والدين، خود و ديگران مهم: منابع تصور از خدا

پژوهش حاضر با هدف بررسي رابطه تصور از خدا با تصور از والدين، خود و ديگران مهم در دختران و پسران دانشجو طراحي و اجرا گرديد.
پنجشنبه، 22 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
والدين، خود و ديگران مهم: منابع تصور از خدا
 والدين، خود و ديگران مهم: منابع تصور از خدا

 

نويسندگان:
منصوره السادات صادقي
دکتر محمد علي مظاهري (1)
سعاده ملک عسگر (2)

 

چکيده

مقدمه:

پژوهش حاضر با هدف بررسي رابطه تصور از خدا با تصور از والدين، خود و ديگران مهم در دختران و پسران دانشجو طراحي و اجرا گرديد.

روش:

تعداد 240 نفر دانشجو ( 118 پسر و 124 دختر) به عنوان نمونه غيراحتمالي در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه موضوعهاي رابطه؛ تصور از خدا، والدين، خود و ديگران مهم ( بر اساس پرسشنامه مظاهري و همکاران، 1384؛ بازسازي مقياس لارنس، 1997) را تکميل نمودند.

يافته ها:

نتايج تجزيه و تحليل داده هاي تحقيق حاضر با استفاده از آزمون همبستگي پيرسون همبستگي معنادار بين متغيرها را نشان داد. با استفاده از تحليل رگرسيون نشان داده شد که متغيرهاي تصور از والدين و تصور از خود نسبت به متغير تصور از ديگران مهم پيش بيني کننده هاي معتبرتري براي تصور از خدا هستند و بيشترين سهم واريانس در پيش بيني تصور از خدا ابتدا تصور از والدين و سپس تصور از خود مي باشد. همچنين نتايج تحليل داده ها با استفاده از آزمون t نشان داد که تفاوت ميانگين نمرات تصور از خدا، والدين، خود و ديگران مهم در دختران و پسران به گونه اي معنادار است که در مجموع دختران تصورشان از موضوعهاي رابطه والدين، خود و خدا نسبت به پسران بهتر و مثبت تر است. تحليل رگرسيون نشان داد که سهم واريانس اين متغيرها در پيش بيني تصور از خدا در بين دو جنس متفاوت است. به عبارت ديگر در حالي که نقش تصور از والدين و خود در پيش بيني تصور از خدا در دختران بيشتر از پسران است، نقش تصور از والدين در پيش بيني تصور از خود در پسران بيشتر از دختران است.

نتيجه گيري:

در تبيين نتايج به دست آمده به کيفيت ارتباط والد- فرزند و نقش نظريه هاي دلبستگي و روابط موضوعي در شکل گيري تصور از والدين و در پي آن تصور از خود و خدا اشاره شده است. تفاوت ديدگاه هاي ارزشي و اخلاقي در دو جنس، تفاوت در سبکهاي تربيتي و تربيت ديني نيز دليل احتمالي تفاوت بين دو جنس مي باشد.

مقدمه

مطالعات تصور از خدا در کودکان و جوانان نتايج متفاوتي داشته است و به بررسي تحولي در اين زمينه نياز دارد. مطالعات در مورد کودکان نشان داده است که تصور کودکان از خدا به کيفيت ارتباط آنها با والدينشان بستگي دارد.
ديکي و همکاران (3) (4) دو نمونه مختلف از کودکان سنين 4-11 ساله را که مادر، پدر و خدا را در دو مقياس قدرت و حمايت رتبه بندي کرده بودند، مورد بررسي قرار دادند و گزارش کردند ادراک و تصور کودکان از خدا، شبيه تصور آنها از هر دو والدشان است. در حالي که کودکاني که خدا را حامي تصور کرده بودند والدين و بخصوص پدرشان را نيز حامي تصور کرده بودند؛ کودکاني که خدا را قدرتمند تصور کرده بودند هر دو والد و بخصوص مادر را قدرتمند تصور کرده بودند. البته کودکان سنين بالاتر در مقايسه با کودکان سنين پايين تر خدا را بيشتر قدرتمند و حامي تصور کرده بودند. همچنين در کودکان سنين پايين تر نسبت به کودکان سنين بالاتر، کيفيت ارتباط والدين با فرزندان پيش بيني کننده مهمتري براي چگونه شکل گيري تصور از خدا گزارش شد.
مطالعات فوق راهگشاي مطالعاتي در حوزه دوران بزرگسالي شد. به عنوان نمونه صادقي (5) گزارش کرد که تصور از خدا در جوانان با سبکهاي تربيتي والدين ارتباطي نزديک دارد؛ به طوري که در سبک تربيتي مقتدر خدا در دسترس و حامي، و در سبک تربيتي مسامحه کارانه خدا دور و فاصله دار تصور شده است. پژوهش هوج، يانسن و سايدنس (6)(7) نيز نشان داد ارزيابي افراد بزرگسال از حوادث جاري زندگي و يا تصور از خودشان نسبت به تصور آنها از خود دارد. همچنين در مطالعه بوري و مولرز (8) (9) که بزرگسالان جوان مورد بررسي قرار گرفته بودند، گزارش شد اگرچه تصور از والدين نشان دهنده تصور از خدا است، اما تصور از خود و عزت نفس شاخص بهتري براي چگونگي تصور از خدا مي باشد، بخصوص در افرادي که براي آنها اعتقاد به خدا بسيار مهم است.
به باور ديکي و همکاران (10) اين فاصله از تصور خدا در کودکان تا تصور از خدا در بزرگسالان، با تئوري دلبستگي و سبکهاي والدگري مربوط مي باشد. نظريه دلبستگي ( بالبي، (11)، 1969) به تفسير تغيير تحولي تأثير والدين بر خود و در نتيجه تصور از خدا کمک مي کند. (12) .
در همين چارچوب کيرکپاتريک و شيور (13) (14) پيشينه تحقيق و مرور بسيار مناسبي از انطباق بين دلبستگي اوليه به والدين و دلبستگي بعدي به خدا تهيه کردند. اين پژوهشگران توضيح دادند افرادي که شکلهاي دلبستگي آنها به صورت عاشق و مراقب بوده است گرايش دارند تصور از خودشان و در نهايت تصورشان از خدا به صورت عاشق و مراقب باشد. بر اساس کار بالبي، سروف، فليسن و فليسن (15) (16) تأکيد کردند که روابط اوليه والد - فرزند براي روابط دلبستگي آينده اساسي است. دلبستگي ها در تمام چرخه حيات شامل روابط والد- فرزند، روابط عاشقانه و رابطه با خدا مي باشد (10) . در واقع در چارچوب دلبستگي کودکان، دلبستگي به والدين و تصور از خدا از طريق شکلهاي والديني، توسعه پيدا مي کند (17) . به طور کلي کودکان تصورشان از والدين را به ديدگاه خودشان و تصور از خودشان که شبيه به والدينشان است دروني مي کنند. (10) . بدين ترتيب ادراک دوران کودکي از والدين، پيش بيني کننده تصور از خود و تصور از خدا است.
در دوران نوجواني و بزرگسالي همين که بين فرزندان و والدين فاصله مي افتد، تصور از خود پيش بيني کننده بهتري براي تصور از خدا مي شود. ارتباط مثبت بين تصور از خدا، تصور از خود و عزت نفس در بزرگسالان جوان توسط چندين تحقيق بر اساس ايده بالبي، ( الگوهاي تصور خود از الگوهاي دلبستگي در اوايل کودکي نشأت گرفته و رشد مي کنند) تأييد شده است (11) اين طور فرض مي شود که تصور از خود به عنوان مداخله گري مؤثر بين تصورات دوران کودکي از والدين و تصورات بزرگسالي از خدا عمل مي کند.
بخش ديگري از نظريه دلبستگي با روابط والد- فرزند به عنوان پيش بيني کننده تصور از خدا در افراد مرتبط است. عليرغم الگوپذيري تصور از خود و تصور از خدا از تصورات والدين، وقتي که بزرگسالان جوان شروع به جدايي جسمي، عاطفي و معنوي از والدينشان مي کنند، خدا به عنوان يک جانشين ( جايگزين ) کامل موضوع دلبستگي عمل مي کند ( 10)
اگر والدين از لحاظ عاطفي يا جسمي براي فرزند فقداني داشته باشند، اين دلبستگي به صورت جبراني عمل مي کند؛ همان گونه که پژوهشگران آن را دلبستگي جبراني (18) مي نامند (11) . ديکي و همکاران (4) شواهدي براي تفسير جانشيني موضوعات دلبستگي (19) يا دلبستگي جبراني در فرزنداني که والدينشان طلاق گرفته يا جدا شده اند، پيدا کردند. در اين موارد در خانواده هايي که پدر غايب بود نسبت به خانواده هايي که پدر حضور داشت، خدا بيشتر حامي و قدرتمند تصور شده بود. اين طور فرض شد که در اين خانواده ها احتمالاً فرزندان تصور ايده آلي شان از خدا جانشين فقدان واقعي يا فقدان خيالي و فاصله از پدر شده است. بنابراين اين طور فرض شد بزررگسالان جواني که استقلال بيشتري از والدينشان دارند، تصورشان از خدا بيشتر بر اساس تصوراتشان از خود است تا تصوراتشان از والدينشان (4). همچنين در مطالعات آمده است درجه اي که فرزندان سبک تربيتي والدينشان را استبدادي- تنبيهي ارزيابي کرده اند، ديدگاه آنها از خودشان را تحت تأثير قرار مي دهد (10).
در همين زمينه اما از ديدگاهي متفاوت اسپيلکا و مولين (20) (1977) ارتباطي مثبت بين احترام به خود، نگرشها و مفاهيم نسبت به خدا پيدا کردند (21). يولي و تائولبي (22) (23) نيز ارتباطي مثبت بين نگرشهاي مرتبط با احترام به خود و مفهوم از خدا گزارش کردند. همچنين بنسون و اسپيلکا (24) (25) گزارش کردند که بين تصور از خود و بخصوص عزت نفس و تصور از خدا ارتباطي مثبت وجود دارد. هرچه عزت نفس و تصور از خود مثبت تر بود خدا مثبت تر، حامي تر، مهربان تر و قدرتمند تر تصور شده بود.
در پژوهشها اشاره شده است که روابط والد- فرزند هم بر عزت نفس و هم بر تصور از خدا تأثير گذار است و به هر حال اين تصورات از خود ممکن است به طور متفاوتي در زنان و مردان با تصور از خدا مرتبط باشد (26). به عنوان نمونه نتايج يک مطالعه بر روي زنان مذهبي تري که در کليسا فعاليت داشتند، نشان داد که اين زنان عزت نفس پايين تري دارند (27). البته اين نتيجه مي تواند دو ارتباط جالب از عزت نفس و ادراک از خدا به ما بدهد؛ اول، زناني که ارزش و توجه بسيار زيادي به خدا دارند به دليل توجه بيشتر به خدا نسبت به خودشان، عزت نفس پايين تري دارند، و دوم، در حالي که زنان همانند مردان خود را، بخصوص در برقراري ارتباط قدرتمند مي بينند، زنان مذهبي اين طور ياد گرفته اند که به دليل آموزشهاي جامعه پذيري ( ارزشهاي حاکم بر جامعه) و مطلوبيت اجتماعي، غرور خود را مخفي کنند و بنابراين، در پرسشنامه، نمره عزت نفس پايين تري به دست بياورند (10). اين فشار جامعه پذيري براي فروتن بودن، در مردان کمتر خود را نشان مي دهد و بنابراين اين طور انتظار مي رود که ارتباط بين عزت نفس و تصور از خدا در مردان بيشتر مستقيم و در زنان اين ارتباط کمي پيچيده تر باشد (10).
بنابراين از يک سو با توجه به اهميت نقش تصور از والدين و تصور از خود در شکل گيري تصور از خدا (10) و تأثيرات اين تصورات در تمام زواياي زندگي، و از سوي ديگر با توجه به اينکه تحقيقات متعددي گزارش کرده اند که تصور از خدا در فرهنگهاي مختلف مي تواند ناشي از زمينه هاي متفاوتي باشد ( 28و 29) و نيز فقدان اين گونه پژوهشها در زمينه فرهنگي ايران و نيز از يک نمونه مسلمان هدف پژوهش حاضر بررسي رابطه بين تصور از خدا و تصور از خود، والدين و ديگران، و نيز نقش پيش بيني کننده اين متغيرها در تصور از خدا مي باشد.

روش

جامعه، نمونه و روش نمونه گيري

اين پژوهش از نوع زمينه يابي مي باشد. جامعه آماري پژوهش حاضر را دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي که در سال تحصيلي 1385-86 مشغول به تحصيل بودند، تشکيل مي دهد. با مراجعه به مکانهاي عمومي دانشگاه ( نظير سالنهاي غذا خوري، فضاهاي باز، کتابخانه ها و...)، و با استفاده از روش نمونه گيري غير احتمالي در دسترس 240 دانشجو به صورت انفرادي انتخاب شدند و پرسشنامه ها را تکميل نمودند. داده هاي پژوهش با استفاده از آزمون همبستگي پيرسون، رگرسيون و t مستقل تجزيه و تحليل شدند.

