سير تاريخي نسبت هاي چهارگانه در منطق اسلامي

اين مقاله از زاويه اي تاريخي به بحث پيرامون « نسب اربع » يا رابطه ي ميان مفاهيم کلي مي پردازد. منطق دانان بزرگ پيش- ابن سينايي نظير ارسطو و فارابي و همچنين شيخ الرئيس ابو علي سينا به موضوع « نسبت هاي چهارگانه »
پنجشنبه، 22 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سير تاريخي نسبت هاي چهارگانه در منطق اسلامي
 سير تاريخي نسبت هاي چهارگانه در منطق اسلامي

 

نويسندگان:
سيده زهرا موسوي (1)
مهناز اميرخاني (2)


 

چکيده

اين مقاله از زاويه اي تاريخي به بحث پيرامون « نسب اربع » يا رابطه ي ميان مفاهيم کلي مي پردازد. منطق دانان بزرگ پيش- ابن سينايي نظير ارسطو و فارابي و همچنين شيخ الرئيس ابو علي سينا به موضوع « نسبت هاي چهارگانه » بين مفاهيم کلي از حيث صدق و انطباق تفطني نداشته اند. غزالي نخستين فيلسوفي است که اين موضوع را در چهار نسبت به حصر عقلي، و بدون ذکر رابطه ي تباين مطرح مي کند. افضل الدين خونجي و سراج الدين ارموي به تبعيت از خونجي، نخستين منطق دانان پس از غزالي هستند که موضوع نسبت هاي چهارگانه به شکل کنوني آن و نيز نسبت بين نقايض آن ها را تبيين کرده اند.

1. مقدمه

بررسي سير تاريخي مبحث « نسب اربع » يا « نسبت بين مفاهيم از حيث مصداق » در منطق قديم يا ارسطويي پيش درآمدي است بر مشخص کردن نخستين منطق دانان يا منطق داناني که مبدع اين بحث بوده اند. کنکاش تاريخي در آثار منطقي ارسطو و ابتکارات و نوآوري هاي منطق دانان برجسته ي اسلامي در منطق وي از لوازم اين امر محسوب مي شود. از آن جايي که منطق ارسطويي بعدها جاي خود را به منطق سينوي داد، در يک نگاه کلي مي توان نموداري را بر اساس سير تاريخي- تکاملي منطق ارسطويي به صورت زير ارائه داد:
الف) منطق دانان پيش - ابن سينايي ( Pre-Avicennian logicians)؛
ب ) ابن سينا؛
ج) منطق دانان پس- ابن سينايي ( Post-Avicennian logicians ).
در اين تقسيم بندي و مطابق دسته بندي کتب متأخر، آثار منطقي ابن سينا به منزله ي نقطه ي عطف اين پژوهش محسوب مي شود و تأليفات منطق دانان برجسته پيش و پس از او نيز در خصوص مسئله ي ياد شده مورد مداقه قرار مي گيرد.

2. منطق دانان پيش- ابن سينايي

2. 1 ارسطو

ارسطو ( 384-322پ م)، ملقب به « معلم اول »، آثار منطقي بسيار زيادي دارد؛ اين آثار دربردارنده ي اين مباحث اند (بدوي، 1984: 100-9/1):
1. « المقولات »: پيرامون صفات کلي موجودات از حيث منطقي ( جوهر، کم، کيف، زمان، مکان، اضافه، وضع، ملک، فعل، انفعال)؛
2. « العباره »: مشتمل بر بحث قضايا؛
3. « التحليلات الاولي »: بحثي در قياس ؛
4. « التحليلات الثانية »: در باب برهان؛
5. « المواضع الجدلية »: استدلال هاي غير يقيني ( الحجج المحتملة)؛
6. « المغالطات السوفسطائية »: پيرامون مغالطات.
از آن جا که موضوع نسبت هاي چهارگانه « نسبت بين مفاهيم از حيث صدق و انطباق » است (شهابي، 1364: 72)، لازم است رد پاي آن را در مبحث الفاظ مورد جست و جو و مداقه قرار داد. با کنکاشي در آثار منطقي ارسطو روشن مي شود که وي دو بخش از بخش هاي شش گانه ي فوق را به اجمال به بحث اسما و الفاظ اختصاص مي دهد؛
مورد نخست با عنوان « محمول المحمول- الاجناس و الانواع » در کتاب مقولات ارغنون ( ارسطو، 1948: 5/1-15) و مورد دوم در کتاب العبارة ذيل عنوان « في الاسم: الاسماء البسيطه و المرکبه »( همان: 60-61) مطرح شده است ولي در هيچ يک از اين دو مبحث در باب نسب اربع و حت ارتباط ميان دو مفهوم از جهت مصداقي سخني به ميان نيامده است. البته عبارت « الاجناس المختلفة التي ليس بعضها مرتبا تحت بعض » (همان : 5) در بحث اجناس و انواع مشخص مي کند که وي به رابطه ي اندراج و اشتمال بين مفاهيم، و نه مصاديق، متفطن بوده است.

2. 2 فارابي

ابونصر محمد بن محمد الفارابي ( 270-339 ق)، فيلسوف بزرگ اسلامي پيش- ابن سينايي و پدر منطق اسلامي محسوب مي شود. اهميت فارابي به سبب شروح او بر آثار و تأليفات ارسطوست و به دليل همين شرح ها به « معلم ثاني » ملقب شده است. وي تمام کتاب هاي منطقي ارسطو را شرح و بسط داده و غموض و پيچيدگي هاي آن ها را با زباني دقيق و صحيح توضيح داده است.
فارابي در مدخل کتاب المنطقيات ( ايساغوجي ) در بحث مفاهيم کلي که محمول واقع مي شوند ( کليات خمس ) از اصطلاحات « عموم » و « خصوص » و مشتقات آن ها و نيز به طور غير مستقيم از اصطلاح « تساوي » استفاده کرده است. در اين مبحث، مفاهيم کلي که بر شخص واحدي حمل مي شوند گاهي از جهت عموم و خصوص با يک ديگر تغاير دارند؛ مثل انسان و حيواني که بر زيد حمل مي شوند که در اين حالت انسان اخص از حيوان محسوب مي شود ( فارابي، 1410: 29/1).
بحث کليات خمس از مباحث مفهومي منطق ارسطويي به شمار مي رود، اما روشن است که فارابي با اخص دانستن انسان از حيوان به « مصاديق » نظر داشته است.
فارابي در جاي ديگر نيز اشاره مي کند که جنس همراه با فصل خود به لحاظ معنايي مي تواند مساوي با اسمي باشد که همگي بر شيء واحد ( افراد يک نوع) و معناي واحد دلالت مي کنند ( همان: 33)؛ مثل « حيوان ناطق » که به لحاظ معنايي مساوي با « انسان » است و هر دو بر افراد انسان با معنايي يک سان صدق مي کنند. اين بدان معناست که فارابي گر چه به تساوي مفهومي « نوع » با « جنس و فصل » خود اذعان دارد، اما در آن جا که مي گويد « فيدلان جميعاً علي شيء واحد... » ( همان)، به مصاديق نيز توجه داشته است. به عبارت ديگر وقتي بحث از دلالت مفهوم بر شيء به ميان مي آيد، در واقع به خاصيت حکايت گري مفاهيم از مصاديق اشاره شده است.
با اين تفاصيل مي توان نتيجه گرفت که گرچه رگه هايي از نسبت ميان مفاهيم به لحاظ مصداقي در نوشته هاي فارابي به چشم مي خورد، اما مبحث مستقلي پيرامون نسبت هاي چهارگانه بين مفاهيم از حيث صدق و انطباق يافت نمي شود.

3. ابن سينا

شيخ الرئيس ابوعلي سينا ( 374-428 ق ) در علوم گوناگون، فلسفه، طب، تفسير، ... و به ويژه منطق کلاسيک، آثار ارزش مندي از خود بر جاي گذاشته است. کتاب الشفا از جمله کتاب هاي وي است که در هجده جزء نگاشته شده است و تمام ابواب فلسفه ي آن زمان، يعني منطق، رياضيات، طبيعيات، الهيات را در بر مي گيرد. اين کتاب پيش از اثر گران قدر النجاة که خلاصه ي شفا است و نيز پيش از الاشارات و التنبيهات، که غالباً آن را آخرين نوشتار ابن سينا مي دانند، نگاشته شده است. منطق شفا مهم ترين و مفصل ترين کتاب منطقي وي است که اجزاي نه گانه ي منطق يعني مدخل منطق به همراه هشت قسمت ارغنون را شامل مي شود. اين اثر سهم عظيمي در تکميل، توضيح و تنظيم فصول و ابواب منطق ارسطو داشته و در شناساندن منطق به مسلمانان و بيان فوايد آن، نقش عمده اي ايفا کرده است.
از ديگر کتاب هاي مهم و ارزش مند او که بخش هايي از آن ها به منطق اختصاص يافته اند، کتاب هاي الاشارات و التنبيهات، حکمة المشرقين و عيون الحکمة است. « منطق المشرقين » بخش منطقي کتاب حکمة المشرقين است که جداگانه در قاهره به چاپ رسيده است. با بررسي و مداقه اي که در آثار فوق به عمل آمد، مشخص شد که مي توان رشحاتي از بحث نسبت ميان مفاهيم را در مدخل کتاب شفا ذيل بحث کليات خمس در مقاله ي دوم از فن اول در ضمن چهار فصل مشاهده کرد. ( ابن سينا، بي تا : 91/1-112). ابن سينا در فصل اول، « فصل في المشارکات و المباينات بين هذه الخمسة »، جنس را حاوي و شامل بالقوه فصل مي داند (همان: 93)؛ و در فصل دوم، « فصل في المشارکة و المباينة بين الجنس و النوع »، به شمول جنس نسبت به نوع و عدم شمول نوع نسبت به جنس تأکيد مي ورزد ( همان: 98).
همچنين در همين فصل به شمول معنايي يا مفهومي نوع نسبت به جنس نيز متفطن بوده است ( همان: 99). به عبارت ديگر، ابن سينا در مباحث فوق هم به اندراج مصداقي و هم به اندراج مفهومي توجه داشته است.
ابن سينا در فصل سوم، « فصل في المشارکات و المباينات الباقية » به دو فصل متباين مثل « ناطق » و « مائت » اشاره مي کند که با يک ديگر جمع نمي شوند ( همان: 104) و يا در همان فصل به اشتراک فصل و خاصه در حمل بالسويه ي آن ها بر مجموعه اي واحد مي پردازد. وي متذکر مي شود که ضاحک و ناطق به کلي واحدي اشاره دارند ( همان: 105). در همين فصل مشارکت نوع و عرض خاص ( خاصه) مورد بحث قرار مي گيرد و براي اثبات تساوي آن ها به انعکاس اين دو، نسبت به هم استدلال مي شود. براي مثال با توجه به دو قضيه ي « هر انساني ضاحک است » و « هر ضاحکي انسان است » بايد نتيجه گرفت که اين دو مفهوم ( نوع و خاصه) موضوعي واحد دارند (همان: 107) و به بيان ديگر اگر بتوان دو مفهوم را به نحو کلي بر يکديگر حمل کرد آن دو مفهوم بر موضوع واحدي بار مي شوند.
در فصل چهارم، « فصل في مناسبة بعض هذه الخمسة مع بعض »، علاوه بر اندراج مفهومي برخي از کليات خمس نسبت به ديگري، به اندراج مصداقي برخي از اين مفاهيم نيز اشاره مي شود. ابن سينا فصل را مطلقاً اخص از جنس مي داند ( همان: 110) و به تساوي « ترکيب جنس و فصل » با « نوع » قائل است ( همان: 111).
مباحث فوق نشان مي دهد که شيخ الرئيس در مقاله ي دوم از فن اول به روابطي نظير متساويان، عام و خاص مطلق و يا متبانيان ميان کليات خمس پرداخته است و به اين نوع نسبت ها نيز توجه داشته است، با اين حال از جهت مصداقي و صدق و انطباق، نسبت ميان مفاهيم و مصاديق آن ها را بيان نکرده و نامي از نسبت هاي چهارگانه يا نسب اربع به ميان نياورده است. به همين نحو با نگاهي دقيق تر به ديگر آثار ابن سينا از جمله اشارات روشن مي شود که مبحث نسبت هاي چهارگانه از مباحث مورد توجه وي نبوده است و در اکثر اين تأليفات پس از طرح مباحث کلي و جزئي به کليات خمس و نسبت بين آن ها پرداخته است. براي مثال در کتاب عيون الحکمة که امام فخر رازي بخش منطق آن را شرح داده است پس از تعريف مفاهيم کلي و جزئي (فخررازي، 1373:54) و تفاوت کلي با کل، و کل واحد واحد (همان: 58) به مبحث کليات خمس و نسبت بين آن ها مي پردازد (همان: 75-86).
ابن سينا در الاشارات و التنبيهات نيز پس از تقسيم لفظ به جزئي و کلي ( ابن سينا، 1375: 37/1) به مباحث ذاتي و عرضي مي پردازد و لذا همانند شفا، به نسبت بين مفاهيم در کليات خمس ( همان: 81-95) توجه داشته است. (3)

4. منطق دانان پس- ابن سينايي

ابوالعباس فضل بن محمد اللوکري ( د 517ق) فيلسوف، اديب و شاعر، کتابي با عنوان بيان الحق بضمان الصدق در زمينه ي منطق تأليف کرده است. لوکري در مقدمه ي کتاب خود بيان مي کند که کتاب وي تلخيص کتاب هاي ابن سينا و فارابي است و مصحح اين کتاب، ابراهيم ديباجي، هم اذعان مي کند که 90 درصد کتاب از نوشته هاي اين دو استاد اقتباس شده است (لوکري، 1364: 14-17). لذا اصالت اين اثر آن قدر درخور توجه نيست که در رديف کتاب هاي اصيل منطقي مورد مداقه قرار گيرد. به علاوه بحث نسب اربع نيز در آن به چشم نمي خورد.

4. 1 غزالي

ابو حامد غزالي متکلم و فيلسوف بزرگ اسلامي ( 450-505 ق ) به متکلم مخالف ابن سينا شهرت دارد. کتاب تهافت الفلاسفة، که وي در رد فيلسوفان قديم و فلاسفه ي مسلماني چون فارابي و خصوصاً ابن سينا نوشته است، از منزلت بسزايي برخوردار است. اين کتاب در سال 488 ق به رشته ي تحرير درآمد و مقدمه اي شد تا غزالي به تأليف مقاصد الفلاسفة اهتمام ورزد. کتاب مذکور به شرح آراي فيلسوفان اختصاص دارد و به شکل موضوعي به سه بخش منطق، طبيعيات، و الهيات اختصاص يافته است (بدوي، 1984: 83/2). از ميان 42 اثر مطبوع يا نسخه ي خطي وي، کتاب هاي منطقي معيار العلم في فن المنطق و محک النظر في المنطق از جايگاه ويژه اي برخوردارند. غزالي در مقدمه ي کتاب تهافت الفلاسفة، فصلي را با عنوان « القول في المنطق »(غزالي، 1990: 33-35) با هدف « تهذيب شيوه هاي استدلال »( همان: 32) گنجانده است. از آن جايي که اين مبحث مقدمه ي شروع مسائل فلسفي محسوب مي شود، همه ي موضوعات منطقي به شکلي کلي، گذرا، و مختصر مورد بررسي قرار مي گيرند و آشکار است که سخني از روابط بين مفاهيم کلي از حيث صدق و انطباق به ميان نيامده است.
استاد ملکشاهي در پانويس کتاب ترجمه و تفسير تهذيب المنطق تفتازاني ( ملکشاهي، 1367: 111) بيان مي کند که بحث نسب اربع از جمله بحث هاي منطق دانان متأخر است و ظاهراً معتقد است که اين مبحث در کتاب هاي قدما وجود ندارد. نقطه ي عطف اين مقاله نيز در همين نکته نهفته است. غزالي که يک سده پس از ابن سينا مي زيسته است، در « فن دوم: في مفردات المعاني الموجودة و نسبة بعضها الي بعض » از کتاب معيار العلم خود ( غزالي، 2000: 62)، با عنوان « الخاص والعام »، موجودات را به اعتبار نسبت آنها با يک ديگر به اعم، اخص، و متساوي تقسيم کرده است. البته وي نامي از نسب اربع به ميان نمي آورد. از ديدگاه غزالي، موجودات به اعتبار تعين و عدم تعين به دو دسته تقسيم مي شوند:
دسته ي اول، موجودات شخصي معين هستند که اعيان، اشخاص يا جزئيات ناميده مي شوند ( همان: 66)؛ مانند زيد، عمرو، اين درخت، اين اسب، اين ستاره، اين سفيدي، و اين قدرت. غزالي در اين باب تصريح کرده است که تعين هم بر اعراض و هم بر جواهر وارد مي شود ( همان: 67).
دسته ي دوم، موجودات يا اموري غير متعين اند که به آن ها کليات و امور عامه اطلاق مي شود؛ مانند اسب، انسان، درخت، طول و سفيدي ( همان: 66-67).
روابط بين « معنايي از معاني موجود با معنايي ديگر » و « حقيقتي از حقايق ثابت با وجه و اخص من وجه »(همان: 66). غزالي در تبيين چهار نسبت بين موجودات، نه تنها به نسبت تباين اشاره اي نمي کند، بلکه اين تقسيمات چهارگانه را به حصر عقلي مي داند و وجود هر گونه نسبت ديگر را نفي مي کند (همان). وي در اين تقسيم بندي به جاي مقايسه ي دو به دوي مفاهيم با يک ديگر به مقايسه ي يک مفهوم و نسبت آن با مفهوم ديگر مي پردازد؛
چنان چه انسان را با حيوان بسنجي، آن را اخص از حيوان مي يابي و چنان چه حيوان را با انسان بسنجي، آن را اعم از انسان مي يابي و چنان چه حيوان را با حساس بسنجي، آن را مساوي آن و نه اعم و نه اخص مي يابي و اگر سفيد را با حيوان بسنجي، آن را اعم من وجه از حيوان مي يابي. زيرا شامل گچ، کافور و برخي از جمادات مي شود و از سوي ديگر آن را اخص من وجه از آن مي يابي، چرا که کلاغ، سياه پوست و برخي از حيوانات را در بر نمي گيرد ( همان).
با اندکي مداقه در مباحث مطرح شده از سوي غزالي و بررسي سير تاريخي آن روشن مي شود که مبدع طرح نسبت ميان مفاهيم از حيث مصداق و به عبارت ديگر نسبت ميان موجودات غزالي است و منطق دانان برجسته ي پيش از وي بدان اشاره اي نکرده اند.

4. 2 ابن باجه

محمد بن يحيي الصائغ النجيبي السرقسطي مشهور به ابن باجه ( 483-533ق ) فيلسوف، طبيب، رياضي دان، اخترشناس، اديب و موسيقي دان اهل آندلس است. وي از جهتي تحت تأثير ارسطو و فارابي است و از سوي ديگر از آراي غزالي تأثير پذيرفته است. خود او نيز بر انديشه ي ابن طفيل و ابن رشد و پس از آن بر اروپاي قرون وسطي تأثيرات زيادي داشته است و شرح هاي بسياري بر تأليفات ارسطو و فارابي از وي بر جاي مانده است.
28 اثر از آثار وي در سه موضوع « شروح ارسطو »،« تأليف اشراقيه »، و « مصنفات طيبه » دسته بندي مي شود ( عفيفي، 2009: 71-73).
ابن باجه نيز مانند متقدمين خود اشاره اي به بحث نسبت هاي ميان دو کلي از حيث مصاديق آن ها نداشته است، اما در تعاليق منطقي خود در باب ايساغوجي، که در انتهاي منطقيات فارابي به چاپ رسيده است، به روابطي مثل اعم، اخص، و مساوي به لحاظ مفهومي اشاره کرده است. مثلاً متذکر مي شود که عرض مي تواند مساوي يا اعم و يا اخص از يک مفهوم باشد (فارابي، 1410: 105/3).
ابن باجه در تعليق بر ايساغوجي در احصاي کلي هاي محمول و تبيين حصر عقلي آن ها نيز به نسبت هاي اعم، اخص، و تباين اشاره مي کند (همان: 21، 22). وي همچنين در بيان نسبت هاي ميان کليات خمس نيز به ذکر برخي نسب مي پردازد: « عرض مساوي يا غير مساوي نوع »، « فصل مساوي نوع »، « رابطه ي عموم و خصوص ميان جنس و نوع » و ... ( همان: 38). روشن است که اصطلاحات به کار رفته در زبان ابن باجه صرفاً نسبت هاي مفهومي ميان کليات را مورد بررسي قرار داده است. (4)

4. 3 ابن سهلان ساوي

زين الدين عمر بن سهلان الساوي، قاضي و فيلسوف اهل ساوه ( 504-540ق) مشهور به لسان الحق چندين کتاب به فارسي و عربي به رشته ي تحرير درآورده است ( بيهقي، 1994: 114). البصائر النصيرية في المنطق با تعليقات و شروح ارزش مند امام محمد عبده از جمله کتاب هاي ارزنده ي او در منطق است که علاوه بر التبصرة تأليف کرده است. در اين دو کتاب در سير مباحث الفاظ، فصلي به مبحث « کلي و جزئي » اختصاص يافته است و پس از آن موضوعات « ذاتي »، « عرضي »،« کليات خمس »، و « نسبت اسما با معاني » مورد بحث قرار گرفته است. در « المقالة الاولي » از اين کتاب که در باب مفردات و مشتمل بر دو فن و ده فصل است (ساوي، 1993: 33-75) به نسبت هاي چهارگانه يا روابط ميان مفاهيم کلي از حيث مصاديق اشاره نشده است.

4. 4 فخر رازي

محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين بن علي التميمي البکري الرايني ملقب به امام فخر رازي يا خطب ري ( 543-606ق) از علماي جامع العلوم شافعي مذهب متولد ري است که اصل و نسبي قرشي دارد. وي مفسري برجسته است و در فلسفه ي اسلامي، علم کلام، منطق، و تفسير صاحب تأليفاتي است. فخر رازي در موارد زيادي متأثر از امام محمد غزالي است و نخستين کسي است که به قائم به ذات بودن يا استقلال علم منطق اذعان دارد. وي در تأليف کتاب هاي خود با نوآوري و ابتکار از ترتيب موضوعي مباحث استفاده کرده و به ترتب مقدمات و نتايج بحث توجه داشته است؛ بدين صورت که کتاب ها را به ابواب و ابواب را به فصول و فصول را به مسائل تقسيم کرده است. از مهم ترين شروح منطقي وي، شرح بر اشارات و تنبيهات ابن سيناست.
فخرالدين رازي در کتاب منطق الملخص، در ذيل مباحث کلي و جزئي، به بحث پيرامون نسبت هاي ميان دو معقول ( کلي ) پرداخته است. وي همانند غزالي نسبت يک مفهوم ( معقول ) به مفهوم ( معقول ) ديگر را در چهار رابطه منحصر دانسته است: اخص مطلق، اعم مطلق، نه اعم و نه اخص. ( که منظور همان تساوي است )، و اعم من وجه و اخص من وجه. فخر رازي تحقق همه ي اين روابط را ممکن مي داند و تأکيد مي کند که يک مفهوم نمي تواند از جهت واحد هم اعم مطلق و هم اخص مطلق از مفهوم ديگر باشد (رازي، 1381: 31). نسب ذکر شده در منطق الملخص دقيقاً با بيان غزالي يک سان است و نسبت تباين در نسب چهارگانه ي هر دوي آنان لحاظ نشده است. (5)

4. 5 خونجي

منطق دان بزرگ افضل الدين خونجي ( 590-646 ق ) از بزرگاني است که در تاريخ منطق اسلامي- عربي مغفول مانده است و اثر برجسته ي وي، کشف الاسرار عن غوامض الافکار کم تر مورد توجه قرار گرفته است. دو اثر مختصر وي در علم منطق به نام الموجز و الجمل بر اساس مباحث منطق دانان پيشين تأليف شده است اما اثر بزرگ و در خور توجه او، کشف الاسرار، نه تنها از ابتکارات و نوآوري هايي در مباحث منطقي برخوردار است بلکه به جرح و تعديل، يا نقد و تصحيح آراي پيشينيان خود، به ويژه ابن سينا، مي پردازد (خونجي، 1389: 7-9).
خونجي در بخش سوم از فصل اول کشف الاسرار با عنوان « في الکلي و الجزئي »، ضمن پرداختن به تعريف کلي و جزئي و معتبر دانستن حمل مواطات در حمل کلي بر جزئياتش، و نه حمل اشتقاق، نسبت هاي ميان دو کلي را به نحو زير بررسي مي کند:
1 و 2 عام مطلق و من وجه: هر گاه مفهوم عامي تمام افراد مفهوم خاص و همچنين افراد ديگري را شامل شود بدان « عام مطلق » گويند و در غير اين صورت « من وجه » ناميده مي شود.
3. تساوي: چنان چه دو مفهوم کلي در عموم و خصوص متساوي باشند يعني هر يک تمام افراد ديگري را در بر گيرد رابطه ي ميان آن دو مفهوم تساوي خواهد بود.
4. تباين: هنگامي که هيچ يک از مصاديق يک مفهوم کلي بر مصاديق ديگري صدق نکند رابطه ي ميان آن دو مفهوم تباين خواهد بود. (همان: 24-25).
شايان ذکر است که خونجي از عناوين چهارگانه ي « تساوي »، « تباين »، « عام مطلق »، و « عام من وجه » به نحو حصر عقلي نام مي برد و از عنوان نسب اربع يا نسبت هاي چهارگانه استفاده نکرده است. همچنين اين بحث با عنواني مستقل در اين کتاب مطرح نشده، بلکه در ذيل بخش سوم از فصل اول تحت عنوان « في الکلي و الجزئي » گنجانده شده است.
از آن جايي که خونجي و ارموي ( 594-682ق ) دربازه ي زماني نزديک به هم مي زيسته اند در بادي امر به نطر مي رسد که در طرح بحث نسب اربع، هر يک جداگانه نظريات خود را بيان داشتند، اما با تحقيقاتي که پژوهش گران منطق به ثمر رسانده اند روشن مي شود که ارموي آرايي بسيار شبيه به آراي خونجي داشته است و علاوه بر اين که خونجي را مي شناخته، شرحي بر الموجز وي نوشته است. به عبارت ديگر مطالع الانوار ارموي آشکارا و به احتمال زياد متأثر و مقتبس از کشف الاسرار خونجي است (همان: 31-32). با اين حال اين که بتوان با اطمينان گفت که خونجي نخستين کسي بوده که رأي خاصي را مطرح کرده است کاملاً روشن نيست ( همان: 35). ارموي نيز همانند خونجي نسبت هاي چهارگانه بين مفاهيم را از حيث صدق و انطباق ( ارموي، بي تا: 51) و بدون ذکر عنوان نسب اربع بررسي مي کند.
نکته ي قابل توجه پيرامون عنوان نسب اربع که در کتب قدما اصلاً به چشم نمي خورد و ظاهراً مترجمان و شارحان سده هاي اخير و معاصر آن را به کار برده اند برگرفته از عبارت قطب رازي در کتاب تحريرالقواعد است که مي گويد: « النسب بين الکليين منحصرة في اربع: التساوي، العموم الخصوص المطلق، العموم و الخصوص من وجه، و التباين »(رازي، 1384: 171).

5. نتيجه گيري

ماحصل اين بررسي در آثار بزرگان منطق پيرامون واضع بحث « روابط ميان مفاهيم کلي از حيث صدق و انطباق » مبتني بر اين يافته است که امام محمد غزالي نخستين بار به تبيين نسبت ميان مفاهيم از حيث مصداق مي پردازد و با وجود اين که چهار نسبت اعم، اخص، مساوي، و اعم من وجه و اخص من وجه را بر مي شمارد به نسبت تباين و عنوان نسب اربع اشاره اي نمي کند. خونجي، بدون ذکر عنوان فوق، همان نسبت هاي چهارگانه ي رايج در کتاب هاي منطقي را بيان مي دارد و به نظر مي رسد که وي نسبت تباين را به اين مبحث افزوده است، اما چنين نامگذاري اي توسط مترجمان و شارحان سده هاي اخير صورت گرفته است و ظاهراً مقتبس از شرح قطب الدين رازي بر شمسيه ي کاتبي قزويني است که بيان مي کند: النسب بين الکليين منحصرة في اربع.

پي نوشت ها :

1. استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مرکزي ( نويسنده ي مسئول ).
2. استاديار دانشگاه الزهرا (س).
3. بهمنيار (د 458ق ) شاگرد ابن سينا در نوشتن کتاب التحصيل بسيار تحت تأثير استادش بوده است و به همين دليل موضوعات بخش منطق آن مطابقت زيادي با مباحث کتاب هاي ابن سينا دارد و همانند وي به بحث نسب اربع نپرداخته است. ( بهمنيار، 1375).
4. ابوالبرکات بغدادي ( 470-560 ق) مباحث منطقي کتاب المعتبر في الحکمة را از منطق ارسطو اقتباس مي کند ولي در مقابل آن موضع مي گيرد. او منطق را در زمره ي علوم رياضي مي داند. وي در « المقالة الاولي » از جلد اول که به مباحث الفاظ اختصاص دارد پس از بيان نسبت الفاظ با معاني خود و نسبت بين موجودات در فصل دوم و سوم آن، در فصل چهارم مباحث کليات خمس را عنوان مي کند و در واقع به نسب اربع توجهي ندارد ( بغدادي، 1375).
5. شهاب الدين سهروردي ( 549-587ق) فيلسوف مشهور اشراقي است که با عنايت به آموزه هايش از ابن سينا و ابداعات خود، مؤلف کتاب هاي جامعي در علوم و فنون فلسفي است. در کتاب هاي المشارع والمطارحات، التلويحات، حکمة الاشراق، و اللمحات بخش هايي به اختصار به موضوعات منطقي اختصاص دارد و همانند اسلاف خود پس از طرح مباحث کلي و جزئي، به کليات خمس مي پردازد و نسب اربع را مطرح مي کند.

منابع :
ابن سينا (1375). الاشارات و التنبيهات، ج1، قم: النشر البلاغة.
ابن سينا (بي تا)، الشفا، ج1، قم: ذوي القربي.
ارسطو ( 1948). منطق ارسطو، تحقيق و تقديم عبد الرحمان بدوي، ج1، قاهره: دار الکتب المصرية.
ارموي، سراج الدين (بي تا). مطالع الانوار، قم: کتبي نجفي.
بدوي عبدالرحمان ( 1984) موسوعة الفلسفة، ج1 و 2 ، بيروت، الموسسة العربية للدراسات والنشر.
بغدادي، ابوالبرکات ( 1357ق). المعتبر في الحکمة، ج1، حيدرآباد دکن.
بهمنيار، ابن المرزبان ( 1375)، التحصيل، تهران: دانشگاه تهران.
بيهقي، ظهيرالدين (1994)، تتمة صوان الحکمة، تحقيق و تعليق رفيق العجم، بيروت: دارالفکر اللبناني.
خونجي، افضل الدين (1389). کشف الاسرار عن غوامض الافکار، تقديم و تحقيق خالد الرويهب، تهران: مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ي ايران.
رازي، امام فخرالدين (1373) . شرح عيون الحکمة، تهران: مؤسسة الصادق.
رازي، قطب الدين (1381). منطق الملخص، تصحيح احمد فرامرز قراملکي، و آدينه اصغري نژاد، تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
رازي، قطب الدين (1384). تحرير القواعد المنطقية، تصحيح محسن بيدارفر، قم: بيدار.
الساوي، ابن سهلان (1993). البصائر النصيرية، تقديم، ضبط و تعليق رفيق العجم، بيروت: دارالفکر اللبناني.
شهابي، محمود (1364) رهبر خرد، تهران، کتاب فروشي خيام.
عفيفي، زينب (2009). ابن باجه و آراء الفلسفية، قاهره، مکتبة الثقافة الدينية.
غزالي ابوحامد (1990). تهافت الفلاسفة، بيروت، دارالمشرق.
غزالي ابوحامد (2000). معيار العلم في فن المنطق، مقدمه وتطبيق و شرح علي بو ملحم، بيروت: مکتبة الهلال.
فارابي (1410ق). المنطقيات، به تحقيق محمد تقي دانش پژوه، ج1 و 3، قم: کتاب خانه ي آية الله مرعشي.
لوکري، ابوالعباس (1364). بيان الحق بضمان الصدق، حققه و قدم عليه ابراهيم ديباجي، تهران: اميرکبير.
ملکشاهي، حسن (1367). ترجمه و تفسير تهذيب المنطق، تهران: دانشگاه تهران.

منبع مقاله :
فصلنامه انديشه ديني دانشگاه شيراز پياپي 34، بهار 1389



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما