سید روح الله حسینی
سلام علیکم توضیحاتی درباره کتاب روضه الصفا میخواستم ممنون میشوم
سلام علیکم
توضیحاتی درباره کتاب روضه الصفا میخواستم
ممنون میشوم
با عرض سلام خدمت برادر گرامی! تاريخ روضة الصفا تاريخ روضة الصفا يكي از كتابهاي تاريخي مبسوط و مفصّل دورة تيموري به شمار ميرود. چنانكه ميدانيم سلاطين مغول و تيموري در ابتداي امر از ارزش و اهميّت زبان و ادب فارسي بياطلاع بودند و ميل و طبع ايشان به طرف مدايح ستايشگران و شاعران و اديبان نبود. به همين جهت است كه در دورة ايشان شعر و ادب روي به زوال نهاد. با گذشت زمان به طرف زبان و ادب رغبتي پيداكردند و خواستند كه شرح جهانگشايي ايشان در تواريخ ثبت شود، تا براي نسلهاي آينده يادگار بماند؛ لذا نياز خود را به مورّخان و نويسندگان اظهار كردند، تا اخبار جهانگشاييهاي آنان و نياكانشان را به رشتة تحرير درآورند. به همين سبب است كه در دورة مغول و تيموري درخشانترين آثار تاريخي به وجود آمد. معتبرترين و مفصّلترين تاريخهايي كه در اين دوره نوشته شد، عبارتند از: تاريخ جهانگشاي جويني از عطاء ملك جويني، جامع التّواريخ از رشيدالدّين فضل الله، تاريخ وصاف از وصاف حضره شيرازي، زبدة التّواريخ از حافظ آبرو، ظفرنامة تيموري و تاريخ روضة الصفا از ميرخواند بلخي و غيرها. مؤلّفِ روضة الصفا، ميرخواند يا اميرخواند است. نام وي سيّد بن امير برهانالدّين خاوند شاه بن شاه كمالالدّين محمود بلخي، معروف به ميرخواند يا اميرخواند است. مؤلّف، خود را در كتابش محمّد بن خواند شاه مينويسد و عنوان لقب ميرخواند را ديگران به وي دادهاند. دكتر محمّد جواد مشكور مينويسد: ”ظاهراً در قديميترين جايي كه بايستي از ميرخواند ياد شده باشد، تذكرة مجالس النّفائس امير عليشير نوايي است“ [1]. ميرخواند حسب و نسب عالي داشت، ولي باوجود حسب و نسب بزرگ از تكبّر و افتخار عاري بود. او از خردسالي در حديث و ديگر اصناف، منجمله علوم معقوله تبحّر كامل داشت، و در علم انشا بيهمّتا بود. در «حبيب السير» اين طور مينويسد: ”حضرت مخدوم امجد، خواند محمّد، از ساير اولاد عظام امير خاوند شاه، بلكه از اكثر علماي فضايل پناه به جودت طبع و سلامت ذهن مستقيم امتياز داشت، و در ايّام جواني تحصيل كمالاتِ نفساني نموده، در علوم معقول و منقول، نقش مهارت بر لوح خاطر نگاشت“ [2]. پدر ميرخواند، سيّد برهانالدّين خاوند شاه، در بخارا تجارت ميكرد. سلسلة نسب ايشان از چهار واسطه به سيّد اجل بخاري تعلّق دارد. اسم پدرش كمالالدّين محمود بود. او بعد از وفات پدر در صغرسن از وطن مألوف، بخارا، هجرت نموده به بلخ رسيد و در آنجا به تحصيل علم و دانش اشتغال ورزيد و يكي از دانشمندانِ بزرگ آن زمانه شد. سپس از بلخ سفركرده به صحبت مشايخ صوفيه بزرگ به هرات آمد و بسيار شهرت يافت و مريد شيخ بهاءالدّين گشت و تا وفات وي آنجا ماند. پس از وفات مرشد خويش از هرات به بلخ رسيد و در همين شهر وفات يافت. سيّد برهانالدّين سه پسر داشت: اميرخواند محمّد، سيّد نظام بديعالزمان كه منصب صدارت داشت و سيّد نعمت الله مجذوب. سيّد محمّد ميرخواند در سال 837 ه/ 1433 م. در بلخ به دنيا آمد و چنانكه در بالا اشارت رفت، بيشتر ايّام زندگيش را در شهر هرات گذرانيد و زير ساية امير عليشير نوايي تربيت يافت و آن وزير وي را بسيار دوست ميداشت. او در خانقاهِ «خلاصه» كه امير در هرات ساخته بود، زندگي ميكرد و آنجا با جميع خاطر به كار تحقيق خويش مشغول بود. گفتهاند كه تاريخ «روضة الصفا» را به امر و تشويق آن وزير آغاز به تأليف كرده و نيز به نام او ختم كرده است. چنانكه ميدانيم تاريخ روضة الصفا يكي از تواريخ مفصّل و مبسوط فارسي است. اين مجموعه عظيم مشتمل بر هفت جلد است؛ ولي بدبختانه مؤلّف اين تاريخ، هفتمين قسمتش را تمام نكرده بود كه مريض شد و صحت نيافت. بالآخر در ذيقعده سال 903 (نوصد و سه) [3] هجري در شصت سالگي از دنيا رفت و او را در هرات به نزدِ مزار شيخ بهاءالدّين، مرشد پدرش به خاك سپردند. او خود مينويسد: ”… از ابتداي سلطنت خاقان سعيد (ميرزا شاهرخ) تا نهايت دولت ميرزا سلطان ابوسعيد، اين صحيف نحيف بر پهلوي راست بر آستان افتاده و داستان دبستان مينوشت، و از صعوبت درد ميان (درد كمر) نتوانست يك صفحه را نوشته، در سلك تحرير كشد… به استراحت مشغول ميشد، خوابهاي عظيم ديده، از هول آن بيدار ميگشت يا حرارت مفرط بر مزاجش مستولي شده، به حال انتباه ميآمد“ [4]. از عبارت بالا معلوم ميشود كه مؤلّف در نگارش تاريخش تا زمان خاقان سعيد يعني ميرزا شاهرخ رسيده بود كه مريض شد، به همين جهت است كه شرح احوال سلطان ابوسعيد را نتوانست بنويسد. عنوان كتاب ”روضة الصفا في سيرت الانبيا و الملوك و الخلفا است“ [5]. چنانكه قبلاً اشارت رفت، اين تاريخ مشتمل بر هفت جلد است: جلد اوّل: تاريخ انبيا و سلاطين قديم ايران؛ جلد دوّم: تاريخِ حضرت رسول اكرم(ص) و شرح احوال خلفاي راشدين؛ جلد سوّم: تاريخ ائمّه و شرح احوال امويان و عبّاسيّان؛ جلد چهارم: تاريخ طاهريان و صفّاريان و سامانيان و غزنويان و ديلميان و اسمعيليان و سلجوقيان و خوارزمشاهيان و اتابكان و ملوكِ خلج و ملوك كرت و مطالب ديگر؛ جلد پنجم: تاريخِ تركستان، مغول، احوال چنگيزيان، اولادِ چنگيزيان، احوال امراي مغول، چوپانيان، و ايلكانيان و سربداران و مطالب ديگر؛ جلد ششم: امير تيمور گوركاني، اولاد امير تيمور، ميرزا شاهرخ، احوال اولاد شاهرخ، احوال ميرزا ابوالقاسم و احوال سلطان حسين بايقرا؛ جلد هفتم: اين امر مسلّم است كه ميرخواند به علّت بيماري خودش نميتوانست بر مقدّمه چيزي بيفزايد؛ لذا غياثالدّين خواندمير نوة دخترياش يادداشتهاي او را گردآورده و با تحقيقات خود آميخته، تاريخ وي را به تكميل رسانيده است. خواندمير آن كتاب را تا انجام كار بديعالزمان ميرزا و سلطنت پسر او محمّد زمان ميرزا به تاريخ 929 (نهصد و بيست و نه) [6] يعني 26 سال پس از مرگ جدّش ميرخواند رسانيده است. استاد همايي مينويسد: ”بايد دانست كه صاحب روضة الصفا تفسير احوال و وقايع حوادث عصر پسران ابوسعيد را به مجلّدِ هفتم موكول ميكند، كه اثري از آن در دست نيست، و اگر در اين باره و قسمتهاي ديگر از قبيل تاريخ ايّام ممدوحان و مربّيان خود، يعني سلطان حسين بايقرا و امير عليشير نوايي چيزي نوشته باشد. شايد از سواد به بياض نيامده و اصلاً ازبين رفته يا سوادش به دست نوة دختري او خواندمير افتاده و او در تأليف حبيب السير از آن استفاده كرده است“ [7]. در خاتمة جلد هفتم روضة الصفا، مطالبي جغرافيايي، تحت عنوان «ملحقات» نوشته شده است. معلوم ميشود كه اين ملحقات نظريه و عقيده نويسنده است. جواد مشكور مينويسد: ”اين ملحقات به عقيدة نگارنده، بايستي از خود ميرخواند باشد كه بعدها به دست نوة دخترياش خواندمير افتاده و آن مطالب را با جرح و تعديل و تقديم و تاخير، بيشتر با عين عبارت در جلد چهارم كتابِ خود (از صفحه 619 تا 702) آورده است“ [8]. در زمان قاجاريه، رضا قلي خان هدايت طبرستاني سه جلد بر روضة الصفاي ميرخواند نوشته است و آن را به نام ناصرالدّين شاه منسوب كرده و از اين جهت نامش را روضة الصفاي ناصري گذاشته است. به همين دليل است كه اين مجموعه ده جلد ميشود. البتّه بايد دانست تاريخ ميرخواند مشتمل بر شش جلد است و جلد هفتم را نوة دخترياش خواندمير به اتمام رسانيد، ولي سه جلد ديگر به قلم رضا قلي هدايت طبرستاني، شامل تاريخ صفويه و افشاريه و زنديه و قاجاريه تا زمان ناصرالدّين شاه است، كه آن را در مدّت دو سال به پايان رسانيد. ترتيب آن سه جلد از اين قرار است: جلد هشتم: در تاريخ صوفيه و احوال علما و رجال آن دوره؛ جلد نهم: در تاريخ زنديه و احوال علماي آن عهد و اعقاب زنديه و پادشاهي آقا محمّد خان قاجار و سلطنت فتح علي شاه قاجار و محاربات ايران و روس و جلوس ميرزا وليعهد در تبريز؛ جلد دهم: در سلطنت محمّد شاه قاجار و ده سال اوّل سلطنت ناصرالدّين شاه تا سال 1273 هجري؛ پرفسور ادوارد براون مينويسد: ”از تأليفات رضا قلي خان متخلّص به «هدايت»، تأليف ملحقات روضة الصفاي ميرخواند است كه دنبالة آن تاريخ مشهور را تا سال 1857 ميلادي ادامه ميدهد. اين كتاب هنگامي كه مؤلّف آن در 1855 ميلادي (1272 هجري) از سفارت خوارزم باز ميگشت، قريب به اتمام بود. شرح اين مسافرت رضا قلي خان در كتاب سفارتنامه كه متن فارسي آمزاموسيوشغرفا ترجمة فرانسه در 9-1876 ميلادي طبع و منتشر نموده، مندرج است. در آخر جلد نهم روضة الصفاي ناصري كه به پايان سلطنت فتح علي شاه قاجار منتهي ميشود، چندين صفحه مخصوص تذكرة احوال اعيان دولت و شعرا و علما و ساير مردمان بزرگ آن دوره آمده كه حاوي نكاتي است راجع به زندگاني آنان كه در دو كتاب ديگر رضا قلي خان هدايت يعني مجمع الفصحا و رياض العارفين به نظر نميرسد“ [9]. ميرخواند مؤلّفِ روضة الصفا، براي تشكيلدادن اين تاريخ مفصّل منابع و مآخذ معتبر عربي و فارسي را به كاربرده كه تفصيلش در مقدّمة تاريخ نوشته است كه برخي از آنها به قرار زير است: «مغازي محمّد بن اسحاق، وهب بن منبه، اقدي، اصمعي و تاريخ محمّد بن جرير طبري، معارف بن قتيبه، تاريخ اعثم كوفي، تجارب الامم بن مسكويه، منتظم بن جوزي، غررالاخبار ملوك الفرس ثعالبي، اخبارالطوال ابوحنيفه دينوري، تواريخ سعودي، شاهنامة فردوسي، تاريخ ابوالفضل بيهقي است كه سي مجلّد آن را در دست داشته است، سياق التّاريخ ابوالحسن محمّد بن عبدالغافر فارسي، تاجالمآثر صدرالدّين محمّد بن حسن نظامي، طبقاتِ ناصري تأليف ابوعبدالله منهاج سراج، زبدة التّواريخ ابوالقاسم محمّد بن علي كاشي، تاريخ جهانگشاي جويني، تاريخ گزيدة حمدالله مستوفي، نظام التّواريخ قاضي بيضاوي، جامع التّواريخ خواجه رشيدالدّين فضل الله و تاريخ حافظ ابرو». نثر روضة الصفا معروفترين نثر آن زمانه است. مؤلّف، صنايع و بدايع، مانند: تشبيهات، استعارات، مراعات النّظير و جناس؛ احاديث، امثال، ترصيعات، تعقيدات و تطولات و مترادفات را كه در آن روزگار عام بود و مردمان ميپسنديدند، به كاربرده است. امّا اين شيوة عبارت يا سبك نگارش كه مشتمل بر تعقيدات و تكلّفات و تطوّلات و خودنمايي است، براي تاريخنويسي خوب نيست. دربارة اين سبك خود ميرخواند مينويسد: ”كتابش با سبكي منشيانه و متكلّفانه كه مشحون از تشبيهات و ترصيعات و استعارات و تضمين آيات و احاديث و امثال و اشعار ميباشد، به رشتة تحرير درآمده، و اين سبك منشيانه در آن روزگار معمول و رايج بوده است“ [10]. البتّه بايد درنظر داشت گرچه سبك تحرير روضة الصفا پيچيده و مشكل است، ولي از تعقيد و تكلّفِ سبك نگارش، مانند تاريخ جهانگشاي جويني و تاريخ وصاف و غيره عاري است و قابلِ فهم و درك است. بيوريج دربارة تاريخ روضة الصفا مينويسد: ”با آنكه اين كتاب اثري محقّقانه ميباشد، ولي فاقد شخصيّت و انتقاد تاريخي است و شيوة تحرير آن از انواع قلنبهنگاري و نثرهاي متكلّفانه است و كتابي است كه در مشرق زمين شهرت فراوان دارد“ [11]. روضة الصفا تاكنون سه بار چاپ شده است: يكي در بمبئي 1271 هجري و ديگري به شموليت روضة الصفاي ناصري از 1270 تا 1274 هجري در تهران به چاپ سنگي انتشار يافته و سوّم، اين تاريخ به اهتمام كتابخانة خيّام در سال 1338 تا 1339 هجري شمسي چاپ شده است. نسخههاي خطّي روضة الصفا، در كتابخانههاي مختلف يافته ميشود. ريو [12] چند نسخه قديمي را نشان ميدهد؛ يك نسخة قديمي آن در كتابخانة موزة بريتانيا و نسخة ديگر در كتابخانة دانشگاه پرينستون و يك نسخة ديگر در كتابخانة تاشكند وجود دارد. ترجمة روضة الصفا، در بيشتر زبانهاي جهان مانند تركي، انگليسي، فرانسه، آلماني و لاتين و… انتشار يافته است. ترجمة تركي روضة الصفا در سال 1842 (هزار و هشتصد و چهل و دو) ميلادي در استنبول طبع شده است. شهآ (D. Shea) در سال 1832 (هزار و هشتصد و سي و دو) هجري تاريخ پادشاهان ايران قديم را از روي آن تاريخ به انگليسي ترجمه كرد و در لندن به طبع رسانيد. دو ساس (D. Sacy)، تاريخ سلسلة ساساني را از روي آن كتاب به زبان فرانسه ترجمه كرد و در سال 1793 (هزار و هفتصد و نود و سه) ميلادي در پاريس به طبع رسيد. ژوبر تاريخ ساسانيان را از روي آن كتاب در سال 1843 (هزار و هشتصد و چهل و سه) ميلادي به فرانسه ترجمه كرده و در پاريس منتشر ساخته است. پنيش (Junish) متن تاريخ پيش از اسلام را از آن كتاب بيرون آورده با ترجمة لاتين آن، در سال 1782 (هزار و هفتصد و هشتاد و دو) ميلادي منتشر كرد. ميلتشرليك (Miltscherlik) دانشمند آلماني، متن تاريخ سلسلة طاهريان را از آن كتاب استخراج كرد و با ترجمة لاتين، در سال 1814 (هزار و هشتصد و چهارده) ميلادي در شهر گوتيكن منتشر كرد و طبع دوّمش در برلين منتشر شده است. علاوه بر اين ويلكن (Wilken) متن تاريخ سامانيان را از كتاب بيرون آورد و با ترجمة لاتين آن، در سال 1808 (هزار و هشتصد و هشت هجري) در گوتينگن به طبع رسانيد. بعد از آن ويلكن دانشمند فوقالذكر، متن تاريخ سلسلة غزنويان را از آن كتاب بيرون آورد و با ترجمة لاتين آن، در سال 1832 (هزار و هشتصد و سي و دو) ميلادي در برلين منتشر ساخت و نيز ويلكن متن تاريخ سلاطين آل بويه را از آن كتاب استخراج كرد و با ترجمة آلماني آن، در سال 1835 (هزار و هشتصد و سي و پنج) ميلادي در برلين به طبع رسانيد. وولرس (Vullers) تاريخ سلاجقه را با ترجمة لاتين و آلماني آن، در سال 1837 (هزار و هشتصد و سي و هفت) ميلادي در گيسن به طبع رسانيد. منابع 1. براون، پرفسور ادوارد: تاريخ ادبيّات ايران (ج 4 ـ از صفويه تا مشروطيت)، ترجمة غلام رضا رشيد ياسمي، تهران، 1316 ه ش. 2. خواندمير هروي، مير غياثالدّين محمّد بن خواجه همامالدّين: حسيب السير، جزو 3 از ج 3. 3. خواندمير هروي، مير غياثالدّين محمّد بن خواجه همامالدّين: حسيب السير، مقدّمة استاد همايي، طبع خيّام، ج 1. 4. ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: روضة الصفا (فهرست كامل)، مقدّمة جواد مشكور. 5. ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: روضة الصفا، طبع خيّام، ج 7. 6. ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: مقدّمة روضة الصفا (فهرست كامل). 7. Beveridge, W.H: Encyclopedia-de-l Islam, Volume III. 8. Elliot and Dowson: The History of India, Kitab Mahal, Allahabad, Volume IV. *- استاديار فارسي دانشگاه اسلامي عليگره، عليگره. [1]- ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: مقدّمة روضة الصفا (فهرست كامل)، ص 3. [2]- خواندمير هروي، مير غياثالدّين محمّد بن خواجه همامالدّين: حسيب السير، جزو 3 از ج 3، ص 336. [3]- He expired in the month of Zil-Qaida, 903, corresponding with June 1498 – aged sixty-six years. (The History of India, Elliot and Dowson, Vol. IV, p.129). [4]- ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: روضة الصفا، ص 4-873. [5]- The full title of this work is “Rauzat-us Safá fi Sirat-ul Ambiá wa-ul Mulúk wa-ul Khulafá” – The Garden of Purity, containing the History of Prophets, Kings and Khalifs. (The History of India, Elliot and Dowson, Allahabad, Vol. IV, p.127). [6]- ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: روضة الصفا، طبع خيّام، ج 7، ص 366. [7]- خواندمير هروي، مير غياثالدّين محمّد بن خواجه همامالدّين: حسيب السير، مقدّمة استادهاي، طبع خيّام، ج 1، ص 3. [8]- ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: روضة الصفا (فهرست كامل)، ص 10-9. [9]- براون، پرفسور ادوارد: تاريخ ادبيّات ايران، ترجمة رشيد ياسمي، ج 4، ص 197. [10]- ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: روضة الصفا، طبع خيّام، ص 875. [11]- Encyclopedia-de-l Islam, Beveridge, Voll. III, p.545. (به حوالة فهرست كامل روضة الصفا، مقدّمه، ص 11). [12]- ميرخواند بلخي، سيّد محمّد: روضة الصفا (فهرست كامل)، مقدّمة جواد مشكور، ص 4-13. Note: If you need hard copy of Qand-e-Parsi, please e-mail your complete address to qandeparsi@iranhouseindia.com شمارة 26-25، بهار- تابستان 1383 فصلنامه قندپارسي شمارة 21 ـ بهار 1382 فصلنامه قندپارسي شمارة 22 ـ بهار 1382 امیدوارم کافی باشد. موفق و مؤید و پیروز باشید.