ادب مقارن در فرهنگ عربي

روند ادبيات تطبيقي در جهان عرب با سير آن در ايران چندان تفاوتي ندارد. فراز و نشيب هاي هر دو مشابه يكديگرند، گرچه حجم تحقيقات انجام شده در كشورهاي عربي افزون تر از پژوهش هاي اين حوزه در ايران است، به ويژه در
يکشنبه، 13 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادب مقارن در فرهنگ عربي
 ادب مقارن در فرهنگ عربي

 

نويسنده: دکتر ابوالحسن امين مقدسي




 

ادبيات تطبيقي در جهان عرب

روند ادبيات تطبيقي در جهان عرب با سير آن در ايران چندان تفاوتي ندارد. فراز و نشيب هاي هر دو مشابه يكديگرند، گرچه حجم تحقيقات انجام شده در كشورهاي عربي افزون تر از پژوهش هاي اين حوزه در ايران است، به ويژه در حيطه مقارنه ادب فارسي و عربي، در دهه هفتاد گام هاي بلندتري برداشته شده است. حضور فرانسوي ها در كشورهاي عربي و ارتباط اعراب با كشورهاي غربي به رشد اين رشته در جهان عرب كمك كرده است. ولي فهم دقيق ادب تطبيقي با كندي همراه بوده است همين درد سعيد علوش را به فرياد آورده است كه چرا ادباي عرب به جاي ادب تطبيقي به تطبيق تأثير و تأثر پرداخته اند. با همه ي كندي هاي مذكور، سنگ بناي حوزه ي ادب تطبيقي توسط روحي خالدي و غنيمي هلال نهاده شد. بنا به اسناد تاريخي تدريس ادب تطبيقي در مصر در سال 1938 در دانشكده ي دارالعلوم قاهره شروع شد.
بعد از بازگشت محمد غنيمي هلال به طور رسمي در سال 1945 ادب تطبيقي توسط متخصصان تدريس شد و دانشگاه هاي لبنان در سال 1962، دانشگاه بصره از سال 1972، و دانشگاه كويت از سال 1975 با حضور نازك ملائكه و دانشگاه يرموك اردن از سال 1976 با حضور دكتر يوسف بكار، اين رشته را ايجاد كردند. در دهه ي هفتاد، ادب تطبيقي فارسي و عربي در مصر شكل گرفت.
نظر به موضوع مورد بررسي اين كتاب و اختصاص آن به حوزه ي مقارنه ي ادب فاسي و عربي، علاوه بر غنيمي هلال، به اختصار به معرفي شخصيت هايي همچون بديع محمد جمعه، عبدالسلام كفافي و طه ندا، كه در اين زمينه نقش اساسي داشته اند، مي پردازيم.

روحي خالدي

روحي خالدي نويسنده اي فلسطيني است كه پاي درس سيدجمال الدين اسدآبادي نشسته و نشانه ي نخل طلايي معارف و نشانه ي ياوران شرف را احراز كرده است وي با تسلط بر زبان عربي، فرانسه، انگليسي، تركي و فارسي كتاب " تاريخ علم الادب عندالافرنج و العرب و فكتور هوجو "، را در سال 1904 م. نوشت و در بخشي از اين كتاب به اقتباسات غرب از قواعد شعر عربي پرداخت.
روحي خالدي از اينكه عده اي يكسويه ادب عربي را نقد مي كنند و براي مثال به مقامات حريري از بعد اخلاقي مي تازند، انتقاد مي كند و مي گويد: چرا اين اديب انگليسي را كه رابطه ي عاشقانه را جزء خلقت و طبيعت مي داند، نمي بينند و به او اعتراض نمي كنند. او در ادامه نفي حاكميت غرب با صراحت مي گويد: اگر عمر عربيت اندلسي ها طولاني تر مي شد، اشعاري بهتر از ويكتور هوگو مي سرودند.

غنيمي هلال

غنيمي هلال، نويسنده اي مصري و استاد دانشگاه قاهره است. وي تحصيلات خود را در دانشگاه سوربن به پايان رساند و به زبان هاي فارسي، عربي، تركي، فرانسه و انگليسي مسلط بود. او رساله ي دكتري خود را درباره ي تأثير نثر عربي بر نثر فارسي قرن هاي ششم و هفتم هجري نوشت. به عقيده ي بيشتر اديبان حوزه ي ادبيات تطبيقي، غنيمي هلال، بنيانگذار ادب مقارن معاصر در فرهنگ عربي است. وي با نگارش كتاب " الادب المقارن " در سال 1953 باب ادب تطبيقي را به شكل مدون و نظام يافته به روي جهان عرب گشود. و همه ي كساني كه بعد از او در اين حوزه قدم برداشته اند، به گونه اي، مقلد سبك وي محسوب مي شوند.
غنيمي هلال كتاب خود را در دو باب و يازده فصل و يك خاتمه به شرح زير تنظيم كرد:

فصل اول

از باب اول به تاريخ پيدايش ادب تطبيقي در اروپا و حركت رمانتيسم و نهضت علمي قرن نوزدهم و ظهور كامل ادب تطبيقي به دست ژوزف تكسيه اختصاص يافته است.

فصل دوم

وضعيت كنوني ادب تطبيقي در دانشگاه هاي غربي و عربي را بررسي كرده است؛ وي در بخش پاياني اين فصل از دانشگاه هاي عربي مي خواهد تا به ادبيات ملي بيشتر پايبند باشند.

فصل سوم

به ابزار لازم در حوزه ي تحقيق ادبيات تطبيقي اشاره مي كند. او معتقد است كه اديب عرب در اين حوزه بايد به زبان فارسي و نوشته هاي ادبي اين حوزه كه به زبان عربي ترجمه شده، آگاه باشد تاريخ ارتباط بين ايران و عرب را بشناسد. غنيمي هلال از اينكه مجموعه ي منابع و كتب ادب تطبيقي عربي همچون جامعه ي غرب مدون نشده، گله مند است.

فصل چهارم

با عنوان ميدان تحقيق حوزه ي ادب مقارن تنظيم شده است. غنيمي هلال در اين فصل، عوامل انتقال ادب دو زبان را در كتاب و مؤلف، محصور كرده است. در بخشي از كتاب به كتب فارسي و نويسندگاني دو زباني به ويژه نويسندگان ايراني اشاره مي كند. سپس تحقيق پيرامون انواع ادبي و موضوعات ادبي و مطالعه درباره ي تأثير نويسندگان يك زبان بر ديگر زبان ها و همچنين بررسي منابع نويسنده، جريان هاي فكري حاكم بر عصر و زمان و بررسي سرزمين هايي را كه در ادب ديگر امّت ها منعكس شده است، ضروري مي داند.
غنيمي هلال، باب دوم را با هفت فصل درباره ي مباحث ادب تطبيقي و در شهرها و منابع آن تنظيم كرده است.
در فصل اول اين باب، به ادب جهاني و عوامل عمومي ادب جهاني، از جمله معركه هاي قديم، مهاجرت ها، جنگ ها و عوامل اختصاصي مثل نويسنده، و مؤلف، باشگاه ها و رابط هاي ادبي پرداخته شده است.
در فصل دوم اين باب به اجناس ادبي و تاريخچه ي رشد آنها و تبادل تأثير و تأثّر آنها در ادب هاي جهاني پرداخته شده است. او در بين اجناس ادبي به انواع ادبي به انواع ادبي شعري مثل ملحمه هاي ايلياد و اوديسه و كمدي الهي دانته و تأثيرپذيري اين داستان از ادب عربي اشاره مي كند. او به صراحت اعلام مي كند كه در ادب عربي قديم، ملحمه و حماسه وجود ندارد، بلكه حماسه فقط در ادب مردمي يافت مي شود.
از ديگر انواع ادبي مطرح دراين فصل، نمايشنامه است كه به تاريخچه ي آن در غرب و جهان عرب اشاره مي كند. برخلاف بعضي از نويسندگان عربي او معتقد است كه در ادب عربي قديم، نمايشنامه نويسي وجود ندارد بلكه منشأ آن، ادب غربي است و احمد شوقي را پيشگام اين حوزه مي داند.
از ديگر انواع ادبي، قصه به زبان حيوانات است كه غنيمي هلال از اين رهگذر به نقش ابن مقفع و كتاب كليله و دمنه و تأثير آن در ادب عربي و فرانسه مي پردازد و در ادامه به تأثير شوقي از لافونتين و تأثيرپذيري ادب فارسي از سرآغازهاي شعر عربي از جمله " وقوف بر اطلال " اشاره مي كند.
در بخش ديگري در اين فصل به انواع ادبي نثري از جمله قصه در ادبيات غرب و ادبيات عرب مي پردازد. او در اين بخش به تأثير مقامات عربي در ادب فارسي و تأثير ادب قديم فارسي بر ابوالعلاء در نگارش رسالة الغفران و همچنين تأثير اين كتاب بر نوشته هاي غربي مي پردازد.
غنيمي هلال، تاريخ نويسي را به عنوان نوع ديگري از انواع ادبي نثري در ادب غربي و ادب عربي مي كاود و در خلال آن به تأثير و تأثر ادب عربي و فارسي بر اين حوزه اشاره مي كند.
عروض و قافيه به عنوان قالب هاي هنري تابع انواع ادبي از مباحثي است كه غنيمي هلال بدون تعصب به آن پرداخته است. او نظر محمد حوفي را كه گفته بود ايراني ها قبل از ارتباط با عرب در زمان بهرام گور، شعر نداشتند، به نقد مي كشد و معتقد است كه استقبال اوزان عروضي بعد از اسلام، دليل بر نبود شعر در ايران قبل از اسلام نبوده است. بلكه تحقيقات جديد مستشرقان نشان داده كه قبل از اسلام نيز اوزان شعري در ايران رايج بوده است.
فصل سوم اين باب به مواقف ادبي و نمونه هاي انساني اختصاص يافته است. غنيمي هلال ضمن تقسيم نمونه ها به نمونه هاي بشري عام اشاره مي كند و از اين رهگذر از داستان يوسف و زليخاي فردوسي و جامي ياد مي كند.
غنيمي هلال، نمونه هاي انساني را به نمونه هاي بشري عام، مثل بخيل در نمايشنامه ي مولير و نمونه هايي كه منبع ديني و اسطوره اي دارند، مثل يوسف و زليخاي فردوسي (1) و جامي و شهرزاد در ادب اروپايي و عربي و رستم و سهراب در شاهنامه ي فردوسي و در ادبيات ماتيو آرنولد و شخصيت هاي تاريخي در ادب همچون ليلي و مجنون در ادب فارسي و عربي تقسيم مي كند.
در فصل چهارم، تأثير كتاب هاي ادبي يك زبان در ديگر زبان ها را بررسي مي كند و با بيان نمونه هايي، از جمله تأثير بديع الزمان همداني و حريري بر قاضي حميدالدين بلخي و تأثيرگوته در ادب فرانسه، اين فصل را به پايان مي برد.
فصل پنجم به بررسي منابع و فصل ششم به مكتب هاي ادبي كلاسيسم، رمانتيسم و هنر برابر هنر و مكتب واقع گرايي و رمزگرايي و مكتب وجودگرايي و ادب التزام وتأثير اين مكاتب بر ادب عربي اختصاص يافته است. غنيمي هلال، خليل مطران را به عنوان بارزترين شخصيت متأثر از مكتب رمانتيسم معرفي مي كند و تأثيرپذيري عقاد و شكري و مازني را در مرتبه ي بعد از مطران قرار مي دهد.
غنيمي هلال، تصوير آداب قومي يك ملت را در تفكر اديبان و سياحان در فصل هفتم ترسيم كرده و به نمونه هايي همچون شوقي در اسپانيا و نويسندگان عرب در اسپانيا و تصاوير شرق اسلامي درا دب فرانسه اشاره مي كند.
نويسنده در پايان، بخشي را به ادبيات جهاني و ادب مقارن اختصاص مي دهد و فرق بين دو حوزه را بيان مي كند و سپس كنفرانس هاي بين المللي مربوط به ادب تطبيقي و ثمرات تحقيقات در اين حوزه را برمي شمرد.

بديع محمد جمعه

بديع محمد جمعه در كتاب " دراسات في الادب المقارن " ابتدا به ويژگي هاي مكتب هاي ادبي فرانسه و آمريكا اشاره مي كند و سپس به خصوصيات ادب كلاسيك قرون وسطي مي پردازد و در ادامه پيوند تاريخي ايران و عرب را بيان مي كند. او با گذر از نقش زبان فارسي در قرآن و نويسندگان بزرگ ايراني در زمينه هاي علوم عربي، ابن خلدون را به دليل اينكه فصلي را براي ايرانيان گشوده است نقد مي كند و آن را متعصبانه مي پندارد. سپس به مقايسه ي بين ليلي و مجنون نظامي و ديوان مجنون عربي و ليلي و مجنون تركي مي پردازد و وجوه اشتراك و اختلاف را بر مي شمرد.
بديع جمعه در بخشي از كتاب، تأثير داستان معراج را بر اديبان و شاعران، از جمله عطار در منطق الطير و ابن سينا در رسالة الطير و ابوالعلاء در رسالة الغفران و سنايي در سيرالعباد الي المعاد و محمد اقبال در جاويدنامه، تحليل و از اين رهگذر، رسالة الطير غزالي را با منطق الطير عطار مقايسه مي كند و وجوه اشتراك و اختلاف را به رشته تحرير در مي آورد.

محمد عبدالسلام كفافي

محمد عبدالسلام در دو حوزه ي ادب فارسي و عربي كار كرده است. كفافي كتاب خود را با عنوان " في الادب المقارن " در سال 1971 در بيروت به چاپ رساند. او با تمركز به ارتباطات تاريخي، بر اساس مكتب فرانسوي ها به ادب تطبيقي پرداخته است. كفافي پس از بحث طولاني درباره ي نظريه ها و مكتب هاي ادب تطبيقي و ارتباط بين ادب و هنر و محيط و ادب متعهد و غيرمتعهد به قصه هاي منظوم مي پردازد و به تاريخچه ي قصه هاي منظوم در ادب فارسي اشاره مي كند و تأثير شاهنامه فارسي را در ادب تركي مورد تحليل قرار مي دهد و بخش زيادي از اين كتاب را به وامق و عذرا و منظومه ي ويس و رامين و شخصيت نظامي به عنوان پيشواي قصه هاي منظوم و اميرخسرو دهلوي اختصاص مي دهد و در پايان يوسف و زليخاي جامي و فردوسي در فارسي و حمدي و كامل پاشاي ادب تركي را با هم تطبيق داده است. بخش شانزدهم اين كتاب مثنوي عارفانه از جمله حديقة الحقيقه سنايي، منطق الطير عطار و مثنوي مولوي را تحليل مي كند. در فصل هفدهم در بيان شعر اخلاقي، ميراث عربي و فارسي را با هم مطابقت مي دهد و در ميان شعرا، عطار و كتاب پندنامه اش و سعدي و دو كتاب بوستان و گلستانش را انتخاب كرده و اشعار اخلاقي آنها را تجزيه و تحليل مي كند.
البته نويسندگاني همچون عبدالوهاب عزام، صفاء خلوصي و طه ندا از جمله پيشكسوتان ادب تطبيقي هستند كه رجوع به نوشته هاي آنها در گستره ي تحقيق در پيشينه ي ادب تطبيقي جهان عرب لازم است. شايان ذكر است كه كتاب الأدب المقارن طه ندا توسط دو تن از استادان ترجمه شده و همان سبك و سياق بديع محمد جمعه و كفافي را دنبال كرده است. اكنون از بين معاصران به معرفي سه چهره ي شهير مي پردازيم كه در حوزه ي ادب تطبيقي قلم مي زنند و آشنايي با آنها به منظور اطلاع از ادب تطبيقي جهان عرب بسيار ضروري است. سعيد علّوش با كتاب مدارس الادب المقارن و دكتر حسام خطيب با كتاب " آفاق الادب المقارن عربياً و عالمياً " و دكتر عزّالدين مناصره با كتاب " المثاقفه و النقد المقارنِ " به اين حوزه رونقي خاص داده اند.

عزالدين مناصره

عزالدين مناصره، شاعر و ناقد فلسطيني، يكي از چهره هاي برجسته ي ادب مقارن جهان عرب است. او با نگارش كتاب " المثاقفه و النقد المقارن " و چاپ آن در سال 1996 بر غناي ادب تطبيقي در زبان عربي افزود. مناصره برخلاف كفافي و بديع جمعه، بيشتر به بحث هاي نظري و تئوريك با رويكردي ضد امپرياليستي مي پردازد. بخش اول اين كتاب به طور مستوفي به مكتب هاي ادب تطبيقي از جمله مكاتب فرانسوي، آمريكايي، آلماني و اشتراكي و تعاريف و اصول و ويژگي هاي آنها پرداخته است.
او با اعتقاد به نقد تطبيقي به جاي اصطلاح ادب تطبيقي، موضوع مثاقفه را مطرح مي كند و مي گويد: امروزه بيشتر به بحث ادبي تطبيقي از زاويه ي جهاني شدن و ادب و فرهنگ جهاني به مفهوم امپرياليستي آن مي پردازند و از بحث مثاقفه و تبادل فرهنگ به عنوان مباحث مقدماتي ادب مقارن مي گريزند. (2)
مثاقفه از نظر او تغيير فرهنگي است كه در نتيجه ي وقوع نوعي از ارتباط فرهنگ ها حاصل مي شود مثاقفه ممكن است با قوت مورد قبول واقع شود و معني اتصال و ارتباط و انفتاح و تبادل مثبت فرهنگي را در برداشته باشد، ولي با اظهار تأسف مشكل امروز را در احساس لذتي مي داند كه در تقليد وجود دارد.
مناصره با استفاده از وضعيت ارتباط فرهنگي جهان عرب و غرب با تكيه بر سخنان ادوارد سعيد درباره ي استشراق و به نقل از طيب صالح، قصه نويس معروف سوداني مي نويسد: ما بايد در به روي فرهنگ هاي ديگر چون چيني، ژاپني و روسي بگشاييم و از اسارت اروپا آزاد شويم. (3)
نويسنده در بخش تاريخ ادب مقارن در كشورهاي عربي از روحي خالدي و غنيمي هلال و سليمان بستاني و قسطاكي ياد مي كند با توجه به معرفي روحي خالدي و غنيمي هلال در بخش پيش، در اينجا نقش سليمان بستاني و قسطاكي حمصي را مرور مي كنيم.

سليمان بستاني

مترجم ايلياد هومر است. او در اين ترجمه به تاريخچه ي ايلياد هومر در حافظه ي اعراب اشاره مي كند و معتقد است كه ايلياد هومر در بين ايرانيان و كلداني ها رايج بود و مترجم آن به زبان سرياني، منجم مهدي خليفه ي سوم عباسي بوده است.
او به نقل از بيروني، هومر را همچون امرءالقيس عرب معرفي مي كند و با انعكاس نظر ابن خلدون درباره هومر مي نويسد: شعر مخصوص زبان عربي نيست، بلكه در همه ي زبان ها موجود است. در ميان ايرانيان شعرايي معروف هستند و در ميان يونانيان هومر شاعر شهيري است كه ارسطو در كتاب منطق خود او را ستوده است. (4)
سليمان بستاني در ترجمه ي ايلياد بين سخنان هومر و شنفري درباره ي زنبور عسل و عنتره درباره ي مگس مقارنه كرده است. البته روش بستاني در مقارنه بيشتر متكي بر تشابه و موازات است، نه تأثير و تأثر.

قسطاكي حمصي

صاحب كتاب منهل الورّاد في علم الانتقاد، و الموازنه بين الالعوبة الالهيه و رسالة الغفران بين ابي العلاء المعري و دانتي شاعر الطيلان، در حافظه ي ادب مقارن عربي جايگاه خاصي دارد. او با نوشتن كتاب المنهل الورّاد در دو جلد، آراي نقدي را بررسي مي كند و در كتاب الموازنه، نمونه هايي را تطبيق مي كند و در اين تطبيق به شواهد مشابه كمدي الهي دانته و رسالة الغفران اشاره مي كند و مي گويد: كمدي الهي دانته، دختر رسالة الغفران معري است. اگر از تعصب بيش از حد قسطاكي در تقليد دانته از ابوالعلاء در گذريم، قسطاكي اولين كسي است كه بررسي تطبيقي در اين زمينه انجام داده است.
مناصره در بخش ديگري از كتاب خود به عوامل زير به عنوان اسباب جهاني شدن يك متن عربي اشاره مي كند:
1- متن عربي بايد در سرزمين عربي شناخته شده باشد؛
2- متن بايد از ويژگي خاص قومي برخوردار باشد تا از سرزمين هاي ديگر متمايز باشد؛
3- ترجمه ي خوبي از آن ارائه شود و موسسه ي معروفي آن را چاپ كند و سپس رسانه هاي تبليغاتي به آن بپردازند؛
4- بايد خواننده ي خارجي آن را بخواند، به ويژه اگر اين خواننده، مستشرق و متخصص باشد.
مناصره در بخش هاي پاياني كتاب به تأثيرپذيري توفيق حكم از برنارد شاو اشاره كرده است و به نقل از توفيق حكيم مي نويسد:
من سعي كرده ام همه ي فنون را به كار ببرم و در اين زمينه جز قصه ي كاتب ايرلندي " برناردشاو " نمي شناسم.
در بخش ديگري مناصره با نگارش مقاله اي با عنوان " اثر لغة الشّعر العالمي في الشّعر البلغاري « فابتساروف » و الشّعر الفلسطيني " به حضور تاريخي ملت بلغار در منابع عربي اشاره مي كند.
مناصره در پايان، گزارش جامعي را از وضعيت ادب تطبيقي در دانشگاه هاي جهان عرب گردآورده است او از اين رهگذر به سمينارهاي سالانه ي ادب تطبيقي و موضوعات آن اشاره و در پايان، سرفصل ها و منابع اين درس را به طور دقيق معرفي مي كند.

حسام خطيب

دكتر حسام خطيب استاد سوري كه سال ها در دانشگاه دمشق تدريس كرده است، يكي از چهره هاي مشهور اين رشته است و به همراه عزالدين مناصره در بيشتر كنگره هاي جهاني ادب تطبيقي شركت كرده است. وي كتاب معروف خود را در اين زمينه با عنوان " افاق الادب المقارن عربيّاً و عالميّاً " در سال 1999 توسط انتشارات دارالفكر سوريه و دارالفكر المعاصر لبنان به چاپ رسانده است. او و مناصره در شيوه ي نگارش و فصل بندي تا حد زيادي مشترك اند گرچه كتاب عزّالدين مناصره با نگاهي ضد آمريكايي و حساس و دقيق به مسئله ي فلسطين نگاشته شده است، اما استاد خطيب در جمع آوري اطلاعات وضعيت كنوني اين رشته در دانشگاه ها، جامع عمل كرده است. ولي در بحث تاريخچه ادب تطبيقي و مكاتب فرانسوي و آمريكايي، ادب تطبيقي تقريباً مشترك اند. حسام خطيب ديدگاه هاي ابن خلدون، ابن رشد و قدامة بن جعفر را بيان مي كرده و به اقتباس ادب عربي از ادب فارسي، به طور پراكنده طي پانزده صفحه اشاره مي كند. او از عده اي كه متعصبانه و مبالغه آميز همه چيز را عربي مي دانند و به دنبال اصل عربي آن مي گردند، انتقاد مي كند و معتقد است كه ادب تطبيقي مي تواند با حفظ چارچوب داخلي خود به عنوان يك روش معرفتي به روح زمان و فضاي فرهنگ مشترك جهاني، پاسخ هاي واضحي ارائه دهد. او همچون مناصره تحول ادب تطبيقي را در دهه هاي مختلف بررسي و تأثيرپذيري خيام از ابوالعلا را بازخواني مي كند و از رفاعه طهطاوي به عنوان پيشگام تفكر مقارنه ي شرق و غرب ياد مي كند. حسام خطيب كتاب " تخليص الابريزفي تلخيص باريز " را نخستين سنگ بناي ادب تطبيقي غرب و عرب و كتاب " علم الدين " علي مبارك را گام دوم براي پيشرفت اين رشته تلقي مي كند. ولي در عين حال با رويكردي نقدآميز معتقد است كه همه ي پيشگامان درصدد بوده اند مباني تغيير و تحول جديد را در تاريخ عربي بجويند. حسام خطيب به دنبال معرفي پيشتازان ادب تطبيقي از اديب اسحاق و احمد فارس، شدياق ( 1887-1804 م. ) ياد مي كند كه به موازنه ادب عربي و غربي يا برتري دادن ادب عربي پرداخته اند. سپس ملحمه هاي ايلياد و جاهلي بستاني را تحليل مي كند و تشابهاتي را كه بستاني بين ابن رومي و هومر نقل كرده به نقد مي كشد، ولي معتقد است كه بستاني فقط به جمع آوري تشابهات پرداخته و هرگز در بحث تبادل و تأثير دقيق نشده است. نويسنده در زمينه ي نوشته هاي احمد شوقي از اشعار نمايشنامه اي او سخن به ميان مي آورد و با نقل سخن شوقي، تأثير او را از غرب بازگو مي كند. شوقي درباره ي شعر مي گفت: من امروز در مقابل خود جز ديوان هايي كه براي مردگان است، چيزي نمي بينم و قصايد زندگان نيز به تقليد از قدماست و ملت عرب در مصر از شعر جز مدح مقامات عاليه چيز ديگري نمي شناسند، به همين جهت من علم را از اروپا طلب كردم و نعمت خدادادي و نور راه هدايت را در آنجا يافتم و ديدم شكر آن ممكن نيست، مگر اينكه مردم را از خيرات آنها بهره مند كنم. (5)
حسام خطيب معتقد است كه شوقي به تأثير از غرب، معاني جديدي را در شعر عربي وارد، و شعر نمايشنامه اي را عرضه كرده و با تأثيرپذيري از لافونتين براي كودكان شعر سروده و همچنين متذكر مي شود كه وي قصيده ي درياچه ي لامارتين را ترجمه كرده است.
پس از آن، اين نويسنده سوري، تاريخچه ي ادب تطبيقي را در صفحات مجلات جست و جو مي كند و از مقالات احمد افندي و خليل ثابت در مجله ي المقتطف با عنوان بلاغت عرب و فرنگ نام مي برد و در اين راستا اركان اصلي مقاله ي خليل ثابت را تحليل مي كند. خليل ثابت يكي از نويسندگاني بود كه سعي داشت بين قديم و جديد تلفيق ايجاد كند. او معتقد بود كه انسان بايد هر آنچه را كه زيبا و دلنشين است برگزيند، خواه از قديم باشد و خواه جديد و خليل ثابت نيز در ضمن احترام به ادب قديم عربي و بهره گيري از آن، به ادب غربي هم روي مي آورد، بدون اينكه در آن ذوب شود.
از ديگر مقاله نگاران، يعقوب صروف است كه در طي مقاله اي در مجله المقتطف در شماره پاياني سال هزار و نهصد با عصبانيت به غربي ها مي تازد كه چرا به عمر خيام توجه كرده اند و ابوالعلا را از ياد برده اند، حال آنكه به عقيده ي او عمر خيام تابع ابوالعلا بوده و از او اقتباس كرده است.
حسام خطيب پس از معرفي اين پيشگامان به نقش روحي خالدي به عنوان رائد و رهبر ادب تطبيقي و كتاب معروف او با عنوان تاريخ علم الادب عندالفرنج و فكتور هوجو مي پردازد و تقريباً در اين زمينه مشابه مناصره بحث مي كند.
حسام در ميان ادباي ادبيات تطبيقي كه به مطابقه ي ادب فارسي و عربي پرداخته اند، از عبدالوهاب عزام و دكتر حسين مجيب مصري و دكتر طه ندا نام مي برد. او پس از آنكه مقالات نوشته شده درباره ي مطابقه ي كمدي الهي دانته و رسالة الغفران ابوالعلا را بر مي شمرد، به نقش مترجمان در بُعد ادب تطبيقي مي پردازد و سپس علماي ادب تطبيقي معاصر را دو گروه مي كند: علمايي كه در اين حوزه، غير تخصصي عمل كرده اند و ادبايي كه با تخصص به اين علم پرداخته اند. او از شخصيت هايي همچون ابراهيم سلامه، عبدالرزاق حميده و نجيب عقيقي به عنوان غيرمتخصص ياد مي كند و غنيمي هلال را اولين كسي مي داند كه متخصصانه به ادب مقارن پرداخته است و به همين جهت او را بنيانگذار ادب تطبيقي واقعي مي داند و مي گويد: به حق، شايسته است كه هلال با مدارك عاليه اي كه داشت و به دليل تسلط به زبان هاي خارجي از جمله فرانسه، انگليسي، اسپانيايي و فارسي، موسس علم ادب تطبيقي باشد.

سعيد علوش

سعيد علوش با نگارش كتاب مدارس الادب المقارن و چاپ آن در سال 1987 پنجره ي ديگري به ادب تطبيقي گشوده او با طرح مكاتب ادب تطبيقي مختلف، به كاوش معناي وسيع مكتب در دل ادب تطبيقي پرداخته است علوش از اينكه ادب تطبيقي در مكتب عربي فقط به بحث تأثير و تأثر محدود مي شود ناخشنود است و سعي مي كند در ضمن مكتب هاي ادب تطبيقي، زمينه هاي مكتب ها و تداخلات و افتراقات آنها را بيان كند و به تعبير خودش كتاب مدارس المقارن برنامه ريزي اي است براي قرائت اين درس؛ قرائتي كه به دور از تلقي هاي افراطي و تفريطي باشد. او از رهگذر عنوان ادب تطبيقي، تطبيق و مقارنه را فعلي هرمنوتيك مي داند كه پيوسته به دنبال ارتباطات است و با طرح بحث ادب عام و ادب جهاني، مرزهاي ادب تطبيقي را تبيين مي كند و سپس به مكتب فرانسوي مي پردازد و اساس تاريخي ارتباط بين علت و معلول و اسباب و مسبب را تشريح مي كند و محدوديت هاي اين مكتب را بر مي شمرد.
نويسنده پس از بيان ويژگي هاي مكتب فرانسوي، ملحقاتي را ضميمه كرده است كه براي فهم دقيق تر آن مكتب مؤثر است. اين پيوست ها را مي توان چنين برشمرد:
پيوست اول با عنوان ادب تطبيقي، نوشته ي " وان تيگم "، پيوست دوم با عنوان " جهان رمانتيك و مهم ترين تلاش هاي ادب تطبيقي "، پيوست سوم با عنوان " مقدّمه ي ادب تطبيقي " نوشته ي جان ماري كاره، پيوست چهارم با عنوان " ادب مقارن "، نگارش گويارد و پيوست پنجم با عنوان " موضوع و روش " كه در آن به شرايط اديب حوزه ي ادبيات تطبيقي اشاره شده است و پيوست ششم با عنوان " محيط ادب تطبيقي "، كه طي آن عوامل جهاني ادب تطبيقي از جمله كتاب، نويسنده و سرنوشت انواع ادبي، سرنوشت موضوعات و سرنوشت مولفان و منابع و حركات افكار را بررسي و تحليل مي كند.
در بخش پنجم كتاب " مكتب آمريكايي " را مورد تحليل قرار داده و به ديدگاه هاي ريماك درباره ي قوانين و معيارها و ابداع بشري و ارتباط عضوي به عنوان بيان اصطلاحات جديد اشاره مي كند و سپس با اشاره به سخنان ولك به عنوان بحران ادب تطبيقي از سال 1985 نظر او را مبني بر جايگزيني ارتباط ارزش ها به جاي ارتباط اسباب و مسببات تبيين مي كند و در پايان، عيب هاي زير را براي مكتب آمريكايي بر مي شمرد:
1- خلط بين مفاهيم و روش هاي ادب عام و ادب تطبيقي؛
2- تنوع تعاريف در نظر اديبان مكتب آمريكايي؛
3- نگاه خاص به ادب غربي به عنوان يك فضاي متمايز از ديگر حوزه هاي تحقيقات تطبيقي.
وي بعد از بررسي مكتب آمريكايي سه مقاله نيز ضميمه كرده است.
پيوست اول و دوم با عنوان " تعريف كاربرد ادب مقارن " و " در راه تبلور مفهومات " نوشته هنري ريماك و پيوست سوم با مصنوع ادب عام و ادب تطبيقي و ادب وطني به قلم رنه ولك در تبيين مكتب آمريكايي آمده است. فصل ششم به مكتب سلافيه ( ماركسيسم روسيه و اروپاي شرقي ) اختصاص يافته و در فصل هشتم كتاب به مكتب عربي پرداخته شده است. او خود اعتراف دارد كه مكتب عربي، ويژگي خاص مستقلي ندارد و با ذكر اين عنوان، تاريخ ادب تطبيقي در ادب عربي را مي كاود. او همچون مناصره و حسام خطيب، رفاعه طهطاوي، روحي خالدي و غنيمي هلال را بنيانگذاران ادب مقارن در فرهنگ عربي معاصر مي داند و به دو مجله قديم الدراسات الادبيّه و الدّفاتر الجزايريه للادب المقارن اشاره مي كند كه اولي به مقارنه ي ادب عربي و فارسي و دومي به تطبيق ادب فرانسوي و عربي پرداخته است.
سپس ديدگاه هاي عبدالمنعم اسماعيل در كتاب الوساطه في الترويج الادب العام و المقارن و طاهر مكي در كتاب المقارنه كوسيلة لربط الماضي بالحاضر و كمال ابوديب در كتاب نقد المقارنه و مقارنة النقد را بررسي مي كند.
بخش دوم كتاب به وضعيت ادباي ادب تطبيقي و تأليفات آنها اختصاص يافته است. مقالات وي در ادب تطبيقي در چهار مرحله تنظيم شده است. مرحله ي تاسيس ( 1960-1948 ) مرحله ي ترويج ( 1986-1960 )، دهه ي رشد ( 1980-1970 ) و دوره ي آموزش دانشگاهي ( 1986-1952 ).
در مرحله ي تاسيس به نجيب عقيقي، عبدالرّزاق حميده و غنيمي هلال و ابراهيم سلامه و در مرحله ي ترويج به نقش محمد محمدي و جمال الدين بن شيخ، مديران دو مجله الدراسات الادبيه و الدفاتر الجزايريّه لادب المقارن اشاره مي كند و در همين جاست كه علّوش در قضاوتي ناصحيح مي گويد: من هنا كانت المجلّد تعبر كذلك عن القومية الشيعيه - في لبنان - و هي التي تمثلها الان الحركة السياسية « امل » (6). علوش در ادامه ي اين بخش به معرّفي محمّد عبدالمنعم خفاجه و حسن جارحسن مي پردازد و در پايان جدولي را تنظيم كرده كه در آن اقتباسات حسن جارحسن از غنيمي هلال را گرد آورده است. اقتباساتي كه متأسفانه مراجع و منابع آن ذكر نشده است.
درمرحله ي سوم كه دهه ي رشد ناميده شده، مباحث تطبيقي عربي و فارسي و عربي و عربي رشد كرده است. در قسمت اول به معرفي عبدالسلام كفافي، طه ندا، بديع محمد جمعه به عنوان ادبايي كه فقط تأثير و تأثرات را بيان كرده اند پرداخته و آثار آنها را مورد تحليل قرار داده است. در قسمت دوم، ريمون طحان استاد ادب مقارن دانشگاه لبنان و ابراهيم عبدالرحمن محمد و عبدالدائم الشعرا و آثارشان را معرفي کرده است. در پايان كتاب، وضعيت فعلي درس ادب تطبيقي در دانشگاه را تشريح و جدول هايي را تنظيم كرده است كه وضعيت اين رشته به صورت تطبيقي و تاريخي در دانشگاه هاي مختلف در آن منعكس شده است.

پي نوشت ها :

1- برخي از مورخان و محققان ادب فارسي از جمله دكتر ذبيح الله صفا، دكتر زرين كوب، دكتر شفيعي كدكني، يوسف و زليخاي منسوب به فردوسي را تأييد نمي كنند و معتقدند اسلوب نگارش و نظم فردوسي با يوسف و زليخا مطابقت ندارد. در اين صورت نظر غنيمي هلال قابل نقد است.
2- المناصره، ص 57.
3- همان، ص 79.
4- همان، ص 157.
5- الخطيب، ص 161.
6- علوش، ص 228.

منبع مقاله :
امين مقدسي، دکتر ابوالحسن؛ (1386)، ادبيات تطبيقي، تهران: مؤسسه ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط