شنبه، 23 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا خدا در چيزى حلول مى كند؟


پاسخ :
درباره ي حلول خدا در موجودات ، دو پندار كلّي وجود دارد. برخي چنين مي پندارند كه خداي غير مادّي به مرتبه ي مادّي تنزّل يافته صورت انساني به خود مي گيرد. نمونه ي بارز اين پندار در ميان مسيحيان ديده مي شود كه عيسي مسيح را خداي مجسّم پنداشته و معتقدند خدا در عين يكي بودن داراي سه نمود مي باشد كه عبارتند از خداي پدر (خداي ناديدني) ، خداي پسر (عيسي مسيح) و روح القدس كه همان عيسي است كه بعد از برخاستن از قبر ، در قالب روح القدس بر حواريون ظاهر شد و انجيل را بر آنان الهام نمود.(1) گويا بين برخي فرق غلات نيز چنين پنداري وجود دارد كه مثلاً علي (ع) همان خداست كه در قالب بشر ظاهر شده است.
پندار دوم در باره ي حلول خدا در انسانها اين است كه برخي اولياء الهي در اثر رشد وجودي به جايي مي رسند كه با خدا يكي گشته عين خدا مي شوند. اين پندار در حقيقت برداشت غلط و انحرافي از مساله ي فناء في الله در عرفان اسلامي است. عرفا در باب فناء في الله معتقدند انسان مي تواند با اوج گرفتن در مراتب وجودي به جايي برسد كه جز خدا را نبيند ، چنان كه حتّي خود را هم مشاهده نمي كند ؛ امّا اينها هيچگاه نمي گويند انسان به مقام خدايي مي رسد ؛ ولي عدّه اي از فرق و دراويش و صوفيّه ي نادان يا مغرض چنين پنداشته اند كه انسان فاني شده در خدا ، عين خدا مي شود.(2)
اما عقيده شيعه اين است كه: اين امر محال است چون دلايل عقلي اين عقيده را رد مي كنند:
خداوند داراى محلّ و موضوع نيست زيرا كه اگر در محلّى حلول‏ كند لازم مى‏ آيد كه ذات حق به آن محل نيازمند باشد و احتياج از صفات ممكن الوجود است .
توضيح آنكه :براى حلول سه معنى متصور است كه هيچ‏كدام صحيح نيست:
يك: حلول به معناى عارض شدن باشد يعنى حلول عرضى در جسمى مانند حرارت و برودت كه حلول بر آتش و آب مى‏ كنند و مانند حلول سفيدي در جسم و ... اشكال اين معنا آنست كه: عرض بدون معروض و حالّ بدون محل نمي شود بلكه هميشه نيازمند به محل و معروض است و وجودش يك وجود تبعى است كه هرگز قائم به ذات خويش نيست و اگر خداوند حالّ در محلى باشد به اين معنا لازم مى ‏آيد كه نيازمند به آن محل باشد و احتياج مستلزم امكان است و امكان قسيم واجب است و اين با واجب الوجود بودن خداوند تنافي دارد.
دو: حلول به معناى واقع شدن و حلول كردن جسمى در جسم ديگرى باشد مانند حلول زيد در منزل و آب در كوزه.
اين معنا نيز باطل است چون مستلزم نياز به مكان و جسم ديگر است و حاجتمندى از خصائص ممكنات است و ممكن قسيم واجب الوجود است.
سه: حلول به معناى قيام موجودى به موجود ديگر در اصل وجود باشد همانند قيام اثر به مؤثر و ... اين معنا هم كه بطريق اولى براى ذات حق محال است چون مستلزم آنست كه ذات حق معلول شيئى ديگر باشد و حال آنكه واجب الوجود مؤثر است و نه متأثر علت است و نه معلول (3)

پي نوشتها:
1. الهيات مسيحي، هنري تيسن، ج۱، ص۲۱۰، ترجمه طاطه وس ميكائيليان.
2. تبيين كذب المفتري فيما نسب الي الامام ابي‌الحسن الاشعري، ابن‌عساكر، ج۱، ص۲۴۰، بيروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
3. شرح كشف المراد، على محمدى‏ ، ص 157، دار الفكر ، قم‏ ، 1378 ش‏.
منبع:سایت انوار طاها


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.