شرح گزاره هاي نامه ي 53 نهج البلاغه
« لَا تُدخِلَنَّ فِي مَشُورَتِکَ بَخِيلًا يَعدِلُ بِکَ عَنِ الفَضلِ، وَ يَعِدُکُ الفَقرَ، وَ لَا جَبَانًا يَضَّعِفُکَ عَنِ الأمُورِ، وَ لَا حَرِيصًا يُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالجَورِ، فَإِنَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرَائِزُ شَتَّي يَجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ. »هرگز در [ گروه ] رايزني خود بخيل را در مياور که تو را از فزون بخشي باز مي گرداند، و از نيازمندي مي ترساند؛ و نه ترسو را که تو را از انجام دادن کارها سست مي گرداند؛ و نه آزمند را که حرص ستمگري را برايت مي آرايد؛ زيرا بخل و ترس و آزمندي سرشت هايي جداجداست که فراهم آورنده ي آن ها بدگماني به خداست.
بناي تصميم گيري در زمامداري و مديريتي خردمندانه بر پرهيز از خودرأيي و استبداد، و پايبندي به مشورت و راي زني است؛ و اين موضوع در آموزه هاي ديني چنان جايگاهي دارد که در قرآن کريم از مهم ترين مسائل و از جمله فرائض و از ويژگي هاي مورد تشويق و تأکيد به شمار آمده، (1) و در کنار « استجابت خدا » و « نماز » و « انفاق » مطرح شده است:
« وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
... » (2)
و آنان که از گناهان بزرگ و کارهاي زشت دوري مي جويند، و چون به خشم آيند در مي گذرند، و آنان که [ دعوت ] پروردگار خويش را پاسخ داده اند و نماز را برپا داشته اند و کارشان با مشورتِ ميان خودشان باشد و از آن چه ايشان را روزي کرده ايم انفاق مي کنند.
از جمله اساسي ترين کارها در اداره ي درست امور رايزني است. بدون شور و مشورت همه ي کارها ناقص است و تصميم گيري بدون آن فاقد برکت است. يک فرد هر قدر هم از نظر فکر و انديشه نيرومند و مجرّب باشد، باز هم نسبت به مسائل مختلف تنها از يک يا چند وجه مي نگرد و وجوه ديگر بر او مجهول مي ماند، امّا هنگامي که مسائل در شورا مطرح گردد و عقل ها و تجربه ها و ديدگاه هاي مختلف به کمک هم بشتابند، مسائل به طور کامل پخته و کم عيب و نقص مي شود و از لغزش و اشتباه دور مي گردد.
قابل توجّه است که در آيات مورد بحث، سياق کلام به صورتي است که شورا به عنوان يک برنامه ي مستمر در همه ي کارها براي مؤمنان مطرح است، نه تنها در يک کار زودگذر و موقّت؛ و مي فرمايد همه ي کارهاي آنان در ميانشان به صورت شوراست. (3)
مشورت و رايزني در آموزه هاي اسلامي چنان اهميت دارد که خداوند پيامبر گرامي اش را با آن که معصوم بود و با منبع وحي ارتباط داشت و حتّي گذشته از آن داراي چنان انديشه ي کامل و نيرومندي بود که نيازي به مشورت نداشت، به مشورت با اصحاب و نظرخواهي از آنان مأمور کرد. (4) و سيره ي آن حضرت پيوسته همين بود و در تصميم گيري ها بر مبناي مشورت عمل مي کرد. (5) سيره نويسان در احوال رسول خدا (ص) و روش مديريت وي نوشته اند که آن حضرت با اصحاب خود بسيار مشورت مي کرد. (6) و نيز از اصحاب آن حضرت نقل شده است که در توصيف اين ويژگي پيامبر (ص) گفته اند که هيچ کس را نديديم که با اصحاب خود بيش از رسول خدا (ص) با اصحابش مشورت کند. (7) حضرت رضا (ع) درباره نحوه ي تصميم گيري رسول خدا (ص) فرموده است:
« إِنَّ رَسُولَ اللهِ - صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ - کَانَ يَستَشِيرُ أصحَابَهُ ثُمَّ يَعزَمُ عَلَي مَا يُرِيدُ. » (8)
رسول خدا (ص) با اصحاب خود مشورت مي کرد، سپس بر آن چه مي خواست تصميم مي گرفت.
از اين روايت استفاده مي شود که مشورت کردن جزو سيره ي پيامبر اکرم (ص) بوده و آن حضرت بر اين سيره پايدار و ثابت قدم بوده است. (9)
رسول خدا (ص) نه تنها خود پايبند اين اصل اصيل و رکن رکين بود، بلکه به اصحاب و تربيت شدگان مکتب خود سفارش مي کرد که بدين اصل پايبند باشند. علي (ع) گويد چون پيامبر مرا به يمن اعزام مي کرد وصايي کرد، از جمله فرمود:
« يَا عَلِيُّ ... وَ لَا نَدِمَ مَنِ استَشَارَ. » (10)
اي علي ... و آن که مشورت کند پشيمان نشود.
بنابراين کدام خردمندي است که خود را از مشورت بي نياز بيند و در اداره ي امور تنها به انديشه ي خود براي تصميم گيري اطمينان کند؟ هيچ خردمندي خود را چنان نمي بيند که مشورت نکند. به تعبير علي (ع):
« لَا يَستَغنِي العَاقِلُ عَنِ المُشَاوَرَةِ. » (11)
هيچ خردمندي از مشورت بي نياز نمي شود.
و رسول خدا (ص) فرموده است:
« مَا تَشَاوَرَ قَومٌ قَطُّ إِلَّا هُدُوا لِأرشَدِ أمرِهِم. » (12)
هيچ قومي مشورت نکردند جز آن که به بهترين امور هدايت يافتند.
چنين مشورتي بر آدابي استوار است، از جمله اين که با چه کساني لازم است مشورت شود، و چه کساني شايستگي لازم براي مشورت را ندارند. در آموزه هاي پيشوايان دين، معيار مشورت کردن يا نکردن، ويژگي ها، صفات، و توانايي هاي اشخاص است، و نه چيزي ديگر، از جمله جنس، پايگاه طبقاتي، سنّ و مانند اين ها.
دقّت در گزينش رايزن شايسته نشانه ي خردمندي و توانايي در اداره ي امور است؛ و بدين منظور از مشورت با کساني که شايستگي هاي لازم را ندارند به جدّ بايد پرهيز شود؛ و از اين روست که امام علي (ع) با بياني تأکيدي از مشورت با چنين کسان نهي کرده و فرموده است: « وَ لَا تُدخِلّنَّ فِي مَشُوَرَتِکَ.... » ( هرگز در [ گروه ] رايزني خود [ چنين کسان را ] در مياور ).
در اين جا امام سه کس را نام برده و از مشورت با آنان پرهيز داده و دليل آن را نيز بيان کرده است.
1- « بَخيلًا يَعدِلُ بِکَ عَنِ الفَضلِ، وَ يَعِدُکَ الفَقرَ ( بخيل که تو را از فزون بخشي باز مي گرداند، و از نيازمندي مي ترساند ).
لازمه ي مديريت انساني پرهيز از هر گونه تنگ نظري و بخشش گريزي است، و آنان که حکومت و مديريت را [ بدون تدبيرورزي ] با توجيهاتي چون نيازمند شدن از فزون بخشي و رسيدگي به مردمان و اداره شوندگان بيم مي دهند، حکومت و مديريت را از مهم ترين پشتوانه اش، يعني مردم و اداره شوندگان دور مي سازند.
2. « وَ لَا جَبَانًا يُضَعِّفُّکَ عَنِ الأمُورِ » ( و نه ترسو را که تو را از انجام دادن کارها سست مي گرداند ).
مشاوران ترسو، زمامداران و مديران را از تصميم ها و اقدام هايي که لازمه ي آن شجاعت است باز مي دارند و مانعي جدّي در پيشبرد حکومت و مديريت مي گردند.
3. « وَ لَا حَرِيصًا يُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالجَورِ » ( و نه آزمند را که حرص ستمگري را برايت مي آرايد ).
آنان که گرفتار آزمندي اند، زمامداران و مديران را به بيماري خود مبتلا مي سازند و آنان را در دام حرص شديد فرو مي برند و به خودخواهي، امتيازجويي، چپاولگري و زراندوزي مي کشانند.
اين ويژگي هر چند سرشت هايي جدا جدايند، امّا منشأ همه ي آن ها بدگماني به خدا و فهم نادرست از هستي و زندگي و زمامداري است: « فَإِنَّ البُخلَ وَ الجُبنَ وَ الحِرصَ غَرَائِزُ شَتَّي يَجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ » ( زيرا بخل و ترس و آزمندي سرشت هايي جداجداست که فراهم آورنده ي آن ها بدگماني به خداست ).
اميرمؤمنان علي (ع) با برشمردن اين سه ويژگي، نمونه هايي به دست داده است تا زمامداران و مديران توجّه يابند که چه گروه هايي نبايد در دايره ي مشاوران قرار گيرند؛ و البتّه چنين کسان منحصر به همين سه گروه نيستند و بيان امام (ع) افاده حصر نمي کند، بلکه اشخاص دروغگو، جاهل، احمق، بي پروا، کوته بين، بي تجربه، و کساني که زمام احساس خويش را در دست ندارند و ... شايستگي ندارند تا با آنان مشورت شود، چنان که در بيانات آن حضرت آمده است:
« لَا تَستَشِرِ الکَذَّابَ فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ؛ يُقَرِّبُ إِلَيکَ البَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيکَ القَرِيبَ. » (13)
با دروغگو مشورت مکن که او مانند سراب است؛ دور را بر تو نزديک و نزديک را بر تو دور مي نمايد.
« لَا تُشَاوِر أحمَقَ ... يَجهَدُ لَکَ نَفسَهُ وَ لَا يَبلُغُ مَا تُرِيدُ. » (14)
با احمق مشورت مکن که او خود را برايت به رنج اندازد ولي مرادت را درنيابد.
« لَا تُشَاوِرَنَّ فِي أمرِکَ مَن يَجهَلُ. » (15)
در کار خود با کي که نادان باشد مشورت مکن.
در آموزه هاي پيشوايان دين علاوه بر تأکيد و تشويق بسيار به مشورت، و پرهيز دادن از مشورت با ناشايستگان، ويژگي ها و صفات و توانايي هاي کساني که با آنان بايد مشورت کرد، مطرح شده است، از جمله: خداترسي، پرواپيشگي، خردورزي، باتجربگي، آگاهي و دانايي در حوزه ي مورد نظر و ... چنان که در آموزه اي از پيامبر اکرم (ص) آمده است:
« وَاجعَل مَشوَرَتَکَ مَن يَخَافُ اللهَ تَعَالَي. » (16)
مشورت خود را با کسي انجام بده که از خداي متعال بترسد.
آن که خدا ترس باشد، ملاحظات شخصي و گروهي نمي کند و آن جا که لازم است تصميم گرفته شود و اقدام صورت گيرد، بيم نمي کند و به درستي راه مي نمايد. از اميرمؤمنان علي (ع) نقل شده است:
« شَاوِر فِي أمرِکَ الَّذِينَ يَخشُونَ اللهَ تَرشُدُ. » (17)
در کارهاي خود با کساني مشورت کن که از خدا مي ترسند، تا راه راست و درست را بيابي.
در حديثي از پيامبر اکرم (ص) آن حضرت به مشورت با پرواپيشگان سفارش کرده و فرموده است:
« شَاوَرِ المُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤثِرُونَ الآخِرَةَ عَلَي الدُّنيَا وَ يُؤثِرُونَ عَلَي الدُّنيَا وَ يُؤثِرُونَ عَلَي أنفُسِهِم فِي أمُورِکُم. » (18)
با پرواپيشگان مشورت کنيد که آنان کساني اند که آخرت را بر دنيا ترجيح مي دهند و کارهاي شما را بر امور خويش مقدّم مي دارند.
همچنين آن حضرت به مشورت با خردمندان سفارش فرموده است:
« اِستَرشَدُوا العَاقِلَ وَ لَا تَعصَوهُ فَتَندَمُوا. » (19)
با خردمند مشورت کنيد و او را نافرماني نکنيد که پشيمان مي شويد.
در اين باره از امير مؤمنان علي (ع) نيز وارد شده است:
« مَن شَاوَرَ ذَوِي الألبَابِ دُلَّ عَلَي الصَّوَابِ. » (20)
هر که با خردمندان مشورت کند، به آن چه درست است رهنمون شود.
و نيز چنين نقل شده است:
« شَاوِر ذَوِي العُقُولِ تَأمَن مِنَ الزَّلَلِ وَ النَّدَمِ. » (21)
با خردمندان مشورت کن تا از لغزش ها و پشيماني ها در امان بماني.
تجربه، آگاهي و دانش لازم در مشاور از امور مهم و اساسي براي مشورت کردن است، چنان که در آموزه هاي امام علي (ع) آمده است: (22)
« أفضَلُ مَن شَاوَرتُ ذُو التَّجَارِبِ. » (23)
برتري کسي که با وي مشورت کني بايد داراي تجربه هاي فراوان باشد.
« خَيرُ مَن شَاوَرتَ ذَوُو النُّهَي وَ العِلمِ وَ أولُو التَّجَارِبِ وَ الحَزمِ. » (24)
بهترين کسي که با او مشورت کني خردمندان و دانشمندان و خداوندان تجربه ها و دورانديشي اند.
تصميم گيري در زمامداري و اداره ي امور عنصر رئيسي است و مهم ترين نقش را دارد، امّا آن چه در اين عرصه کارساز است، تصميم گيري کارشناسانه است؛ تصميم گيري اي که مبتني بر بررسي کردن و مشورت امور با دانشمندان، در حوزه ي مربوط، و نيز با فرزانگان بينا در آن باشد، چنان که امام علي (ع) در عهدنامه ي مالک اشتر فرموده است:
« وَ أکثِر مُدَارَسَةَ العُلَمَاءِ، وَ مُثَافَنَةَ الحُکَمَاءِ، فِي تَثبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيهِ أمرُ بِلَادِکَ، وَ إِقَامَةَ مَا استَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبلَکَ. » (25)
در جهت پابرجا کردن چيزهايي که کشورت را به سامان مي آورد، و زمينه هايي که با آن ها مردمان پيش از تو به پايداري و استواري درآمده اند، با دانشمندان بسيار به بررسي بپرداز، و با فرزانگان به گفت و گوي علمي بنشين.
تعبير « أکثِر » بيانگر آن است که مشورت و بررسي کردن امور با دانشمندان و گفت و گوي علمي با فرزانگان نبايد مقطعي و موسمي باشد، بلکه کاري پيوسته و رويه اي حاکم در اداره ي امور باشد.
نکته ي ديگر در آموزه ي امام (ع) اين است که براي کارشناسي امور لازم است از جوانب مختلف مسائل بررسي شود و هم از دانشمندان حوزه ي مربوط بهره گرفته شود ( مُدَارَسَة العُلَمَاءِ ) و هم از فرزانگانِ دانا به امور مربوط ( مُثَافَنَةَ الحُکَمَاءِ )؛ يعني هم از نظر متخصصان امور بايد بهره مند شد، و هم از فرزانگان بينا به مسائل.
ديگر نکته اي که امام (ع) يادآور شده است، اين که، نشست هاي تخصصي، علمي و کارشناسي بايد در حوزه ي مشخص کاري و مسائل مبتلا به زمامداري و اداره ي امور باشد، و نه کارهاي حاشيه اي و پرداختن به مسائل جنبي. (26) اين گونه است که مديريت در ساماني که بايسته است قرار مي گيرد، و امور چنان که شايسته است پيش مي رود.
پي نوشت ها :
1- ر.ک: دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، ج 2، ص 31.
2- قرآن، شوري / 37-38.
3- ر.ک: سيّد قطب، في ظلال القرآن، الطبعة الخامسة عشرة، دارالشروق، بيروت، 1408ق. ج 5، ص 3165؛ تفسير نمونه، ج 2، صص 461-462.
4- عبدالوهاب، شرح مائة کلمة لأمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع)، عني بطبعه و نشره و تصحيحه و التعليق عليه ميرجلال الدين الحسيني الارمويّ المحدّث، سازمان چاپ دانشگاه تهران، 1349ش. صص 21-22.
5- ر.ک: دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، ج 2، ص 32.
6- جلال الدين المَحَلِّي، جلال الدين عبدالرحمن بن أبي السيوطي، تفسير الجلالَين، باشراف محمد فهمي أبوعبيد، مروان سوار، عبدالمنعم العاني، الطبعة الثانية، دارالکتاب العربي، بيروت، 1406ق. ص 82.
7- محمدبن ادريس الشافعي، کتاب الأمّ، اشرف علي طبعه و باشر تصحيحه محمد زهري النجّار، دارالمعرفة، بيروت، ج 7، ص 95؛ همو، مسند الامام الشافعي، دارالکتب العلمية، بيروت، ص 277؛ سنن الترمذي، ج 4، ص 186؛ أبوالفرج عبدالرحمن بن علي ابن الجوزي، الوفاء بأحوال المصطفي، تحقيق مصطفي عبدالواحد، الطبعة الاولي، دارالکتب الحديثة، مصر، 1386ق. ج 2، ص 467.
8- المحاسن، ج 2، ص 601؛ وسائل الشيعة، ج 8، ص 428.
9- دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، ج 2، ص 34.
10- العقد الفريد، ج 1، ص 66؛ أمالي الطوسي، ج 1، ص 90؛ الدر المنثور، ج 1، ص 90.
11- غررالحکم، ج 2، ص 204.
12- جارالله محمودبن عمر الزمخشري، الکّشاف عن حقائق غوامص التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، نشر ادب الحوزة، ج 1، ص 432، ج 4، ص 228؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 16، ص 36.
13- غررالحکم، ج 2، ص 332؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 525.
14- تحف العقول، صص 233-234.
15- غررالحکم، ج 2، ص 321؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 518.
16-أبومحمد سهل بن عبدالله التستري، تفسير التستري، علّق عليه و وضع حواشيه محمد باسل عيون السود، الطبعة الاولي، دارالکتب العلمية، بيروت، ص 51.
17- غررالحکم، ج 1، ص 407.
18- تفسير التستري، ص 51.
19- أمالي الطوسي، ج 1، ص 152؛ بحارالانوار، ج 75، ص 100.
20- الارشاد، ص 158؛ بحارالانوار، ج 77، ص 420.
21- غررالحکم، ج 1، ص 407؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 298.
22- دلالت دولت، صص 276-282.
23- غررالحکم، ج 1، ص 205؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 123.
24- غررالحکم، ج 1، ص 350؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 238.
25- نهج البلاغه، نامه ي 53.
26- دلالت دولت، ص 33.
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول