چهارشنبه، 17 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

حضرت خضر کودکی را بخاطر آن که می‌داند در آینده دو نفر را که پدر و مادرش هستند گمراه می کند، به قتل می‌رساند. پس چرا پیامبر و حضرت علی (علیهماالسلام) با این که می‌دانستند برخی از یارانشان خائن هستند و مسلمانان را گمراه می کنند آن‌ها را به قتل نرساندند؟


پاسخ :
جواب اين پرسش ریشه در تأمل بر اقسام علم پیامبران و امامان دارد. علامه طباطبائی می‌فرماید: طبق آنچه از ادله قطعیه و براهین عقلیه بر می‌آید علم انبیاء و ائمه بر دو قسم است.
قسم اوّل آن که در هر شرایطی به حقایق جهان هستی به اذن خداوند واقف هستند. اعم از آن که تحت حس قرار دارند یا آن‌ها كه بیرون از دایره حس می‌باشند مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده
قسم دوم: علم عادی است. پیامبر به نص قرآن کریم، بشری است همانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌دهد مانند سایر افراد در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد و آن چه را شایسته می‌بیند انجام مي‌دهد.[1]
علامه می‌نویسد: «پیامبر اکرم و امامان مانند دیگران انسانند و با استفاده از حواس ظاهری، تجربه و عقل با جهان خارج ارتباط برقرار می‌کنند، در این نوع علم، تکلیف وجود دارد و احکام الهی وجوب حرمت، استحباب، کراهت و اباحه به آن تعلق می‌گیرد.
از سوی دیگر پیامبر و امام در هر حالی و شرایطی به اذن الهی به حقایق جهان هستی آگاهی دارند این علم غیب شامل واقعیت‌های گذشته، حال و آینده می‌شود پیامبر و امام بر همه چیز آگاه است. علم غیب موهبتی الهی است و خطا در آن راه ندارد. در حقیقت علم امام آگاهی بر قضای حکمی الهی و لوح محفوظ علم الله است، در نتیجه هیچ تکلیفی به متعلق این گونه علم تعلق نمی‌گیرد زیرا تکلیف در جائی معنا دارد که انجام یا ترک چیزی در اختیار مکلّف باشد امر و نهی درباره قضای حکمی بیهوده و بی اثر است زیرا اراده انسانی در آن راه ندارد.[2]
از مطالب فوق می‌توان فهمید که علم خضر نبی نسبت به قتل رساندن کودک مورد سوال و علم پیامبر به اوضاع و احوال برخی از یاران خائن و عدم قتل ایشان، هر دو از علومی بوده‌اند که تخلف ناپذیر بوده‌اند. پس اگر سوال شما را از این منظر بررسی نمائیم، به این نتیجه می‌رسیم که عملکرد هر دو پیامبر در وقایع مذکور طبق مشیت الهی و خارج از علم عادی ایشان که در مجرای اختیار جریان دارد بوده است.
توضیح : ما در این جهان دارای دو نظام هستیم: «نظام تکوین» و «نظام تشریع» گرچه این دو نظام در کلیات هماهنگند امّا گاه می‌شود که در جزئیات از هم جدا می‌شوند. مثلاً خداوند برای آزمایش بندگان آن ها را مبتلا به خوف و نقص اموال و ثمرات، از بین رفتن نفوس و عزیزان می‌کند تا معلوم شود چه اشخاصی در برابر این حوادث صابر و شکیبا هستند آیا هیچ نعیمی یا پیامبری می‌تواند اقدام به این کار بکند یعنی اموال ونفوس و ثمرات و امنیت را از بین ببرد تا مردم آزمایش شوند... حال که ثابت شد ما دو نظام داریم و خداوند حاکم بر هر دو نظام است هیچ مانعی ندارد که خداوند گروهی را مأمور پیاده کردن نظام تشریع کند و گروهی از فرشتگان یا بعضی از انسان‌ها (هم چون خضر) را مأمور پیاده کردن نظام تکوین نماید (دقت کنید). از نظر نظام تکوین الهی هیچ مانعی ندارد که خداوند حتی کودک نابالغی را گرفتار حادثه‌ای کند و در آن حادثه جان سپارد چرا که وجودش ممکن است در آینده خطرات بزرگی به بار آورد همان گونه که گاهی ماندن این اشخاص دارای مصالحی مانند آزمایش و امتحان و امثال این‌ها است.
به تعبیر دیگر گروهی از مأموران خدا در این عالم مأمور به باطنند و گروهی مأمور به ظاهر. آنها که مأمور به باطنند ضوابط و اصول برنامه‌ای مخصوص خود را دارند همان گونه که مأموران به ظاهر برای خود اصول و ضوابط خاصی دارند. درست است که خط کلی این دو برنامه هر دو انسان را به سمت کمال می‌برد و از این نظر هماهنگ‌اند ولی گاهی در جزئیات مانند مثال‌های بالا از یکدیگر جدا می‌شوند. البته بدون شک در هیچ یک از این دو خط هیچ کس نمی‌تواند خود سرانه اقدامی کند بلکه باید از مالک و حاکم حقیقی مجاز باشد لذا خضر با صراحت این حقیقت را بیان کرد و گفت «ما فعلته عن امری»[3] من هرگز پیش خود این کار را انجام ندادم بلکه درست طبق یک برنامه الهی و ضابطه و خطی که به من داده شده است گام بر می‌دارم.[4]
اما اگر نوع برخورد پیامبر گرامی اسلام از زاویه علم عادی ایشان نگریسته شود و شرائط سیاسی اجتماعی دوران پیامبر مورد بررسی قرار گیرد، خواهیم دید که برخورد ایشان با افراد و یاران خائن خود بهترین نوع برخورد بوده است.
در آخر هم به اين نكته بايد توجه داشت كه اگرچه پيامبر با اين افراد به خاطر مصالح شرعي، اجتماعي و سياسي برخورد جدي نداشت اما در موارد متعددي مشاهده مي‌شود كه پيامبر بطور غيرمستقيم عدم صلاحيت اينها را در عمل نشان مي‌دهد و در عوض جبهه علي ـ عليه السلام ـ را به مناسبت‌هاي مختلف تقويت مي‌كند و فضايل و قدرت علي ـ عليه السلام ـ را به رخ آنان مي‌كشد. نمونه بارز اين برخورد هنگام نزول سوره برائت بود كه پيامبر ابلاغ اين پيام بزرگ را به ابوبكر سپرد. سپس علي ـ عليه السلام ـ را به دنبال وي فرستاد و گفت نامه را از او بگير و به سوي مكه برو و پيام مرا برسان.
اين واقعه را تمام علماي اهل سنت نقل كرده‌اند كه به روشني فضيلت و بزرگي علي ـ عليه السلام ـ را اثبات و عدم كفايت ديگران مانند ابوبكر را مي‌رساند.
در جريان ديگر ابوبكر و عمر و ابوعبيده نزد پيامبر بودند كه پيامبر به علي تكيه داده بود، كه پيامبر با دست خود به شانه علي زد و فرمود: اي علي تو اولين كسي هستي كه ايمان آوردي تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي.[5]
و پيامبر در روزهاي آخر عمر شريف خود دستور داد كه دوست مرا فرا خوانيد كه عايشه و حفصه ابوبكر و عمر را فرا خواندند؛ ولي پيامبر به آنها توجهي نكرد، تا اينكه ام سلمه علي را فرا خواند، و پيامبر با علي به صحبت نشست و آن دو (عمر و ابوبكر) از منزل خارج شدند. و پيامبر ص دستور دادند كه كسي نماز را اقامه بكند وقتي ديد ابوبكر آماده نماز شد پيامبر با وجود تب شديد او را به كنار زد و خودش نشسته نماز را اقامه كرد.[6]
و ده‌ها مورد و موضوع ديگر كه پيامبر به طور غيرمستقيم اينها را از خود رانده و فضايل و برتري علي ـ عليه السلام ـ را به رخ آنها كشيده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سياهترين هفته تاريخ، علي محدث.

پی نوشتها:
[1] . ر.ک: ربانی، علی، چهره درخشان حسین بن علی، انتشارات مکتب الحسین، ص134؛ علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، دار الکتاب الاسلامیه، ج18، ص 194.
[2] . ر.ک: علامه طباطبایی، معنویت تشیع، انتشارات تشیع، مقاله درباره علم امام، ص213ـ 225.
[3] . کهف / 82.
[4] . ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتاب الاسلامیه، چاپ اول، 1374ش، ج12، ص511 ـ 506.
[5] . كنزالعمال، مكتبة التراث الاسلامي، بيروت، حديث 29.
[6] . مناقب ابن شهر آشوب، مؤسسه انتشارات علامه قم، ج 1، ص 236.
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.