مقدمه
مسأله اعجاز قرآن از ديرباز مورد بحث و نقد دانشمندان اسلامي و اخيراً مستشرفان قرار گرفته است و هر لحظه بر حجم آرا و نظرهاي گوناگون پيرامون آن افزوده مي شود.اعجاز همواره با تحدي ( هماورد طلبيدن ) قرين بوده است تا دليلي بر وحياني بودن قرآن باشد، بيشترين آيات تحدّي در مکه (1) ( اوج درگيري با مشرکان که به پذيرش اسلام تن نمي دادند و به معارضه برخاسته بودند ) نازل گشت. از اين رو سوره هاي مکي بيشتر با لحني تند و کوبنده به مقابله با آنان برخاسته و ضعف و ناتواني خصم را هرچه بيشتر آشکار ساخته است.
قرآن از همان دوران نخست با عنوان معجزه اسلام شناخته شد، گرچه واژه « معجزه » از اصطلاحات متأخر مي باشد و در پايان قرن دوم رايج شد. (2)
اولين کسي که درباره اعجاز قرآن به بحث نشست و آن را در رساله اي جدا به رشته تحرير درآورد، أبوعُبيد قاسم بن سلام (ت 209) بود. بعد از وي محمد بن زيد واسطي (ت 307) کتابي نوشت، ولي مهم ترين اثر باقي مانده در اين زمينه اثر ابوسليمان حمد بن محمد خطابي بُستي (ت 388) است.
معجزه در کلمات معصومين - عليهم السلام - اولين بار در حديث مرحوم صدوق از امام علي بن موسي الرضا - عليه السلام - (148-203) به کار رفته است. وي مي نويسد:
ذَکرَ القُرآنَ فَعَظَّمَ الحُجَّةَ فيه و الآيةَ المُعْجِزَةَ في نَظْمِه... (3)
واژه اعجاز از ريشه « عَجْز » به معناي ناتواني گرفته شده است. عَجَزَ: ناتوان شد. أعْجَزَهْ إعْجازاً: او را ناتوان ساخت. که اين ناتوان ساختن دوگونه است:
1. قهراً و به رغم توان، او را از اقدام بازدارد، مانند آنکه جلوي او را بگيرد و به رغم توانمندي، او را از هرگونه اقدام در زمينه انجام عمل (مقدور) باز دارد.
2. کاري بس سترگ انجام دهد که از توان ديگران بيرون باشد و هماوردان، از انجام آن ذاتاً عاجز باشند، زيرا توان انجام چنين کاري را خود به خود ندارند. لذا آنان را به شگفتي وامي دارد و آن ها به ناتواني خود اعتراف مي ورزند، چنانکه مي گويند: أنْسبي ما قَبْلَهُ و أتْعَبَ مَنْ بَعْدَه... گذشته را به دست فراموشي سپرد و آينده گان را به دشواري افکند. يعني: کاري بس سترگ و شگفت انگيز انجام داد، که خود به خود کارهاي مشابه گذشته در مقابل آن کوچک و از نظرها محو شد... و آينده گان را براي آوردن مشابه آن، به دشواري واداشت.
اينک از نظر افکندن و به دشواري وا داشتن، نه از روي زور و قهر، بلکه به جهت سترگي و عظمت کاري است که کارهاي مشابه گذشته و آينده را ناچيز جلوه مي دهد.
اعجاز قرآن يا هر معجزه که به دست انبيا صورت مي گيرد، همين حالت را دارد که عظمت عمل مايه عجز ديگران مي شود، نه آنکه قهراً از آنان سلب قدرت مي گردد و خدا قهراً مانع اقدام آنان مي شود. نه چنين نيست، وگرنه ذات معجزه شگفتي نخواهد داشت، بلکه شگفتي در قدرت قاهره الاهي است که جلوي آنان را به رغم توانمندي گرفته است!
اعجاز، همواره با عنوان يک ضرورت اثباتي مطرح بوده است تا نشانه اي بر صحت دعوي نبوت باشد.
ولي اين ضرورت آيا ضرورت تبليغي است يا ضرورت دفاعي؟
بدين معنا که انبيا در همان آغاز نبوت، براي اثبات دعوي خويش، معجزه ارائه مي دادند، يا تنها موقع برخورد با شبهات معاندين و براي دفع شبهه، دست به معجزه مي زدند؟
تا آنجا که رفتار انبيا و کاربرد معجزه نشان مي دهد، فرض دوم صحيح است، زيرا دعوت انبيا همواره با فطرت پاک انسان ها دمساز بوده و مطالب عرضه شده از جانب آنان، موافق خرد آزادانديشان بوده است، به گونه اي که پاک نهادان هميشه و بي درنگ آن را پذيرا بوده اند، زيرا دريافت از انبيا را با يافته هاي دروني و وجداني خويش همواره هم خون و همگون ديده اند و احساس کرده اند آنچه در پي آن بوده اند، به دست انبيا عرضه شده است.
از اين رو آنان که گمشده خويش را بالعيان (وجدان ذاتي) در دست انبيا مي يافتند، به دلايل اثباتي نيازي نداشتند.
سرّ موفقيت انبيا در طول تاريخ نيز همين بود که آنچه عرضه مي کردند، دقيقاً وفق تقاضاي مخاطبان بوده و لذا پذيرفته شده است:
وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ. (4)
راز موفقيت در همين است که کالاي عرضه شده، مورد پذيرش باشد و مشتريان بپذيرند که مطابق خواسته و قابل پذيرش است.
و همين است معناي آيه کريمه:
كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ. (5)
خداوند حتم فرموده که خود و فرستادگانش پيروز باشند، زيرا خداوند صاحب قدرت و شوکت است و شکست پذير نيست.
باز مي فرمايد:
وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ. (6)
هر آينه لشکريان ما همواره پيروزند.
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ. (7)
همانا که فرستادگان خود و مؤمنان را در همين جهان ياري مي کنيم و آنان را پيروز مي سازيم.
آري! اين نصرت و پيروزي، همان پيروزي حق بر باطل است که همواره باطل را مي کوبد و بر آن پيروز مي شود:
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ. (8)
اين است که همواره حق آشکار و سربلند، و باطل هميشه سرشکسته است و هرگز باطل نتوانسته است چهره حق گونه به خود گيرد، يا حق، صورت باطل پيدا کند. بي ترديد نزد آزادانديشان، حق از باطل جدا است و هيچگاه آميخته نمي شود، و به عبارتي ديگر حق، جلوه اي در فطرت دارد که خاموش شدني نيست.
بر همين اساس، امام صادق - عليه السلام - مي فرمايد:
سنت الاهي بر آن قرار گرفته که هيچگاه حق و باطل با يکديگر اشتباه نشوند، بدين معنا که شناخت حق از باطل براي همه و در همه ي احوال، فطري و بديهي است.
آنگاه مي افزايد:
اگر چنين نبود - يعني شناخت حق و باطل ضروري نبود - هرگز حق از باطل شناخته نمي شد. و هيچگاه باطلي در مقابل حق قرار نمي گيرد، مگر آنکه با شکست مواجه مي شود. (9)
البته انسان ها بالفطره حق شناس، حق جو و حق گو هستند و پيوسته به دنبال دست يابي به حقيقت در تلاش هستند، و هر کجا آن را يافتند، با جان و دل مي پذيرند. مگر آنکه مانع خارجي جلوگير شود که يک حالت انحرافي است.
در اين راستا ( ابن سکيت ) (10) از امام علي بن موسي الرضا - عليه السلام - پرسشي درباره معجزات انبيا دارد؛ سپس مي پرسد: اکنون که معجزاتي ارائه نمي شود، چگونه است؟ امام در جواب مي فرمايد: خِرَد آدمي بزرگ ترين گواه است تا راست گويان را از دروغ گويان تشخيص دهد، و ايمان آورد.
آنگاه ابن سکيت عرض کرد: به خدا سوگند که پاسخي است درست و کامل. (11)
آري! چون انبيا مناديان حق اند و چيزي جز حق و حقيقت که به طور کامل مطابق فطرت و موافق عقل سليم و گمشده انسان ها است، نمي گويند. لذا جاي درنگ در پذيرفتن گفته هايشان وجود ندارد، و همواره دعوتشان مورد پسند بوده است، زيرا عرضه طبق تقاضا است:
وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ. (12)
آنچه را که در پي آن بوده ايد بر شما عرضه شده است.
لذا روي آوردن به جز آنچه انبيا آورده اند، يک حالت انحرافي شمرده مي شود، و رهسپاران آن همواره در ستيز با درون خود و برخلاف فطرت و خرد خود در حرکت هستند:
وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ. (13)
هر که راهي جز راه خدايي پويد، فاقد برهان (دليلي روشن) است.
قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ. (14)
حجت و دليل قاطع همواره از آن خدا است.
وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ... (15)
کساني که درباره خدا در ستيزند - از آن پس که دعوت او پذيرفته است - هر آينه پايه مستحکمي ندارند و دليل شان سست و فروپاشيده است.
خلاصه اينکه انبيا چون چيزي جز حقيقت و مطابق فطرت عرضه نمي کنند، همواره آزادانديشان، دعوت آنان را بي چون و چرا مي پذيرند:
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ. (16)
وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ. (17)
ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ. (18)
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ... (19)
وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ. (20)
وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ. (21)
لذا جز مصلحت طلبان خودخواه رو در روي پيامبران قرار نمي گيرند، و اينانند که همواره با انبيا در ستيزند و مي کوشند تا با زور يا تزوير از دعوت حق جلوگيري کنند، وگرنه حق براي همه - حتي براي حق ستيزان - هميشه روشن است:
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً. (22)
حق را ناديده مي انگارند با آنکه درونشان آن را باور داشته است.
آري! طبع ستمگري و برتري جويي، آنان را به اين راه انحرافي کشانده است.
اينانند که در مقابل دعوت انبيا - اگر توانستند با زور، وگرنه با تزوير - به کارشکني مي پردازند و سد راه ايجاد مي کنند.
هرگاه با منطق زور، سدّ راه شدند و مانع ايجاد کردند، بايستي جبهه حق، دست به شمشير ببرد و سدّ شکني کند. و اگر با تزوير به شبهه افکني دست زدند، بايستي از راه بينه و شاهد حق (معجزه) و منطق برهان، شبهه زدايي نمايد، لذا معجزه، همچون شمشير براي رفع مانع به کار مي رود و وسيله اي دفاعي است، وگرنه در اصل، دعوت - چون حق محض است - به استدلال و برهان نياز ندارد.
علاوه اينکه هيچ پيامبري، در کنار دعوت، معجزه ارائه نکرد، مگر آنگاه که با مانع شبهه افکني مواجه شد. در نتيجه: معجزه، بيش از آنکه وسيله تبليغي باشد، يک وسيله دفاعي است.
پينوشتها:
1. طور، آيات 34-33؛ يونس، آيات 39-38؛ هود، آيات 14-13؛ اسراء، آيه 88؛ آخرين تحدي در آيات نخست سوره بقره (24) صورت گرفته است.
2. در قرآن، از معجزه با عنوان « آيه » ياد شده و اين واژه بيش از (80) بار به کار رفته است.
3. صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 128؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص 6/14.
4. ابراهيم، آيه 34 (هر آنچه خود خواسته ايد بر شما ارزيابي داشتيم) انسان ها در نهاد خويش خواستار هدايت گري دانا و توانا بودند، و آن را بر دست انبيا يافتند.
5. مجادله، آيه 21.
6. صافات، آيه 173.
7. غافر، آيه 51.
8. انبياء، آيه 18.
9. محاسن برقي، مصابيح الظلم، ص 222، ح 395-394.
10. از دانشمندان برگ جهان اسلام و معاصر سه امام (الرضا و التقي و النفي - عليهم السلام - ) بود.
11. صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 79، رقم 12، چاپ نجف.
12. ابراهيم، آيه 34.
13. مؤمنون، آيه 117.
14. انعام، آيه 149.
15. شوري، آيه 16.
16. رعد، آيه 14.
17. اسراء، آيه 105.
18. بقره، آيه 2.
19. يونس، آيه 108.
20. سبأ، آيه 6.
21. حج، آيه 54.
22. نمل، آيه 14.
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني جلد دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول