پرسش :
ابو عبدالله جدلي در هنگام وقوع پديده جانسوز کربلا کجا بود و چه کار و فعاليتي مي کرد. و چرا و به چه دليل در اين واقعه دردناک براي کمک به امام حسين ـ عليه السلام ـ حضور نداشت؟
پاسخ :
ابوعبدالله عبيد بن عبد (عبد بن عبد) جدلي، از اصحاب و ياران امام علي ـ عليه السلام ـ بود. علماي رجال او را جزء راويان احاديث امام علي ـ عليه السلام ـ به شمار آورده و ثقه اش خوانده اند.[1] او در کوفه سکونت داشت و چون به خاندان جدليه منسوب بود لذا جدلي مي گفتند.[2] از زندگي خصوصي وي اطلاع دقيقي در دست نيست. به هر صورت رجال شناسان او را ستوده اند. شيخ طوسي نوشته ابو عبدالله جدلي محدثي شيعي، دوستدار و از خواص اصحاب امام علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ بود.[3]
رجال شناسان اهل سنت بر جدلي، بدان جهت که شيعه و از ياران نزديک امام علي ـ عليه السلام ـ به شمار مي رفت خرده گرفته اند و او را از محدثان ضعيف شمرده اند. ابن سعد در اين باره مي نويسد: حديثش ضعيف و غير قابل پذيرش است و تشيع وي، قوي و نيرومند بود.[4]
يکي از صفات برجسته جدلي دلبستگي او به اهلبيت ـ عليهم السلام ـ است. او از سر اين دلدادگي در وادي بحث هاي قرآني و روايي پيرامون اهلبيت ـ عليهم السلام ـ قدم گذارده که هر يک از آنها گنجينه اي گرانبهاست. جدلي مي گويد: روزي نزد اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ رفتم. حضرت فرمود: آيا مي خواهي تفسير آيه اي از آيات خدا را برايت روشن سازم؟ عرض کردم: بله. فرمود: خداوند مي فرمايد: «هر کس نيکي به جاي آورد، پاداشي بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز (قيامت) ايمنند. و هر که بدي به جاي آورد، به رو در آتش سرنگون شوند. آيا جز آنچه مي کرديد سزا داده مي شويد».[5] حسنه يعني شناخت ولايت و دوستي با ما اهلبيت و سيئه به معناي انکار ولايت و دشمني با ماست. هر که اين حسنه را با خود داشته باشد به بهشت مي رود؛ و هر که سيئه به همراه آورد، جايگاهش دوزخ خواهد بود و هيچ عملي از او پذيرفته نيست.[6]
علاوه بر اين روايت، روايات ديگري در موضوعات مختلف از وي نقل شده است.
همان طور که قبلاً هم اشاره شد از زندگي خصوصي جدلي بيش از آن که در مورد اعتقاد وي و نقل چندين روايت و از اصحاب امام علي ـ عليه السلام ـ بودن وي مطالبي در منابع نيامده است. لذا از دوران کودکي و نوجواني وي اطلاعي در دست نيست و بعد از شهادت امام علي ـ عليه السلام ـ گويا جدلي تا سال 67ق در قيد حيات بوده است و گفته شده وي همراه مختار عليه قاتلين امام حسين ـ عليه السلام ـ قيام کرد.[7] اما وي نتوانست در قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ شرکت جويد و از فرزندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دفاع نمايد.
طبق روايتي جدلي مي گويد: نزد اميرمومنان ـ عليه السلام ـ رفتم. حضرت فرمود: ابو عبدالله مي خواهي پيش از آن که کسي وارد شود هفت موضوع را با تو در ميان نهم، عرض کردم بفرماييد، فدايت شوم. حضرت ضمن سخناني فرمود: اين (امام حسين ـ عليه السلام ـ) کشته مي شود در حالي که تو زنده اي و او را ياري نمي کني. سپس با دستان خود به شانه امام حسين ـ عليه السلام ـ زد. من عرض کردم: به خدا سوگند، در اين صورت، زندگي پليدي خواهم داشت.[8]
در روايت ديگري مي گويد: علي ـ عليه السلام ـ با دست به شانه امام حسين ـ عليه السلام ـ که کنارش بود زد و فرمود: اين کشته مي شود و کسي او را ياري نمي دهد. عرض کردم اي اميرمؤمنان به خدا سوگند آن روزگار زمانه بدي خواهد بود. فرمود: آري چنين است.
مرحوم آيت الله خويي مي نويسد: بر خلاف نظر گروهي، اين روايت بيان کننده نگراني و نفرت جدلي از مردمي است که فرزند رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را ياري نمي کنند؛ و نشان دهنده اين است که جدلي از اين که خود بر اساس پيش بيني امام نمي تواند در کربلا حضور داشته باشد ناراحت و غمگين است به همين دليل جدلي زندگي در آن روزگار را پست و پليد مي داند.[9]
بنابر برخي نقل ها در جريان نامه نگاري هاي اهل کوفه به امام حسين ـ عليه السلام ـ يکي از افرادي که نامه ها را به خدمت امام برد همين جدلي بود.[10]
و نيز گفته شده او از جمله کساني بود که وقتي محمد بن حنفيه، توسط عبدالله بن زبير در مکه زنداني شده بود، از جانب مختار رهسپار مکه شدند و محمد حنفيه را از زندان ابن زبير رها نمودند.[11]
با توجه به علاقه ومحبت جدلي به امام علي ـ عليه السلام ـ و خاندان رسالت و نشان دادن اين علاقه و افسوس خوردن از اين که نمي تواند از فرزند رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حمايت کند، به احتمال زياد تنها علت عدم حضور وي در کربلا زنداني بودن وي توسط ابن زياد مي تواند باشد با توجه به اين که در آن ايام تعداد زيادي از شيعيان در کوفه زنداني بودند. فعاليت هاي بعد از واقعه عاشوراي جدلي همراه مختار نيز مؤيد اين مطلب مي تواند باشد که به برخي از آنها اشاره شد.
از تاريخ طبري استفاده مي شود که جدلي تا سال 67ق زنده بود.[12]هيچ کدام از منابع به سال وفات و نحوه مرگ و يا کشته شدن وي اشاره اي نداشته اند. و فقط مرحوم دهخدا به کشته شدن جدلي در سال 67ق در جريان فتنه ابن زبير اشاره دارد.[13]به نوشته ذهبي ابو عبدالله بين سال هاي 90 ـ 100ق درگذشته است.[14]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مجله فرهنگ کوثر، شماره 27، 1378ش.
2ـ دايرة المعارف تشيع، جمعي از نويسندگان.
3ـ معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي.
پی نوشتها:
[1]. خويي، سيد ابوالقاسم، معجم الرجال الحديث، 1413ق، ج12، ص59.
[2]. بروجردي، سيد علي، طرائف المقال، قم، مکتبة آيت الله مرعشي نجفي، 1410ق، ج2، ص117.
[3]. شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، قم، مؤسسه آل البيت(ع)، 1404ق، ج1، ص113.
[4]. ابن سعد، طبقات الکبري، بيروت، دارالکتب العلميه، 1410ق، ج6، ص248.
[5]. قصص / 84.
[6]. حسکاني، عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل، تهران، مجمع احياء الثقافة الاسلامي، 1411ق، ج1، ص553.
[7]. ابن سعد، همان، ج6، ص248.
[8]. ابن قولويه، جعفر بن محمد، کامل الزيارات، تهران، مؤسسه نشر اسلامي، 1417ق، ص149.
[9]. خويي، همان، ج12، ص60.
[10]. اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، بيروت، دارالمعرفة، بي تا، ص99.
[11]. مسکويه رازي، ابوعلي، تجارب الامم، تهران، سروش، 1379ش، ج2، ص189.
[12]. طبري، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسه اعلمي، بي تا، ج4، ص568.
[13]. دهخدا، علي اکبر، لغتنامه، ج1، ص520.
[14]. ذهبي، شمس الدين، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالمعرفه، بي تا، ج6، ص533.
منبع:اندیشه قم
ابوعبدالله عبيد بن عبد (عبد بن عبد) جدلي، از اصحاب و ياران امام علي ـ عليه السلام ـ بود. علماي رجال او را جزء راويان احاديث امام علي ـ عليه السلام ـ به شمار آورده و ثقه اش خوانده اند.[1] او در کوفه سکونت داشت و چون به خاندان جدليه منسوب بود لذا جدلي مي گفتند.[2] از زندگي خصوصي وي اطلاع دقيقي در دست نيست. به هر صورت رجال شناسان او را ستوده اند. شيخ طوسي نوشته ابو عبدالله جدلي محدثي شيعي، دوستدار و از خواص اصحاب امام علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ بود.[3]
رجال شناسان اهل سنت بر جدلي، بدان جهت که شيعه و از ياران نزديک امام علي ـ عليه السلام ـ به شمار مي رفت خرده گرفته اند و او را از محدثان ضعيف شمرده اند. ابن سعد در اين باره مي نويسد: حديثش ضعيف و غير قابل پذيرش است و تشيع وي، قوي و نيرومند بود.[4]
يکي از صفات برجسته جدلي دلبستگي او به اهلبيت ـ عليهم السلام ـ است. او از سر اين دلدادگي در وادي بحث هاي قرآني و روايي پيرامون اهلبيت ـ عليهم السلام ـ قدم گذارده که هر يک از آنها گنجينه اي گرانبهاست. جدلي مي گويد: روزي نزد اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ رفتم. حضرت فرمود: آيا مي خواهي تفسير آيه اي از آيات خدا را برايت روشن سازم؟ عرض کردم: بله. فرمود: خداوند مي فرمايد: «هر کس نيکي به جاي آورد، پاداشي بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز (قيامت) ايمنند. و هر که بدي به جاي آورد، به رو در آتش سرنگون شوند. آيا جز آنچه مي کرديد سزا داده مي شويد».[5] حسنه يعني شناخت ولايت و دوستي با ما اهلبيت و سيئه به معناي انکار ولايت و دشمني با ماست. هر که اين حسنه را با خود داشته باشد به بهشت مي رود؛ و هر که سيئه به همراه آورد، جايگاهش دوزخ خواهد بود و هيچ عملي از او پذيرفته نيست.[6]
علاوه بر اين روايت، روايات ديگري در موضوعات مختلف از وي نقل شده است.
همان طور که قبلاً هم اشاره شد از زندگي خصوصي جدلي بيش از آن که در مورد اعتقاد وي و نقل چندين روايت و از اصحاب امام علي ـ عليه السلام ـ بودن وي مطالبي در منابع نيامده است. لذا از دوران کودکي و نوجواني وي اطلاعي در دست نيست و بعد از شهادت امام علي ـ عليه السلام ـ گويا جدلي تا سال 67ق در قيد حيات بوده است و گفته شده وي همراه مختار عليه قاتلين امام حسين ـ عليه السلام ـ قيام کرد.[7] اما وي نتوانست در قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ شرکت جويد و از فرزندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دفاع نمايد.
طبق روايتي جدلي مي گويد: نزد اميرمومنان ـ عليه السلام ـ رفتم. حضرت فرمود: ابو عبدالله مي خواهي پيش از آن که کسي وارد شود هفت موضوع را با تو در ميان نهم، عرض کردم بفرماييد، فدايت شوم. حضرت ضمن سخناني فرمود: اين (امام حسين ـ عليه السلام ـ) کشته مي شود در حالي که تو زنده اي و او را ياري نمي کني. سپس با دستان خود به شانه امام حسين ـ عليه السلام ـ زد. من عرض کردم: به خدا سوگند، در اين صورت، زندگي پليدي خواهم داشت.[8]
در روايت ديگري مي گويد: علي ـ عليه السلام ـ با دست به شانه امام حسين ـ عليه السلام ـ که کنارش بود زد و فرمود: اين کشته مي شود و کسي او را ياري نمي دهد. عرض کردم اي اميرمؤمنان به خدا سوگند آن روزگار زمانه بدي خواهد بود. فرمود: آري چنين است.
مرحوم آيت الله خويي مي نويسد: بر خلاف نظر گروهي، اين روايت بيان کننده نگراني و نفرت جدلي از مردمي است که فرزند رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را ياري نمي کنند؛ و نشان دهنده اين است که جدلي از اين که خود بر اساس پيش بيني امام نمي تواند در کربلا حضور داشته باشد ناراحت و غمگين است به همين دليل جدلي زندگي در آن روزگار را پست و پليد مي داند.[9]
بنابر برخي نقل ها در جريان نامه نگاري هاي اهل کوفه به امام حسين ـ عليه السلام ـ يکي از افرادي که نامه ها را به خدمت امام برد همين جدلي بود.[10]
و نيز گفته شده او از جمله کساني بود که وقتي محمد بن حنفيه، توسط عبدالله بن زبير در مکه زنداني شده بود، از جانب مختار رهسپار مکه شدند و محمد حنفيه را از زندان ابن زبير رها نمودند.[11]
با توجه به علاقه ومحبت جدلي به امام علي ـ عليه السلام ـ و خاندان رسالت و نشان دادن اين علاقه و افسوس خوردن از اين که نمي تواند از فرزند رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حمايت کند، به احتمال زياد تنها علت عدم حضور وي در کربلا زنداني بودن وي توسط ابن زياد مي تواند باشد با توجه به اين که در آن ايام تعداد زيادي از شيعيان در کوفه زنداني بودند. فعاليت هاي بعد از واقعه عاشوراي جدلي همراه مختار نيز مؤيد اين مطلب مي تواند باشد که به برخي از آنها اشاره شد.
از تاريخ طبري استفاده مي شود که جدلي تا سال 67ق زنده بود.[12]هيچ کدام از منابع به سال وفات و نحوه مرگ و يا کشته شدن وي اشاره اي نداشته اند. و فقط مرحوم دهخدا به کشته شدن جدلي در سال 67ق در جريان فتنه ابن زبير اشاره دارد.[13]به نوشته ذهبي ابو عبدالله بين سال هاي 90 ـ 100ق درگذشته است.[14]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مجله فرهنگ کوثر، شماره 27، 1378ش.
2ـ دايرة المعارف تشيع، جمعي از نويسندگان.
3ـ معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي.
پی نوشتها:
[1]. خويي، سيد ابوالقاسم، معجم الرجال الحديث، 1413ق، ج12، ص59.
[2]. بروجردي، سيد علي، طرائف المقال، قم، مکتبة آيت الله مرعشي نجفي، 1410ق، ج2، ص117.
[3]. شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، قم، مؤسسه آل البيت(ع)، 1404ق، ج1، ص113.
[4]. ابن سعد، طبقات الکبري، بيروت، دارالکتب العلميه، 1410ق، ج6، ص248.
[5]. قصص / 84.
[6]. حسکاني، عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل، تهران، مجمع احياء الثقافة الاسلامي، 1411ق، ج1، ص553.
[7]. ابن سعد، همان، ج6، ص248.
[8]. ابن قولويه، جعفر بن محمد، کامل الزيارات، تهران، مؤسسه نشر اسلامي، 1417ق، ص149.
[9]. خويي، همان، ج12، ص60.
[10]. اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، بيروت، دارالمعرفة، بي تا، ص99.
[11]. مسکويه رازي، ابوعلي، تجارب الامم، تهران، سروش، 1379ش، ج2، ص189.
[12]. طبري، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسه اعلمي، بي تا، ج4، ص568.
[13]. دهخدا، علي اکبر، لغتنامه، ج1، ص520.
[14]. ذهبي، شمس الدين، تاريخ الاسلام، بيروت، دارالمعرفه، بي تا، ج6، ص533.
منبع:اندیشه قم