چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

ما در جامعهٔ دينى تفسير غالب داريم، اما تفسير رسمى از دين نداريم؛ اگر يك حكومت دينى با ‏عقلِ سيّالِ جمعى هماهنگ نباشد، بلكه بر اساس يك ايدئولوژى خاص، حركت كند، ناگزير براى خود مرجع ‏ايدئولوژى رسمى فراهم مى‌كند و آن را توسعه مى‌دهد و مرجع و عامل بسيح و وحدت مردم مى‌شود. ‏بنابراين لازمهٔ حكومت بر اساس ايدئولوژى، شكل گرفتن يك طبقهٔ رسمى ايدئولوگ وابسته به حكومت ‏است كه مفسران رسمى حكومت دينى محسوب مى‌شوند.‏


پاسخ :
آنچه كه در ايران ـ در جريان انقلاب اسلامى ـ رُخ داده است، برگرفته از صدر اسلام است. در صدر ‏اسلام، انقلابِ از جاهليت به اسلام، يك انقلاب مكتبى بوده است و هر انقلاب مكتبى يك سلسله ‏مكتب‌شناس دارد. مكتب‌شناسان اسلامى در سرّاء و ضرّاء يكسان سخن گفتند. يعنى آنان در اثر نزاهت روح ‏در وقتى كه تبيين و تبليغ و دفاع از دين جز شكنجه و زندان و تبعيد نداشت، و در زمانى كه به منصب ‏رسيدند، يكسان سخن گفتند. در جريان انقلاب اسلامى و طى اين چهل‌سال، امام و روحانيت بر اساس ‏دين‌شناسى معروف بين فقها و علماى اسلام سخن گفتند، امام كه رأى شاذ و نادرى نداشت. اگر يك مطلب ‏عميق دينى در متون مقدّس نهفته بود و رهبر انقلاب آن را اثاره و شكوفا كرده باشد، بايد به همان عمل كرد و ‏اين مسأله مقبول عندالكل است. توضيح اينكه: قائلين به ولايت فقيه و قائلين به حسبه، همگى قبول دارند ‏كه فقيه حاكم به رأى خود عمل مى‌كند. يعنى هر فقيه جامع‌الشرايطى كه تصدى كارى را به عنوان واجب ‏كفايى و امور حسبى به عهده گرفت، بايد به رأى خويش عمل كند؛ اين رأى، اتفاقى همهٔ فقها است. البته ‏ما تا كنون در كارهاى كلان كشور به رأى نادرى كه با اصول حاكم و خطوط كلى دين هماهنگ نباشد ‏برنخورديم. ما وقتى در شوراى عالى قضايى بوديم، براى پيشنهاد لوايح به مجلس، فقه سه دوره و سه عصر ‏را مى‌ديديم، عصر شيخ مفيد و شيخ طوسى، عصر محقق و علامهٔ حلى، عصر صاحب جواهر و شيخ انصارى ‏و بعد هم با حجت بالفعل كه رأى امام بود، مسائل قضايى را مورد بررسى قرار مى‌داديم.‏
در مسائل سياسى اسلامى كه امور كلان است، ندرت، كمتر است؛ حدود، ديات، قضا و شهادات اين ‏طور است. غالب اختلافات در احوال شخصيّه است. مضافاً به اينكه ـ برخى از امور مربوط به كشوردارى بر ‏اساس فتوا نيست، بلكه در منطقة‌الفراغ، امور مباحه، اضلاع واجب تخييرى و امثال ذلك است. ـ به همين ‏خاطر، مردم‌سالارى دينى شكل مى‌گيرد و مردم، در امر حكومت و ادارهٔ جامعه و امور عمومى خود، سهم ‏تعيين‌كننده‌اى دارند و خداوند هم در قرآن فرموده: «و أمرهم شورى بينهم»(1)؛ مردم در امور خودشان بر ‏اساس مشورت جمعى عمل كنند. اما «امر الله» به دست مردم نيست. بلكه با حكم خدا معيّن مى‌شود.‏
همچنان كه امرالنّاس «شورى بينهم» است و اگر كسى بخواهد در آن‌ها حكم‌الله را جارى كند ـ يعنى ‏ادعاى حكم‌الله خاص بكند ـ مردم نمى‌پذيرند و حق هم با آنان است، اكر مردم بخواهند در امرالله يعنى حكم ‏خدا دخالت كنند علما و متدينان و حوزه‌هاى علمى نمى‌پذيرند و بلكه هيچ مسلمانى آن را قبول ندارد. در ‏حكم‌الله خداوند به پيامبرش مى‌فرمايد: «لا تحرّك به لسانك لتعجل به»(2) يعنى پيامبر خدا هم بايد با ‏اجازه الهى سخن بگويد. پس امرالله، بيد الله است و لا غير و امر النّاس هم «شورى بينهم» خداهد بود. ‏

‏(1) سورهٔ شورى، آيهٔ 38.‏
‏(2) سورهٔ قيامه، آيهٔ 16.

مأخذ: (فصلنامه حكومت اسلامى، شماره 21، ص 56 ـ 58)‏


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.