ابزارهاي پژوهش:

" مقياس تصور از موضوعهاي رابطه: خدا، خود، والدين و ديگران مهم "

اين مقياس براي اولين بار در ايران با اقتباس از مقياس 33 ماده اي تصور از خدا که توسط مظاهري و همکاران (30) با توجه به "فرهنگ جامعه اسلامي"، بازسازي مقياس 72 ماده اي لارنس است، ساخته شد و مورد استفاده قرار گرفت. اين مقياس مجموعاً 52 ماده دارد که براي هر يک از موضوعهاي رابطه 13 ماده ارايه شده است، که البته هر بار براي يک موضوع رابطه تکرار شده است. هر يک از مواد مقياس تصور از موضوعهاي رابطه، توصيف کوتاهي از چگونگي تصور فرد از خدا، خود، والدين و ديگران مهم مي باشد. در واقع مقياس ذکر شده يک مقياس چهارگانه است و اندازه گيري مقياس هر بار تکرار مي شود و هر بار موضوع رابطه عوض مي شود تا شرايط و تصورات مشابهي را در فرد نسبت به خدا، خود، والدين و ديگران مهم ارزيابي کند. آزمودنيها پس از مطالعه هر جمله، ميزان تطابق آن را با حالات و تجربه هاي خود در رابطه با تصور از خدا، خود، والدين و ديگران مهم بر روي يک مقياس 6 درجه اي از کاملاً مخالف تا کاملاً موافق، تعيين مي کنند. گستره نمرات براي هر يک از موضوعهاي رابطه از 13 تا 78 در تغيير مي باشد. در مورد سنجش هر موضوع رابطه هر چه نمره محاسبه شده بزرگتر باشد، تصور فرد از خدا، خود، والدين و ديگران در آن مقياس بهتر و در مجموع، تصورات فرد مثبت تر است.
لارنس در سال 1991 (31) پرسشنامه تصور از خدا (32) (GII) 156- ماده اي را با 8 مقياس روي يک نمونه 1580 نفري از بزرگسالان آمريکايي اجرا و آن را هنجاريابي نمود. اعتبار (33) و روايي (34) اين مقياس، و همبستگي دروني زيرمقياسها در مطالعات متعدد رضايت بخش گزارش شده است (35 و 31). مانک (36) (37) در پژوهش خود پاياني اين مقياس را توسط ضريب آلفاي کرونباخ 82/. به دست آورده است. همچنين صادقي (5) اعتبار اين مقياس را در مطالعه مقدماتي که بر روي 30 نفر از دانشجويان اجرا شده بود توسط آلفاي کرونباخ 0/86 گزارش کرد. روايي اين مقياس با استفاده از روش روايي محتوايي محاسبه شد و سپس اعتبار آزمون با روش اجراي مجدد (38) مورد اندازه گيري قرار گرفت و ضريب همبستگي پيرسون براي محاسبه ميزان همبستگي بين نمرات دو بار اجراي آزمون 0/87 به دست آمد. ضمناً اعتبار پرسشنامه مذکور در پژوهش نهايي از طريق ضريب آلفاي کرونباخ 0/89 به دست (5).
بنابراين پژوهشگران با توجه به پايه هاي نظري اقتباس شده از لارنس ( 35) و مرور پرسشنامه هاي موجود و معتبر که تصور از خدا يا خود را مي سنجيد، مقياس تصور از موضوعهاي رابطه: خدا، خود، والدين و ديگران مهم را با بازسازي جملات مقياس تصور از خدا بازنويسي کردند. اين مقياس در مطالعه اي مقدماتي بر روي 20 نفر از دانشجويان اجرا و اعتبار آن توسط آلفاي کرونباخ براي موضوعهاي رابطه خدا، خود، والدين و ديگران مهم به ترتيب 0/80، 0/76، 0/78 و 0/68 به دست آمد. سپس اعتبار آزمون با روش اجراي مجدد (39) مورد اندازه گيري قرار گرفت و ضريب همبستگي پيرسون براي محاسبه ميزان همبستگي بين نمرات دو بار اجراي آزمون 0/84 به دست آمد. ضمناً اعتبار پرسشنامه در پژوهش نهايي از طريق ضريب آلفاي کرونباخ براي تمامي سؤالها 0/80 و براي هر کدام از موضوعهاي رابطه خدا، خود، والدين و ديگران مهم به طور جداگانه به ترتيب 0/82، 0/78، 0/80 و 0/72 محاسبه شد.

يافته ها

داده هاي جمعيت شناختي اين پژوهش نشان مي دهد از 240 دانشجوي مجرد شرکت کننده در اين پژوهش 51/2 % زن (124 نفر) و 48/8 % مرد (118 نفر) هستند. همچنين گستره سني پاسخ دهندگان بين 17 تا 27 سال، با ميانگين سني 21/5 مي باشد.
جدول 1 تعداد آزمودنيها و ميانگين و انحراف استاندارد نمرات مقياسهاي تصور از خدا، خود، والدين و ديگران را نشان مي دهد. همان طور که در جدول مشاهده مي شود ميانگين نمرات تصور از خدا و والدين در بين آزمودنيها داراي بالاترين نمرات است.
در جدول 2 ميزان همبستگي بين نمرات آزمودنيها در تصور از خدا، خود، والدين و ديگران نشان داده شده است. همان طور که جدول 2 نشان مي دهد ميان تمامي انواع نمرات تصور خدا، خود، والدين و ديگران مهم همبستگي معنادار وجود دارد.
جدول 1: ميانگين و انحراف استاندارد نمرات تصور از خدا، والدين، خود و ديگران

شاخص/انواع تصورها

تعداد

ميانگين

انحراف استاندارد

تصور از خدا

242

58/47

11/51

تصور از والدين

242

58/47

9/98

تصور از خود

242

55/52

7/8

تصور از ديگران

242

48/20

9/95


با توجه به همبستگي معنادار بين متغيرهاي پژوهش با استفاده از تحليل رگرسيون رو به عقب (40) به ارزيابي سهم تعيين معتبرترين متغير پيش بين در متغير ملاک تصور از خدا پرداخته شد. در جدول هاي 3 و 4 نتايج تحليل واريانس و معتبرترين الگوي پيش بيني کننده نشان داده شده است.
در جدول 3 اگر چه نتايج تحليل واريانس براي هر دو الگو با توجه به مقدار F معنادار است، اما در الگوي 2 که متغير پيش بين تصور از ديگران مهم حذف شده است، مقدار F براي پيش بيني تصور از خدا بيشتر و سطح معنادار بودن بالاتر است. همچنين در حالي که در الگوي 1 مقدار R= 0/33, R2=0/12, در الگوي 2 مقدار R=0/34, R2=0/13 محاسبه شده است.
جدول2: ماتريس همبستگي ميان نمرات تصور از خدا، خود، والدين و ديگران

انواع تصورها

همبستگی

تصور از خدا

تصور از والدين

تصور از خود

تصور از ديگران

تصور از خدا

همبستگي پيرسون

 

0/32**

0/21**

0/12*

معناداري

 

0/001

0/001

0/04

تعداد

 

242

242

242

تصور از والدين

همبستگي پيرسون

 

 

0/38**

0/14*

معناداري

 

 

0/001

0/02

تعداد

 

 

242

242

تصور از خود

همبستگي پيرسون

 

 

 

/17** 0

معناداري

 

 

 

0/006

تعداد

 

 

 

242


*همبستگی معنادار در سطح 0/05
** همستگی معنادار در سطح 0/01
جدول 3: نتايج تحليل واريانس در الگوهاي متفاوت رگرسيون

شاخص / الگوها

خلاصه مجذورات

درجه آزادي

ميانگين مجذورات

F

سطح معناداري

1

رگرسیون
باقی مانده
کلی

3859/64

3

1286/54

10/89

0/002

28108/75

238

118/104

31968/39

241

-

2

رگرسیون
باقی مانده
کلی

3699/20

2

1849/60

15/63

0/001

28269/18

239

118/28

31968/39

241

-


*الگوي 1: تمامي متغيرها ( تصور از والدين، خود، و ديگران مهم ) در پيش بيني متغير ملاک تصور از خدا حضور دارند.
**الگوي 2: متغير تصور از ديگران مهم از ميان متغيرهاي پيش بيني کننده در پيش بيني متغير تصور از خدا حذف شده است.
جدول 4: نتايج تحليل رگرسيون و ارزيابي ميزان رابطه ها

نوع الگو

انواع تصور/ شاخص

غیراستاندارد

استاندارد

T

سطح معناداری

B

خطاي برآورد شده

Beta

1

ثابت

27/34

6/09

-

4/48

0/01

تصور از دیگران

0/08

0/07

0/072

1/16

0/24

تصور از والدین

0/32

0/07

0/27

4/26

0/001

تصور از خود

0/20

0/09

0/15

2/56

0/04

2

ثابت

30/07

5/63

-

5/33

0/001

تصور از والدین

0/32

0/07

0/28

4/38

0/001

تصور از خود

0/20

0/09

0/17

2/66

0/02


*الگوي 1: تمامي متغيرها ( تصور از والدين، خود و ديگران ) در پيش بيني متغيرملاک تصور از خدا حضور دارند.
**الگوي 2: متغير تصور از ديگران از ميان متغيرهاي پيش بيني کننده در پيش بيني متغير تصور از خدا حذف شده است.
جدول 5: تعداد آزمودنيها به تفکيک جنسيت- ميانگين و انحراف استاندارد نمرات تصور از خدا، والدين، خود و ديگران مهم در گروه هاي پسر و دختر و نتايج آزمون t دو دامنه

ژیرمقیاس

جنسیت/ شاخس

تعداد

میانگین

انحراف استاندارد

T دو دامنه

درجه آزادی

P

تصور از خدا

مرد

118

57/96

10/92

-2/79

240

0/006

زن

124

61/63

10/40

 

 

 

تصور از والدین

مرد

118

56/54

8/40

-2/68

240

0/008

زن

124

60/57

10/10

 

 

 

تصور از خود

مرد

118

54/17

8/29

-2/38

240

0/01

زن

124

56/9

7/01

 

 

 

تصور از دیگران مهم

مرد

118

46/73

10/80

-3/37

240

 

زن

124

49/74

8/60

 

 

0/001


طبق نتايج گزارش شده در جدول 4 و با توجه به سطح معناداري نشان داده شده است که تصور از والدين و تصور از خود، پيش بيني کننده هاي معتبري براي متغير ملاک تصور از خدا مي باشند و نيز هنگام حذف متغير پيش بين تصور از ديگران مهم، سهم واريانس اين متغيرها بالاتر رفته است.
**توضيح تصوير
شکل 1: پيش بيني سهم واريانس متغيرها در آزمودنيها
**توضيح تصوير
شکل 2: پيش بيني سهم واريانس متغيرها در آزمودنيهاي دختر
**توضيح تصوير
شکل 2: پيش بيني سهم واريانس متغيرها در آزمودنيهاي پسر
شکل 1 با استفاده از تحليل رگرسيون به منظور روشن تر شدن سهم واريانس پيش بيني متغيرها براي يکديگر نمايش داده شده است. همان طور که شکل 1 نشان مي دهد تصور از والدين با سهم واريانس 0/28 قوي ترين پيش بيني کننده تصور از خدا در بين دانشجويان است. قوي ترين پيش بيني کننده تصور از خود در بين دانشجويان نيز تصور از والدين با سهم واريانس 0/34 مي باشد. پس از تصور از والدين، تصور از خود با سهم واريانس 0/17 قوي ترين پيش بيني کننده تصور از خدا مي باشد.
براي بررسي تفاوتهاي جنسيتي، تحليل داده ها با استفاده از آزمون مستقل t (جدول 5) نشان داد ميانگين نمرات تصور از خدا، و ديگران مهم در بين دو جنس تفاوت معنادار دارد، به گونه اي که ميانگين نمرات تصور موضوعهاي رابطه در دختران بيشتر از پسران است. به عبارت ديگر دختران در مقايسه با پسران تصورشان از موضوع هاي رابطه: خدا، خود، والدين و ديگران مهم مثبت تر مي باشد.
در پي تفاوت معنادار ميانگين نمرات مقياس موضوعهاي رابطه با استفاده از آزمون تحليل رگرسيون ورودي (41) نتايج سهم واريانس هر متغير با متغير ديگر در بين جنسهاي متفاوت در شکلهاي 2 و 3 نمايش داده شد. در شکل 2 اين ارتباط در دختران دانشجو و در شکل 3 اين ارتباط در پسران دانشجو نشان داده شده است.
با توجه به شکلهاي 2 و 3 تفاوت سهم واريانس هاي پيش بيني کننده تصور از والدين و خود در متغير تصور از خدا در بين دو جنس کاملاً مشخص است. در حالي که سهم واريانس پيش بيني کننده تصور از والدين در تصور از خدا در بين دانشجويان دختر 42% است، اين سهم در دانشجويان پسر 19% مي باشد.
نکته جالب توجه تفاوت سهم واريانس هاي پيش بيني کننده تصور از خود در متغير تصور از خدا در بين دو جنس است. اين سهم در دانشجويان دختر 33% و در دانشجويان پسر فقط 6 % و بي معنا است. همچنين در حالي که در پسران سهم واريانس تصور از والدين در پيش بيني تصور از خود 42% مي باشد، اين سهم دختران 0/29 است. اين بدان معنا است در حالي که نقش تصور از والدين و خود در پيش بيني تصور از خدا در دختران بيشتر از پسران است، نقش تصور از والدين در پيش بيني تصور از خود در پسران بيشتر از دختران است.

بحث و نتيجه گيري

نتايج داده ها با استفاده از تحليلهاي همبستگي نشان داد که بين متغيرهاي تصور از خدا، والدين، خود و ديگران همبستگي معنادار وجود دارد. بدان معنا که هر چه تصور از والدين، خود و ديگران مثبت تر باشد، تصور از خدا نيز مثبت تر است. نتايج تحليل رگرسيون و شکل 1 نيز نشان داد که متغيرهاي تصور از والدين و تصور از خود نسبت به متغير تصور از ديگران مهم پيش بيني کننده هاي بهتري براي متغير تصور از خدا مي باشند. شکل 1 نشان مي دهد که سهم واريانس تصور از والدين در پيش بيني تصور از خدا (32%) حتي بيشتر از سهم واريانس تصور از خود در پيش بيني متغير تصور از خدا است (21%). يافته پژوهش حاضر، با يافته هاي ديکي و همکاران ( 1 و 5)، جانسون و استبرگ (42)(1997، به نقل از 21)، هرتل و داناهو (43)(44) و .... همخواني دارد. جانسون و استبرگ (1997، به نقل از 21) گزارش کردند که تحقيقات در مورد تصور از خدا به سه قسمت تقسيم مي شوند: تصور از خدا در ارتباط با مفاهيم والديني(45)، تصور از خدا در ارتباط با مفهوم از خود (46) و تصور از خدا در ارتباط با الگوهاي تحولي.(47) در همين چارچوب هرتل و داناهو (44) گزارش کردند که تصور والدين از خدا و تصور جوانان از والدين، پيش بيني کننده تصور جوانان از خدا، بخصوص به عنوان خداي عاشق است. کيرکپاتريک و شيور (48) نيز ارتباط بين دلبستگي اوليه و فعلي بزرگسالان را با دلبستگي به خدا بررسي کردند. در همين چارچوب شهابي زاده (49) گزارش کرد آزمودنيهايي که در دوران کودکي دلبستگي نا ايمن نسبت به والدين دارند، ضمن گزارش دلبستگي نا ايمن در بزرگسالي، دلبستگي نا ايمن به خدا دارند.
کيرکپاتريک (50) معتقد است که در نوشته هاي مذهبي، خدا به عنوان چهره دلبستگي (51) توصيف شده است. وي اعتقاد دارد که ارتباط انسان با خدا، وابستگي زيادي با ارتباط دلبستگی انسان دارد. صادقی (5) نیز در پژوهش خود گزارش داد که بین سبکهای تربیتی و تصور از خدا ارتباط وجود دارد؛ سبک تربيتي مقتدر با بهترين و مثبت ترين تصور از خدا (حامي، در دسترس و...) و سبک تربيتي مسامحه کار با منفي ترين تصور از خدا ( دور، فاصله دار و ....) رابطه دارد.
در تبيين يافته هاي فوق شايد بتوان به اهميت و نقش نظريه هاي روابط موضوعي و دلبستگي در شکل گيري تصور از خدا اشاره داشت. ريزاتو (52) تصور از خدا را احساسات و تصوراتي که هر فرد را با خدا ارتباط مي دهد و در اوايل زندگي کسب مي شود، در نظر گرفت. هرتل و داناهو (44) نيز اعتقاد دارند که تصور والدين از خدا به اضافه شيوه فرزندپروري آنان، تأثير پيش بيني کننده اي براي شکل گيري تصور از خدا در جوانان دارند.
از سوي ديگر دي روس و همکاران (53) نيز معتقد هستند تصور از والدين با الگوي مؤثر دروني (54) بالبي يکسان است. در اين الگو فرض مي شود که نوع دلبستگي کودک و ارتباطش با والدين، به طور مستقيم تصور از خدا را پيش بيني مي کند. کيرکپاتريک و شيور (48) نيز اعتقاد دارد جنبه هاي مهم دينداري فرد به طور مؤثري با دلبستگي ارتباط دارد، و مؤلفه بنيادي اين شکل گيري که اعتقاد افراد در مورد خدا، و بخصوص ادراک آنها از داشتن ارتباط شخصي با خداست، معادل ارتباط دلبستگي مي باشد. کيرکپاتريک (55) معتقد است که پناهگاه ايمن و پايه ايمني که در شکل گيري دلبستگي نقش دارند، پايه و اساس شکل گيري تصور از خدا نيز مي باشند. همچنين فرضيه انطباقي کيرکپاتريک (55) بيان مي کند که ديدگاه افراد از خدا همسان تصورات آنها از ارتباط با اولين مراقبينشان است. کيرکپاتريک و شيور ( 48) نيز گزارش کردند، که بزرگسالاني با الگوهاي دلبستگي ايمن، سطوح بالاتري از تعهد مذهبي و تصور از خداي مثبت تري ( بيشتر دوستدارانه و کمتر فاصله دار) نسبت به الگوهاي دلبستگي اجتنابي داشتند. در واقع کيفيت روابط والدين با فرزندان نقش مهمي در انتقال ارزشهاي مذهبي دارد.
مطالعات بسياري از اين الگو حمايت کردند که از آن جمله مي توان به پژوهشهاي ديکي و همکاران (10)، صادقي (5) و دي روس و همکاران (56) اشاره کرد. اين پژوهشگران در پژوهشهاي خود گزارش دادند که بين سبکهاي تربيتي و تصور از خدا ارتباط وجود دارد، يعني؛ سبک تربيتي مقتدر با بهترين و مثبت ترين تصور از خدا (حامي، در دسترس و...) و سبک تربيتي مسامحه کار با منفي ترين تصور از خدا (دور، فاصله دار و....) رابطه دارد. همچنين نزديکي با والدين و تصور از والدين به صورت دوستدار و حامي، با تصور از خدا به عنوان دوستدار، آرام بخش، مراقب و هادي مرتبط است.
ورگوت و تامايو (1981) اعتقاد دارند در بيان ارتباطات به دست آمده، يک فرض مي تواند چنين باشد که شکلهاي والديني نمادهايي مداخله گر براي تصور از خدا مي باشند، چون از يکسو، والدين از لحاظ روان شناختي براي فرزندان در تمام دوره هاي تحول مهم مي باشند و از ديگر سو، جهت گيري رشد تصور از خدا از روابط با ديگران و فرايند هاي بين فردي در خانواده شکل مي گيرد (56) .
يافته ديگر پژوهش حاضر نقش پيش بيني کننده تصور از خود در تصور از خدا است. جان بالبي (1969) پيشنهاد کرد که در نظام رفتاري دلبستگي، يک مؤلفه شناختي وجود دارد که شامل بازنمايي ذهني از الگوهاي خود و ديگران است. او اين الگو از خويش يا ديگران را الگوي بازنمايي يا الگوي مؤثر رواني ناميد. اين الگوها ناشي از موضوعهاي دلبستگي هستند که در اوايل دوران کودکي بوجود مي آيند و بعدها به عنوان ميانجي بين ادراک از والدين و ادراک از خدا قرار مي گيرند (53). فرض شده است که اين نظام پويا مي تواند اين طور توضيح داده شود که مفاهيم و تصاوير والدين و تصور از خود پيش بيني کننده تصور از خدا در دوران کودکي و بزرگسالي هستند ( 14 و 10 و 9).
ريزاتو (1979) اعتقاد دارد تصور هر شخصي از خدا مي تواند بر اساس تصور فرد از خود ساخته شده باشد و هدف از ساخت تصور از خدا نگهداري و حفظ حداقل تصور از خود قابل قبول براي فرد مي باشد (35) . مطالعات هايد (1990، به نقل از 22)، ديکي و همکاران (4) و بنسون و اسپيلکا (25) تأييدي بر نظريه هاي پيشين بود. در تمامي اين مطالعات نشان داده شد که تصور از خدا با الگوي ذهني فرد از خود، و در واقع تصور از خود مرتبط است. الزي (1961) نيز ارتباط بين پذيرش خويش، ديگران و اعتقاد در پذيرش خدا را در يک گروه نامتجانس از افراد پروتستان و کاتوليک بررسي کرد (37). اين محقق همبستگي معنادار و مثبتي در بين متغيرهاي پذيرش خويش و پذيرش ديگران، پذيرش خويش و اعتقاد به پذيرش خدا، و پذيرش ديگران، و اعتقاد به پذيرش خدا گزارش کرد. الزي نتيجه گيري کرد که رشد يک ديدگاه پذيرنده نسبت به خويش، اعتقاد به پذيرش خدا را تسهيل مي کند. رابرتز (57)(58) نيز در مطالعه خود به تطابقي بين تصور از خدا و تصور از خود دست يافت. پنچوف (59)(1976) اعتقاد دارد که بسياري از افراد به خاطر تصور نامطلوبي که از خود دارند تصوري انحرافي از خدا پيدا کرده اند (60).
از ديگر يافته هاي پژوهش حاضر ارتباط معنادار بين تصور از خود و تصور از والدين و سهم پيش بيني کننده متغير تصور از والدين در پيش بيني تصور از خود با واريانس 34% است. به باور ديکي و همکاران (5، بر اساس نظر بالبي، 1969) کيفيت رابطه والد- فرزند که در فرزندان دروني شده است، به عنوان يکي از مؤلفه هاي نظام مؤثر رواني است که شکل دهنده تصور از خود است و وقتي بزرگسالان جوان والدينشان را حامي، قدرتمند، و يا تنبيه کننده و سخت گير تصور مي کنند گويا تصورشان از خودشان نيز به همين گونه است. پورحسين (61) نيز اعتقاد دارد بازخوردها و سبکهاي ارتباطي والدين نقش مهمي در تحول خود ايفا مي کند.
ريزاتو (62) بر اين اساس و بر طبق مدل روابط موضوعي، توجه به اين نکته را ضروري مي داند که تصور افراد از خدا و خود، از قبل در ذهن آنان و براساس روابط موضوعي در دوران کودکي شکل گرفته است. به طور مثال در فضاي بين مادر و کودک، تصورات و تجربيات دوران کودکي شکل مي گيرد. در اين فضا کودکان با واقعيتهاي داخلي و خارجي بازي کرده و روابط موضوعي و موضوعهاي انتقالي را که در افسانه هاي ذهني هر انساني نقش دارد، شکل مي دهند. در همين رابطه حس از خود کودک در ارتباط با حس از مادرش رشد مي کند. اگر کودک خودش را به عنوان موجودي ارزشمند در مقابل مادرش ( يا اولين مراقبش ) درک کند، و زندگي براي ترقي اش اميد بخش باشد کودک مي تواند آرام باشد. اما اگر کودکي اين تصور از خود را بد در نظر بگيرد با خودش دچار تعارض مي شود. کودک فکر مي کند آن چيزي که او انجام مي دهد درست نيست و نمي تواند والدين يا خدايش را خوشحال کند مگر اينکه شخص ديگري بشود (63). ريزاتو (1979) اعتقاد دارد تصور هر شخصي از خدا مي تواند بر اساس تصور فرد از خود و والدين و تصور هر فردي از خود نيز بر اساس تصور از والدين ساخته شده باشد.(35) .
يافته ديگر پژوهش حاضر تفاوت جنسيت در سهم واريانس هاي تصور از والدين و خود در پيش بيني متغير تصور از خدا است. طبق شکلهاي 2 و 3 در دختران نسبت به پسران سهم واريانس پيش بيني کننده هاي تصور از والدين (42% در مقابل 19%) و تصور از خود ( 33% در مقابل %6) در تصور از خدا بالاتر است. همچنين اين تفاوت در سهم واريانس پيش بيني کننده تصور از والدين در متغير تصور از خود نيز مشاهده مي شود اما به صورت بر عکس، يعني اين سهم در دختران 29% و در پسران 42% است.
ديکي و همکاران (10) اعتقاد دارند اين انتظار که تصور از خود مي تواند پيش بيني کننده تصور از خدا باشد وابسته به جنسيت است. اين پژوهشگران در مطاله خود گزارش دادند در حالي که در پسران متغير عزت نفس به صورت مستقيم پيش بيني کننده تصور از خدا است، اما در دختران به دليل اهميت ديگران مهم، نقش تصور از خود برجسته تر مي شود. جالب توجه اين است که در پژوهش حاضر نيز سهم واريانس پيش بيني کننده تصور از ديگران مهم در تصور از خدا در دختران دو برابر پسران است ( 12% در مقابل 6%). البته در پژوهش حاضر برخلاف يافته ديکي و همکاران (10) در حالي که تصور از خود در پسران پيش بيني کننده معتبري براي تصور از خدا نيست، در دختران تصور از خود پيش بيني کننده معتبر تصور از خدا است.
نتايج پژوهشهاي اسپيلکا، آديسون و روزنسن (64) نيز مشابه پژوهش حاضر بوده است. در اين پژوهش که پژوهشگران ارتباط بين نگرش به والدين و نگرش به خود را با تصور از خدا در بين دانش آموزان دبيرستاني کاتوليک مطالعه کردند، نتايج نشان داد که دختران نسبت به پسران همبستگي هاي بالاتري در اين مؤلفه ها ( 27% در مقابل 10% از تمام همبستگي ها) دارند. تحليل همبستگي ها ارتباط مثبت بين پدر عاشق و خداي عاشق را براي پسران نشان داد. البته دختران ارتباط مثبت بيشتري بين مادر عاشق و خداي عاشق نشان دادند و اين در حالي بود که ارتباط معناداري بين تصور از خدا و تصور از مادر براي پسران وجود نداشت. در پسران عزت نفس پايين با مفهوم خداي غضبناک ارتباط داشت، و براي دختران عزت نفس بالا با تصور از خدا به عنوان عاشق مرتبط بود. يافته هاي اين مطالعه نشان داد که نه فقط ارتباط مهمي بين تصور از خويش، والدين و تصور از خدا وجود دارد؛ بلکه ممکن است اين ارتباط در بين دو جنس نيز متفاوت باشد. يافته پژوهش حاضر نيز در حمايت از اين پژوهش است ( جدول 5).
شايد تبيين احتمالي براي يافته هاي فوق توجه به تفاوت تصور از خدا در بين دو جنس در مطالعات فراوان و تصور از خدا در بين دو جنس در مطالعات فراوان و تصور از خداي بهتر و ارتباط نزديکتر با خدا در دختران نسبت به پسران (65 و 10 و 5) و ارتباط بين تصور از والدين حامي و تصور از خداي حامي در دختران ( 5 ،4) باشد. به طور کلي در دختران تصور از والدين به گونه مثبت و مستقيم با تصور از خود، و همچنين تصور از والدين و تصور از خودي مثبت در نهايت با تصوري مثبت از خدا ارتباطي نزديک داشته باشد (10)، اما تبيين احتمالي براي اين مطلب که در پژوهش حاضر در پسران تصور از خود پيش بيني کننده معتبري براي تصور از خدا نمي باشد، شايد به دلايل احتمالي متفاوت و از آنجمله سطح تحولي من باشد. تقي ياره (66) در پژوهش خود گزارش داد که ارتباط بين سطح تحول يافتگي من و بازنمايي هاي اجتنابي و اضطرابي دلبستگي به خداوند، منفي مي باشد. به عبارت ديگر در حالي که در مدل تطابقي- انتقال الگوي دلبستگي کودک- والد به رابطه دلبستگي به خدا را داريم، اين رابطه در مورد افرادي که در سطوح پيشرفته تحول من ( تيپ شخصيتي فرديت يافته ) قرار دارند، تأييد نمي گردد. گوئي آنان بر تأثيرات ناشي از تجربيات کودکي فائق آمده و خود، الگويي را در رابطه دلبستگي به خداوند پي ريخته اند (66).
در پايان ضمن اشاره به اين مطلب که در بين رشته هاي مختلف تحصيلي و دانشکده هاي متفاوت، تفاوتي در نتايج مشاهده نشد، بايستي تأکيد شود که در تحليل و تفسير يافته ها و بخصوص سهم واريانس هاي پيش بيني کننده در تصور از خدا بخصوص نقش تصور از خود بايستي به تفاوتهاي فرهنگي (67)، تربيت ديني و ميزان مذهبي بودن خانواده (49 و 5 ) سبکهاي تربيتي ( 63 و 5 ) و سطح تحول "من" (66) اشاره کرد. البته نقش عوامل مداخله گر ديگر مانند بافت مذهبي جامعه، ميزان تحصيلات و پايگاه اجتماعي-فرهنگي نيز بايد مورد توجه قرار بگيرد. بديهي است که تکرار مطالعات فوق و پژوهشهاي آينده به اين سؤالات پاسخ خواهند داد.

پي نوشت ها :

1- دانشیار، پژوهشکده خانواده، دانشگاه شهید بهشتی - تهران
2- دانشجوی کارشناسی ارشد خانواده درمانی، پژوهشکده خانواده - تهران
3- Dickie et al
4.Dickie,J,R,Eshleman,A,K.Merasco,D.M.,Shepard,A,.Vander,M,.and Johnson,M.. Parent-child relationship and children,s images of God,Journal for the Scientific Study of Religion.1997;36:25-43.
5. صادقي، منصوره سادات، بررسي رابطه روش تربيت ديني با تصور از خدا در دانشجويان، پايان نامه کارشناسي ارشد دانشگاه شهيد بهشتي.
6- Hoge, Johnson, and Cuidens
7. Hoge, D. R., Johnson, B, and Luidens, D. A. Determinants of church involvement of young adults who grew in Presbyterian churches. Journal for the Scientific Study of Religion. 193; 32: 242-225.
8- Buri & Muller s
9. 1384. Buri, J. R. and Muller, R. A. Psychoanalytic theory and loving God concepts: Parent referencing vs. self-referencing. Journal of Psychology. 1993:127: 17-27.
10. 5- Dickie, J. R, Ajega, L. V., Kobylak, J. R., & Nixon, K. M. Mother, father, and self: Sources of young adulths God concepts. Journal for the Scientific Study of Religion. 200645(1): 57-71.
11. Kirkpatrick, L. A. An attachment-theory approach to the psychology of religion. The International Journal for the Psychology of Religion. 1992;2: 3-2
12- Bowlby
13- Kirkpatrick & Shaver
14. Kirkpatrick, L. A., & Shaver, P.R. Attachment theory and religion childhood attachment religious beliefs, and conversion. Journal for the Scientific study of Religion. 1990;29: 315-334.
15- Sroufe, Fleeson, & Fleeson
16. Sroufe, L., Fleeson, A., Fleeson, 8. Attachment and the construction of relationships. Retrieved April22,2006,from http ://www. ij ot.com/papers/slater-chi ldren-god concept. pdf. 1986.
17. Granqvist, P., & Hagekull, B. Religiousness and perceived childhood attachment: profiling socialized correspondence and emotional compensation. Journal for the Scientific study of Religion. 1999:38:254-273.
18- coppensatory
19- substitute
20- Spilka & Mullin
21. 10- Granqvist, P. Religiousness and perceived childhood attachment: on the question of compensation or correspondence. Journal for the Scientific study of Religion. 1998*37: 350- 367.
22- Jolley & Taulbee
23. Jolley, J. C., and Taulbee, S., J. Assessing perceptions of self and God: Comparison of prisoners and normals. Psychological reports: 1986:59(3): 1139-1146.
24- Benson & Spilka
25. Benson, P., and Spilka, B. God image as a function of self- esteem and locus of control. Journal for the Scientific Study of Religion. 1973: 12:297-310.
26. Eshleman, A. K., Dickie, J. R., Merasco, D. M., Shepard, A., VanderWilt, M, and Johnson, M. Mother God, father God: Children' s percepctions of God's distance. International Journal for the Psychology of Religion. 1999: 9(2): 139-146.
27. Holcomb, L. Role concepts and self-esteems in church women with implications for pastoral counseling. Journal of Psychology and Theology. 1975:3: 119-126.
28. Gorsuch, R. L. The conceptualization of God as seen in adjective rating. Journal of the Scientific of Religion. 1968:7: 56-64.
29. Potvin, R. H. Adolescent God images. Review of Religious Research. 1977: 19(1): 43- 53.
30.مظاهري، محمدعلي، صادقي، منصوره سادات؛ شهابي زاده، فاطمه و ياوري، فاطمه، بررسي رابطه سبکهاي دلبستگي و دلبستگي به خدا با تصور از خدا. چاپ نشده. پژوهشکده خانواده. 1384
31. Hall, T. V., and Sorence, R. God iamage inventory. In p. c. Hill & R. W. Hood. Measures of religiosity 1999(pp. 399-406). Birmingham. Alabama: Religious Education press.
32- God Image Inventory
33- reliability
34- validity
35. Lawrence, R. T. Measuring the Image of God: The God image inventory and the God image scales. Journal of Psychology and Theology. 1997-25(2): 214-226.
36- Manock
37. Manock, D. I. The relationships of adult attachment styles and image of God in individuals.2003. Retrieved March 5, 2005, from http: // www. find article. Com .
38- test - retest
39- test- retest
40- backward
41- enter
42- Johnson, W. B., & Eastburg, M. C
43- Hertel & Donahue
44. Hertel, B & Donahue, M. J. Parental influences on God images among children: Testing Durkheim’ s metaphoric parallelism. Journal for the Scientific study of Religion. 1995:36: 186-199.
45- IOG to parent concept
46- IOG to self concept
47- IOG to developmental models
48. Kirkpatrick, L. A., & Shaver, P. R. An attachment theoretical approach to romantic love and religious belief. Personality and Social Psychology Bulletin. 1992:18: 226-275.
49. شهابی زاده، فاطمه، بررسی رابطه بین ادراک سبک دلبستگی دوران کودکی و سبک دلبستگی بزرگسال با سبک دلبستگی به خدا، پایان نامه کارشناسی ارشد، داشنگاه شهید بهشتی. 1383.
50. Kirkpatrick, L. A. The role of attachment in religious belief and behavior. Advances in personal relationship. London. 1994; 5: 239-256.
51- God as an Attachment figure
52. Rizzuto, A- M. Critique of the contemporary literature in the scientific study of religion. Paper presented at the annual meeting of the Society for the scientific study of religion. New York. 1970.
53. De Roos, S.A., Miedema, S. and ledema, J. Attachment, working models of self and others, and God concept in kindergarten. Journal for the Scientific Study of Religion. 2002; 40(4): 607- 618.
54- Internal working model
55. Kirkpatrick, L. A. Handbook of attachment: Theory, research and clinical application. NY: Guilford press. 1999.
56. De Roos, S.A. Young children’ s God concepts: Influences of of attachment and socialization in a family and school context. Paper to be presented at the REA/APRRE conference in Denver, 2004Nowember 5-7.
57- Roberts, C. W
58. Roberts, C. W. Imagining God: Who is created in whose image? Review of Religious Research. 1989:30: 370-386.
59- Pencheff, S
60. Matlock- Hetzel, S. G. Perceived relationship with God as predictor of attitudes towards seeking mental health services. Journal for the Scientific study of Religion. 2004:1: 491-504.
61.پورحسين، رضا. بررسي تحولي تصور کودک از خود. تهران: روزگار. 1381
62. Rizzuto, A- M. Object relations and the formation of the image of God. British Journal of Medical Psychology. 1974:47(1): 83-99.
63. De Roos, S.A., Summey, W. A child’s concept of God. In Ratchiff, D., Children's. spirituality: Christian perspective, resrarch, and application 20043th. Pp. 201-218. Eugen, O.R: Cascade Books.
64. Spilka, B.; Addison, J. & Rosensohn, M. Parents, self, and God: A test of competing individual-religion relationships. Review of Religious Research. 1975: 16(3): 154-165.
65. Slater, T (2005). The develops of children’s concept of God. Retrieved April 10,2005,from http://www.ijot.com/papers/slater-children-god- concept.pdf.
66.تقي ياره، فاطمه، بررسي رابطه تحول من، دلبستگي به خدا و جهت گيري مذهبي در دانشجويان. پايان نامه کارشناسي ارشد. دانشگاه شهيد بهشتي. 1382.
67.Hoffman,L,Hoffman,j,L.Dillard,k.clark,j.Acoba,R.Williams,F, & Jones,T.T. Cultural diversity and the God image: Examining cultural difference in the experience of God. Paper presented At the Christian Association for psychological studies International Conference, Dallas, TX. 2005.

منبع مقاله :
فصلنامه انديشه ديني دانشگاه شيراز پياپي 34، بهار 1389



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط