پرسش :
در مورد زندگي امام سجّاد ـ عليه السلام ـ توضيح دهيد؟
پاسخ :
حضرت علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ فرزند حسين بن علي ـ عليه السلام ـ سومين امام شيعيان جهان، مادرش شهربانو[1] مي باشد البته در اين که آيا مادر آن حضرت شهربانو و ايراني مي باشد ظاهر روايات اين را نشان مي دهد و در ايراني بودن آن بانوي بزرگوار اتفاق نظر دارند، لکن؛ شهيد بزرگوار علامه مرتضي مطهري در اين مطلب خدشه وارد نموده[2] و ديگران هم خواسته اند به نوعي اين خدشه را دفع نمايند.[3] که اين مباحث در جاي خود به طور مفصل مطرح شده است.
در مورد سجّاد ناميدن آن حضرت روايتي را مرحوم مجلسي (ره) از جابر جعفي از امام باقر ـ عليه السلام ـ نقل مي کند که ايشان فرمودند: پدرم علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ هرگز نعمتي از خداي عزوجل را بياد نمي آورد جز آن که براي شکر نعمت سر به سجده مي نهادند و هيچ وقت از آيات قرآن قرائت نمي فرمود، جز اين که سجده مي نمودند و هرگز زياني را که از آن بيمناک بودند، خداي از وي بر نمي گرفت مگر اين که سجده شکر بجا مي آوردند و هرگز از اداي واجب فراغت نمي يافت، مگر اين که سجده شکر مي گذاشت و هرگز ازاصلاح ما بين دو نفر که توفيق مي يافتند کنار نمي افتاد، جز اين که سجده ي شکر مي کرد و نشان سجود در جميع مواقع از آن حضرت آشکار بود، از اين رو آن حضرت سجّاد نام يافت.[4] ايشان در سال 38 قمري[5] روز پنجم شعبان در مدينه ديده به جهان گشود.[6] دوران کودکي را در مدينه و کوفه گذراند. آن حضرت در سخت ترين شرايط و بدترين زمان که عصر اختناق بود مي زيست و زندگي آن بزرگوار با آغاز اوج انحراف که پس از وفات رسول اکرم (صلي الله عليه وآله) در دين مقدس اسلام و حاکمان رخ داد، مواجه بود آن حضرت دو سال از خلافت جد بزرگوارش اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ را درک نمود[7] که آن حضرت در اين موقع گرفتار جنگ و جهاد با خوارج بود. سپس مدت ده سال شاهد حوادث و گرفتاري هاي دوران امامت عموي خويش امام حسن مجتبي (ع) بودند[8] و از نزديک مظلوميت آن بزرگوار را احساس مي کرد. ايشان بيست و سه سال با پدر بزرگوار زندگي کرد[9] و در سال 50 هجري به مدت ده سال[10] در دوران امامت پدر بزرگوارش حسين بن علي ـ عليه السلام ـ که در اوج قدرت معاويه با او به ستيز و مبارزه بود در کنار او قرار داشت.
در محرم سال 61 هجري در جريان قيام و شهادت پدرش امام حسين ـ عليه السلام ـ در سرزمين کربلا حضور داشت که بي شک بيماري موقّت آن حضرت در آن حادثه عنايت خداوند بوده، تا به اين وسيله از وظيفه ي جهاد معذور گردد، تا وجود مبارکش از خطرات محفوظ ماند و از اين رهگذر رشته ي امامت تداوم يابد. امام سجّاد (ع)، پس از فاجعه ي کربلا که امامت به وي منتقل گشت، همراه ديگر اسيران از اردوگاه حسيني به طرف کوفه و شام برده شد. ايشان در اين سفرها با سخنراني هاي آتشين خويش حکومت يزيد را رسوا ساخت و پس از بازگشت از شام، در شهر مدينه اقامت گزيد. امام سجّاد ـ عليه السلام ـ در زمان امامت خويش با خلفاء و زمامداران ظالمي همچون يزيد بن معاويه و عبدالملک بن مروان معاصر بود، در واقع دوران امامت حضرت سجّاد ـ عليه السلام ـ مصادف با يکي از سياه ترين ادوار حکومت در تاريخ اسلام بود. گرچه پيش از آن حضرت نيز حکومت اسلامي دستخوش انحراف گشته و به يک حکومت استبدادي و خودکامه تبديل شده بود، اما در زمان امام چهارم ـ عليه السلام ـ اين گستاخي و زياده طلبي به اوج خود رسيده بود و سردمداران حکومت در اين زمان به صورت آشکارا بدون هيچ گونه پرده پوشي به مقدسات اسلامي دهن کجي مي کردند و اصول اسلامي را زيرپا مي گذاشتند و هيچ کس هم جرأت کوچک ترين اعتراض را نداشت.
شرايط اجتماعي سخت از جمله رعب و اختناق شديد حاکم بر جامعه و عدم آگاهي و آمادگي مردم در حمايت از آن بزرگوار، هرگونه جنبش و حرکت مسلحانه از طرف امام را محکوم به شکست مي نمود. فلذا امام سجّاد ـ عليه السلام ـ بدون آن که حساسيت حکومت را برانگيزد و مستقيماً با حکومت جور به مبارزه درآيد، يک سري فعاليت ها و مبارزات غير مستقيم را بر عليه مظالم و مفاسد عصر خويش شروع نمودند، از آن جمله زنده نگه داشتن ياد و خاطره ي عاشورا؛ حکومت امويان بعد از حادثه عاشورا دچار تزلزل شده بود و حتي مشروعيت آن نيز مورد سؤال واقع گشته بود و امام سجّاد به خاطر اين که اين فاجعه از ذهن مردم بيرون نرود، بهترين استفاده را از اين موقعيت نمود و با گريه بر شهيدان و زنده نگه داشتن خاطره ي آنان مبارزه منفي را به صورت گريه و عزاداري بر سيد شهيدان و يارانش ادامه داد. امام هر وقت مي خواستند، آب بياشامند، تا چشمش به آب مي افتاد، اشک از چشمانش سرازير مي شد؛ وقتي علت اين کار را مي پرسيدند مي فرمودند: چگونه گريه نکنم که آب را براي وحوش و درندگان بيابان آزد گذاشتند، ولي به روي پدرم بستند.
امام فرمود: هر وقت کشته شدن فرزندان فاطمه (عليها السلام) را بياد مي آورم، گريه گلويم را مي گيرد. روزي خدمتگزار حضرت عرض کرد: آيا غم و اندوه شما تمامي ندارد؟! حضرت فرمود: واي بر تو، يعقوب پيغمبر خدا که تنها يکي از دوازده پسرش ناپديد شده بود در فراق فرزند خويش آن قدر گريست که چشمانش نابينا شد و از شدت اندوه کمرش خم شد، در حالي که پسرش زنده بود؛ ولي من ناظر کشته شدن پدرم، برادرم، عمويم و هفده نفر از بستگانم بودم که پيکرهايشان در اطرافم نقش زمين شده بود، پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پايان يابد.[11]
هم چنين آن حضرت يک سلسله برنامه هاي ارشادي، فرهنگي و تربيتي را در قالب دعا شروع نمود که مجموع دعاهاي آن حضرت در کتابي به نام صحيفه ي سجّاديه گردآوري شده است. اين مجموعه حاوي يک دوره کامل از معارف و اعتقادات اسلامي در قالب دعا مي باشد، به طوري که بعد از قرآن مجيد و نهج البلاغه بزرگ ترين و مهم ترين گنجينه گران بهاي حقايق و معارف اسلامي به شمار مي رود و به لحاظ همين اهميت اين کتاب به اخت القرآن، انجيل اهل بيت و زبور آل محمد (صلي الله عليه وآله) لقب گرفته است. سرانجام امام سجّاد ـ عليه السلام ـ در 12 محرم سال 95 هجري قمري (به وسيله ي هشام بن عبدالملک) در سن 56 سالگي به شهادت رسيد و در قبرستان معروف بقيع در کنار قبر عمويش امام حسن ـ عليه السلام ـ به خاک سپرده شد.[12]
-------------------------------------
[1]. شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه رسولي محلاتي، انتشارات علميه اسلاميه، ج 2، ص 138.
[2]. مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، دفتر انتشارات اسلامي، قم، ص108ـ109.
[3]. قرشي، سيد علي اکبر، خاندان وحي در زندگاني چهارده معصوم، تهران، دارالکتاب الاسلاميه، ص432.
[4]. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلاميه، چاپ دوم، ج46، ص16، روايت 10.
[5]. محمد بن جرير طبري، دلائل الامامية، قم، دار الذخائر للمطبوعات، ص80.
[6]. شيخ مفيد، همان.
[7]. همان.
[8]. دلائل الامامية، همان.
[9]. الارشاد، همان.
[10]. دلائل الامامية، همان.
[11]. بحارالانوار، همان، ج 46، ص 108.
[12]. الارشاد، همان، ج2، ص139.
( اندیشه قم )
حضرت علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ فرزند حسين بن علي ـ عليه السلام ـ سومين امام شيعيان جهان، مادرش شهربانو[1] مي باشد البته در اين که آيا مادر آن حضرت شهربانو و ايراني مي باشد ظاهر روايات اين را نشان مي دهد و در ايراني بودن آن بانوي بزرگوار اتفاق نظر دارند، لکن؛ شهيد بزرگوار علامه مرتضي مطهري در اين مطلب خدشه وارد نموده[2] و ديگران هم خواسته اند به نوعي اين خدشه را دفع نمايند.[3] که اين مباحث در جاي خود به طور مفصل مطرح شده است.
در مورد سجّاد ناميدن آن حضرت روايتي را مرحوم مجلسي (ره) از جابر جعفي از امام باقر ـ عليه السلام ـ نقل مي کند که ايشان فرمودند: پدرم علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ هرگز نعمتي از خداي عزوجل را بياد نمي آورد جز آن که براي شکر نعمت سر به سجده مي نهادند و هيچ وقت از آيات قرآن قرائت نمي فرمود، جز اين که سجده مي نمودند و هرگز زياني را که از آن بيمناک بودند، خداي از وي بر نمي گرفت مگر اين که سجده شکر بجا مي آوردند و هرگز از اداي واجب فراغت نمي يافت، مگر اين که سجده شکر مي گذاشت و هرگز ازاصلاح ما بين دو نفر که توفيق مي يافتند کنار نمي افتاد، جز اين که سجده ي شکر مي کرد و نشان سجود در جميع مواقع از آن حضرت آشکار بود، از اين رو آن حضرت سجّاد نام يافت.[4] ايشان در سال 38 قمري[5] روز پنجم شعبان در مدينه ديده به جهان گشود.[6] دوران کودکي را در مدينه و کوفه گذراند. آن حضرت در سخت ترين شرايط و بدترين زمان که عصر اختناق بود مي زيست و زندگي آن بزرگوار با آغاز اوج انحراف که پس از وفات رسول اکرم (صلي الله عليه وآله) در دين مقدس اسلام و حاکمان رخ داد، مواجه بود آن حضرت دو سال از خلافت جد بزرگوارش اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ را درک نمود[7] که آن حضرت در اين موقع گرفتار جنگ و جهاد با خوارج بود. سپس مدت ده سال شاهد حوادث و گرفتاري هاي دوران امامت عموي خويش امام حسن مجتبي (ع) بودند[8] و از نزديک مظلوميت آن بزرگوار را احساس مي کرد. ايشان بيست و سه سال با پدر بزرگوار زندگي کرد[9] و در سال 50 هجري به مدت ده سال[10] در دوران امامت پدر بزرگوارش حسين بن علي ـ عليه السلام ـ که در اوج قدرت معاويه با او به ستيز و مبارزه بود در کنار او قرار داشت.
در محرم سال 61 هجري در جريان قيام و شهادت پدرش امام حسين ـ عليه السلام ـ در سرزمين کربلا حضور داشت که بي شک بيماري موقّت آن حضرت در آن حادثه عنايت خداوند بوده، تا به اين وسيله از وظيفه ي جهاد معذور گردد، تا وجود مبارکش از خطرات محفوظ ماند و از اين رهگذر رشته ي امامت تداوم يابد. امام سجّاد (ع)، پس از فاجعه ي کربلا که امامت به وي منتقل گشت، همراه ديگر اسيران از اردوگاه حسيني به طرف کوفه و شام برده شد. ايشان در اين سفرها با سخنراني هاي آتشين خويش حکومت يزيد را رسوا ساخت و پس از بازگشت از شام، در شهر مدينه اقامت گزيد. امام سجّاد ـ عليه السلام ـ در زمان امامت خويش با خلفاء و زمامداران ظالمي همچون يزيد بن معاويه و عبدالملک بن مروان معاصر بود، در واقع دوران امامت حضرت سجّاد ـ عليه السلام ـ مصادف با يکي از سياه ترين ادوار حکومت در تاريخ اسلام بود. گرچه پيش از آن حضرت نيز حکومت اسلامي دستخوش انحراف گشته و به يک حکومت استبدادي و خودکامه تبديل شده بود، اما در زمان امام چهارم ـ عليه السلام ـ اين گستاخي و زياده طلبي به اوج خود رسيده بود و سردمداران حکومت در اين زمان به صورت آشکارا بدون هيچ گونه پرده پوشي به مقدسات اسلامي دهن کجي مي کردند و اصول اسلامي را زيرپا مي گذاشتند و هيچ کس هم جرأت کوچک ترين اعتراض را نداشت.
شرايط اجتماعي سخت از جمله رعب و اختناق شديد حاکم بر جامعه و عدم آگاهي و آمادگي مردم در حمايت از آن بزرگوار، هرگونه جنبش و حرکت مسلحانه از طرف امام را محکوم به شکست مي نمود. فلذا امام سجّاد ـ عليه السلام ـ بدون آن که حساسيت حکومت را برانگيزد و مستقيماً با حکومت جور به مبارزه درآيد، يک سري فعاليت ها و مبارزات غير مستقيم را بر عليه مظالم و مفاسد عصر خويش شروع نمودند، از آن جمله زنده نگه داشتن ياد و خاطره ي عاشورا؛ حکومت امويان بعد از حادثه عاشورا دچار تزلزل شده بود و حتي مشروعيت آن نيز مورد سؤال واقع گشته بود و امام سجّاد به خاطر اين که اين فاجعه از ذهن مردم بيرون نرود، بهترين استفاده را از اين موقعيت نمود و با گريه بر شهيدان و زنده نگه داشتن خاطره ي آنان مبارزه منفي را به صورت گريه و عزاداري بر سيد شهيدان و يارانش ادامه داد. امام هر وقت مي خواستند، آب بياشامند، تا چشمش به آب مي افتاد، اشک از چشمانش سرازير مي شد؛ وقتي علت اين کار را مي پرسيدند مي فرمودند: چگونه گريه نکنم که آب را براي وحوش و درندگان بيابان آزد گذاشتند، ولي به روي پدرم بستند.
امام فرمود: هر وقت کشته شدن فرزندان فاطمه (عليها السلام) را بياد مي آورم، گريه گلويم را مي گيرد. روزي خدمتگزار حضرت عرض کرد: آيا غم و اندوه شما تمامي ندارد؟! حضرت فرمود: واي بر تو، يعقوب پيغمبر خدا که تنها يکي از دوازده پسرش ناپديد شده بود در فراق فرزند خويش آن قدر گريست که چشمانش نابينا شد و از شدت اندوه کمرش خم شد، در حالي که پسرش زنده بود؛ ولي من ناظر کشته شدن پدرم، برادرم، عمويم و هفده نفر از بستگانم بودم که پيکرهايشان در اطرافم نقش زمين شده بود، پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پايان يابد.[11]
هم چنين آن حضرت يک سلسله برنامه هاي ارشادي، فرهنگي و تربيتي را در قالب دعا شروع نمود که مجموع دعاهاي آن حضرت در کتابي به نام صحيفه ي سجّاديه گردآوري شده است. اين مجموعه حاوي يک دوره کامل از معارف و اعتقادات اسلامي در قالب دعا مي باشد، به طوري که بعد از قرآن مجيد و نهج البلاغه بزرگ ترين و مهم ترين گنجينه گران بهاي حقايق و معارف اسلامي به شمار مي رود و به لحاظ همين اهميت اين کتاب به اخت القرآن، انجيل اهل بيت و زبور آل محمد (صلي الله عليه وآله) لقب گرفته است. سرانجام امام سجّاد ـ عليه السلام ـ در 12 محرم سال 95 هجري قمري (به وسيله ي هشام بن عبدالملک) در سن 56 سالگي به شهادت رسيد و در قبرستان معروف بقيع در کنار قبر عمويش امام حسن ـ عليه السلام ـ به خاک سپرده شد.[12]
-------------------------------------
[1]. شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه رسولي محلاتي، انتشارات علميه اسلاميه، ج 2، ص 138.
[2]. مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، دفتر انتشارات اسلامي، قم، ص108ـ109.
[3]. قرشي، سيد علي اکبر، خاندان وحي در زندگاني چهارده معصوم، تهران، دارالکتاب الاسلاميه، ص432.
[4]. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلاميه، چاپ دوم، ج46، ص16، روايت 10.
[5]. محمد بن جرير طبري، دلائل الامامية، قم، دار الذخائر للمطبوعات، ص80.
[6]. شيخ مفيد، همان.
[7]. همان.
[8]. دلائل الامامية، همان.
[9]. الارشاد، همان.
[10]. دلائل الامامية، همان.
[11]. بحارالانوار، همان، ج 46، ص 108.
[12]. الارشاد، همان، ج2، ص139.
( اندیشه قم )