ناشناس

با سلام.بنده جوانی 23 ساله هستم. مدتی هست که دچار...

با سلام. بنده جوانی 23 ساله هستم. مدتی هست که دچار شک و وسواس شده ام مثلا در نمازهایم شک می کنم یا اینکه وضو گرفته ام یا نه و یا حتی حین وضو گرفتن به اینکه مثلا مسح سر را درست کشیده ام یا نه ، در غسل هایم دیگر خیلی بدتر جوری که غسل کردن من حدود 35 دقیقه طول می کشد. در درس هم کمی وسواس دارم اما نه میزان واجبات دینی. و در چیزهای دیگر خیلی کمتر. متاسفانه مدتی دچار عمل زشت خودارضایی بودم و خیلی سعی کردم ترک کنم ولی هربار ... نمی دانم شاید دلیلش از همین باشد. این بار مدتی است همه چیز را کنار گذاشتم اما هنوز شک و وسواسم برطرف نشده. خواهش می کنم راهنمایی ام کنید. با تشکر فراوان
يکشنبه، 15 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

با سلام.بنده جوانی 23 ساله هستم. مدتی هست که دچار...

ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 23 ساله )

با سلام.
بنده جوانی 23 ساله هستم. مدتی هست که دچار شک و وسواس شده ام مثلا در نمازهایم شک می کنم یا اینکه وضو گرفته ام یا نه و یا حتی حین وضو گرفتن به اینکه مثلا مسح سر را درست کشیده ام یا نه ، در غسل هایم دیگر خیلی بدتر جوری که غسل کردن من حدود 35 دقیقه طول می کشد. در درس هم کمی وسواس دارم اما نه میزان واجبات دینی. و در چیزهای دیگر خیلی کمتر.
متاسفانه مدتی دچار عمل زشت خودارضایی بودم و خیلی سعی کردم ترک کنم ولی هربار ... نمی دانم شاید دلیلش از همین باشد. این بار مدتی است همه چیز را کنار گذاشتم اما هنوز شک و وسواسم برطرف نشده. خواهش می کنم راهنمایی ام کنید.

با تشکر فراوان


مشاور: خانم سعیده صفری

باسلام. برادر گرامی شرایطتان را درک میکنم اما از شما یک سؤال دارم و آن هم اینکه شما فرد مذهبی ای هستید و حتی در رساله ی مراجع تقلید آمده که در مورد شک های فراوان بی اعتنا باشید، اما چرا نمی توانید؟ پس فکر نمی کنیدانگار مشکل شما واقعا این نیست که مسح سرتان را کشیدین یا سمت چپتان را نشستید یا رکعت دوم هستید یا سوم ، چون اگر مشکلتان این بود خب مراجع راه حل آن را گفته اند و راه حل این است که اعتنا نکنید پس چرا نمی توانید؟ پس اینطور فکر نمی کنید که مشکل واقعی شما فکری است که مدام می گوید وضو ، غسل یا نمازتان اشتباه است؟ اگر با من موافقید باید با این فکری که اذیتتان می کند و اینقدر وقتتان را می گیرد چه کار کنید؟ شما آدم منطقی ای هستید و احتمالا کارهای زیادی انجام داده اید تا این افکار را از بین ببرید و با آنها مبارزه کنید ولی چرا هیچ کدام از آنها جواب نداده؟ ذکر گفته اید، صدقه داده اید، سعی کرده اید نسبت به آنها بی اعتنا باشید، در مورد شک و تردید و وسواس مطالعه کرده اید و خیلی از کارهای دیگر ... چرا هیچ کدام از این کارها جواب نداده؟ اینطور فکر نمی کنید که انگار اشتباهی رخ داده و شما هر چه قدر سعی می کنید مدیریت این افکار را به دست بگیرید وضع بدتر می شود و بر شدت آنها افزدوه می شود؟ در واقع شما می خواهید چیزی را حذف یا کنترل کنید که اصلا حذف شدنی نیست ، پس حالا که قرار نیست این افکار را از بین ببریم باید چه کار کنیم که آنها افسار رفتار ما را به دست نگیرند و ما را مجبور نکنند بر اساس آنها عمل کنیم و به جای یکبار وضویی که می دانیم درست است 4 یا 5 بار وضو بگیریم؟ می خواهم شیوه برخورد با این افکار را با ذکر یک مثال برایتان توضیح دهم. اولین قدم در راه تغییر خصوصیات شخصیتی که نمی پسندیم این است که واقعا بخواهیم که تغییر کنیم، از ویژگی ای که الآن داریم اذیت شده باشیم و حتی متوجه شده باشیم در برخی موارد به واسطه ی همین تکرارها ، وقتمان بیش از حد گرفته شده است، دیگران مدام نصیحتمان می کنند، و... چون این مورد با اعتقاداتمان در تضاد است دوست داریم هر چه زودتر برایش کاری انجام دهیم... شما اولین قدم را برداشتید... متوجه شدید که این خصوصیت بعضی مواقع برایتان دردسر درست کرده و می خواهید از شدت و فراوانی آن بکاهید... اما چه کار کنید؟ قبل از اینکه پاسخ دهم می خواهم خدمتتان عرض کنم که هدف ما این نیست که کاری کنیم که این افکار هرگز به ذهنتان وارد نشوند... این امکان ندارد چون ممکن است برای همه ما پیش بیاید... پس قرار است چه کار کنیم؟... در ادامه با هم پیش می رویم به طوری که این افکار باشند ولی به آنها پاسخ ندهید، وضو و غسل را تکرار نکنید، یا نمازتان را مجدد نخوانید و ... لازم بود به این نکته اشاره کنم تا هر دوی ما متوجه شویم که دنبال چه چیزی هستیم. احتمالا در زمان شست و شو با افکار زیاد ذهنتان مواجه شده¬اید، با جولان دادنشان شما را به نحوی مجبور به تکرار می کنند و در نهایت پس از شستن مطابق آنچه فکر می کرده اید پشیمان و درمانده به نظر می رسید. اما جالب است بدانید در ذهن همه ی افرادی که فکر می کنید هیچ مشکلی در این زمینه ندارند هم همین اتفاق می افتد و اصلا کار ذهن این است که ما را با شبهات و احتمالات آشنا کند و در حقیقت ذهن، کار محاسبه را بر عهده دارد محاسبه درست و غلط احتمالی، این کارذهن سالم است و اگر اینطور نبود ذهن معیوبی به حساب می آمد مثل ذهن افراد عقب مانده ی ذهنی که هیچ کدام از منافع و ضررهای احتمالی را خاطرنشان نمی کند و همین مراقبت اشخاص دیگر از آنها را ضروری می سازد. پس گفتیم کار ذهن فکر آوردن است، گاهی ذهن ما کمک شایانی به ما کرده و این قابل انکار نیست. ولی می دانید مشکلات ما انسانها از چه زمانی شروع می شود؟ وقتی در دام افکار و احساساتمان گیر می افتیم، یعنی وقتی به جای واقعیات بیرونی تنها به تجربیات ذهنی مان بچسبیم و افسار زندگی مان را به دست افکار و احساساتی که ذهن ایجاد می کند، می سپاریم. می دانید تفاوت شما و کسانی که مانند شما با این مسئله روبه رو نیستند و می توانند راحت تر در اینچنین موقعیت هایی برخورد کنند، چیست؟ اجازه دهید با یک مثال این موضوع را برایتان توضیح دهم، تصور کنید شما بالای یک پل ایستاده اید روی این پل زندگی شماست، هر آنچه که به آن مشغولید و برایتان اهمیت دارد، چیزهای بسیاری برایتان مهم هستند، کار، تحصیل، مذهب روابط فردی، خانواده تان و ... از پایین پل هم چند قطار باری در حال عبور هستند شما خصوصیات قطارهای باری را می دانید، روی آن باز است ، سر و صدای زیادی دارد و موادی مانند زغال زنگ حمل می کند، اما این قطارهای باری در زندگی شما مانند ذهنتان عمل می کنند و چیزهایی مانند افکار و احساساتتان را حمل می کند مثلا در یکی از واگن های آن این فکر است که مسح سرم را نکشیدم، یه قسمت از دست راست شسته نشد، یک رکعت جا انداختم ، به پام آب نرسید، این پاراگراف را متوجه نشده ام و ..، یک خورشید گاهی اوقات برخی از این واگنها را روشن می کند و دقیقا روی آن می تابد ، خورشید موقعیت ها و شرایطی از زندگی شماست که این افکار بیشتر در ذهنتان وارد می شوند و درگیری بیشتری دارید(مواقعی که نیاز به انجام اعمال مذهبی و یا حتی درس خواندن دارید)، به محض اینکه خورشید یکی از واگن ها را روشن کرد، کاری که انجام می دهید این است که به محض اینکه واگن این قطار با سر و صدا به پل نزدیک می شود و ، به خاطراینکه از محتویات واگن سر دربیاورید خودتان را از بالای پل پرت می کنید توی واگن، اما وقتی در واگن افتادید چه اتفاقی می افتد؟ غیر از این است که همه تنتان با زغال سنگ آغشته می شود و جز آن چیزی نمی بینید؟ این درست مثل وقتی است که واگنی که افکار و احساساتتان را حمل می کند، نور خورشید روی آن تابیده است، با سرعت به سمت شما می آید و سر و صدایش هم خیلی اذیتتان می کند را می بینید که نزدیک می شود خودتان را از بالای پل به داخل آن پرت می کنید، الآن در واگن هستید و فقط افکارتان را می بینید مثل آن که حقیقت محض است و اتفاق دیگری که افتاد این است که از آنچه در بالای پل مشغول آن بودید باز می مانید، از انتخاب های دنیای بیرونی، از مذهب، خانواده، کارتان، از رابطه با دوستان و همکارانتان، و ...؛ به خاطر آنچه در ذهنتان می گذرد پشیمان می شوید. اما اگر همچنان که بالای پل ایستاده اید و به کارهایتان مشغولید اجازه دهید، این قطارها بیایند سر و صدا و اذیتشان را بکنند، خودشان هم می روند، ممکن است باز هم قطار دیگر که حامل فکری جدید است بیایدولی شما فقط آنها را از بالای پل مشاهده می کنید ولی با آنها قاطی نمی شوید البته اذیت می شوید ولی مطابق با آنها عمل نمی کنید ذهن شما از دنیای واقعی و بیرونی جداست. خب قرار شد به افکارتان فقط نگاه کنید اما در بالای پل چه کاری باید انجام دهید؟ در ابتدا نمی خواهم تغییرات مهم ایجاد کند این هفته سعی کنید تنها معنای استعاره را خوب متوجه شوید، افکاری که به ذهنتان می آید را دقیقا بشناسید تا بتوانید افکار و احساساتتان را فقط به عنوان یک فکر بپذیرید و نباید با آنها قاطی شوید در مکاتبات بعدی به این نکته خواهیم پرداخت که اگر با افکارتان قاطی نشوید باید چه کار کنید و در بالای پل چه کاری انجام دهید. اگر توانستید ذهنتان را به مثابه ی واگن های قطار در حال حرکت مشاهده کنید، می توانید تجربیات این هفته تان را مجددا با سایت مکاتبه کنید، و با ذکر نام مشاور، قدم به قدم مشکلتان را پیگیری کنید .



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.