نگاهي به هنر باستاني ايران

هنر جلوه اي از ويژگي هاي فرهنگي هر ملتي است. شکوفايي تمدن هر ملتي بازتاب نهايي اش را به نحوي در هنر آن ملت جلوه گر مي کند، به ويژه هنري که از زندگي روزمره جدا نباشد.
يکشنبه، 20 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي به هنر باستاني ايران
نگاهي به هنر باستاني ايران

 

نويسنده: احمد ضابطي جهرمي





 

هنر جلوه اي از ويژگي هاي فرهنگي هر ملتي است. شکوفايي تمدن هر ملتي بازتاب نهايي اش را به نحوي در هنر آن ملت جلوه گر مي کند، به ويژه هنري که از زندگي روزمره جدا نباشد.
پديده ي هنر از ديگر پديده هاي اجتماعي جدا نيست. هنر در دوران باستان نيز از ديگر فعاليت هاي مادي، توليدي و اجتماعي قابل تفکيک نبود: از سپيده دم تاريخ، زندگي روزمره و هنر آن چنان به يکديگر پيوسته بودند که نمي توان خط تمايز ميان آن دو کشيد. مثلاً « در تاريخ هنر ايران، به ويژه در دوران ماقبل تاريخ، آن چه از کاوش هاي تپه ي سيلک کاشان و جغازنبيل و شوش پيدا شده و امروز ما به آن ها به چشم آثار هنري مي نگريم، در نظر مردم آن زمان و خالقان آن آثار، وسايل و ابزار کار و زندگي بوده است. از اين روست که آثار هنري دوران باستان بهترين وسيله ي شناخت زندگي اجتماعي، فنون، آداب، رسوم و نحوه ي زيستن نياکان ماست که هرگز سند مکتوبي از آنان به دست ما نرسيده است. »(1) در نتيجه، هنر از اين جنبه معاني متعددي را در بر مي گيرد.
هنر ايران و ميراث هاي آن بزرگ ترين سرمايه ي معنوي مردم اين کشور در همه ي ادوار بوده است، زيرا نه فقط شهرت و حيثيت براي ايرانيان به ارمغان آورده، بلکه در هر دوره و هر جايي براي ايران زمين افتخار و براي مردمش غرور آفريده است. امروز هيچ مملکت متمدني در دنيا نيست که به داشتن مجموعه اي از آثار هنري ايران در موزه هاي خود افتخار نکند. مجموعه هايي که هر روز به صاحب نظران تاريخ هنر، هنرشناسان و دوست داران اصيل و انديشمندان نشان مي دهد که ايران همواره شايستگي ستايش و تکريم را دارد. البته رسيدن به درجه ي عالي در هنر، کار ساده و کوچکي براي هر کس يا هرملتي نيست. هنر مسلماً يکي از بزرگ ترين آثار فعاليت فکري و ذوقي انسان است. ملل و افراد بي هنر يا بي علاقه به هنر، خشن و وحشي اند. ملت ها و کشورهايي که اکنون به غايت مورد ستايش اند آن هايي اند که به هنر به اندازه ي صنعت، تجارت يا بازرگاني اهميت داده و ثروت، شرف و کوشش خود را صرف ايجاد آثار زيبا کرده اند. به اين ترتيب، امروز يکي از معيارهاي مهم تعيين رتبه و مقام ملل در تاريخ، کاميابي آن در هنر است. زيرا گذشته از همه چيز، هنر يکي از گران بهاترين آثار تمدني بشري است.
« نخستين دوره ي بزرگ هنر ايران در تاريخ، هخامنشي است که از سال 536 تا 430 پيش از ميلاد مسيح ادامه داشته است. در آن زمان تحت حمايت و خواست پادشاهان بزرگي چون کوروش، داريوش و خشايار شاه، کاخ هايي در تخت جمشيد و شوش ساخته شده که عظمت هنر معماري، سنگ تراشي و تزيينات آن به اندازه اي است که پس از دو هزار [و. پانصد] سال با وجود پيشرفت هايي که در اين مدت در تمدن جهان حاصل شده، هنوز ما از مهارت و جلالي که در آن به کار برده اند متحير هستيم. گرچه اين ها هنرهايي بودند شاهانه اما هيچ گاه پادشاهاني در کاخ هايي بدين عظمت- به طور دائم- سکونت نداشتند. »(2)
تاريخ تمدن ايران تا قبل از دوره ي هخامنشي، در واقع در پرتو کاوش هاي باستان شناسي نوشته شده، ليکن با توجه به آن چه که روي خاک و در مسيرحوادث روزگار و صدمات انساني و طبيعي از آن دوره براي ما باقي مانده، هم چنين به کمک حفاري هاي باستان شناسي در حوالي آن مناطق، از سال 1935م.به بعد، قوت حيرت انگيز هنر ايران بر جهان عيناً آشکار شد. « عالي ترين هنر ايراني، به معني حقيقي هنر، هميشه معماري آن بوده است. اين برتري نه تنها در دوره هاي هخامنشيان، اشکانيان و ساسانيان که آثار ساختماني شان را مي شناسيم محقق است، بلکه در مورد دوره ي اسلامي ايران هم صادق است. شايد معماري قديم ايران است که در شکل جديدش به بهترين و صحيح ترين وجهي، معماري اسلام را از نظر هنري و طرز تأثيرش بر تمدن کهن ايراني به مامي شناساند. »(3)
اين نکته را بايد بر سخنان آندره گدار، پژوهشگر و استاد فرانسوي متخصص تاريخ معماري و هنر ايران، افزود که: اگر هنر عمده و عظيم ايرانيان باستان معماري بوده و براي هميشه اين هنردر همه ي ادوار به عنوان افتخار ملي آن ها بر جاي مانده، ولي در دوره ي بعد از اسلام، ادبيات، به ويژه شعر، يکي ديگر از ارکان و پايه هاي اصلي هنر ايراني به صورت کم نظيري در جهان تجلي کرده است. البته شکوفايي موسيقي از عصر ساسانيان و ترکيب شعر با موسيقي و معماري، که حاصل آن هنرهاي تزييني مانند منبت کاري، فرش، منسوجات و مينياتور است هم بايد در نظر داشت، که در اين زمينه نيز ايرانيان در تاريخ هنر جهان کم نظيرند.
نخستين و شايد مهم ترين عامل هنر ايران را بايد فرهنگ ها و تمدن هاي گوناگون و حتي متضادي دانست که ايران پيوسته با آن ها در تماس بوده است. ايران بزرگ در قلب آسيا واقع بود، در خاورش کشور باستاني و دانش خيز چنين بود که مردم آن در اختراعات عملي بسيار مستعد بودند. در جنوب شرقي ايران هندوستان، يعني مهد اديان و مؤسس علوم بود که طبيعت غني و زندگاني پرثروتش در هنرهاي عالي، اسطوره هاي مرموز و تخيلي آن نمودار است. در باختر ايران، آشور و کلده و مصر قرار داشتند که خدمات مهمي به تمدن و هنر مي کردند، و در شمال باختري يوناني ها بودند؛ مردمي فعال، متهور و انديشمند با فکر روشن و عامل زاينده ي فرهنگ در مغزب زمين و اروپا.
ايران از هر يک از منابع فوق، عناصر مهمي را جذب کرد و اين الگوها و تجربه هاي گوناگون ممکن نبود تأثير ژرف در او نبخشند. ولي کافي نيست که فقط مبادي هنر ايران ذکر شود، ملل ديگري هم در دنيا بوده اند که براي استفاده از هنر همسايگان خود فرصت داشته اند و روش ها و فکر هايي را از آن ها به عاريت گرفته اند، اما فقط آثار کم ارزش يا مبتذل به وجود آورده اند، در دوره ي هخامنشي، هنر ايران به رغم عظمتي که داشت تقريباً در اين سرزمين محصور ماند و به جز چندمورد فرصت نيافت بر هنرديگر کشورها تأثير گذارد؛ تأثير هنر هخامنشي تنها بر هنر عصر موريايي هند کاملاً آشکار است. ( اين امر دلايل متعددي دارد که بعداً به شرح آن خواهيم پرداخت ).
هنر هخامنشي با اين که پس از انقراض اين دودمان در ايران ادامه نيافت و تأثير آشکار و مستمري بر هنرمندان اين مرز و بوم نگذشت، ولي عظمت، استحکام، قدرت، سنگيني و توازن باشکوه آن، چنان در دوره ي خود بر روح مردم و ملل رقيب امپراتوري هخامنشي مؤثر واقع شد- چون از لحاظ عظمت بي نظير بود- که بسياري از بيگانگان آرزوي ديدن و به دست اوردنش را داشتند؛ آوازه ي آن، چنان بر روح اسکندرمقدوني مؤثر افتاد که پس از تجاوز به خاک ايران، از تعقيب سپاه داريوش سوم در ناحيه ي شوش چشم پوشيد و يک راست به سوي « پرسپوليس » شتافت و پس از غارت خزاين، جواهرات، تزيينات قيمتي و لوازم گران بهاي آن- شايد به تلافي لشکرکشي خشايارشاه به آتن و آتش زدن آکرپوليس، شايد هم به دليل حسادت به آن همه عظمت و شکوه- اين ميراث عظيم هنر ايراني را دستخوش شعله هاي آتش ساخت و نابودکرد.
تخت جمشيد، به مثابه برجسته ترين ميراث بازمانده از هنر هخامنشي، مجموعه اي هماهنگ از شهر، پادگان و ارگ شاهي بود که به دستور داريوش کبير، سومين پادشاه هخامنشي، در سال 518 پيش از ميلاد مسيح در دامنه ي کوه رحمت، و بر سکويي ( يا صفه اي مسطح ) به مساحت 125000 مترمربع احداث شد. ايرانيان اين مجموعه را « پارسه » مي خواندند که در دوره ي اسلامي به تخت جمشيد معروف شد. پارسه يکي از چهار پايتخت هخامنشيان بود. پايتخت هاي ديگر عبارت بودند از: بابل در مرکز تمدن بين النهرين، شوش در دل تمدن عيلام و هگمتانه در قلمرو اصلي تمدن مادها. مطرح ترين و باشکوه ترين آن ها همان پارسه بود که به نام خاستگاه اصلي هخامنشيان، سرزمين « پارس » خوانده مي شد. ديودوروس سيکولوس، مورخ يوناني قرن يکم پيش از ميلاد، به دليل ثروتي که در تخت جمشيد وجود داشت، پارسه را غني ترين شهر زير افتاب لقب داده است. به گزارش پلوتارک، مورخ معروف يوناني، سپاهيان اسکندر تمام ثروت و دارايي پارسه را بر پشت 20000 رأس اسب و قاطر و 5000 نفر شتر بار کردند و به يغما بردند، سپس بر آن آتش افکندند. نظامي گنجوي در اسکندرنامه از اين تاراج و ويرانگري چنين ياد کرده است:
سکندر در آن داوريگاه سخت *** پي افشردمانند بيخ درخت
ز بس خون که گرد آمد اندر مغاک *** چو گوگرد سرخ اتشين گشت خاک

پي‌نوشت‌ها:

1- کتاب شناسي هنر ايران قبل از اسلام، ص1.
2- هنر ايران، آرتور پوپ، ص16.
3- هنر ايران، آندره گدار، ص 134.

منبع مقاله :
ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط