نگاه قرآن به شخصیت حضرت عیسی علیه السلام
پرسش :
حضرت عیسی (علیه السلام) از دید قرآن کریم چه جایگاهی دارد و قرآن از ایشان با چه تعابیری یاد می کند؟
پاسخ :
تعدادی از سوره ها و آیات قرآن به زندگی، شخصیت، ویژگی ها و برخی از اوصاف حضرت عیسی(علیه السلام) پرداخته است. در برخی از این آیات شیوه خلقت، داستان زندگی مادر و حیات پر ماجرای خودشان و در برخی دیگر مقامات معنوی و خصلتهای اخلاقی او مطرح شده است؛ در مواردی نیز ادعاها و نسبتهای مسیحیان، مثل الوهیت و تثلیث طرح و رد شده است. در این مقاله نگاهی کوتاه به برخی از این آیات تحت عناوین ذیل می اندازیم.
قرآن حضرت مریم(سلام الله علیها) را به عنوان یک شخصیت برجسته و ویژه معرفی می کند و از آن حضرت با عنوان: بانوی برگزیده، پاک و مطهر، بهترین زنان عصر خود، مظهر عفاف، الگوی مومنان، دختری عابد، بسیار راستگو و هم سخن با فرشتگان یاد شده است. در آیات 42 و 43 سوره آل عمران به برخی از این فضائل اشاره شده است: «وَ اِذْ قالَتِ الْمَلایِکَهُ یا مَرْیمُ اِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ» * «یا مَرْیمُ اقْنُتی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدی وَ ارْکَعی مَعَ الرّاکِعینَ»؛ (و [به یاد آورید] هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برترى بخشیده است. * اى مریم! [به شکرانه این نعمت] براى پروردگار خود، خضوع کن و سجده به جا آور؛ و با رکوع کنندگان، رکوع کن).
قرآن کریم همچنین در آیه 12 سوره تحریم حضرت مریم(سلام الله علیها) را در زمره مطیعان و الگوی پاکدامنی قرار داده است: «وَ مَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ»؛ (و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار خویش و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان [فرمان خدا] بود).
به جهت همین ویژگی هاست که یکی از برجسته ترین کارهای مسیح احترام به مقام والای مادر است که در سوره مریم، آیه 32 به آن اشاره شده است: «وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا»؛ (و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبّار و عصیانگر قرار نداده است).
این استدلال به ادعاى کسانی پاسخ مى دهد که به خلقت مسیح ایراد وارد می کنند. یعنی اگر مسیح(علیه السلام) بدون پدر به دنیا آمد، جاى تعجب نیست، و دلیل بر فرزند خدا یا عین خدا بودن نمى باشد، چون خلقت آدم(علیه السلام)، از این هم شگفت انگیزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنیا آمد و این گونه کارها برای خداوند دشوار نیست. به همین دلیل زمانی که مریم بیان می کند که چگونه براى من پسرى خواهد بود در حالى که نه هیچ بشرى با من ازدواج کرده است و نه بدکاره بوده ام؛ قرآن در سوره مریم، آیه21 در جواب مریم می فرماید: «قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا»؛ (گفت: چنین است [که گفتى ، ولى] پروردگارت فرموده است: این کار بر من آسان است و [فرزندى بدون ازدواج به او بخشیدن] براى این [است] که او را نشانهاى [از قدرت خود] براى مردم و رحمتى از سوى خود قرار دهیم؛ و این کار شدنى است).
در سوره یس، آیه 82 هم به این مطلب اشاره شده که آفرینش موجودات برای خدا مشکل نیست: «...ثُمَ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛ (...سپس به او [موجود] فرمود: باش؛ پس بى درنگ[موجود زنده] شد). مضمون این آیه، در چندین سوره از قرآن تکرار شده است.(1) کسی که قدرت نامحدود دارد، تقسیم کارها به مشکل و آسان، براى او مفهومى نخواهد داشت و براى او آفرینش یک برگ، یا خلقت یک جنگل در هزاران کیلومتر یکسان است، و آفرینش یک ذره خاک با منظومه شمسى، مساوى می باشد.(2)
خداوند در سوره مومنون، آیه 50 خلقت حضرت عیسی را یکی از نشانه های قدرت خود بیان کرده و می فرماید: «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً»؛ (ما فرزند مریم و مادرش را نشانه اى از عظمت و قدرت خود قرار دادیم). تعبیر به «ابن مریم» بجاى «عیسى» براى توجه دادن به این حقیقت است که او تنها از مادر و بدون دخالت پدرى به فرمان پروردگار متولد شد، و این تولد خود از آیات بزرگ قدرت پروردگار بود و از آنجا که این تولد استثنایى رابطه اى با عیسى و رابطه اى با مادرش مریم دارد هر دو را به عنوان یک آیه و نشانه مى شمرد چرا که این دو (تولد فرزندى بدون دخالت پدر و همچنین باردار شدن مادرى بدون تماس با مرد) در واقع یک حقیقت بودند با دو نسبت متفاوت.(3)
قرآن با ذکر القابی پر معنی مقام و شخصیتی متعالی از حضرت عیسی(علیه السلام) ارائه کرده است. برخی از این القاب عبارتند از: «زَکّیّ»؛ «جَعَلَنی مُبارَکاً»؛ «قَولُ الحَقّ»(4)؛ «وَجیهَاً فِی الدُنیا وَ الاخِرة»؛ «مِنَ المُقرَبین»؛ «کَلمَة اللهِ»(5)؛ «رُوحٌ مِنَ اللهِ»؛ «رَسوُلُ اللهِ»(6). همچنین در آیه 85 سوره انعام وی را در زمره صالحان قرار داده است: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ». این توصیف ها نشان از عظمت و بزرگی آن حضرت دارد.
اولین اعجاز و کرامات مسیح در همان لحظات اولیه تولد نمایان شد و حضرت در حالی که در گهواره بود خود را عبد و بنده خدا معرفی کرد که از طرف خدا به عنوان پیامبر انتخاب، و به او کتاب (انجیل) داده شده و او را مایه برکت، تسکین و آرامش قرار داده است. آیات 29 و 30 سوره مریم به این موضوع اختصاص دارد: «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا» * «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا»؛ (مریم به نوزاد اشاره کرد [که از او بپرسید] گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم) * (نوزاد [از میان گهواره] گفت: همانا من بنده خدا هستم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است).
نحوه گفتگوی آن حضرت با پروردگار در سوره مائده، آیه 116، گویای اخلاق عملی آن حضرت است. زمانی که خداوند به عیسی(علیه السلام) مى گوید: (آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید، و پرستش کنید؟)؛ «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ». مسیح با نهایت احترام در برابر این سؤال، نخست زبان به تسبیح خداوند از هر گونه شریک و شبیه گشوده و مى گوید: (خداوندا! پاک و منزهى از هر گونه شریک)؛ «قالَ سُبْحانَکَ». سپس در ادامه می گوید: (چگونه ممکن است چیزى را که شایسته من نیست بگویم)؛ «ما یَکُونُ لِیأَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ».
در حقیقت نه تنها گفتن این سخن را از خود نفى مى کند، بلکه مى گوید اساسا من چنین حقى را ندارم و چنین گفتارى با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست.(7)
1. تقویت با روح القدس: «إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؛ (تو را با روح القدس تقویت کردم). مراد از روح القدس، فرشته وحى جبرئیل و یا همان نیروى غیبى که عیسى را براى انجام معجزات و تحقق بخشیدن به رسالت مهمش تقویت مى کرد، این معنى در غیر انبیاء نیز به درجه ضعیف تر وجود دارد.
2. سخن گفتن درگهواره: «تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا»؛ (به تایید روح القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن مى گفتى). اشاره به اینکه سخنان تو در گاهواره همانند سخنان تو در بزرگى، پخته و حساب شده بود، نه سخنان کودکانه و بى ارزش.
3. تعلیم حکمت، تورات و انجیل: «وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ»؛ (کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو تعلیم دادم). ذکر تورات و انجیل بعد از ذکر کتاب با اینکه از کتب آسمانى است، در حقیقت از قبیل تفصیل بعد از اجمال است.
4. زنده کردن پرندگان به اذن خدا: «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی»؛ (از گِل به فرمان من چیزى شبیه پرنده مىساختى سپس در آن مى دمیدى و به اذن من پرنده زنده اى مى شد).
5. شفای بیماران خاص: «وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی»؛ (کور مادرزاد و کسى که مبتلا به بیمارى پیسى بود به اذن من شفا مى دادى).
6. زنده کردن مردگان: «وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِی»؛ (مردگان را به اذن من زنده مى کردى).
7. حمایت در برابر بنی اسرائیل: خداوند در ادامه آیه می فرماید: من در برابر این همه هیاهو و دشمنان سر سخت و لجوج تو را حفظ کردم تا دعوت خود را پیش ببرى: «وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ»؛ (و [به یاد آور] هنگامى [را] که بنى اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، باز داشتم؛ در آن زمان که دلایل روشن براى آنها آوردى، ولى جمعى از کافران آنها گفتند: «اینها جز سحر آشکار نیست»).
در این آیه چهار بار کلمه «باذنى»؛ (به فرمان من) تکرار شده است، تا جایى براى غلو و ادعاى الوهیت در مورد حضرت مسیح(علیه السلام) باقى نماند، یعنى آنچه او انجام مى داد گرچه بسیار عجیب و شگفت انگیز بود، و به کارهاى خدایى شباهت داشت ولى هیچ یک از ناحیه او نبود بلکه همه از ناحیه خدا انجام مى گرفت، او بنده اى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طریق استمداد از نیروى لا یزال الهى بود.(8)
1. عیسى(علیه السلام) فقط فرزند مریم(علیها السلام) بود. «إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ». این تعبیر (ذکر نام مادر عیسى در کنار نام او) که در شانزده مورد از قرآن مجید آمده است، خاطرنشان می سازد که مسیح(علیه السلام) هم چون سایر افراد انسان در رحم مادر قرار داشت و دوران جنینى را گذراند و همانند سایر افراد بشر متولد شد، شیر خورد و در آغوش مادر پرورش یافت، یعنى تمام صفات بشرى در او بود. چگونه ممکن است چنین کسى که مشمول و محکوم قوانین طبیعت و تغییرات جهان ماده است خداوندى ازلى و ابدى باشد؟! مخصوصا کلمه «انما» که در آیه مورد بحث آمده است به این توهم نیز پاسخ مى گوید که اگر عیسى(علیه السلام) پدر نداشت مفهومش این نیست که فرزند خدا بود بلکه فقط فرزند مریم بود!
2. عیسى(علیه السلام) فرستاده خدا بود: «رَسُولُ اللَّهِ»، و این موقعیت نیز تناسبى با الوهیت او ندارد.
3. عیسى(علیه السلام) «کلمه» خدا بود که به مریم القا شد: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ». در چند آیه قرآن از عیسى(علیه السلام) تعبیر به «کلمه» شده است و این تعبیر به خاطر آن است که اشاره به مخلوق بودن مسیح(علیه السلام) کند، همان طور که کلمات مخلوق ما است، موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند، و نیز همان طور که کلمات اسرار درون ما را بیان مى کند و نشانه اى از صفات و روحیات ما است، مخلوقات این عالم نیز روشنگر صفات جمال و جلال خدایند، به همین جهت در چند مورد از آیات قرآن به تمام مخلوقات اطلاق «کلمه» شده است.(9) البته این کلمات با هم تفاوت دارند بعضى بسیار برجسته و بعضى نسبتا ساده و کوچک هستند، و عیسى(علیه السلام) مخصوصاً از نظر آفرینش (علاوه بر مقام رسالت) برجستگى خاصى داشت زیرا بدون پدر آفریده شد.
4. عیسى، روحى است که از طرف خدا آفریده شد: «وَ رُوحٌ مِنْهُ»؛ این تعبیر که در مورد آفرینش آدم و به یک معنى آفرینش تمام بشر نیز در قرآن آمده است، اشاره به عظمت آن روحى است که خدا آفرید و در وجود انسانها عموما و مسیح و پیامبران خصوصا قرار داد.(10)
قرآن در این آیه و آیات متعدد دیگر صریحا عیسى را فرزند مریم معرفى کرده تا پاسخى به مدعیان الوهیت حضرت عیسى(علیه السلام) باشد زیرا کسى که از مادر متولد مى شود و مشمول تمام تغییرات دوران جنین و تغییرات و تحولات جهان ماده است چگونه مى تواند خدا باشد؟ خدایى که از تمام تغییرات و دگرگونی ها بر کنار است.(11)
عالمان مسیحى چون نتوانستند خلقت عجیب حضرت عیسی را تبیین کنند، مدعی شدند که عیسی پسر خداست و برای این مدعای خود ناگزیر درصدد توجیه و تأویل برآمدند. آنان پسر بودن عیسى را به یکى از معانى زیر گرفته اند:
1. از آنجا که آفرینش عیسى برخلاف روش معمولى و بدون داشتن پدر صورت گرفته و کارهاى دوران زندگى او آمیخته با انواع معجزات و حوادث خارق العاده بوده، از این جهت مى توان گفت عیسى مظهر و آینه تمام نماى خداست و به همین جهت خداوند از او تعبیر به پسر نموده است و یا چون خداوند عیسى را فوق العاده دوست مى داشت از این جهت او را پسر خود خوانده است.
2. توجیه دیگر این که مى گویند: منظور از این که عیسى پسر خداست این است که خداوند در پیکر عیسى حلول کرده، همان سان که حرارت در آب حلول مى کند.
البته این توجیه ها نه تنها فرار از اصل اشکال نیست بلکه از چاله به درّه سقوط کردن است؛ زیرا خداوند نه مى تواند جسم باشد و نه محدود به زمان و مکان؛ خداوندى که صِرف وجود و غیر محدود به زمان و مکان است چگونه مى تواند در بدن انسانى مانند عیسى که مانند همه افراد بشر غذا مى خورد و مى خوابد و راه مىرفت و از لحاظ زمان و مکان محدود بود حلول کرده و محدود شده باشد؟!(12)
قرآن کریم، از زبان حضرت مسیح(علیه السلام) نیز او را از هرگونه ادّعاى ناروا در زمینه الوهیت پاک مى شمرد؛ خداوند در سوره مائده آیات 116 و117 چنین می فرماید:
«وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ أُمِّى إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِى بِحَقٍّ إِنْ کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَ لَا أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ»* «مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِى بِهِ أَنْ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّى وَ رَبَّکُمْ وَ کُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِى کُنتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ»؛
(به خاطر بیاور هنگامى را که خداوند [در قیامت] به عیسى بن مریم(علیه السلام) مى گوید: «آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را -غیر از خدا- معبود قرار دهید؟»، عیسى مى گوید: «خداوندا! منزهى، من هرگز حق ندارم آنچه شایسته من نیست بگویم اگر چنین گفته بودم تو مى دانستى، آنچه را در دل من است مى دانى و من آنچه در ذات تو است نمى دانم و تو داناى اسرار پنهانى» * «من به آنها چیزى نگفتم جز آنچه به من امر فرمودى که [تنها] خدا را بپرستید که پروردگار من و شما است و تا زمانى که من در میان آنها بودم گواه ایشان بودم [تا از مسیر توحید به سوى شرک منحرف نشوند] اما هنگامى که مرا باز گرفتى، تو مراقب آنان بودى، و تو بر هر چیزى گواهى).
طبق مفاد این آیات، حضرت عیسی(علیه السلام) هیچ گونه ادعایى جز بندگى خداوند و نبوت و رسالت از سوى او نداشت، و در مقام عبودیت و تسلیم در برابر فرمان خدا نیز بسیار خاضع بود. در آیات دیگر نیز مى گوید: آنچه عیسی از معجزات انجام مى داد همگى به اذن و فرمان خدا بود.(13) همچنین آن حضرت بر خلاف باور و اعتقاد پیروانش که مقام اولوهیت و خدایی را برای آن حضرت اتخاذ کردند؛ انسان ها را به عبودیت و بندگی خدا دعوت می کند: «وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیم»(14)؛ (و ([عیسى گفت:] خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست؛ او را پرستش کنید؛این است راه راست).
پینوشتها:
(1). سوره بقره، آیه117؛ سوره آل عمران، آیات47، 49، 59؛ سوره انعام، آیه 73؛ سوره نحل، آیه 40؛ سوره مریم، آیه 35؛ سوره فرقان، آیه 7؛ سوره غافر، آیه 68.
(2). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش، چاپ سى و دوم، ج2، ص575.
(3). تفسیر نمونه، همان، ج14، ص251.
(4). سوره مریم، آیات 19 و 31 و 34.
(5). سوره آل عمران، آیات 45؛ سوره نساء، آیه 171.
(6). سوره نساء، آیه 171.
(7). برگزیده تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: حجة الإسلام احمد، على بابایى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1382 ش، چاپ سیزدهم، ج1، ص570.
(8). تفسیر نمونه، همان، ج2، ص 548.
(9). مانند: سوره کهف، آیه 109 و سوره لقمان، آیه 29.
(10). تفسیر نمونه، همان، ج4 ، ص220.
(11). سوره نساء، آیه 171.
(12). شرح دلایل این قسمت را در کتاب «چگونه خدا را بشناسم، مکارم شیرازی، ناصر، کانون انتشارات محمدى، تهران، 1362ش، چاپ اول» مطالعه بفرمایید.
(13). پیام قرآن، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386ش، چاپ نهم، ج 8، ص260.
(14). سوه مریم، آیه 36.
تعدادی از سوره ها و آیات قرآن به زندگی، شخصیت، ویژگی ها و برخی از اوصاف حضرت عیسی(علیه السلام) پرداخته است. در برخی از این آیات شیوه خلقت، داستان زندگی مادر و حیات پر ماجرای خودشان و در برخی دیگر مقامات معنوی و خصلتهای اخلاقی او مطرح شده است؛ در مواردی نیز ادعاها و نسبتهای مسیحیان، مثل الوهیت و تثلیث طرح و رد شده است. در این مقاله نگاهی کوتاه به برخی از این آیات تحت عناوین ذیل می اندازیم.
مادر مسیح (علیه السلام)
داستان حضرت مسیح(علیه السلام) به نام مادر گرامیشان گره خورده است؛ چرا که نوع خلقت ایشان باعث شده که حضرت عیسی با عناوینی چون «ابْنَ مَرْیَمَ»، «عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ» و «الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ» به مادر بزرگوارشان نسبت داده شود.قرآن حضرت مریم(سلام الله علیها) را به عنوان یک شخصیت برجسته و ویژه معرفی می کند و از آن حضرت با عنوان: بانوی برگزیده، پاک و مطهر، بهترین زنان عصر خود، مظهر عفاف، الگوی مومنان، دختری عابد، بسیار راستگو و هم سخن با فرشتگان یاد شده است. در آیات 42 و 43 سوره آل عمران به برخی از این فضائل اشاره شده است: «وَ اِذْ قالَتِ الْمَلایِکَهُ یا مَرْیمُ اِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ» * «یا مَرْیمُ اقْنُتی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدی وَ ارْکَعی مَعَ الرّاکِعینَ»؛ (و [به یاد آورید] هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برترى بخشیده است. * اى مریم! [به شکرانه این نعمت] براى پروردگار خود، خضوع کن و سجده به جا آور؛ و با رکوع کنندگان، رکوع کن).
قرآن کریم همچنین در آیه 12 سوره تحریم حضرت مریم(سلام الله علیها) را در زمره مطیعان و الگوی پاکدامنی قرار داده است: «وَ مَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ»؛ (و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار خویش و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان [فرمان خدا] بود).
به جهت همین ویژگی هاست که یکی از برجسته ترین کارهای مسیح احترام به مقام والای مادر است که در سوره مریم، آیه 32 به آن اشاره شده است: «وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا»؛ (و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبّار و عصیانگر قرار نداده است).
خلقت مسیح (علیه السلام)
قرآن خلقت عیسی(علیه السلام) را در سوره آل عمران، آیه 59 مورد بررسی قرار داده است: «إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ...». آدم به عنوان اولین انسان روی زمین، بدون دخالت پدر و مادر خلق شد؛ خلقت عیسی سخت تر از آفرینش آدم نبود. او پدر و مادر نداشت و همان خدایى که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، قادر خواهد بود که عیسى بن مریم را بدون پدر خلق کند. از این جهت آفرینش حضرت عیسى مانند آفرینش حضرت آدم(علیهم السلام) است. اگر عیسى بدون پدر از مادر متولّد شد، حضرت آدم بدون آنکه پدر و مادرى داشته باشد به دنیا آمد.این استدلال به ادعاى کسانی پاسخ مى دهد که به خلقت مسیح ایراد وارد می کنند. یعنی اگر مسیح(علیه السلام) بدون پدر به دنیا آمد، جاى تعجب نیست، و دلیل بر فرزند خدا یا عین خدا بودن نمى باشد، چون خلقت آدم(علیه السلام)، از این هم شگفت انگیزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنیا آمد و این گونه کارها برای خداوند دشوار نیست. به همین دلیل زمانی که مریم بیان می کند که چگونه براى من پسرى خواهد بود در حالى که نه هیچ بشرى با من ازدواج کرده است و نه بدکاره بوده ام؛ قرآن در سوره مریم، آیه21 در جواب مریم می فرماید: «قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا»؛ (گفت: چنین است [که گفتى ، ولى] پروردگارت فرموده است: این کار بر من آسان است و [فرزندى بدون ازدواج به او بخشیدن] براى این [است] که او را نشانهاى [از قدرت خود] براى مردم و رحمتى از سوى خود قرار دهیم؛ و این کار شدنى است).
در سوره یس، آیه 82 هم به این مطلب اشاره شده که آفرینش موجودات برای خدا مشکل نیست: «...ثُمَ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛ (...سپس به او [موجود] فرمود: باش؛ پس بى درنگ[موجود زنده] شد). مضمون این آیه، در چندین سوره از قرآن تکرار شده است.(1) کسی که قدرت نامحدود دارد، تقسیم کارها به مشکل و آسان، براى او مفهومى نخواهد داشت و براى او آفرینش یک برگ، یا خلقت یک جنگل در هزاران کیلومتر یکسان است، و آفرینش یک ذره خاک با منظومه شمسى، مساوى می باشد.(2)
خداوند در سوره مومنون، آیه 50 خلقت حضرت عیسی را یکی از نشانه های قدرت خود بیان کرده و می فرماید: «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً»؛ (ما فرزند مریم و مادرش را نشانه اى از عظمت و قدرت خود قرار دادیم). تعبیر به «ابن مریم» بجاى «عیسى» براى توجه دادن به این حقیقت است که او تنها از مادر و بدون دخالت پدرى به فرمان پروردگار متولد شد، و این تولد خود از آیات بزرگ قدرت پروردگار بود و از آنجا که این تولد استثنایى رابطه اى با عیسى و رابطه اى با مادرش مریم دارد هر دو را به عنوان یک آیه و نشانه مى شمرد چرا که این دو (تولد فرزندى بدون دخالت پدر و همچنین باردار شدن مادرى بدون تماس با مرد) در واقع یک حقیقت بودند با دو نسبت متفاوت.(3)
پیامبری و مقامات معنوی و اخلاقی مسیح (علیه السلام)
قرآن با ذکر القابی پر معنی مقام و شخصیتی متعالی از حضرت عیسی(علیه السلام) ارائه کرده است. برخی از این القاب عبارتند از: «زَکّیّ»؛ «جَعَلَنی مُبارَکاً»؛ «قَولُ الحَقّ»(4)؛ «وَجیهَاً فِی الدُنیا وَ الاخِرة»؛ «مِنَ المُقرَبین»؛ «کَلمَة اللهِ»(5)؛ «رُوحٌ مِنَ اللهِ»؛ «رَسوُلُ اللهِ»(6). همچنین در آیه 85 سوره انعام وی را در زمره صالحان قرار داده است: «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ». این توصیف ها نشان از عظمت و بزرگی آن حضرت دارد.اولین اعجاز و کرامات مسیح در همان لحظات اولیه تولد نمایان شد و حضرت در حالی که در گهواره بود خود را عبد و بنده خدا معرفی کرد که از طرف خدا به عنوان پیامبر انتخاب، و به او کتاب (انجیل) داده شده و او را مایه برکت، تسکین و آرامش قرار داده است. آیات 29 و 30 سوره مریم به این موضوع اختصاص دارد: «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا» * «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا»؛ (مریم به نوزاد اشاره کرد [که از او بپرسید] گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم) * (نوزاد [از میان گهواره] گفت: همانا من بنده خدا هستم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است).
نحوه گفتگوی آن حضرت با پروردگار در سوره مائده، آیه 116، گویای اخلاق عملی آن حضرت است. زمانی که خداوند به عیسی(علیه السلام) مى گوید: (آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید، و پرستش کنید؟)؛ «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ». مسیح با نهایت احترام در برابر این سؤال، نخست زبان به تسبیح خداوند از هر گونه شریک و شبیه گشوده و مى گوید: (خداوندا! پاک و منزهى از هر گونه شریک)؛ «قالَ سُبْحانَکَ». سپس در ادامه می گوید: (چگونه ممکن است چیزى را که شایسته من نیست بگویم)؛ «ما یَکُونُ لِیأَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ».
در حقیقت نه تنها گفتن این سخن را از خود نفى مى کند، بلکه مى گوید اساسا من چنین حقى را ندارم و چنین گفتارى با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست.(7)
مواهب الهی بر مسیح (علیه السلام):
قرآن بخشی از سرگذشت حضرت مسیح و مواهبی که به او و امتش ارزانى شده در سوره مائده، آیه 110 به این صورت بیان می کند: خداوند خطاب به مسیح(علیه السلام) می فرماید: (بیاد بیاور هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم فرمود: نعمتى را که بر تو و بر مادرت ارزانى داشتم متذکر باش)؛ «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلى والِدَتِکَ».1. تقویت با روح القدس: «إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؛ (تو را با روح القدس تقویت کردم). مراد از روح القدس، فرشته وحى جبرئیل و یا همان نیروى غیبى که عیسى را براى انجام معجزات و تحقق بخشیدن به رسالت مهمش تقویت مى کرد، این معنى در غیر انبیاء نیز به درجه ضعیف تر وجود دارد.
2. سخن گفتن درگهواره: «تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا»؛ (به تایید روح القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن مى گفتى). اشاره به اینکه سخنان تو در گاهواره همانند سخنان تو در بزرگى، پخته و حساب شده بود، نه سخنان کودکانه و بى ارزش.
3. تعلیم حکمت، تورات و انجیل: «وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ»؛ (کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو تعلیم دادم). ذکر تورات و انجیل بعد از ذکر کتاب با اینکه از کتب آسمانى است، در حقیقت از قبیل تفصیل بعد از اجمال است.
4. زنده کردن پرندگان به اذن خدا: «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی»؛ (از گِل به فرمان من چیزى شبیه پرنده مىساختى سپس در آن مى دمیدى و به اذن من پرنده زنده اى مى شد).
5. شفای بیماران خاص: «وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی»؛ (کور مادرزاد و کسى که مبتلا به بیمارى پیسى بود به اذن من شفا مى دادى).
6. زنده کردن مردگان: «وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِی»؛ (مردگان را به اذن من زنده مى کردى).
7. حمایت در برابر بنی اسرائیل: خداوند در ادامه آیه می فرماید: من در برابر این همه هیاهو و دشمنان سر سخت و لجوج تو را حفظ کردم تا دعوت خود را پیش ببرى: «وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ»؛ (و [به یاد آور] هنگامى [را] که بنى اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، باز داشتم؛ در آن زمان که دلایل روشن براى آنها آوردى، ولى جمعى از کافران آنها گفتند: «اینها جز سحر آشکار نیست»).
در این آیه چهار بار کلمه «باذنى»؛ (به فرمان من) تکرار شده است، تا جایى براى غلو و ادعاى الوهیت در مورد حضرت مسیح(علیه السلام) باقى نماند، یعنى آنچه او انجام مى داد گرچه بسیار عجیب و شگفت انگیز بود، و به کارهاى خدایى شباهت داشت ولى هیچ یک از ناحیه او نبود بلکه همه از ناحیه خدا انجام مى گرفت، او بنده اى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طریق استمداد از نیروى لا یزال الهى بود.(8)
نفی اولوهیت و تثلیث از مسیح (علیه السلام)
یکى از مهمترین انحرافات جامعه مسیحیت، مساله «تثلیث و خدایان سه گانه» است و قرآن کریم با جمله هاى کوتاه و مستدل آنها را از این انحراف بزرگ بر حذر می دارد. نخست در سوره نساء، آیه171به آنان اخطار مى کند که در دین خود راه غلو را نپویند و جز حق در باره خدا نگویند: «یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ»؛ (اى اهل کتاب ! در دین خود غلوّ [و افراط] نورزید، [و از چهارچوب آیات نازل شده از سوى خدا و آنچه پیامبران به شما آموخته اند، خارج نشوید] و نسبت به خدا جز حق نگویید). سپس در ادامه به چند نکته که هر کدام در حکم دلیلى بر ابطال تثلیث و الوهیت مسیح(علیه السلام) است اشاره مى کند:1. عیسى(علیه السلام) فقط فرزند مریم(علیها السلام) بود. «إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ». این تعبیر (ذکر نام مادر عیسى در کنار نام او) که در شانزده مورد از قرآن مجید آمده است، خاطرنشان می سازد که مسیح(علیه السلام) هم چون سایر افراد انسان در رحم مادر قرار داشت و دوران جنینى را گذراند و همانند سایر افراد بشر متولد شد، شیر خورد و در آغوش مادر پرورش یافت، یعنى تمام صفات بشرى در او بود. چگونه ممکن است چنین کسى که مشمول و محکوم قوانین طبیعت و تغییرات جهان ماده است خداوندى ازلى و ابدى باشد؟! مخصوصا کلمه «انما» که در آیه مورد بحث آمده است به این توهم نیز پاسخ مى گوید که اگر عیسى(علیه السلام) پدر نداشت مفهومش این نیست که فرزند خدا بود بلکه فقط فرزند مریم بود!
2. عیسى(علیه السلام) فرستاده خدا بود: «رَسُولُ اللَّهِ»، و این موقعیت نیز تناسبى با الوهیت او ندارد.
3. عیسى(علیه السلام) «کلمه» خدا بود که به مریم القا شد: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ». در چند آیه قرآن از عیسى(علیه السلام) تعبیر به «کلمه» شده است و این تعبیر به خاطر آن است که اشاره به مخلوق بودن مسیح(علیه السلام) کند، همان طور که کلمات مخلوق ما است، موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند، و نیز همان طور که کلمات اسرار درون ما را بیان مى کند و نشانه اى از صفات و روحیات ما است، مخلوقات این عالم نیز روشنگر صفات جمال و جلال خدایند، به همین جهت در چند مورد از آیات قرآن به تمام مخلوقات اطلاق «کلمه» شده است.(9) البته این کلمات با هم تفاوت دارند بعضى بسیار برجسته و بعضى نسبتا ساده و کوچک هستند، و عیسى(علیه السلام) مخصوصاً از نظر آفرینش (علاوه بر مقام رسالت) برجستگى خاصى داشت زیرا بدون پدر آفریده شد.
4. عیسى، روحى است که از طرف خدا آفریده شد: «وَ رُوحٌ مِنْهُ»؛ این تعبیر که در مورد آفرینش آدم و به یک معنى آفرینش تمام بشر نیز در قرآن آمده است، اشاره به عظمت آن روحى است که خدا آفرید و در وجود انسانها عموما و مسیح و پیامبران خصوصا قرار داد.(10)
قرآن در این آیه و آیات متعدد دیگر صریحا عیسى را فرزند مریم معرفى کرده تا پاسخى به مدعیان الوهیت حضرت عیسى(علیه السلام) باشد زیرا کسى که از مادر متولد مى شود و مشمول تمام تغییرات دوران جنین و تغییرات و تحولات جهان ماده است چگونه مى تواند خدا باشد؟ خدایى که از تمام تغییرات و دگرگونی ها بر کنار است.(11)
عالمان مسیحى چون نتوانستند خلقت عجیب حضرت عیسی را تبیین کنند، مدعی شدند که عیسی پسر خداست و برای این مدعای خود ناگزیر درصدد توجیه و تأویل برآمدند. آنان پسر بودن عیسى را به یکى از معانى زیر گرفته اند:
1. از آنجا که آفرینش عیسى برخلاف روش معمولى و بدون داشتن پدر صورت گرفته و کارهاى دوران زندگى او آمیخته با انواع معجزات و حوادث خارق العاده بوده، از این جهت مى توان گفت عیسى مظهر و آینه تمام نماى خداست و به همین جهت خداوند از او تعبیر به پسر نموده است و یا چون خداوند عیسى را فوق العاده دوست مى داشت از این جهت او را پسر خود خوانده است.
2. توجیه دیگر این که مى گویند: منظور از این که عیسى پسر خداست این است که خداوند در پیکر عیسى حلول کرده، همان سان که حرارت در آب حلول مى کند.
البته این توجیه ها نه تنها فرار از اصل اشکال نیست بلکه از چاله به درّه سقوط کردن است؛ زیرا خداوند نه مى تواند جسم باشد و نه محدود به زمان و مکان؛ خداوندى که صِرف وجود و غیر محدود به زمان و مکان است چگونه مى تواند در بدن انسانى مانند عیسى که مانند همه افراد بشر غذا مى خورد و مى خوابد و راه مىرفت و از لحاظ زمان و مکان محدود بود حلول کرده و محدود شده باشد؟!(12)
قرآن کریم، از زبان حضرت مسیح(علیه السلام) نیز او را از هرگونه ادّعاى ناروا در زمینه الوهیت پاک مى شمرد؛ خداوند در سوره مائده آیات 116 و117 چنین می فرماید:
«وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ أُمِّى إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِى بِحَقٍّ إِنْ کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَ لَا أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ»* «مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِى بِهِ أَنْ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّى وَ رَبَّکُمْ وَ کُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِى کُنتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ»؛
(به خاطر بیاور هنگامى را که خداوند [در قیامت] به عیسى بن مریم(علیه السلام) مى گوید: «آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را -غیر از خدا- معبود قرار دهید؟»، عیسى مى گوید: «خداوندا! منزهى، من هرگز حق ندارم آنچه شایسته من نیست بگویم اگر چنین گفته بودم تو مى دانستى، آنچه را در دل من است مى دانى و من آنچه در ذات تو است نمى دانم و تو داناى اسرار پنهانى» * «من به آنها چیزى نگفتم جز آنچه به من امر فرمودى که [تنها] خدا را بپرستید که پروردگار من و شما است و تا زمانى که من در میان آنها بودم گواه ایشان بودم [تا از مسیر توحید به سوى شرک منحرف نشوند] اما هنگامى که مرا باز گرفتى، تو مراقب آنان بودى، و تو بر هر چیزى گواهى).
طبق مفاد این آیات، حضرت عیسی(علیه السلام) هیچ گونه ادعایى جز بندگى خداوند و نبوت و رسالت از سوى او نداشت، و در مقام عبودیت و تسلیم در برابر فرمان خدا نیز بسیار خاضع بود. در آیات دیگر نیز مى گوید: آنچه عیسی از معجزات انجام مى داد همگى به اذن و فرمان خدا بود.(13) همچنین آن حضرت بر خلاف باور و اعتقاد پیروانش که مقام اولوهیت و خدایی را برای آن حضرت اتخاذ کردند؛ انسان ها را به عبودیت و بندگی خدا دعوت می کند: «وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیم»(14)؛ (و ([عیسى گفت:] خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست؛ او را پرستش کنید؛این است راه راست).
پینوشتها:
(1). سوره بقره، آیه117؛ سوره آل عمران، آیات47، 49، 59؛ سوره انعام، آیه 73؛ سوره نحل، آیه 40؛ سوره مریم، آیه 35؛ سوره فرقان، آیه 7؛ سوره غافر، آیه 68.
(2). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش، چاپ سى و دوم، ج2، ص575.
(3). تفسیر نمونه، همان، ج14، ص251.
(4). سوره مریم، آیات 19 و 31 و 34.
(5). سوره آل عمران، آیات 45؛ سوره نساء، آیه 171.
(6). سوره نساء، آیه 171.
(7). برگزیده تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: حجة الإسلام احمد، على بابایى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1382 ش، چاپ سیزدهم، ج1، ص570.
(8). تفسیر نمونه، همان، ج2، ص 548.
(9). مانند: سوره کهف، آیه 109 و سوره لقمان، آیه 29.
(10). تفسیر نمونه، همان، ج4 ، ص220.
(11). سوره نساء، آیه 171.
(12). شرح دلایل این قسمت را در کتاب «چگونه خدا را بشناسم، مکارم شیرازی، ناصر، کانون انتشارات محمدى، تهران، 1362ش، چاپ اول» مطالعه بفرمایید.
(13). پیام قرآن، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386ش، چاپ نهم، ج 8، ص260.
(14). سوه مریم، آیه 36.