ط

سلام. خیلی خسته ام.دیگه بریدم.قبلا جای دیگه ای کار...

سلام. خیلی خسته ام.دیگه بریدم.قبلا جای دیگه ای کار میکردم اما 1 سالی هست اومدم پیش همسرم. البته در 2 واحد مجزاییم. کار من خیلی سخته. باید با یه سری آدم بی سواد و گاهی بی فرهنگ سرو کله بزنم و بهشون بفهمونم چه مراحلی رو باید انجام بدن. چون از نظر حقوقی کار حساسی دارم، خروجی کار یکبار توسط خودم، یکبار همسرم و یکبار همکار همسرم کنترل میشه و نهایتا رییس اداره هم بعد از کنترل نهایی کارو تایید میکنه. ما از صبح تا 4 عصر سرکاریم. فشار کار روی من و همسرمه. سروکله زدن با مراجعین از یه طرف منو خسته میکنه، رفت و آمد بین واحدها برای تحویل هر پرونده به بخش مربوطه هم از یه طرف.فاصله بین ساختمانی که من هستم و ساختمان بقیه همکاران حدودا 5 دقیقه س. اما اگه مجبور بشین روزی بیشتر از 10 بار این راه رو برین و برگردین متوجه منظورم میشین. چون تقاضاها با هم متفاوته و منم تو رشته خودم کار نمیکنم برای به حداقل رساندن خطا مجبورم این مسیر را بروم وگرنه اگر میشد کارها را جمع میکردم و یکباره تحویل میدادم. تازه من از ساختمون اصلی جدام و هیچ هم صحبت و همکاری ندارم، تو این هوای گرم هم آبدارچی به خودش زحمت نمیده تا اتاق من بیاد. گشنه و تشنه با صد نفر مواجه میشم. نه اینترنت دارم تو اتاقم که اوقات بیکاری حوصله م سر نره نه همکاری!همسرم اوقات بیکاری با همکاراش گرم صحبت و بلوتوس بازیه، یا با اینترنت سرش گرمه. کار هم که میکنه اصلا از جاش بلند نمیشه.حالا اینا به کنار صبحونه رو معمولا تو ماشین میخوریم( یه تی تاپ و شیر). اما نهار ساعت 5 که رسیدیم خونه. انرژی که کار از من میگیره خیلی زیاده. من اصلا شکمو و یا چاق نیستم. اما سوزش معده گرفتم از بس گرسنگی کشیدم. چرا؟ چون همسرم میلی به نهار نداره و کار از همه چی براش مهمتره. تازه وقتی میایم خونه لم میده رو مبل و تلویزیون میبینه. اما من باید لباسها رو آویزون کنم، غذا رو حاضر کنم. ظرفهارو بشورم. تازه اگه لباس شستنی یا اتو کردنی نداشته باشیم. یا خونه احتیاج به جارو و گردگیری نداشته باشه. آخر سر هم که مثل جنازه میخوابم تا صبح، آقا طلبکار میشن که چرا زود خوابیدی و به نیازهای من بی توجهی! پس زمان استراحت من چی میشه؟ نمیدونم دلمو به چی این زندگی خوش کنم. همش شده کار. وقتی میام خونه با وجود خستگی زیاد، اول به سرو وضعم میرسم بعد به کارهای خونه، با این حال باید غرغرهای شوهرمو بشنوم. دلم خوش بود با پس اندازم میتونیم خونه بخریم اما همسرم خیال نداره هیچ سهمی از خونه ای که میخواد بخره به نام من کنه که پا به پاش دارم کار میکنم. فکر کنم زیادی لوسش کردم. همه لباسهاش شسته و اتو کرده تو کمده، غذاش همیشه حاضره، از راه میرسه شربتش حاضره کلی هم قربون صدقه اش میرم اونوقت اگه کوچکترین انتقادی ازش بکنم قیامت به پا میکنه. شدم حمال اداره و کلفت خونه. دلم به حال خودم میسوزه. پشیمونم یه جا باهم کار میکنیم. دیگه اون عشق سابقو نسبت بهش ندارم. احساس میکنم ازم سوء استفاده میشه. تازه خودش هیچی، سرکوفتهای مادرشم باید بشنوم اونم تو مسائلی که هیچ ربطی به من نداره. انگاری مادر و پسر دست به یکی کردن منو له کنن. همین چند روز قبل مادرش بهم گفت چقدر زشت شدی! به همین رکی! چون از بس حمالی میکنم حسابی لاغر شدم.آخه ما اونقدر دیر نهار میخوریم و زود میخوابیم که شام کلا حذف شده! به همسرم که اعتراض کردم از گرسنگی عصبی و خسته میشم اعتنایی نکرد و گفت خب با خودت یه چیزی بیار بخور من چکار کنم! کلافه م. ممکنه کمکم کنین؟ با تشکر
چهارشنبه، 4 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ط

سلام. خیلی خسته ام.دیگه بریدم.قبلا جای دیگه ای کار...

ط ( تحصیلات : لیسانس ، 26 ساله )

سلام. خیلی خسته ام.دیگه بریدم.قبلا جای دیگه ای کار میکردم اما 1 سالی هست اومدم پیش همسرم. البته در 2 واحد مجزاییم. کار من خیلی سخته. باید با یه سری آدم بی سواد و گاهی بی فرهنگ سرو کله بزنم و بهشون بفهمونم چه مراحلی رو باید انجام بدن. چون از نظر حقوقی کار حساسی دارم، خروجی کار یکبار توسط خودم، یکبار همسرم و یکبار همکار همسرم کنترل میشه و نهایتا رییس اداره هم بعد از کنترل نهایی کارو تایید میکنه. ما از صبح تا 4 عصر سرکاریم. فشار کار روی من و همسرمه. سروکله زدن با مراجعین از یه طرف منو خسته میکنه، رفت و آمد بین واحدها برای تحویل هر پرونده به بخش مربوطه هم از یه طرف.فاصله بین ساختمانی که من هستم و ساختمان بقیه همکاران حدودا 5 دقیقه س. اما اگه مجبور بشین روزی بیشتر از 10 بار این راه رو برین و برگردین متوجه منظورم میشین. چون تقاضاها با هم متفاوته و منم تو رشته خودم کار نمیکنم برای به حداقل رساندن خطا مجبورم این مسیر را بروم وگرنه اگر میشد کارها را جمع میکردم و یکباره تحویل میدادم. تازه من از ساختمون اصلی جدام و هیچ هم صحبت و همکاری ندارم، تو این هوای گرم هم آبدارچی به خودش زحمت نمیده تا اتاق من بیاد. گشنه و تشنه با صد نفر مواجه میشم. نه اینترنت دارم تو اتاقم که اوقات بیکاری حوصله م سر نره نه همکاری!همسرم اوقات بیکاری با همکاراش گرم صحبت و بلوتوس بازیه، یا با اینترنت سرش گرمه. کار هم که میکنه اصلا از جاش بلند نمیشه.حالا اینا به کنار صبحونه رو معمولا تو ماشین میخوریم( یه تی تاپ و شیر). اما نهار ساعت 5 که رسیدیم خونه. انرژی که کار از من میگیره خیلی زیاده. من اصلا شکمو و یا چاق نیستم. اما سوزش معده گرفتم از بس گرسنگی کشیدم. چرا؟ چون همسرم میلی به نهار نداره و کار از همه چی براش مهمتره. تازه وقتی میایم خونه لم میده رو مبل و تلویزیون میبینه. اما من باید لباسها رو آویزون کنم، غذا رو حاضر کنم. ظرفهارو بشورم. تازه اگه لباس شستنی یا اتو کردنی نداشته باشیم. یا خونه احتیاج به جارو و گردگیری نداشته باشه. آخر سر هم که مثل جنازه میخوابم تا صبح، آقا طلبکار میشن که چرا زود خوابیدی و به نیازهای من بی توجهی! پس زمان استراحت من چی میشه؟ نمیدونم دلمو به چی این زندگی خوش کنم. همش شده کار. وقتی میام خونه با وجود خستگی زیاد، اول به سرو وضعم میرسم بعد به کارهای خونه، با این حال باید غرغرهای شوهرمو بشنوم. دلم خوش بود با پس اندازم میتونیم خونه بخریم اما همسرم خیال نداره هیچ سهمی از خونه ای که میخواد بخره به نام من کنه که پا به پاش دارم کار میکنم. فکر کنم زیادی لوسش کردم. همه لباسهاش شسته و اتو کرده تو کمده، غذاش همیشه حاضره، از راه میرسه شربتش حاضره کلی هم قربون صدقه اش میرم اونوقت اگه کوچکترین انتقادی ازش بکنم قیامت به پا میکنه. شدم حمال اداره و کلفت خونه. دلم به حال خودم میسوزه. پشیمونم یه جا باهم کار میکنیم. دیگه اون عشق سابقو نسبت بهش ندارم. احساس میکنم ازم سوء استفاده میشه. تازه خودش هیچی، سرکوفتهای مادرشم باید بشنوم اونم تو مسائلی که هیچ ربطی به من نداره. انگاری مادر و پسر دست به یکی کردن منو له کنن. همین چند روز قبل مادرش بهم گفت چقدر زشت شدی! به همین رکی! چون از بس حمالی میکنم حسابی لاغر شدم.آخه ما اونقدر دیر نهار میخوریم و زود میخوابیم که شام کلا حذف شده! به همسرم که اعتراض کردم از گرسنگی عصبی و خسته میشم اعتنایی نکرد و گفت خب با خودت یه چیزی بیار بخور من چکار کنم!
کلافه م. ممکنه کمکم کنین؟ با تشکر


مشاور: خانم سعیده صفری

باسلام خواهر عزیزم شرایطتتان قابل درک است و شما نیز مانند بسیاری از زنان شاغل که هم مسئولیت های خارج از خانه و هم فشار رسیدگی به امور خانه بر دوششان وجود دارد احساس درماندگی و ناتوانی می کنید. اما مسئله شما غیر قابل حل بنظر نمی رسد و نیاز به حل مسئله دارد. و مسائلی مانند اینکه آیا راه هایی وجود دارد که زمان کاری شما کمتر شود، شغلتان را عوض کنید، و یا حتی اگر این مورد امکان پذیر نبود، سمتتان را با صحبت با رئیستان تغییر دهید و اگر باز هم نشد چکار کنید که تا ساعت 4 بعد از ظهر انرژی کمتری مصرف کنید. اینها همه به حل مسئله ی شما و همسرتان نیاز دارد.



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.