غلو است. اگر چنين باشد انتشار شيعه و عقايد شيعي را در قلمرو زبان فارسي شايد بتوان يكي از عوامل گسترش مبالغه و اغراق دانست. (9)

- بلاغت فارسي تحت تأثير بلاغت عربي

كتاب هاي بلاغي فارسي در برابر آنچه در ادب عرب در اين باب نگاشته شده، به منزله ي فهرستهاي كوچكي است و اغلب تحت تأثير دسته بندي ها و تقسيمات ادبيات عرب است و همه ي شواهد با توجه به همان جداول ساخته شده ي دست اديبان عرب، برگزيده شده و مولفان فارسي زبان، هيچ كار تازه اي انجام نداده اند. (10)
يكي ديگر از نمونه هاي تأثيرپذيري، تصاوير شعر منوچهري است. تصوير در شعر منوچهري فقط براي ارائه ي تصوير آمده است، نه وسيله ي انتقال انديشه ي عاطفه اي. شايد او در اين حوزه، تحت تأثير شعر جاهلي قرار گرفته است، همچنان كه شعراي اندلس هم چندان از محيط خود مايه نگذاشتند و همان تصويرهاي موجود در شرق را گسترش دادند. و در راستاي اين تأثيرات مي توان به ويژگي هاي اشرافي شعر عربي توجه كرد كه بي گمان، نشانه ي تأثير فرهنگ ايران باستان و احتمالاً شعرهاي درباري عصر ساساني است. حتي اين اشرافيت كه در عناصر تصويريِ شعر گويندگاني از قبيل ابن معتز و ابن رومي ديده مي شود، بي هيچ ترديد از ديد اشرافي ايراني و ايران قديم سرچشمه گرفته است. اين ويژگي در دو شعر زير پيداست:
لولم تكن نية الجوزاء خدمته *** لما رايت عليها عقد منتطق
و مسعود سعد سلمان در همين باره گفته است:
هميشه جوزا بر آسمان كمر بسته *** از آنكه خدمت راي تو مي كند جوزا
تأثير فرهنگ ايراني محدود به دوره ي جاهلي نمي شود، بلكه ناقداني همچون محمود غناوي، فرهنگ شعري دوره ي عباسي را فرهنگ ايراني مي دانند كه رهبري آن با رجال ايراني بود و گذشته از آنها در شعر عربي هم، منشأ الهام، طبيعت و اراضي ايران بود (11).
مشابهت ها و همانندي هاي شاعران عرب و ايراني به حدي است كه نيمي از تصاوير شعراي ايراني برگرفته از شعراي عرب است. اين مشابهت، محصول فضاي فرهنگي مشترك و محيط اجتماعي اسلام است. به ويژه شعراي عراق و شام از نظر محيط زيستي و حتي شاعران اندلس كه كم و بيش محيط جغرافيايي و اقليمي ويژه اي داشته اند، در مجموع رنگ تصويرهاي شعريشان نزديك به شاعران مشرق است. البته بعضي از استعاره ها و تشبيهات شاعران ايران مربوط به موضوعاتي مي شود كه بيشتر در زندگي ايراني وجود داشته، ولي بعضي خيال ها از محيط عرب باديه برخاسته است. براي مثال، ابنة الكرم به معني شراب در زبان شعراي نخستين فارسي با عنوان " مادر مي "، " دختر رز " و " دختر تاك "، آمده است ولي مي توان گفت: اصل اين گونه تركيبات و استعارات به زبان عربي باز مي گردد، زيرا عرب، كنيه را در مورد همه چيز توسعه داده است، ولي تصاوير شعري بعضي مواقع چندان نزديك است كه جز به ترجمه كردن و نقل مستقيم قابل توجيه و تفسير نيست، مثل اين شعر رودكي:
بنفشه ي طبري خيل خيل سر بر كرد *** چو آتشي كه به گوگرد بر دويد كبود
كه از اين شعر عربي گرفته شده است:

ولازوردية تزهو بزرقتها *** بين الرياض علي حمر اليواقيت
كانها فوق قامات ضعفن بها *** اوايل النار في اطراف كبريت (12)

صاحب بن عباد:
رق الزجاج و رقت الخمر *** فتشابها فتشاكل الامر
فكانه خمر و لا قدح *** وكانها قدح و لاخمر (13)

و شعر كسايي برگرفته از همين شعر صاحب بن عباد است:
آن صافي يي كه چون به كف دست برنهي *** مي از قدح نداني و ني از قدح نبيد (14)
ابن معتز:
عيون بلا اوجه *** لها حدق من ذهب
منوچهري با همين مضمون سروده است:
نرگس چون دلبري است سرش همه چشم *** سرو چون معشوقه اي است تنش همه قد
عمروبن كلثوم:
كان غصونهن متون غدر *** تصفقها الرياح اذا جرينا (15)
قطران:
آب چون جوشن شده است اندر غدير از فعل باد *** باغ جوشن پوش گشت از بيم باد اندر غدير (16)
ابن معتز:
وحان ركوع ابريق لِكَأس *** ونادي الديك حيّ علي الصبوح (17)
معزي:
به نماز آر سر بلبله در پيش قدح *** چو سرخويش برآرند حريفان ز نماز (18)
امرء القيس:
مكرّ مفرّ مقبل مدبر مَعَاً *** كجلمود صخر حطّه السيل من عل (19)
شعر عنصري ترجمه اي دقيق از بيت بالاست:
چنان بود كه ز افراز در نشيب آيد *** چو سنگ كان به نهيبش براني از كهسار (20)

نقد تطبيقي ادبيات ايران و عرب

اين كتاب در چهارده فصل به قلم دكتر سيد جعفر سجادي تنظيم شد و در سال 1369 خورشيدي به چاپ رسيد. فصل دوم كتاب به روابط فرهنگي - ادبي ايرانيان و اعراب قبل از اسلام پرداخته و به نقل از مروج الذهب آورده است:
مردم ايران باستان به زيارت كعبه مي آمدند و طواف مي كردند و آن را به احترام حضرت ابراهيم بزرگ مي داشتند و آخرين كسي از ايرانيان كه به زيارت كعبه رفت ساسان بن بابك بود. او هنگام زيارت حج در اطراف چاه اسماعيل زمزمه مي كرد و به همين خاطر چاه زمزم را به اين نام نهاده اند:
زمزمت الفرس علي زمزم *** و ذاك من سالفها الاقدم
و عده اي از شعراي ايراني به اين امر افتخار كرده اند:
و ساسان بن بابك سار حتي *** اتي البيت العتيق يطوف دينا
فطاف به و زمزم عند بئر *** لاسماعيل تروي الشاربينا (21)
دكتر سجادي در بخش ديگر كتاب به داستان هاي يوسف و زليخا، سليمان، ايوب و مزامير داود اشاره مي كند كه در ادب فارسي رواج يافته و در بخش ديگر به اسرائيليات و نقش آن در ادب فارسي و عربي پرداخته است. او با نقل مثل هاي زير از باب دهم و يازدهم كتاب امثال سليمان وتطبيق آن در ادب فارسي و عربي، وجوه اشتراك اين دو حوزه را تحليل مي كند. در باب دهم امثال سليمان آمده است: آنكه چاه مي كند، در آن مي افتد و همين مفهوم در عربي اين چنين آمده است: من حفر بئراً لاخيه وقع فيه.
در باب يازدهم امثال سليمان آمده است: " نان خود را در آبها انداز، زيرا كه بعد از روزهاي بسيار آن را خواهي يافت " و در فارسي آمده است:
تو نيكي مي كن و در دجله انداز *** كه ايزد در بيابانت دهد باز
در بخش ديگر كتاب به ديگر وجوه مشترك فرهنگي اشاره شده است، از جمله به مدحي اشاره مي كند كه فرزدق با شجاعت در مقابل هشام بن عبدالملك امام سجاد را ستود. اين قصيده را قرن ها بعد، جامي به زبان فارسي ترجمه كرد:
هذاالذي تعرف البطحاء وطاته *** و البيت يعرفه و الحل و الحرم
آن كس است اينكه مكه ي بطحاء *** زمزم و بوقبيس و خيف و منا
حرم و حل و بيت و ركن و حطيم *** ناودان و مقام ابراهيم
هر يك آمد به قدر او عارف *** بر علو مقام او واقف (22)

در جاي ديگر به نقش دين اسلام در پيوند ادب فارسي و عربي اشاره مي كند و تعداد مدارس ديني اصفهان را به نقل از كتب تاريخي، 114 مدرسه بر مي شمرد. در انتهاي فصل هفتم طي جمع بندي زير به عوامل تأثير و تأثر دو حوزه ي فارسي و عربي اشاره مي كند:
1- با توجه به اينكه زبان عربي از شاخه ي زبان هاي سامي و زبان فارسي از شاخه هاي زبان هند و اروپايي است، ارتباط ذاتي دو زبان، چندان قوي نبود، آنچه اين دو زبان را قبل از اسلام به هم نزديك كرده، همجواري جغرافيايي اعراب و ايران و روابط تجاري آنها بود؛
2- يمن در قبل از اسلام چندين بار به دست ايرانيان افتاد كه اين خود در انتقال فرهنگ، مؤثر بود؛
3- حضور ايرانيان به علت دارا بودن پيشينه ي تمدني در دستگاه حكومتي عباسيان يكي از عوامل مؤثر محسوب مي شود؛
4- دين اسلام به عنوان ديني كه انسان ها در آن مكتب، برابرند، عامل نزديكي ايرانيان و اعراب بود؛
5- وجود مهاجران ايران در مناطق عربي - به ويژه در شهرهاي بصره و كوفه - يكي ديگر از عوامل انتقال دو فرهنگ بود؛
6- استعداد زبان عربي در پذيرش ديگر واژگان، زياد بود علاوه بر آن در قرون وسطي، عربي زبان علمي جهان شد و نويسندگاني همچون بوعلي سينا و ابوريحان كتاب هاي خود را به عربي نوشتند؛
7- ايرانيان توانستند نقش هاي اول سياسي و فرهنگي را در دست بگيرند. براي مثال، صاحب بن عبّاد و ابن مقفع و ابن عميد كه از نويسندگان صاحب سبك هستند، همه ايراني اند؛
8- قرآن كريم و پس از آن، احاديث نبوي در ادبيات فارسي به ويژه در آثار مولوي، حافظ و سعدي تأثيرگذار بود؛
9- تأثير شعراي عرب از جمله متنبّي بر سعدي و ابونواس بر رودكي غيرقابل انكار است؛
10- تأثير پذيري از افسانه يا داستان هاي هزار و يكشب ( الف ليلة و ليله ) كه گويند اصل آن فارسي بوده است و در دو حوزه ي ادب فارسي و عربي از اهميت خاصي برخوردار بود؛
11- داستان هاي يوسف و زيلخا و نيز ليلي و مجنون، در ادب فارسي جايگاه ويژه اي يافتند؛
12- جشن هاي ايراني از جمله نوروز در ادبيات عرب و همچنين اعياد اسلامي در ادب فارسي، بخش مهمي از حوزه ي ادبيات تطبيقي را به خود اختصاص داده اند؛
13- تأثير واقعه ي كربلا در ادب فارسي كه مي توان آن را ادبيات حسيني ناميد، بسيار اهميت دارد؛
البته واقعه ي كربلا محدود به ادب فارسي نمي شود، بلكه در ادب تركي، اردو و عربي نقش آفرين بوده است. دكتر حسين مجيب مصري كه يكي از بزرگان ادب تطبيقي جهان عرب محسوب مي شود، اين تأثير را در كتاب " كربلا بين شعراء الشعوب الاسلاميه " تبيين كرده است.
14- اشتراك وزن هاي عربي و فارسي از ارتباط جدي حوزه ي شعر در دو زبان، حكايت مي كند.

پي نوشت ها :
 

1- ابن خلدون، ص451.
2- قاسم نژاد، « ادبيات تطبيقي »، ص 44.
3- مدارس الادب المقارن، ص 228.
4- زرين كوب، ص 313.
5- همان، ص 314.
6- همان، ص 314.
7- ابن بسام و ابن خلدون و ابن سناء الملك معتقدند كه منشأ تروبادور موشحات عربي است، گرچه محيط اسپانيا در بنيه ي آن تأثير گذاشته است ( نذير، ص 55 ).
8- شفيعي كدكني، صورخيال در شعر فارسي، ص 129.
9- همان، ص 138 و ص 161.
10- صور خيال، ص 293، به نقل از محمود غناوي الزّهري، الادب في ظلّ بني بويه، ص 62.
11- همان، ص 138 و ص 161.
12- همان، ص 334.
13- همان، ص 351، به نقل از يتيمة الدهر، 94 / 3.
14- همان، ص 351، صور خيال به نقل از ديوان رودكي، ص 22.
15- البستاني، ص 34.
16- همان، ص 336.
17- ديوان ابن معتز ص 125.
18- صور خيال، ص 348.
19- البستاني، ج1، ص 34.
20- صور خيال، ص 365.
21- سجادي، ص 41.
22- همان، ص 140.

منبع مقاله :
امين مقدسي، دکتر ابوالحسن؛ (1386)، ادبيات تطبيقي، تهران: مؤسسه ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط