پرسش :
امام حسين با چه نيّتي قيام كرد؟ آيا براي حكومت بود يا براي شهادت بود؟ آيا امام مي دانست مسلم در كوفه شهيد مي شود يا نه؟ اگر مي دانست چرا او را فرستاد، نظر نويسنده شهيد جاويد چقدر درست است؟
پاسخ :
اولاً اگر نويسنده «شهيد جاويد» هدف قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ را تشكيل حكومت مي داند اين مسئله را علّت تامّة قيام نمي داند، ثانياً انديشه و هدف همة امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ تشكيل حكومت بوده است. منتهي، نه آن حكومتي كه عامّة مردم از آن برداشت دارند، يعني رسيدن به رياست و مقام دنيوي.
بلكه، حكومت از نظر يك امام معصوم وسيله ي اصلاح امّت، و نجات انسان ها از بي عدالتي و فساد است. چنان كه اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ فرمود: بار خدا، مي داني كه اگر براي حكومت اقدامي كردم انگيزه ي سلطنت شخصي و بهره جويي از متاع دنياي نداشتم، بلكه اقدام من براي اجراي اصول و ارزشهاي ديني و ايجاد اصلاح در بلاد اسلامي است، تا مظلومان در امان قرار گرفته و حدود تعطيل شده، اجرا و به واجبات و سنتّها و احكامت عمل شود.[1]
بنابراين اگر امام حسين ـ عليه السلام ـ انديشة تشكيل حكومت داشته، بر اين اساس بوده است، نه اينكه غرض از آن استيفاء منافع دنيوي باشند.
از طرف ديگر، گرچه، امام عالم به بسياري از اسرار بوده و از طريق علم امامت به آنها پي برده بود. ولي، مأمور به عمل بر طبق آن نبود. و موظّف بود كه در مورد مسائل اجتماعي بر اساس ظواهر و شواهد عمل كند. و اقدام به تشكيل حكومت هم بر اين اساس بود كه در ظاهر زمينة آن تقريباً آماده شده بود. چون، 12 هزار نامه از مردم كوفه فرستاده شده بود و امام موظف بود بر اساس ظاهر ـ و نه علم غيب ـ وقتي شرائط را مهيّا مي بيند اقدام كند. و اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ اين اصل را به خوبي بيان نموده و فرموده است: اگر وجود نيروي كافي و مسئوليّت الهي براي اين امر (تشكيل حكومت الهي) نبود هرگز براي تشكيل حكومت اقدام نمي كردم[2].
فرزندش امام حسين ـ عليه السلام ـ نيز، وقتي نيروي كافي براي براندازي حكومت جور و غاصب ديد، به آن اقدام نمود. تا از اين طريق، ريشة ظالم را سوزانده و حكومت عدل را جايگزين كند. و اين بود كه حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ را به كوفه فرستاد..
امّا در مورد شهادت حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ نيز، سخن اصلي آن است كه امام حسين ـ عليه السلام ـ كه حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ را به كوفه فرستاد، بر مبناي دلايل ظاهري عمل كرد، نه بر اساس علم امامت.
نويسندة «شهيد جاويد» نيز بر اين عقيده است كه امام بر اساس شواهد ظاهري مسلم ـ عليه السلام ـ را به كوفه فرستاد. و مسلم نيز بر همان شواهد ظاهري عمل كرد. وقتي وارد كوفه شد زمينه را فراهم ديد، و با مشاهدة اين وضع و شرائط فعلي مردم كوفه، به امام نامه فرستاد.
بنابراين، نه امام حسين ـ عليه السلام ـ مسئول بود و نه حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ .
نظر شهيد مطهري، در نقد نظريه مؤلف كتاب «شهيد جاويد»:
1. درباره تشكيل حكومت مي گويد:
اين مطلب جاي ترديد نيست. هيچ كسي مدعي نيست كه امام ـ عليه السّلام ـ نمي خواسته و مايل نبوده حكومت تشكيل بدهد. و يا در اين راه فعاليت نمي كرده است. منتهي، اشتباه نويسندة كتاب «شهيد جاويد» اين است كه براي عامل دعوت كوفه ارزش بيش از حد قائل شده است.
گوئي خيال كرده است كه عامل اساسي اين است. بلكه در ميان عامل ها، اتفاقاً كوچكترين آنها از نظر تأثير، عامل دعوت مردم كوفه است. والّا اگر عامل اساسي مي بود، آن وقتي كه به امام خبر رسيد كه زمينه كوفه ديگر منتفي شده امام بايست دست از حرفها و قیامش برمي داشت.
در حالي كه قضيه برعكس است. داغ ترين خطبه هاي امام ـ عليه السّلام ـ بعد از شكست كوفه است. امام ـ عليه السّلام ـ آيه (20) سوره احزاب را بعد از شهادت مسلم و شكست كوفه براي اصحابش خواند. و فرمود: بعضي از مؤمنين به پيمانی که با خداي خويش بسته بودند وفا كردند و شهيد شدند. و عده اي ديگر هم انتظار مي كشند تا نوبت آنها بشود. و ما هم وظيفه بزرگ تر و سنگيني داريم.
و سرنوشت مسلم را ما هم پيدا مي كنيم ... منطق امام ـ عليه السّلام ـ، منطق امر به معروف و نهي از منكر بود، براي نابود كردن فساد، ولو به نابودي جانش تمام بشود. اين همان منطق شهيد است كه ماوراي منطق هاست.[3]
2. مسأله شهادت:
استاد شهيد مطهري در اين باره مي گويد: امام شهادت را مي دانست، بلكه حتيّ جاي شهادت را هم مي دانست. در اين مورد، نظر كتاب «شهيد جاويد» صحیح است. مقتوليت و كشته شدن؛ از آن جهت كه مقتوليت است مطلوب نيست. چون مطلوب اصلي حمايت از دين است، همان گونه كه صرف مال در راه خدا مطلوب است و صرف جان هم كه در اين مورد لازمه جهاد است مطلوب است. و هم آرزوي شهادت ها از اين باب است كه چون جهاد في سبيل الله و حمايت از دين است، آرزوي شهادت مطلوب است.[4]
3. مسأله حضرت مسلم و كوفه:
شهيد مطهري در اين باره مي گويد:
در مسأله حضرت مسلم و گزارش او، نظر نويسنده «شهيد جاويد» روشن نيست. بلكه، به فرض اينكه حضرت مسلم از كوفه سالم برمی گشت و گزارش منفي را به امام خبر می داد، باز هم معلوم نبود، امام از عزیمتش منصرف می شد، هم چنانكه بعد از شهادتش منصرف نشد. دليلي وجود ندارد كه امام بعد از گزارش منفي كوفه حركت نمی كرد. نويسنده شهید جاوید مي گويد: اگر مسلم از كوفه مراجعه مي كرد و مي گفت: مردم كوفه آمادگي ندارند، امام به سوي كوفه حركت نمي فرمود![5]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تجلّي حقيقت در اسرار كربلا، سلطان حسين تابنده گنابادي.
2. علل قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ ، علي اكبر ناجيان.
3. زمينه هاي قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ ، حسين عبدالمحمدي.
پی نوشتها:
[1] . صبحي صالح، نهج البلاغه، صفحه 60، طبع اول، بيروت، 1387، ه.ق.
[2] . نهج البلاغة خطبه 3.
[3] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ح 17، ص 148، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1378.
[4] . همان، ص 689.
[5] . همان، ص 686.
منبع: اندیشه قم
اولاً اگر نويسنده «شهيد جاويد» هدف قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ را تشكيل حكومت مي داند اين مسئله را علّت تامّة قيام نمي داند، ثانياً انديشه و هدف همة امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ تشكيل حكومت بوده است. منتهي، نه آن حكومتي كه عامّة مردم از آن برداشت دارند، يعني رسيدن به رياست و مقام دنيوي.
بلكه، حكومت از نظر يك امام معصوم وسيله ي اصلاح امّت، و نجات انسان ها از بي عدالتي و فساد است. چنان كه اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ فرمود: بار خدا، مي داني كه اگر براي حكومت اقدامي كردم انگيزه ي سلطنت شخصي و بهره جويي از متاع دنياي نداشتم، بلكه اقدام من براي اجراي اصول و ارزشهاي ديني و ايجاد اصلاح در بلاد اسلامي است، تا مظلومان در امان قرار گرفته و حدود تعطيل شده، اجرا و به واجبات و سنتّها و احكامت عمل شود.[1]
بنابراين اگر امام حسين ـ عليه السلام ـ انديشة تشكيل حكومت داشته، بر اين اساس بوده است، نه اينكه غرض از آن استيفاء منافع دنيوي باشند.
از طرف ديگر، گرچه، امام عالم به بسياري از اسرار بوده و از طريق علم امامت به آنها پي برده بود. ولي، مأمور به عمل بر طبق آن نبود. و موظّف بود كه در مورد مسائل اجتماعي بر اساس ظواهر و شواهد عمل كند. و اقدام به تشكيل حكومت هم بر اين اساس بود كه در ظاهر زمينة آن تقريباً آماده شده بود. چون، 12 هزار نامه از مردم كوفه فرستاده شده بود و امام موظف بود بر اساس ظاهر ـ و نه علم غيب ـ وقتي شرائط را مهيّا مي بيند اقدام كند. و اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ اين اصل را به خوبي بيان نموده و فرموده است: اگر وجود نيروي كافي و مسئوليّت الهي براي اين امر (تشكيل حكومت الهي) نبود هرگز براي تشكيل حكومت اقدام نمي كردم[2].
فرزندش امام حسين ـ عليه السلام ـ نيز، وقتي نيروي كافي براي براندازي حكومت جور و غاصب ديد، به آن اقدام نمود. تا از اين طريق، ريشة ظالم را سوزانده و حكومت عدل را جايگزين كند. و اين بود كه حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ را به كوفه فرستاد..
امّا در مورد شهادت حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ نيز، سخن اصلي آن است كه امام حسين ـ عليه السلام ـ كه حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ را به كوفه فرستاد، بر مبناي دلايل ظاهري عمل كرد، نه بر اساس علم امامت.
نويسندة «شهيد جاويد» نيز بر اين عقيده است كه امام بر اساس شواهد ظاهري مسلم ـ عليه السلام ـ را به كوفه فرستاد. و مسلم نيز بر همان شواهد ظاهري عمل كرد. وقتي وارد كوفه شد زمينه را فراهم ديد، و با مشاهدة اين وضع و شرائط فعلي مردم كوفه، به امام نامه فرستاد.
بنابراين، نه امام حسين ـ عليه السلام ـ مسئول بود و نه حضرت مسلم ـ عليه السلام ـ .
نظر شهيد مطهري، در نقد نظريه مؤلف كتاب «شهيد جاويد»:
1. درباره تشكيل حكومت مي گويد:
اين مطلب جاي ترديد نيست. هيچ كسي مدعي نيست كه امام ـ عليه السّلام ـ نمي خواسته و مايل نبوده حكومت تشكيل بدهد. و يا در اين راه فعاليت نمي كرده است. منتهي، اشتباه نويسندة كتاب «شهيد جاويد» اين است كه براي عامل دعوت كوفه ارزش بيش از حد قائل شده است.
گوئي خيال كرده است كه عامل اساسي اين است. بلكه در ميان عامل ها، اتفاقاً كوچكترين آنها از نظر تأثير، عامل دعوت مردم كوفه است. والّا اگر عامل اساسي مي بود، آن وقتي كه به امام خبر رسيد كه زمينه كوفه ديگر منتفي شده امام بايست دست از حرفها و قیامش برمي داشت.
در حالي كه قضيه برعكس است. داغ ترين خطبه هاي امام ـ عليه السّلام ـ بعد از شكست كوفه است. امام ـ عليه السّلام ـ آيه (20) سوره احزاب را بعد از شهادت مسلم و شكست كوفه براي اصحابش خواند. و فرمود: بعضي از مؤمنين به پيمانی که با خداي خويش بسته بودند وفا كردند و شهيد شدند. و عده اي ديگر هم انتظار مي كشند تا نوبت آنها بشود. و ما هم وظيفه بزرگ تر و سنگيني داريم.
و سرنوشت مسلم را ما هم پيدا مي كنيم ... منطق امام ـ عليه السّلام ـ، منطق امر به معروف و نهي از منكر بود، براي نابود كردن فساد، ولو به نابودي جانش تمام بشود. اين همان منطق شهيد است كه ماوراي منطق هاست.[3]
2. مسأله شهادت:
استاد شهيد مطهري در اين باره مي گويد: امام شهادت را مي دانست، بلكه حتيّ جاي شهادت را هم مي دانست. در اين مورد، نظر كتاب «شهيد جاويد» صحیح است. مقتوليت و كشته شدن؛ از آن جهت كه مقتوليت است مطلوب نيست. چون مطلوب اصلي حمايت از دين است، همان گونه كه صرف مال در راه خدا مطلوب است و صرف جان هم كه در اين مورد لازمه جهاد است مطلوب است. و هم آرزوي شهادت ها از اين باب است كه چون جهاد في سبيل الله و حمايت از دين است، آرزوي شهادت مطلوب است.[4]
3. مسأله حضرت مسلم و كوفه:
شهيد مطهري در اين باره مي گويد:
در مسأله حضرت مسلم و گزارش او، نظر نويسنده «شهيد جاويد» روشن نيست. بلكه، به فرض اينكه حضرت مسلم از كوفه سالم برمی گشت و گزارش منفي را به امام خبر می داد، باز هم معلوم نبود، امام از عزیمتش منصرف می شد، هم چنانكه بعد از شهادتش منصرف نشد. دليلي وجود ندارد كه امام بعد از گزارش منفي كوفه حركت نمی كرد. نويسنده شهید جاوید مي گويد: اگر مسلم از كوفه مراجعه مي كرد و مي گفت: مردم كوفه آمادگي ندارند، امام به سوي كوفه حركت نمي فرمود![5]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تجلّي حقيقت در اسرار كربلا، سلطان حسين تابنده گنابادي.
2. علل قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ ، علي اكبر ناجيان.
3. زمينه هاي قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ ، حسين عبدالمحمدي.
پی نوشتها:
[1] . صبحي صالح، نهج البلاغه، صفحه 60، طبع اول، بيروت، 1387، ه.ق.
[2] . نهج البلاغة خطبه 3.
[3] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ح 17، ص 148، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1378.
[4] . همان، ص 689.
[5] . همان، ص 686.
منبع: اندیشه قم