پرسش :
دين خلاصه شده در فقه و فقه رشد ناهماهنگى كرده در حالى كه جامعه به غير از فقه هم نياز دارد. و نكتهٔ ديگر اينكه: براى اداره جامعه همان بناى عقلا و انديشههاى بشرى كافى است .
پاسخ :
امّا راجع به مطلب اوّل قبل از انقلاب حوزهها به همان فقه و اصول مىپرداختند كه به لطف الهى هم فقه و هم اصول خيلى رشد كردند. اما علوم ديگر در جنب فقه و اصول رشد چندانى نداشتند. ولى به بركت انقلاب اسلامى بسيارى از حوزويان گذشته از اشتغال به فقه و اصول به علوم ديگر اقبال زيادى كردند و آن علوم هم رشد و شكوفايى خودشان را يافتند و در حال رشد و شكوفايى بيشتر مىباشند و البته بايد هم چنين باشد، زيرا آن وضع حاكم قبل از انقلاب، يك برنامه تحميلى بود كه فرصت نمىدادند حوزه دربارهٔ مسائلِ ديگر اسلام ـ غير از فقه و اصول ـ بينديشد.
و اما راجع به مطلب دوم، مرحوم خواجه نصير طوسى در تقرير كلام بوعلى سينا ره در باب نبوت مىگويد: ما اگر نبوت را براى تأمين دنياى مردم بخواهيم، اين برهان براى ضرورت وحى و نبوت كافى نيست. براى اينكه كم نيستند مردمى كه در اطرافِ عالم زندگى مىكنند و هيچ دين و مكتبِ الهى ندارند، ولى زندگىشان تأمين است.
بنابراين، ما نبوت را بر اساس انسانشناسى خاص خود مىخواهيم. انسان يك موجودى است مسافر و مهاجر، از راه دور آمده و به راه دور مىرود و تمام عقايد و اعمال او هم در اين نشأه اثر دارد و هم در نشئه معاد اثر دارد.
لذا مرحوم بوعلى مسألهٔ ضرورت نبوت و نياز جامعه به وحى و دين را در نمط نهم اشارات و تنبيهات طرح كرده؛ يعنى آنجا كه عبادت، زهد و عرفان و فرق بين آنها را معنا كرده است. ـ يعنى مىخواهد با اين چينش بحث بگويد: براى اينكه جامعه انسانى نه به اين بارگاههاىِ عظيم كه هم شؤون دنيائى او با تمدن و تديّن عادلانه اداره شود و هم شؤون اخروى او با لقاء الله تأمين گردد، به پيغمبر نيازمند است. تا پيامبر (صلّى الله عليه وآله) به او چگونه زيستن، چگونه مردن و چگونه مبعوث شدنِ بعد از مرگ را ارائه كند. سرّ اينكه مرحوم بوعلى اين مباحث را در سياست مطرح نكرده بلكه در عبادت و عرفان آورده، همين است.
مرحوم خواجه در شرح متن مزبور مىگويد: ما پيغمبر را نمىخواهيم كه فقط زندگى دنيايىمان تأمين شود. اگر حيات بشر با مردن تمام مىشد، ديگر نياز به وحى نبود. ولى مرگ آغاز زندگى جديد است و انسان مهاجر الى الله است لذا بايد در اينجا مراحلى را به كمال برساند تا آنجا بهرهبردارى كند.
پس قبل از جناب غزالى و ابن خلدون، حكماى اماميه، اين شبهه و جواب آن را در آثار خود آوردند كه نمط نهم اشارات و تنبيهات و شرح آن يك نمونه از آنهاست.
مأخذ: (فصلنامه حكومت اسلامى، شماره 21، ص 60، 61)
امّا راجع به مطلب اوّل قبل از انقلاب حوزهها به همان فقه و اصول مىپرداختند كه به لطف الهى هم فقه و هم اصول خيلى رشد كردند. اما علوم ديگر در جنب فقه و اصول رشد چندانى نداشتند. ولى به بركت انقلاب اسلامى بسيارى از حوزويان گذشته از اشتغال به فقه و اصول به علوم ديگر اقبال زيادى كردند و آن علوم هم رشد و شكوفايى خودشان را يافتند و در حال رشد و شكوفايى بيشتر مىباشند و البته بايد هم چنين باشد، زيرا آن وضع حاكم قبل از انقلاب، يك برنامه تحميلى بود كه فرصت نمىدادند حوزه دربارهٔ مسائلِ ديگر اسلام ـ غير از فقه و اصول ـ بينديشد.
و اما راجع به مطلب دوم، مرحوم خواجه نصير طوسى در تقرير كلام بوعلى سينا ره در باب نبوت مىگويد: ما اگر نبوت را براى تأمين دنياى مردم بخواهيم، اين برهان براى ضرورت وحى و نبوت كافى نيست. براى اينكه كم نيستند مردمى كه در اطرافِ عالم زندگى مىكنند و هيچ دين و مكتبِ الهى ندارند، ولى زندگىشان تأمين است.
بنابراين، ما نبوت را بر اساس انسانشناسى خاص خود مىخواهيم. انسان يك موجودى است مسافر و مهاجر، از راه دور آمده و به راه دور مىرود و تمام عقايد و اعمال او هم در اين نشأه اثر دارد و هم در نشئه معاد اثر دارد.
لذا مرحوم بوعلى مسألهٔ ضرورت نبوت و نياز جامعه به وحى و دين را در نمط نهم اشارات و تنبيهات طرح كرده؛ يعنى آنجا كه عبادت، زهد و عرفان و فرق بين آنها را معنا كرده است. ـ يعنى مىخواهد با اين چينش بحث بگويد: براى اينكه جامعه انسانى نه به اين بارگاههاىِ عظيم كه هم شؤون دنيائى او با تمدن و تديّن عادلانه اداره شود و هم شؤون اخروى او با لقاء الله تأمين گردد، به پيغمبر نيازمند است. تا پيامبر (صلّى الله عليه وآله) به او چگونه زيستن، چگونه مردن و چگونه مبعوث شدنِ بعد از مرگ را ارائه كند. سرّ اينكه مرحوم بوعلى اين مباحث را در سياست مطرح نكرده بلكه در عبادت و عرفان آورده، همين است.
مرحوم خواجه در شرح متن مزبور مىگويد: ما پيغمبر را نمىخواهيم كه فقط زندگى دنيايىمان تأمين شود. اگر حيات بشر با مردن تمام مىشد، ديگر نياز به وحى نبود. ولى مرگ آغاز زندگى جديد است و انسان مهاجر الى الله است لذا بايد در اينجا مراحلى را به كمال برساند تا آنجا بهرهبردارى كند.
پس قبل از جناب غزالى و ابن خلدون، حكماى اماميه، اين شبهه و جواب آن را در آثار خود آوردند كه نمط نهم اشارات و تنبيهات و شرح آن يك نمونه از آنهاست.
مأخذ: (فصلنامه حكومت اسلامى، شماره 21، ص 60، 61)