نويسنده: دکتر عباس تقويان (1)
سرآغاز
پيش از ورود به اصل مطلب لازم است اشاره اي ولو کوتاه به مفاهيم به کار رفته در الفاظ عنوان داشته باشيم:الف. تفسير
معني لغوي: اين کلمه مصدر باب تفعيل از ماده " فسر " به معني بيان و کشف (ابن منظور، 1405 قمري، ج 5 ص 55) و يا به اشتقاق کبير، مقلوب از ماده "سفر" به معني آشکار کردن (طريحي، 1406 قمري، ج 3 ص 401) است. برخي هم آن را هم پيوند با کلمه " تفسره " دانسته اند که به معني آب و ادرار مريض است که طبيب با معاينه دقيق و فحص آن، بيماري مريض را تشخيص مي دهد. از اين رو مجازا، ظرف شيشه اي محتوي آن را نيز " تفسره " گويند. (ابن منظور، 1405 ق، ج 5: 55؛ راغب، 1404 ق: 380) در اينجا مجال بررسي درستي يا نادرستي قول به اشتقاق تفسير از " سفر " نيست، آنچه که اهميت دارد اين است که اين دو کلمه ( فسر و سفر ) قرابت معنايي تأمل برانگيزي دارند و آن اينکه هر دو در دلالت بر ظهور بعد از خفا و روشن ساختن امري پنهان، اشتراک دارند، با اين تفاوت که اولي براي نماياندن امري معقول و دومي براي نماياندن امري محسوس به کار مي رود. (راغب، 1404 ق: 233 ذيل سفر و مقايسه کنيد با راغب، 1404 ق: 380 ذيل سفر). شايان ذکر است که باب تفعيل از ماده " سفر " استعمال نشده اما باب تفعيل " فسر " کاربرد فراواني دارد و دلالت بر مبالغه و کثرت مي کند. (راغب، 1404 ق: 380)معني اصطلاحي: با همه اختلاف نظرها و تنوع آرايي که در تعريف اصطلاحي تفسير قرآن ميان مفسران وجود دارد و بناي نقل و نقد آنها در اين مختصر نيست (رک: رجبي، 1379 شمسي صص 12-25) مي توان گفت تفسير، دانشي است که هدف آن شناخت مراد و مقصود حق تعالي از آيات قرآن در حد توان بشري است. بديهي است براي کشف مراد، بايد از ساز و کاري روشمند پيروي کرد تا بتوان از حاصل تفسير، دفاع علمي نمود و با اطمينان ناشي از قطع يا ظن معتبر، آن را به گوينده کلام که خداي متعال است نسبت داد.
ب. رأي
در لغت، واژه رأي، از فعل مهموز: " رأي " به معني اعتقاد قلبي و جمع آن آراء يا ارآء آمده است. (فراهيدي، 1405 ق، ج 8: 306؛ ابن دريد، 1987 م، ج 1: 235) کلمه " رأي " به طور مطلق يعني اعتقاد و ديدگاهي که شخص بدان متعهد است، خواه منشأ آن استدلال عقلي باشد يا دليل نقلي يا استحسان و ترجيح ظني و اعم از اينکه، مطابق با واقع باشد يا غير مطابق با آن.و اما اصطلاح " رأي " در تفسير و حديث - چنانچه از رواياتي که به زودي نقل خواهيم کرد برمي آيد - ناظر به نوع خاصي از رأي (فارغ از درستي يا نادرستي آن) است که تسري آن به تفسير، موجب سوء فهم قرآن مي شود و به همين دليل تحذير شديدي از آن به عمل آمده است. (به بخش 1 همين مقاله مراجعه شود)
ج. حرف " باء "
حرف جز باء به کار رفته در عنوان " تفسير بالرأي " و عناوين مشابه آن يا باء سببيه است يا باء استعانت و يا باء تعديه (به روايات مذکور در ادامه مقاله نگاه کنيد) توضيح آنکه نهي از تفسير به رأي يا از آن رو است که مفسر به علت رأيي که بر گزيده رو به قرآن مي آورد تا براي آن محملي از قرآن دست و پا کند ( باء سببيه )، يا با بهره گيري و استمداد از رأي و نظر خاص خود اقدام به تفسير قرآن مي کند يعني رأي خود را پيش فرض تفسير قرآن قرار مي دهد (باء استعانت) و يا به جاي دغدغه کشف مراد قرآن، در صدد ارائه آراء خويش است ( باء تعديه ) (رجبي، 1379 ش: 57 و 58). بديهي است در هر سه حالت، به جاي آنکه قرآن اصل و متبوع باشد، فرع و تابع انگاشته شده و مورد استفاده ابزاري قرار گرفت و اين شيوه، در لسان روايات به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. (به ادامه مقاله، بخش روايي بنگريد)1. بررسي روايات
در اين بخش به جهت اهميت روايات مربوط به نهي از تفسير به رأي، اهم روايات فريقين را با طرق نقل آنها - اگرچه ذکر سلسله سند اطاله آميز باشد - ذکر و سپس به نقد سندي و متني آنها مي پردازيم:1-1. روايات تفسير به رأي در منابع اماميه
در منابع اماميه، عمده روايات مربوط به اين باب که با مختصر اختلاف در لفظ، بر نهي از تفسير به رأي دلالت مي کنند، عبارتند از:اول. شيخ صدوق از محمد بن موسي متوکل از علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش از ريان بن صلت از علي بن موسي الرضا (عليه السلام) از علي (عليه السلام) از رسول اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديثي قدسي روايت مي کند:
"ما آمن بي من فسربرايه کلامي و ما عرفني من شبهني بخلقي" (صدوق، 1387 ق: 68)
دوم. شيخ صدوق از امام علي (عليه السلام) روايت مي کند که حضرت در پاسخ به سائل فرمود: "فاياک ان تفسر القرآن برايک حتي تفقهه عن العلماء" (صدوق، 1387 ق: 264)
سوم. شيخ صدوق در ضمن روايتي بلند از محمد ابن علي ماجيلويه از محمد ابن ابي القاسم از محمد ابن علي صيرفي کوفي از محمد ابن سنان از مفضل ابن عمر از جابر ابن يزيد جعفي از سعيد ابن مسيب از عبدالرحمن ابن سمره از رسول گرامي اسلام روايت مي کند:
"من فسر القرآن برايه فقد افتري علي الله الکذب..." (مجلسي، 1403 ق، ج 36: 227 به نقل از کمال الدين صدوق)
چهارم. عياشي از طريق هشام ابن سالم از امام صادق (عليه السلام) روايت مي کند: "من فسر القرآن برايه فاصاب لم يوجروان اخطا کان اثمه عليه" (عياشي، 2006 م، ج 1: 17)
پنجم: عياشي از طريق ابوبصير از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند:
" من فسر القرآن برايه ان اصاب لم يوجروان اخطا فهو ابعد من السماء " (عياشي، 2006 م، ج 1: 17)
ششم. عياشي از طريق عمار ابن موسي از امام صادق (عليه السلام) روايت مي کند که حضرت در پاسخ به مسأله قضا و حکم راندن فرمود:
"من حکم برايه بين اثنين فقد کفرو من فسر ( برايه ) آيه من کتاب الله فقد کفر". (عياشي، 2006 م، ج 1: 17)
هفتم. سيد رضي در ضمن خطبه 87 نهج البلاغه از امام علي (عليه السلام) روايت مي کند: "... و آخر قد تسمي عالما و ليس به فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قول زور قد حمل الکتاب علي آرائه و عطف الحق علي اهوائه... (2)
هشتم. سيد رضي در ضمن خطبه 138 نهج البلاغه از امام علي (عليه السلام) روايت مي کند: "... يعطفوا الهدي علي الهوي اذا عطفوا الهوي علي الهدي و يعطفوا الراي علي القرآن اذا عطفوا القرآن علي الراي". (3)
2-1. روايات تفسير به رأي در منابع اهل سنت
در منابع اهل سنت، روايات مربوط به مسأله تفسير به رأي، با مختصر اختلافي در لفظ، به ابن عباس و در يک مورد به جندب منتهي مي شوند:اول. يحيي ابن طلحه يربوعي از شريک از عبدالاعلي ابن عامر ثعلبي از سعيد ابن جبير از ابن عباس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند:
"من قال في القرآن برايه فليتبوء مقعده من النار". (طبري، 1406 ق، ج 1: 27)
دوم. محمد ابن بشار از يحيي ابن سعيد از سفيان از عبدالاعلي بن عامر ثعلبي از سعيد ابن جبير از ابن عباس از پيامبر روايت مي کند:
" من قال في القرآن برايه - او بما لا يعلم - فليتبوء مقعده من النار" (طبري، 1406 ق، ج 1: 27)
سوم. ابوکريب از محمد ابن بشرو قبيصه از سفيان از عبدالاعلي از سعيد ابن جبير از ابن عباس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت مي کند:
"من قال في القرآن بغير علم فليتبوء مقعده من النار". (طبري، 1406 ق، ج 1: 27)
چهارم. محمد ابن حميد از طريق حکم ابن بشيراز از عمرو ابن قيس ملائي از عبدالاعلي از سعيد ابن جبير از ابن عباس (موقوفا) روايت مي کند:
" من قال في القرآن برايه فليتبوء مقعده من النار". (طبري، 1406 ق، ج 1: 27)
پنجم. جرير از ليث از بکر از سعيد ابن جبير از ابن عباس (موقوفا) روايت مي کند:
"من تکلم في القرآن برايه فليتبوء مقعده من النار". (طبري، 1406 ق، ج 1: 27)
ششم. عباس ابن عظيم عنبري از حبان ابن هلال از سهيل بن ابي حزم از ابوعمران جويني از جندب از پيامبر نقل شده است:
"من قال في القرآن برايه فاصاب فقد اخطا". (طبري، 1406 ق، ج 1: 27)
2. بررسي روايات
1-2. بررسي سندي
بخش نخست روايات (روايات اماميه) ناهي از تفسير به رأي است. اگرچه براساس معيارهاي علم الحديثي، اين روايات، به علت قرار گرفتن رجال ضعيف در طريق برخي از آنها نظير محمد بن سنان (مامقاني، 1350 ق، ج 3: 124-129) و مجهول الحال مانند عبدالرحمن بن سمره (مامقاني، 1350 ق، ج 2: 144) و ارسال سند در برخي ديگر (مانند روايات عياشي)، محکوم به ضعفند، اما در عين حال، به جهت تعدد طرق نقل آنها در منابع، استواري متن به جهت تبيين نقش محوري قرآن، عدم مخالفت آنها با موازين قرآني و عقلي و ورود روايات مشابه در متون اهل سنت (نظير روايات قسم دوم)، به نوعي علم اجمالي نسبت به صحت مضمون اين روايات ايجاد مي شود.بخش دوم روايات (روايات اهل سنت) ناهي از قول يا تکلم به رأي در مورد قرآن است که موافقت مضموني با روايات اماميه دارد. اين روايات گرچه غالباً به عبدالاعلي بن عامر ثعلبي که تضعيف شده (رازي، 1372 ق، ج 6: 25-27) ختم مي شود (روايات 1 تا 4) و برخي موقوف به ابن عباس است (روايت 5) و برخي در طريق خود سهيل ابن ابي حزم (روايت 6) را دارد که رجال اهل سنت، نقل او را غيرقابل استناد (رازي، 1372 ق، ج 4: 247 و 248) و روايتش را غريب دانسته و شخص او را مورد طعن و جرح قرار داده اند (بغوي 1407 ق، ج 1: 34)، ليکن تشابه متني زيادي با روايات اماميه دارد و دست کم مي توان از آنها به عنوان قرائن و شواهد مضموني استفاده کرد.
حاصل سخن اينکه اگرچه مجموعه روايات حاکي از منع و نهي از تفسير به رأي، از لحاظ سند مورد خدشه و ايراد است، ليکن کثرت نقل فريقين، سيره علما در اعتبار بخشي عملي به آنها و نيز عدم مخالفت بلکه موافقت آنها با ظواهر قرآن (به مبحث بعدي مراجعه شود) موجب گرديده اين روايات تلقي به قبول گردد.
2-2. بررسي متني
1-2-2. با مقايسه روايات مربوط به تفسير به رأي و توجه به "روابط جانشيني" (paradigmatic relationship) حاکم بر آنها، مي توان، مقصود و مراد از تفسير به رأي را دريافت (4) به عنوان مثال در روايات گاهي مسأله "تفسير به رأي" مطرح است و گاهي مسأله "تفسير بغير علم" و گاه "قول بما لا يعلم" که بيانگر قبح اظهارنظر غير علمي است نه تفسير عالمانه و روشمند. در لسان روايات، تفسير به رأي بار سلبي دارد و بر همه انواع تفسير که مبتني بر يک دريافت غير عالمانه است، دلالت مي کند اعم از اينکه مبتني بر رأي شخصي يا هواي نفس باشد.2-2-2. با بررسي مضمون روايات و توجه به روابط همنشيني (syntagmatic relationship) مفاهيم به کار رفته در آنها به خوبي روشن مي شود که تعبير " رأي " يا " تفسير به رأي " معمولاً با موضوعات و مفاهيمي همجوار شده که بار منفي و سلبي دارند نظير دروغ بستن به خدا، قول به تشبيه، حکم به رأي نمودن ميان دو نفر، عطف کردن حق بر هوي (به مضامين روايات رجوع شود) و اين خود گوياي آن است که مراد از رأي، به کارگيري عقل و اجتهاد صحيح نيست (5) اعمال نظر و رأيي که پشتوانه آن يک معرفت روشمند و اجتهاد خردمدار نباشد ولو منتج به نتيجه صحيحي گردد پذيرفته نيست. روايات ناهي از تفسير به رأي در مقام تعليم روش تفکر و تفسير است نه ارزش دهي به نتيجه آن (دقت شود) و به تعبير علامه طباطبايي (رحمه الله) تفسير به رأيي که مورد نهي قرار گرفته مربوط به روش کشف است نه خود مکشوف (التفسير بالرأي المنهي عنه امر راجع الي طريق الکشف دون المکشوف") (طباطبايي، 1362، ج 3: 78) چرا که مطابق روايات، اگر نتيجه تفسير به رأي، صحيح هم باشد باز مفسر به خطا رفته و سزاوار عقوبت دانسته شده است نظير شخصي که طبابت نمي داند و براي بيماري نسخه مي پيچد. چنين شخصي حتي اگر در تشخيص خود درست عمل کرده باشد، مورد شماتت و مستوجب کيفر است، زيرا در امر خطيري دخالت کرده که خارج از حيطه تخصص اوست. اين قبيل مداخلات غير مسؤلانه، موجب هرج و مرج در نظام پزشکي شده و سلامت مردم را به خطر مي اندازد. عکس اين مسأله نيز صادق است. يعني اگر پزشک متخصص که اجازه طبابت دارد با رعايت قواعد و اصول حرفه خود، در حد توان خويش مبادرت به مداواي مريض نمود، در صورت بروز خطاي انساني، او را شماتت نمي کنند و مستوجب عقاب نمي دانند. در فرآيند تفسير قرآن نيز که در حقيقت يک طب روحاني است، مفسر بايد تخصص و تعهد کافي داشته باشد. ورود جاهلانه يا غير متعهدانه در امر تفسير قرآن حتي اگر در برخي موارد با نتايج صحيحي همراه باشد، موجب هرج و مرج و نابساماني در اين امر بسيار خطير مي شود. آنچه تفسير قرآن را قابل اعتماد و اعتبار مي کند و در سايه آن اميد به حصوص نتيجه صحيح نيز مي رود، اجتهاد روشمند يعني تکيه بر قانون مفاهمه از يکسو و شواهد عقلي و نقلي (اعم از قرآن و سنت معتبر) به دور از جانبداري و پيشداوري از سوي ديگر است. از اين رو، مفسر به رأي در لسان روايات مستوجب عقاب شديد دانسته شده است. چنين شخصي، حتي با فرض درستي تفسير، گرفتار خطا در روش شده و اين نوع خطا به مراتب خطرناک تر و نگران کننده تر از خطاي در نتايج است.
3-2-2. کلمه رأي در روايات مورد بحث، به ضمير اضافه شده و نکوهش شديد آن ناظر به اختصاص و انفراد و استقلال به رأي در تفسير قرآن است. معلوم مي شود، نفي مطلق رأي در مورد قرآن، مراد نيست.
4-2-2. در تعريف و تبيين نظري تفسير به رأي، طيف گسترده اي از نظرات وجود دارد. تفسير بدون در اختيار داشتن علوم مورد نياز، تفسير متشابهاتي که جز خدا کسي آن را نمي داند، تفسير براساس يک گرايش مذهبي فاسد، اظهار معنايي بدون دليل قطعي و استناد آن به خدا، تفسير براساس استحسانات و خواسته هاي نفساني، تفسير آيات مشکل برخلاف آنچه در بين متقدمان معروف بوده، تفسير به چيزي که يقين به خلاف آن وجود دارد، تفسير بدون علم و تثبيت کافي، تمسک به ظاهر غير مراد يا تمسک به ظاهري که مراد است و جز با نص قابل فهم نيست، معروف ترين تعاريفي است که از اين واژه ارائه شده است (طباطبائي، 1362 ش، ج 3: 79 و 80). با همه پراکندگي هايي که ميان اين نظرات ديده مي شود مي توان همه اين انحاء تفسير را مصداقي براي مفهوم عام تفسير به رأي و وجه مشترک آنها را ابتناء بر جهل يا تجاهل و غفلت يا تغافل دانست.
5-2-2. از موارد استعمال کلمه " رأي " در روايات به خوبي استفاده مي شود که اين کلمه به معني درک عقلاني نيست، بلکه به معني عقيده و سليقه شخصي يا گمان و پنداري است که بر انسان غلبه کرده است. (راغب، 1404 ق: 209) يعني عقيده اي شخصي که صاحب آن کوشش مي کند شاهدي در تأييد آن از قرآن دست و پا کند و به ناچار براي رسيدن به مقصود، آيات را از معناي متعارف و دلالت ظاهري آن خارج و بر مدعاي خود حمل مي کند. البته بايد توجه داشت که اخذ معناي خلاف ظاهر، هميشه تفسير به رأي نيست. چنانچه قرينه روشني از عقل يا نقل برخلاف معني ظاهر يا معني حقيقي وجود داشته باشد مي توان بدان تمسک کرد. اين ضابطه اختصاصي به قرآن ندارد و در تفسير همه متون حکمفرما است. به عنوان مثال اگر کسي وصيت کند چيزي را به فرزندانش بدهند، مراد، فرزندان واقعي او است و نمي تواند آن را مثلاً به شاگردانش که فرزندان معنوي او هستند تعميم داد. (مکارم شيرازي، بي تا: 24) همين مسأله در مورد قرآن نيز صدق مي کند. در قرآن مي خوانيم "السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما..." مسلماً، مراد از قطع يد معني ظاهري و حقيقي آن است و حمل آن بر اين معني که بايد دست دزد را از دزدي کوتاه کرد نه اينکه آن را بريد، تفسير به رأي است. ليکن در صورت وجود دليل و قرينه قطعي بر اراده معني خلاف ظاهر، اخذ به آن، عين صواب و تفسير مطابق ظاهر، تفسير به رأي خواهد بود. مثلاً در روايات آمده يک عرب بيابان نشين خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شرفياب شد و با پر حرفي هاي کنايه آميز خود، حضرت را آزرده خاطر ساخت. در اين حال پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به اميرالمؤمنين که در مجلس حاضر بود اشاره فرمودند: "يا علي قم فاقطع لسانه" حاضران با اينکه عرب بودند، گمان بردند مراد پيامبر بريدن زبان اوست، اما ديدند علي (عليه السلام) چند درهم به اعرابي داد و او هم مجلس را ترک کرد. ملاحظه مي کنيم مراد پيامبر، بريدن زبان نبود بلکه با اين بيان از علي (عليه السلام) خواست چيزي به او بدهد تا از شر زبانش آسوده شود و اين از مناسبت حکم و موضوع در روايت قابل فهم است. (مراجعه شود "غفاري، 1369 ش: 250 و 251)
اگر در قرآن کريم آمده است که: "الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى" (طه 5)، دلايل عقلي و نقلي مي گويد خدا جسم نيست که بر مکاني قرار گيرد. بنابر اين مي فهميم مراد از استواء، استيلا و غلبه است. يا هنگامي که گفته مي شود خدا سميع و بصير است، عقل مي گويد مسلماً مراد اين نيست که گوش و چشم دارد بلکه مقصود آن است که خداوند، علم فراگير به جميع امور دارد و آن هنگام که مي گويد: "وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً" (اسراء 72) يقيناً، مقصود، کوردلي و نابينايي قلب است که در آخرت تجلي مي کند نه نابينايي ظاهري. استخدام اين واژه هاي دو پهلو در قرآن ناشي از تنگناهاي زباني از يکسو و در نظر گرفتن فهم عمومي مخاطبان از سوي ديگر است.
6-2-2: شأن مفسر قرآن و فقيه، شبيه يکديگر است. در برخي روايات اين دو مقوله در کنار هم به کار رفته است. مثلاً: "من فسر القرآن برايه فقد افتري علي الله الکذب و من افتي بغير علم لعنته ملائکه السماء و الارض" ملاحظه مي کنيم تفسير به رأي در کنار افتاء بدون علم قرار گرفته است و بدون شک مراد از افتاء بدون علم همان افتاء به رأي است و گرنه رأي مجتهد جامع شرائط افتاء، هرگز مصداق افتاء بدون علم نيست. (جوادي آملي، 1384 ش، ج 1: 177) تفسير به رأي هم اينچنين است و لذا نصوص ناهي از تفسير به رأي هرگز در صدد منع از تفسير عالمانه نيست. پس همانطور که اجتهاد فقهي بدون داشتن ملکه اجتهاد و بذل جهد علمي، جايز نيست، تفسير کلام خدا نيز بدون احراز توانايي لازم و فحص کامل دلايل و قراين جايز نيست، چه رسد به اينکه - العياذ بالله - کسي تعمداً مطلب خلافي را به خدا نسبت دهد.
7-2-2: عقوبت اقدام کننده به تفسير به رأي، آتش دوزخ و حاصل تفسير او ولو صحيح، خطا آميز تلقي شده است. اين بيان تناقض آميز (paradoxical) اين چنين قابل توضيح است که در فرآيند تفسير به رأي، اگرچه حسن فعلي محفوظ باشد، ليکن به دليل فقدان حسن فاعلي و تجري هتاکانه و اقدام بي باکانه - به سان قضاي جاهلانه - عقوبت سنگيني براي آن وعده داده شده است. (جوادي آملي، 1384 ش، ج 1: 177) چه اينکه اگر کسي بين متخاصمين جاهلانه داوري کند - هر چند داوري او مطابق واقع درآيد - ملعون خواهد بود.
3. قرآن و مسأله تفسير به رأي
يکي از معيارها و ضوابط نقد حديث، توجه به نوع رابطه آن با قرآن کريم از حيث موافقت يا مخالفت است؛ چه اينکه، در احاديث صحيح از جمله حديث جابر جعفي از امام باقر (عليه السلام) نقل شده که فرمود: "انظروا امرنا و ما جائکم عنا، فان وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به و ان لم تجدوه موافقا فردوه و ان اشتبه الامر عليکم فقفوا عنده" (مجلسي، 1403 ق، ج 2: 236 و ج 52: 123)بنابر اين، عرضه روايات مذکور بر قرآن مي تواند ملاک و محک خوبي براي تشخيص صحت يا سقم آنها باشد.
1-3. عدم مخالفت روايات با ظواهر قرآن
ممکن است کساني ادعا کنند، روايات ناهي از تفسير به رأي، با آيات قرآن ناسازگار است و تلاش براي فهم قرآن که لاجرم نمي تواند خالي از اظهارنظر و بيان رأي باشد، مورد تأکيد قرآن است. در اين رابطه با آياتي نظير: "أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا" (محمد 24)، "كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ..." (ص 29)، تمسک مي کنند. اما بايد توجه داشت که نهي از تفسير به رأي، مخالفتي با قرآن کريم ندارد. آياتي که امر به تدبر در قرآن و مانند آن مي کند، گوياي ضرورت دستيابي به فهمي صحيح و به دور از تحميل آراء شخصي است. آنچه مورد تأکيد قرآن است، تدبر و غايت فهم و آنچه در روايات، مورد نکوهش شديد قرار گرفته "تفسير به رأي" است. معلوم مي شود اين دو رويکرد تفسيري در تقابل با يکديگر هستند و از باب (تعرف الاشياء باضدادها) شناخت هر يک تا حدود زيادي مي تواند به شناخت ديگري کمک کند. در قرآن کريم هم مباني و اصول تدبر بيان شده نظير:"الهي بودن الفاظ قرآن" (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى - نجم 4)
"تحريف ناپذيري قرآن کريم" (وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ - فصلت 41 و 42)
"جاودانگي قرآن" (وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ - مدثر 31)
"زبان استوار و قابل فهم کلام خدا" (عَرَبِيّاً غَيْرَ ذِي عِوَجٍ - زمر 28) نفي اختلاف و تناقض در قرآن" (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً - نساء 82)
و نيز راهکارهاي عملي تدبر ارائه گرديده نظير:
"نفي جزئي نگري" (الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ - حجر 91)
"تبعيت از بيانات تفصيلي پيامبر" (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا - حشر 7) و (وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ - نحل 44)
"نهي تبعيت از متشابهات" (و أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ... - آل عمران 7) و "کسب طهارت روحي" (لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ - واقعه 79) که همگي ابزارهاي سنجش تفسير تدبري از تفسير به رأي به شمار مي آيند. اين خود کاشف عدم مخالفت بلکه موافقت قطعي قرآن با روايات ناهي از تفسير به رأي است.
2-3. موافقت قطعي روايات با ظواهر قرآن
از نظر قرآن تکيه بر آنچه زاييده ظن و گمان و احتمال و قياس و استحسان و سليقه شخصي و برداشتهاي غير يقيني و در يک کلمه غير علمي است و نسبت دادن آن به خدا، نکوهيده و سزاوار عقوبت است. اين مهم از آياتي فراواني همچون "وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ..." (اسراء 36) و "وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً" (عنکبوت 68) و "قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ" (اعراف 33) و "إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ" (بقره 169) قابل فهم است. آيات مذکور به خوبي مباني نظري و چارچوب هاي تئوريک براي تفسير صحيح قرآن و دوري جستن از تفسير به رأي را ترسيم مي کند. بنابراين، روايات ناهي از تفسير به رأي نه تنها مخالفتي با ظواهر قرآن ندارد، که با مضمون آنها موافقت قطعي دارد.نتيجه گيري
حاصل اين پژوهش آنکه:1. روايات نهي از تفسير به رأي اگرچه با الفاظ متفاوت در منابع فريقين آمده اما همگي بر مضمون واحد دلالت دارد و آن بي اعتباري رأي محوري در تفسير قرآن کريم است. اين مسأله با مباني نقلي (اعم از قرآن و سنت) و موازين عقلي موافقت دارد لذا روايات مذکور با وجود ترديدهايي در ناحيه صدور، تلقي به قبول گرديده است.
2. تفسير به رأي غير از تفسير مبتني بر تدبر و اجتهاد صحيح است. مراد از تفسير به رأي، تحميل نظر خاصي بر قرآن براساس ذوق و نظر شخصي است که امري مذموم شمرده شده و مراد از تدبر و اجتهاد صحيح، فحص و بحث کافي از ادله و شواهد فهم قرآن و تلاش براي استخراج مراد جدي آيه است. اين کار، گاهي با رويکرد روايي - تاريخي انجام مي گيرد و گاه با رويکرد عقلي. بنابراين تفسير صحيح مي تواند صبغه اثري و روايي داشته باشد و مي تواند صبغه عقلي به خود بگيرد. تفسير به رأي در تقابل با هر دو است. شايد تقسيم تفسير به رأي به دو قسم مذموم و ممدوح در ميان قرآن شناسان معاصر معلول همين تمايز باشد. گو اينکه در روايات، تعبير تفسير به رأي به صورت مطلق به کار برده شده است.
يادداشت ها
1. عضو هيأت علمي دانشگاه امام صادق (عليه السلام)
2. امام علي (عليه السلام) در خطبه 87 نهج البلاغه صفات برجسته بندگان محبوب خدا را که از جمله آنها نفي هواي نفس و اختيار خويش به قرآن سپردن است، معرفي مي کند: "... فکان اول عدله نفي الهوي عن نفسه... قد امکن الکتاب من زمانه فهو قائده و امامه يحل حيث حل ثقله و ينزل حيث کان منزله" و در نقطه مقابل، صفات عالم نمايان بي بهره از علم را چنين بيان مي کند که آنان جهل را از اين سو و آن سو فراگرفته و علم نام مي نهند و مردم را بدان گمراه مي کنند و قرآن را بر آراء و اهواء خود حمل مي کنند." و آخر قد تسمي عالما و ليس به فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال و نصب للناس اشراکا من حبائل غرور و قول زور قد حمل الکتاب علي آرائه و عطف الحق علي اهوائه" و پس از بياني مفصل اين نکته کليدي را که ريشه در قرآن دارد مطرح مي فرمايد که: "فلا تقولوا بما لا تعرفون".
3. در اين خطبه امام علي (عليه السلام) به ويژگي هاي مهدي آخرالزمان (عليه السلام) اشاره مي کند، از جمله اينکه ايشان در زماني که عده اي به نام تفسير، نظريه هاي گوناگون خود را بر قرآن تحميل مي کنند، قرآن را بر انديشه ها و نظريات مسلط مي سازد.
4 و 5. ذکر اين توصيح ضروري است که براي کشف روابط معنايي چنانچه به تعامل واژه هاي موجود با يکديگر در يک زنجيره خطي و افقي توجه کنيم از روش هم نشيني و چنانچه به رابطه آنها با اجزاي ديگري که در آن عبارت خاص حاضر نيستند در يک زنجيره عمودي توجه کنيم؛ از روش جانشيني پيروي کرده ايم. (براي آشنايي بيشتر رک. به: باقري، 1380 شمسي، صص 41 تا 47)
منابع تحقیق:
1. قرآن کريم
2. ابن دريد، ابوبکر محمد بن حسن (1987 ميلادي)، جمهره اللغه، تحقيق د. رمزي منير بعلبکي، ج 1، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ اول.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم (1405 قمري)، لسان العرب، ج 5، قم، نشر ادب الحوزه
4. بغوي، حسين بن مسعود (1407 قمري)، معالم التنزيل، ج 1، بيروت، دارالمعرفه
5. باقري، مهري (1380 شمسي)، مقدمات زبان شناسي، تهران، نشر قطره
6. جوادي آملي، عبدالله (1384 شمسي)، تسنيم، ج 1، قم، نشر اسراء
7. رازي، ابومحمد، عبدالرحمن بن ابي حاتم (1372 قمري)، الجرح و التعديل، ج 4 و 6، بيروت، داراحياء التراث العربي
8. راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1404 قمري)، المفردات في غريب القرآن، ايران، دفتر نشر کتاب
9. رجبي، محمود (1379 شمسي)، روش شناسي تفسير قرآن، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه
10. رضي، محمد بن حسين (1379 شمسي)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، نشر الهادي، چاپ چهارم
11. صدوق، محمد بن علي بن بابويه (1387 شمسي)، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، قم، جماعه المدرسين، چاپ اول
12. طباطبايي، محمدحسين (1362 شمسي)، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ چهارم
13. طبري، محمد بن جرير (1406 قمري)، جامع البيان في تأويل آي القرآن، ج 1، بيروت، دارالمعرفه
14. طريحي، فخرالدين (1387 شمسي)، مجمع البحرين، تحقيق سيد احمد حسيني، ج 3، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
15. عياشي، ابوالنضر محمد بن مسعود (2006 ميلادي)، کتاب التفسير، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، ج 1، تهران، مکتبه العلميه الاسلاميه
16. غفاري، علي اکبر (1369 شمسي)، تلخيص مقباس الهدايه، تهران، جامعه الامام الصادق (عليه السلام)
17. فراهيدي، خليل بن احمد (1405 قمري)، کتاب العين، تحقيق د. مهدي المخزومي و د. ابراهيم السامرائي، ج 8، قم، منشورات دارالهجره
18. مامقاني، عبدالله (1350 قمري)، تنقيح المقال في علم الرجال، ج 3، نجف، مکتبه المرتضويه (چاپ سنگي 3 جلدي)
19. مجلسي، محمدباقر (1403 قمري)، بحارالانوار الجامعه لدرراخبار الائمه الاطهار، ج 36، 2 و 52، بيروت، مؤسسه الوفاء
20. مکارم شيرازي، ناصر (بي تا)، تفسير به رأي، قم، مدرسه الامام اميرالمؤمنين (عليه السلام)
منبع مقاله:
ايزدي مبارکه، کامران؛ (1389)، گفتارهايي در باب قرآن، فقه، فلسفه، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، معاونت پژوهشي، چاپ اول.
/م