شهادت امام رضا (علیه السلام) توسط مأمون دروغ است!
پرسش :
با توجّه به اینکه مأمون خود امام رضا (علیه السلام) را به ولی عهدی انتخاب و ایشان را تکریم می کرد و از درگذشت ایشان بسیار ناراحت شد، آیا او می تواند امام رضا (علیه السلام) را کشته باشد؟!
پاسخ :
شیعیان عقیده دارند که همه امامان آنها بلااستثناء شهید هستند؛ چه با شمشیر، چه با سمّ؛ آنها براساس این عقیده به تاریخ دروغ می بندند. شیعه بقای خود را در مظلوم نمایی می داند؛ لذا پیوسته گزارشاتی تاریخی از ظلم در حق اهل بیت(علیهم السلام) می آورند! مثلا در مورد شهادت امام رضا(علیه السلام) چیزی می گویند که تاریخ آن را اثبات نمی کند؛ با توجّه به اینکه مأمون خود امام رضا(علیه السلام) را به ولیعهدی انتخاب و ایشان را تکریم می کرد و از درگذشت ایشان بسیار ناراحت شد و چندین روز گرد خوردنیها و نوشیدنیها و لذتهای گوناگون نرفت، آیا او می تواند امام رضا(علیه السلام) را کشته باشد؟! آیا ممکن نیست که در عالم خارج امری خلاف عقیده شیعه رخ داده باشد؟! آیا شیعه برای اثبات عقیده خود به تاریخ دروغ می بند؟!
درباره شهادت امام رضا(علیه السلام) تقریبا تمام علمای شیعه و عده بسیاری از علمای اهل سنت عقیده دارند که آن امام مسموم و شهید شده اند. فقط برخی از علمای اهل سنت با استدلال هایی تاریخی، مناقشه هایی در این موضوع کرده اند. مسأله دیگری نیز وجود دارد و آن هم این است که در میان آن عدّه از علمای اهل سنت که قائل به شهادت امام رضا(علیه السلام) بر اثر مسمومیت هستند، نظراتی وجود دارد که با پذیرش اصل این موضوع، به دلایلی آن را منتسب به خلیفه وقت عباسی، مأمون نمی دانند. در اینجا ابتدا به برخی از مهم ترین اقوال مخالف یا متفاوت با قول جمهور شیعه، همراه با خلاصه ای استدلال های شان اشاره و سپس اقوال و بیانات مخالف آنها را از منابع اهل سنت و شیعه مورد اشاره قرار می دهیم.
در میان اهل سنت، ابن جوزی از کسانی است که با پذیرش اصل مسمومیت امام رضا(علیه السلام)، این موضوع را به کسی غیر از مأمون منسوب می داند. او می گوید وقتی عباسیان دیدند خلافت از دست آنها - به واسطه ولایت عهدی امام رضا(علیهم السلام) برای مأمون - خارج شد و به دست علویان افتاد امام رضا(علیه السلام) را مسموم کردند.(1) او اعتقاد دارد این درست نیست که بگوییم مأمون عامل مسموم کردن امام رضا(علیهم السلام) بوده باشد؛ چرا که اگر این گونه بود پس چرا آن همه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مى کرد. این حادثه چنان بر مأمون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هرگونه لذتى چشم پوشیده بود.(2)
یعقوبی دیگر مورخ اهل سنت در توصیف ناراحتی مأمون از شهادت امام رضا(علیه السلام) می نویسد: «خبر داد مرا ابوالحسن بن ابی عباد و گفت مأمون را دیدم که قبایی سفید در برداشت و در (تشییع) جنازه [امام] رضا(علیه السلام) سربرهنه میان دو قائمه نعش پیاده می رفت و می گفت یا اباالحسن پس از تو به که دلخوش باشم؟ و سه روز نزد قبرش اقامت گزید و هر روز قرصی نان و مقداری نمک برای او می آوردند و خوراکش همان بود».(3)
احمد امین نیز از میان اهل سنت از کسانى است که معتقدند کسى غیر از مأمون بود که سم را به امام رضا(علیه السلام) خورانیده چون او (مأمون) حتى پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مى پوشید و به علاوه مأمون با علما درباره برترى حضرت على(علیه السلام) مباحثه مى کرد.(4)
بیانات دیگری نیز در منابع حدیثی و تاریخی وجود دارد که به مسمومیت امام رضا(علیه السلام) توسط مأمون اشاره می کنند. از میان اهل سنت «ابن حبّان» از محدثان و رجال شناسان قرن چهارم هجری ذیل نام «علی بن موسی الرضا» می نویسد: «علی بن موسی الرضا به وسیله سمی که مأمون به وی خوراند رحلت یافت».(5) علاوه بر او نویسنده ای چون «خطیب بغدادی»، اگرچه اشاره ای به اینکه چه کسی عامل وفات امام رضا(علیه السلام) شده نمی کند، اما از این وفات با عنوان «شهادت» یاد می کند.(6)
نویسندگان دیگری نیز از اهل سنت همچون «ذهبی»(7) و «العصامی»(8) وجود دارند که با پذیرش اینکه حضرت رضا(علیه السلام) به مرگ طبیعی از دنیا رحلت نکرده اند و با تصریح به این نکته که این پیشامد در زمان خلافت مأمون، اتفاق افتاده، با شک و تردید این خلیفه عباسی را قاتل امام معرفی می کنند.
همچنین مورخین و دانشمندان دیگری از اهل سنت نیز وجود دارند که منکر مرگ طبیعى امام(علیه السلام) بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرجوح دانسته اند. مانند این افراد: «ابن حجر»(9)، «ابن صباغ مالکی»(10)، مسعودی(11)، قلقشندی(12) ابن الطقطقی(13)، سمعانی(14) و... .
در منابع شیعی نیز این موضوع به تکرار و البته با جزئیاتی متفاوت مورد اشاره قرار گرفته است. مثلا «شیخ مفید» نقل می کند که «مأمون، عبدالله بن بشیر را امر کرد که ناخن هایش را نگیرد تا درازتر از حد معمول شود و سپس چیزی شبیه تمر هندی به دو داده تا با دستانش خمیر کند. آنگاه مأمون پیش امام رضا(علیه السلام) رفته و عبدالله را خبر کرده و از او خواسته است که با دستانش آب انار بگیرد و سپس آن را به امام رضا(ع) نوشانیده است و این سبب وفات حضرت پس از دو روز شده است».(15)
شیخ مفید روایت دیگری را از محمد بن جهم ذکر کرده که می گوید: «حضرت رضا(علیه السلام) انگور دوست می داشت پس قدری انگور برای حضرت تهیه کردند. در حبه های آن به مدت چند روز سوزنهای زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را کشیده و به نزد آن بزرگوار آوردند... آن حضرت از آن انگورهای زهرآلود بخورد و سبب شهادت ایشان شد».(16)
«شیخ صدوق» نیز روایاتی را بدین مضمون نقل می کند که در بعضی از آنها سم در انگور ذکر شده است و در بعضی هم در انگور و هم در انار آمده است.(17)
علاوه بر اینها روایتی نیز از «اباصلت هروی» نقل شده که می گوید: «مأمون امام رضا(علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد».(18)
دلیل بسیار مهم دیگری که می تواند به شهادت رسیدن امام رضا(علیه السلام) را توسط مأمون موجه کند موضوع نزاع های داخلی بنی عباس بر سر قدرت بود. شهید مطهری در این باره می نویسد: «قرائن نشان می دهد که امام رضا(علیه السلام) را مسموم کردند و یک علت اساسی همان قیام بنی العباس در بغداد بر علیه مأمون بود. مأمون در حالی حضرت رضا(علیه السلام) را مسموم کرد که از خراسان به طرف بغداد می رفت و مرتب اوضاع بغداد را به او گزارش می دادند. به او گزارش دادند که بغداد قیام کرده او دید که حضرت رضا(علیه السلام) را نمی تواند عزل کند و اگر با این وضع آشفته بخواهد وارد بغداد شود بسیار مشکل است. برای اینکه زمینه رفتن آنجا را فراهم کند و به بنی عباس بگوید کار تمام شد حضرت را مسموم کرد و آن علت اساسی که می گویند و قابل قبول هم هست و با تاریخ وفق دارد همین جهت است».(19).
این انگیزه از آنجا که قرائن مویده از تاریخ دارد قابل قبول است. به نظر عده ای از تاریخ شناسان و تحلیل گران این علم، بعداز اینکه مأمون تصمیم گرفت از مرو به بغداد برود تا آرامش را به این شهر آبستن از نافرمانی ها و شورش های عباسیان علیه حکومتش بازگرداند، عده ای از اطرافیان و مشاوران این خلیفه عباسی نزدش آمدند و به او هشدار دادند که در هنگام غیاب و نبودنش در دارالخلافه، ممکن است سرنوشت حکومتش با حضور امام رضا(علیه السلام) – که در ظاهر ولیعهد او بود – در مرو، دستخوش تهدیداتی جبران ناشدنی گردد. به خاطر همین واهمه و خطری که مأمون از سوی امام رضا(علیه السلام) برای حکومتش احساس کرد، تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. این تحلیل و گمان تاریخی از آنجا قوت می گیرد که بدانیم ناآرامی های بغداد در آن زمان و شورش عباسیان علیه خلیفه هم خون عباسی شان، به خاطر ترس از قدرت گرفتن علویان به واسطه ولی عهد شدن امام رضا(علیه السلام) بود. طبری مورخ برجسته قرون اولیه اسلامی در این باره می نویسد: «مأمون نامه ای ای به بنی عباس در بغداد نوشت و مرگ علی بن موسی(علیه السلام) را به آنان اعلام کرد و از آنان خواست که به اطاعت او در آیند زیرا دشمنی آنان با او جز با بیعت وی با علی بن موسی(علیه السلام) نبوده است».(20)
با همه این شواهد و دلایل، آیا باز هم جای شکی برای این پرسش باقی می ماند که اتهام مسمومیت و قتل امام رضا(علیه السلام) را باید به طرف چه کسی گرفت و آیا هنوز می توان ادعا کرد شیعیان از روی جهل، غرض ورزی و یا جعل تاریخ ادعا می کنند که مأمون امام رضا(علیه السلام) را به شهادت رسانده است؟!
پینوشتها:
(1). حیات الامام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)، القرشی، باقر شریف، قم نشر سعید بن جبیر، 1372 هـ.ش، ج 2، ص 371.
(2). تذکره الخواص، ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا، ص 355.
(3). تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ترجمه: آیتی، محمد ابراهیم، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1378هـ.ش، ص 471.
(4). ضحی الاسلام، امین، احمد، قاهره، مکتبه النهضه، بی تا، چاپ هفتم، ص 295.
(5). الثقات، محمد بن حبان بن احمد، حیدرآباد، چاپخانه دایره المعارف العثمانیه، 1402هـ.ق، ج 8، ص 456 و 457.
(6). تاریخ بغداد وذیوله، خطیب بغدادی، أبو بکر أحمد بن علی، تحقیق: عطا، مصطفی عبدالقادر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417هـ.ق، الطبعة الأولى، ج ،19 ص 142.
(7). تاریخ الإسلام وَوَفیات المشاهیر وَالأعلام، شمس الدین محمدلن احمد، تحقیق: عواد معروف، بشار، دارالغرب الاسلامی، بی جا، 2003م، الطبعه الاولی، ج 5، ص 128.
(8). سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، العصامی المکی، عبدالملک بن حسین، تحقیق: عبدالموجود، عادل احمد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1998م، الطبعه الاولی، ج 4، ص 149.
(9). الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ابن حجر الهیتمی، احمد بن محمد، تحقیق: الخراطر، کامل محمد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1997م، الطبعة الأولى، ج 2، ص 593.
(10). الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الغریزی، سامی، قم، دارالحدیث، 1422هـ.ق، الطبعه الاولی، ج 2، ص 1025.
(11). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن حسین، قم، دارالهجره، 1409هـ.ق، الطبعه الاولی، ج 3، ص 417. (11). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن حسین، قم، دارالهجره، 1409هـ.ق، الطبعه الاولی، ج 3، ص 417.
(12). مآثر الإنافة فی معالم الخلافة، القلقشندی، احمد بن علی، تحقیق: احمد فراج، عبدالستار، الکویت، جامعه الکویت، 1985م، الطبعه الثانیه، ج 1، ص 211.
(13). الفخری فی الآداب السلطانیة والدول الإسلامیة، ابن الطقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، محمد مایو، عبدالقادر، بیروت، دارالقلم العربی، 1997م، ص 218.
(14). الانساب، سمعانی، عبدالکریم بن محمد، تحقیق: معلمی، عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، 1962، الطبعه الاولی، ج 6، ص 139.
(15). الارشاد، المفید، محمد بن نعمان، تهران، انتشارات اسلامیه، بی تا، ج 2، ص 261.
(16). همان.
(17). عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، صدوق، ابن بابویه محمد بن علی، تهران، نشر صدوق، 1373هـ.ش، ج 2، ص 592 و 602.
(18). اعلام الوری، طبرسی، فضل بن حسن، قم، موسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1417هـ.ق، ج 2، ص 82 و 83.
(19). سیری در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام) مطهری، مرتضی، تهران، انتشارات صدرا، 1384هـ.ش، چاپ بیست و هفتم، ص 210.
(20). تاریخ طبری، طبری، محمد بن جریر، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، تهران، نشر اساطیر، 1364هـ.ش، چاپ دوم، ج ۱۳، ص ۵۶۷۶.
شیعیان عقیده دارند که همه امامان آنها بلااستثناء شهید هستند؛ چه با شمشیر، چه با سمّ؛ آنها براساس این عقیده به تاریخ دروغ می بندند. شیعه بقای خود را در مظلوم نمایی می داند؛ لذا پیوسته گزارشاتی تاریخی از ظلم در حق اهل بیت(علیهم السلام) می آورند! مثلا در مورد شهادت امام رضا(علیه السلام) چیزی می گویند که تاریخ آن را اثبات نمی کند؛ با توجّه به اینکه مأمون خود امام رضا(علیه السلام) را به ولیعهدی انتخاب و ایشان را تکریم می کرد و از درگذشت ایشان بسیار ناراحت شد و چندین روز گرد خوردنیها و نوشیدنیها و لذتهای گوناگون نرفت، آیا او می تواند امام رضا(علیه السلام) را کشته باشد؟! آیا ممکن نیست که در عالم خارج امری خلاف عقیده شیعه رخ داده باشد؟! آیا شیعه برای اثبات عقیده خود به تاریخ دروغ می بند؟!
درباره شهادت امام رضا(علیه السلام) تقریبا تمام علمای شیعه و عده بسیاری از علمای اهل سنت عقیده دارند که آن امام مسموم و شهید شده اند. فقط برخی از علمای اهل سنت با استدلال هایی تاریخی، مناقشه هایی در این موضوع کرده اند. مسأله دیگری نیز وجود دارد و آن هم این است که در میان آن عدّه از علمای اهل سنت که قائل به شهادت امام رضا(علیه السلام) بر اثر مسمومیت هستند، نظراتی وجود دارد که با پذیرش اصل این موضوع، به دلایلی آن را منتسب به خلیفه وقت عباسی، مأمون نمی دانند. در اینجا ابتدا به برخی از مهم ترین اقوال مخالف یا متفاوت با قول جمهور شیعه، همراه با خلاصه ای استدلال های شان اشاره و سپس اقوال و بیانات مخالف آنها را از منابع اهل سنت و شیعه مورد اشاره قرار می دهیم.
در میان اهل سنت، ابن جوزی از کسانی است که با پذیرش اصل مسمومیت امام رضا(علیه السلام)، این موضوع را به کسی غیر از مأمون منسوب می داند. او می گوید وقتی عباسیان دیدند خلافت از دست آنها - به واسطه ولایت عهدی امام رضا(علیهم السلام) برای مأمون - خارج شد و به دست علویان افتاد امام رضا(علیه السلام) را مسموم کردند.(1) او اعتقاد دارد این درست نیست که بگوییم مأمون عامل مسموم کردن امام رضا(علیهم السلام) بوده باشد؛ چرا که اگر این گونه بود پس چرا آن همه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مى کرد. این حادثه چنان بر مأمون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هرگونه لذتى چشم پوشیده بود.(2)
یعقوبی دیگر مورخ اهل سنت در توصیف ناراحتی مأمون از شهادت امام رضا(علیه السلام) می نویسد: «خبر داد مرا ابوالحسن بن ابی عباد و گفت مأمون را دیدم که قبایی سفید در برداشت و در (تشییع) جنازه [امام] رضا(علیه السلام) سربرهنه میان دو قائمه نعش پیاده می رفت و می گفت یا اباالحسن پس از تو به که دلخوش باشم؟ و سه روز نزد قبرش اقامت گزید و هر روز قرصی نان و مقداری نمک برای او می آوردند و خوراکش همان بود».(3)
احمد امین نیز از میان اهل سنت از کسانى است که معتقدند کسى غیر از مأمون بود که سم را به امام رضا(علیه السلام) خورانیده چون او (مأمون) حتى پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مى پوشید و به علاوه مأمون با علما درباره برترى حضرت على(علیه السلام) مباحثه مى کرد.(4)
بیانات دیگری نیز در منابع حدیثی و تاریخی وجود دارد که به مسمومیت امام رضا(علیه السلام) توسط مأمون اشاره می کنند. از میان اهل سنت «ابن حبّان» از محدثان و رجال شناسان قرن چهارم هجری ذیل نام «علی بن موسی الرضا» می نویسد: «علی بن موسی الرضا به وسیله سمی که مأمون به وی خوراند رحلت یافت».(5) علاوه بر او نویسنده ای چون «خطیب بغدادی»، اگرچه اشاره ای به اینکه چه کسی عامل وفات امام رضا(علیه السلام) شده نمی کند، اما از این وفات با عنوان «شهادت» یاد می کند.(6)
نویسندگان دیگری نیز از اهل سنت همچون «ذهبی»(7) و «العصامی»(8) وجود دارند که با پذیرش اینکه حضرت رضا(علیه السلام) به مرگ طبیعی از دنیا رحلت نکرده اند و با تصریح به این نکته که این پیشامد در زمان خلافت مأمون، اتفاق افتاده، با شک و تردید این خلیفه عباسی را قاتل امام معرفی می کنند.
همچنین مورخین و دانشمندان دیگری از اهل سنت نیز وجود دارند که منکر مرگ طبیعى امام(علیه السلام) بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرجوح دانسته اند. مانند این افراد: «ابن حجر»(9)، «ابن صباغ مالکی»(10)، مسعودی(11)، قلقشندی(12) ابن الطقطقی(13)، سمعانی(14) و... .
در منابع شیعی نیز این موضوع به تکرار و البته با جزئیاتی متفاوت مورد اشاره قرار گرفته است. مثلا «شیخ مفید» نقل می کند که «مأمون، عبدالله بن بشیر را امر کرد که ناخن هایش را نگیرد تا درازتر از حد معمول شود و سپس چیزی شبیه تمر هندی به دو داده تا با دستانش خمیر کند. آنگاه مأمون پیش امام رضا(علیه السلام) رفته و عبدالله را خبر کرده و از او خواسته است که با دستانش آب انار بگیرد و سپس آن را به امام رضا(ع) نوشانیده است و این سبب وفات حضرت پس از دو روز شده است».(15)
شیخ مفید روایت دیگری را از محمد بن جهم ذکر کرده که می گوید: «حضرت رضا(علیه السلام) انگور دوست می داشت پس قدری انگور برای حضرت تهیه کردند. در حبه های آن به مدت چند روز سوزنهای زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را کشیده و به نزد آن بزرگوار آوردند... آن حضرت از آن انگورهای زهرآلود بخورد و سبب شهادت ایشان شد».(16)
«شیخ صدوق» نیز روایاتی را بدین مضمون نقل می کند که در بعضی از آنها سم در انگور ذکر شده است و در بعضی هم در انگور و هم در انار آمده است.(17)
علاوه بر اینها روایتی نیز از «اباصلت هروی» نقل شده که می گوید: «مأمون امام رضا(علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد».(18)
دلیل بسیار مهم دیگری که می تواند به شهادت رسیدن امام رضا(علیه السلام) را توسط مأمون موجه کند موضوع نزاع های داخلی بنی عباس بر سر قدرت بود. شهید مطهری در این باره می نویسد: «قرائن نشان می دهد که امام رضا(علیه السلام) را مسموم کردند و یک علت اساسی همان قیام بنی العباس در بغداد بر علیه مأمون بود. مأمون در حالی حضرت رضا(علیه السلام) را مسموم کرد که از خراسان به طرف بغداد می رفت و مرتب اوضاع بغداد را به او گزارش می دادند. به او گزارش دادند که بغداد قیام کرده او دید که حضرت رضا(علیه السلام) را نمی تواند عزل کند و اگر با این وضع آشفته بخواهد وارد بغداد شود بسیار مشکل است. برای اینکه زمینه رفتن آنجا را فراهم کند و به بنی عباس بگوید کار تمام شد حضرت را مسموم کرد و آن علت اساسی که می گویند و قابل قبول هم هست و با تاریخ وفق دارد همین جهت است».(19).
این انگیزه از آنجا که قرائن مویده از تاریخ دارد قابل قبول است. به نظر عده ای از تاریخ شناسان و تحلیل گران این علم، بعداز اینکه مأمون تصمیم گرفت از مرو به بغداد برود تا آرامش را به این شهر آبستن از نافرمانی ها و شورش های عباسیان علیه حکومتش بازگرداند، عده ای از اطرافیان و مشاوران این خلیفه عباسی نزدش آمدند و به او هشدار دادند که در هنگام غیاب و نبودنش در دارالخلافه، ممکن است سرنوشت حکومتش با حضور امام رضا(علیه السلام) – که در ظاهر ولیعهد او بود – در مرو، دستخوش تهدیداتی جبران ناشدنی گردد. به خاطر همین واهمه و خطری که مأمون از سوی امام رضا(علیه السلام) برای حکومتش احساس کرد، تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. این تحلیل و گمان تاریخی از آنجا قوت می گیرد که بدانیم ناآرامی های بغداد در آن زمان و شورش عباسیان علیه خلیفه هم خون عباسی شان، به خاطر ترس از قدرت گرفتن علویان به واسطه ولی عهد شدن امام رضا(علیه السلام) بود. طبری مورخ برجسته قرون اولیه اسلامی در این باره می نویسد: «مأمون نامه ای ای به بنی عباس در بغداد نوشت و مرگ علی بن موسی(علیه السلام) را به آنان اعلام کرد و از آنان خواست که به اطاعت او در آیند زیرا دشمنی آنان با او جز با بیعت وی با علی بن موسی(علیه السلام) نبوده است».(20)
با همه این شواهد و دلایل، آیا باز هم جای شکی برای این پرسش باقی می ماند که اتهام مسمومیت و قتل امام رضا(علیه السلام) را باید به طرف چه کسی گرفت و آیا هنوز می توان ادعا کرد شیعیان از روی جهل، غرض ورزی و یا جعل تاریخ ادعا می کنند که مأمون امام رضا(علیه السلام) را به شهادت رسانده است؟!
پینوشتها:
(1). حیات الامام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)، القرشی، باقر شریف، قم نشر سعید بن جبیر، 1372 هـ.ش، ج 2، ص 371.
(2). تذکره الخواص، ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا، ص 355.
(3). تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ترجمه: آیتی، محمد ابراهیم، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1378هـ.ش، ص 471.
(4). ضحی الاسلام، امین، احمد، قاهره، مکتبه النهضه، بی تا، چاپ هفتم، ص 295.
(5). الثقات، محمد بن حبان بن احمد، حیدرآباد، چاپخانه دایره المعارف العثمانیه، 1402هـ.ق، ج 8، ص 456 و 457.
(6). تاریخ بغداد وذیوله، خطیب بغدادی، أبو بکر أحمد بن علی، تحقیق: عطا، مصطفی عبدالقادر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417هـ.ق، الطبعة الأولى، ج ،19 ص 142.
(7). تاریخ الإسلام وَوَفیات المشاهیر وَالأعلام، شمس الدین محمدلن احمد، تحقیق: عواد معروف، بشار، دارالغرب الاسلامی، بی جا، 2003م، الطبعه الاولی، ج 5، ص 128.
(8). سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، العصامی المکی، عبدالملک بن حسین، تحقیق: عبدالموجود، عادل احمد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1998م، الطبعه الاولی، ج 4، ص 149.
(9). الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ابن حجر الهیتمی، احمد بن محمد، تحقیق: الخراطر، کامل محمد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1997م، الطبعة الأولى، ج 2، ص 593.
(10). الفصول المهمه فی معرفه الائمه، ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الغریزی، سامی، قم، دارالحدیث، 1422هـ.ق، الطبعه الاولی، ج 2، ص 1025.
(11). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن حسین، قم، دارالهجره، 1409هـ.ق، الطبعه الاولی، ج 3، ص 417. (11). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن حسین، قم، دارالهجره، 1409هـ.ق، الطبعه الاولی، ج 3، ص 417.
(12). مآثر الإنافة فی معالم الخلافة، القلقشندی، احمد بن علی، تحقیق: احمد فراج، عبدالستار، الکویت، جامعه الکویت، 1985م، الطبعه الثانیه، ج 1، ص 211.
(13). الفخری فی الآداب السلطانیة والدول الإسلامیة، ابن الطقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، محمد مایو، عبدالقادر، بیروت، دارالقلم العربی، 1997م، ص 218.
(14). الانساب، سمعانی، عبدالکریم بن محمد، تحقیق: معلمی، عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، 1962، الطبعه الاولی، ج 6، ص 139.
(15). الارشاد، المفید، محمد بن نعمان، تهران، انتشارات اسلامیه، بی تا، ج 2، ص 261.
(16). همان.
(17). عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، صدوق، ابن بابویه محمد بن علی، تهران، نشر صدوق، 1373هـ.ش، ج 2، ص 592 و 602.
(18). اعلام الوری، طبرسی، فضل بن حسن، قم، موسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1417هـ.ق، ج 2، ص 82 و 83.
(19). سیری در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام) مطهری، مرتضی، تهران، انتشارات صدرا، 1384هـ.ش، چاپ بیست و هفتم، ص 210.
(20). تاریخ طبری، طبری، محمد بن جریر، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، تهران، نشر اساطیر، 1364هـ.ش، چاپ دوم، ج ۱۳، ص ۵۶۷۶.