پرسش :
خطاب هاى قرآن عمدتا متوجّه مردان است! آيا قرآن اصالت را به مرد مىدهد و زن را طفيلى قلمداد مىكند؟!
پاسخ :
(1)براى روشن شدن پاسخ اين شبهه، بايد به يك مقدّمه توجّه كرد: در پاره اى از زبان ها مثل فارسى، از لحاظ صرفى و نحوى ميان مرد و زن، و مذكّر و مؤنّث فرقى نيست; امّا در زبان عربى و برخى زبان هاى ديگراين فرق وجود دارد; يعنى افعال، ضماير، اسماى اشاره، اسماى موصول و صفات براى مذكّر و مؤنّث يكسان به كار نمىروند; بنابراين اگر سخن فقط درباره مردان باشد، صيغه هاى مذكّر به كار مىرود، و اگر گفت و گو فقط درباره زنان باشد صيغه هاى مؤنّث به كار مىآيد. حال اگر كلام هم درباره مردان و هم زنان باشد، چه بايد كرد؟ پاسخ اين است كه در اين گونه موارد نيز در زبان عربى از صيغه هاى مذكّر سود مىجويند. به بيان ديگر، در زبان عربى در دو جا از صيغه مذكّر استفاده مىشود:
أ. آن جا كه فقط درباره مردان سخن گفته مىشود;
ب. جايى كه درباره مجموعه اى از مردان و زنان سخن در ميان است.
بنابر اين قاعده، اگر بخواهيم بگوييم كه همه (اعمّ از مردان و زنان) بايد پارسا و پرهيزگار باشند، چاره اى نداريم جز اين كه مقصود خود را با گفتن «فَلْيَتَّقُوا اللّه»(2)برسانيم. همان طور كه خواننده منصف ملاحظه مىكند، اين گونه جمله سازى جز معناى تن دادن به قواعد صرفى و نحوى زبان عربى را ندارد و بحث ارزش گذارى در كار نيست; پس هرگز نبايد بر اصيل دانستن مردان و تابع انگاشتنِ زنان حمل شود. قرآن كريم نيز از دستور زبان عربى عدول نكرده است; از اين رو عبارت هايى مانند «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» را نبايد به معناى «اى مردانى كه ايمان آورده ايد» گرفت; بلكه بايد آن را به معناى «اى كسانى كه ايمان آورده ايد» دانست كه هم شامل مردان و هم شامل زنان مىشود; به همين جهت، تا كنون شنيده نشده است كه زمان نزول آيه هاى قرآنى، زنى يا مردى اعتراض كرده باشد كه چرا قرآن فقط با مردان سخن مىگويد و به زنان اعتنايى ندارد يا كم تر اعتنا دارد، يا پرسيده باشد كه آيا فلان حكم الاهى و امر و نهى قرآنى، مختصّ مردان است يا شامل زنان هم مىشود. همه مردم با عرف عربيّت خودشان درمى يافتند كه اگرچه بسيارى از آيه ها و جمله هاى قرآنى با صيغه هاى مذكّر بيان شده است، به همه آن ها (چه مرد و چه زن) توجّه دارد.
آن چه ذكر شد، درباره بخشى از خطاب هاى قرآنى بود. بخش ديگر، خطاب هايى است كه در آن ها واقعاً مردان مخاطب هستند و بس; آياتى كه زنان سپيدپوستِ سياه چشم را از نعمت هاى آخرتى مىشمارد كه نصيب مردان پارسا و پرهيزگار خواهند شد(3) يا آيه اى كه مىفرمايد:
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ....(4)
آميزش با زن هايتان در شبِ روزه براى شما حلال شد. ايشان پوشش شمايند و شما پوشش ايشان هستيد[= هر دو زينت هم و سبب حفظ يك ديگريد].
اين نوع خطاب ها چگونه توجيه مىشوند؟ پاسخ اين است كه هم در جامعه صدر اسلام و هم در اجتماع مطلوب و آرمانىِ اين دين، مردان به مراتب بيش از زنان در صحنه هاى اجتماعى حضور داشته و دارند; چرا كه در اين امور، مردان بسى بيش تر از زنان دخالت مىكنند و تأثير مىگذارند; در نتيجه، هرخطابى در عمل و در واقع متوجّه آنان است; به ويژه وقتى خطاب كننده پيامبر باشد كه مرد است;
امّا اين مطلب بدان معنا نيست كه به مردان اصالت داده شده است و زنان اساساً به شمار نيامده اند و از لحاظ انسان بودن، ضعيف تر و كم تر از مردان شمرده شده اند; پس علّت اصلى اين گونه خطاب ها، همين است كه مكالمه پيامبر به طور طبيعى بيش تر با مردان جامعه است.
1 ر.ك: محمّد تقى مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست در قرآن، درس 206.
2. نساء (4)، 9.
3. دخان (44)، 54; طور (52)، 20; واقعه (56)، 22.
4. بقره (2)، 187.
( آیةالله مصباح یزدی ، پرسشها و پاسخها ، ج 5 )
(1)براى روشن شدن پاسخ اين شبهه، بايد به يك مقدّمه توجّه كرد: در پاره اى از زبان ها مثل فارسى، از لحاظ صرفى و نحوى ميان مرد و زن، و مذكّر و مؤنّث فرقى نيست; امّا در زبان عربى و برخى زبان هاى ديگراين فرق وجود دارد; يعنى افعال، ضماير، اسماى اشاره، اسماى موصول و صفات براى مذكّر و مؤنّث يكسان به كار نمىروند; بنابراين اگر سخن فقط درباره مردان باشد، صيغه هاى مذكّر به كار مىرود، و اگر گفت و گو فقط درباره زنان باشد صيغه هاى مؤنّث به كار مىآيد. حال اگر كلام هم درباره مردان و هم زنان باشد، چه بايد كرد؟ پاسخ اين است كه در اين گونه موارد نيز در زبان عربى از صيغه هاى مذكّر سود مىجويند. به بيان ديگر، در زبان عربى در دو جا از صيغه مذكّر استفاده مىشود:
أ. آن جا كه فقط درباره مردان سخن گفته مىشود;
ب. جايى كه درباره مجموعه اى از مردان و زنان سخن در ميان است.
بنابر اين قاعده، اگر بخواهيم بگوييم كه همه (اعمّ از مردان و زنان) بايد پارسا و پرهيزگار باشند، چاره اى نداريم جز اين كه مقصود خود را با گفتن «فَلْيَتَّقُوا اللّه»(2)برسانيم. همان طور كه خواننده منصف ملاحظه مىكند، اين گونه جمله سازى جز معناى تن دادن به قواعد صرفى و نحوى زبان عربى را ندارد و بحث ارزش گذارى در كار نيست; پس هرگز نبايد بر اصيل دانستن مردان و تابع انگاشتنِ زنان حمل شود. قرآن كريم نيز از دستور زبان عربى عدول نكرده است; از اين رو عبارت هايى مانند «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» را نبايد به معناى «اى مردانى كه ايمان آورده ايد» گرفت; بلكه بايد آن را به معناى «اى كسانى كه ايمان آورده ايد» دانست كه هم شامل مردان و هم شامل زنان مىشود; به همين جهت، تا كنون شنيده نشده است كه زمان نزول آيه هاى قرآنى، زنى يا مردى اعتراض كرده باشد كه چرا قرآن فقط با مردان سخن مىگويد و به زنان اعتنايى ندارد يا كم تر اعتنا دارد، يا پرسيده باشد كه آيا فلان حكم الاهى و امر و نهى قرآنى، مختصّ مردان است يا شامل زنان هم مىشود. همه مردم با عرف عربيّت خودشان درمى يافتند كه اگرچه بسيارى از آيه ها و جمله هاى قرآنى با صيغه هاى مذكّر بيان شده است، به همه آن ها (چه مرد و چه زن) توجّه دارد.
آن چه ذكر شد، درباره بخشى از خطاب هاى قرآنى بود. بخش ديگر، خطاب هايى است كه در آن ها واقعاً مردان مخاطب هستند و بس; آياتى كه زنان سپيدپوستِ سياه چشم را از نعمت هاى آخرتى مىشمارد كه نصيب مردان پارسا و پرهيزگار خواهند شد(3) يا آيه اى كه مىفرمايد:
أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ....(4)
آميزش با زن هايتان در شبِ روزه براى شما حلال شد. ايشان پوشش شمايند و شما پوشش ايشان هستيد[= هر دو زينت هم و سبب حفظ يك ديگريد].
اين نوع خطاب ها چگونه توجيه مىشوند؟ پاسخ اين است كه هم در جامعه صدر اسلام و هم در اجتماع مطلوب و آرمانىِ اين دين، مردان به مراتب بيش از زنان در صحنه هاى اجتماعى حضور داشته و دارند; چرا كه در اين امور، مردان بسى بيش تر از زنان دخالت مىكنند و تأثير مىگذارند; در نتيجه، هرخطابى در عمل و در واقع متوجّه آنان است; به ويژه وقتى خطاب كننده پيامبر باشد كه مرد است;
امّا اين مطلب بدان معنا نيست كه به مردان اصالت داده شده است و زنان اساساً به شمار نيامده اند و از لحاظ انسان بودن، ضعيف تر و كم تر از مردان شمرده شده اند; پس علّت اصلى اين گونه خطاب ها، همين است كه مكالمه پيامبر به طور طبيعى بيش تر با مردان جامعه است.
1 ر.ك: محمّد تقى مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست در قرآن، درس 206.
2. نساء (4)، 9.
3. دخان (44)، 54; طور (52)، 20; واقعه (56)، 22.
4. بقره (2)، 187.
( آیةالله مصباح یزدی ، پرسشها و پاسخها ، ج 5 )