دوشنبه، 6 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آمده است که انگشتر امام حسين ـ عليه السلام ـ را با انگشت مبارکش بريدند ولي از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است که ابا عبدالله الحسين انگشترش را به امام سجاد ـ عليه السلام ـ داد و از آن حضرت به پدرم و از پدرم به من رسيده است، اين دو گزارش تاریخی چگونه قابل جمع است؟


پاسخ :
وقتي سالار شهيدان ابا عبدالله الحسين ـ عليه السلام ـ به شهادت رسيد، سپاه سنگدل به غارت لباس آن حضرت يورش بردند و عمامه، زره، پيراهن، کفش و... آن حضرت را غارت کردند. در اين ميان بجدل بن سليم کلبي قساوت را به نهايت رسانده وقتي ديد انگشتر آن حضرت بيرون نمي آيد، انگشت مبارک حضرت را بريد و انگشتر را خارج نمود که در کتاب هاي تاريخ و مقتل به اين جنايت ها اشاره کرده و نام غارتگران را آورده اند.[1]
در مقابل دو روايت از محمد بن مسلم از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است که انگشتر امام حسين ـ عليه السلام ـ به امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ و سپس به امام باقر ـ عليه السلام ـ و سپس به خود امام ششم رسيده است:
روايت اوّل: شيخ صدوق در روايتي از محمد بن مسلم آورده که گويد از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيدم: من شنيدم که انگشتر امام حسين ـ عليه السلام ـ را از انگشتش ربودند و آن چه کسي بود؟ حضرت فرمود: چنين نيست که مي گويند و بلکه جدم امام حسين ـ عليه السلام ـ امام سجاد ـ عليه السلام ـ را وصي خويش نموده و انگشتري که نشانه امامت بود در انگشت او کرد و امر امامت را به او واگذار نمود. چنان چه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اين امر را به امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ گذاشت و آن حضرت به امام حسن ـ عليه السلام ـ و امام حسن ـ عليه السلام ـ به امام حسين ـ عليه السلام ـ و آن انگشتري به پدر من رسيد و اکنون به من رسيده است و نزد من است هر جمعه در دست کرده و با آن نماز مي خوانم.[2]
روايت دوّم: محمد بن مسلم گويد: روز جمعه نزد امام صادق ـ عليه السلام ـ رفتم، نماز مي خواند چون نماز تمام شد دست سوي من دراز کرد و در انگشت او انگشتري ديدم که نقش نگينش اين بود: «لا اله الا الله عدّة للقاء الله» و فرمود: اين است انگشتري جدم ابي عبدالله الحسين ـ عليه السلام ـ .[3]
جمع بين اين دو روايت و داستان غارت انگشتر
با نگاهي به مجامع روايي در مي يابيم که حضرت ابا عبدالله الحسين چندين انگشتر داشتند و انگشتر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز بعد از امير المؤمنان علي ـ عليه السلام ـ و امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ به آن حضرت رسيده بود از جمله:
1. در روايتي آمده است که امام حسين ـ عليه السلام ـ انگشتري داشت که در نگينش نوشته شده بود: «إنّ الله بالغ امره».[4]
2. در روايتي ديگر آمده است که امام حسين ـ عليه السلام ـ انگشتري داشت که در نگينش نوشته شده بود: «علمت فاعمل».[5]
3. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: حسين بن علي ـ عليهما السلام ـ دو انگشتر داشت.[6]
در نتيجه مي توان گفت آن انگشتري که به امام صادق ـ عليه السلام ـ رسيده است انگشتري است که يادگار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد و آنجا که امام فرمود: اين انگشتر ربوده نشده بود همان انگشتر مد نظرش مي باشد و آنچه را که بجدل ربوده بود انگشتري غير از انگشتر رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد. لذا شيخ عباس قمي بعد از نقل دو روايت محمد بن مسلم از امام صادق ـ عليه السلام ـ مي نويسد: انگشتري که بجدل بن سليم از انگشت امام بيرون آورد غير از آن انگشتر رسول الله بود.[7]
در ناسخ التواريخ نيز آمده که انگشتر ربوده شده غير از آن انگشتري بود که از ذخاير امامت مي باشد.[8]
بنابراين آن انگشتري که از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود و به ابا عبدالله الحسين رسيده بود، به امام سجاد ـ عليه السلام ـ رسيد و سپس به امام باقر ـ عليه السلام ـ و سپس به امام صادق ـ عليه السلام ـ و امروزه در دست مبارک حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداه قرار دارد و آن انگشتري هم که بجدل بن سليم با انگشت مبارک سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ ربود، از انگشترهاي ديگر حضرت بود و تناقضي بين اين دو وجود ندارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ زندگاني امام حسين ـ عليه السلام ـ، سيد هاشم رسولي محلاتي.
2ـ منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج1، باب 5، فصل 4.

پی نوشتها:
[1]. سيد ابن طاووس، اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، ص130؛ قمي، عباس، نفس المهموم، ترجمه علامه شعراني، قم، هجرت، چاپ اول، 1381ش، ص325؛ ابن نما حلي، جعفر، مثير الاحزان، قم، انتشارات مدرسه امام مهدي، چاپ سوم، 1406ق، ص76؛ مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404ق، ج45، ص57؛ محلاتي، ذبيح الله، فرسان الهيجاء، بي جا، مرکز نشر کتاب، بي تا، ج2، ص231، سپهر، محمد تقي، ناسخ التواريخ، ج3، ص9.
[2]. صدوق، محمد، امالي، بي جا، کتابخانه اسلاميه، چاپ چهارم، 1362ش، ص144.
[3]. همان.
[4]. کليني، محمد، اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365ش، ج6،ص 474.
[5]. نوري، حسين، مستدرک الوسائل، قم، آل البيت، چاپ اول، 1408ق، ج3، باب 38، ص307، روايت 10.
[6]. امالي شيخ صدوق، ص131.
[7]. نفس المهموم، همان، ص326.
[8]. ناسخ التواريخ، همان، ج1، ص39.
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.