مقدمه
در ميان مصاديق مختلف از ايفاي نقش و اثرگذاري هاي شگرف امام رضا (عليه السلام) در تاريخ فرهنگ اسلام و شيعه، بدون شك نوع ارتباط آن حضرت با پيروان اديان ديگر و موضوعات مربوط به اديان الهي از جايگاه ويژه اي برخوردار است. بررسي انبوهي از روايات آن حضرت پيرامون مسائل اهل كتاب و نيز مناظره تاريخي ايشان با بزرگان اديان مختلف، از يك سو بيانگر رويكرد رضوي به اين مباحث است و از سوي ديگر نشان از جايگاه و نقش امامان شيعه در راهبرد اهداف الهي اسلام در برابر اديان الهي دارد. از زمان حضرت علي (عليه السلام)، امامان شيعه در برابر آرا و عقايد نحل و ملل مختلف به پاسخ گويي پرداخته، نقش مدافعان اصلي اسلام را ايفا نموده اند، امام مخصوصاً عصر رضوي را زمان اوج گيري اين شيوه مي يابيم. ايشان با تبيين انديشه وحدت اديان الهي، ضمن تثبيت خاتميت دين اسلام، بر آن است تا بر مبناي آموزه هاي اسلامي، امكان تعاملي احترام آميز در لايه ها و سطوح ديني جامعه را نمودي مصداقي و عيني دهد. در مقاله حاضر تلاش شده است تا ابزارها و مباني رويكرد امام رضا (عليه السلام) و گونه هاي مختلف مواجهه ايشان با ديگر اديان موردبررسي قرار گيرد.1. مواجه مسلمانان با آراء و آثار اهل كتاب
در گذاري بر عصر امام رضا (عليه السلام) بايد گفت كه سده 2 و 3ق عملاً با انبوهي رخدادهايي تاريخي- سياسي، رويدادهاي ديني- فرقه اي، و بسياري تغيير و تحولات علمي- فرهنگي شناخته مي شود. انتقال قدرت از هارون الرشيد به امين، درگيري هاي امين و برادرش مأمون، جناح بندي هاي سياسي به نفع يكي از دو برادر در حوزه خلافت، به قدرت رسيدن مأمون و مسائل پس از آن، تنها يكي از نمود و بروزهاي رخدادهاي تاريخي در آن عصر به شمار مي رود. در همين زمان، در سويه اي ديگر، مكاتب پراهميتي از محافل متكلمان، فقيهان، اصحاب حديث و جز آن پديد آمد؛ مكاتبي كه نه تنها برخي از آنها ديرپا و ماندگار گشتند، كه بر جوانب مختلف فرهنگ اسلامي نيز بسيار تأثيرگذار بودند. همچنين در رويه تغيير و تحولات فرهنگي، به عنوان يك شاخصه پراهميت فرهنگي، بايد به آثار قابل ملاحظه نهضت ترجمه التفات نمود.فتوح مسلمانان و استيلا بر سراسر قلمرو ساسانيان و بخش هاي عمده اي از امپراتوري روم شرقي، افزون بر مفهوم اوليه گسترش اسلام، آثار شگرفي بر رخدادهاي فرهنگي پسيني نزد مسلمانان نهاد. واقعيت اين است كه اين سرزمين هاي مفتوح، هركدام داراي فرهنگ و تمدني ديرين با انبوهي داشته ها در علوم مختلف بودند. قابل درك است كه در اين سرزمين ها، افزون بر وجود دانش هاي گوناگون، طيف وسيعي از انديشه ها، باورها و البته اديان متفاوت نيز در بستر زماني گسترده اي وجود داشت. ايجاد ارتباط ميان تازه مسلمانان با اين دست جوامع مختلف، سبب بازگشايي دريچه هايي نوين در انديشه تازه مسلمانان شد. در اين جا به جايي هاي قدرت، براي مثال بيشتر فرقه هاي مسيحي مخالف با روم شرقي در سرزمين هاي اسلامي جاي گرفتند؛ ايرانيان با پيشينه اي بسيار ديرپاي در موضوعات ديني و دانشي، در گونه هاي مختلفي تحت عناوين اهل ذمه، موالي و...، به سرزمين هاي اسلامي، به ويژه مركز خلافت راه يافته بودند. افزون بر وجود بسياري از يهوديان جدا افتاده مدينه، در جنوب شبه جزيره عربستان، بسياري از دارندگان دين يهود، به نوعي عملاً وارد جمع مسلمانان گشتند. بازتابي از بخش هايي از همه اين مجموعه را مي توان در بروز موضوعاتي نهاده شده در دامان علوم اسلامي نيز مشاهده نمود. آن چه تحت عنوان كلي اسرائيليات از آن نام برده مي شود، نمونه اي از اين طيف گسترده ارتباطي مسلمانان و پيروان ديگر اديان است. مواجهه تازه مسلمانان با انبوهي از مفاهيم قرآني كه بن مايه اوليه آنها از تعاليم مشترك اديان آسماني زرتشتيان، مسيحيان و يهوديان بود و پيش تر، به نوعي در كتب عهدين و ديگر كتب ديني مطرح شده بود، مخصوصاً به دليل كنجكاوي مسلمانان اهل كاوش از مفاهيم قرآني، ارتباط ايشان با صاحبان اين اديان را افزايش مي داد. تأثير فرهنگي اين ارتباط ها چنان بود كه نه تنها در آثار حديثي(2) بلكه در تفسير قرآن كريم نيز اثر نهاد(3). اما فارغ از آثار اين چنيني فرهنگي، به مثابه يكي از دامنه دارترين و پراهميت ترين شاخصه هاي قابل بيان در تأثير اين دست ارتباط ها، بايد به نقش ترجمه آثار ديني، تبيين آنها در محافل مختلف و اثرگذاري شان بر مجامع علمي و فرهنگي مسلمان اشاره كرد. اين امر حتي آثار عميقي بر زواياي مباحث كلام اسلامي نهاد و متكلمان را در وادي بررسي برخي مسائل نمود كه بي گمان نقش ترجمه انديشه هاي برخاسته از ديگر سرزمين ها در آن به روشني هويدا بود. دور نيست اگر بپذيريم كه همين امر سبب شد تا در رويارويي با اين دست موضوعات، عالمان مسلمان در سطوح مختلف مباحث گوناگون، در راستاي حفظ كيان انديشه هاي اسلامي، پاي به ميدان نهند. بسياري از موضوعات از ثنويت گرفته تا اعتقاد به الوهيت عيسي (عليه السلام)، از انتساب عزير به فرزندي خدا گرفته تا بشارت عهدين به خاتم انبيا، از تحريف تورات و انجيل گرفته تا انديشه تورات و انجيلي ديگر، همه در همين ميدان مجال بروز و ظهور يافتند.
بر پايه همين مباني اوليه، يكي از جنبه هاي فرهنگي موجود در عصر رضوي را بايد مواجهه عالمان مسلمان با آرا و عقايد ديني اهل كتاب دانست. وجود برخي از آثار تأليف شده در اين عصر به خوبي نشان دهنده بروز تقابل هاي فرهنگي در اين زمان است. طبيعي است كه در اين جا قصدي بر آن نيست تا دقايق كلامي مورد عنايت متكلمان و عالمان مسلمان را به طور كلي، موضوعي در عرض و متأثر از اقوال مربوط به تقابلات فرهنگي اديان دانست؛ چه، مباحث دقيق كلامي كه در آثار سده هاي 2 و 3ق به بعد برجاي مانده، موضوعات ادياني را فرعي بر انبوهي از مطالعات كلامي معرفي مي كند؛ اما صرفاً در قالب تبيين مفاهيم كلي پيرامون مواجهات مسلمانان با انديشه هاي موجود در ديگر اديان، مي توان به برخي تأليفات صورت گرفته در اين راستا اشاره كرد. حال آن كه به رغم وقوف بر توسع موضوعي همان آثار، صرف نام هاي نهاده شده بر آنها بيانگر گرايش هاي عالمان مسلمان نسبت به مباحث اعتقادي اهل كتاب و اهميت آنها است. ضرار بن عمرو ( م. حدود 190ق) با كتاب الرد علي النصاري، يكي از قديم ترين عالمان داراي تأليف در اين زمينه است.(4) هم عصر وي حفص الفرد معتزلي هم با گرايش هاي جبري، كتابي با همان عنوان تأليف نمود.(5) در همان حدود زماني، بشر بن معتمد (م. 210ق) به عنوان بنيان گذار شاخه بغدادي معتزله با آثاري مانند الرد علي النصاري و نيز الرد علي اليهود به اين موضوعات التفات داشته است.(6) متكلم معتزلي نامدار، ابوالهذيل علاف (م. 239ق)در مجموعه فكري خويش، ضمن آثار مختلف، رديه هاي پرشماري نيز تحت عناوين الرد علي اليهود، الرد علي النصاري، الرد علي المجوس و نيز كتاب علي عمار النصراني را به رشته تحرير درآورد.(7) در نيمه نخست سده 3 ق ابوعيسي وراق (م. 247ق)، شخصيت پرآوازه و پيچيده آن عصر، به رغم انتساب بسياري از آراءثنوي، مانوي و... آثاري در زمينه هاي منظور تدوين كرد. كتاب هاي 3 گانه كبير، صغير و وسيط الرد علي النصاري؛ همچنين الرد علي المجوس و الرد علي اليهود،رديه هاي او در اين باب است.(8) فارغ از اين كه ابوعيسي وراق اين آثار را براي تطهير خويش تأليف نموده يا به دليلي ديگر، از اهميت موضوع پيروان و انديشه اديان ديگر در آن عصر نمي كاهد؛ چه، حتي اگر بپذيريم كه تأليف اين آثار صرفاًبراي تطهير خويش هم بوده، باز نشان از پس زمينه هاي فرهنگي اين مباحث در آن عصر دارد. در ادامه بيان از اين دست آثار در آن زمان، بايد اذعان كرد كه گونه اي از اين آثار اساساً با بررسي موضوعي خاص تدوين گشته اند، موضوعي كه موضوع اختلاف مسلمانان و برخي اهل كتاب بوده است همچون مبحث بشارت به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در متن اصلي انجيل. در اين راستا بايد به كتاب الدين و الدولة في اثبات النبوة النبي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) از ابن ربن طبري، پزشك و داروشناس ايراني سده 3ق اشاره كرد كه درواقع كتاب وي رديه اي بر تورات با ارجاعات متنوع به متن آن است. ( سراسر كتاب ) همچنين است كتاب الرد علي النصاري و تبيين فساد مقالتهم و تثبيت النبوة از حسن بن ايوب.(9)
در برآوردي كلي، بايد گفت آن گونه كه مشاهده مي شود مسلمانان در سده 2 و 3ق و به ويژه در عصر امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) به شكلي حداكثري با پيروان اديان ديگر، آراي آنها و آثار و مقالات و باورهايشان، آشنايي داشتند. بي گمان شيوه عملكرد امام رضا (عليه السلام) پيرامون اين مباحث از درجه اهميت بسزايي برخوردار است.
2. منابع پيگيري آراء امام (عليه السلام) درباره اديان
تعامل مسلمانان و اهل كتاب در سرزمين هاي اسلامي، به عنوان امري محتوم، به هر روي شكلي از زندگي مسالمت آميز را براساس شرع اسلام تبيين نموده بود، اما در محافل علمي و كلامي، موضوع قدري متفاوت بود. در چنين ميداني، شخصيت و شيوه عملكرد امام (عليه السلام)، به مثابه شاخص ارتباط ديني- علمي با پيروان اديان ديگر و شيوه نگرش ايشان نسبت به ديگر اديان شايان التفات فراوان است. شايد به سبب همين ميزان حداكثري ارتباط عصري با انديشه و آراء اهل اديان ديگر بوده است كه سبب گشته تا امام رضا (عليه السلام) نسبت به ديگر امامان بزرگوار شيعه، بيشتر در مواجهه بوده باشد؛ مخصوصاً اين كه بخشي از تاريخ زندگي آن حضرت در خراسان، كه به راستي، دست كم در آن زمان، شاه راه تعامل آراء اديان و مذاهب و فرق گوناگون بوده، سپري گشته است. اما در بررسي رويكرد آن امام همام، شناخت منابع پژوهش يكي از اصلي ترين ظرايف اوليه به شمار مي رود.3. مناظرات در مجلس مأمون
آن چه در تاريخ سياسي عصر رضوي رخ نمود تا حد بسيار زيادي در مباني اعتقادي پسيني جامعه اسلامي اثرگذار بود؛ واقعيت اين است كه دعوت مأمون از امام رضا (عليه السلام) براي پذيرش ولايت عهدي كه در هر حال آن بزرگوار را براي حفظ كيان اسلام و شيعيان، ناگزير به قبول نمود، سبب گشت تا امام رضا (عليه السلام) براي رسيدگي به موضوعات مختلفي، ناگزير از حضور در دربار خلافت گردد. براساس همين اصل است كه يكي از تاريخي ترين مناظرات برجاي مانده در فرهنگ اسلامي، در اين عصر به ثبت رسيد. در بررسي و شناخت نخستين منبع پژوهش پيرامون نوع تعامل امام رضا (عليه السلام) با اديان ديگر بايد دانست، چنان كه در آثار مختلف بازتاب يافته است، مأمون بر آن شد تا با تشكيل مجلسي از بزرگان و عالمان اديان و فرق، مناظره اي ميان ايشان و امام رضا (عليه السلام) ترتيب دهد. بدون قصدي براي بررسي چرايي و چيستي علل تشكيل اين مجلس و اين كه مأمون براي دست يابي به كدامين اهداف و نتايج، مجلس مناظره را برپا نموده، از منظر پژوهش حاضر، مهم اين است كه اين مجلس مناظره، چه جايگاهي را در تاريخ فرهنگ اسلامي و شيعي داشته است. بر پايه آن چه در منابع متقدم ياد شده، در اين مجلس جاثليق، عالمي مسيحي؛ رأس الجالوت، عالم يهودي، هربذ، عالم زرتشتي ( و نيز عمران صابئي، سليمان مروزي و متكلم خراساني ) حضور داشتند. بررسي اين كه جاثليق، رأس الجالوت و هربذ هركدام داراي كدام معنا بوده و آيا در آن زمان، ايشان داراي چه رتبه اي از دانش ديني خويش بوده اند، اگرچه موضوع رساله حاضر نيست، اما بدون شك، ايشان از چنان جايگاهي برخوردار بوده اند كه به عنوان شخصيت شاخص دين خود توسط وزير مأمون، فضل بن سهل سرخسي، معروف به ذوالرياستين، در آن مجلس گرد هم آيند. مناظره امام رضا (عليه السلام) با اين 3 عالم ديني اهل كتاب يكي از مهم ترين منابع در بررسي ديدگاه هاي عرضه شده توسط امام نسبت به اديان ديگر است. متن اين مناظرات را در انبوهي از آثار متقدم امامي مي توان يافت. از لا به لاي شيوه هاي بيان، گونه هاي رويكرد به موضوعات، نوع استدلال ها و اين دست موارد، مي توان به چگونگي رويكرد امام به اديان ديگر و نوع تعامل ايشان آشنا شد.4. روايات رضوي در خلال آثار مختلف
در كنار مجموعه مباحثات و مناظرات امام (عليه السلام) با صاحبان و عالمان اديان ديگر كه در بررسي حاضر به عنوان مهم ترين منبع تحقيق به كار مي آيد؛ مجموعه روايات و احاديث آن حضرت در موضوعات مختلف به هر روي داراي اهميت است. انبوهي از روايات آن حضرت آن گونه كه انتظار هم مي رود بازگويي آراي پدران بزرگوار ايشان است، روايات و احاديث مختلفي از اهل بيت (عليهم السلام) در منابع به نقل از امام هشتم شيعيان ملاحظه مي شود كه خود آنها، از منظر گزينش و تبيين رضوي شايان اهميت فراوان تواند بود. با جست و جو در منابع روايي، به نظر مي رسد بخش قابل ملاحظه اي از رواياتي كه به نوعي به قصه ها، حكايات، اطلاعات و يادكردهاي پيرامون حضرت موسي (عليه السلام) و عيسي بن مريم (عليه السلام) مربوط مي شود، مجموعه رواياتي هستند كه امام هشتم آنها را از اهل بيت (عليهم السلام) نقل نموده است. اين دست نقليات، آن هنگام كه در كنار روايات برجاي مانده از خود امام رضا (عليه السلام) قرار گيرد، مجموعه اي نسبتاً پر بسامد به دست مي دهد كه مي توان از آن به عنوان دومين منبع براي پيگيري چيستي و چوني رويكرد آن امام همام به مباحث مربوط به اديان ديگر بهره برد. در اين ميان نبايد فراموش كرد كه روايات ياد شده در مجموعه هاي مختلف فقه، حديث، كلام و جز آن نيز قابل پي جويي است.5. ابزارهاي حضرت در مواجهه با مباحث اديان ديگر
در بررسي منابع پيش ياد شده پيرامون نوع نگرش امام رضا (عليه السلام) نسبت به اديان ديگر، پيروان، آرا، عقايد و آثار اين اديان، نوع ورود و خروج آن حضرت به موضوعات، داراي اهميت بسيار است. به نظر مي رسد براي يافتن درك درستي از موضوع نخست بايد به حديث مشهور ثقلين كه نزد اماميه داراي جايگاه ويژه اي است توجه نمود كه امام رضا (عليه السلام) نيز بدان التفات خاص داشته است و آن را از مباني مهم امامت بيان داشته است.(10) حديث ثقلين از آخرين احاديث تاريخي و داراي تواتر از سوي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، در ياد كرد پايگاه ارزشي كتاب الله و عترت است. براساس حديث ثقلين، پس از درگذشت پيامبراسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، « كتاب الله » و « عترت »، هركدام به مثابه يك « ثقل »، دو راهگشاي امت اسلام بوده و تمسك بدان ها اسباب دوري از گمراهي و ضلالت خواهد بود. كتاب الله مشخصاً اشاره به قرآن كريم دارد؛ همچنين براساس اعتقادات شيعي و بسياري از اهل سنت، مصداق اصلي عترت در اين حديث، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) و امام علي (عليه السلام) و خاندان ايشان بوده است. براساس مباني انديشه امامي، يكي از مهم ترين استنتاجات آن است كه اين حديث به علم اهل بيت (عليهم السلام) نسبت به قرآن كريم تصريح دارد.(11) و با اقتران دو ثقل، عملاً در اعتقادات شيعي، ثقل ثاني، مفسر ثقل اول قلمداد مي گردد.(12) حتي در معنايي گسترده تر، اين عقيده استوار وجود دارد كه چون ايشان در حكم مفسر قرآن اند، فهم قرآن كريم نيز جز به مساعدت اهل بيت (عليهم السلام) امكان پذير نيست. درواقع سخن از ثقل ثاني، سخن از حافظان و مترجمان ثقل اول است(13) و امامان بزرگوار به عنوان مصداق ثقل ثاني در اختيار دارنده دانش نبوي، علم حلال و حرام و امكان تبيين كلمه توحيد در ميان امت مسلمان و دارنده علم الهي به شمار مي روند.(14) بر همين اساس است كه در بحث از امامت، دارا بودن جامعيت عقل، دين، علم و دانش براي امام معصوم، به مثابه اصلي پيشيني است كه در حديث ثقلين معنا مي يابد.(15)با درك مفاهيم ياد شده به راحتي مي توان ابزارهاي امام رضا (عليه السلام) را در مواجهه با اديان ديگر دريافت. بر اين اساس بايد به تفكيك بيان نمود كه امام رضا (عليه السلام) در مواجهه با موضوعات منتزع مربوط به اهل كتاب، همچون برخي پرسش هاي فقهي، مباحث تفسيري و جز آن، از ابزار اسلامي، قرآن و سنت اهل بيت (عليهم السلام) بهره مي برد. در مقابل هر گاه با اهل كتاب به عنوان فردي از اجتماع مواجه بود، چه به صورت حضوري و چه در قالب انديشه زندگي و حضور جمعي مسلمان و اهل كتاب كه به نوعي در تعامل فرهنگي ميان مفاهيم ادياني بروز و نمود مي يافت،بر پايه انديشه سخن گويي بر موازين سطوح عقلي جامعه، از ابزار تفكري و ديني خود ايشان سود مي برد و آن چه تحت عنوان كلي عهدين ( تورات و انجيل در آثار متقدم ) مي شناسيم، مورد استفاده آن حضرت قرار مي گرفت.
6. قرآن و سنت اهل بيت (عليهم السلام) در مواجهات عام
در بررسي روايات، احاديث و برخي سخنان امام رضا (عليه السلام) در موضوعات مختلف، به نظر مي رسد يكي از اصلي ترين ابزارهاي گزينش سبك برخورد آن حضرت، آيات الهي قرآن كريم است. وي به عنوان يكي از مصاديق ثقل ثاني در غالب سخنان، توجهي ويژه به ثقل اول ( آيات قرآن ) داشته است. برخي نمونه هاي روايي بسيار حائز اهميت و بسيار راه گشايند. در روايتي كه متن آن را ابن بابويه در عيون اخبار الرضا آورده است، امام (عليه السلام) به روايتي از امام صادق (عليه السلام) اشاره مي كند كه در آن درباره خطاكاران مسلمان و غيرمسلمان پرسيده مي شود و آن حضرت با استناد به آيه 123 از سوره نسا:« لَيْسَ بِأَمَانِيِّکُمْ وَ لاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ ...؛ كار به آمال شما و آرزوي اهل كتاب سامان نگيرد، هر آن كه كار بد كند، كيفر آن را خواهد ديد...»
عملاً چنين بيان داشته است كه ميان شما و اهل كتاب تفاوتي وجود ندارد و هركه خطا كند جزايش را خواهد ديد.(16) از ديگر مواضع قابل التفات، رواياتي در مبحث شهادات است كه امام (عليه السلام)، با استناد به آيه 106 سوره مائده:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِکُمْ... اي اهل ايمان چون يكي از شما را هنگام مرگ فرا رسيد براي وصيت دو شاهد عادل را گواه گيريد، از خودتان باشد يا از غير خودتان...»
و ارائه تفسير گونه اي از آن، اين مبحث دقيق فقهي را مورد بررسي قرار داده است. در تفسير اين آيه، امام در تبيين « آخران من غيركم »، به اهل كتاب اشاره كرده و در رتبه اي پس از آن در صورت نبودن اهل كتاب، مجوس را ياد كرده است.(17) به نظر مي رسد حتي در تبيين هاي تفسيري نيز آن امام توجهي ويژه به موضوعات اهل كتاب داشته و بسياري از روايات تفسيري باز مانده از آن حضرت، محور سخن به گونه اي به اهل كتاب ارتباط مي يابد و اين حتي درباره نقل روايت از پدران بزرگوار ايشان هم صدق مي كند.
چنان كه در تبيين جايگاه و نوع نگرش به اهل كتاب در بسياري از موارد، امام رضا (عليه السلام) به نقل رواياتي از پدران بزرگوار خود استناد كرده است.(18)
ابزارهاي « آن ديني ( ديگري )» در مواجهات خاص: براساس مهم ترين متن برجاي مانده از مناظرات امام رضا (عليه السلام) با اصحاب اديان و فرق، به سادگي مي توان درك كاملي از چيستي ابزار آن حضرت در محاجه با آنان به دست آورد؛ اگرچه وجود برخي روايات پراكنده از آن امام نيز كه در منابع مختلف درج شده است، براي دست يابي به اين شاخصه كمك رسان خواهد بود. امام (عليه السلام) در رويارويي كلامي با ايشان، با رويكردي عقل گرايانه به اجتماع مقابل، و پذيرش وجود سطوح متفاوت از انديشه و لايه هاي اعتقادي، بر اساس حديث نبوي مبني بر بيان معارف الهي در سطح و اندازه درك و توان برداشت مخاطب(19)، با بزرگان اهل كتاب به مناظره پرداخت. نمونه قابل التفات از اين شيوه و رويكرد عملي حضرت، پاسخ ايشان به فردي يهودي است كه در مدينه و در حضور فضل بن سهل، از آن حضرت درباره تقدم و تأخر روز و شب سؤال مي كند.(20) نخستين سخن امام رضا (عليه السلام) با او بسيار كليدي و قابل ملاحظه است؛ ايشان از او مي پرسند كه پاسخ تو را براساس قرآن بيان دارم يا بر پايه علم حساب.(21) اين تعيين خط مشي در مواجهه با وي، به روشني بيانگر آن است كه امام بر آن بوده است تا ناگزير بايد براساس سطوح مختلف انديشه اهل كتاب با آنها رودر رو شد. در بهره گيري از ابزار هم فكري كه براي اهل كتاب هم آشنا باشد، بي شك استفاده از تورات و انجيل بهترين شيوه براي تبيين مباحث بوده است. اما آن چه تحت عنوان تورات و انجيل ( عهدين ) در منظر اسلامي داراي پايه هاي استوار اعتقادي است، وجود دو تورات و انجيل « مُنزَل » و « موجود » است. در توضيح بايد گفت براساس اين انديشه كه مبتني بر احترام و ارزش نهادن آيات بسياري از قرآن كريم به تورات و انجيل است.(22) نزد مسلمانان اعتقادي راسخ وجود دارد كه اين دو كتاب آسماني در طول زمان دست خوش تحريف گشته اند. بدين ترتيب وراي محترم داشتن تورات و انجيل، انديشه تغيير و تبديل اين دو كتاب منزل بر موسي كليم الله (عليه السلام) و عيسي روح الله (عليه السلام)، سبب گشته است، دو نوع رويكرد متفاوت به آن دو كتاب وجود داشته باشد؛ پذيرش كامل كتاب هاي آسماني منزل و قبول گزينشي تورات و انجيل موجود نزد اهل كتاب. گفتني است كه بنابر اعتقادات شيعي، متن منزل و نسخه اصيل تورات و انجيل به مثابه ميراث نبوت، از انبياي پيشين به حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و سپس به امامان شيعي انتقال يافته است(23)؛ به اين ترتيب مشاهده مي شود امام رضا (عليه السلام) كه متن اصيل كتاب هاي آسماني را در اختيار داشته با استناد به آنها مواضع مختلف اعتقادي مسلمانان و اهل كتاب را بر مباني آثار خود آنها بررسي مي كند.
پس از آن چه درباره دو ابزار رضوي در مواجهه با پيروان اهل كتاب بيان شد؛ يعني سخن گويي به قدر توان تفكري و اعتقادي ايشان؛ و نيز احتجاج به كتاب هاي آسماني خود آنها؛ بايد به موضوع زبان نيز اشارتي گذرا شود. واقعيت اين است كه براساس آن چه در منابع گوناگون برجاي مانده، امام رضا (عليه السلام) بر آن بوده است تا در غالب موارد براي تثبيت گونه اي از احترام متقابل و تبيين اين امر كه افزون بر كتاب ديني، زبان مخاطب هم از سوي آن بزرگوار بزرگ داشته مي شود، به زبان صاحبان عقايد و اديان ديگر سخن گويد. پيش تر بايد دانست كه براساس باوري راسخ نزد شيعيان، همچون ميراث نبوت كه در بالا ياد شد، توانايي سخن گويي امامان (عليهم السلام) به زبان هاي مختلف نيز همچون خاتمي در دهان، زنجيروار از پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به امام علي (عليه السلام) و سپس به ديگر امامان بزرگوار انتقال يافته بوده است.(24) تصريح امام رضا (عليه السلام) به توانايي سخن گويي به فارسي، هندي، نبطي، سرياني و... و در واقع عمل نمودن به آن نيز كه اسباب تحيّر و شگفتي حاضران در مجلس مأمون را برانگيخته(25)، فارغ از آن كه دربردارنده مصاديق امامت است، نشان دهنده ي قصد و انديشه اي خاص نزد آن بزرگوار است. نبايد از ياد برد كه آن حضرت با هركدام از پيروان و عالمان اديان ديگر به زبان خود وي سخن گفته، چنان كه از كتاب ديني خود وي نيز استفاده كرده است. به نظر مي رسد امام بر آن بوده تا به اين ترتيب از همان آغاز، احترامي متقابل را در سطح مجلس مناظره القا نمايد؛ چه، به رغم توانايي هم كلامي به عربي، ايشان به احترام افراد مختلف، تمام داشته هاي خود آنها را براي تعامل به كار مي بندد؛ بدين ترتيب از همان اول، خط و ربط ها و حد و اندازه ها براي مخاطب مشخص مي شود و از همان آغاز اين انديشه براي مخاطب تثبيت مي شود كه نه تنها تقابلي نيست، كه قصد دست يابي به انديشه و باوري مشترك است كه در پيشينه اديان الهي نيز ريشه داشته است.
7. مباني رويكرد رضوي به ديگر اديان
در بررسي آن چه از روايات و منابع مختلف برمي آيد، مباني رويكرد امام رضا (عليه السلام) در مواجهه با موضوعات گوناگون در ارتباط با اديان ديگر، همان گونه كه تصور مي رود در مرحله نخست قرآن است. امام در مناظره با جاثليق و رأس الجالوت، اگرچه از ابزار كتاب آسماني ايشان سود مي برد، اما مبناي چرخش سخن، بازتابي از اعتقادات اسلامي برخاسته از آيات الهي قرآن كريم است. از سوي ديگر التفات تام امام به يكي داني مبناي همه ي اديان الهي و خاستگاه يكسان آنها، بر آن است همان گونه كه كتاب هاي آسماني ايشان دست خوش تغيير گشته و به صورت متفاوت منزل و موجود از آن ياد مي شود، خود ايشان نيز با دور شدن از امت يك دست پيشيني به سمت و سويي متفاوت سوق يافته اند. براي نمونه، امام رضا (عليه السلام) در رابطه با پيروان دين مسيحيت، انديشه ظريفي را تبيين نموده كه با كنار هم گذاري برخي روايات و سخنان آن حضرت كه در منابع بازتاب يافته است، مي توان به مباني آن دست يافت. به نظر مي رسد امام به مواردي خاص توجه ويژه نموده است. اعتقاد آن حضرت به وجود وحدت پيشيني اديان و يكي داني سرچشمه هاي الهي آنها باعث گشته تا امام با ظرايفي واژگاني، به تفكيك پيشينه اهل كتاب و اهل كتاب عصري بپردازد. در روايتي امام به اين امر تصريح دارد از آن رو كه چرايي نامبري مسيحيان به نصارا، تنها به سبب حضور حضرت مريم و عيسي (عليه السلام) در قريه اي به اين نام بوده و صرفاً انتسابي براساس جغرافيا(26)، لذا اين نام عاريتي بوده و آني است كه ايشان را بدان خوانند، اما اصل ايشان تحت عنوان كلي امت عيسي داراي تلقي پيروان راستين اند. امام با اين ظريفه، عملاً بر آن است تا به گونه اي، به معرفي و تفكيك مسيحيان عصر خويش، به عنوان دورافتادگاني از مسيحيان راستين و اصيل پيشين بپردازد. شايد به همين دليل است كه هرگاه كه امام (عليه السلام) در سخن از يهود يا نصارا با مضاف اليه « امت » استفاده كرده، موضوع سخن به دوره هاي متقدم ايشان مربوط مي شده است. نمونه هاي متعددي از اين دست روايات كه مرجع سخن به رخدادهايي پيشيني و ديرين مربوط مي شود در منابع مختلف از هم صحبتي امام با ابوقره مسيحي تا بزرگان و عالمان اهل اديان ديگر در مجلس مأمون و حتي در روايات تفسيري آن حضرت يافت مي شود.(27)بر اين اساس، مفهوم خاستگاه يكسان اديان در منظر رضوي، در شمار موضوعات قابل التفات به شمار مي رود. روايت شايان توجه پرسش ابن سكيت از امام رضا (عليه السلام) درباره ي چيستي و چوني تفاوت معجزات پيامبران از موسي (عليه السلام)، عيسي (عليه السلام) و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و پاسخ دقيق و ظريف حضرت پايه ي استواري بر اين بحث تواند بود. امام در پاسخ، عصاي موسي و دانش پزشكي و زنده گرداندن مردگان براي عيسي (عليه السلام) و قرآن براي حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) را به مثابه 3 بُعد مختلف از توانايي و دانش عصري قوم آن بزرگواران ياد كرده و بر آن است كه پروردگار عالم براساس ميزان درك و توان عقلاني مردم زمانه، براي پيامبران خود معجزاتي را تدارك ديده است.(28) درواقع در منظر رضوي تفاوت در اصل رسالت نيست، بلكه تفاوت در بيان، به قوم پيامبران و دانش عصري مربوط مي شود. نمونه همين نوع برخورد امام نسبت به اديان ديگر را مي توان در نقل روايتي از پدران بزرگوارش در تقسيمات فرق آنها ملاحظه نمود. نقل اين روايت از درجه ي اهميت بسزايي برخوردار است. بر پايه روايتي از آن حضرت به نقل از امامان (عليهم السلام) از حضرت علي (عليه السلام) در هم كلامي با رأس اليهود، به تفرقه يهوديان، مسيحيان و مسلمانان به فرقه هاي مختلف اشاره شده، كه در هر 3 مورد، به تفكيك، تنها يكي بر حق و در شمار فرق ناجيه است و ديگر فرقه ها، ناراستين اند.(29) اين نمونه ها آشكارا بيانگر آن است كه يكي از مهم ترين مباني رويكرد حضرت رضا (عليه السلام) با اديان ديگر، اعتقاد به توحيد و همساني ماهوي رسالت اديان مختلف است.
در اين جا با بذل دقت در بخش نخست از حديث معروف سلسله الذهب:( لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي )، بايد گفت كه به نظر مي رسد امام رضا (عليه السلام) مفهوم كلي توحيد را با توسعي درخور، مورد عنايت داشته و به عنوان نمونه اعلاي مسلمان عصر خويش، بر خود مي دانست كه افزون بر زعامت شيعيان (در قالب امامت ) و در معناي عام تر، همه مسلمانان ( در قالب ولايت عهدي خلافت )، به گونه اي كه توجهات را به سمت امكان وحدت ارتباطي ميان اصحاب اديان الهي نيز سوق دهد. آن چه در روايات حضرت از پيشينيان از اهل بيت (عليهم السلام) در بيان مفاهيم توحيد، به ويژه نقل و روايت حديث نبوي « التوحيد نصف الدين » آمده (30)، بيانگر ديدگاه ايشان در منظري كلي است؛ ديدگاهي كه وقتي در مواجهه با اديان ديگر قرار گيرد به اشكال مختلف در همان راستاي ايجاد وحدت از نوع هر آن چه در خاستگاه نخستيني بوده، روي مي نمايد. براي نمونه همانندگيري هاي مثالي در روايات بسياري كه از امام هشتم شيعيان بر جاي است، اين سخن را به طرزي شگفت انگيز تبيين مي نمايد. آن چه تحت عنوان توحيد در منظري عام در حديث سلسلة الذهب توسط امام بيان شده است، در روايتي به نقل ايشان از امام حسن (عليه السلام)، نيز به نوعي ديگر وارد شده است. بر پايه روايت امام رضا (عليه السلام)، عيسي بن مريم (عليه السلام) به هنگام خواب ديدن امام سوم شيعيان، در پاسخ به پرسش امام حسن درباره اين كه چه جمله اي براي حك نمودن بر انگشتري مناسب است؟ حضرت عيسي (عليه السلام) به اين جمله تصريح نموده است:« لا اله الا الله الملك الحق المبين » (31) در همين راستاست صراحت كامل امام رضا (عليه السلام) به كفايت اسلام، با شهادت به لا اله الا الله (32). همين نوع نگرش به مفهوم كلي توحيد است كه باعث مي شود آن امام در مواجهه با مباحث مربوط به اديان ديگر، به شكلي از همسان نگري ديني در معناي عام و پيش خوانده آن قايل باشد؛ لذا آن هنگام كه از حضرت در مبحث حفظ حرمت وصيت، پرسشي غيرمتعارف مي گردد، پاسخ شگفت انگيز ايشان توجه برانگيز مي نمايد. موضوع از اين قرار است كه مسلماني وصيت كرد تا مالي از وي به نصارا رسد، وصيتي كه اسباب ناخرسندي برادر وصي را برانگيخته بود و بر آن بود كه تا مسلمانان هستند، رسيدن آن مال به نصارا دور از انديشه است. اما امام رضا (عليه السلام) با استناد به آيه 181 از سوره بقره « فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ» بر صدق انجام وصيت صحه گذارده و رسيدن آن مال به نصارا را مورد تأييد قرار مي دهد.(33) با توجه به آن چه گذشت برخي روايات از آن حضرت قابل تبيين مي نمايد. براي نمونه صدور برخي احكام فقهي يكسان براي افراد يهودي، نصارا، مجوس و نيز مسلمان (34)؛ كنار هم آوردن هايي پرمعنا از انبيا و اهل بيت (عليهم السلام) مانند ذكر استحباب غسل روز 21 رمضان، از آن رو كه رفع عيسي بن مريم (عليه السلام) و شهادت و تدفين امام علي (عليه السلام) در آن روز بوده است(35)؛ تشبيه فرزند بزرگوارشان، امام جواد (عليه السلام) به موسي بن عمران (عليه السلام) كه درياها را مي شكافت و عيسي بن مريم (عليه السلام) كه مادري پاكيزه داشت(36) و مواردي از اين دست، همه نشان از همين انديشه دارد.
پي نوشت ها :
1. عضو هيئت علمي دايرة المعارف بزرگ اسلامي.
2.احمد بن حنبل، 1313ق، ج4، ص 136؛ صنعاني، 1403ق، ج11،ص 110-111.
3.ابوليث سمرقندي، بي تا، ص 19-20؛ ابوليث سمرقندي، بي تا، ص 48؛ ابن قتيبه، 1960م، ص 25؛ مسعودي، 1385ق، ج1،ص 426، ج3، ص 31.
4.ابن نديم، 1350، ص 214.
5.ابن نديم، 1350، ص 229.
6.ابن نديم، 1350، ص 184.
7.ابن نديم، 1350، ص 205.
8.ابن نديم، 1350، ص 216.
9.ابن نديم،1350، ص 221.
10.ابن شعبه حراني، 1406، ص 426.
11.فيض كاشاني، 1412، ص 49.
12.مباركفوري، بي تا، ج 10، ص 197.
13.نك: ابن بطريق، 1407، ص 119؛ مقايسه شود با عياشي، 1380-1381ق، ج1، ص 5؛ كليني، 1391ق، ج1،ص 295؛ راوندي، 1397ق، ج1، ص 63؛ طباطبايي، 1417ق، ج1، ص 12.
14.ابن بابويه، 1390ق، ج78، ص 527؛ ابن بابويه، 1404ق،ج2، ص 182؛ شيخ طوسي، 1413، ص 121-122؛ ابن نما، 1369ق، ص 10؛ سبط طبرسي، 1385ق، ص 11؛ ابن طاووس، 1417، 16.
15.ابن قبه رازي، 1390، بند2، ص 50؛ شيخ مفيد، 1414ق، ص 220-221؛ شيخ مفيد، 1414ق، ج1، ص 179.
16.ابن بابويه، 1404ق، ج1، ص 260.
17.عياشي، 1380-1381ق، ج1، ص 349؛ ابن بابويه، 1404الف، ج1، ص 102؛ ابن بابويه، 1404ب، ج3، ص 47.
18.براي برخي نمونه ها نك: منسوب به امام حسن عسكري، 1409، ص 488-489؛ ابن بابويه، 1387ق، ص 451؛ راوندي، 1409ق،ج2، ص 508؛عماد الدين طبري، 1412، ص 329-330؛ نوري، 1408ق، ج2، ص 182-183؛ حويزي، 1915، ج1، ص 85؛ حرعاملي، 1391ق، ج15، ص 128؛ فيض كاشاني، 1374، ج1، ص 138؛ طريحي، 1386ق، ج4، ص 320.
19.برقي، ج1،ص 195؛ كليني، ج1، ص 23، ج8، ص 268.
20.مجلسي، 1403، ج54، ص 226.
21.مجلسي، 1403، ج54، ص 226.
22.بقره، 4؛ آل عمران، 48 ،3؛ نساء، 162، 60؛ مائده، 46، 44؛ انعام، 154، 91؛ و بسياري آيات ديگر.
23.سعيد بن منصور، 1982م، ج3، ص 944؛ كليني، 1391ق، ج1،ص 44-45، ج2، ص 496-497؛ صفار، 1404، ص 155-157؛ آقابزرگ تهراني، 1983م، ج1، ص 278-279، ج11، ص 54.
24.راوندي، 1409، ج1، ص 351؛ بحراني، 1413، ج7، ص 215.
25.راوندي، 1409، ج1، ص 351؛ بحراني، 1413، ج7، ص 215.
26.فيض كاشاني، 1374، ج1، ص 138؛ طريحي، 1386ق، ج4، ص 320.
27.براي برخي از نمونه ها نك: ابن بابويه، 1385ق، ج2، ص 417، 596؛ ابن بابويه، 1404 الف، ج2، ص 256؛ ابن بابويه، 1362، ص 318؛ ابن شهرآشوب، 1376ق، ج3، ص 462؛ بحراني، 1363، ج15، ص 68.
28.ابن بابويه، 1385ق، ج1، ص 121-122؛ ابن بابويه، 1404 الف، ج1، ص 85-86.
29.عطاردي، 1409ق، ج1، ص 123؛ براي اصل روايت نگاه كنيد به: انصاري، 1415، ص 322؛ شيخ طوسي، 1413، ص 523؛ طبرسي، 1386ق، ج1، ص 391؛ ابن بطريق، 1407، ص 74.
30.ابن بابويه، 1378ق، ص 68.
31.نوري، 1408، ج3، ص 307.
32.حرعاملي، 1391، ج1، ص 440.
33.كليني،1391ق، ج7، ص 16؛ شيخ طوسي، 1379ق، ج9، ص 202.
34.مثلاً همان منبع، ج9، ص 124.
35.نوري، 1408، ج2، ص 498؛ بروجردي، 1399، ج3، ص 21.
36.حسين بن عبدالوهاب، 1369ق، ص 107-108.
ايزدي، مهدي و...[ ديگران]، (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول