پرسش :
فرهنگ و ميزان تحصيلات مردم ايران و ميزان فرهنگپذيري آنها در عصر قاجار چگونه بود؟
پاسخ :
فرهنگ عبارت است از مجموعه عناصر عينيت يافته ميراث مشترك اجتماعي نسلهاي متوالي گروههاي انساني كه به سبب ماهيت عيني قابليت انتقال و انتشار در زمان و مكان دارد،فرهنگ جامعهها را از همديگر متمايز، و مرزها را مشخص ميكند فرهنگ يكي از استوارترين پايههاي همبستگي اجتماعي است.[1]
آداب و رسوم و زبان و مذهب و ايدلوژي نيز از جمله عناصر فرهنگي محسوب ميشود. (دوره قاجار بنابر اقتضائات زماني خود داراي ويژگي خاص خود ميباشد چنانكه هر دورهاي از حكومتها چنين ويژگي خاصي را دارند. هر جامعهاي داراي فرهنگ مخصوص خود است و هيچ جامعهاي فاقد فرهنگ نيست).
مردم ايران در طول تاريخ گرفتار استبدادهايي بودهاند كه حتي آنها را از نعمت خواندن و نوشتن نيز محروم ميداشتند، به طوري كه بيسواد و محروميت از تحصيل براي آنها به عنوان يك باور شده بود و اينگونه تلقي ميكردند كه خواندن و نوشتن به درد آنها نميخورد، بلكه خواندن و نوشتن مخصوص طبقات حاكمه و درباريانانست (بدان سبب بود كه در ايران تا عصر صفوي دبيران و اهل قلم، و نظاميان و اهل شمشير دو طبقهاي بودند رقيب هم) خصوصاً در ايران باستان كه خواندن و نوشتن حق انحصاري دربار بود و هرگز مقدور نبود كه دهقانزاده، روزي از دبيران باشد. باسواد بودن نيز چون سلطنت موروثي بود، اما به تدريج با ورود اسلام و توجه به تعاليم اسلام كه به خواندن و نوشتن و علمآموزي اهميت ميداد مردم نه تنها در تحصيل علم آزاد بودند بلكه مشوقي نيز داشتند.[2] در جامعة ايران عصر قاجار مسئله آموزش سنتي بود و از مكتبخانههاي محلي آغاز ميگرديد. بعد از برقراري و تأسيس دارالفنون در عصر اميركبير و تأسيس مدارس ابتدايي، به روش نوين، آغاز رونق تحصيل به روش جديد تحولي در تمام ايران بوجود آمد، در ابتداي امر مقاومت از طرف برخي از طبقات سنتي صاحبان مكتبخانهها و ... آغاز شد و حتي در برخي از شهرها به تنش و درگيري كشيده شد، مؤسس اين مدارس نيز علماي بزرگ شيعه بودند و در شهرهاي مختلف و مدرس و معلم اين مدارس نيز از ميان علما و روحانيون بودند و در اين نزاع بين برخي طرفدار حفظ مدارس به سبك قديم بودند و برخي زا علما اينها را خلاف شأن جامعه اسلامي ميدانستند. به طور موقت توقفي در كار پيشرفت طرفداران و بانيان تحصيلات جديد ايجاد شد.[3] اما اين مقاومت بعد از اندكي از بين رفت و تمام شهرهاي ايران به تأسيس مدارس ابتدايي و دبيرستان پرداختند،[4] و با توجه به اينكه برخي از علماي بزرگ و مجتهدين در شهرهاي مختلف به تدريس اين مدارس اقدام كردند مقاومتها كمتر شد و روند عادي به خود گرفت و دانشگاهها نيز در برخي از شهرها تأسيس شد. قبل از تأسيس اين شيوه تحصيلات، ميزان تحصيلات عامه مردم ايران در حد خواندن و نوشتن قرآن و برخي از كتب فارسي و عربي بود،كه كمتر از 30% بود، فرهنگپذيري مردم نيز در اين شرايط بسيار پايين بود، فقط قشر علما ميتوانستند به ياري دولت مردم را هدايت كنند بر همين اساس بود كه وقتي مدارس جديد و برخي از كارها تازه در ايران ظاهر ميشد مقاومتةايي صورت ميگرفت مثلاً با آب لولهكشي غسل را باطل ميدانستند و مردم به حمامهاي خزينه ميرفتند، با اينكه فاقد بهداشت بودند اما پس از گذشت مدتي امكانات بهداشتي و رفاهي در بين مردم مقبول شد و به همت علماي شيعه و مراجع تقليد مردم در پذيرش شرايط جديد آمادگي لازم را كسب كردند و علما اين آثار مخالف شرع ندانسته و مردم نيز به پيروي از فتواي علما از اين مظاهر رفاهي استقبال كردند. بنابراين اگر منظور از فرهنگپذيري پذيرفتن شرايط جهاني فرهنگ مدنظر باشد در عصر قاجار مقداري تنش اجتماعي وجود داشت اما اگر مراد از فرهنگپذيري مطلق فرهنگها باشد نميتوان مانع جدي در برابر فرهنگ تلقي كرد،خصوصاً آنكه آئينهاي مذهبي به عنوان يك باور عميق در زندگي مردم رسوخ كرده بود و پذيرش آنها براي مردم بسيار آسان بود. و به خاطر همين فرهنگ متعالي اسلام و مرجعيت بود ه مردم در برابر برخي از امور كوتاه آمده و قبول ميكردند بعضي فرهنگپذيري مردم در عصر قاجار عقايد مذهبي آنها بود.
در مجموع، فرهنگپذيري نسبت به مظاهر غرب و مسائل جديد بسيار كند و ايستا بود و ميزان تحصيلات مردم در اين دوره بسيار پايين بود چون ارتباط مستقيم بين فرهنگپذيري و برخورداري از تحصيلات برقرار است. وقتي ميزان تحصيلات مردم كمتر باشد، فرهنگپذيري نيز در بين مردم به همان ميزان و يا پايينتر از آن خواهد بود، چنانكه گزارش شده است وقتي مردم گرفتار يك نوع بيماري مثلاً سرخجه و سرخك بودند و يا ساير بيماريهاي كودكان و نوزادان رواج داشت، امير كبير صدر اعظم عهد ناصر دستور داد تا واكسن سرخجه و سرخك يا.. براي پيشگيري به بچهها تزريق شود ميزان مراجعه يكدرصد هم نبود و در بين مردم شايعه شد كه با واكسن ميخواهند بچهها را بكشند. امير ديد مردم امتناع ميكنند، دستور داد هركس امتناع كند پنج تومان جريمه خواهد شد باز مردم استقبال نكردند و نوزادان خود را در معرض مرگ قرار دادند امير با ديدن اين وضع نشست و شديداً گريه كرد![5] با اين وضع كه مردم داشتند معلوم ميشود كه نه تنها ميزان تحصيلات مردم بسيار پايين بود بلكه به خاطر عوام و بيسواد بودن آنها جامعه ايران كاملاً خرافاتي بود و بيشتر به جادو و جنبل معتقد بودند تا به مسائل مترقي بهداشت...
روي هم رفته در عصر قاجار به همت و آگاهي علماي شيعه فرهنگ مردم ايران نسبت به اجراي برخي از دستورات حكومتي راحت بود يعني هرجا حكومت با مردم مشكل داشت دست به دامن علما ميشد چون جامعه ايران كاملاً مذهبي بود. در مثل همين قضايا اميركبير و برخي از رجال دولت از علما ميخواستند كه اين امور را به مردم تفهيم كنند و در صورتي كه علما از مردم ميخواستند برخي از طبقات استقبال مينمودند اما در عين حال در هر جامعهاي به ميزان فهم و تحصيلات فرهنگپذيري متأثر از آموزش مردم بود مثلاً در قضيه تنباكو مردم به فتواي ميرزاي شيرازي از مصرف دخانيات دست كشيدند و شركت خارجي را مجبور به لغو قرارداد با دولت نمودند.[6]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . عبدالحسين نيكگوهر، مباني جامعهشناسي، چ چهارم، تهران، رايزن، 73، ص 263.
[2] . ر.ك: شهيد ثاني، منيهالمريد، چ اول، قم، مركز نشر دفتر تبليغات 1368، ص 93.
[3] . محمدرضا روحاني، فرهنگنامه زنجان، چ اول، 1347، ص 65-54.
[4] . ر.ك مجله خواندنيها شماره 29، سال 28، كشافي، و محمد رضا روحاني، فرهنگنامه زنجان، چاپ اول، 1347ص 60.
راوندي، تاريخ اجتماعي، چ اول، تهران، نگاه،ج 8، 74، ص 299-268 و ج 9، ص 474.
[5] . محمدرضا حكيمي، داستانهايي از زندگي اميركبير، چ اول، اميركبير،72، ص 18.
حسين مكي، اميركبير، چ دوازهم، تهران،انتشارات ايران، 73، ص 112.
[6] . ر.ك
فرهنگ عبارت است از مجموعه عناصر عينيت يافته ميراث مشترك اجتماعي نسلهاي متوالي گروههاي انساني كه به سبب ماهيت عيني قابليت انتقال و انتشار در زمان و مكان دارد،فرهنگ جامعهها را از همديگر متمايز، و مرزها را مشخص ميكند فرهنگ يكي از استوارترين پايههاي همبستگي اجتماعي است.[1]
آداب و رسوم و زبان و مذهب و ايدلوژي نيز از جمله عناصر فرهنگي محسوب ميشود. (دوره قاجار بنابر اقتضائات زماني خود داراي ويژگي خاص خود ميباشد چنانكه هر دورهاي از حكومتها چنين ويژگي خاصي را دارند. هر جامعهاي داراي فرهنگ مخصوص خود است و هيچ جامعهاي فاقد فرهنگ نيست).
مردم ايران در طول تاريخ گرفتار استبدادهايي بودهاند كه حتي آنها را از نعمت خواندن و نوشتن نيز محروم ميداشتند، به طوري كه بيسواد و محروميت از تحصيل براي آنها به عنوان يك باور شده بود و اينگونه تلقي ميكردند كه خواندن و نوشتن به درد آنها نميخورد، بلكه خواندن و نوشتن مخصوص طبقات حاكمه و درباريانانست (بدان سبب بود كه در ايران تا عصر صفوي دبيران و اهل قلم، و نظاميان و اهل شمشير دو طبقهاي بودند رقيب هم) خصوصاً در ايران باستان كه خواندن و نوشتن حق انحصاري دربار بود و هرگز مقدور نبود كه دهقانزاده، روزي از دبيران باشد. باسواد بودن نيز چون سلطنت موروثي بود، اما به تدريج با ورود اسلام و توجه به تعاليم اسلام كه به خواندن و نوشتن و علمآموزي اهميت ميداد مردم نه تنها در تحصيل علم آزاد بودند بلكه مشوقي نيز داشتند.[2] در جامعة ايران عصر قاجار مسئله آموزش سنتي بود و از مكتبخانههاي محلي آغاز ميگرديد. بعد از برقراري و تأسيس دارالفنون در عصر اميركبير و تأسيس مدارس ابتدايي، به روش نوين، آغاز رونق تحصيل به روش جديد تحولي در تمام ايران بوجود آمد، در ابتداي امر مقاومت از طرف برخي از طبقات سنتي صاحبان مكتبخانهها و ... آغاز شد و حتي در برخي از شهرها به تنش و درگيري كشيده شد، مؤسس اين مدارس نيز علماي بزرگ شيعه بودند و در شهرهاي مختلف و مدرس و معلم اين مدارس نيز از ميان علما و روحانيون بودند و در اين نزاع بين برخي طرفدار حفظ مدارس به سبك قديم بودند و برخي زا علما اينها را خلاف شأن جامعه اسلامي ميدانستند. به طور موقت توقفي در كار پيشرفت طرفداران و بانيان تحصيلات جديد ايجاد شد.[3] اما اين مقاومت بعد از اندكي از بين رفت و تمام شهرهاي ايران به تأسيس مدارس ابتدايي و دبيرستان پرداختند،[4] و با توجه به اينكه برخي از علماي بزرگ و مجتهدين در شهرهاي مختلف به تدريس اين مدارس اقدام كردند مقاومتها كمتر شد و روند عادي به خود گرفت و دانشگاهها نيز در برخي از شهرها تأسيس شد. قبل از تأسيس اين شيوه تحصيلات، ميزان تحصيلات عامه مردم ايران در حد خواندن و نوشتن قرآن و برخي از كتب فارسي و عربي بود،كه كمتر از 30% بود، فرهنگپذيري مردم نيز در اين شرايط بسيار پايين بود، فقط قشر علما ميتوانستند به ياري دولت مردم را هدايت كنند بر همين اساس بود كه وقتي مدارس جديد و برخي از كارها تازه در ايران ظاهر ميشد مقاومتةايي صورت ميگرفت مثلاً با آب لولهكشي غسل را باطل ميدانستند و مردم به حمامهاي خزينه ميرفتند، با اينكه فاقد بهداشت بودند اما پس از گذشت مدتي امكانات بهداشتي و رفاهي در بين مردم مقبول شد و به همت علماي شيعه و مراجع تقليد مردم در پذيرش شرايط جديد آمادگي لازم را كسب كردند و علما اين آثار مخالف شرع ندانسته و مردم نيز به پيروي از فتواي علما از اين مظاهر رفاهي استقبال كردند. بنابراين اگر منظور از فرهنگپذيري پذيرفتن شرايط جهاني فرهنگ مدنظر باشد در عصر قاجار مقداري تنش اجتماعي وجود داشت اما اگر مراد از فرهنگپذيري مطلق فرهنگها باشد نميتوان مانع جدي در برابر فرهنگ تلقي كرد،خصوصاً آنكه آئينهاي مذهبي به عنوان يك باور عميق در زندگي مردم رسوخ كرده بود و پذيرش آنها براي مردم بسيار آسان بود. و به خاطر همين فرهنگ متعالي اسلام و مرجعيت بود ه مردم در برابر برخي از امور كوتاه آمده و قبول ميكردند بعضي فرهنگپذيري مردم در عصر قاجار عقايد مذهبي آنها بود.
در مجموع، فرهنگپذيري نسبت به مظاهر غرب و مسائل جديد بسيار كند و ايستا بود و ميزان تحصيلات مردم در اين دوره بسيار پايين بود چون ارتباط مستقيم بين فرهنگپذيري و برخورداري از تحصيلات برقرار است. وقتي ميزان تحصيلات مردم كمتر باشد، فرهنگپذيري نيز در بين مردم به همان ميزان و يا پايينتر از آن خواهد بود، چنانكه گزارش شده است وقتي مردم گرفتار يك نوع بيماري مثلاً سرخجه و سرخك بودند و يا ساير بيماريهاي كودكان و نوزادان رواج داشت، امير كبير صدر اعظم عهد ناصر دستور داد تا واكسن سرخجه و سرخك يا.. براي پيشگيري به بچهها تزريق شود ميزان مراجعه يكدرصد هم نبود و در بين مردم شايعه شد كه با واكسن ميخواهند بچهها را بكشند. امير ديد مردم امتناع ميكنند، دستور داد هركس امتناع كند پنج تومان جريمه خواهد شد باز مردم استقبال نكردند و نوزادان خود را در معرض مرگ قرار دادند امير با ديدن اين وضع نشست و شديداً گريه كرد![5] با اين وضع كه مردم داشتند معلوم ميشود كه نه تنها ميزان تحصيلات مردم بسيار پايين بود بلكه به خاطر عوام و بيسواد بودن آنها جامعه ايران كاملاً خرافاتي بود و بيشتر به جادو و جنبل معتقد بودند تا به مسائل مترقي بهداشت...
روي هم رفته در عصر قاجار به همت و آگاهي علماي شيعه فرهنگ مردم ايران نسبت به اجراي برخي از دستورات حكومتي راحت بود يعني هرجا حكومت با مردم مشكل داشت دست به دامن علما ميشد چون جامعه ايران كاملاً مذهبي بود. در مثل همين قضايا اميركبير و برخي از رجال دولت از علما ميخواستند كه اين امور را به مردم تفهيم كنند و در صورتي كه علما از مردم ميخواستند برخي از طبقات استقبال مينمودند اما در عين حال در هر جامعهاي به ميزان فهم و تحصيلات فرهنگپذيري متأثر از آموزش مردم بود مثلاً در قضيه تنباكو مردم به فتواي ميرزاي شيرازي از مصرف دخانيات دست كشيدند و شركت خارجي را مجبور به لغو قرارداد با دولت نمودند.[6]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . عبدالحسين نيكگوهر، مباني جامعهشناسي، چ چهارم، تهران، رايزن، 73، ص 263.
[2] . ر.ك: شهيد ثاني، منيهالمريد، چ اول، قم، مركز نشر دفتر تبليغات 1368، ص 93.
[3] . محمدرضا روحاني، فرهنگنامه زنجان، چ اول، 1347، ص 65-54.
[4] . ر.ك مجله خواندنيها شماره 29، سال 28، كشافي، و محمد رضا روحاني، فرهنگنامه زنجان، چاپ اول، 1347ص 60.
راوندي، تاريخ اجتماعي، چ اول، تهران، نگاه،ج 8، 74، ص 299-268 و ج 9، ص 474.
[5] . محمدرضا حكيمي، داستانهايي از زندگي اميركبير، چ اول، اميركبير،72، ص 18.
حسين مكي، اميركبير، چ دوازهم، تهران،انتشارات ايران، 73، ص 112.
[6] . ر.ك