دوشنبه، 18 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

کسی که می اندیشد اما اندیشه اش او را گمراه می کند بهتر است یا کسی که اصلاً نمی اندیشد؟


پاسخ :
پاسخ اجمالی:
در اسلام به تعقّل بهایی بسیار داده شده است، اما تعقل دارای درجاتی است و بالاترین مرتبه تعقّل که اولیای الهی ما را بدان دعوت می­کنند، اندیشه­ای است که در ارتباط با هدایتی الهی شکل می ­گیرد و انسان را به سوی دین ـ که عهده ­دار سعادت بشری است ـ راهنمایی می­ کند. بنابر این کسی که می­ اندیشد و وارد وادی معرفت شده است ـ هرچند در نازل­ترین درجه آن ـ به شرط صداقت و شجاعتش در بیان و پذیرش خطاهایش، مقام بالاتری نسبت به کسی که اصلاً نمی ­اندیشد دارد.

پاسخ تفصیلی:
اسلام بیش از هر دینی انسان را دعوت به تفکر و تعقل کرده است. این حقیقت را به راحتی می­توان با رجوع به ظواهر قرآن و روایات اسلامی بی­نیاز از هر تأویل و تفسیری دریافت. بسیاری از آیات قرآن و روایات به طور صریح انسان را دعوت به تفکر در آیات و نشانه­های الهی می­کنند. کلمه «عقل» 49 بار در قرآن تکرار شده است و بیشتر آنها درباره منافقان و کفار است که این دو گروه به عنوان کسانی توصیف شده­اند که حتی نازل­ترین مرتبه عقل را نیز ندارند و به طور کلی از نعمت عقل بهره­ای نمی­برند.[1] عقل در کنار کتاب، سنت و اجماع یکی از منابع چهارگانه اجتهاد است. بنابر این بدیهی است کسی که اصلاً نمی­اندیشد و از نعمت عقل استفاده نمی­کند از نظر اسلام مطرود است، اگر به حکم ظاهر مسلمان باشد، در حقیقت بهره‌ای از ایمان کامل ندارد، همان‌گونه که در روایات می‌خوانیم:
پیامبر اکرم(ص): «استوارى مرد به عقل و خرد اوست، و هر که عقل و خرد ندارد، بهره‌ای از دین و ایمان کامل ندارد».[2]
امام علی(ع): «عقل، دوست مؤمن است».[3]
امام صادق(ع): «عقل، دلیل مؤمن است‏».[4]
از این‌رو، برخی از فرقه­های مسیحی، شبه عرفان­های نوظهور امریکایی[5] و برخی فرقه ­های صوفیه[6] که حقیقت را در لافکری می ­دانند و به طرد افراطی عقل می­پردازند نوعی آنارشیسم، هیپی­گری و در نتیجه عافیت طلبی را ترویج می­کنند.
بنابراین، عقل از نظر اسلام برای رسیدن به مراتب کمال ضروری بوده و در نهایت مراتب نازله عقل در صورت متابعت از آن، انسان را به انوار وحی که خود مراتب بالاتری از عقل محسوب می­شوند مرتبط می­کند. به این ترتیب هر مرتبه­ای از عقل در محدوده خود دارای حجیت بوده و آنچه مذموم است تحکم و جمود در انکار حقایقی است که درک آنها نیاز به اتصال به مراتب بالاتری از معرفت دارد.
عقل مورد اشاره اسلام، عقلی است که انسان را به سوی دین ـ که عهده­دار سعادت بشری است ـ راهنمایی می­کند و تجسم کامل این عقل در وجود معصومان(ع) و سایر مؤمنانی است که اولیای الهی محسوب می­شوند. البته اسلام برای تعقل آدمی علاوه بر شرط تبعیت از حجت و هدایت الهی، محدودیت موضوعی نیز قائل است و به طور مشخص انسان را از تفکر در ذات و کنه خداوند منع می­نماید و در مقابل، انسان را دعوت به تفکر در مظاهر و آیات الهی می­کند[7] که در این میان انسانِ کامل بزرگ­ترین مظاهر حق در عالم هستی می­باشد.
با درک عقل مورد نظر اسلام و پذیرش شرایط آن روشن است که این نوع عقل که از آن تعبیر به عقل دینی می­شود عقلی است خطاناپذیر که شرایط مختلف زمانی و مکانی در صدق آن بی­تأثیر است؛ از این رو است که خطای در اندیشه مربوط می­شود به عقل منقطع از وحی و امام و حجت الهی، چه این­که هر اندیشه­ای مرجعیتی دارد و اندیشه بی مرجعیت اساساً اندیشه نیست و مرجعیت­های متفاوت­اند که به اندیشه صلابت و اقتدار درونی می­بخشند.
کسانی که عقل در اسلام را همان عقل یونانی قرار داده­اند یا حکمت را در نصوص دینی مترادف با فلسفه دانسته­اند و میان روش انبیا در دعوت مردم به حق، با طریق فلاسفه تفاوتی قائل نیستند، ناخواسته مرتکب جفایی نابخشودنی در حق اندیشه اسلامی شده­اند. عقل، حکمت و تفکر، در نصوص اسلامی به تصریح خود این نصوص چیزی جز بیانی دیگر از توبه و گسستن از سایر مرجعیت­های فکری و ورود به دایره هدایت الهی نیست.[8]
برحسب تعریف ما از عقل و تعقل، خطای در اندیشیدن می‌­تواند علل متفاوتی داشته باشد. در فرض سؤال مذکور، گمراهی اندیشمند ناآگاهانه و ناخواسته است، بنابر این با توجه به فرض مذکور بایستی ریشه­های خطای در اندیشه را در میان عواملی جست که به طور ناخواسته و غیر معرفتی بر اندیشه فرد گمراه تأثیر گذار بوده اند. با توجه به تبیینی که از عقل و تعقل در اسلام شد، علت العلل خطای اندیشه در نظرگاه اسلامی، غفلت از هدایت­های الهی و عدم اعتنا به حجت­های خدا است. از این‌رو است که تعقل برحسب عمق معرفتی آدمی دارای مراتب می­باشد. از بطن درجات نخستین عقل که باعث ایمان و یقین می­شود عقول برتری نیز رخ می­دهد که همان وحی و شهود در انواع و درجات مختلف است و درجه‌ی بالاتر عقل مقام عشق الهی و توحید کامل یا وحدت وجود است که مقام انسان کامل است و انسان کامل در مقام عقل کل به وادی وصال و الحاق به پروردگار نایل می‌شود.
با این توضیح معلوم شد که در دیدگاه اسلامی اصالت با اندیشه و معرفت است و البته آدمی به میزانی که درجه معرفتش بالا می­رود، از میزان خطاپذیری اندیشه­اش نیز کاسته شده و در نهایت به قلمروی از اندیشه می­رسد که تحت هدایت تام الهی و اولیای خدا او از هر خطایی مصون می­ماند.
مهم­ترین معضل به خطا اندیشیدن هنگامی است که شخص خاطی بخواهد اندیشه­اش را برای دیگران بیان کند. کسی که به خطا می­اندیشد و آن­را بیان می­کند نه تنها خود را در معرض خطاهای بی­شمار احتمالی دیگر، به خصوص دخالت اغراض قرار می­دهد، بلکه می­تواند برحسب محبوبیت، قدرت و جایگاه و شخصیت اجتماعی اش دیگران را نیز گمراه نماید. بیان اندیشه خطایی که صاحبش آن­را درست می­پندارد تنها به شرط صداقت اخلاقی قابل قبول است و اگر شخصی به هر دلیلی دچار خطای در اندیشه شد، بایستی وقتی خود به خطا بودن اندیشه­اش اطمینان یافت با شجاعت و صداقت کامل خطا بودن آن­را به اطلاع دیگران برساند.
بنابراین نتیجه می­گیریم که: اولاً: عدم بیان اندیشه به معنای نیندیشیدن نیست. ثانیاً: فرد اندیشمند تا زمانی که احتمال خطا در اندیشه­اش را می­دهد به لحاظ اخلاقی بهتر است آن­را بیان نکند، مگر با مؤمنی که از منظر مراتب ایمانی در مرتبه­ای بالاتر از او است و مظهری است از عقل الهی تا این­که حقیقت را از طریق هدایت­های او دریابد.

پی نوشتها:
[1]. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ»؛ بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کَر و لالى هستند که اندیشه نمی‌کنند. انفال، 22.
[2]. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، محقق و مصحح: نعمة، عبد الله، ج 2، ص 31، دارالذخائر، قم، چاپ اول، 1410ق.
[3]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: درایتی، مصطفی، ص 90، ح 1541، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1366ش.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 58، دار الحدیث، قم، چاپ اول، ‏1429ق.
[5]. مانند عرفان سرخپوستی کاستاندا، کلیسای شیطان آنتوان زندرلوی، اشو و کریشنا مورتی که البته دو شخصیت اخیر با وجود هندی بودنشان در آمریکا بود که توانستند مکاتب شبه عرفانی شان را با توجه به بی بندوباری موجود تأسیس و گسترش دهند.
[6]. مانند فرقه یزیدیان در کردستان عراق که آموختن سواد را نیز حرام می‌دانند.
[7]. ابن عباس می‏گوید: گروهى درباره‌ی خداوند بزرگ می‌اندیشیدند، پیامبر(ص) فرمود: «درباره‌ی آفرینش بیندیشید، نه درباره‌ی خدا؛ زیرا شما هرگز توانایى درک عظمت او را ندارید»؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج 1، ص 250، مکتبة الفقیه، قم، چاپ اول، 1410ق.
[8]. «(خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می‌دهد و به هرکس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمی‌کنند، و) متذکر نمی‌گردند»؛ بقره، 269.
منبع: www.islamquest.net


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.