محمد حسین

سلام . خواهش میکنم به اختصار به سوالات زیر پاسخ دهید . 1. آیا دوره ای در تاریخ بوده است که قمه زنی واجب...

سلام . خواهش میکنم به اختصار به سوالات زیر پاسخ دهید . 1. آیا دوره ای در تاریخ بوده است که قمه زنی واجب شده باشد ؟ 2.آیا روایتی پیرامون عدم حرمت لطمه زدن به خود در مجالس عزاداری داریم ؟ 3.تعریف دقیقی از "غنا" را ذکر کنید .( این سوال را مفصل پاسخ دهید ) 4.آیا در زمان اهل بیت علیهم السلام هم سینه زنی بوده است ؟ با تشکر
چهارشنبه، 5 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

محمد حسین

سلام . خواهش میکنم به اختصار به سوالات زیر پاسخ دهید . 1. آیا دوره ای در تاریخ بوده است که قمه زنی واجب...

محمد حسین ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )

سلام . خواهش میکنم به اختصار به سوالات زیر پاسخ دهید .
1. آیا دوره ای در تاریخ بوده است که قمه زنی واجب شده باشد ؟
2.آیا روایتی پیرامون عدم حرمت لطمه زدن به خود در مجالس عزاداری داریم ؟
3.تعریف دقیقی از "غنا" را ذکر کنید .( این سوال را مفصل پاسخ دهید )
4.آیا در زمان اهل بیت علیهم السلام هم سینه زنی بوده است ؟
با تشکر


مشاور: sayed mojtaba navab

با عرض سلام و با آرزوی سعادت و سلامت برای برادر گرامی! برادر گرامی! 1- از خودتان می پرسم آیا ممکن است یک عمل که به فرض به زور بتوان به اسلام ناب محمدی صلی الله ..وصلش نمود ، واجب شده باشد . گیرم در حرمتش خدشه کنیم در وجوبش !!!!!!!!!!!!!!!!!! 2- روایات رد باب فقط عزاداری اهل بیت ع نیست بلکه روایات کلا وظیفه یک مومن مسلمان را در قبال خود ، پروردگار و جامعه و دیگران می فرماید و مجتهد- که این از مختصات حیاتبخش شیعه است – خود با استنتاج خود و ولایتی که از ناحیه اهل بیت ع و امام زمانه ماع امام زمان عج گرفته است با شرایط و مقتضیات و ضروریات جامعه و جهانی تطبیق داده بر اساس ادله الهی موجود- کتاب و سنت و اجماع و عقل- استنتاج می نماید و در مورد این موضوع خاص الخاص البته ادله ای هم موجود است که می فرماید بسیار گریه کنید یا لطمه برخود بزنید و ... و حجت ما مرجع تقلید است نه فقط صرفا یک یا چند روایت که ماهم متخصص نیستسم که در چه شرایطی بوده و آیا صحیح السند است یا نه که این از وظایف مجتهد و فقیه است........... 3- به مقالات زیر دقت فرمایید: غنا آوازی است كه در آن صدا را در گلو می گردانند كه به زبان عرفی چهچهه می گویند و طرب انگیز و مناسب مجالس لهو و لعب هم می باشد. (جامع المسائل آیت الله فاضل, ج1, ص252) موسیقی: صداهایی است كه توسط آلات خاصی ایجاد می شود كه اگر مطرب و مناسب مجالس لهو باشد حرام است و نیز استفاده از آلات مخصوص موسیقی حرام, جایز نیست. پس ملاك, تند و كند بودن آهنگ یا داخلی و خارجی بودن و پخش از صدا و سیما یا مجوز وزارت ارشاد نیست. بلكه ملاك حرمت مطرب بودن و مناسب مجالس لهو و لعب بودن است كه اگر در عرف متدینین آهنگی را مطرب تشخیص دهند نواختن و گوش دادن به آن حرام است هر چند برای فرد خاصی اثر نداشته باشد. خداوند متعال همه را از شرور و فتن آخرالزمان محفوظ دارد. (ر.ك جامع المسائل آیت الله فاضل, ج1, ص254 و 255 ـ اجوبه الاستفتائات مقام معظم رهبری چاپ وزیری, ص411 و 412) دیدگاه برخی از فقها پیرامون غنا شیخ صدوق در مقنع (در کتاب حدود، باب شرب خمر و غنا) گوید: از غنا پرهیز کن، زیرا خداوند بر آن وعده ء آتش داده است. شیخ مفید در کتاب مقنعه (در ابواب مکاسب) گوید: درآمد زنان آوازخوان حرام است و فراگیری و آموزش آن نیز در شریعت اسلام حرام است. پیداست که حرمت مزدگرفتن در برابر غنا برای زن آوازخوان و حرمت آموزش و فراگیری آن تنها به خاطر حرمت خود غنا است. بنابراین حرمت غنا اصل و حرمت این امور فرع حرمت آن خواهد بود. شیخ طوسی در کتاب نهایه در باب مکاسب محرمه چنین آورده است: در آمد زنان آوازخوان و فراگیری غنا حرام است.) از این گفتار نیز - چنان که در ذیل گفتار شیخ مفید بیان شد- به دست می آید که خود غنا حرام است.مرحوم محقق در کتاب نکت بر عبارت فوق چنین حاشیه زده است: (این حکم نزد ما اجماعی است.) ابوالصلاح حلبی در کتاب کافی در فصل مربوط به کارهای حرام(1) می گوید: ابزار لهو همچون عود، تنبور، طبل، نی و امثال آنها و نیز ساختن آنها به منظور نواختن با آنها و تمام انواع غنا حرام است. قاضی ابن براج در کتاب مهذب در باب انواع مکاسب(2)آورده است : اما آنچه که در همه ء حالات ممنوع است هر حرامی است... و از جمله ء آن محرمات، غنا است. سلار در مراسل در فصل مکاسب می نگارد: از جمله ء حرام ها درآمد زنان آوازخوان است. محقق(قده) در کتاب شرایع، در نخستین فصل از کتاب تجارت در مقام شمارش انواع کسبهای حرام آورده است: نوع چهارم: کسبهای ذاتا حرام است، مثل مجسمه سازی و غنا. همچنین شرایع در کتاب شهادات ذیل شرط عدالت آورده است: در اینجا مسائلی مطرح است... پنجم: کسی که صدایش را بکشد به گونه ای که دارای ترجیع و طرب باشد فاسق می گردد و شهادتش رد می شود، همچنین شنونده ء چنین آوایی نیز حکمش چنین است. البته چنان که هویداست مرحوم محقق در این عبارت از عنوان غنا نام نبرده است. علامه در قواعد در مقام شمارش انواع تجارت ممنوع می نویسد: نوع چهارم: تجارتی که شرع مقدس بر حرمت عین آن تصریح کرده است مثل مجسمه سازی و غنا و آموزش و شنیدن آن و مزد زن آوازخوان. البته در عروسی مزد زن آوازخوان اجازه داده شده است، در صورتی که به باطل سخن نگوید و با آلات لهو ننوازد و با مردان مختلط نباشد. فرزند علامه، فخرالمحققین در کتاب ایضاح پس از نقل این که ابن ادریس حتی مزد زن آوازخوان در عروسیها را حرام می داند،آورده است: دیدگاه ابن ادریس از نظر من قوی تر است، زیرا این روایت یعنی- روایتی که این مزد را تجویر کرده - جزء اخبار آحاداست و نمی تواند با دلیل مانع- یعنی روایاتی که آوازخوانی زن را به طور مطلق حرام دانسته- تعارض کند، چون این روایات متواتر ند. مرحوم علامه(قده) در کتاب ارشاد در ضمن بر شمردن انواع مکاسب حرام می نویسد: چهارم « از اقسام تجارتهای حرام » آن دسته از مکاسب است که خود به خود حرامند، مثل مجسمه سازی و غنا. شهید ثانی در کتاب مسالک (کتاب شهادات) آورده است: غنا از نظر فقهای امامیه حرام است، خواه تنها با صوت انجام گیرد یا آلات غنا به آن ضمیمه گردد. محقق در کتاب مختصر النافع در ضمن بر شمردن اقسام تجارتهای حرام گوید: پنجم کارهای حرام است همچون مجسمه سازی و غنا. در ریاض- ذیل عبارت مذکور- نوشته است: غنا به معنای کشیدن صدا است که در برگیرنده ء ترجیع و طرب باشد یا چیزی است که در عرف بدان غنا گویند هر چند طرب آور نباشد. تفاوت نمی کند که غنا در شعر باشد یا در قرآن یا در چیز دیگر، حرمت غنا حکم اصح و اقوی است، بلکه چنان که برخی از بزرگان حکایت کرده اند اجماع فقها بر آن قائم شده است. و چنین اجماعی در کنار روایات صحیح مستفیض و غیر آن حجت است. ایشان آنگاه روایات دال بر حرمت غنا را بر شمرده است. مورد اجماعی که ایشان ادعا کرده اصل حرمت غنا می باشد. فقیه فقید خوانساری(قده) در جامع المدارک ذیل همین مبحث آورده است: اما در حرمت آن اختلافی نیست... علامه در ارشاد،ضمن کتاب شهادات ذیل شرط عدالت شاهد آورده است: شهادت کسی که با آلات قمار بازی می کند مردود است... شهادت کسی که به غنا گوش فرا می دهد نیز مردود است. غنا صوتی است که در بر گیرنده ء ترجیع و طرب باشد هر چند در قرآن باشد. همچنین شهادت غنا کننده، مردود است. مقدس اردبیلی در کتاب شرح ارشاد می گوید: در حرمت غنا و شنیدن آن نزد فقهای امامیه تردیدی نیست و شاید بتوان بر آن ادعای اجماع کرد و روایات فراوانی بر حرمت آن دلالت دارد. وی پس از ذکر چند روایت آورده است: مشکل، معنا و مفهوم غنا است. مشهور در معنای غنا، همان است که در متن ارشاد آمده است، یعنی کشیدن صدا همراه با ترجیع و طرب... و برخی از فقها مفهوم غنا را مقید به مطرب ندانسته اند، در این صورت غنا به طور مطلق حرام است چه طرب آور باشد و چه نباشد. به هر حال بر هر دو فرض تمام معنای گفته شده برای غنا در شرع و درلغت بیان نشده است. در قاموس آمده است: (غنا) مثل(کسا) نوعی از صوت است که با طرب آمیخته شود. از این عبارت استفاده می شود که غنا مطلق صوت طرب آور است. از این رو تعریف غنا به عرف واگذار می شود و هر چه را که عرف غنا بشناسد انجام و شنیدن آن مطلقا حرام است، چه در قرآن باشد یا در شعر یا چیز دیگر. خلاصه سزاوار نیست دست از تعریف مذکور بکشیم، چرا که این تعریف غنا مشهور است و مصنف و محقق و دیگران همین تعریف را برای غنا پذیرفته اند. گفتنی است که گفتار محقق اردبیلی در اینجا مانند صریح است و دلالت دارد که بی تردید و شاید هم بدون اختلاف، غنا با معنایی که دارد موضوع حرمت بوده و حرام است. مشکل معنای غنا است، نه آن که یک قسم از غنا حرام بوده و قسم دیگر حرام نبوده یا احتمال اباحه در آن وجود داشته باشد. باری، اختلاف در صوت و آوایی است که خالی از ترجیع و طرب است. در واقع نمی دانیم که عنوان غنا بر چنین صدایی صادق است یا نه. اما وقتی پذیرفتیم که غنا است دیگر در حکم آن یعنی حرمت، اختلافی نیست. از این رو، این گفتار محقق اردبیلی در اینجا قرینه است که مراد او در شرح عبارت علامه در کتاب متاجر که از ارشاد آورده است، همین معنا است. آنجا که می گوید: در مورد غنا گفته شده: آن کشیدن آوای انسان است مشروط بر این که در برگیرنده ء ترجیع و طرب باشد. ظاهرا در این صورت بدون اختلاف، انجام غنا، مزد گرفتن برای آن، فراگیری و آموزش و گوش دادن به آن حرام است. برخی از فقها معنای غنا را به عرف واگذار کرده اند. بنابراین، هرچه را که عرف غنا نام نهد حرام است، هر چند مشتمل بر ترجیع یا طرب نباشد، زیرا غنا واژه ای است که معنای آن در شرع حرام است، با این حال معنای آن در شرع بیان نشده است. از این رو معنای آن به عرف واگذار می شود و ظاهرا عرف بر آوای کشیده هر چند بدون طرب باشد غنا اطلاق می کند. پس چنین آوایی حرام است، زیرا تقسیم غنا به طرب آور و غیرطرب آور صحیح است، بلکه بعید نیست بر آوایی که ترجیع هم نداشته و در گلو پیچیده نشود غنا اطلاق گردد و سزاوار است از آن اجتناب شود. تعریف نخست مشهورتر است. شاید وجه اشهر بودن تعریف نخست آن باشد که غنایی که حرمتش با اجماع معلوم است غنایی است که دارای دو قید طرب و ترجیع باشد. اگر این دو قید را نداشته باشد مشمول اصل اباحه خواهد بود، هر چند مدلول ادله اعم است... بلکه اجماع بر حرمت غنا و تخصیص آن به دو قید مذکور نیازمند دلیل است. شاید گفته شود: روایات حجت نیستند و آنچه اجماع و شهرت بر آن قائم شده غنا به همراه دو قید ترجیع و طرب است. پس نسبت به غیر آن دو حجت نیست و اصل «اباحه » دلیل قوی و احتیاط نیز واضح است. مقصود محقق اردبیلی این است که چون برخی از فقها دو قید ترجیع و طرب را در مفهوم غنا اخذ کرده اند و اخبار و اجماع هر چند که بر عنوان غنا واقع شده اما اعتبار این دو قید در مفهوم غنا در گفتار برخی از اجماع کنندگان آمده و اعتبار این دو قید، احتمال دارد. بنابراین، ناگزیر اجماع و شهرت تنها با وجود دو قید مذکور پذیرفته می شود و روایات با نبود اجماع یا شهرت حجت نخواهند بود. مقصود ایشان آن نیست که اگر صدق عنوان غنا را بپذیریم، حجتی بر آن وجود ندارد. با توجه به توضیح عبارت محقق اردبیلی ضعف گفتار صاحب مفتاح الکرامه روشن می گردد. وی در کتاب متاجر از کتاب مذکور آورده است: آنچه مقدس اردبیلی در مجمع البرهان آورده مبنی بر این که غنا تنها در صورتی که همراه دو قید ترجیع و طرب باشد حرمت آن بالاجماع معلوم است و بدون آن دو قید بر اصل اباحه باقی خواهد بود، گفتاری بس سست است. اشکال صاحب مفتاح الکرامه ناشی از عدم دقت او در دریافت مقصود محقق اردبیلی بوده است - و اللّه العالم- صاحب حدائق- بعد از ذکر دو تعریف گفته شده برای غنا به نقل از فقها- گوید: تا آنجا که من می دانم در حرمت غنا اختلافی نیست.(3) صاحب جواهر در کتاب تجارت آورده است: از آن قسم (یعنی از تجارتهایی که خودبه خود حرام است، غنا است- به کسر و مد همچون کسا- که در حرمت آن اختلافی نیست، بلکه دو قسم اجماع (محصل و منقول) بر حرمت آن قائم شده است. روایات نیز در حد تواتر است... حتی می توان ادعا کرد که حرمت غنا ضرورت مذهب است. وی همچنین در کتاب شهادات گوید: بدون اختلاف غناکننده- و آن نزد مصنف و فاضل در ارشاد و تحریر عبارت است از: کشیدن صدا به همراه ترجیع و طرب- فاسق شده و شهادتش رد می شود. چنین است حکم شنونده ء آن. در این حکم اختلافی نیست بلکه دو قسم اجماع بر حرمت غنا قائم شده است. چنان که هویداست این سخنان فقهای بزرگوار دلالت دارد که غنا عنوانی است که نزد فقها محکوم به حرمت است و بر این حکم مخالفی را نیافتیم، چنان که برخی از فقها بر آن ادعای اجماع داشتند، به گونه ای که صاحب جواهر ادعا کرد که حرمت غنا از ضروریات مذهب تشیع است. به نظر می رسد در این فتوای فقهای بزرگوار که عنوان غنا موضوع حرمت است، تردیدی نمانده باشد. ادله حرمت غنا از میان ادله ء لفظ ی، قرآن کریم متعرض حرمت عنوان غنا نشده است اما دسته ای از روایات بر حرمت شرعی غنا دلالت می کنند. این روایات چند طایفه اند: دسته نخست: دسته ء نخست، روایات مستفیضی است که غنا را از مصادیق قول الزور در آیه ء شریفه ء (فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور)(4)دانسته اند. به عنوان نمونه در صحیحه ء هشام بن سالم که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده، از امام صادق(ع) روایت شده که در ذیل آیه ء(فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور) فرمود: رجس از اوثان، شطرنج است و قول زور غنا است.(5) در مرسل ابن ابی عمیر از برخی اصحابش از امام صادق(ع) روایت شده که در ذیل آیه ء فوق یعنی: (واجتنبوا قول الزور) فرمود:(قول زور همان غنا است.)(6) از طرفی مرسل بودن این روایت موجب ضعف سند آن نخواهد بود، زیرا نجاشی در مورد ابن ابی عمیر گفته است: (اصحاب ما به مرسلهای ابن ابی عمیر اعتماد دارند.) در روایت زید شحام آمده: از امام صادق(ع) از تفسیر آیه ء شریفه ء(فاجتنبوا الرجس من الاولاثان واجتنبوا قول الزور) پرسیدم. امام(ع) فرمود: رجس از اوثان، شطرنج است و قول زور غنا است.(7) در سند این روایت تنها در مورد وثاقت درست بن ابی منصور واقفی جای تامل است که علمای رجال به وثاقت او تصریح نکرده اند. تنها پاره ای از اصحاب اجماع از او روایت کرده اند و از محقق در کتاب معتبر حکایت شده که او معتقد به صحت روایتی است که درست بن ابی منصور در سند آن باشد. نظیر روایات فوق در تفسیر قول زور به غنا، روایات ابوبصیر(8)، عبد الاعلی(9)و محمدبن عمروبن حزم(10)است که همگی از امام صادق(ع) نقل کرده اند. مراجعه کنید. استدلال به این روایات بدین گونه است که آیه ء شریفه فرمان به اجتناب از قول زور داده است و دست کم امر در وجوب حجت است، پس آیه در وجوب اجتناب از قول زور حجت می باشد. وجوب اجتناب به معنای حرمت قول زور است. از طرفی قول زور در روایات مستفیض پیشین- که در میان آنها روایات معتبر نیز هست- به غنا تفسیر شده است، پس غنا حرام است و ظاهر روایات این است که غنا از آن جهت که غنا است مصداق قول زور می باشد که به استناد آیه ء شریفه حرام اعلام شده. از عبارتهای مرحوم شیخ انصاری(قده) در مکاسب محرمه به دست می آید که وی مدعی است تفسیر قول زور به غنا ظهور در این دارد که غنا از مقوله ء کلام است. بنابراین غنای حرام اختصاص به موردی دارد که حاوی کلام و مضمون باطل باشد. در نتیجه آیه ء فوق بر حرمت نفس کیفیت- غنا با صرف نظر از کلام باطل- دلالت ندارد. توجیه این ادعا چنین است که(قول الزور) از نوع اضافه ء مصدر به مفعول است و زور به معنای کذب یا هر چیزی است که از مسیر مستقیم منحرف باشد و مقول قول ظاهرا معنایی است که گوینده اراده کرده است. بنابراین ناگزیریم بگوییم: ظهور آیه در نهی از بیان هر معنای دروغ یا باطل است. پس قراردادن غنا از مصادیق کلام دروغ یا باطل نشانگر آن است که مراد از غنا تنها جایی است که مفاد آن باطل و دروغ باشد. آنچه بیان شد مقصود شیخ انصاری است. با این حال انصاف این است که گفتار مرحوم شیخ مخالف ظاهر مستفیض است، زیرا ظاهر این روایات آن است که غنا با معنایی که دارد و بدون هیچ گونه قیدی قول زور است. از این رو تقیید غنا به برخی از مصادیق آن- یعنی غنایی که مشتمل بر مفاد باطل باشد- خلاف اطلاق است که خبر مستفیض در آن ظهور دارد بلکه می توان مدعی شد که روایات مستفیض دلالت می کنند بر این که غنا مطلقا مصداق قول زور است و از آنجا که غنا آوایی دارای کیفیت ویژه است و قوام آن بسته به همین کیفیت است- همراه با کلام باطل باشد یا نباشد- مصداق قول زور است و رعایت این اطلاق ما را به این نکته رهنمون می کند که زور بودن غنا به لحاظ کیفیتی است که مقوم غنا بودن آن است، از این رو اگر بپذیریم قول زور خود ظهور در خصوص موردی دارد که به لحاظ معنایش زور است اما غنا در مستفیضه به صورت مطلق از مصادیق قول زور بر شمرده شده است. این مطلب شاهد آن است که مراد از قول زور خصوص موردی نیست که به لحاظ معنا زور باشد، بلکه لا اقل شامل مواردی است که به لحاظ ادا و خصوصیت آوا زور است. خلاصه آن که ظهور مستفیضه در این که مقصود از (قول زور) در آیه ء مبارکه، غنا به صورت مطلق است، به حدی دارای قوت است که به صرف ادعای مرحوم شیخ(ره) نمی توان از این ظهور دست شست. روایات دسته دوم: دسته ء دوم، روایات مستفیضه ای است که غنا را مصداق لهوالحدیث دانسته که در آیه ء شریفه آمده است:(ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه)(11)، برخی از مردم کسانی هستند که گفتار لهو را می خرند تا از راه خداوند بازدارند. در کتاب کافی از جمعی از اصحاب از سهل بن وشاء روایت شده که گفت: از امام رضا(ع) شنیدم که در پاسخ پرسشی از تفسیر آیه ء مذکور فرمود: از امام صادق(ع) از غنا سوال شده فرمود: غنا همان است که در آیه ء (ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه) آمده است.(12) اشخاص در سند این روایت بی اشکال هستند جز از ناحیه ء سهل بن زیاد که این مشکل نیز سهل است زیرا در اسناد کافی در بسیاری از مواقع به صورت روایت جمعی از اصحاب از او آمده است و نیز به خاطر ادله ء دیگر. در روایت محمدبن مسلم از امام باقر(ع) آمده است که گفت: از امام شنیدم که می فرمود: غنا از جمله محرماتی است که خداوند بر آن وعده ء آتش داده است. آنگاه این آیه را تلاوت نمود: (ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین.)(13)برخی از مردم کسانی هستند که گفتار لهو را می خرند تا بدون داشتن علم از راه خدا باز دارند و آن را به باد استهزا می گیرند. برای ایشان عذابی خوارکننده است. در روایت مهران بن محمد از امام صادق(ع) آمده است که گفت: از امام شنیدم که می فرمود: غنا همان است که خداوند درباره اش فرموده است:(ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه.)(14) نظیر این روایات، روایت حسن بن هارون (15)، عبدالاعلی(16)، ابوبصیر(17) است که همگی از امام صادق(ع) نقل کرده اند. مراجعه کنید. بیان استدلال به این دسته از روایات به همان شیوه است که در ذیل دسته ء نخست بیان شد زیرا این روایات غنا را به طور مطلق از مصادیق خریداری حدیث لهو برای گمرا ه ساختن از راه الهی دانسته اند و آیه ء شریفه دلالت دارد که خریدار چنین سخنی عذاب خوارکننده خواهد داشت و این که غنا را به صورت مطلق از مصادیق حدیث لهو دانستیم بدین خاطر است که غنا- یعنی آوا با کیفیت ویژه- در معرض آن است که شنونده ء آن را از راه خدا گمراه سازد و او را در معرض فرو افتادن در معصیت الهی قرار دهد. روایات دسته سوم: دسته ء سوم، روایات مستفیضه ای است که دلالت می کنند که بهای کنیز آوازخوان حرام است. این روایات عرفا ظهور در این دارند که سر این حرمت، آوازخوانی کنیز است. به عبارت دیگر حرمت غنا سبب شده که بهای کنیز آوازخوان حرام باشد. همچنین در توقیعی از امام زمان(ع) در پاسخ به پرسشهای اسحاق بن یعقوب آمده است: اما آنچه به ما رساندی تنها آن مقدار که پاک و پیراسته است پذیرفته می شود، و بهای کنیز آوازخوان حرام است.(18) در روایت وشاء در کتابهای کافی، تهذیب و استبصار به سند معتبر- به استثنای سهل بن زیاد« که امر آن سهل است » جای تامل ندارد- گوید: از امام رضا(ع) از حکم خریدن کنیز آوازخوان سوال شد. فرمود: گاه مرد کنیزی دارد که برای او به کار لهو می پردازد. بهای چنین کنیزی همان بهای سگ است و بهای سگ حرامخواری است و حرامخواری در آتش است.(19) گفتار امام که فرمود:(قد تکون للرجل الجاریه تلهیه) بسان این جمله است: (قد تکون للرجل الجاریه تغنی له) به هر حال از این روایت استفاده می شود که بهای کنیز آوازخوان بسان بهای سگ،حرام است و معنای این سخن آن است که آوازخوانی او حرام است. در روایت ابراهیم بن ابو بلاد آمده است: اسحاق بن عمر وصیت کرد که کنیزان آوازخوانش فروخته شوند و بهای آنها را برای امام رضا(ع) بفرستند. ابراهیم می گوید: کنیزان به سی صدهزار درهم فروخته شدند و پول آن را برای امام فرستادند... امام فرمود: به این پول نیازی ندارم، این پول حرام است و آموزش دادن به آنها کفر است و شنیدن از آنها نفاق و بهای آنها حرامخواری است.(20) دلالت این روایت مانند دلالت دو روایت پیشین است هر چند جمله ء (تعلیمهن کفر والاستماع منهن نفاق) در آن دو روایت نبود. این دو بند نیز به دلالت التزام دلالت بر حرمت آوازخوانی دارند زیرا تغنی است که آموزش آن کفر و شنیدن آن نفاق اعلام شده است. در روایت دیگر از ابراهیم بن ابو بلاد از امام رضا(ع) آورده که امام در روایتی فرمود: بهای سگ و کنیز آوازخوان حرام است.(21) به این دسته از روایات روایاتی ملحق می شوند که دلالت بر حرمت مزد آوازخوانی دارند چنان که در مرسله ء صدوق آمده است: روایت شده که مزد مرد و زن آوازخوان سحت است.(22) در روایت نضربن قابوس در کافی و تهذیب و استبصار آمده است که گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود: زن آوازخوان ملعون است و هر کس از کسب آن زن می خورد ملعون است.(23) پیداست حرمت مزد آوازخوانی عرفا ظهور در حرمت خود غنا دارد و نشان می دهد که حرمت غنا سبب حرمت مزد او شده است و از آنجا که مزد غنا به طور مطلق حرام اعلام شده و به قسمی خاص از غنا مقید نشده دلیل بر آن است که مطلق غنا بدون داشتن هیچ قیدی حرام است. همچنین به این دسته از روایات روایت محمد طاطری ملحق می گردد که در آن به نقل از امام صادق(ع) آمده است که گوید: مردی از امام از حکم فروش کنیزان آوازخوان پرسید، امام(ع) در پاسخ فرمود: خرید و فروش آنها حرام و آموزش آنها کفر و شنیدن آوای آنها نفاق است.(24) تحریم خرید و فروش کنیزان آواز خوان مستلزم حرمت خود غنا است بلکه غنا باعث شده خرید و فروش آنها حرام گردد. روایات دسته چهارم: دسته ء چهارم، روایات پراکنده ای است که هر یک بر حرمت عنوان غنا دلالت می کند. از جمله روایاتی که به التزام عرفی بر حرمت غنا دلالت می کند صحیحه ء حمادبن عثمان از امام صادق(ع) است، گوید: از امام از تفسیر (قول الزور) پرسیدم. فرمود: از جمله موارد قول زور این است که مردی به آوازخوانی احسنت بگوید.(25) از مباحث پیشین دانسته شد سخنی که قول زور باشد دلیل بر حرمت آن است. از این جهت احسنت گفتن به آوازخوان حرام است و روشن است که منشا حرمت چنین گفتاری از آن جهت است که نوعی تقدیر و تشویق نسبت به آوازخوان در غنایش است و اگر غنایش حرام نبود وجهی برای حرمت تشویق او نبود. از جمله روایاتی که دلالت بر مدعا دارد معتبره ء یونس است. وی گوید: از امام کاظم(ع) درباره ء غنا پرسیدم و گفتم: عباسی مدعی شده است که شما غنا را رخصت داده اید. امام فرمود: زندیق دروغ گفته است. او از من ازحکم غنا پرسید، به او گفتم: مردی نزد ابوجعفر« امام باقر(ع)» آمد و از او حکم غنا را پرسید. امام به او فرمود: ای فلانی! به نظر تو هرگاه خدا حق و باطل را جدا سازد غنا در کدام طرف خواهد بود؟ آن مرد گفت: با باطل. ابوجعفر به او فرمود: پس خود حکم غنا را بیان کرده ای.(26) نظیر آن، معتبره ء ریان بن صلت است که در کتاب عیون مرحوم صدوق و رجال کشی از امام رضا(ع) نقل شده است.(27) خوانندگان می توانند به آنها مراجعه کنند. وجه دلالت این روایات آن است که اگر غنا حلال بود دلیلی نبود که امام(ع) ترخیص خود را درباره ء غنا انکار کند. اگر انکار شدید امام را چنین حمل کنیم که امام صرفا به ترخیص تصریح نکرده، خلاف ظاهر است، بلکه این انکار زمانی صحیح می نماید که مراد امام(ع) در ردیف باطل بودن غنا، بیان حرمت و عدم ترخیص امام باشد. در اینجا اخبار دیگری هم هست که دلالت برحرمت غنا دارد و با تتبع بیشتر قابل دسترسی است و شاید ضمن مباحث آتی برخی از آنها را متعرض شویم. نتیجه: روایات فراوان مذکور که برخی ادعای تواتر آنها را کرده اند، دلالت می کنند بر این که غنا از آن جهت که غنا است در شریعت حرام است. از این رو این روایات تکیه گاه فتوای فقها بر حرمت غنا خواهد بود. آنچه باقی می ماند بررسی مفهوم غنا در این روایات و در عبارات فقها است. مفهوم غنا از نگاه واژه شناسان چنان که از ظاهر عبارتهای لغویان پیداست مفهوم غنا گوناگون تبیین شده است.در لسان العرب به نقل از اصمعی در مفهوم- غنا به قصر و مد- آمده است: الغنی من المال مقصور و من السماع ممدود وکل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء، غنی در مال (به معنای بی نیازی در مال) به قصر است و در آوازخوانی به مد است. هر کس که صدایش را بلند کند و آن را بپیچاند نزد عرب غنا است. ظاهرا مقصود از(موالات) همان کشیدن صدا همراه ترجیع «پیچاندن در گلو» است. در واقع خواسته است بگوید: غنا کشیدن صدای بلند و ترجیع آن است. در مصباح المنیر آمده است: غناء- بر وزن کتاب- آوا است وزن قیاسی آن به ضم است (غناء) زیرا به معنای صوت است.غنی- با تشدید- زمانی است که با غنا ترانه خوانند و غنا کشیدن و بلند کردن آوا است. صاحب مصباح المنیر گرچه در آغاز- چنان که از او حکایت کرده اند- غنا را به صوت تفسیر کرده است، اما در شرح آن، به صوت کشیده ء بلند مختص دانسته است. در مصباح المنیر نیز آمده است: (فرمایش پیامبر(ص) که فرمود: خداوند به هیچ چیز مانند اذنی که به پیامبر برای تغنی به قرآن داده، اجازه نداده است.)(28) ازهری گوید: عبدالملک بن ربیع برایم نقل کرد که شافعی گفته است:مقصود از تغنی به قرآن، تلاوت قرآن به همراه حزن و نازک کردن صدا هنگام تلاوت است. چنان که این ادعا در روایت دیگر تبیین شده است: زینوا القرآن باصواتکم، با آوای خودتان قرآن را زینت بخشید. ابوعبیده، تغنی به قرآن را همین طور تفسیر کرده است. ازهری از شافعی نقل کرده که او غنا را به نازک کردن صدا و محزون خواندن تفسیر کرده است. همین تفسیر در نهایه ء ابن اثیر نیز از شافعی نقل شده جز آن که می گوید: شافعی بر این باور است که معنای تغنی به قرآن زیبا خواندن و نازک کردن آوا هنگام قرائت قرآن است. در صحاح آمده است: غنا به معنای سماع و آوازخوانی است و جاریه ء مسمعه یعنی کنیز آوازخوان. سماع در اقرب الموارد به غنا تفسیر شده است : هر آوای خوشی که گوش از شنیدن آن لذت ببرد سماع است، گویی: باتوافی لهو و سماع، شب را با لهو و غنا به سر بردند. در قاموس آمده است: غناء- بر وزن کساء- به معنای آوا است و آن چیزی است که مایه ء طرب باشد. در المنجد نیز چنین معنا شده است. در اقرب الموارد گوید: غناء از صوت، چیزی است که مایه ء طرب باشد. وزن قیاسی آن به ضم است، زیرا آوا می باشد. در کلیات آورده است: غناء- با ضم غین و مد الف- تغنی است و غنا زمانی محقق می شود که الحان از شعر و همراه با کف زدن باشد. در این صورت از اقسام لعب خواهد بود. در اقرب الموارد گوید: طرب - به معنای شادمانی و حکزنک ضد آن است و گفته شده که طرب سبکی است که به انسان دست می دهد و مایه ء شادمانی اش می گردد و گفته شده که مایه ء حزن نیز شود و تخصیص طرب به شادمانی توهم است. در المنجد آورده است: طرب- طربا بدین معنا است که از روی شادی یا اندوه، به اهتزاز و اضطراب درآید. آنچه گذشت گفتار واژه شناسان در تعریف غنا بود که به آن دست یافتیم. این تعاریف گرچه در ظاهر دچار اختلافند، با این حال بعید نیست که همه را ناظر به یک معنا بدانیم و آن را صوتی بدانیم که دارای کیفیت خاص و لهوی بوده و موجب طربی باشد که شامل شدت سرور یا حزن است. بنابراین غنا- چنان که کلیات تصریح داشت و تعریف صحاح و اصمعی بدان اشاره داشت- از انواع لعب است. گرچه ممکن است از تفسیری که از شافعی نقل شده صفت لهو بودن غنا استفاده نگردد اما سایر تفاسیر به این معنا که ما یاد کردیم اشاره دارد و وضوح این معنا باعث شده که واژه شناسان از ارائه ء توضیح بیشتر خود را بی نیاز بدانند. تعریف غنا از نگاه فقیهان علامه ء حلی در کتاب ارشاد غنا را کشیدن صوت همراه با ترجیع و طرب دانسته است. مفتاح الکرامه همین تعریف را از کتاب تحریر علامه نقل کرده است. جامع المقاصد به نقل از شهید در دروس همین تعریف را برای غنا بیان داشته است. صاحب مسالک این تعریف را به محقق و عده ای از فقها نسبت داده است. محقق اردبیلی در کتاب شهادات از کتاب مجمع الفائده می گوید: (این تعریف مشهور است.) در کتاب متاجر از همین کتاب مدعی اشهر بودن این تعریف شده است و خود طرب را به لذت و بهره معنا کرده. در کتاب شهادات آورده است: شاید مراد از ترجیع، گرداندن صدا در دهان و گلوباشد، چنان که مقصود از مطرب صدایی باشد که از آن لذت و بهره به دست می آید، چنان که از کثرت استفاده از آلات لهو مثل دف و نی لذت به دست می آید، هر چند گریه آور باشد. عبارت وی ظاهر متن جامع المقاصد است که پس از تفسیر پیشین غنا گوید: مطلق کشیدن صدا حرام نیست، هر چند که دلها بدان کشش پیدا کند، مادامی که به سبب ترجیع در آن، طرب آور نباشد.(29) علامه در باب شهادات از کتاب قواعد گوید: (غنا همان ترجیع و کشیدن صدا است.) وی در این تعریف قید (طرب آور) را نیاورده است، گرچه صاحب مفتاح الکرامه سعی کرده بین دو تعریف علامه جمع کند، با این گمان که طرب آوری همان ترجیع است. ایشان فریب امثال این سخن مصباح المنیر را خورده که گفته است: (طرب فی صوته یعنی ترجیع و کشیدن صدا.) گوید: از آنچه گفته شد به دست می آید که اطراب و تطریب غیر از طرب به معنای سبکی به خاطر شدت اندوه یا شادی است، چنان که صاحب مجمع البحرین و دیگر فقها پنداشته اند... گویا در قاموس گفته است: غنا از صوت، آوایی است که کشیده شود و دارای زیبایی و ترجیع باشد.(30) پیداست که اطراب یا تطریب به معنای ایجاد طرب است و مفهوم طرب در آن لحاظ شده است. بنابراین تفسیر تطریب به کشیدن و ترجیع صدا تفسیر به مصداق آن است نه مفهوم. عبارت کامل مصباح چنین است: طرب طربا فهو طرب از باب لعب است و طروب مبالغه در طرب است. طرب حالت سبکی است که به خاطر شدت شادمانی و سرور و حزن به شخص دست می دهد. البته عموم مردم طرب را مخصوص سرور وشادمانی می دانند. طرب فی صوته -به تشدید راء ازباب تفعیل- به معنای ترجیع و کشیدن صدا است. شگفت است که مرحوم علامه خود اعتراف کرده که ترجیع، همراهی حرکات صوت و نفس است. از این رو ترجیع لازمه ء معنای اطراب و تطریب است. با این حال توهم را به امثال صاحب مجمع البحرین نسبت داده است. به هر حال بسیاری تصریح کرده اند که در مفهوم عرفی غنا طرب آور بودن اعتبار ندارد. صاحب مسالک در باب متاجر آورده است: غنا به مد الف کشیدن آوایی است که حاوی ترجیع و طرب است. بنابراین غنا بدون هر دو وصف (ترجیع و طرب) حرام نیست اگر چه یکی از آن دو وصف موجود باشد. عده ای از فقها غنا را چنین تعریف کرده اند. برخی دیگر مفهوم غنا را به عرف واگذار کرده اند به این معنا که هر چه را عرف غنا بداندحرام است هر چند طرب آور نباشد و این سخنی نیکو است. صاحب حدائق به نقل از ملاصالح مازندرانی همین تفسیر را برای غنا بیان کرده است و نیز صاحب ریاض در کتاب تجارت نظیر همین تعریف را آورده است. آنجا که گوید: غنا کشیدن آوایی است که در برگیرنده ء ترجیع و طرب باشد یا چیزی است که در عرف غنا نام گیرد هر چند طرب آور نباشد چه در شعر باشد یا در قرآن یا غیر اینها، بنابر قول اصح و اقوی. البته بنابر این که عبارت ایشان (علی الاصح الاقوی) را به تعریف دوم (یعنی تعریف عرفی غنا) برگردانیم نه به تعمیمی که در عبارت (سواء کان...) آمده است. به هر روی این نیز نقل اجمالی تفسیر دیگر غنا است. از آنچه گفته آمد به دست می آید که بین فقها در لحاظ کردن قید اطراب بلکه ترجیع در مفهوم غنا اختلاف است و این اختلاف از نوع اختلاف معنوی است نه لفظ ی محض. از این رو ممکن است تفسیر علامه در کتاب قواعد به این معنا باشد که ایشان از تفسیر نخست در معنای غنا به تفسیر دیگری عدول کرده یا آن که خود تفسیر سوم می باشد. در مفتاح الکرامه به نقل از سرائر و ایضاح النافع آمده است: (غنا صوت طرب آور است). این عبارت از قید ترجیع خالی است و احتمال دارد که تعریف چهارمی برای مفهوم غنا باشد. بعید نیست بگوییم: مقصود از غنا صوتی لهوی است که مناسب مجالس لهو و لعب و رقص و پای کوبی است. این تعریف بدان جهت است که قسمی خاص از صوت زیبا با چنین مجالسی مناسب است که سایر وسایل لهوهمچون رقص، تار، نی و چیزهایی از این دست، با آن همراه است. بعید نیست ادعا کنیم واژه شناسان در تعریفی که برای غنا برشمرده اند و نیز روایات باب ناظر به خصوص این قسم از غنا باشد. گفتار اهل لغت در تعریف غنا از آنجا ناظر به این قسم از غنا است که کسانی همچون اصمعی و جوهری آوای مناسب با مجالس لهو و لعب را از جمله افراد غنا برشمرده اند. چنان که گفته اند: (باتوا فی لهو و سماع شب را تا به سحر به لهو و غنا گذرانده اند.) گذرانده اند. سماع اگر چه در اصل به معنای شنیدن یا آنچه شنیده شده است، اما بی تردید آنچه به عنوان جنس برای غنا ذکر می شود آوای لهوی آن است که با سایر ابزار لهو در مجالس ویژه آن همراه است. چنان که صاحب کلیات پس از تفسیر غنا به تغنی، تصریح کرده است: غنا متحقق نمی شود مگر با الحانی از شعر همراه با کف زدن باشد. از این رو غنا از انواع لعب است. بنابراین بی تردید این گفتار قاموس که غنا از صوت چیزی است که مایه ء طرب باشد، ناظر به همان طرب متداول در مجالس لهو و لعب است. به عبارت دیگر گفتار ایشان اشاره به کیفیت خاص آوایی دارد که متناسب با سایر ابزار و آلات لهو است. همچنین تعریف مصباح:(غنا کشیدن و طولانی کردن آواست.) اشاره به همین معنا دارد، چون قطعا کشیدن و طولانی کردن آوا با کیفیتی که نامناسب با مجالس لهو باشد نزد وی و سایر واژه شناسان غنا نمی باشد. چنانچه صدای الاغ با همه ء کشیدن و طولانی بودن و ترجیع آن زشت ترین آواهاست. بنابراین مقصود آنان از غنا آوایی است لهوی که متداول بوده و چنان بوده که در شنونده از شدت شادی و فرح، طرب، سبکی و وجد و اضطراب را ایجاد می کند. مفهوم غنا در روایات بیشتر روایات اگر چه موضوع را عنوان غنا و مفهوم این واژه قرارداده اند اما در برخی از آنها اشاره بلکه دلالت دارد بر این که غنا از مصادیق لهو است و ناگزیر مقصود از غنا همان قسم خاصی است که در مجالس لعب و لهو و نزد اهل لهو متداول است. به عنوان مثال در معتبره ء وشاء که پیش از این گذشت گوید: از امام رضا(ع) از خرید کنیز آوازخوان سوال شد. امام فرمود: گاه مرد کنیزی دارد که اسباب لهو او را فراهم می کند و بهای آن همان بهای سگ است.(31) این که امام(ع) در پاسخ از حکم خریدن کنیز فرمود: (قد تکون للرجل الجاریه تلهیه) دلالت روشنی دارد بر این که غنا از اقسام لهو است و بدین خاطر است که کنیز آوازخوان اسباب لهو صاحب خود را فراهم می کند. از این رو بهای آن بسان بهای سگ می شود. همچنین در روایت اعمش از امام باقر(ع) در حدیث (شرایع الدین) آمده است: گناهان کبیره حرامند آنها عبارتند از: شرک به خداوند... جنگ با اولیای الهی و انجام کارهای لهوی که از یاد خدا باز می دارد ناپسند است. بسان غنا و تار نواختن و از جمله گناهان کبیره پافشاری بر انجام گناهان کوچک است.(32) بنابراین روایت فوق به همان قسم خاص از آوا که مناسب با مجالس لهو و لعب است اشاره دارد. بلکه بعید نیست بگوییم: روایت دلالت می کند که غنا از جمله ء کبائر، است زیرا غنا را در ضمن گناهان کبیره بر شمرده و اصرار بر صغیره را بر آن عطف کرده است و وجهی برای این عطف نمی توان یافت مگر آن که بگوییم: مقصود بیان آن بود که اصرار بر انجام گناهان کوچک نیز گناه کبیره است. بنابراین مقصود از کراهت برای غنا در این روایت، معنای اصطلاحی فقهی نیست بلکه مقصود معنای لغوی است که شامل حرام نیز می باشد. و نیز در صحیحه ء ابوبصیر از امام صادق(ع) آمده است: اجر المغنیه التی تزف العرائس لیس به باس و لیست بالتی تدخل علیها الرجال، مزد زن آوازخوانی که درعروسیها آواز می خواند حلال است، مشروط به این که در آن مجلس مردان در میان مجلس زنان داخل نشوند.(33) این روایت به روشنی دلالت دارد بر حرمت مزد زن آواز خوانی که در مجالس مختلط می خواند. پیداست مجلسی که مردان در آن حضور دارند و زن در آن آواز می خواند ناگزیر غنای این زن از بالاترین مصداق آن قسم خاص از آوای نیکو و مناسب مجالس لهو و لعب به شمار می رود. و در این صحیحه اشاره است به این نکته که غنا از مصادیق این نوع ویژه از صوت است که مناسب مجالس لهو ولعب است. از این روایت به دست می آید که روایت دیگر ابوبصیر نیز به این معنا اشاره دارد. در آن آمده است: از امام صادق(ع) از درآمد زنان آوازخوان سوال کردم. فرمود: اگر مردان در مجلس آوازخوانی او وارد شوند حرام است ولی اگر به مجالس عروسی دعوت شود مانعی ندارد و غنا همان است که خداوند درباره اش فرموده است: ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه.(34) اشکال: دو روایت ابوبصیر دلالت بر این دارند که مطلق غنا حرام نبود ه و تنها بخش خاصی از آن حرام است و آن غنایی است که درمجالس مختلط اجرا می شود. از این رو اگر دو روایت مذکور را معارض با روایات مطلق پیشین بدانیم بهتر از آن است که آنها را گواه آن بدانیم که مقصود از غنا، خصوص آوایی است که مناسب مجالس لهو و لعب است. جواب: دلالت دو روایت یاد شده بر حرمت غنا در مجالس مختلط و نیز دلالت آن بر جواز آوازخوانی زنان در مجلس عروسی، امری مسلم است، اما دلالت آن بر نفی حرمت از سایر اقسام غنا مردود است. این مدعا در روایت دوم ابوبصیر روشن است، در این روایت تنها دو قسم از غنا ذکر شده و دلالتی ندارد که غنا دارای دو معنا است، چنان که دلالت ندارد که غنا در غیر این قسم جایز است. اما در صحیحه ء نخست ابوبصیر احتمال دارد که جمله ء ولیست عطف بر جمله ء تزف العرائس و صله ء دوم برای موصول التی باشد. در این صورت در نهایت یعنی مزد زن آوازخوان در مجلس عروسی زمانی مباح است که مردان در آن مجلس داخل نشوند. در این صورت به هیچ روی مفهوم ندارد تا دلالت بر جواز غنا در غیر این قسم داشته باشد. بله، اگر در نسخه ای روایت فوق، بدون واو آمده باشد- چنان که در مرآه العقول چنین است- می توان تعلیل و دلالت بر جواز را از روایت فوق برداشت کرد. اما چنین چیزی مسلم نیست و ثبوت واو محتمل است. بنابراین صحیحه ء فوق دلالت بر ادعای مذکور ندارد و اطلاق روایات پیشین همچنان پا بر جا بوده و بر حرمت مطلق غنا دلالت خواهند داشت. پس با فرض حرمت مطلق غنا، صحیحه و روایت ابوبصیر به این مطلب اشاره دارد که آن قسم خاص از آوای- لهوی چنان که بیان کردیم- مفهوم غنا را تشکیل می دهد. از جمله روایات مورد ادعا روایات دسته ء دوم است که آیه ء (لهو الحدیث) را به غنا تفسیر کرده است و بر شمردن مطلق غنا از جمله مصادیق حدیث لهو، قویا اشاره بلکه دلالت دارند بر این که -غنا یعنی آوایی که با کیفیت زیبا است- از مصادیق لهو است. در نتیجه مفهوم غنا در یکی از مصادیق آن یعنی آوایی که مناسب مجالس لهو و لعب است اختصاص می یابد و اللّه العالم. __________________________ 1- کافی، ص 281. 2- المهذب، ج، ص 344. 3- الحدائق الناضره، ج 18، ص 102. 4- حج، آیه ء 30. 5- وسائل الشیعه، باب 99 از ابواب مایکتسب به، ح 26. 6- همان، باب 99، ح 8. 7- همان، باب 102، ح 1. 8- همان، باب 99، ح 9. 9- همان، ح 20. 10- همان، ح 24. 11- لقمان، آیه ء 6. 12- وسائل الشیعه، باب 99 از ابواب مایکتسب به، ح 11. 13- همان، ح 6. 14- همان، ح 7. 15- همان،ح 16. 16- همان، ح 20. 17- همان، باب 15، ح 1. 18- همان، باب ح 16، ح 3. 19- همان، ح 6. 20- همان، ح 5. 21- همان، ح 4. 22- همان، ح 17. 23- همان، باب 15، ح 4. 24- همان، باب 16، ح 7. 25- همان، باب 99، ح 21. 26- همان، ح 13. 27- همان، ح 14. 28- حاکم در مستدرک گوید: بخاری و مسلم در صحاح خود از ابوهریره از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده اند که فرمود: ما اذن اللّه لشی ما اذن لنبی یتغنی بالقرآن. ( ج، ص 570) و در سنن بیهقی در باب تحسین الصوت بالقرآن والذکر به نقل از صحیح بخاری همین روایت را نقل کرده است. (ج 10،ص 229) و در صحیح مسلم از ابوهریره آمده است: ما اذن اللّه لشئ کاذنه لنبی یتغنی بالقرآن. 29- جامع المقاصد، ج 4، ص 23. 30- قواعد الاحکام، فصل متاجر، ص 50. 31- الوسائل، باب 16، از ابواب مایکتسب به، ح 6. 32- همان، باب 46، از ابواب جهاد بانفس ، ح 36، خصال، باب 9 از ابواب صدو بالاتر، ص 610، ح 9. 33- وسائل، باب 15، از ابواب مایکتسب به، ح 3. 34- همان، ح 1. ---------- هدف از این پژوهش، تبیین و دسته بندی نظرات فهای شیعه پیرامون غنا و نهایتا" پاسخ یابی به این سوال است که آیا درشرع اصطلاح خاصی برای غنا وضع شده است یا خیر؟ تحقیق حاضر با استفاده از روش کتابخانه ای انجام یافته و مباحث آن در دوبخش کلی تنظیم شده است. در بخش اول، آراق لغویین و در بخش دوم آرای فقهای شیعه پیرامون غنا مورد بررسی قرار می گیردیافته های تحقیق نشان می دهد آن دسته از فقها که پاسخ این سوال را قبل از ورود به بحث ( تعریف غنا ) مشخص نکرده اند یا خود در پیمودن راه صواب دچار مشکل شده اند یا مخاطبین خحود را در فهم درست دچار مشکل کرده اند، زیرا معلوم نیست که تعاریف و مباحثشان در مورد غنای به معنای خاص شرعی است یا به معنای عام عرفی. از نظر اکثر فقها غنا از جهت معنوی و از جهت مصداقی غیر از موسیقی است. حتی تعریف غنا به ترجیع و مد تصریح بر انسانی بودن منبع صوت دارد. و اگر هم گاهی ترجیع به لحن و صوت مزمار و نی اضافه شده است از باب مجاز و تشبیه است. بعضی غنا را تحت عنوان لهو و لعب بررسسی کرده اند. این گروه حرمت بعض مصادیق غنا را ازباب انطباق عنوان لهو بر آنها می دانند. اختلاف تعاریف فقها و لغویین مساله قابل کتمانی نیست. توجیهاتی هم که برای انطباق و یکسان نسان دادن این کلمات با هم ذکر شده قابل قبول نیست. عده ای از فقها خصوصا" فقهای متقدم به علت عدم توسعه فقه و اصول و نزدیکی حیاتشان به دوران حیات ائمه (ع) و عرف آن زمان بین عرف و لسان روایات تفاوت نگذاشته و آنچه موضوع حرمت قرار گرفته است عینا" غنای عرفی معرفی کرده اند، لذا تعاریف ایشان به عنوان غنای محرم در کتابها ذکر شده ولی براین اشاره نشده است که آیا این تعریف یک اصطلاح شرعیست یا بیان عرف. این طریقه در میان برخی از متاخران نیز قابل مشاهده است. ازشیوه این دسته در بیان غنا دو توجیه و تفسیر می توان داشت:‎۱. مراد از غنا در روایات همان غنای عرفیست. و بنابه اصل تشابه زمانها و اصالت عدم تغییر، آنچه به عنوان غنای حرام معرفی می شود همان غنای عرفی در تمام زمانها می باشد ‎۲. مراد از غنا در روایات همان غنای عرفیست و برای غنا اصطلاح خاص شرعی وجود ندارد ولی برای رسیدن به معنای عرفی غنا در زمان صدور روایات باید از خود روایات کمک گرفت، لذا از عرف آن زمان به غنای حرام یاد می کنند. مفهوم غناى حرام محمد مؤمن قمى بى ترديد غنا از موضوعاتى است كه حكم حرمت در شريعت اسلامى بدان تعلق گرفته است. اين ادعا در گفتار فقهاى بزرگوار و نيز در روايات اهل بيت(ع) مشهود است. در اين نوشتار نخست پاره اى از آراء فقها را ذكر كرده و در پى آن, متعرض روايات مربوط خواهيم شد. ديدگاه برخى از فقها پيرامون غنا شيخ صدوق در مقنع (در كتاب حدود, باب شرب خمر و غنا) گويد: از غنا پرهيز كن, زيرا خداوند بر آن وعده آتش داده است. شيخ مفيد در كتاب مقنعه (در ابواب مكاسب) گويد: درآمد زنان آوازخوان حرام است و فراگيرى و آموزش آن نيز در شريعت اسلام حرام است. پيداست كه حرمت مزدگرفتن در برابر غنا براى زن آوازخوان و حرمت آموزش و فراگيرى آن تنها به خاطر حرمت خود غنا است. بنابراين حرمت غنا اصل و حرمت اين امور فرع حرمت آن خواهد بود. شيخ طوسى در كتاب نهايه در باب مكاسب محرّمه چنين آورده است: در آمد زنان آوازخوان و فراگيرى غنا حرام است.) از اين گفتار نيز ـ چنان كه در ذيل گفتار شيخ مفيد بيان شد ـ به دست مى آيد كه خود غنا حرام است.مرحوم محقق در كتاب نكت بر عبارت فوق چنين حاشيه زده است: (اين حكم نزد ما اجماعى است.) ابوالصلاح حلبى در كتاب كافى در فصل مربوط به كارهاى حرام (1) مى گويد: ابزار لهو همچون عود, تنبور, طبل, نى و امثال آنها و نيز ساختن آنها به منظور نواختن با آنها و تمام انواع غنا حرام است. قاضى ابن برّاج در كتاب مهذّب در باب انواع مكاسب (2) آورده است : اما آنچه كه در همه حالات ممنوع است هر حرامى است... و از جمله آن محرّمات, غنا است. سلاّر در مراسل در فصل مكاسب مى نگارد: از جمله حرام ها درآمد زنان آوازخوان است. محقق(قده) در كتاب شرايع, در نخستين فصل از كتاب تجارت در مقام شمارش انواع كسبهاى حرام آورده است: نوع چهارم: كسبهاى ذاتاً حرام است; مثل مجسمه سازى و غنا. همچنين شرايع در كتاب شهادات ذيل شرط عدالت آورده است: در اينجا مسائلى مطرح است... پنجم: كسى كه صدايش را بكشد به گونه اى كه داراى ترجيع و طرب باشد فاسق مى گردد و شهادتش ردّ مى شود; همچنين شنونده چنين آوايى نيز حكمش چنين است. البته چنان كه هويداست مرحوم محقق در اين عبارت از عنوان غنا نام نبرده است.علامه در قواعد در مقام شمارش انواع تجارت ممنوع مى نويسد: نوع چهارم: تجارتى كه شرع مقدس بر حرمت عين آن تصريح كرده است مثل مجسمه سازى و غنا و آموزش و شنيدن آن و مزد زن آواز خوان. البته در عروسى مزد زن آوازخوان اجازه داده شده است, در صورتى كه به باطل سخن نگويد و با آلات لهو ننوازد و با مردان مختلط نباشد. فرزند علامه, فخرالمحققين در كتاب ايضاح پس از نقل اين كه ابن ادريس حتّى مزد زن آوازخوان در عروسيها را حرام مى داند,آورده است: ديدگاه ابن ادريس از نظر من قوى تر است; زيرا اين روايت ـ يعنى روايتى كه اين مزد را تجوير كرده ـ جزء اخبار آحاداست و نمى تواند با دليل مانع ـ يعنى رواياتى كه آوازخوانى زن را به طور مطلق حرام دانسته ـ تعارض كند; چون اين روايات متواتر ند. مرحوم علامه(قده) در كتاب ارشاد در ضمن بر شمردن انواع مكاسب حرام مى نويسد: چهارم[ از اقسام تجارتهاى حرام] آن دسته از مكاسب است كه خود به خود حرامند; مثل مجسّمه سازى و غنا. شهيد ثانى در كتاب مسالك (كتاب شهادات) آورده است: غنا از نظر فقهاى اماميه حرام است; خواه تنها با صوت انجام گيرد يا آلات غنا به آن ضميمه گردد. محقق در كتاب مختصر النافع در ضمن بر شمردن اقسام تجارتهاى حرام گويد: پنجم كارهاى حرام است همچون مجسمه سازى و غنا. در رياض ـ ذيل عبارت مذكور ـ نوشته است: غنا به معناى كشيدن صدا است كه در برگيرنده ترجيع و طرب باشد يا چيزى است كه در عرف بدان غنا گويند هر چند طرب آور نباشد. تفاوت نمى كند كه غنا در شعر باشد يا در قرآن يا در چيز ديگر, حرمت غنا حكم اصح و اقوى است; بلكه چنان كه برخى از بزرگان حكايت كرده اند اجماع فقها بر آن قائم شده است. و چنين اجماعى در كنار روايات صحيح مستفيض و غير آن حجت است. ايشان آنگاه روايات دال بر حرمت غنا را بر شمرده است. مورد اجماعى كه ايشان ادّعا كرده اصل حرمت غنا مى باشد. فقيه فقيد خوانسارى(قده) در جامع المدارك ذيل همين مبحث آورده است: اما در حرمت آن اختلافى نيست.... علامه در ارشاد,ضمن كتاب شهادات ذيل شرط عدالتِ شاهد آورده است: شهادت كسى كه با آلات قمار بازى مى كند مردود است... شهادت كسى كه به غنا گوش فرا مى دهد نيز مردود است. غنا صوتى است كه در بر گيرنده ترجيع و طرب باشد; هر چند در قرآن باشد. همچنين شهادت غنا كننده, مردود است. مقدس اردبيلى در كتاب شرح ارشاد مى گويد: در حرمت غنا و شنيدن آن نزد فقهاى اماميه ترديدى نيست و شايد بتوان بر آن ادعاى اجماع كرد و روايات فراوانى بر حرمت آن دلالت دارد. وى پس از ذكر چند روايت آورده است: مشكل, معنا و مفهوم غنا است. مشهور در معناى غنا, همان است كه در متن ارشاد آمده است; يعنى كشيدن صدا همراه با ترجيع و طرب... و برخى از فقها مفهوم غنا را مقيد به مطرب ندانسته اند; در اين صورت غنا به طور مطلق حرام است; چه طرب آور باشد و چه نباشد. به هر حال بر هر دو فرض تمام معناى گفته شده براى غنا در شرع و درلغت بيان نشده است. در قاموس آمده است: (غنا) مثل (كسا) نوعى از صوت است كه با طرب آميخته شود. از اين عبارت استفاده مى شود كه غنا مطلق صوت طرب آور است. از اين رو تعريف غنا به عرف واگذار مى شود و هر چه را كه عرف غنا بشناسد انجام و شنيدن آن مطلقا حرام است; چه در قرآن باشد يا در شعر يا چيز ديگر. خلاصه سزاوار نيست دست از تعريف مذكور بكشيم; چرا كه اين تعريف غنا مشهور است و مصنف و محقق و ديگران همين تعريف را براى غنا پذيرفته اند. گفتنى است كه گفتار محقق اردبيلى در اينجا مانند صريح است و دلالت دارد كه بى ترديد و شايد هم بدون اختلاف, غنا با معنايى كه دارد موضوع حرمت بوده و حرام است. مشكل معناى غنا است; نه آن كه يك قسم از غنا حرام بوده و قسم ديگر حرام نبوده يا احتمال اباحه در آن وجود داشته باشد. بارى; اختلاف در صوت و آوايى است كه خالى از ترجيع و طرب است. در واقع نمى دانيم كه عنوان غنا بر چنين صدايى صادق است يا نه. اما وقتى پذيرفتيم كه غنا است ديگر در حكم آن يعنى حرمت, اختلافى نيست. از اين رو, اين گفتار محقق اردبيلى در اينجا قرينه است كه مراد او در شرح عبارت علامه در كتاب متاجر كه از ارشاد آورده است, همين معنا است. آنجا كه مى گويد: در مورد غنا گفته شده: آن كشيدن آواى انسان است مشروط بر اين كه در برگيرندهٌ ترجيع و طرب باشد. ظاهراً در اين صورت بدون اختلاف, انجام غنا, مزد گرفتن براى آن, فراگيرى و آموزش و گوش دادن به آن حرام است. برخى از فقها معناى غنا را به عرف واگذار كرده اند. بنابراين, هرچه را كه عرف غنا نام نهد حرام است; هر چند مشتمل بر ترجيع يا طرب نباشد; زيرا غنا واژه اى است كه معناى آن در شرع حرام است; با اين حال معناى آن در شرع بيان نشده است. از اين رو معناى آن به عرف واگذار مى شود و ظاهراً عرف بر آواى كشيده هر چند بدون طرب باشد غنا اطلاق مى كند. پس چنين آوايى حرام است; زيرا تقسيم غنا به طرب آور و غيرطرب آور صحيح است; بلكه بعيد نيست بر آوايى كه ترجيع هم نداشته و در گلو پيچيده نشود غنا اطلاق گردد و سزاوار است از آن اجتناب شود. تعريف نخست مشهورتر است. شايد وجه اشهر بودن تعريف نخست آن باشد كه غنايى كه حرمتش با اجماع معلوم است غنايى است كه داراى دو قيد طرب و ترجيع باشد. اگر اين دو قيد را نداشته باشد مشمول اصل اباحه خواهد بود; هر چند مدلول ادلّه اعم است... بلكه اجماع بر حرمت غنا و تخصيص آن به دو قيد مذكور نيازمند دليل است. شايد گفته شود: روايات حجت نيستند و آنچه اجماع و شهرت بر آن قائم شده غنا به همراه دو قيد ترجيع و طرب است. پس نسبت به غير آن دو حجت نيست و اصل [اباحه] دليل قوى و احتياط نيز واضح است. مقصود محقق اردبيلى اين است كه چون برخى از فقها دو قيد ترجيع و طرب را در مفهوم غنا اخذ كرده اند و اخبار و اجماع هر چند كه بر عنوان غنا واقع شده اما اعتبار اين دو قيد در مفهوم غنا در گفتار برخى از اجماع كنندگان آمده و اعتبار اين دو قيد, احتمال دارد. بنابراين, ناگزير اجماع و شهرت تنها با وجود دو قيد مذكور پذيرفته مى شود و روايات با نبود اجماع يا شهرت حجت نخواهند بود. مقصود ايشان آن نيست كه اگر صدق عنوان غنا را بپذيريم, حجتى بر آن وجود ندارد. با توجه به توضيح عبارت محقق اردبيلى ضعف گفتار صاحب مفتاح الكرامه روشن مى گردد. وى در كتاب متاجر از كتاب مذكور آورده است: آنچه مقدس اردبيلى در مجمع البرهان آورده مبنى بر اين كه غنا تنها در صورتى كه همراه دو قيد ترجيع و طرب باشد حرمت آن بالاجماع معلوم است و بدون آن دو قيد بر اصل اباحه باقى خواهد بود, گفتارى بس سست است. اشكال صاحب مفتاح الكرامه ناشى از عدم دقت او در دريافت مقصود محقق اردبيلى بوده است ـ و اللّه العالم ـ صاحب حدائق ـ بعد از ذكر دو تعريف گفته شده براى غنا به نقل از فقها ـ گويد: تا آنجا كه من مى دانم در حرمت غنا اختلافى نيست. (3) صاحب جواهر در كتاب تجارت آورده است: از آن قسم (يعنى از تجارتهايى كه خود به خود حرام است, غنا است ـ به كسر و مدّ همچون كسا ـ كه در حرمت آن اختلافى نيست; بلكه دو قسم اجماع (محصل و منقول) بر حرمت آن قائم شده است. روايات نيز در حدّ تواتر است... حتى مى توان ادعا كرد كه حرمت غنا ضرورت مذهب است. وى همچنين در كتاب شهادات گويد: بدون اختلاف غناكننده ـ و آن نزد مصنف و فاضل در ارشاد و تحرير عبارت است از: كشيدن صدا به همراه ترجيع و طرب ـ فاسق شده و شهادتش ردّ مى شود. چنين است حكم شنونده آن. در اين حكم اختلافى نيست بلكه دو قسم اجماع بر حرمت غنا قائم شده است. چنان كه هويداست اين سخنان فقهاى بزرگوار دلالت دارد كه غنا عنوانى است كه نزد فقها محكوم به حرمت است و بر اين حكم مخالفى را نيافتيم; چنان كه برخى از فقها بر آن ادعاى اجماع داشتند;به گونه اى كه صاحب جواهر ادعا كرد كه حرمت غنا از ضروريات مذهب تشيع است. به نظر مى رسد در اين فتواى فقهاى بزرگوار كه عنوان غنا موضوع حرمت است, ترديدى نمانده باشد. ادلّه حرمت غنا از ميان ادله لفظى, قرآن كريم متعرض حرمت عنوان غنا نشده است اما دسته اى از روايات بر حرمت شرعى غنا دلالت مى كنند. اين روايات چند طايفه اند: دسته نخست: دسته نخست, روايات مستفيضى است كه غنا را از مصاديق (قول الزور) در آيه شريفهٌ (فاَج²تَنِبُوا الرِّج²سَ مِنَ الاَو²ثاَنِ وَاج²تَنِبُوا قَو²لَ الزّوُرِ) (4) دانسته اند. به عنوان نمونه در صحيحه هشام بن سالم كه در تفسير على بن ابراهيم قمى آمده, از امام صادق(ع) روايت شده كه در ذيل آيه (فاجتنبوا الرجس من الاَوثان واجتنبوا قول الزور) فرمود: رجس از اوثان, شطرنج است و قول زور غنا است. (5) در مرسل ابن ابى عمير از برخى اصحابش از امام صادق(ع) روايت شده كه در ذيل آيه فوق يعنى: (وَاج²تَنِبُوا قَوُلَ الزّوُرِ) فرمود: (قول زور همان غنا است.) (6) از طرفى مرسل بودن اين روايت موجب ضعف سند آن نخواهد بود; زيرا نجاشى در مورد ابن ابى عمير گفته است: (اصحاب ما به مرسلهاى ابن ابى عمير اعتماد دارند.) در روايت زيد شحّام آمده: از امام صادق(ع) از تفسير آيه شريفه (فَاج²تَنِبُوا الرِّج²سَ مِنَ الاو²ثانِ وَاج²تَنِبُوا قَو²لَ الزّوُرِ) پرسيدم. امام(ع) فرمود: رجس از اوثان, شطرنج است و قول زور غنا است.(7) در سند اين روايت تنها در مورد وثاقت درست بن ابى منصور واقفى جاى تامل است كه علماى رجال به وثاقت او تصريح نكرده اند. تنها پاره اى از اصحاب اجماع از او روايت كرده اند و از محقق در كتاب معتبر حكايت شده كه او معتقد به صحت روايتى است كه درست بن ابى منصور در سند آن باشد. نظير روايات فوق در تفسير قول زور به غنا, روايات ابوبصير (8), عبد الاعلى (9) و محمد بن عمروبن حزم (10) است كه همگى از امام صادق(ع) نقل كرده اند. مراجعه كنيد. استدلال به اين روايات بدين گونه است كه آيه شريفه فرمان به اجتناب از قول زور داده است و دست كم امر در وجوب حجّت است; پس آيه در وجوب اجتناب از قول زور حجت مى باشد. وجوب اجتناب به معناى حرمت قول زور است. از طرفى قول زور در روايات مستفيض پيشين ـ كه در ميان آنها روايات معتبر نيز هست ـ به غنا تفسير شده است; پس غنا حرام است و ظاهر روايات اين است كه غنا از آن جهت كه غنا است مصداق قول زور مى باشد كه به استناد آيه شريفه حرام اعلام شده. از عبارتهاى مرحوم شيخ انصارى(قده) در مكاسب محرمه به دست مى آيد كه وى مدعى است تفسير قول زور به غنا ظهور در اين دارد كه غنا از مقوله كلام است. بنابراين غناى حرام اختصاص به موردى دارد كه حاوى كلام و مضمون باطل باشد. در نتيجه آيه فوق بر حرمت نفس كيفيت غنا ـ با صرف نظر از كلام باطل ـ دلالت ندارد. توجيه اين ادعا چنين است كه (قول الزور) از نوع اضافه مصدر به مفعول است و (زور) به معناى كذب يا هر چيزى است كه از مسير مستقيم منحرف باشد و مقول قول ظاهراً معنايى است كه گوينده اراده كرده است. بنابراين ناگزيريم بگوييم: ظهور آيه در نهى از بيان هر معناى دروغ يا باطل است. پس قراردادن غنا از مصاديق كلام دروغ يا باطل نشانگر آن است كه مراد از غنا تنها جايى است كه مفاد آن باطل و دروغ باشد. آنچه بيان شد مقصود شيخ انصارى است. با اين حال انصاف اين است كه گفتار مرحوم شيخ مخالف ظاهر مستفيض است; زيرا ظاهر اين روايات آن است كه غنا با معنايى كه دارد و بدون هيچ گونه قيدى قول زور است. از اين رو تقييد غنا به برخى از مصاديق آن ـ يعنى غنايى كه مشتمل بر مفاد باطل باشد ـ خلاف اطلاق است كه خبر مستفيض در آن ظهور دارد; بلكه مى توان مدعى شد كه روايات مستفيض دلالت مى كنند بر اين كه غنا مطلقاً مصداق قول زور است و از آنجا كه غنا آوايى داراى كيفيت ويژه است و قوام آن بسته به همين كيفيت است ـ همراه با كلام باطل باشد يا نباشد ـ مصداق قول زور است و رعايت اين اطلاق ما را به اين نكته رهنمون مى كند كه زور بودن غنا به لحاظ كيفيتى است كه مقوّم غنا بودن آن است; از اين رو اگر بپذيريم قول زور خود ظهور در خصوص موردى دارد كه به لحاظ معنايش زور است اما غنا در مستفيضه به صورت مطلق از مصاديق قول زور بر شمرده شده است. اين مطلب شاهد آن است كه مراد از قول زور خصوص موردى نيست كه به لحاظ معنا زور باشد; بلكه لا اقل شامل مواردى است كه به لحاظ ادا و خصوصيت آوا زور است. خلاصه آن كه ظهور مستفيضه در اين كه مقصود از (قول زور) در آيه مباركه, غنا به صورت مطلق است, به حدّى داراى قوت است كه به صرف ادعاى مرحوم شيخ(ره) نمى توان از اين ظهور دست شست. روايات دستهّ دوم: دسته دوم, روايات مستفيضه اى است كه غنا را مصداق لهو الحديث دانسته كه در آيه شريفه آمده است: (وَمِنَ النّاسِ مَن² يَش²تَرىِ لَه²وَ الحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن² سَبِيلِ اللّه (11); برخى از مردم كسانى هستند كه گفتار لهو را مى خرند تا از راه خداوند بازدارند. در كتاب كافى از جمعى از اصحاب از سهل بن وشاء روايت شده كه گفت: از امام رضا(ع) شنيدم كه در پاسخ پرسشى از تفسير آيه مذكور فرمود: از امام صادق(ع) از غنا سؤال شده فرمود: غنا همان است كه در آيه (وَمِنَ النّاسِ مَن² يَش²تَرِى لَه²وَ ال²حَديِثِ ليِضُلّ عَن² سَبِيلِ اللّهِ) آمده است.(12) اشخاص در سند اين روايت بى اشكال هستند جز از ناحيه سهل بن زياد كه اين مشكل نيز سهل است; زيرا در اسناد كافى در بسيارى از مواقع به صورت روايت جمعى از اصحاب از او آمده است و نيز به خاطر ادلّه ديگر. در روايت محمد بن مسلم از امام باقر(ع) آمده است كه گفت: از امام شنيدم كه مى فرمود: غنا از جمله محرماتى است كه خداوند بر آن وعدهٌ آتش داده است. آنگاه اين آيه را تلاوت نمود: (ومن الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين.) (13) برخى از مردم كسانى هستند كه گفتار لهو را مى خرند تا بدون داشتن علم از راه خدا باز دارند و آن را به باد استهزا مى گيرند. براى ايشان عذابى خواركننده است. در روايت مهران بن محمد از امام صادق(ع) آمده است كه گفت: از امام شنيدم كه مى فرمود: غنا همان است كه خداوند درباره اش فرموده است: (ومن الناس من يشترى لهوالحديث ليضل عن سبيل الله.) (14) نظير اين روايات, روايت حسن بن هارون (15), عبدالاعلى (16), ابوبصير(17) است كه همگى از امام صادق(ع) نقل كرده اند. مراجعه كنيد. بيان استدلال به اين دسته از روايات به همان شيوه است كه در ذيل دسته نخست بيان شد زيرا اين روايات غنا را به طور مطلق از مصاديق خريدارى حديث لهو براى گمرا ه ساختن از راه الهى دانسته اند و آيه شريفه دلالت دارد كه خريدار چنين سخنى عذاب خواركننده خواهد داشت و اين كه غنا را به صورت مطلق از مصاديق حديث لهو دانستيم بدين خاطر است كه غنا ـ يعنى آوا با كيفيت ويژه ـ در معرض آن است كه شنونده آن را از راه خدا گمراه سازد و او را در معرض فرو افتادن در معصيت الهى قرار دهد. روايات دسته سوم: دسته سوم, روايات مستفيضه اى است كه دلالت مى كنند كه بهاى كنيز آوازخوان حرام است. اين روايات عرفاً ظهور در اين دارند كه سرّ اين حرمت, آوازخوانى كنيز است. به عبارت ديگر حرمت غنا سبب شده كه بهاى كنيز آواز خوان حرام باشد. همچنين در توقيعى از امام زمان(ع) در پاسخ به پرسشهاى اسحاق بن يعقوب آمده است: اما آنچه به ما رساندى تنها آن مقدار كه پاك و پيراسته است پذيرفته مى شود, و بهاى كنيز آوازخوان حرام است. (18) در روايت وشّاء در كتابهاى كافى, تهذيب و استبصار به سند معتبرـ به استثناى سهل بن زياد[ كه امر آن سهل است] جاى تامّل ندارد ـ گويد: از امام رضا(ع) از حكم خريدن كنيز آوازخوان سؤال شد. فرمود: گاه مرد كنيزى دارد كه براى او به كار لهو مى پردازد. بهاى چنين كنيزى همان بهاى سگ است و بهاى سگ حرامخوارى است و حرامخوارى در آتش است. (19) گفتار امام كه فرمود: (قد تكون للرجل الجارية تلهيه) بسان اين جمله است: (قد تكون للرجل الجارية تغنى له) به هر حال از اين روايت استفاده مى شود كه بهاى كنيز آوازخوان بسان بهاى سگ,حرام است و معناى اين سخن آن است كه آوازخوانى او حرام است. در روايت ابراهيم بن ابو بلاد آمده است: اسحاق بن عمر وصيت كرد كه كنيزان آوازخوانش فروخته شوند و بهاى آنها را براى امام رضا(ع) بفرستند. ابراهيم مى گويد: كنيزان به سى صدهزار درهم فروخته شدند و پول آن را براى امام فرستادند... امام فرمود: به اين پول نيازى ندارم; اين پول حرام است و آموزش دادن به آنها كفر است و شنيدن از آنها نفاق و بهاى آنها حرامخوارى است.(20) دلالت اين روايت مانند دلالت دو روايت پيشين است; هر چند جمله (تعليمهنّ كفر والا…ستماع منهنّ نفاق) در آن دو روايت نبود. اين دو بند نيز به دلالت التزام دلالت بر حرمت آوازخوانى دارند; زيرا تغنّى است كه آموزش آن كفر و شنيدن آن نفاق اعلام شده است. در روايت ديگر از ابراهيم بن ابو بلاد از امام رضا(ع) آورده كه امام در روايتى فرمود: بهاى سگ و كنيز آوازخوان حرام است.(21) به اين دسته از روايات رواياتى ملحق مى شوند كه دلالت بر حرمت مزد آوازخوانى دارند; چنان كه در مرسله صدوق آمده است: روايت شده كه مزد مرد و زن آوازخوان سحت است. (22) در روايت نضربن قابوس در كافى و تهذيب و استبصار آمده است كه گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه مى فرمود: زن آوازخوان ملعون است و هر كس از كسب آن زن مى خورد ملعون است.(23) پيداست حرمت مزد آوازخوانى عرفاً ظهور در حرمت خود غنا دارد و نشان مى دهد كه حرمت غنا سبب حرمت مزد او شده است و از آنجا كه مزد غنا به طور مطلق حرام اعلام شده و به قسمى خاص از غنا مقيّد نشده دليل بر آن است كه مطلق غنا بدون داشتن هيچ قيدى حرام است. همچنين به اين دسته از روايات روايت محمد طاطرى ملحق مى گردد كه در آن به نقل از امام صادق(ع) آمده است كه گويد: مردى از امام از حكم فروش كنيزان آوازخوان پرسيد, امام(ع) در پاسخ فرمود: خريد و فروش آنها حرام و آموزش آنها كفر و شنيدن آواى آنها نفاق است.(24) تحريم خريد و فروش كنيزان آواز خوان مستلزم حرمت خود غنا است; بلكه غنا باعث شده خريد و فروش آنها حرام گردد. روايات دسته چهارم دسته چهارم, روايات پراكنده اى است كه هر يك بر حرمت عنوان غنا دلالت مى كند. از جمله رواياتى كه به التزام عرفى بر حرمت غنا دلالت مى كند صحيحه حمّاد بن عثمان از امام صادق(ع) است, گويد: از امام از تفسير (قول الزور) پرسيدم. فرمود: از جمله موارد قول زور اين است كه مردى به آوازخوانى احسنت بگويد.(25) از مباحث پيشين دانسته شد سخنى كه قول زور باشد دليل بر حرمت آن است. از اين جهت احسنت گفتن به آوازخوان حرام است و روشن است كه منشا حرمت چنين گفتارى از آن جهت است كه نوعى تقدير و تشويق نسبت به آوازخوان در غنايش است و اگر غنايش حرام نبود وجهى براى حرمت تشويق او نبود. از جمله رواياتى كه دلالت بر مدعا دارد معتبره يونس است. وى گويد: از امام كاظم(ع) درباره غنا پرسيدم و گفتم: عباسى مدعى شده است كه شما غنا را رخصت داده ايد. امام فرمود: زنديق دروغ گفته است. او از من ازحكم غنا پرسيد, به او گفتم: مردى نزد ابوجعفر[ امام باقر(ع] (آمد و از او حكم غنا را پرسيد. امام به او فرمود: اى فلانى! به نظر تو هرگاه خدا حق و باطل را جدا سازد غنا در كدام طرف خواهد بود؟ آن مرد گفت: با باطل. ابوجعفر به او فرمود: پس خود حكم غنا را بيان كرده اى.(26) نظير آن, معتبره ريّان بن صلت است كه در كتاب عيون مرحوم صدوق و رجال كشى از امام رضا(ع) نقل شده است.(27) خوانندگان مى توانند به آنها مراجعه كنند. وجه دلالت اين روايات آن است كه اگر غنا حلال بود دليلى نبود كه امام(ع) ترخيص خود را درباره غنا انكار كند. اگر انكار شديد امام را چنين حمل كنيم كه امام صرفاً به ترخيص تصريح نكرده, خلاف ظاهر است; بلكه اين انكار زمانى صحيح مى نمايد كه مراد امام(ع) در رديف باطل بودن غنا, بيان حرمت و عدم ترخيص امام باشد. در اينجا اخبار ديگرى هم هست كه دلالت برحرمت غنا دارد و با تتبع بيشتر قابل دسترسى است و شايد ضمن مباحث آتى برخى از آنها را متعرض شويم. نتيجه: روايات فراوان مذكور كه برخى ادعاى تواتر آنها را كرده اند, دلالت مى كنند بر اين كه غنا از آن جهت كه غنا است در شريعت حرام است. از اين رو اين روايات تكيه گاه فتواى فقها بر حرمت غنا خواهد بود. آنچه باقى مى ماند بررسى مفهوم غنا در اين روايات و در عبارات فقها است. مفهوم غنا از نگاه واژه شناسان چنان كه از ظاهر عبارتهاى لغويان پيداست مفهوم غنا گوناگون تبيين شده است.در لسان العرب به نقل از اصمعى در مفهوم غنا ـ به قصر و مدّ ـ آمده است: الغنى من المال مقصور و من السماع ممدود وكل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء; غنى در مال (به معناى بى نيازى در مال) به قصر است و در آوازخوانى به مدّ است. هر كس كه صدايش را بلند كند و آن را بپيچاند نزد عرب غنا است. ظاهراً مقصود از (موالات) همان كشيدن صدا همراه ترجيع[ پيچاندن در گلو] است. در واقع خواسته است بگويد: غنا كشيدن صداى بلند و ترجيع آن است. در مصباح المنير آمده است: غناء ـ بر وزن كتاب ـ آوا است وزن قياسى آن به ضم است (غُناء) زيرا به معناى صوت است.غنى ـ با تشديد ـ زمانى است كه با غنا ترانه خوانند و غنا كشيدن و بلند كردن آوا است. صاحب مصباح المنير گرچه در آغاز ـ چنان كه از او حكايت كرده اند ـ غنا را به صوت تفسير كرده است, اما در شرح آن, به صوت كشيده بلند مختص دانسته است. در مصباح المنير نيز آمده است: (فرمايش پيامبر(ص) كه فرمود: خداوند به هيچ چيز مانند اذنى كه به پيامبر براى تغنّى به قرآن داده, اجازه نداده است.(28) ازهرى گويد: عبدالملك بن ربيع برايم نقل كرد كه شافعى گفته است:مقصود از تغنى به قرآن, تلاوت قرآن به همراه حزن و نازك كردن صدا هنگام تلاوت است. چنان كه اين ادعا در روايت ديگر تبيين شده است: زيّنوا القرآن باصواتكم; با آواى خودتان قرآن را زينت بخشيد. ابوعبيده, تغنى به قرآن را همين طور تفسير كرده است. ازهرى از شافعى نقل كرده كه او غنا را به نازك كردن صدا و محزون خواندن تفسير كرده است. همين تفسير در نهايه ابن اثير نيز از شافعى نقل شده جز آن كه مى گويد: شافعى بر اين باور است كه معناى تغنى به قرآن زيبا خواندن و نازك كردن آوا هنگام قرائت قرآن است. در صحاح آمده است: غنا به معناى سماع و آوازخوانى است و جاريه مسمعه يعنى كنيز آوازخوان. سماع در اقرب الموارد به غنا تفسير شده است : هر آواى خوشى كه گوش از شنيدن آن لذت ببرد سماع است, گويى: باتوافى لهو و سماع; شب را با لهو و غنا به سر بردند. در قاموس آمده است: غناء ـ بر وزن كساء ـ به معناى آوا است و آن چيزى است كه مايه طرب باشد. در المنجد نيز چنين معنا شده است. در اقرب الموارد گويد: غناء از صوت, چيزى است كه مايه طرب باشد. وزن قياسى آن به ضم است; زيرا آوا مى باشد. در كليات آورده است: غناء ـ با ضم غين و مد الف ـ تغنى است و غنا زمانى محقق مى شود كه الحان از شعر و همراه با كف زدن باشد. در اين صورت از اقسام لعب خواهد بود. در اقرب الموارد گويد: (طَرِبَ ـَـ به معناى شادمانى و حَزِنَ ضد آن است و گفته شده كه طرب سبكى است كه به انسان دست مى دهد و مايه شادمانى اش مى گردد و گفته شده كه مايه حزن نيز شود و تخصيص طرب به شادمانى توهم است. در المنجد آورده است: طرِبَ ـَـ طرباً بدين معنا است كه از روى شادى يا اندوه, به اهتزاز و اضطراب درآيد. آنچه گذشت گفتار واژه شناسان در تعريف غنا بود كه به آن دست يافتيم. اين تعاريف گرچه در ظاهر دچار اختلافند; با اين حال بعيد نيست كه همه را ناظر به يك معنا بدانيم و آن را صوتى بدانيم كه داراى كيفيت خاص و لهوى بوده و موجب طربى باشد كه شامل شدت سرور يا حزن است. بنابراين غنا ـ چنان كه كليات تصريح داشت و تعريف صحاح و اصمعى بدان اشاره داشت ـ از انواع لعب است. گرچه ممكن است از تفسيرى كه از شافعى نقل شده صفت لهو بودن غنا استفاده نگردد اما ساير تفاسير به اين معنا كه ما ياد كرديم اشاره دارد و وضوح اين معنا باعث شده كه واژه شناسان از ارائه توضيح بيشتر خود را بى نياز بدانند. تعريف غنا از نگاه فقيهان علامه حلى در كتاب ارشاد غنا را كشيدن صوت همراه با ترجيع و طرب دانسته است. مفتاح الكرامه همين تعريف را از كتاب تحرير علامه نقل كرده است. جامع المقاصد به نقل از شهيد در دروس همين تعريف را براى غنا بيان داشته است. صاحب مسالك اين تعريف را به محقق و عده اى از فقها نسبت داده است. محقق اردبيلى در كتاب شهادات از كتاب مجمع الفائده مى گويد: (اين تعريف مشهور است.) در كتاب متاجر از همين كتاب مدعى اشهر بودن اين تعريف شده است و خود طرب را به لذت و بهره معنا كرده. در كتاب شهادات آورده است: شايد مراد از ترجيع, گرداندن صدا در دهان و گلوباشد;چنان كه مقصود از مطرب صدايى باشد كه از آن لذت و بهره به دست مى آيد; چنان كه از كثرت استفاده از آلات لهو مثل دف و نى لذت به دست مى آيد; هر چند گريه آور باشد. عبارت وى ظاهر متن جامع المقاصد است كه پس از تفسير پيشين غنا گويد: مطلق كشيدن صدا حرام نيست; هر چند كه دلها بدان كشش پيدا كند; مادامى كه به سبب ترجيع در آن, طرب آور نباشد.(29) علامه در باب شهادات از كتاب قواعد گويد: (غنا همان ترجيع و كشيدن صدا است.) وى در اين تعريف قيد (طرب آور) را نياورده است; گرچه صاحب مفتاح الكرامه سعى كرده بين دو تعريف علامه جمع كند; با اين گمان كه طرب آورى همان ترجيع است. ايشان فريب امثال اين سخن مصباح المنير را خورده كه گفته است: (طرّب فى صوته يعنى ترجيع و كشيدن صدا.) گويد: از آنچه گفته شد به دست مى آيد كه اطراب و تطريب غير از طرب به معناى سبكى به خاطر شدت اندوه يا شادى است; چنان كه صاحب مجمع البحرين و ديگر فقها پنداشته اند... گويا در قاموس گفته است: غنا از صوت, آوايى است كه كشيده شود و داراى زيبايى و ترجيع باشد.(30) پيداست كه اطراب يا تطريب به معناى ايجاد طرب است و مفهوم طرب در آن لحاظ شده است. بنابراين تفسير تطريب به كشيدن و ترجيع صدا تفسير به مصداق آن است نه مفهوم. عبارت كامل مصباح چنين است: طرب طرباً فهو طرب از باب لعب است و طروب مبالغه در طرب است. طرب حالت سبكى است كه به خاطر شدت شادمانى و سرور و حزن به شخص دست مى دهد. البته عموم مردم طرب را مخصوص سرور وشادمانى مى دانند. طرّب فى صوته ـ به تشديد راء ازباب تفعيل ـ به معناى ترجيع و كشيدن صدا است. شگفت است كه مرحوم علامه خود اعتراف كرده كه ترجيع, همراهى حركات صوت و نفس است. از اين رو ترجيع لازمه معناى اطراب و تطريب است. با اين حال توهم را به امثال صاحب مجمع البحرين نسبت داده است. به هر حال بسيارى تصريح كرده اند كه در مفهوم عرفى غنا طرب آور بودن اعتبار ندارد. صاحب مسالك در باب متاجر آورده است: غنا به مدّ الف كشيدن آوايى است كه حاوى ترجيع و طرب است. بنابراين غنا بدون هر دو وصف (ترجيع و طرب) حرام نيست اگر چه يكى از آن دو وصف موجود باشد. عده اى از فقها غنا را چنين تعريف كرده اند. برخى ديگر مفهوم غنا را به عرف واگذار كرده اند به اين معنا كه هر چه را عرف غنا بداندحرام است هر چند طرب آور نباشد و اين سخنى نيكو است. صاحب حدائق به نقل از ملاصالح مازندرانى همين تفسير را براى غنا بيان كرده است و نيز صاحب رياض در كتاب تجارت نظير همين تعريف را آورده است. آنجا كه گويد: غنا كشيدن آوايى است كه در برگيرنده ترجيع و طرب باشد يا چيزى است كه در عرف غنا نام گيرد هر چند طرب آور نباشد; چه در شعر باشد يا در قرآن يا غير اينها, بنابر قول اصح و اقوى. البته بنابر اين كه عبارت ايشان (على الاصح الاقوى) را به تعريف دوم (يعنى تعريف عرفى غنا) برگردانيم نه به تعميمى كه در عبارت (سواء كان...) آمده است. به هر روى اين نيز نقل اجمالى تفسير ديگر غنا است. از آنچه گفته آمد به دست مى آيد كه بين فقها در لحاظ كردن قيد اطراب بلكه ترجيع در مفهوم غنا اختلاف است و اين اختلاف از نوع اختلاف معنوى است نه لفظى محض. از اين رو ممكن است تفسير علامه در كتاب قواعد به اين معنا باشد كه ايشان از تفسير نخست در معناى غنا به تفسير ديگرى عدول كرده يا آن كه خود تفسير سوم مى باشد. در مفتاح الكرامه به نقل از سرائر و ايضاح النافع آمده است: (غنا صوت طرب آور است.) اين عبارت از قيد ترجيع خالى است و احتمال دارد كه تعريف چهارمى براى مفهوم غنا باشد. بعيد نيست بگوييم: مقصود از غنا صوتى لهوى است كه مناسب مجالس لهو و لعب و رقص و پاى كوبى است. اين تعريف بدان جهت است كه قسمى خاص از صوت زيبا با چنين مجالسى مناسب است كه ساير وسايل لهوهمچون رقص, تار, نى و چيزهايى از اين دست, با آن همراه است. بعيد نيست ادعا كنيم واژه شناسان در تعريفى كه براى غنا برشمرده اند و نيز روايات باب ناظر به خصوص اين قسم از غنا باشد. گفتار اهل لغت در تعريف غنا از آنجا ناظر به اين قسم از غنا است كه كسانى همچون اصمعى و جوهرى آواى مناسب با مجالس لهو و لعب را از جمله افراد غنا برشمرده اند. چنان كه گفته اند: (باتوا فى لهو و سماع; شب را تا به سحر به لهو و غنا گذرانده اند.) سماع اگر چه در اصل به معناى شنيدن يا آنچه شنيده شده است; اما بى ترديد آنچه به عنوان جنس براى غنا ذكر مى شود آواى لهوى آن است كه با ساير ابزار لهو در مجالس ويژه آن همراه است. چنان كه صاحب كليات پس از تفسير غنا به تغنى, تصريح كرده است: غنا متحقق نمى شود مگر با الحانى از شعر همراه با كف زدن باشد. از اين رو غنا از انواع لعب است. بنابراين بى ترديد اين گفتار قاموس كه غنا از صوت چيزى است كه مايه طرب باشد, ناظر به همان طرب متداول در مجالس لهو و لعب است. به عبارت ديگر گفتار ايشان اشاره به كيفيت خاص آوايى دارد كه متناسب با ساير ابزار و آلات لهو است. همچنين تعريف مصباح: (غنا كشيدن و طولانى كردن آواست.) اشاره به همين معنا دارد; چون قطعاً كشيدن و طولانى كردن آوا با كيفيتى كه نامناسب با مجالس لهو باشد نزد وى و ساير واژه شناسان غنا نمى باشد. چنانچه صداى الاغ با همه كشيدن و طولانى بودن و ترجيع آن زشت ترين آواهاست. بنابراين مقصود آنان از غنا آوايى است لهوى كه متداول بوده و چنان بوده كه در شنونده از شدت شادى و فرح, طرب, سبكى و وجد و اضطراب را ايجاد مى كند. مفهوم غنا در روايات بيشتر روايات اگر چه موضوع را عنوان غنا و مفهوم اين واژه قرارداده اند اما در برخى از آنها اشاره بلكه دلالت دارد بر اين كه غنا از مصاديق لهو است و ناگزير مقصود از غنا همان قسم خاصى است كه در مجالس لعب و لهو و نزد اهل لهو متداول است. به عنوان مثال در معتبره وشاء كه پيش از اين گذشت گويد: از امام رضا(ع) از خريد كنيز آوازخوان سؤال شد. امام فرمود: گاه مرد كنيزى دارد كه اسباب لهو او را فراهم مى كند و بهاى آن همان بهاى سگ است.(31) اين كه امام(ع) در پاسخ از حكم خريدن كنيز فرمود: (قد تكون للرجل الجارية تلهيه) دلالت روشنى دارد بر اين كه غنا از اقسام لهو است و بدين خاطر است كه كنيز آوازخوان اسباب لهو صاحب خود را فراهم مى كند. از اين رو بهاى آن بسان بهاى سگ مى شود. همچنين در روايت اعمش از امام باقر(ع) در حديث (شرايع الدين) آمده است: گناهان كبيره حرامند آنها عبارتند از: شرك به خداوند... جنگ با اولياى الهى و انجام كارهاى لهوى كه از ياد خدا باز مى دارد ناپسند است. بسان غنا و تار نواختن و از جمله گناهان كبيره پافشارى بر انجام گناهان كوچك است.(32) بنابراين روايت فوق به همان قسم خاص از آوا كه مناسب با مجالس لهو و لعب است اشاره دارد. بلكه بعيد نيست بگوييم: روايت دلالت مى كند كه غنا از جمله كبائر است; زيرا غنا را در ضمن گناهان كبيره بر شمرده و اصرار بر صغيره را بر آن عطف كرده است و وجهى براى اين عطف نمى توان يافت مگر آن كه بگوييم: مقصود بيان آن بود كه اصرار بر انجام گناهان كوچك نيز گناه كبيره است. بنابراين مقصود از كراهت براى غنا در اين روايت, معناى اصطلاحى فقهى نيست بلكه مقصود معناى لغوى است كه شامل حرام نيز مى باشد. و نيز در صحيحه ابوبصير از امام صادق(ع) آمده است: اجر المغنية التى تزّف العرائس ليس به باس و ليست بالتى تدخل عليها الرجال; مزد زن آوازخوانى كه درعروسيها آواز مى خواند حلال است; مشروط به اين كه در آن مجلس مردان در ميان مجلس زنان داخل نشوند.(33) اين روايت به روشنى دلالت دارد بر حرمت مزد زن آواز خوانى كه در مجالس مختلط مى خواند. پيداست مجلسى كه مردان در آن حضور دارند و زن در آن آواز مى خواند ناگزير غناى اين زن از بالاترين مصداق آن قسم خاص از آواى نيكو و مناسب مجالس لهو و لعب به شمار مى رود. و در اين صحيحه اشاره است به اين نكته كه غنا از مصاديق اين نوع ويژه از صوت است كه مناسب مجالس لهو ولعب است. از اين روايت به دست مى آيد كه روايت ديگر ابوبصير نيز به اين معنا اشاره دارد. در آن آمده است: از امام صادق(ع) از درآمد زنان آوازخوان سؤال كردم. فرمود: اگر مردان در مجلس آوازخوانى او وارد شوند حرام است ولى اگر به مجالس عروسى دعوت شود مانعى ندارد و غنا همان است كه خداوند درباره اش فرموده است: وَمَن² النّاسِ مِن² يَش²تَرى لَه²وَالحَديثِ لِيُضِلَّ عَن² سَبيِل اللّهِ. (34) اشكال: دو روايت ابوبصير دلالت بر اين دارند كه مطلق غنا حرام نبود ه و تنها بخش خاصى از آن حرام است و آن غنايى است كه درمجالس مختلط اجرا مى شود. از اين رو اگر دو روايت مذكور را معارض با روايات مطلق پيشين بدانيم بهتر از آن است كه آنها را گواه آن بدانيم كه مقصود از غنا, خصوص آوايى است كه مناسب مجالس لهو و لعب است. جواب: دلالت دو روايت ياد شده بر حرمت غنا در مجالس مختلط و نيز دلالت آن بر جواز آوازخوانى زنان در مجلس عروسى, امرى مسلّم است; اما دلالت آن بر نفى حرمت از ساير اقسام غنا مردود است. اين مدعا در روايت دوم ابوبصير روشن است, در اين روايت تنها دو قسم از غنا ذكر شده و دلالتى ندارد كه غنا داراى دو معنا است; چنان كه دلالت ندارد كه غنا در غير اين قسم جايز است. اما در صحيحه نخست ابوبصير احتمال دارد كه جمله (وليست) عطف بر جمله (تزفّ العرائس) و صلهٌ دوم براى موصول (الّتى) باشد. در اين صورت در نهايت يعنى مزد زن آوازخوان در مجلس عروسى زمانى مباح است كه مردان در آن مجلس داخل نشوند. در اين صورت به هيچ روى مفهوم ندارد تا دلالت بر جواز غنا در غير اين قسم داشته باشد. بله; اگر در نسخه اى روايت فوق, بدون واو آمده باشد ـ چنان كه در مرآة العقول چنين است ـ مى توان تعليل و دلالت بر جواز را از روايت فوق برداشت كرد. اما چنين چيزى مسلّم نيست و ثبوت واو محتمل است. بنابراين صحيحه فوق دلالت بر ادعاى مذكور ندارد و اطلاق روايات پيشين همچنان پا بر جا بوده و بر حرمت مطلق غنا دلالت خواهند داشت. پس با فرض حرمت مطلق غنا, صحيحه و روايت ابوبصير به اين مطلب اشاره دارد كه آن قسم خاص از آواى لهوى ـ چنان كه بيان كرديم ـ مفهوم غنا را تشكيل مى دهد. از جمله روايات مورد ادعا روايات دسته دوم است كه آيه (لهو الحديث) را به غنا تفسير كرده است و بر شمردن مطلق غنا از جمله مصاديق حديث لهو, قوياً اشاره بلكه دلالت دارند بر اين كه غنا ـ يعنى آوايى كه با كيفيت زيبا است ـ از مصاديق لهو است. در نتيجه مفهوم غنا در يكى از مصاديق آن يعنى آوايى كه مناسب مجالس لهو و لعب است اختصاص مى يابد و اللّه العالم -------------------------------------------------------------------------------- پى نوشت : 1.كافى, ص281.. 2. المهذب, ج1, ص344. 3. الحدائق الناضره, ج18, ص102. 4. حج, آيه 30. 5. وسائل الشيعه, باب 99 از ابواب (مايكتسب به), ح26. 6. همان, باب 99, ح8. 7. همان, باب 102, ح1. 8. همان, باب 99, ح9. 9. همان, ح20. 10. همان, ح24. 11. لقمان, آيه 6. 12. وسائل الشيعه, باب 99 از ابواب (مايكتسب به), ح11. 13. همان, ح6. 14. همان, ح7. 15. همان,ح16. 16. همان, ح20. 17. همان, باب 15, ح1. 18. همان, باب ح16, ح3. 19. همان, ح6. 20. همان, ح5. 21. همان, ح4. 22. همان, ح17. 23. همان, باب 15, ح4. 24. همان, باب 16, ح7. 25. همان, باب 99, ح21. 26. همان, ح13. 27. همان, ح14. 28. حاكم در مستدرك گويد: بخارى و مسلم در صحاح خود از ابوهريره از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده اند كه فرمود: (ما اذن الله لشىٌ ما اذن لنبى يتغنى بالقرآن.) (ج1, ص570) و در سنن بيهقى در باب (تحسين الصوت بالقرآن والذكر) به نقل از صحيح بخارى همين روايت را نقل كرده است. (ج10, ص229) و در صحيح مسلم از ابوهريره آمده است: (ما اذن الله لشئ كاذنه لنبيّ يتغنى بالقرآن.) 29. جامع المقاصد, ج4, ص23. 30. قواعد الاحكام, فصل متاجر, ص50. 31. الوسائل, باب 16, از ابواب (مايكتسب به), ح6. 32. همان, باب 46, از ابواب جهاد بانفس , ح36, خصال, باب 9 از ابواب صدو بالاتر, ص610, ح9. 33. وسائل, باب 15, از ابواب (مايكتسب به), ح3. 34. همان, ح1. 4- اکثر اینگونه مجالس و محافل و آداب و البسه حتی باری روحانیون و تعزیه ها و ... ریشه در زمان صفویه یعنی اوج قدرت جهان تشیع در جهان اسلام و جهان داردو آنچه در زمان اهل بیت ع نقل شده است فقط همان عزاداری های محلی با لهجه های سنتی و مقداری به اصطلاح ضجه موره و نوعی بر سینه کوفتن – که در شهرهای جنوب هنوز مرسوم است- در بین زنان عرب و ... و به مرور نظم و آداب گرفته و ترقی نموده و گاه هم مورد توجه بیگانگانت قرارگرفته و با ادله تاریخی موثق به انحراف رفته است . مطالعات خود را بالاتر ببرید ما راهم دعا نمایید.به سوال زیر هم دقتی بفرمایید: به سوال زیر دقت نمایید: مركز: مؤسسه پيوند با امام (ره) پرسش: آيا اين نوع عزاداري رايج، ريشه در روايات ديني ما دارد؟ پاسخ: در سؤال شما نكتة ابهامي است و آن اينكه "اين نوع عزاداري" منظور كدام نوع عزاداري است، در هر صورت نكاتي را به شرح زير تقديم مي كنم. 1.عزاداري اباعبدا...? ريشه روايتي دارد. علامه اميني با بيش از 7 حديث با سند صحيح كه اهل سنت نيز آنها را نقل كرده‌اند از گريستن رسول ا...( در روز تولد امام حسين(، اولين سال تولد امام، و دومين سال تولد امام خبر مي دهد. همچنين در روايتي از گريستن امام علي( به هنگام عبور از كربلا در زمان جنگ صفين خبر مي دهد، و بعد از ذكر چند روايت از سليمان بن احمد نقل مي كند كه "همواره مي‌شنيديم كه او را در سرزمين كربلا مي كشند." اينك به نقل كامل يك روايت بسنده مي كنيم. اولين سوگواري در اولين لحظات تولد : اسماء بنت عميس قابلة فاطمه( بود، گريه پيامبر را به هنگام ديدن قنداق ديد و پيامبر ( فرمود : "اي اسماء اين پسرم را گروه ستمگران مي‌كشند، خداوند شفاعتم را به ايشان نرساند."(1) 2. در عزاداري، انجام هر گونه اقدامي كه با اعتدال اسلامي و فطرت انساني تناسب ندارد يا موجب وهن دين مي شود، ناصحيح است. مصاديق مختلف عزاداري كه اشكالي ندارد. ـ گر چه ممكن است در دين به آن امر نشده باشد ـ در فتاواي رهبر انقلاب چنين آمده است : (2) 1- شبيه خواني : اگر مشتمل بر امور دروغ نباشد ـ مستلزم مفسده نباشد ـ باعث وهن مذهب نشود. 2- استفاده از شيپور، طبل و سنج : به نحو متعارف 3- عَلَم : نبايد جزء دين شمرده شود. 4- دستة عزداري : بدون اذيت ديگران يا هر عملي كه حرام باشد. 5- زنجير زني : به نحو متعارف و مواردي كه در فتاوي ايشان، جايز دانسته نشده است عبارتست از : 1- زنجير زدن تيغ دار، 2- استفاده از اُرگ در دسته جات، 3- سوراخ كردن گوشت بدن، 4- ماليدن سر و صورت بر زمين و خوني كردن آن، 5- شركت زنان در دسته هاي سينه زني و زنجير زني، 6- قمه زدن، 7- پابرهنه وارد آتش شدن. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع و مآخذ : 1. راه و روش ما راه و روش پيامبر ماست، علامه اميني ، ترجمه موسوي همداني، ص64 تا 198 2. رساله اجوبة الاستفتائات، ج2، ترجمة فارسي، سؤال 354 تا 377 ،‌ از ص127 تا 133 موفق ، موید و پیروز و سربلند باشید!



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.