امروز همان فردايي است كه ديروز منتظرش بوديد.
هيچ مرحله اي از زندگي افراد بيش از دوران نوجواني و بلوغ تنش زا و مسئله ساز نيست ( هم براي فرد وهم براي خانواده ). براي درك بهتر مباحث مرتبط بااين فصل ابتدا بايستي با ويژگيهاي طبيعي رواني دوران بلوغ يك آشنايي نسبي داشت ( براي مطالعه كامل به كتب بلوغ جسمي و روحي رواني در پسران و دختران ونيز كتاب « در فكر، ذهن و روان نوجوانان ( و جوانان ) چه مي گذرد و چگونه با آنها رفتار كنيم »از همين مجموعه و انتشارات ما و شما مراجعه كنيد. )ويژگي هاي طبيعي تكامل رواني اجتماعي نوجوانان
آگاهي از مراحل طبيعي رشد و نمو نوجوانان كمك مي كند تا تنش هاي نادرست ميان والدين و نوجوان به حداقل برسد و والدين به فرزند خود كمك كنند تا اين مراحل تكاملي را به خوبي طي كند و به جرگه بالغين بپيوندد:ـ سن شروع بلوغ و سرعت تغييرات در افراد مختلف بسيار متفاوت است و دركل تغييرات جسمي معمولاً در دختران از حوالي 10 تا 12 سالگي و در پسران از حوالي 12 تا 14 سالگي شروع مي شود. ولي تغييرات رواني و رفتاري در هر دو جنس در سنين راهنمايي بوضوح آغاز مي شود.
ـ بدليل تغييرات و رشد سريع فيزيكي وعدم تناسب و يكسان بودن اين رشد در قسمتهاي مختلف، تغييرات فيزيكي بسيار بارز بوده و حداقل تا اواخر بلوغ اين عدم تناسب باقي مي ماند و توجه شديد به ظاهر و بدن يكي از دغدغه هاي فكري اصلي و طبيعي نوجوانان خواهد بود.
ـ تماشاچي هاي خيالي ( imaginary Audiences ) : نوجوانان بطور اغراق آميز و غير واقعي تصور مي كنند كه زير نورافكن و توجه ديگران هستند و ظاهر و رفتار آنها را بدقت مورد بازرسي و زير نظر قرار مي دهند ( در اكثر موارد با ديد منفي ) ومعمولاً بدنبال نقطه ضعف ها و اشكالات آنها هستند. اين مسئله ريشه در ويژگي طبيعي
تمركز به خود و خود محوريت دارد. به همين دليل اكثر نوجوانان توجه شديدي به ظاهر، پوشش، حركات و گفتار خود خواهند داشت و اين خود يكي از علل شيوع بالاي خجالت و كمرويي در نوجوانان است.
ـ استقلال طلبي:
نوجوانان شروع بدنبال يافتن هويت شخصي واجتماعي خود و استقلال از والدين مي كنند و در بسياري از جوانب با نظرات و افكار والدين مخالفت كرده و آنها را به چالش مي كشند. هر چه رابطه نوجوان باوالدين دورتر وغير صميمي تر باشد گرايش نوجوان به مخالفت و حتي طغيان و سركشي بيشتر خواهد شد. چنين دوري و فاصله گرفتن از والدين باعث مي شود تا محدوده روابط اجتماعي نوجوان كاهش يابد.
ـ تمايل و كشش به جنس مخالف:
در حاليكه كودكان دبستاني تمايل و كشش جنسي ندارند و بيشتر جذب هم جنسان خود و در تعامل با آنها مي شوند، درنوجواني نيروي جنسي و تمايل و گرايش به جنس مخالف بوضوح پديدارمي شود و برقراري رابطه با جنس مخالف يكي ازمهمترين جنبه هاي زندگي نوجوان را تشكيل مي دهد و چنين نيرو و تمايل قوي خود بخود با اضطراب و ترس از زير سوال رفتن، دفع و پس زده شدن بيشتري همراه خواهد بود.
ـ پيدا كردن خود: آخرين مرحله شكل گيري هويت و شخصيت افراد در دوران نوجواني بوقوع مي پيوندند و مهمترين پروسه دخيل در آن، تعامل با ديگران و قرار گرفتن در موقعيت هاي مختلف و جديد است و اين شبيه آن است كه فرد هر دقيقه و هر روز در حال امتحان دادن و بازجويي باشد.
نكته:
برخلاف تصورات گذشته، مطالعات جديد نشان داده اند كه رشد و تكامل قسمتهايي از مغز ( خصوصاً قشر پيشاني مغز مسئول تفكر و تعقل و ناحيه نوكلئوس آكومبنس دخيل درسيستم انگيزيه اي و عاطفي ) تا 24 سالگي طول مي كشد و از طرفي حساسيت سيستم پاداش مغزي ( خصوصاً ناحيه لوكوس سرلنوس ) درنوجوانان چندين برابر بالغين است و اين مسئله باعث مي شود تا نوجوانان دربرابراثرات اعتياد آوري مواد مخدرحساستر باشند ( احتمال بروز بيشتراعتياد درتجربه كردن مواد مخدر دراين سنين ) و احساسات درتصميم گيريهايشان نقش بيشتري ايفا كند.تعريف
از نظر تعريف، به ترس ( يا اضطراب و نگراني ) واضح و پايدار فرد ( و نه محدود به چند جلسه اول ) در مواجهه به يك يا چند موقعيت اجتماعي يادر زمان انجام كاري در برابر ديگران ( غريبه يا غير دوست ) اختلال اضطراب اجتماعي ( social anxiety disorder ) ياهراس اجتماعي ( social phobia ) گفته مي شود. براي سهولت و رواني مطلب در بيشتر قسمتهاي اين كتاب به جاي آن دو از اصطلاح اضطراب اجتماعي ( social anexity ) به تنهايي استفاده شده است.علايم و نشانه هاي اضطراب اجتماعي
شاه علامت اضطراب اجتماعي، نگراني يا ترس و غير منطقي از زير نظر بودن و مورد موشكافي قرار گرفتن توسط ديگران ( پيدا كردن عيب ها و نقطه ضعف هاي فرد ) يا ترس از مرتكب شدن عملي شرم آور يا تحقير آميز است. حتي خود فرد به غير منطقي و نادرست بودن آن تا حدود زيادي واقف است ( ولي قادر به كنترل آن نيست ). شايعترين موقعيت هاي ترس آور يااضطراب آور دراين افراد عبارتند از:ـ صحبت يا سخنراني كردن براي ديگران ( از جمله ارائه مطلب يا گزارشي در سر كلاس )
ـ پرسيدن سوال در ميان جمع
ـ حضور در مراسم گروهي يا ميهماني
ـ ملاقات يا گفتگو با افراد صاحب منصب يا مسئول ( نظير معلم، مدير، پزشك، پليس و... )
ـ مورد سوال يا اشاره قرار گرفتن در ميان جمع
ـ دادن امتحان يا آزمون
ـ اجراي موسيقي يا نمايش در برابر جمع
ـ شروع و ادامه گفتگو با افراد ناآشنا
ـ رفتن به جلسه يا اطاقي كه ديگران از قبل نشسته و استقرار يافته اند ( و يا خروج از ميان جمع حتي اگر ضرورت داشته باشد )
ـ سوال كردن يا درخواست از ديگران ( مثلاً براي پرسيدن آدرس يا شروع يك رابطه يا در سر كلاس از معلم )
ـ خوردن يا نوشتن يا بازي كردن در حضور ديگران ( اگر فرد يا افراد آشنايي همراه فرد نباشند )
ـ استفاده از خدمات عمومي ( تلفن، توالت عمومي و... )
ـ مصاحبه ( حتي گاهي برنامه راديويي يا تلويزيوني غير زنده )
ـ كسب اطلاعات يا سفارش دادن چيزي از طريق تلفن
ـ جواب رد دادن به درخواست ديگران.
ـ قرار گرفتن در صف هايي كه ديگران ناظر و حاضر هستند ( صف سفارش غذا، بازرسي و... )
ـ ابراز نظر وابراز وجود، انتقاد، اعتراض، مخالفت و يا احقاق حق
ـ ازدواج كردن ( ترس از به خواستگاري رفتن، مراسم عروسي، رفت و آمدها و... )
اگر فرد مجبور به قرار گرفتن در موقعيت اضطراب آور شود دچار حمله اضطراب و ترس و حتي گاهي شبيه حملات وحشت زدگي ( panice attack ) مي شود. علايم وناراحتي هايي كه ممكن است فرد در اين شرايط تجربه كند وبه صورت مجموعه اي از موارد زير خواهد بود:
ـ تپش قلب ( گاهي آنچنان شديد است كه فرد تصور مي كند قلبش مي خواهد از دهانش خارج شود )
ـ سردرد و يا سبكي سر ( بدليل تغيير PH خون و يا افزايش فشار خون )
ـ لرزش صدا يا لكنت زبان و يا بند آمدن زبان
ـ لرزش اندام و احساس شل شدن پاها
ـ نفس نفس زدن ( نفس هاي سطحي و تند و در نتيجه عواقب مربوطه از جمله احساس سبكي سر، سياهي رفتن چشمها، گزگز اندام )
ـ برافروختگي ( قرمز شدن پوست، خصوصاً صورت )
ـ اختلال گوارشي ( تهوع، اسهال و يا دل درد )
ـ عرق كردن ( خصوصاً كف دستهاي خيس و سرد )
ـ خشكي دهان
ـ تنش و سفتي عضلات ( گردن و تنه )
ـ اختلال درتمركز و حافظه
واكنشهاي رفتاري فرد با اضطراب اجتماعي:
فرد با اضطراب اجتماعي براي پيشگيري و يا به حداقل رساندن اضطراب و ناراحتي خود يا تا حد امكان خود را از موقعيت دور نگه مي دارد ( واكنش اجتنابي يا ادوري گزيني ) و يا اينكه به روشهاي مختلف سعي مي كند تا كمتر مورد توجه قرار گيرد و يا نقص ها و ضعف هاي او ( كه بسياري از انها خيالي يادآور از واقعيت است ) ديده نشوند. چنين رفتارهاي واكنشي يا تدافعي ممكن است به صورت هاي زيرخود را نشان دهد:ـ خود داري از ورود به جمع ها وموقعيت هاي اجتماعي غيراجباري ( اكثر اين افراد بهانه يا دليلي به ظاهر قانع كننده براي عدم تمايل شان به شركت در چنين جمع ها و گروههايي دارند. مثلاً مي گويند بجز وقت تلف كردن چنين رفت و آمدهايي چيز ديگري ندارد ).
ـ ترك محل يا موقعيت ( فرد لحظه شماري مي كند تا دراولين فرصت مناسب و ممكن از محل خارج شود ).
ـ درخواست و اصرار در همراهي كردن ديگران با او براي حضور در محل يا انجام كاري ( به سختي به تنهايي جايي مي روند، مگر اينكه واقعاً مجبور باشندو يا اينكه احساس كنند بر اوضاع كاملاً مسلط هستند ).
ـ براي اجتناب از گفتگو با ديگران يا دائم واكمن به گوش دارند و يا با تلفن همراه، ipedو ديگر وسايل الكترونيكي و يا با كمك كردن، خود را مشغول نگه مي دارند.
ـ اجتناب از نگاه كردن به چشم و صورت ديگران
ـ معذرت خواهي بي مورد و بيش از حد
ـ بدنبال تاييد و رضايت ديگران بودن ( تكرارچندين باره مطلب، توجه و تأكيد بيش از حد به واكنشهاي ديگران و... )
ـ حساسيت بيش از حد در آماده كردن خود براي موقعيت مورد نظر ( مثلاً حتي براي يك ملاقات معمولي فرد ممكن است براي خود يك سناريو بسازد و صحبتها و سوال و جوابهاي احتمالي را باخود تمرين كند يا به پوشش و ظاهر خود بسيار مي رسد و در مواردي حتي ممكن است به حد وسواس برسد ).
ـ تلاش مي كنند تا به طرق مختلف توجه افراد را از آنچه خودشان نگران آن هستند، دور و منحرف كنند ( مثلاً اگر نگراني شان از ارائه مطلبي باشد از طريق پوشيدن لباس به شيوه اي چشم گيرو جلب توجه كننده و يا جوك گفتن موضوع را تحت شعاع قرار دهند. )
ـ در ذهن خود دايم بدنبال نشانه هاي قضاوت و نظر ديگران در مورد خودشان هستند ( چرا جواب سلام من رو نداد؟ نكنه كار بدي يااشتباهي از من سرزده؟!اون چرا اخم كرد يا چشماش رو يه جوري كرده؟ نكنه مرتكب اشتباهي شدم؟ او... ).
ـ استفاده از مواد مخدر
ـ كودكان و برخي از نوجوانان با اضطراب اجتماعي معمولاً به اضطراب و ترس خو و علت آن واقف نيستند و علاوه بر برخي از رفتارهاي فوق الذكر غالباً دچار مجموعه اي از رفتار ها و علايم ذيل نيز مي شوند:
(1) اشكال و بهانه گيري در خروج از منزل براي مدرسه و تأخير داشتن؛
(2) امتناع و اجتناب از رفتن به مدرسه ( غيبتهاي مكرر )؛
(3) اجتناب از فعاليت باهم سن و سالان ( نظير عدم مشاركت در برنامه هاي فوق درسي، مراسم، تيم هاي مختلف ورزشي يا هنري مدرسه و... )؛
(4) كاهش تمركز و توجه؛
(5) افت تحصيلي؛
(6) شكايت هاي مختلف جسمي ( سردرد، دل درد و... ) بي دليل ( در معاينه توسط پزشك علت خاصي يافت نمي شود و با از بين رفتن موقعيت اضطراب آور، ناراحتي فرد نيز برطرف مي شود ).
انواع اضطراب اجتماعي:
بر حسب اينكه ترس و اضطراب در بيشتر موقعيت هاي اجتماعي يا فقط در موقعيت هاي خاصي وجود داشته باشد اضطراب اجتماعي به ترتيب به دو نوع اضطراب اجتماعي عام ( generaklzed social anxiety disorder ) و اضطراب اجتماعي محدود يا خاص ( specific/ non generaklzed social anxiety disorder ) تقسيم مي شود. بسياري از كارشناسان اضطراب اجتماعي خاص را، اضطراب يا هراس اجرا/ نمايش( performance anxieta / phobia ) نيز مي نامند. شايعترين شكل اضطراب اجتماعي خاص، ترس يا اضطراب سخنراني يا صحبت كردن براي ديگران است. اهميت چنين تقسيم بندي و افتراق در تفاوت علل بوجود آورنده آنها، روش و ميزان پاسخ به درمان هر يك از انوع فوق است.
نكته:
موقعيت هاي اضطراب آور و شدت آن درميان افراد مختلف مي تواند كاملاً متفاوت باشد. براي مثال فردي ممكن است در يك جلسه رسمي به راحتي سخنراني كندولي دريك جمع معمولي ( مثلاً درمراسم عروسي يا خواندن گزارشي در سر كلاس ) شديداً مضطرب و نگران شود و فردي ديگر كاملاً برعكس باشد.ـ آيا ممكن است يك فرد معروف و مردمي ( مثلاً هنر پيشه، شخصيت معروف سياسي، خواننده و... ) نيز خجالتي باشد يا دچار اضطراب اجتماعي باشد؟
بلي. همچنانكه از تعريف كمرويي و اضطراب اجتماعي برمي آيد ( و در مطالب بعدي نيز شرح مفصل تري داده خواهد شد ) ماهيت و ريشه كمرويي و اضطراب اجتماعي طرز تفكر و باور دورني فرد نسبت به توانمندي، لياقت و ارزشمندي خود و نظرديگران درمورد خود است. به عبارت ديگر، كمرويي و اضطراب ريشه در حرمت نفس، اعتماد به نفس و برداشت شخصي نسبت به ديگران ( خصوصاً غريبه و آشنا ) و مهارتهاي اجتماعي دارد. به همين دليل ممكن است فردي با بدست آوردن مهارت هاي خاص اجتماعي در زمينه هاي خاصي ( مثلاً فن سخنوري ) و يا تحت كنترل بودن شرايط، در آن موقعيت خاص دچار اضطراب و وحشت نشود ولي همچنان كمرو باشد و درموقعيت هاي خاص ديگري خجالت شديد بكشد و او را زمين گير كند ( مثلاً اگر از چنين فرد سخنوري خواسته شود كه در يك مجلس ميهماني بر قصد به هيچ وجه نپذيرد و يا محل را ترك كند و يا اينكه دچار حمله اضطراب و وحشت شود ). در واقع برخي از افراد شديداً كمرو وخجالتي ( وحتي برخي از افراد دچار اضطراب اجتماعي خصوصاً نوع خاص ) با تلاش، كوشش و تمرين
كاملاً برون گرا جلوه مي كنند ( بزله گو، خوش مشرب، گرم، پرحرف، رك و... ) ولي در درون و خلوت خود همچنان كمرو و خجالتي هستندو بسياري از افراد معروف و مشهور دچار اين نوع كمرويي هستند. دكتر paul pilkonise ( 1976 ميلادي ) اين نوع را، خجالت و كمرويي نهفته يا خصوصي ( private secret shyness ) ناميده است ولي ميتوان آن را نوعي اضطراب اجتماعي خاص در نظر گرفت.
همچنين، همانطوركه قبلاً ذكرشد، بسياري از افراد خجالتي يا مبتلابه اضطراب اجتماعي براي كنترل اضطراب و ترس خود درموقعيت هاي اضطراب آور پناه به مواد مخدر ( خصوصاً الكل ومشتقات ترياك ) مي برند و اين مواد از طريق سركوب مراكز فوقاني مغز ( خصوصاً قشر پيشاني مغز و در نتيجه از خود بيخود شدن ) و نيز سركوب مراكز عواطف مغز، باعث جلوگيري و كاهش اضطراب و نگراني فرد مي شوند و درنهايت به اعتياد فرد مي انجامد و به همين دليل اعتياد در اين گروه از افراد ( خصوصاً خواننده ها، هنر پيشه ها، مجري هاي تلويزيوني يا مراسم و شخصيت هاي سياسي ) بيش از ديگر گروهها است. در واقع تقريباً هيچ فرد معتادي وجود ندارد كه خجالتي و كمرو نبوده باشد ( هر چند ممكن است در ظاهر بسيار گستاخ و بي تفاوت رفتار كنند ).
نمونه هايي از افراد خجالتي و دچار اضطراب اجتماعي
ـ بچه هاي ميز پشت سر الهام در موقع تدرسي معلم با هم پچ پچ مي كنند و با وجود اينكه اين مسئله باعث هواس پرتي و به هم خوردن تمركز او مي شود از ترس اينكه مبادا آنها به تندي برخورد كنند يا او را مورد تمسخر قرار دهند هيچگاه آنها اعتراض نكرده و از آنها نخواسته است كه آهسته تر صحبت كنند.ـ جرج هيچگاه در يك رابطه رمانتيك نبوده است با وجود اينكه برخي دخترهاي همكلاسي اش به او تمايل و علاقه نشان داده اند ولي او هر بار بهانه هاي مختلفي براي بيرون نرفتن با آنها تراشيده است و هيچگاه با آنها تماس تلفني برقرار نكرده است. هرچند كه شديداً تمايل به برقراري رابطه با جنس مخالف دارد ولي هرگز به خود اين جرات را نداده است كه پا پيش بگذارد و از صحبتهاي معمول و آنهم فقط در كالج يك قدم فراتر برود.
جعفر بر سر عدم تمايلش براي بودن بادوستان خانوادگي به كرات با نامزدش جر و بحث مي كند. او ترجيح ميدهد كه بيشتر مواقع باهم تنها باشند و در مواقع كمي هم كه با دوستان خانوادگي دور هم نشيني يا ميهماني دارند، مضطرب بوده و به جاي هم صحبتي با ديگران خود را مشغول كارهاي ديگري مي كند.
ـ الكس در يكي از شعبه هاي فروشگاه هاي زنجيره اي كار مي كند و بدليل سابقه كاري، دقت، نظم و تعهداش پيشنهاد سرپرستي آن شعبه را دريافت كرده است اما چون بايستي جلسات هفتگي با ساير كارمندان داشته باشد و براي آنها صحبت كند، آن را رد كرد.
ـ آلينه در سال سوم، دانشگاه را ترك كرد. در دوران فوق ديپلم بدليل تعداد زياد دانشجويان او مسئله اي نداشت و اكثراً درگوشه كلاس بوده و با كسي كاري نداشت ( مگر در حد بسيار سطحي و جزئي ). اما با ورود به دوره ليسانس از تعداد دانشجويان كاسته شد واز طرفي ديگر مجبوربود كه درگروههاي كاري كوچك مشاركت كند وهرازگاهي براي كلاس گزارش و سخنراني داشته باشد. اما هرچه مي گذشت اضطراب و نگراني او شديدتر مي شد و بالاخره بدون اينكه بدنبال دريافت كمك باشد، ترك تحصيل كرد.
ـ همكاران آزيتا فكر مي كنند كه او آدمي مغرور و بسيار خشك است. او بسيار كم حرف بود و در پاسخ سوالات همكاران سرش را پايين مي انداخت و جوابهاي بسيار كوتاه يك يا دو كلمه اي مي داد. او از ترس اينكه مبادا همكارانش از او بخواهند كه به آنها بپيوندد بندرت از وقت تنفس و استراحت موقع كار استفاده مي كرد.
ـ فرزانه از رفتن به فروشگاه در آخر هفته ها خودداري مي كند. چون بسيار شلوغ است و دائم نگران و به فكر اين است كه ديگران او را تماشا مي كنند. در واقع حتي رفتن به خيابان و پياده رويي كه شلوغ باشد براي او بسيار سخت و مشكل است.
ـ مرتضي موقع برگشت از خريد متوجه شد عرق گيري كه خريده است داراي يك سوراخ است و با وجود اينكه برچسب آن را نكنده و هنوز آن را نپوشيده است،
خجالت مي كشد آنرا پس ببرد و با خود مي گويد « عيبي نداره يه سوراخ كوچكيه و رفوش مي كنم ».
ـ براي علي تلفني صحبت كردن با افراد ناآشنا و غريبه بسيار سخت است و به همين دليل براي بدست آوردن اطلاعاتي ( يا سفارش چيزي ) ترجيح مي دهد تا حضوري و رو در رو صحبت كند تااز طريق تلفن.
نكته:
بسياري ازكساني كه با افراد خجالتي يا دچار اضطراب اجتماعي رابطه نه چندان صميمي دارند ( نظير همكاران، همكلاس يها و... ) آنها را آدمهايي ازخود راضي و مغرور تصور مي كنند. در حاليكه نمي دانند آنها بدليل اضطراب و نگراني شان قادر به برقراري رابطه اي نزديك، گرم و همدلانه نيستندو نه بدليل غرور و تكبرشان.ـ جناب دكتر... سلام. اميدوارم نامه من را كه يك دختر 15 ساله گيج و گم هستم دور نياندازيد. واقعاً درمانده شده ام و نياز به كمك دارم. مشكل اصلي من شخصيت ام است كه اصلاً آن رادوست ندارم. من در روابطم سعي مي كنم بسيار دوستانه رفتار كنم تاا ز اين حالت خجالتي بودن رها شوم. نسبت به برخي از دخترهاي همكلاسي ام بسيار حسادت مي كنم و آرزو مي كردم مثل آنها باشم و هر چه سعي مي كنم، به ناتواني خود بيشتر واقف مي شوم.
بعضي روزها كه بچه ها به من سلام مي كنند و يا لبخند مي زنند فكر مي كنم آدم بسيار معروف و دوست داشتني هستم. اما روزي ديگر وقتي مي بينم گروهي از بچه ها در گوشه اي با هم بگو بو بخند مي كنند فكر مي كنم كه به من مي خندند و پشت سر من حرف مي زنند. نمراتم خوب است ولي مي توانست بهتر از آن هم باشد. مادرم مي گويد كه آدمي نامرتب و بدون برنامه هستم. گاهي وقت ها سرم داد مي زند و مي خواهد بجاي اينكه اين همه به موهايم مي رسم كمي هم براي درس خواندن وقت بگذارم. اين چهارمين نامه من به شما است كه نوشته ام و سه تاي ديگر را دور انداخته ام ولي به هر ترتيبي كه شده است اين يكي را براي شما پست خواهم كرد...
ـ وقتي وارد مدرسه مي شوم مثل ديوانه ها شروع به خاراندن سرم مي كنم و نمي دانم در برابر ديگران بايد چگونه رفتار كنم. من زماني كه در خانه يا با دوستان صميمي ام هستم رفتاري كاملاً عادي ومتفاوت از مدرسه دارم. حتي لباس پوشيدنم آنطوري كه دوست دارم نيست. بندرت پيش مي آيد كه من شروع كننده يك گفتگو باهم كلاسي هايم باشم و...
در ضمير ذهن و فكر فرد خجالتي ( يا مبتلا به اضطرارب اجتماعي ) چه مي گذرد؟
اساساً، خمير مايه و جوهره خجالت و اضطراب اجتماعي، افكار و باورهاي نادرست به هم ريخته در مورد ( 1 ) ارزشمندي و توانمندي خود ( حرمت نفس و در مواردي اعتماد به نفس )؛ ( 2 ) برداشت و نظر ديگران در مورد خود و ( 3 ) ارزش و عواقب رابطه است كه ماحصل آنها ترس از مورد تحقير يا تمسخر قرار گرفتن توسط ديگران ( يعني همان خجالت يا اضطراب اجتماعي ) است.يكي از نيازهاي اساسي آدمي احساس ارزشمندي، توانمندي، كفايت و دوست داشتني بودن ( و به عبارتي حرمت نفس يا ذات بالا ) است و چنين حس وباور دروني زماني قوي، عميق و نافذ خواهد بود كه نه تنها خود فرد به آن باور داشته باشد بلكه بايستي باور داشته باشد كه ديگران نيز ( خصوصاًافراد مهم و نزديك ) چنين حس ونظري در مورد او دارند.
اما اكثر افراد خجالتي ( يا دچار اضطراب اجتماعي ) نه تنها تصور منفي از خود دارند بلكه ديگران را افرادي حساس، نكته بين، انتقادگر، سرزنش كننده و دركل غير مهربان و آزار دهنده مي پندارند.
بسياري از افراد خجالتي يا دچار اضطراب اجتماعي در دوران كودكي فقط زماني مورد تأييد و تشويق و تحسين والدين، معلمين و اطرافيان قرار مي گرفتند كه كاري را به نحو احسن و كمال و تمام انجام مي داده اند واگر اشتباهي و خطايي از آنها سر مي زده است مورد سرزنش و يا تنبيه قرار مي گرفته اند. همچنانكه در فصل
بعد مفصل تر شرح داده شده است، آموخته هاي دوران كودكي در ضمير ناخودآگاه افرد كاشته و نهادينه مي شود و اين افراد در حالت عادي بدون اينكه بر اين باورها واقف باشند، مجموعه اي از افکارو باورهاي نادرست زير در ذهن و ضميرآنها در جريان است:
ـ دوست داشته شدن توسط همه يك ضرورت است ( درحالي كه بندرت چنين افرادي پيدا مي شوند ). درغيراينصورت دوست داشتني نيستم.
ـ من بايستي تأييد همه را جلب كنم. در غير اين صورت فردي ناقص و يا بي لياقت خواهم بود.
ـ همه بدنبال پيدا كردن عيب ونقص هايم هستند و در برابر آنها بايد هيچ خطا و اشتباهي از من سر نزند.
ـ اگر كسي مرا طرد و رد كند، حتماً اشكالي در من وجود دارد.
ـ مردم بايستي هميشه گفته هاي من را جالب و خوب بدانند.
ـ وقتي با ديگران صحبت مي كنم، آنها نبايد هيچ واكنش منفي از خود نشان دهند.
ـ ديگران نبايد هرگز پشت سر من حرفي بزنند.
ـ وقتي در جمع قرار دارم بايد هميشه كارم را بطور تكامل و صددر صد درست انجام دهم.
ـ براي انجام هر كاري درجمع فقط و فقط يك راه روش درست وجود دارد ( مثلاً فقط يك جور بايستي حال واحوالپرسي كرد و روشهاي ديگر نادرست و غلط هستند و... )
ـ اگر اشتباهي از من سربزند ديگران عصباني خواهند شد.
ـ اگر بخواهم گزارشي را ارائه بدهم و سخنراني كنم، حتماً خراب خواهم كرد و آبرويم مي رود.
ـ ديگران مي توانند بفهمند كه مضطرب هستم.
ـ ديگران افرادي قضاوتي، غير قابل اعتماد و بدجنس هستند.
ـ من بايستي اضطراب و نگراني خود را مخفي كنم.
ـ هر نوع اشتباهي در برابر جمع و ديگران يك فاجعه است.
ـ اضطراب نشانه ضعف است.
ـ همه چيز بايد هميشه تحت كنترل و به ميل من باشد ( افراد خجالتي در چنين شرايطي دچار اضطراب و ترس نخواهند شد ولي چنين موقعيت و شرايطي تقريباً نادر هستند ).
ـ اگر مضطرب و نگران باشم رشته افكارم به هم ريخته و ديگر نمي توانم صحبت كنم.
چنين فردي با اين گونه افكار و باورهاي دروني يا از افراد و موقعيتها اجتناب و دوري مي كند ( رفتار دوري گزيني ) و يا اينكه در موقعيتهاي بين فردي و اجتماعي دائم مواظب و مراقب خود است كه مرتكب اشتباهي و خطايي نشود وحتي بخوبي بدرخشد. به همين دليل اين افراد كاملاً در خود غرق مي شوندو به يك معني دچار نوعي خود شيفتگي ( نوع منفي ) و درخود ماندگي مي شوند. به طوري كه قبل از مواجه شدن باديگران دائم فكر مي كنند كه چه بپوشند؟ چه بگويند؟ چگونه حرف بزنند؟ چه حركتي را انجام دهند؟ والي آخر. از طرف ديگر، در زمان قرار گرفتن در موقعيتهاي اجتماعي بدنبال اين هستند كه ديگران درباره او چه فكر مي كنند و چه نظري دارند. بدبين ترتيب، اين افراد قادر به برقراري يك رابطه دو طرفه ومتعادل نيستند و توجهي به احساسات، نظر و تمايلات طرف مقابل ندارند. قضيه به همين جا ختم نمي شود بلكه بعد از مواجه با آن موقعيت يا فرد، آنها تازه شروع به ارزيابي مجدد رفتار وگفتار خود وديگران در مورد خود مي كنند و معمولاً به نكات و جوانب منفي آنها دقت و توجه كرده و بدين ترتيب يك حلقه معيوب بوجود آمده و اين تجربيات و احساسات منفي تكرار شده و شدت خجالت و اضطراب فرد تشديد مي يابد.
اين افكار خودكار منفي و اضطراب اور ريشه در يك سري الگوهاي استنتاجي استدلالي غلطي دارند كه در دوران كودكي در ذهن فرد شكل گرفته ونهادينه شده اند و مهمترين آنها عبارتند از:
* فكر خواني ( Mind Reading ):
در چنين الگوي فكري فرد به جاي اين كه نظر ديگران را به طورمستقيم بپرسد، تلاش مي كند
ذهن آنها را حدس زده و بخواند و اگر چه برخي افراد ممكن است درمورد رفتار يا گفتاري ازما، نظرات منفي داشته باشند ولي افراد خجالتي و دچار اضطراب اجتماعي تقريباً هميشه به ديده منفي مي نگرند. براي مثال اگر فرد در مورد پوشش و لباس خود نگران باشد تصورمي كند كه ديگران نيز در حال فكر كردن و توجه به لباس و پوشش و ايراد گرفتن هستند. نمونه هايي از چنين تفكري عبارتند از:
ـ مردم فكر مي كنند كه حوصله برو كسل كننده هستم.
ـ اگر دستانم بلرزه طرف مقابلم فكر مي كنه ترسو يا دست و پا چلفت هستم.
ـ وقتي مردم به من نگاه مي كنند آنها فكر مي كنند كه من چقدر عجيب و غريب هستم.
ـ منظور و هدفش از اون خنده يا حركت يا حرف اين بود كه به من بگه...
* تعميم دادن واغراق كردن ( Generalizing & oveverstimating ) :
در چنين سيستم فكر فرد از كاه كوهي ساخته ( 10% را به 50%، 90%. و يا حتي 100% تبديل مي كند ) و از چند تجربه يك قانون و قاعده كلي مي سازد و به همه چيز رنگ همه، هميشه، باز هم و هيچگاه و منفي مي دهد. براي مثال اگر در يكي دو رابطه تجربه منفي داشته باشد، تصورمي كند كه او لياقت رابطه را ندارد يا ديگران ( همه ) بد هستند و يا اصلاً رابطه هميشه با صدمه و شكست همراه خواهد بود.
* پيشگويي و بدبيني ( foreseeing & pessimism ) :
دراين نوع تفكر فرد بدون هيچ شواهد متقن و منطقي از پيش قضاوت و داوري كرده و غالباً به جنبه منفي قضايا و نتيجه احتمالي نگاه مي كند. اين افراد بطور ناخودآگاه بدنبال نقص ها، اشتباهات و نكات منفي مي گردند و هميشه نيز چيزي براي تائيد بدبيني خود پيدا خواهند كرد.
* تفكر همه يا هيچ ( All or Nothing Thinking ) :
چنين تفكري از ويژگيهاي افراد كمال پرست ( و نه كمال گرا ) بوده و براي آنهاهمه چيز سياه و سفيد هستند و منطقه خاكستري وجود ندارد. براي چنين فردي كمتر از نمره 19 يا 20 آوردن نمايانگر بي لياقتي و ناتوانمندي است و كاري يا بايد بطور صد در صد بي عيب و نقص انجام شود يا اصلاً شروع نشود.
* تفكر فاجعه سازي ( catastrophic Thinking ) :
در چنين تفكري حتي كوچكترين اشتباه و خطايي فاجعه و مستوجب اشد مجازات و تنبيه است. نمونه هايي از جنين نوع تفكري عبارتند از:
ـ اگر اشتباهي ازمن سر بزند يا كسي من را طرد كند آن زمان آخر جهان خواهد بود.
ـ مردن بهتر از اين است كه در برابر ديگران خراب كاري كرد.
ـ هيچ چيز بدتر ازاين نيست كه در حين سخنراني رشته كلام از دست برود و يا ساده لوحانه گفتار يا رفتار داشت.
ـ وحشتناك است اگر ديگران متوجه شوند لباس هايم مارك دار نيستند يا دسته دوم هستند يااگر كسي درخواست من رارد كند.
* الگوي فكري بايد و نبايدي:
چنين تفكري همانند تفكر همه يا هيچ ريشه در كمال پرستي دارد و در آن همه چيز جزو بايد ها يا نبايد ها هستند و تخطي يا انحراف از آنها معمولاً با احساس گناه همراه خواهد بود و قيود هميشه يا هرگز را شامل مي شود:
ـ من نبايد هرگز اشتباه كنم.
ـ هيچكس نبايد در گفتار باعث اذيت و آزار ديگري شود.
ـ من نبايد هيچوقت ديگران را مايوس كنم.
ـ ديگران نبايد هيچگاه در مرود من فكر منفي يا بد كنند.
ـ من نبايد هرگز كاري را بكنم كه مورد توجه ديگران قرار گيرد.
ـ ديگران نبايد به حرف هاي من بخندند يا من را درست بياندازند.
ـ من بايد هميشه براي همه جالب و دلنشين به نظر آيم.
ـ من بايد همه چيز را بطور كامل و بي عيب و نقص انجام دهم.
ـ بايد كاري كنم كه نظر و موافقت همه را جلب كنم.
* شخصي كردن ( Personalization ) :
در اين نوع تفكر فرد همه مسائل را به نحوي به خود نسبت داده و آن را شخصي مي كند. براي مثال در يك جمع ميهماني تصور مي كند كه همه چشم ها به سوي اوست ( در حاليكه همه آمده اند كه يا خود را نمايش بدهند و يا اين كه فارغ از نظر ديگران لحظاتي را با ديگران خوش باشند ). يا
اگر در حين صحبتهاي او فردي به بغل دستي خود در گوشي چيزي بگويد فكر مي كند كه در مورد صحبتهاي او ( آنهم منفي ) چيزي گفته شده است ( در صورتيكه هزاران چيز ديگر مي تواند باشد كه اصلاًربطي به او ندارد ).
* الگوي برچسب زدن ( Labeling ) :
همراه با ساير الگوهاي فكري نادرست، فرد درهر موقعيتي برچسبي آنهم منفي به خود مي زند. مثلاً« حتماً خراب مي كنم »؛ « چقدر خنگم »« آدم بي زبوني هستم »
نكته:
در اينجا لازم است اين كته ذكر شود كه نوع و موضوع الگوهاي فكري نادرست در اختلالات و بيماريهاي رواني و حتي از فردي به فردي ديگر متفاوت است. از طرف ديگر، افراديكه فقط در يك موقعيت و شرايط خاص كمرو و خجالتي بوده و دچار اضطراب مي شوند ( اضطراب اجتماعي خاص ) معمولاً داراي به هم ريختگي هاي فكري و باوري جدي و شديد نبوده و بيشتر اعتماد به نفس پايين در آن زمينه خاص دارند ( بدليل نداشتن مهارت كافي يا تجربه منفي در آن زمينه ).* حافظه و توجه انتخابي:
در چنين سيستم فكري فرد تقريباً دراكثرموارد توجه خود را فقط بر روي برخي اطلاعات و شواهد متمركزمي كند و اين مسئله درمورد چيزهايي كه به خاطرمي آورد نيز صدق مي كند. در افراد با اضطراب اجتماعي و خجالتي هر دو مورد بار منفي دارند. براي مثال فرد هفت هشت بار تجربه خوب و لذت بخشي را كه با دوستان يا ميهماني ها داشته، بخاطرنمي آورد و توجه و ذهنش درگير فلان حركت يا كلام بظاهر نادرست اش در يكي از جمع ها و ملاقات ها است. يا نمره خوبش در 8 درس او را آنچنان خوشحال نمي كند كه نمره پايين اش در يكي از درسها او را ناراحت كرده است.
شروع و شيوع كمرويي و اضطراب اجتماعي
شيوع كمرويي و اضطراب اجتماعي در جوامع، فرهنگها و گروههاي سني مختلف، متفاوت است. تقريباً در تمامي جوامع شرم و حيا پسنديده و يك ارزش است. در آن دسته از جوامعي كه كمرويي و خجالت نيز يكي ارزش به حساب مي آيد ( بسياري ازجوامع شرقي ) شيوع آن بسيار بالاست. در آمريكا ( و بسياري از جوامع ديگر ) حدود 90% افراد مرحله اي از زندگي خود خجالتي بودن و كمرويي را تجربه مي كنندو در هر زماني حدود 40 تا 50 درصد افراد جامعه كمرو و خجالتي هستند ( حداقل از ديد خودشان ).
رفتار افراد خجالتي مي تواند براي افراد غير متخصص غلط انداز باشد. به عبارت ديگر، افراد در تشخيص اشخاص غير خجالتي دقيق ترند تا در تشخيص اشخاص خجالتي. در يك مطالعه بر روي 48 دانشجويي كه در يك خوابگاه سكونت داشتند، نتايج جالبي بدست آمد. در اين مطالعه فقط 45% دانشجويان قادربه تشخيص افراديكه خود را خجالتي مي دانستند، بودند ( در مقابل 75%براي تشخيص افراديكه خود را خجالتي مي دانستند، بودند ( در مقابل 75% براي تشخيص افراد غير خجالتي ).
از طرف ديگر حدود 15% دانشجويان برچسب خجالتي بودن به افراد غير خجالتي زدند. همچنين تعدادي از افرادي خجالتي وجود داشتند كه در ديد 85% دانشجويان آنها غير خجالتي و كاملاً راحت واجتماعي در نظر گرفته شدند.
اضطراب اجتماعي شايعترين نوع اضطراب و چهارمين اختلال رواني ( بعد از افسردگي، اعتياد، وانواع خاص هراس ) است و شيوع كلي آن حدود 10% است. ولي در هر زماني حدود 3% تا 5% افراد جامعه دچار اضطراب اجتماعي هستند. اضطراب اجتماعي معولاً بتدريج ( ظرف چندين سال ) بروز كرده و استقرار مي يابد ( معمولاً با خجالت و كمرويي در دوران كودكي شروع مي شود ) ولي ممكن است در پي يك يا چند تجربه منفي تحقير آميز نيز بطور ناگهاني بروز كند. در حدود 40% موارد اضطراب اجتماعي قبل از 10 سالگي و بيش از90% موارد قبل از 20 سالگي رخ مي دهد و سن شايع آن 14 تا 16 سالگي است.
نکته:
شروع و بروز اضطراب اجتماعي بعد از 25 سالگي نادر است ( مگر در موارديكه شخص دچار نواقص فيزيكي يا طبي جدي و شديد شود ).جنبه هاي مثبت خجالت و كمرويي
خجالت كشيدن هميشه داراي بار منفي و مخرب نيست بلكه از جهاتي مثبت و سازنده است. يك فرد با درجات خفيفي از كمرويي و خجالت ( و به عبارت دقيق ترفرد با شرم و حيا ) از حريم خصوصي خود مراقبت مي كندو به راحتي به حد و حريم ديگران تجاوز نمي كند، فروتن و محجوب است، براي مواجهه با موقعيت هاي جديد و خصوصاً مهم ( مثلاً مصاحبه، سخنراني، ملاقات افراد جديد ) خود را آماده تر مي كند، از شدت تنش و كشمكش بين فردي مي كاهد، در گمنامي خود از آزادي بيشتري برخوردار است و در نتيجه احساس راحتي بيشتري مي كند، شنونده هاي بهتري هستند وبالاخره اينكه در انتخاب افراد با احتياط بيشتري عمل مي كنند.
چرا كمرو و خجالتي ( يا دچار اضطراب اجتماعي ) مي شويم؟
در فصل سوم علل يا عوامل دخيل در ايجاد كمرويي و خجالت ( و اضطراب اجتماعي ) آورده شده است و در اينجا بيشتر به مكانيسم يا چرايي آنها پرداخته مي شود.* سير تكاملي انسان:
انسان ( و حيوانات ) از بدو پيدايش در معرض تهديد وخطر جاني بوده است، از حوادث طبيعي گرفته تا تهديد توسط همنوع هاي خود. بدين ترتيب سيستم دفاعي جنگ و گريز بتدريج در مغز او تكامل يافته است. در اوايل، تنها محل و افراد امن و بي خطر، خانه ( غار ) و اعضاء خانواده بوده اند و حضور هر غريبه اي تهديدي جدي براي او به حساب مي آمده است. اما با پيدايش و گسترش زندگي اجتماعي انسان يك راه حل براي ابراز عدم تمايل به جنگ و دشمني پيدا كرد كه امروزه به عنوان احترام و حال و احوالپرسي كردن مي شناسيم. البته دراوايل، احترام راه حلي بود كه افراد ضعيف تر در برابر افراد قوي تر و صاحب قدرت و مقام بوجود آوردند و افراد قوي و صاحب قدرت ومنصب نيز بتدريج در محتوي آن تغييرات زيادي بوجود آوردند. بطوريكه در طول تاريخ اشكالي همچون تعظيم كردن، دست بوسي، دست به سينه بودن، سر به زير انداختن، عدم نگاه به چهره فرد قوي تر، آرام كردن صدا و بالاخره امروزه به صورت دست دادن و سلام كردن و يا كادو دادن تغيير شكل داده است. نكته جالب اين است كه چنين رفتاري در ميان بسياري از حيوانات شكارچي نيز وجودد ارد. براي مثال وقتي سگي با سگي قوي تر و تنومند تر روبرو مي شود، قوز كرده ( تعظيم )، گوشهايش را آويزان مي كند ( به جاي بالا بردن )، سر را به پايين انداخته و دندانهاي خود را نشان نمي دهد.
با پيشرفت انسان و پيدايش مسائل اخلاقي، رنگ وبوي تهديد نيز دستخوش تغيير بوده است و بدين ترتيب علاوه بر ترس از غريبه ها و محيط هاي تازه ( كه همچنان بطور سرشتي در ما وجود دارد واز 5 تا 7 ماهگي به بعد تقريباً درتمامي كودكان وجوددارد ) هسته و خمير مايه كمرويي، خجالت و اضطراب اجتماعي نيزدرنهاد انسان شكل گرفته اند. متأسفانه درجوامعي كه هنوز تبعيض وجود دارد ( درجه دوم دانستن زن، تبعيض هاي قوي نژادي و ديني و... ) و يا بدلايل باورهاي پوسيده و غلط ( جايگزين كردن حرمت و عزت با احترام و بندگي و... ) شيوع اضطراب اجتماعي ( ويا تضاد ها و رفتارهاي ضد اجتماعي ) بيشتر خواهد بود.
* خجالتي بودن در دوران كودكي:
اكثر كودكاني كه خجالتي هستند يا دچار اضطراب اجتماعي هستند، درنوجواني و بلوغ نيز همچنان اين ويژگي و اختلال را همراه خود خواهند داشت، خصوصاً اضطراب اجتماعي كه بندرت خود بخود بهبود مي يابد.
* آموزه هاي خانوادگي و اجتماعي:
خجالت و اضطراب اجتماعي ريشه در افكار وباورها ( نسبت به خود و ديگران و رابطه ) دارد و داده هاي منفي خانواده، مدرسه و جامعه نقش بسيار مهمي در بروز خجالت و اضطراب اجتماعي ايفاء مي كنند ( به مطالب قبلي مراجعه كنيد ).
* تجربيات منفي خجالت آور يا تحقير كننده:
بلوغ و شخصيت اجتماعي افراد در دوران نوجواني و اوايل جواني تكامل مي يابد و حساسييت افراد نسبت به تجربيات منفي در اين دوران بيش از هر زمان ديگري خواهد بود. مثلاً براي يك نوجوان مستعد، خنده همكلاسي ها و مسخره كردن او در زمان خواندن موضوعي سركلاس حتي براي يك دفعه كافي است كه فرد از آن به بعد دچار اضطراب ياهراس سخنراني شود.
نكته:
مدرسه ( خصوصاً مربيان و معلمين و جو حاكم بر مدرسه ) نقش بسيار زيادي در جلوگيري و يا بروز خجالت و اضطراب اجتماعي دارند.در مدرسه اي ( و جامعه اي ) كه جاي همكاري و مشاركت با مسابقه و رقابت، جاي عزت و حرمت با احترام و اطاعت، جاي كمال گرايي با كمال پرستي، جاي برابري و عدالت با تبعيض و بي انصافي، جاي ابراز احساس و نظر با خفقان و ترس، جاي تشويق و تحسين با توبيخ و جريمه عوض شده باشد افراد يا بزدل وكمرو خواهند شد و يا برعكس سركش و ضد اجتماعي.
اختلالات همراه با اضطراب اجتماعي
در چندين مطالعه وسيع ديده شده است كه اكثر افراد با اضطراب يا هراس اجتماعي ( تا 80% ) بطور همزمان يا بعداً دچار حداقل يك اختلال رواني ديگر بوده يا خواهند شد. مهمترين اين اختلالات عبارتند از: افسردگي، شيدايي افسردگي، ترس هاي خاص، اضطراب عمومي، هراس يا تنش پس از فاجعه ( ptsd )، حملات وحشت زدگي و اعتياد ( خصوصاً الكل و مواد مخدر ).نكته:
حدود يك چهارم افراد مبتلا به افسردگي ( نوع شديد يا اصلي آن ) دچار اضطراب اجتماعي يااختلال شخصيت منزوي و يا هر دو هستند.تفاوت خجالت و كمرويي با اضطراب اجتماعي
برخلاف نظر برخي كارشناسان، همچنانكه در مطالب قبلي ذكر شد، خجالت و كمرويي مقدمه يا شروع و يا به عبارت دقيق تر شكل خفيف تر اضطراب يا هراس اجتماعي است. كمرويي را مي توان حكم ترك هايي دانست كه در ديوارهاي خانه بوجود آمده است كه در پي يك فشار و تنش شديد و يا به مرور زمان مي تواند منجر به خراب شدن كامل خانه شود و اين خرابي همان اضطراب ياهراس اجتماعي است. از نظر عملي تنها تفاوت بارز و مشخص ميان كمرويي و اضطراب اجتماعي اين است كه در كمرويي اضطراب و ناراحتي در اوايل يك موقعيت يا ملاقات جديد شديد بوده و بتدريج از شدت آن كاسته مي شود و در دفعات بعد نيز به مرور شدت آن كاهش مي يابد و دركل، زندگي اجتماعي و فردي شخص چندان مختل نمي شود ولي در اضطراب اجتماعي شدت ناراحتي و اضطراب فرد با گذشت زمان نه تنها كم نمي شود بلكه كاملاً او را فلج كرده و فرد تمام توان خود را به خرج خواهد داد تا ازقرار گرفتن د رموقعيت برانگيزاننده دوري كند. در موارد شديد حتي فكر كردن به موقعيت برانگيزانده مي تواند در شخص همان علايم و نشانه هاي اضطراب و هراس را بوجود آورد.
تفاوت اضطراب يا هراس اجتماعي با شخصيت منزوي
به اعتقاد بسياري ازصاحب نظران ومحققين شخصيت منزوي فرم شديدتر اضطراب ياهراس اجتماعي است. به عبارت ديگر، اگراضطراب اجتماعي دوران كودكي و نوجواني درمان نشود، بعد از بلوغ، فرد دچار شخصيت منزوي خواهد شد. ويژگي بسيار مهم و متمايزكننده شخصيت منزوي حساسيت بسيار شديد نسبت به انتقاد و ايراد گرفتن است. به همين دليل دوست صميمي يا اعضاء نزديك خانواده او افرادي هستند كه او را بدون هيچ قدي و شرطي بپذيرند و هيچگاه دست به شكايت يا انتقاد نزنند. فرد با شخصيت منزوي نيزاز بودن با دوستان واعضاء نزديك خانواده لذت مي بردولي مدت آن كوتاه است ( چند دقيقه تا چند ساعت ) و پس از آن شروع به اضطراب و دوري مي كند. افراد با شخصيت منزوي تمام تلاش خود را به خرج مي دهند تا ازقرار گرفتن در موقعيت اجتماعي و مواجه شدن با افراد غريبه يا غيردوست خودداري كنند. اما اگر مجبور به مواجه و روبرو شدن با فردي باشند حداقل در ابتدا رفتار و برخوردي بسيار خوب، محترمانه و به ظاهر دوستانه دارند ولي تمام تلاش خود را مي كنند تا طول مدت ملاقات حداقل زمان ممكن باشد.تفاوت اضطراب اجتماعي با افسردگي
اضطراب اجتماعي ممكن است خود را به صورت افسردگي نشان دهد و يا اين كه در بسياري از موارد منجر به افسردگي شود. از طرف ديگر، نوع غير معمولي از افسردگي وجود دارد كه مي تواند خود را شبيه اضطراب اجتماعي نشان دهد. به عبارت ديگر، ما افراد افسرده اي داريم كه خود را به صورت منزوي و دوري گزيني نشان مي دهند. مشخصه اين گونه از انواع افسردگي كاهش انرژي ( عدم داشتن توان و انرژي و احساس ضعف )، پرخوابي و پرخوري ( ومعمولاً افزايش وزن ) است. در اضطراب اجتماعي فرد تمايل دارد با ديگران باشد ولي براي احتراز از موشكافي، شرمساري و تحقير بطور فعال از ديگران و جمع ها دوري مي كند ولي درافسردگي اساساً فرد تمايل و رغبتي براي بودن با ديگران و شركت در اجتماعات ندارد و در نتيجه بطور غير فعال دوري گزين و گوشه گير مي شود و ترس از خجالت و مورد موشكافي قرار گرفتن وجود ندارد.
تفاوت اضطراب اجتماعي با وحشت زدگي
همانطور كه قبلاً ذكر شد، درصدي از افراد مبتلا به اضطراب و هراس اجتماعي در برخي از موقعيتهاي خاص و مشخص دچار حمله بسيار شديد اضطراب يا حمله وحشت زدگي ( panice attack ) مي شوند كه با مجموعه اي از علايم ذيل ( حداقل 4 مورد ) مشخص مي شود: تنگي نفس يا احساس خفه شدن، تپش قلب شديد، لرزش اندام يا بدن، برافروختگي، تعريق، تهوع، دلشوره شديد، احساس جدا شدن از بدن ( در شرف مردن بودن )، گزگز يا كرختي قسمتهايي از بدن، احساس سرگيجه يا عدم تعادل، درد قفسه سينه، ترس از مردن يا ديوانه شدن يا سكته.طول مدت حمله وحشت زدگي مي تواند از چند دقيقه تا چند ساعت متغير باشد. كساني كه براي اولين بار حمله وحشت زدگي را تجربه مي كنند، احساس مي كنند كه درشرف مردن يا ديوانه شدن يا ابتلا به يك بيماري جدي ( مثلاً سكته قلبي يا مغزي ) هستند و به همين دليل هميشه كارشان به اورژانس مي كشد و پس از معاينات و بررسي هاي لازم معلوم مي شود كه بيماري جسمي خاصي ندارند و دچار حمله وحشت زدگي شده اند. در واقع 20 تا 25 درصد افرادي كه بدليل درد قلبي به اورژانس مراجعه مي كنند ( در آمريكا ) دچار حمله وحشت زدگي هستند و نه سكته قلبي.
درحدود 1 تا 5 درصد افراد جامعه در مرحله اي از زندگي خود بدون وجود اضطراب اجتماعي دچار حملات وحشت زدگي ( چند باردرطول زندگي وگاهي تا هفته اي يكبار ) مي شوند كه به آن اختلال وحشت زدگي ( panice disorder ) گفته مي شود و اين افراد اغلب ( ونه هميشه ) ترس ياهراس از محل هاي باز و شلوغ ( agoraphobia ) نيز دارند. تفاوت حمله وحشت زدگي دراضطراب اجتماعي با اختلال وحشت زدگي در اين است كه در اضطراب اجتماعي فرد فقط در موقعيتهاي خاص و شناخته شده دچار حمله وحشت زدگي مي شود ( يعني پس از يكبار تجربه
فرد مي داند كه در همان شرايط مجدداً دچارحمله خواهد شد ) ولي در اختلال وحشت زدگي حمله وحشت زدگي قابل پيش بيني نيست. ازطرف ديگر فرد مبتلا به اختلال وحشت زدگي براي دريافت كمك غالباً باديگران است و از تنهايي گريزان است ولي در وحشت زدگي در زمينه اضطراب اجتماعي فرد براي اينكه شرمنده و خجل نشود واز ديگران گريزان است.
نكته:
در اختلال وحشت زدگي غالباً يك عامل برانگيزاننده حمله وجود دارد. مثلاً در يك خانم ممكن است رفتن همسرش به مسافت موجب بروز حمله شود و يا در يك نفر ديگر موقع مشاجره و عصباني شدن بروز كند. با اين وجود عوامل برانگيزاننده معمولاً ثابت و مشخص نيستند و مي تواند هر چيزي باشد.آيا من دچار اضطراب اجتماعي هستم؟
تشخيص قطعي اضطراب اجتماعي توسط متخصص داده مي شود و به عنوان يك قاعده كلي اگر خجالت و كمرويي شما در زندگي تان اثرات واضح ومشخصي دارد ( عدم موفقيت و پيشرفت در تحصيل يا شغل يادوري از جمع ها و گروهها، روابط محدود و... ) بهتر است در اولين فرصت با يك متخصص مشورت نماييد. با خود آزمون زير ( موسوم به آزمون MINI SPIN ) مي توان اضطراب اجتماعي را با دقتي حدود90% تشخصي داد.خود آزمون اضطراب اجتماعي ( MINI SPIN )
موارد زير را به دقت مطالعه كرده و بهترين گزينه را كه در مورد شما صدق مي كند انتخاب كنيد و نمره اي بين صفرتا چهار بدهيد.
کاملاً بسیار تاحدی خیلی کم اصلاً |
1 ترس از شرمساري و خجالت باعث مي شود تا از انجام كارها يا صحبت با ديگران خودداري كنم.
2ـ از انجام فعاليت هايي كه مركز توجه ديگران باشم ( مثلاً سخنراني، نمايش و... ) خودداري مي كنم
3 خجالت زده شدن يا كودن يا بي دست و پا به نظر رسيدن يكي از بدترين ترس هاي من است.
نمره بندي:
مجموع نمرات بدست آمده را حساب كنيد.تفسير:
اگر نمره اي مساوي يا بيش از 6 داريد احتمالاً و اگر نمره اي مساوي يا بيش از 7 داريد به احتمال قوي دچار اضطراب اجتماعي هستيد وبهتر است با يك متخصص ( روانشناس يا روانپزشك ) مشورت كنيد.منبع مقاله :
سادتيان، سيد اصغر؛ (1389)، کمرويي، خجالت، ترسويي، اضطراب، و ترس از مدرسه، جسارت، ابراز وجود، ترس از سخنراني، اضطراب اجتماعي، مهارتهاي اجتماعي در کودکان نوجوانان و بالغين، نشر انتشارات ما و شما، چاپ دوم