دلالت نکردن آیه «سأل سائل بعذاب واقع» بر حوادث غدیر و خلافت علی(ع)
پرسش :
سوره معارج مکّی است و ماجرای غدیر در حجّة الوداع و اواخر عمر پیامبر رخ داده است؛ از طرفی ابطح درّه ای در مکّه است. لذا آیه نمی تواند بعد از ماجرای غدیر نازل شود. ضمن اینکه طبق آیه 33 انفال، با وجود پیامبر در میان مسلمین بر آنها عذاب فرود نمی آید؛ لذا نزول عذاب بر نعمان بن حارث فهری کذب است. در کتابهای معروف رجالی و طبقات نگاری صحابه نیز نامی از حارث بن نعمان وجود ندارد. حال چگونه این آیه می تواند بر حوادث غدیر و ولایت علی(ع) دلالت کند؟!
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
اولا: در بسیاری از منابع اهل سنت روایاتی درمورد نزول این آیه درباره حوادث غدیر آمده است. ثانیا: بسیاری از سوره های مکی آیات مدنی دارند. ثالثا: ابطح به معنی شنزاری است که سیل بر روی آن جاری می شود و در اطراف مدینه نیز مناطقی وجود دارد که مردم آن را ابطح یا بطحاء می نامند. رابعا: منظور از عذاب در آیه 33 انفال عذاب جمعی است نه فردی. دیگر اینکه: به اعتراف نویسندگان کتابهای طبقات نگاری، نام تعداد بسیار اندکی از صحابه در این کتابها آمده است و آنچه در این مجموعه ها آمده حتی یک دهم همه صحابه نیست.
پاسخ تفصیلی:
بسیارى از مفسّران و راویان حدیث، در ذیل آیات اوّلیّه سوره معارج(1)، شأن نزولى نقل کرده اند که خلاصه اش چنین است: پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) على(علیه السلام) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و درباره او فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ». چیزى نگذشت که خبر آن در اطراف پیچید، «نعمان بن حارث فهرى» که از منافقان بود(2) خدمت پیامبر(صلى الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى که شهادت به یگانگى خدا، و رسالت تو بدهیم ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زکات دادى همه اینها را پذیرفتیم. ولى به اینها راضى نشدى تا این که این جوان (اشاره به على(علیه السلام)) را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»؛ (هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست). آیا این کار از ناحیه خودت بوده یا از سوى خدا؟ پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود: «قسم به خدایى که معبودى جز او نیست از ناحیه خدا است». «نعمان بن حارث» روى برگرداند و گفت: «خداوندا اگر این سخن حق است و از ناحیه تو است، سنگى از آسمان بر ما بباران!» ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت. و اینجا بود که آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» نازل گشت.
آنچه در بالا آمد مطابق روایتى است که در «مجمع البیان» از أبو القاسم حسکانى نقل شده است.(3) همین مضمون را بسیارى از مفسّران اهل سنّت و راویان احادیث با تفاوت مختصرى نقل کرده اند مانند: «قرطبى»(4) و آلوسى(5) و أبو إسحاق ثعلبى(6) و... .
علّامه امینى نیز در کتاب الغدیر این روایت را از سى نفر از علماى اهل سنّت (با ذکر مدرک و عین عبارت) نقل مى کند، از جمله: «سیره حلبى»؛ «فرائد السّمطین» حموینى؛ «درر السّمطین» شیخ محمّد زرندى؛ «السّراج المنیر» شمس الدّین شافعى؛ «شرح جامع الصّغیر» سیوطى؛ «تفسیر غریب القرآن» حافظ ابو عبید هروى؛ «تفسیر شفاء الصّدور» أبو بکر نقّاش موصلى و کتابهاى دیگر.(7)
برخی از مفسرین نیز، از جمله شاذلی(8) و ثعلبی(9) و...، از ابن عباس نقل می کنند که این آیات در غدیر خم و در شأن «نضر بن حارث» نازل شده است.
با وجود این همه قرائن و شواهدی که نشان می دهد این آیات در تأیید جریان غدیر اتفاق افتاد، اما بعضى از مفسّران یا محدّثانى که فضائل على(علیه السلام) را با ناخشنودى مى پذیرند، ایرادهاى مختلفى بر این شأن نزول گرفته اند. مهمترین آن چهار اشکال زیر است که برخی از جمله صاحب تفسیر المنار(10)، بعد از نقل روایت فوق مطرح کرده اند:
ایراد اوّل:سوره معارج مکّى است و تناسبى با داستان غدیر خم که در حجه الوداع و اواخر عمر پیامبر رخ دادهه است، ندارد.
پاسخ: مکّى بودن یک سوره دلیل بر این نیست که تمام آیات آن در مکّه نازل شده است؛ سوره هاى متعدّدى در قرآن مجید داریم که «مکّى» نامیده شده است، ولى تعدادى از آیات آن در مدینه نازل شده. سوره هایى نیز در قرآن است که تحت عنوان «مدنى» ثبت شده، ولى تعدادى از آیات آن در مکّه نازل گردیده است. به عنوان مثال سوره عنکبوت از سوره هاى مکّى است؛ در حالى که ده آیه اوّل آن طبق گفته «طبرى» در تفسیر معروفش و همچنین «قرطبى» در تفسیرش و بعضى دیگر از دانشمندان در مدینه نازل شده است.(11) همچنین هفت آیه اوّل سوره کهف که به عنوان سوره مکّى شناخته شده طبق تفسیر قرطبى و اتقان سیوطى در مدینه نازل شده است و موارد متعدّد دیگر.(12) سوره «مجادله» هم که مطابق قول معروف «مدنى» است، ده آیه اوّل آن طبق تصریح بعضى از مفسّران در مکّه نازل شده است.(13)
کوتاه سخن این که موارد فراوانى یافت مى شود که سوره اى به عنوان مکّى یا مدنى معرّفى شده و در تفاسیر و قرآن ها بالاى آن همین عنوان را مى نویسند در حالى که بخشى از آیات آن در جاى دیگر نازل شده است. بنابراین، هیچ مانعى ندارد که سوره معارج نیز چنین باشد.(14)
ایراد دوّم: در این حدیث آمده است که حارث بن نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر(صلى الله علیه و آله) رسید و ابطح درّه ای است در مکّه. لذا آیه نمی تواند بعد از ماجرای غدیر در میان مکه و مدینه نازل شده باشد.
پاسخ:
اوّلًا: تعبیر به ابطح تنها در بعضى از روایات وجود دارد نه در همه روایات.
ثانیاً: ابطح و بطحاء به معنى زمین شنزارى است که سیل از آن جارى شود و در مدینه و مناطق دیگر نیز مناطقى وجود دارد که آن را ابطح یا بطحاء مى نامند. مهم ترین مؤید این موضوع که «معنى و مفهوم و مصداق ابطح منحصر به آن نقطه در مکه نیست» رجوع به لغت است. در «لسان العرب» آمده است: بطحآء مسیلى است که در آن خرده هاى شن است. و ابن سیده گفته است: بطحاء وادى، خاک نرمى است که سیل بدانجا کشانده است. و اگر عریض و وسیع باشد آنرا أبطح گویند و جمع آن أباطح است. در بیانی راجع به عمر نیز آمده است که: «إنَّهُ أَوَّلُ مَنْ بُطِحَ الْمَسْجِدِ»، یعنى اوّلین کسى است که گفت: (زمین مسجد مدینه را از شن نرم وادى مبارک بپوشانید)! به هر حال ماده «بطح» و مشتقات آن هم برای اشاره به زمین هایی با صفاتی خاص و هم برای اشاره به سرزمین های معین بسیار مورد استفاده قرار می گیرند. مثلا گفته شده بطیحة زمینى است ما بین واسط و بصره و آن محلّ فرو رفتن آب دجله و فرات است. و همچنین آب هاى فرو رفته اى که ما بین بصره و أهواز است، آنها را نیز بطیحه گویند. و زمین طف در ساحل بطیحه است که تمام آنرا بطائح گویند.(15)
جالب اینکه در اشعار عرب و در روایات نیز کراراً به این معنی اشاره شده است. از جمله در بخشی از اشعار معروفى که شهاب الدین- معروف به حیص بیص- در مرثیه اهل بیت(علیهم السلام) و از زبان آنها خطاب به قاتلان شان سروده شده می خوانیم: «...امّا هنگامى که شما پیروز شدید خون از ابطح سرازیر شد». واضح است که قتل بزرگان اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه و آله) غالباً در عراق و کربلا و کوفه و مدینه بود و در ابطح مکّه هرگز خونى ریخته نشد. آرى بعضى از اهل بیت(علیهم السلام) در فَخّ که حدود دو فرسخ از مکّه فاصله دارد شربت شهادت نوشیدند در حالى که ابطح در کنار مکّه است.(16) یکى دیگر از شعرا در مرثّیه امام حسین(علیه السلام) سالار شهیدان مى گوید: «از جمله خانه اى از اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه و آله) در کربلا بود که در میان ابطحها(شنزارها) و رابیه ها(تپه های بلند) برپا شده بود».(17) کوتاه سخن اینکه درست است که یکى از معانى ابطح، نقطه اى در مّکه است ولى معنى و مفهوم و مصداق ابطح منحصر به آن نقطه نمى باشد.(18)
ایراد سوم: قرآن مجید در آیه 33 سوره أنفال مى گوید: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَََ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»؛ (خداوند آنها را عذاب نمى کند در حالى که تو در میان آنها هستى و خداوند آنها را عذاب نمى کند در حالى که استغفار مى کنند). این آیه مى گوید: با وجود پیامبر در بین مسلمین هرگز عذابى نازل نخواهد شد لذا نزول عذاب بر نعمان بن حارث فهری کذب است.
پاسخ:آنچه قابل قبول است اینکه عذاب عمومى و دسته جمعى به خاطر حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) در میان مسلمانان وجود نداشت؛ ولى عذاب هاى خصوصى و شخصى کرارا بر افراد نازل شد. چنانکه تاریخ اسلام گواه است که افراد متعددى مانند «ابوزمعه» و «مالک بن طلاله» و «حکم بن ابى العاص» و غیر آنها به خاطر نفرین پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا بدون آن گرفتار عذاب شدند.(19)
به عنوان نمونه در مورد «حکم بن ابی العاص»، ابن اثیر از طریق عبد الرحمن بن ابى بکر روایت نموده که: حکم بن ابى العاص بن امیّه پدر مروان، پشت سر پیغمبر(صلى اللّه علیه و آله) می نشست و هنگامى که آن حضرت سخن می گفت او روى خود را بطریق استهزاء دگرگون می ساخت و اشکال مسخره آمیز نشان می داد. پیغمبر او را با آن هیئت دید و به او فرمود: «چنین باش!» پس تا هنگام مرگ صورتش به همان هیئت کریه بود و بنابر روایت دیگر تا دو ماه مبتلا به تشنّج و اضطراب شد و پس از نجات یافتن از اضطراب و تشنج مرض صرع او را فرا گرفت و پس از نجات یافتن از آن گرفتار تشنّج و اختلاج (لرزش اعضای بدن) بود تا در نتیجه نیرو و گوشت بدن او از بین رفت.(20) علاوه بر این، آیه فوق تفسیرهاى دیگرى نیز دارد که طبق آن استدلال به آن در اینجا ممکن نیست.(21)
ایراد چهارم:در کتاب های معروف رجالی و طبقات نگاری صحابه مانند «استیعاب» و «اسد الغابة» که از مهمترین کتاب هایی هستند که به ذکر اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرداخته اند و... اسمى از «حارث بنن نعمان» نمىى بینیم؛ حال چگونه این آیه می تواند بر حوادث غدیر و ولایت علی(علیه السلام) دلالت کند؟!
پاسخ: آنچه در این کتاب ها از نام هاى صحابه آمده تنها مربوط به قسمت بسیار اندکی از صحابه است؛ مثلا ابن اثیر در کتاب «اسد الغابة» تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده در حالى که مى دانیم تنها در حجّة الوداع صد هزار نفر یا بیشتر در محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند. بنابراین شکى نیست که بسیارى از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) نام شان در این کتب نیامده است.(22) حتی جامع ترین کتاب ها در این زمینه از جمله کتاب «الاصابة بتمییز الصحابة» تألیف ابن حجر عسقلانى به این حقیقت اعتراف کرده است که تمام مواردی که از صحابه برشمرده شده است، حتی یک دهم صحابه نیست.
از طرفی بسیاری از صحابه در صحراها و مناطق دور افتاده زندگی می کرده اند و شرح حالی از آنها در دسترس نبوده تا ذکر شود. در این صورت براى اهل تحقیق میسّر نخواهد بود که به احوال و شئون امّتى احاطه پیدا کنند که وضع آنها چنین است. ناچار مصنفین نیز به ثبت و ضبط نام کسانى مبادرت نموده اند که در روایات بیشتر نامشان برده شده و یا وجود آنها در حوادثى که رخ داده واجد اهمیت خاصى بوده است.
با این کیفیت که بیان شد اگر نام شخصى در چنین کتب و منابعی ذکر نشد انکار وجود او از حیطه انصاف خارج است و با اصول و مقررات بحث و استدلال سازش ندارد. ضمن اینکه ممکن است مؤلفین کتب مشتمل بر شرح حال صحابه به علت ارتداد و کفری که در سرانجام زندگى از این شخص مشهود گشت از ذکر نام او صرف نظر نموده باشند.(23)
به هر حال با پاسخ داده شدن این ایرادها، دلالت و ارتباط این آیه با حادثه غدیر بار دیگر روشن می شود.
پی نوشت :
(1). «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»؛ (تقاضا کننده اى تقاضاى عذابى کرد که به وقوع پیوست...).
(2). در بعضى از روایات« حارث بن نعمان» و در بعضى« نضر بن حارث» آمده است.
(3). شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانى، عبید الله بن احمد، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1411 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 381؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، اجتهادى، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 هـ ش، چاپ سوم، ج 10، ص 530.
(4). تفسیر قرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب، قاهرة، بی تا، ج 18، ص 278.
(5). روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى، سید محمود، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 هـ ق، چاپ اول، ج 15، ص 62.
(6). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1422 هـ ق، چاپ اول، ج 10، ص 35.
(7). الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه امینی، عبد الحسین، مرکز الغدیر، قم، 1416 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 460-471.
(8). فى ظلال القرآن، سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، دارالشروق، بیروت / قاهره، 1412 هـ ق، چاپ هفدهم، ج 6، ص 3695.
(9). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، همان.
(10). تفسیر المنار، محمد رشید بن علی رضا، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1990 م، ج 9، ص 545 – 547.
(11). تفسیر قرطبى، همان، ج 13، ص 323؛ تفسیر طبری، محمد بن جریر طبری، محقق: أحمد محمد شاکر، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1420 هـ ق- 2000 م، چاپ اول، ج 20، ص 14؛ و... .
(12). ر.ک: الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، همان، ج 1، ص 485.
(13). السّراج المنیر، محمد بن أحمد الشربینی، شمس الدین، دار النشر، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 4، ص 154.
(14). ر.ک: آیات ولایت در قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات نسل جوان، قم، 1386 هـ ش، چاپ سوم، ص 45 - 47.
(15). لسان العرب، ابن منظور محمد بن مکرم، دار صادر، بیروت، 1414 هـ ق، چاپ سوم، ج 2، ص 412 - 414.
(16). الغدیر، همان، ج 1، ص 483 - 484.
(17). همان.
(18). آیات ولایت در قرآن، همان، ص 48؛ پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ اول، ج 9، ص 190.
(19). تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سى و دوم، ج 25، ص 13.
(20). النهایه، ابن اثیر، ج 1، ص 345؛ به نقل از: الغدیر، همان، ج 1، ص 492، در ادامه علامه امینی موارد متعدد دیگری نیز ذکر می کند.
(21). به تفسیر نمونه، همان، ج 7، ص 154، ذیل همان آیه 33 انفال مراجعه شود.
(22). تفسیر نمونه، همان، ج 25، ص 14.
(23). الغدیر، همان، ج 1، ص 500 – 501.
مطالب مرتبط:
اگر واقعه غدیر حقیقت دارد، چرا امام علی(ع) در سقیفه به آن احتجاج نکرد؟!
آیا غدیر خم دلیل بر امامت حضرت على علیه السلام است؟ شیعه چه دلیلى بر این مطلب دارد؟
اگر جانشینى حضرت على علیه السلام در روز غدیر اعلام گردیده بود، چرا مردم از آن حضرت روى گردان شدند؟
اولا: در بسیاری از منابع اهل سنت روایاتی درمورد نزول این آیه درباره حوادث غدیر آمده است. ثانیا: بسیاری از سوره های مکی آیات مدنی دارند. ثالثا: ابطح به معنی شنزاری است که سیل بر روی آن جاری می شود و در اطراف مدینه نیز مناطقی وجود دارد که مردم آن را ابطح یا بطحاء می نامند. رابعا: منظور از عذاب در آیه 33 انفال عذاب جمعی است نه فردی. دیگر اینکه: به اعتراف نویسندگان کتابهای طبقات نگاری، نام تعداد بسیار اندکی از صحابه در این کتابها آمده است و آنچه در این مجموعه ها آمده حتی یک دهم همه صحابه نیست.
پاسخ تفصیلی:
بسیارى از مفسّران و راویان حدیث، در ذیل آیات اوّلیّه سوره معارج(1)، شأن نزولى نقل کرده اند که خلاصه اش چنین است: پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) على(علیه السلام) را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و درباره او فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ». چیزى نگذشت که خبر آن در اطراف پیچید، «نعمان بن حارث فهرى» که از منافقان بود(2) خدمت پیامبر(صلى الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى که شهادت به یگانگى خدا، و رسالت تو بدهیم ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زکات دادى همه اینها را پذیرفتیم. ولى به اینها راضى نشدى تا این که این جوان (اشاره به على(علیه السلام)) را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»؛ (هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست). آیا این کار از ناحیه خودت بوده یا از سوى خدا؟ پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود: «قسم به خدایى که معبودى جز او نیست از ناحیه خدا است». «نعمان بن حارث» روى برگرداند و گفت: «خداوندا اگر این سخن حق است و از ناحیه تو است، سنگى از آسمان بر ما بباران!» ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت. و اینجا بود که آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» نازل گشت.
آنچه در بالا آمد مطابق روایتى است که در «مجمع البیان» از أبو القاسم حسکانى نقل شده است.(3) همین مضمون را بسیارى از مفسّران اهل سنّت و راویان احادیث با تفاوت مختصرى نقل کرده اند مانند: «قرطبى»(4) و آلوسى(5) و أبو إسحاق ثعلبى(6) و... .
علّامه امینى نیز در کتاب الغدیر این روایت را از سى نفر از علماى اهل سنّت (با ذکر مدرک و عین عبارت) نقل مى کند، از جمله: «سیره حلبى»؛ «فرائد السّمطین» حموینى؛ «درر السّمطین» شیخ محمّد زرندى؛ «السّراج المنیر» شمس الدّین شافعى؛ «شرح جامع الصّغیر» سیوطى؛ «تفسیر غریب القرآن» حافظ ابو عبید هروى؛ «تفسیر شفاء الصّدور» أبو بکر نقّاش موصلى و کتابهاى دیگر.(7)
برخی از مفسرین نیز، از جمله شاذلی(8) و ثعلبی(9) و...، از ابن عباس نقل می کنند که این آیات در غدیر خم و در شأن «نضر بن حارث» نازل شده است.
با وجود این همه قرائن و شواهدی که نشان می دهد این آیات در تأیید جریان غدیر اتفاق افتاد، اما بعضى از مفسّران یا محدّثانى که فضائل على(علیه السلام) را با ناخشنودى مى پذیرند، ایرادهاى مختلفى بر این شأن نزول گرفته اند. مهمترین آن چهار اشکال زیر است که برخی از جمله صاحب تفسیر المنار(10)، بعد از نقل روایت فوق مطرح کرده اند:
ایراد اوّل:سوره معارج مکّى است و تناسبى با داستان غدیر خم که در حجه الوداع و اواخر عمر پیامبر رخ دادهه است، ندارد.
پاسخ: مکّى بودن یک سوره دلیل بر این نیست که تمام آیات آن در مکّه نازل شده است؛ سوره هاى متعدّدى در قرآن مجید داریم که «مکّى» نامیده شده است، ولى تعدادى از آیات آن در مدینه نازل شده. سوره هایى نیز در قرآن است که تحت عنوان «مدنى» ثبت شده، ولى تعدادى از آیات آن در مکّه نازل گردیده است. به عنوان مثال سوره عنکبوت از سوره هاى مکّى است؛ در حالى که ده آیه اوّل آن طبق گفته «طبرى» در تفسیر معروفش و همچنین «قرطبى» در تفسیرش و بعضى دیگر از دانشمندان در مدینه نازل شده است.(11) همچنین هفت آیه اوّل سوره کهف که به عنوان سوره مکّى شناخته شده طبق تفسیر قرطبى و اتقان سیوطى در مدینه نازل شده است و موارد متعدّد دیگر.(12) سوره «مجادله» هم که مطابق قول معروف «مدنى» است، ده آیه اوّل آن طبق تصریح بعضى از مفسّران در مکّه نازل شده است.(13)
کوتاه سخن این که موارد فراوانى یافت مى شود که سوره اى به عنوان مکّى یا مدنى معرّفى شده و در تفاسیر و قرآن ها بالاى آن همین عنوان را مى نویسند در حالى که بخشى از آیات آن در جاى دیگر نازل شده است. بنابراین، هیچ مانعى ندارد که سوره معارج نیز چنین باشد.(14)
ایراد دوّم: در این حدیث آمده است که حارث بن نعمان در «ابطح» خدمت پیامبر(صلى الله علیه و آله) رسید و ابطح درّه ای است در مکّه. لذا آیه نمی تواند بعد از ماجرای غدیر در میان مکه و مدینه نازل شده باشد.
پاسخ:
اوّلًا: تعبیر به ابطح تنها در بعضى از روایات وجود دارد نه در همه روایات.
ثانیاً: ابطح و بطحاء به معنى زمین شنزارى است که سیل از آن جارى شود و در مدینه و مناطق دیگر نیز مناطقى وجود دارد که آن را ابطح یا بطحاء مى نامند. مهم ترین مؤید این موضوع که «معنى و مفهوم و مصداق ابطح منحصر به آن نقطه در مکه نیست» رجوع به لغت است. در «لسان العرب» آمده است: بطحآء مسیلى است که در آن خرده هاى شن است. و ابن سیده گفته است: بطحاء وادى، خاک نرمى است که سیل بدانجا کشانده است. و اگر عریض و وسیع باشد آنرا أبطح گویند و جمع آن أباطح است. در بیانی راجع به عمر نیز آمده است که: «إنَّهُ أَوَّلُ مَنْ بُطِحَ الْمَسْجِدِ»، یعنى اوّلین کسى است که گفت: (زمین مسجد مدینه را از شن نرم وادى مبارک بپوشانید)! به هر حال ماده «بطح» و مشتقات آن هم برای اشاره به زمین هایی با صفاتی خاص و هم برای اشاره به سرزمین های معین بسیار مورد استفاده قرار می گیرند. مثلا گفته شده بطیحة زمینى است ما بین واسط و بصره و آن محلّ فرو رفتن آب دجله و فرات است. و همچنین آب هاى فرو رفته اى که ما بین بصره و أهواز است، آنها را نیز بطیحه گویند. و زمین طف در ساحل بطیحه است که تمام آنرا بطائح گویند.(15)
جالب اینکه در اشعار عرب و در روایات نیز کراراً به این معنی اشاره شده است. از جمله در بخشی از اشعار معروفى که شهاب الدین- معروف به حیص بیص- در مرثیه اهل بیت(علیهم السلام) و از زبان آنها خطاب به قاتلان شان سروده شده می خوانیم: «...امّا هنگامى که شما پیروز شدید خون از ابطح سرازیر شد». واضح است که قتل بزرگان اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه و آله) غالباً در عراق و کربلا و کوفه و مدینه بود و در ابطح مکّه هرگز خونى ریخته نشد. آرى بعضى از اهل بیت(علیهم السلام) در فَخّ که حدود دو فرسخ از مکّه فاصله دارد شربت شهادت نوشیدند در حالى که ابطح در کنار مکّه است.(16) یکى دیگر از شعرا در مرثّیه امام حسین(علیه السلام) سالار شهیدان مى گوید: «از جمله خانه اى از اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه و آله) در کربلا بود که در میان ابطحها(شنزارها) و رابیه ها(تپه های بلند) برپا شده بود».(17) کوتاه سخن اینکه درست است که یکى از معانى ابطح، نقطه اى در مّکه است ولى معنى و مفهوم و مصداق ابطح منحصر به آن نقطه نمى باشد.(18)
ایراد سوم: قرآن مجید در آیه 33 سوره أنفال مى گوید: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَََ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»؛ (خداوند آنها را عذاب نمى کند در حالى که تو در میان آنها هستى و خداوند آنها را عذاب نمى کند در حالى که استغفار مى کنند). این آیه مى گوید: با وجود پیامبر در بین مسلمین هرگز عذابى نازل نخواهد شد لذا نزول عذاب بر نعمان بن حارث فهری کذب است.
پاسخ:آنچه قابل قبول است اینکه عذاب عمومى و دسته جمعى به خاطر حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) در میان مسلمانان وجود نداشت؛ ولى عذاب هاى خصوصى و شخصى کرارا بر افراد نازل شد. چنانکه تاریخ اسلام گواه است که افراد متعددى مانند «ابوزمعه» و «مالک بن طلاله» و «حکم بن ابى العاص» و غیر آنها به خاطر نفرین پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا بدون آن گرفتار عذاب شدند.(19)
به عنوان نمونه در مورد «حکم بن ابی العاص»، ابن اثیر از طریق عبد الرحمن بن ابى بکر روایت نموده که: حکم بن ابى العاص بن امیّه پدر مروان، پشت سر پیغمبر(صلى اللّه علیه و آله) می نشست و هنگامى که آن حضرت سخن می گفت او روى خود را بطریق استهزاء دگرگون می ساخت و اشکال مسخره آمیز نشان می داد. پیغمبر او را با آن هیئت دید و به او فرمود: «چنین باش!» پس تا هنگام مرگ صورتش به همان هیئت کریه بود و بنابر روایت دیگر تا دو ماه مبتلا به تشنّج و اضطراب شد و پس از نجات یافتن از اضطراب و تشنج مرض صرع او را فرا گرفت و پس از نجات یافتن از آن گرفتار تشنّج و اختلاج (لرزش اعضای بدن) بود تا در نتیجه نیرو و گوشت بدن او از بین رفت.(20) علاوه بر این، آیه فوق تفسیرهاى دیگرى نیز دارد که طبق آن استدلال به آن در اینجا ممکن نیست.(21)
ایراد چهارم:در کتاب های معروف رجالی و طبقات نگاری صحابه مانند «استیعاب» و «اسد الغابة» که از مهمترین کتاب هایی هستند که به ذکر اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرداخته اند و... اسمى از «حارث بنن نعمان» نمىى بینیم؛ حال چگونه این آیه می تواند بر حوادث غدیر و ولایت علی(علیه السلام) دلالت کند؟!
پاسخ: آنچه در این کتاب ها از نام هاى صحابه آمده تنها مربوط به قسمت بسیار اندکی از صحابه است؛ مثلا ابن اثیر در کتاب «اسد الغابة» تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده در حالى که مى دانیم تنها در حجّة الوداع صد هزار نفر یا بیشتر در محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند. بنابراین شکى نیست که بسیارى از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) نام شان در این کتب نیامده است.(22) حتی جامع ترین کتاب ها در این زمینه از جمله کتاب «الاصابة بتمییز الصحابة» تألیف ابن حجر عسقلانى به این حقیقت اعتراف کرده است که تمام مواردی که از صحابه برشمرده شده است، حتی یک دهم صحابه نیست.
از طرفی بسیاری از صحابه در صحراها و مناطق دور افتاده زندگی می کرده اند و شرح حالی از آنها در دسترس نبوده تا ذکر شود. در این صورت براى اهل تحقیق میسّر نخواهد بود که به احوال و شئون امّتى احاطه پیدا کنند که وضع آنها چنین است. ناچار مصنفین نیز به ثبت و ضبط نام کسانى مبادرت نموده اند که در روایات بیشتر نامشان برده شده و یا وجود آنها در حوادثى که رخ داده واجد اهمیت خاصى بوده است.
با این کیفیت که بیان شد اگر نام شخصى در چنین کتب و منابعی ذکر نشد انکار وجود او از حیطه انصاف خارج است و با اصول و مقررات بحث و استدلال سازش ندارد. ضمن اینکه ممکن است مؤلفین کتب مشتمل بر شرح حال صحابه به علت ارتداد و کفری که در سرانجام زندگى از این شخص مشهود گشت از ذکر نام او صرف نظر نموده باشند.(23)
به هر حال با پاسخ داده شدن این ایرادها، دلالت و ارتباط این آیه با حادثه غدیر بار دیگر روشن می شود.
پی نوشت :
(1). «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»؛ (تقاضا کننده اى تقاضاى عذابى کرد که به وقوع پیوست...).
(2). در بعضى از روایات« حارث بن نعمان» و در بعضى« نضر بن حارث» آمده است.
(3). شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانى، عبید الله بن احمد، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1411 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 381؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، اجتهادى، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 هـ ش، چاپ سوم، ج 10، ص 530.
(4). تفسیر قرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب، قاهرة، بی تا، ج 18، ص 278.
(5). روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى، سید محمود، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 هـ ق، چاپ اول، ج 15، ص 62.
(6). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1422 هـ ق، چاپ اول، ج 10، ص 35.
(7). الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه امینی، عبد الحسین، مرکز الغدیر، قم، 1416 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 460-471.
(8). فى ظلال القرآن، سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، دارالشروق، بیروت / قاهره، 1412 هـ ق، چاپ هفدهم، ج 6، ص 3695.
(9). الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، همان.
(10). تفسیر المنار، محمد رشید بن علی رضا، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1990 م، ج 9، ص 545 – 547.
(11). تفسیر قرطبى، همان، ج 13، ص 323؛ تفسیر طبری، محمد بن جریر طبری، محقق: أحمد محمد شاکر، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1420 هـ ق- 2000 م، چاپ اول، ج 20، ص 14؛ و... .
(12). ر.ک: الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، همان، ج 1، ص 485.
(13). السّراج المنیر، محمد بن أحمد الشربینی، شمس الدین، دار النشر، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 4، ص 154.
(14). ر.ک: آیات ولایت در قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات نسل جوان، قم، 1386 هـ ش، چاپ سوم، ص 45 - 47.
(15). لسان العرب، ابن منظور محمد بن مکرم، دار صادر، بیروت، 1414 هـ ق، چاپ سوم، ج 2، ص 412 - 414.
(16). الغدیر، همان، ج 1، ص 483 - 484.
(17). همان.
(18). آیات ولایت در قرآن، همان، ص 48؛ پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 هـ ش، چاپ اول، ج 9، ص 190.
(19). تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سى و دوم، ج 25، ص 13.
(20). النهایه، ابن اثیر، ج 1، ص 345؛ به نقل از: الغدیر، همان، ج 1، ص 492، در ادامه علامه امینی موارد متعدد دیگری نیز ذکر می کند.
(21). به تفسیر نمونه، همان، ج 7، ص 154، ذیل همان آیه 33 انفال مراجعه شود.
(22). تفسیر نمونه، همان، ج 25، ص 14.
(23). الغدیر، همان، ج 1، ص 500 – 501.
مطالب مرتبط:
اگر واقعه غدیر حقیقت دارد، چرا امام علی(ع) در سقیفه به آن احتجاج نکرد؟!
آیا غدیر خم دلیل بر امامت حضرت على علیه السلام است؟ شیعه چه دلیلى بر این مطلب دارد؟
اگر جانشینى حضرت على علیه السلام در روز غدیر اعلام گردیده بود، چرا مردم از آن حضرت روى گردان شدند؟