دوستي و رفاقت در سيره ي شهدا

بهترين روش جذب جوانان

شهيد اسحاق و من با تعدادي ديگر از دوستان، تيم فوتبالي تشكيل داده بوديم كه هر چند وقت يكبار با محلات و روستاهاي ديگر مسابقه مي داديم. در يكي از اين مسابقات كه بين ما و روستاي همجوار برگزار شد،‌ ما برنده شديم و به همين
سه‌شنبه، 15 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهترين روش جذب جوانان
بهترين روش جذب جوانان

 

نويسنده: مؤسسه ي فرهنگي هنري قدر ولايت




 

دوستي و رفاقت در سيره ي شهدا

پياده به دنبال او

شهيد اسحاق رنجوري مقدم
شهيد اسحاق و من با تعدادي ديگر از دوستان، تيم فوتبالي تشكيل داده بوديم كه هر چند وقت يكبار با محلات و روستاهاي ديگر مسابقه مي داديم. در يكي از اين مسابقات كه بين ما و روستاي همجوار برگزار شد،‌ ما برنده شديم و به همين دليل بچه هاي روستاي مقابل مي خواستند دعوا راه بيندازند. اسحاق با درايتي كه از همان كودكي يكي از خصوصيات بارز او بود، متوجه موضوع شد. به همين جهت بچه ها را در يك جا جمع كرد و از آنها خواست به هيچ وجه عكس العملي از خود نشان ندهند. بعد خودش به طرف تيم مقابل رفته و با صحبت كردن آنها را قانع نمود و غائله را ختم به خير كرد.
*
يادم هست در سال هاي 57 و 58 كه تقريباً مسير زندگي بنده با شهيد همسو بود، او با اقتدا به سيرت و روش مولايش حضرت علي ( عليه السلام ) و به نيت كمك به مستمندان اقدام به شناسايي خانواده هاي مردم مي نمود. در مناسبت هاي مختلف و به بهانه هاي گوناگون هدايايي براي آنها مي برد و اين روحيه ي لطيف شهيد در سرنوشت و زندگي تك تك دوستانش تغييرات و تحولاتي عميق ايجاد كرد و آنان را به آن راه سوق داد.
*
يكي از كارهاي خوبي كه شهيد مي كرد، اين بود كه هميشه به مدارس رفته و سخنراني مي كرد. نوجوانان را راهنمايي و آنان را با انقلاب آشنا مي كرد. من برادر نداشتم. اما شهيد اسحاق را حتي بيشتر از برادر دوست داشتم. با آمدن او به اين منطقه خيلي از جوانان به بسيج و دفاع از انقلاب روي آوردند و در غير اين صورت معلوم نبود به چه كارهايي روي مي آوردند. او براي ما در حكم پدر و برادر بود و براي مردم ما بسيار زحمت كشيد، به طوري كه بلوچ ها هم شهيد را خيلي دوست مي داشتند. او در ايجاد وحدت و برادري بين برادران شيعه و سني تلاش بسيار مي كرد و همه او را به عنوان مسلماني خوب و واقعي مي شناختند. او هم معلمي خوب بود و هم يك فرمانده ي پرتوان و انديشمند.يادم هست يك بار فردي را آوردند كه خلافي كرده بود. هر كاري مي كردند اعتراف كند، نمي كرد. برادر رنجوري مقدم نيم ساعت با او در يك اتاق صحبت كرد. وقتي بيرون آمدند، متهم اعتراف كرده و از كرده ي خود پشيمان شده بود. او مي گفت: « مرا بارها نيروهاي انتظامي دستگير كرده اند. كتك زده اند، ولي اعتراف نكرده ام. اما امروز فرق مي كرد. »(1)

اول انگيزه

شهيد حميد قلنبر
شوهرخاله اي دارم كه در شهر ري ساكن است. او يك وانت بار داشت. حميد با وانت بار او تمام تعطيلاتش بچه ها را به خرج خودش مي برد اردو.
مي برد منظريّه و جاهاي تفريحي و پس از پذيرايي، آن ها را براي تعليم قرآن و احكام آماده مي كرد. مي گفت بايد اول برايشان انگيزه درست كرد و بعد رويشان كار فكري كرد. او واقعاً در اين زمينه الگو و نمونه بود. از پول خودش كتابخانه درست مي كرد و به هر دري مي زد كه كتاب رايگان در اختيار بچه ها بگذارد. در حرم حضرت عبدالعظيم همين كار را با وسعت زيادي انجام داد.(2)

مورد علاقه ي مردم

شهيد محمود دولتي مقدم
هر وقت اوقات فراغتي مي يافت همه ي توان خود را در پشت جبهه وقف خدمت به رزمندگان و خانواده هاي ايشان مي كرد. ديدار با دوستان و رفقاي همسنگر و پيگيري هايي كه در مورد وضعيت خانواده ي شهدا داشت و نيز تلاش در بهبود مسائل فرهنگي و اجتماعي جامعه و مسائلي كه نياز جبهه، نياز ارزش ها و نياز تداوم انقلاب بود، كاملاً ايشان را از ديگران متمايز مي كرد.
آقاي دولتي به سبب همين خصلت هايش و رفت و آمدهاي متعدد و مسئولانه اش به خانه ي شهدا، رزمندگان و مجروحين عزيز، مورد علاقه ي مردم و خانواده هاي معظم شهدا و همرزمانش بود و اين علاقه مندي را من بارها از نزديك شاهد بوده ام.
مجموعه ي اين صفات باعث شده بود تا آن روند كاري مناسبي را كه احساس مي شد يك نيروي پويا و پرتلاش مي بايد از خود بروز دهد، در وجود ايشان پيدا كنم و ابتكارات و خلاقيت هايي را كه در سطح منطقه و در سنگرهاي دفاع مقدس و يگان رزم خود، در گردان هاي 409 و 405 داشت، به ديده ي تحسين بنگرم.(3)

دوستي پايدار

شهيد كيومرث ( حسين ) نوروزي
اول دبيرستان بودم. همراه يكي از همكلاسي هايم از خيابان مي گذشتم. حسين با يكي از دوستانش سوار موتور بود نزديك بود، با ما تصادف كند. در آن لحظه خنده مان گرفته بود. پياده شدند، صحنه ي جالبي بود. با همكلاسي من دوست شد، قرار مهديه را گذاشت. من هم رفتم. كار هر شب حسين، رفتن به مسجد بود. با اين كه منزل ما با مسجد فاصله ي زيادي داشت اما به لطف خدا با او دوست شده بودم.
فاصله ي سنّي ما زياد بود ولي حسين با جوانان زود دم خور مي شد قرارهايمان زياد شد. معمولاً هر روز بعد از دبيرستان با او بودم.
حسين عقايدش را در قالب نمايش نامه مي گفت. روي اين موضوع تأكيد بسياري داشت بارها او را در حال نوشتن نمايش نامه ديدم. حتي از اين طريق با بچه هاي زيادي دوست شده بود.
در اجراي آن هم راهنماي بچه ها بود. گاهي اوقات خودش بازي مي كرد، تا منظورش را به بچه ها بگويد. جوان ها اطرافش بودند و براي او همين كافي بود. اخلاق را هم در ورزش تصوير مي داد.(4)

معلمي كه با بچه ها زندگي مي كرد

شهيد نوروز علي اميرفخريان
وقتي خبر شهادت نوروزعلي به روستا رسيد، شاگردانش ديگر به كلاس نرفتند آن ها را به دامغان آوردند تا بعد از تشييع پيكر مطهر او. به روستا برگرديم. از علاقه ي نوروزعلي و شاگردانش خبر داشتم. موقع تشييع، بچه ها گريه مي كردند و مي گفتند: « آقا معلم چرا رفتي؟ ما بدون تو چكار كنيم؟ »
وقتي گريه ي آن روز بچه ها را ديدم فهميدم نوروزعلي، با آن بچه ها زندگي مي كرد.
*
چند سال سابقه ي تدريس در كلاس را داشتم. دانش آموزان را در كلاس به خوبي اداره مي كردم. اما وقتي نوروزعلي به جبهه رفت، نمي توانستيم دانش آموزان كلاس او را آرام كنيم. بچه ها در كلاس گريه مي كردند. حرفهاي او را به عنوان الگو قبول داشتند. وقتي فهميدند او شهيد شده، در كلاس حاضر نشدند تا براي تشييع جنازه اش به دامغان رفتند.
*
به شاگردهايش خيلي احترام مي گذاشت. بين مردم روستا براي آنها ارزش قائل بود. از او پرسيدم: « تو معلم دلسوزي هستي، هواي شاگردانت را هم داري؟‌ »
گفت: « آن ها آينده سازهاي مملكتند. بايد از الان براي آن ها ارزش قائل باشيم تا در آينده بتوانند با غرور و سربلندي كشورشون را آباد كنن. »(5)

بهترين روش جذب جوانان

شهيد كيومرث ( حسين ) نوروزي
به او مي گفتم: « ول كن بابا، چه كار به اين جوانها داري؟ »
اصرار داشت كه كار روي جوان ها ادامه داشته باشد. وقتي در مراسم هفتش ناراحتي و گريه و سرگرداني جوان ها را ديدم، به ارتباط عميق حسين با آن ها پي بردم. او بهترين روش ها را براي جذب جوان ها به كار مي گرفت.
*
چند ماه بعد از شهادت حسين بود كه پستچي آمد و كارتني را به من داد. پرسيدم: « اين چيست؟ »
گفت: « متعلق به شماست. »
گفتم:‌« از طرف چه كسي؟ »
گفت: « دختر خانمي فرستاده ».
با تعجب كارتن را گرفتم. وقتي آن را باز كردم عروسكي را در آن ديدم، به اضافه ي نامه اي با اين مضمون: « در قبال زحمت ها و خدمت هاي وافر شهيد نسبت به خانواده مان اين هديه ي ناقابل را به فرزند آينده اش تقديم مي دارم. حال كه يارمان را از دست داده ايم، به عنوان سپاس گذاري هديه را بپذيريد. » (6)

مثل يك مادر

شهيد سيدعلي حسيني
در عمليات طريق القدس براي شناسايي مجبور بوديم چند روز در يك منطقه بمانيم. شهيد حسيني اول صبح، قبل از ما از خواب بيدار مي شد. مقداري آب جوش مي آورد و مقداري شيرخشك كه از عراقي ها غنيمت گرفته بوديم، داخل آب جوشيده مي ريخت. به محض اينكه بيدار مي شديم، شير داغ آماده بود. به هر نفر يك ليوان شير مي داد. مثل يك مادر كه به فرزندانش مي رسد، به نيروهايش رسيدگي مي كرد. بعد هم ملزومات ما را كنترل و كسري آن را تأمين مي كرد و سر ساعت مشخص كه بايد حركت مي كرديم ما را به منطقه ي موردنظر ميفرستاد.(7)

پي نوشت ها :

1. مرزبان نجابت، صص 68-69، 90، 73 و 92.
2.راز پرواز، ص 33.
3.سفر سوختن، صص 100-101.
4.مي خواهم حنظله شوم، صص 70 و 190.
5.حديث شهود، ص 34، 59 و 60.
6.مي خواهم حنظله شوم، ص 51.
7.چشم بي تاب، ص 64.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، سيره ي شهداي دفاع مقدس 24 (دوستي با مردم، رفاقت با همکاران)، تهران، قدر ولايت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
حکمت | اطعام غدیر / استاد حسینی قمی
music_note
حکمت | اطعام غدیر / استاد حسینی قمی
حکمت | نکنه از اطعام غدیر جا بمونی! / استاد کاشانی
music_note
حکمت | نکنه از اطعام غدیر جا بمونی! / استاد کاشانی
تعهد و تخصص دو بال یک مسئول اسلامی
تعهد و تخصص دو بال یک مسئول اسلامی
آیا خبر دادن پیامبر(ص) از اختلاف بین امت با تعیین جانشین منافات نداشته است؟
آیا خبر دادن پیامبر(ص) از اختلاف بین امت با تعیین جانشین منافات نداشته است؟
حکمت | ممنون که اجازه دادی! / استاد کاشانی
music_note
حکمت | ممنون که اجازه دادی! / استاد کاشانی
نگاهی به عملکرد و دستاوردهای 8 رییس جمهور
نگاهی به عملکرد و دستاوردهای 8 رییس جمهور
معنی اسم نارین  و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نارین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آرنیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آرنیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آرنا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آرنا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
شهرستان تفرش کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان تفرش کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
آیا امام علی(ع) از واقعه غدیر خم برای دفاع از خود استفاده نکرده است؟
آیا امام علی(ع) از واقعه غدیر خم برای دفاع از خود استفاده نکرده است؟
حکمت | بر بلندای ایمان و یقین/ استاد توکلی
music_note
حکمت | بر بلندای ایمان و یقین/ استاد توکلی
حکمت | اصلا قابل مقایسه نیست! / استاد توکلی
music_note
حکمت | اصلا قابل مقایسه نیست! / استاد توکلی
شهرستان نور کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری
شهرستان نور کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری
شهرستان قائن کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری
شهرستان قائن کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری